- 166
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 93 تا 100 سوره مؤمنون
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 93 تا 100 سوره مؤمنون"
طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» مؤمنان دارای درجات متعدّدند
در فضای شرکآلود حجاز گرچه قائل بودند واجب یکی است اما ربوبیت متفرقه هست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُل رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ ﴿93﴾ رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿94﴾ وَإِنَّا عَلَی أَن نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ ﴿95﴾ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ ﴿96﴾ وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ﴿97﴾ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ ﴿98﴾ حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿99﴾ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿100﴾
در بحثهای قبل روشن شد که مؤمنان یک درجه نیستند طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» مؤمنان دارای درجات متعدّدند گاهی هم درجه برای آنها به صورت حال است گاهی از این بالاتر ملکه است گاهی به نظر فصل مقوّم است که اگر مثلاً دربارهٴ عمار گفته شد که عمار ایمان در هستی او راه پیدا کرده «مِن قرْنه الی قدمه» این از همین قبیل قسم سوم خواهد بود لذا با تفاوتی سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» درباره مؤمنان دو تعبیر دارد یکی اینکه ﴿لَهُ دَرَجَاتٌ﴾ یکی اینکه ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ این مطلب اول. چون مؤمنان دارای درجاتاند معارف توحیدی آنها ادراک آنها هم دارای مراتب است مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرد که کسی آمده حضور امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «ما التوحید» توحید چیست؟ فرمود: «هو الذی أنتم علیه» همین است که دارید دیگر خدا واحد است «لا شریک له» خب این یک مؤمن عادی است که حضرت میفرماید توحید «هو الذی أنتم علیه» یک وقت است هشام حضور حضرت شرفیاب میشود کما مرّ غیر مرّ خود حضرت از هشام سؤال میکند که «أتنحته تعالی» آیا خدا را وصف میکنی؟ عرض کرد آری، فرمود «هات» ببینم خدا را چطور وصف میکنی؟ گفت «هو السمیع العلیم» حضرت نقض کرد فرمود: «هذه صفةٌ یشترک فیه المخلوقون» خب غیر خدا هم سمیع است غیر خدا هم علیم است عرض کرد پس من خدا را چطور وصف بکنم؟ فرمود نگو علیم است بگو «علمٌ لا جهل فیه، نورٌ لا ظلمة فیه حیاتٌ لا» او علم است نه علیم تا کسی بحث بکند که ذات در مشتق معتبر است یا نه. علمِ محض است قدرت محض است خب این یک درجه است آن درجهٴ دیگر اگر در بحث تکبیر دو طایفه از نصوص داشتیم یکی در جوشن کبیر و در ادعیه دیگر است که «الله أکبر مِن کلّ کبیرٍ» این برای اوساط از مؤمنین است یک وقت آن دو روایتی است که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب ذکر صلات کتاب الصلات در ذکر سؤال میکند که حضرت از یکی از صحابی سؤال میکند که «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «اکبر مِن کلّ شیء» فرمود مگر چیزی در عالَم است که خدا از او بزرگتر باشد؟ عرض کرد پس معنای «الله اکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف» خب آن برای اوحدی از اهل توحید است اینها برای اوساط از موحّداناند نظیر همان دو برداشت توحیدی و تفسیری توحیدی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرده این هم یک مطلب.
مطلب دیگر دربارهٴ ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ در سورهٴ «اسراء» ﴿لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ در سورهٴ «مؤمنون» که محلّ بحث است در کتابهای عقلی اعم از فلسفه و کلام بحث این است که واجب نمیتوانند متعدّد باشد خالق نمیتواند متعدّد باشد ولی در فضای شرکآلود حجاز آنها گرچه قائل بودند که واجب یکی است و خالق یکی است و ربّالأرباب یکی است اما ارباب متفرّقه هر کدام یک گوشهٴ عالَم را دارند اداره میکنند بالاستقلال نه بالتفویض نه اینکه از خدا اذن بگیرند خب اینها ذوات مختلفاند وجودات مختلفاند اگر بالاستقلال دارد زمین را اداره میکند از هوا و فضا خبر ندارد موجودی هوا و فضا را اداره میکند از زمین خبر ندارد خب اینها دو گونه تصمیم میگیرند دو گونه تدبیر دارند دو گونه اداره میکنند اینچنین نیست که هماهنگ باشند بدانند که چه کسی در گوشهٴ دیگر دارد جهان را اداره میکند الآن دورترین ستاره دربارهٴ زمین بیاثر نیست عمیقترین معدن از دورترین ستاره کمک میگیرد بالأخره یک واحد هماهنگ کننده باید باشد که اگر تفویض بود که این محال است طبق دو برهان، این قابل هماهنگی بود یعنی خدای سبحان کارها را منظّماً به اینها واگذار کرده است ولی اینها قائل به استقلالاند ارتباطشان را از خدا قطع میدانند در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» روشن شد که خدای سبحان میفرماید اینها نه ذرّهای را بالاستقلال مالکاند نه در شرکت مستقلاند نه در مظاهره مستقلاند شفاعت صحیح است و خدا به اینها شفاعت نداد به انبیا و اولیا اذن شفاعت میدهد بنابراین اگر آلهه متعدّد بودند چون در تدبیر مستقلاند و هر کدام از دیگری بیخبر است قطعاً برابر علم خودش عمل میکند میشود ﴿لَفَسَدَتَا﴾ این هم ناظر به آن بحثهای گذشته.
اما آنچه مربوط به وعیدی است که ذات اقدس الهی به اینها داده است فرمود اینها دست از شرک برنمیدارند ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾ اینها این حرفها را میزنند و گرفتار عذاب هم خواهند شد حالا یا در دنیا یا در آخرت. شما به ذات اقدس الهی بگو که در هنگام عذاب در جمع اینها نباشی و از عذاب اینها متأثّر نشوی ﴿قُل رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ ٭ رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ بعد فرمود ما برای اینکه این وعیدهایی که دادیم این وعیدها را عمل بکنیم تواناییاش را داریم حالا اگر در دنیا اینها معذّب نشدند که غالباً گرفتار عذاب میشوند در حین مرگ از حین مرگ عذاب اینها شروع میشود شما خودت و امّت اسلامی را از وسوسه و دسیسه شیطان در امان بدان با پناه بردن به خدا ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ که در سه فصل بحث احکام (یک) بحث حقوق و قوانین (دو) بحث اخلاق (سه) گذشت ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ﴾ برای نجات از وسوسهها و دسیسههای شیطان پناه ببر ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾ مستحضرید این آیه بحثهای قبلیاش هم نشان میدهد که وقتی خدا میفرماید پناه بر ﴿أَعُوذُ بِاللّهِ﴾ یا ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ به خدا پناه ببر نه یعنی بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» البته این استعاذه لفظی، لفظی است و ثواب خاصّ خودش را دارد اما شما در جریان این دفاع مقدس بودید وقتی میگفتند آژیر خطر را شنیدید بروید پناهگاه معنای بروید پناهگاه این نیست که در خیابان بایستید بگویید که من میخواهم بروم به پناهگاه که فرمود آژیر خطر را شنیدید فوراً پناهنده بشوید ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر دیدید وسوسهٴ نگاه به نامحرم است وسوسهٴ غیبت و تهمت و دروغ است، وسوسه ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ است گرفتن مال حرام است توجیه حرام است اگر چنین وسوسهای در خودتان احساس کردید این آژیر خطر است فوراً پناهنده بشوید انسان باید تنش بلرزد رنگش زرد بشود به خدا متوسّل بشود مثل اینکه کسی را بخواهند در اتاق عمل ببرند از بستگان او این چطوری ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخواند در آن حال که دیگر نمیگوید خدایا پدرم را شفا بده که این ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ را با اضطرار میخواند این ﴿إِمَّا یَنزَغَنَّکَ﴾ یعنی وقتی دیدید دارید گرفتار میشوید واقعاً با اضطرار بروید در پناهگاه دیگر ﴿إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ﴾ نَزْغ آن فشاری است که این مسئولین مرکوبها به این مرکوبها فشار میدهند تا بیشتر بار ببرند و بیشتر بدوَند و بیشتر حرکت کنند آن کاری که آن سیخی که دست این چاروادار است به این حمار میزند این را میگویند نزغ کرده یعنی فشار داده یعنی سیخ داده، فرمود اگر سیخی به شما داد فوراً بروید پناهگاه این پناهگاه من «کلمة لا اله الله حِصْنی» موحّدانه این پناهگاه همه جا هست اگر دیدید احساس خطر میکنید دارید به گناه میروید همان طوری که ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخوانید مضطرّانه بگویید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این استعاذه است و اگر گفته شد ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ یک وقت است کسی میگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این ذکرِ لفظی ثواب خاصّ خودش را دارد اما این در پناهگاه نرفته اگر بخواهد وارد پناهگاه بشود که برداشتش از برداشت لفظی نباشد بعد از اینکه فهمید قرآن حجّت له باشد نه حجّت علیه باید در پناهگاه برود اینکه دستور به حضرت داد بگو من پناهنده میشوم یعنی پناه ببر ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ خب انسان وقتی که مضطرّانه پناهنده بشود پناهگاه همه جا هست دیگر ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ او که باید پناه بدهد در هر حالی با ما هست بنابراین گفتن «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بدون پناهندگی مثل اینکه در حال حمله دشمن آژیر خطر را انسان از رسانهها بشنود و همین طور در خیابانها حرکت کند و بگوید من میخواهم بروم پناهگاه خب این، او را حفظ نمیکند از خطر.
پرسش:...
پاسخ: بله، قرآن الآن حبل الله است خب وقتی که انسان این حبل خدا را میگیرد دیگر نباید بلرزد که، انسان وقتی که یک طناب مستحکمی که به سقف بسته است گرفت دیگر لرزش ندارد که آن لرزش معلوم میشود که تمسّک نکرده به قرآن دیگر به عترت تمسّک نکرده «فاعتصوما بهما» نشده ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾ در بحث قبل روشن شد که همزه با الف فرق دارد اینکه با شدّت ادا میشود، میشود همزه حرکت دارد این فشاری که دارند این را میگویند هَمْز این سیخی که به او میزنند میگویند «نزغ» به آن میگویند «اَزّ» که ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بحثش گذشت در سورهٴ «مریم» آیهٴ 83 این بود ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این فشاری که میدهد این نزغی که دارد سیخی که میزند میگوید حتماً این کار را بکن این ازّ شیطان است این هَمْز شیطان است این نَزْغ شیطان است در چنین حالی آدم فوراً باید برود پناهگاه آن طوری که ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخواند آن طور باید به خدا پناهنده بشود تا فقط استعاذبه باشد به خدای سبحان دیگر خب پس این خطر همیشه هست.
مطلب بعدی آن است که شیطان آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و «نساء» و «آلعمران» در بخشهای گوناگون این تهدیدها را کرده گفته ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ من از چهار طرف میآیم گاهی از طرف راست گاهی از طرف چپ اینها میآیم ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ این کارها را میکنم ولی از چند طرف میآیم حالا یا خودش به تنهایی در اَزمنه و امکنه متعدّد از چهار طرف میآید یا ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ آن شیاطین زیرمجموعهٴ او کارها را تقسیم میکنند بعضی از طرف راست میآیند بعضی از طرف چپ میآیند بعضی از پشت سر میآیند که اینها میشود شیاطین یک وقت میبینید که چند نفر به سراغ یک نفر میروند برای گمراه کردن او اینها جزء ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ هستند یکی از این راه وسوسه میکند یکی تهدید میکند یکی تحبیب میکند یکی وعده میدهد یکی وعید میدهد تا او را به دام بیندازند اینها هم جمع همزه است میشود همزات یا جمع شیطان است شده شیاطین اینکه گفت ﴿رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ٭ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾ این نشان میدهد که حالا یا ابلیس خودش با قبیله ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ حمله میکنند یا نه، قَبیلِ او کارها را تقسیم میکنند و حمله میکنند لذا میبینید یک شخص در اثر اینکه از چند طرف دسیسه به او حمله کرده است دفعتاً به دام میافتد. ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ٭ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾ اینها از هر طرف میآیند یکی بر اثر تقسیم کار ﴿لَأُزَیِّنَنَّ﴾ میکند یکی ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ میکند یکی ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ میکند یکی ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ میکند مصداق اوست کارها را تقسیم میکنند دفعتاً میبینید این شخص محاط شد به دسائس به همزات به حضور شیاطین.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر، یا جهات وعد و وعید و تحبیب و تهدید است یا نه، همین ازمنه و مکان است خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) را یک وقت که مسئولین رفتند خدمتشان من دیدم به ما میگوید که اینکه شیطان میفرماید من از طرف راست و از طرف چپ و از جلو میآیم اینکه الآن شما میبینید از چهار طرف اسکورت میکنند و تجلیلتان میکنند و تکریمتان میکنند و از هر طرف نگهبانان اینها همانها هستند این را اوایل انقلاب فرمود. این ایام سالگرد سال قمری ایشان است بعضی از مراجع(رضوان الله تعالی علیهم) بیوتاتشان پربرکتاند که هم سال قمری و هم سال شمسی را گرامی میدارند این دربارهٴ امام(رضوان الله علیه) همان سالهای شمسی گرامی داشته میشود ولی شاگردان او بالأخره طلب مغفرت کنند آیاتی روایاتی در فضیلت این کار ثوابش را به نثار روح شریفشان اهدا کنند. غرض این است که او در مجلس خصوصی این را فرمود گرچه در جمع عموم نفرمود ولی ما هفت هشت نفر بیشتر شاید نبودیم فرمود این همان است. خب این یک طور است گاهی نه گفتند که ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ یکی اینکه دربارهٴ فرزندان شما میگویند که شما بین بچههایتان باشید در آینده که اینها خَلْف شما زندگی میکنند چیزی برای اینها بگذارید این یک نمونه ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ است. خب فرمود فعلاً اینها این اوصاف را دارند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ﴾ آن وقت این جملهها را گفتند معترضه است ﴿حَتَّی إِذَا﴾ اینها فعلاً حرفهایشان همین است که ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ این حرفها را دارند این حرفهای شرکآلود را دارند، دارند، دارند تا زمان مرگ وقتی زمان مرگ فرا رسید مشکلاتشان عبارت از اینهاست.
پرسش:...
پاسخ: بله ممکن است، ولی بالأخره یا در ازمنه گوناگون آنکه مُتیقّن است یا در امکنه متعدّد یا بر اساس ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ کارها را توزیع میکند.
خب فرمود اینها دربارهٴ توحید سخنان باطل دارند حرفهای شرکآمیز دارند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ... حَتّی﴾ در دنیا که هستند میگویند: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ یا مسئله معاد را اسطوره میدانند میگویند ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ یا مسئله توحید را سخن ناصواب میدانند میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ ما قبلاً چنین چیزهایی را نشنیدیم معیار صدق و کذب و حق و باطل اینها هم اعمال نیاکان و تبار و نیای اینهاست چیزی را که نیاکان اینها کرده بودند میشود حق چیزی را که نیاکان اینها نکرده بودند میشود باطل وقتی میخواهند بگویند این مطلب حق است میگویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ وقتی میخواهند بگویند فلان مطلب باطل است میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ آنها که نکردند یعنی باطل است آنها کردند معلوم میشود حق است معیار سلب و ایجاب، نفی و اثبات، تصدیق و تکذیب و بالأخره حق و باطل همین دو قضیه است چیزی را که آنها کردند حق است ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ چیزی را که آنها نکردند باطل است ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ استدلال است و نه استبعاد میگویند چون آنها نکردند باطل است دیگر خب کسی که تقلیدمحور است تصدیق و تکذیبش هم در مدار همان قلاّده است دیگر. این ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ همین بود این حرفها را داشتند داشتند تا زمان مرگ اما زمان مرگ کلاً اوضاع عوض میشود. در لحظهٴ مرگ خیلی از مسائل برای انسان روشن میشود علم هست ولی ایمان نیست یعنی این جناب علم آن بخش خیال این بخش حس آن بخش عقل نظری اگر بود اینها همه فعّالاند انسان در زمان مرگ هیچ کدام از این نیروهای علمی را از دست نمیدهد خوب برای او روشن میشود تمام خطر این است که این نیروهای عملی را از دست میدهد یعنی عقل عملی که متولّی عزم، اراده، نیّت، اخلاص، تصمیم و مانند آن است این قفل میشود مشکل کفّار و تبهکاران این است که در زمان مرگ حق را مثل آفتاب روشن میبینند اما میخواهند ایمان بیاورند نمیتوانند زیرا بین علم و بین نفس، اراده فاصله نیست کسی بگوید من نمیخواهم بفهمم البته میتواند بگوید من نمیخواهم فکر بکنم میخواهم مطالعه نکنم نمیخواهم درس بخوانم اینها چون فعل است اما اگر کسی استدلال کرد صغرا و کبرا مقدّمات را فراهم کرد به او نشان داد او دیگر نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم همین که مقدمات ضروری شد این میشود مضطر، مضطر یعنی کسی که در برابر ضروری قرار گرفته این یقیناً میفهمد اما حالا میخواهد اقرار بکند یا نه، بین نفس و بین اقرار کردن اراده فاصله است ممکن است چیزی را صد درصد حق بداند ولی زیر بار نرود انکار بکند ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ بین نفس و قبول، ایمان پذیرش اراده فاصله است آنها فعل است اختیاری است و ارادهٴ انسان است این هنگام مرگ قفل میشود دیگر باز نخواهد شد لذا در حال مرگ انسان همهٴ اهل بیت را ممکن است ببیند ولی نمیتواند به ولایت اینها اقرار بکند جهنم را میبیند ولو جهنم برزخی ولی نمیتواند اقرار بکند آنجا جای اقرار نیست نمیتواند ایمان بیاورد لذا در تمام این موارد از مرگ گرفته تا برزخ تا صحنهٴ قیامت همهاش میگوید خدایا! مرا برگردان که من ایمان بیاورم اینجا جای ایمان نیست تنها جای ایمان دنیاست که هم بخش اندیشه راهش باز است هم بخش انگیزه، هم علم راهش باز است هم عمل راهش باز است ولی در حال احتضار این بخشهای عملی قفل میشود انسان امام را میبیند ولی نمیتواند به او ایمان بیاورد تمام خطر این است این جریان ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ﴿فَارْجِعْنا﴾ یا ﴿لَیْتَنَا﴾ که در سورهٴ «انفال» در سورهٴ «سجده» در این سورهٴ «مؤمنون» آمده سه جا همه برای این است که این قفل شده است و خطر در این است که انسان جهنم را میبیند میگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ در آن نیست ایمان فقط در دنیاست و لاغیر این از غرر روایات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هم همین بیان را از حضرت نقل کرده که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حساب و لا عمل» عمل نیست کسی بتواند کاری انجام بدهد توبهای بکند حسنهای پیدا کند عیبی را از بین ببرد کلاً تعطیل شده است خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، این درخواست میکند که برگردد به دنیا جبران بکند حالا خدای سبحان پاسخ به او میدهد غرض این است که آنجا جای ایمان نیست.
پرسش:...
پاسخ: چون وقتی خطر را دید دیگر حق برایش روشن شد دیگر قبلاً میگفت اسطوره است اساطیر اوّلین است خرافات است ﴿مَا هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ اما دیگر حالا حق شد خدا در قیامت جهنم را به او نشان میدهد ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ شما میگفتید ـ معاذ الله ـ پیامبر ساحر است این جهنم و این شعله این سِحر است یا نمیبینید اینها میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ نمیتوانند بگویند میگویند ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ غرض این است که از لحظهٴ احتضار به بعد دیگر آن بخش تصمیمگیری مُرده است الی الأبد به هیچ وجه جا برای تصمیم و عزم و اراده و اخلاص و ایمان نیست که نیست.
پرسش:...
پاسخ: برای کفّار هیچ اثر ندارد اثر سوء دارد برای مؤمنین چرا، خیلیها هستند که میمیرند و نمیدانند که مُردهاند دفعتاً میبینند نشئه عوض شد آنهایی که قبلاً میدیدند الآن نمیبینند این صحنههایی که الآن میبینند که قبلاً نمیدیدند برای خیلیها روشن نیست که مردهاند در تلقین به او میگویند این حالتی که برای تو پیش آمد این حالت، حالت مرگ است تو مُردی و بدان نشئه عوض شد ما هم به دنبال تو خواهیم آمد بعد هم «أنّ الموت حق» عدّهای هم میآیند از تو سؤال میکنند اینها در او اثر دارد چون قبلاً فراهم کرده همان فراهمکرده را الآن به یادش میآورند یک چیز جدیدی نیست لذا برای کفار هیچ اثری ندارد خب.
﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ همین مشرکین که هیچ اثری از ایمان در اینها نبود هنگام مرگ حق را میبینند میخواهد به حق ایمان بیاورند میبینند که این قفل شده است نمیتوانند به جای دیگر باید برگردند. این جمع ﴿ارْجِعُونِ﴾ وجوهی برای او گفته شد که برخی از این وجوه ناتمام است یکی از آن وجوه آن است که اینها به خدای سبحان میگویند: ﴿رب ارجعن﴾، «ارجعنی»،«ارجعنی» «ارجعنی» به جای سه بار «ارجعنی» جمع آمده که ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ که اقل جمع سه بار است حالا شاید بیشتر بگویند تکرار فعل امر به صورت جمع ذکر شده است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این یک وجه که این اثبات میخواهد آیا در کلمات ادبا و فصحا چنین جمعی داریم یا نداریم خلیل که خب ادیب نامور ادب بود از او سؤال کردند که این چیست؟ گفت خدا گفته او اعلم است من نمیدانم نکته چیست که «استحسنوا الناس منهم» مردم از او خوششان آمد و گفتند وقتی انسان چیزی را نمیداند اظهار عجز بکند برکت است. وجه دوم آن است که این برای تعظیم است یک بار به خدای سبحان گفتند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ همان طوری که ما در فارسی به یک نفر به جای اینکه بگوییم تو گفتی میگوییم شما فرمودی این شما که یک واژه جمع است برای مفرد به کار میرود تعظیماً این هم چون مطوّل مستحضرید لابد خواندید که جمع آوردن برای تکریم مخاطب این فرهنگ مولّدین است ادبای کهن ادبای اصیل چنین فرهنگی ندارند لذا شما میبینید در زیارت ائمه(علیهم السلام) در زیارت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما نمیگوییم «السلام علیکم یا رسول الله» یا «السلام علیکم یا امیرالمؤمنین» میگوییم «السلامُ علیک یا رسول الله! السلام علیک یا امیرالمؤمنین!» در لغت عرب چنین چیزی نیست که برای تعظیم مخاطب جمع بیاورند فقط در متکلّم معالغیر است ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ﴾ آنجا استعمال شده ولی در مخاطب میگویند استعمال نشده این از کلمات و تعبیرات مولّدین است به تعبیر صاحب مطوّل.
پرسش:...
پاسخ: خب آن خطاب به خود اهل بیت است نه به شخص.
وجه سوم آن است که اینها در درجه اول به خدا متوسّل میشوند ولی اینها با ملائکه روبهرو هستند اینها که خدا را نمیبینند ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ مشرک هرگز الله را به آن معنا نخواهد دید و جانِ اینها را فرشتهها که تحت تدبیر و زیرمجموعه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) هستند میگیرند اینها خدا را مشاهده نمیکنند تا با خدا سخن بگویند ولی استغاثهشان به الله هست البته ولی مخاطبشان ملائکه است ملائکهای که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ هست ملائکهای که به اینها میگویند ﴿بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ﴾ هست ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِکَةُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ﴾ آن فرشتگان عذاب را میبینند به آنها میگویند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این وجه سوم اقر ببه نظر میرسد و آن دو وجه اثبات میخواهد خب.
پرسش:...
پاسخ: خب ضعیفش صادق است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: این گفته شد جمله معترضه است کلّ بحث درباره مشرکان و احوال و آدابشان بود که این ﴿حَتَّی﴾ به آن ﴿یَصِفُونَ﴾ میخورد فرمود: ﴿فَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ ٭ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ.. حَتّی﴾ گفتند این ﴿حَتّی﴾ متعلّق به آن ﴿یَصِفُونَ﴾ است این جمله در وسط جملهٴ معترضه است برای تشویق حضرت و ترغیب حضرت به استعاذه و پناهندگی.
خب ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ البته این استغاثه و درخواست را ممکن است خیلیها بکنند اما جواب ﴿کلا انها کلمة﴾ نمیشنوند ممکن است بعضی از مؤمنان آن حالت را که رسیدند درخواست بکنند که برگردند برخی از سیّئات خودشان را جبران بکنند یا نه برگردند حسناتشان را اضافه کنند ما هیچ دلیلی نداریم که این حرف فقط مخصوص آنهاست ممکن است دیگران برای ترفیع درجه و مزید حسنات از خدای سبحان درخواست رجوع بکنند آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» است شاید همین معنا را تأیید کند در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» آیهٴ ده به بعد این است: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ خب خیلیها هستند که از مالشان بهرهٴ صحیح را نبردند خیال کردند که مال باید بماند در حالی که فرمود: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ﴾ این در حال احتضار به خدا عرض میکند خدایا! مرا برگردان که من صدقه بدهم ﴿فَأَصَّدَّقَ﴾ یعنی صدقه بدهم اینکه کفر ندارد اینکه شرک ندارد که این کمبود صدقه دارد البته «عون الضعیف صدقة» راهنمایی کردن صدقه است هدایت صدقه است همهٴ اینها صدقه است دیگر ﴿وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَلَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا﴾ خب فرمود این کار را بکنید ﴿لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ﴾ پاسخش این است ﴿کَلَّا﴾ رجوع ممکن نیست چون ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾ اما ﴿إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ یعنی چه؟ یعنی وقتی اینها به آن حد رسیدند حتماً چنین حرفی میزنند یعنی اینهایی که میگویند ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ و از قیامت هیچ خبری را ندارند و ایمان نمیآورند اینها وقتی به حالت احتضار رسیدند حتماً چنین حرفی میزنند (این یک) دو ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ درست است قائل که لقب یا وصف است مفهوم ندارد ولی در این گونه از موارد که در سیاق تهدید است مفهوم دارد یعنی «هو قائلها لا فاعلها» ما برگردانیم دیگر باز همان است در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ 27 و 28 این بود ﴿وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقَالُوا یَالَیْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ بَلْ بَدَا لَهُم مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ نه خیر این یک تمنّی دروغی است اُمنیه باطل است اینها به دنیا برگردند هم باز همان کفر را دارند پس «هو قائلها لا فاعلها» وجه سوم این است که این حرفی است بیجواب قولی است سخنی است که جواب ندارد ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ بلا جوابٍ یعنی «قولٌ بلا جواب».
«اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» مؤمنان دارای درجات متعدّدند
در فضای شرکآلود حجاز گرچه قائل بودند واجب یکی است اما ربوبیت متفرقه هست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُل رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ ﴿93﴾ رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿94﴾ وَإِنَّا عَلَی أَن نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ ﴿95﴾ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ ﴿96﴾ وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ﴿97﴾ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ ﴿98﴾ حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿99﴾ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿100﴾
در بحثهای قبل روشن شد که مؤمنان یک درجه نیستند طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» مؤمنان دارای درجات متعدّدند گاهی هم درجه برای آنها به صورت حال است گاهی از این بالاتر ملکه است گاهی به نظر فصل مقوّم است که اگر مثلاً دربارهٴ عمار گفته شد که عمار ایمان در هستی او راه پیدا کرده «مِن قرْنه الی قدمه» این از همین قبیل قسم سوم خواهد بود لذا با تفاوتی سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» درباره مؤمنان دو تعبیر دارد یکی اینکه ﴿لَهُ دَرَجَاتٌ﴾ یکی اینکه ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ این مطلب اول. چون مؤمنان دارای درجاتاند معارف توحیدی آنها ادراک آنها هم دارای مراتب است مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرد که کسی آمده حضور امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «ما التوحید» توحید چیست؟ فرمود: «هو الذی أنتم علیه» همین است که دارید دیگر خدا واحد است «لا شریک له» خب این یک مؤمن عادی است که حضرت میفرماید توحید «هو الذی أنتم علیه» یک وقت است هشام حضور حضرت شرفیاب میشود کما مرّ غیر مرّ خود حضرت از هشام سؤال میکند که «أتنحته تعالی» آیا خدا را وصف میکنی؟ عرض کرد آری، فرمود «هات» ببینم خدا را چطور وصف میکنی؟ گفت «هو السمیع العلیم» حضرت نقض کرد فرمود: «هذه صفةٌ یشترک فیه المخلوقون» خب غیر خدا هم سمیع است غیر خدا هم علیم است عرض کرد پس من خدا را چطور وصف بکنم؟ فرمود نگو علیم است بگو «علمٌ لا جهل فیه، نورٌ لا ظلمة فیه حیاتٌ لا» او علم است نه علیم تا کسی بحث بکند که ذات در مشتق معتبر است یا نه. علمِ محض است قدرت محض است خب این یک درجه است آن درجهٴ دیگر اگر در بحث تکبیر دو طایفه از نصوص داشتیم یکی در جوشن کبیر و در ادعیه دیگر است که «الله أکبر مِن کلّ کبیرٍ» این برای اوساط از مؤمنین است یک وقت آن دو روایتی است که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب ذکر صلات کتاب الصلات در ذکر سؤال میکند که حضرت از یکی از صحابی سؤال میکند که «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «اکبر مِن کلّ شیء» فرمود مگر چیزی در عالَم است که خدا از او بزرگتر باشد؟ عرض کرد پس معنای «الله اکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف» خب آن برای اوحدی از اهل توحید است اینها برای اوساط از موحّداناند نظیر همان دو برداشت توحیدی و تفسیری توحیدی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرده این هم یک مطلب.
مطلب دیگر دربارهٴ ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ در سورهٴ «اسراء» ﴿لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ در سورهٴ «مؤمنون» که محلّ بحث است در کتابهای عقلی اعم از فلسفه و کلام بحث این است که واجب نمیتوانند متعدّد باشد خالق نمیتواند متعدّد باشد ولی در فضای شرکآلود حجاز آنها گرچه قائل بودند که واجب یکی است و خالق یکی است و ربّالأرباب یکی است اما ارباب متفرّقه هر کدام یک گوشهٴ عالَم را دارند اداره میکنند بالاستقلال نه بالتفویض نه اینکه از خدا اذن بگیرند خب اینها ذوات مختلفاند وجودات مختلفاند اگر بالاستقلال دارد زمین را اداره میکند از هوا و فضا خبر ندارد موجودی هوا و فضا را اداره میکند از زمین خبر ندارد خب اینها دو گونه تصمیم میگیرند دو گونه تدبیر دارند دو گونه اداره میکنند اینچنین نیست که هماهنگ باشند بدانند که چه کسی در گوشهٴ دیگر دارد جهان را اداره میکند الآن دورترین ستاره دربارهٴ زمین بیاثر نیست عمیقترین معدن از دورترین ستاره کمک میگیرد بالأخره یک واحد هماهنگ کننده باید باشد که اگر تفویض بود که این محال است طبق دو برهان، این قابل هماهنگی بود یعنی خدای سبحان کارها را منظّماً به اینها واگذار کرده است ولی اینها قائل به استقلالاند ارتباطشان را از خدا قطع میدانند در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» روشن شد که خدای سبحان میفرماید اینها نه ذرّهای را بالاستقلال مالکاند نه در شرکت مستقلاند نه در مظاهره مستقلاند شفاعت صحیح است و خدا به اینها شفاعت نداد به انبیا و اولیا اذن شفاعت میدهد بنابراین اگر آلهه متعدّد بودند چون در تدبیر مستقلاند و هر کدام از دیگری بیخبر است قطعاً برابر علم خودش عمل میکند میشود ﴿لَفَسَدَتَا﴾ این هم ناظر به آن بحثهای گذشته.
اما آنچه مربوط به وعیدی است که ذات اقدس الهی به اینها داده است فرمود اینها دست از شرک برنمیدارند ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾ اینها این حرفها را میزنند و گرفتار عذاب هم خواهند شد حالا یا در دنیا یا در آخرت. شما به ذات اقدس الهی بگو که در هنگام عذاب در جمع اینها نباشی و از عذاب اینها متأثّر نشوی ﴿قُل رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ ٭ رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ بعد فرمود ما برای اینکه این وعیدهایی که دادیم این وعیدها را عمل بکنیم تواناییاش را داریم حالا اگر در دنیا اینها معذّب نشدند که غالباً گرفتار عذاب میشوند در حین مرگ از حین مرگ عذاب اینها شروع میشود شما خودت و امّت اسلامی را از وسوسه و دسیسه شیطان در امان بدان با پناه بردن به خدا ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ که در سه فصل بحث احکام (یک) بحث حقوق و قوانین (دو) بحث اخلاق (سه) گذشت ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ﴾ برای نجات از وسوسهها و دسیسههای شیطان پناه ببر ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾ مستحضرید این آیه بحثهای قبلیاش هم نشان میدهد که وقتی خدا میفرماید پناه بر ﴿أَعُوذُ بِاللّهِ﴾ یا ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ به خدا پناه ببر نه یعنی بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» البته این استعاذه لفظی، لفظی است و ثواب خاصّ خودش را دارد اما شما در جریان این دفاع مقدس بودید وقتی میگفتند آژیر خطر را شنیدید بروید پناهگاه معنای بروید پناهگاه این نیست که در خیابان بایستید بگویید که من میخواهم بروم به پناهگاه که فرمود آژیر خطر را شنیدید فوراً پناهنده بشوید ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر دیدید وسوسهٴ نگاه به نامحرم است وسوسهٴ غیبت و تهمت و دروغ است، وسوسه ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ است گرفتن مال حرام است توجیه حرام است اگر چنین وسوسهای در خودتان احساس کردید این آژیر خطر است فوراً پناهنده بشوید انسان باید تنش بلرزد رنگش زرد بشود به خدا متوسّل بشود مثل اینکه کسی را بخواهند در اتاق عمل ببرند از بستگان او این چطوری ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخواند در آن حال که دیگر نمیگوید خدایا پدرم را شفا بده که این ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ را با اضطرار میخواند این ﴿إِمَّا یَنزَغَنَّکَ﴾ یعنی وقتی دیدید دارید گرفتار میشوید واقعاً با اضطرار بروید در پناهگاه دیگر ﴿إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ﴾ نَزْغ آن فشاری است که این مسئولین مرکوبها به این مرکوبها فشار میدهند تا بیشتر بار ببرند و بیشتر بدوَند و بیشتر حرکت کنند آن کاری که آن سیخی که دست این چاروادار است به این حمار میزند این را میگویند نزغ کرده یعنی فشار داده یعنی سیخ داده، فرمود اگر سیخی به شما داد فوراً بروید پناهگاه این پناهگاه من «کلمة لا اله الله حِصْنی» موحّدانه این پناهگاه همه جا هست اگر دیدید احساس خطر میکنید دارید به گناه میروید همان طوری که ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخوانید مضطرّانه بگویید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این استعاذه است و اگر گفته شد ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ یک وقت است کسی میگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این ذکرِ لفظی ثواب خاصّ خودش را دارد اما این در پناهگاه نرفته اگر بخواهد وارد پناهگاه بشود که برداشتش از برداشت لفظی نباشد بعد از اینکه فهمید قرآن حجّت له باشد نه حجّت علیه باید در پناهگاه برود اینکه دستور به حضرت داد بگو من پناهنده میشوم یعنی پناه ببر ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ خب انسان وقتی که مضطرّانه پناهنده بشود پناهگاه همه جا هست دیگر ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ او که باید پناه بدهد در هر حالی با ما هست بنابراین گفتن «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بدون پناهندگی مثل اینکه در حال حمله دشمن آژیر خطر را انسان از رسانهها بشنود و همین طور در خیابانها حرکت کند و بگوید من میخواهم بروم پناهگاه خب این، او را حفظ نمیکند از خطر.
پرسش:...
پاسخ: بله، قرآن الآن حبل الله است خب وقتی که انسان این حبل خدا را میگیرد دیگر نباید بلرزد که، انسان وقتی که یک طناب مستحکمی که به سقف بسته است گرفت دیگر لرزش ندارد که آن لرزش معلوم میشود که تمسّک نکرده به قرآن دیگر به عترت تمسّک نکرده «فاعتصوما بهما» نشده ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾ در بحث قبل روشن شد که همزه با الف فرق دارد اینکه با شدّت ادا میشود، میشود همزه حرکت دارد این فشاری که دارند این را میگویند هَمْز این سیخی که به او میزنند میگویند «نزغ» به آن میگویند «اَزّ» که ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بحثش گذشت در سورهٴ «مریم» آیهٴ 83 این بود ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این فشاری که میدهد این نزغی که دارد سیخی که میزند میگوید حتماً این کار را بکن این ازّ شیطان است این هَمْز شیطان است این نَزْغ شیطان است در چنین حالی آدم فوراً باید برود پناهگاه آن طوری که ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخواند آن طور باید به خدا پناهنده بشود تا فقط استعاذبه باشد به خدای سبحان دیگر خب پس این خطر همیشه هست.
مطلب بعدی آن است که شیطان آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و «نساء» و «آلعمران» در بخشهای گوناگون این تهدیدها را کرده گفته ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ من از چهار طرف میآیم گاهی از طرف راست گاهی از طرف چپ اینها میآیم ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ این کارها را میکنم ولی از چند طرف میآیم حالا یا خودش به تنهایی در اَزمنه و امکنه متعدّد از چهار طرف میآید یا ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ آن شیاطین زیرمجموعهٴ او کارها را تقسیم میکنند بعضی از طرف راست میآیند بعضی از طرف چپ میآیند بعضی از پشت سر میآیند که اینها میشود شیاطین یک وقت میبینید که چند نفر به سراغ یک نفر میروند برای گمراه کردن او اینها جزء ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ هستند یکی از این راه وسوسه میکند یکی تهدید میکند یکی تحبیب میکند یکی وعده میدهد یکی وعید میدهد تا او را به دام بیندازند اینها هم جمع همزه است میشود همزات یا جمع شیطان است شده شیاطین اینکه گفت ﴿رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ٭ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾ این نشان میدهد که حالا یا ابلیس خودش با قبیله ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ حمله میکنند یا نه، قَبیلِ او کارها را تقسیم میکنند و حمله میکنند لذا میبینید یک شخص در اثر اینکه از چند طرف دسیسه به او حمله کرده است دفعتاً به دام میافتد. ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ٭ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾ اینها از هر طرف میآیند یکی بر اثر تقسیم کار ﴿لَأُزَیِّنَنَّ﴾ میکند یکی ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ میکند یکی ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ میکند یکی ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ میکند مصداق اوست کارها را تقسیم میکنند دفعتاً میبینید این شخص محاط شد به دسائس به همزات به حضور شیاطین.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر، یا جهات وعد و وعید و تحبیب و تهدید است یا نه، همین ازمنه و مکان است خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) را یک وقت که مسئولین رفتند خدمتشان من دیدم به ما میگوید که اینکه شیطان میفرماید من از طرف راست و از طرف چپ و از جلو میآیم اینکه الآن شما میبینید از چهار طرف اسکورت میکنند و تجلیلتان میکنند و تکریمتان میکنند و از هر طرف نگهبانان اینها همانها هستند این را اوایل انقلاب فرمود. این ایام سالگرد سال قمری ایشان است بعضی از مراجع(رضوان الله تعالی علیهم) بیوتاتشان پربرکتاند که هم سال قمری و هم سال شمسی را گرامی میدارند این دربارهٴ امام(رضوان الله علیه) همان سالهای شمسی گرامی داشته میشود ولی شاگردان او بالأخره طلب مغفرت کنند آیاتی روایاتی در فضیلت این کار ثوابش را به نثار روح شریفشان اهدا کنند. غرض این است که او در مجلس خصوصی این را فرمود گرچه در جمع عموم نفرمود ولی ما هفت هشت نفر بیشتر شاید نبودیم فرمود این همان است. خب این یک طور است گاهی نه گفتند که ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ یکی اینکه دربارهٴ فرزندان شما میگویند که شما بین بچههایتان باشید در آینده که اینها خَلْف شما زندگی میکنند چیزی برای اینها بگذارید این یک نمونه ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ است. خب فرمود فعلاً اینها این اوصاف را دارند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ﴾ آن وقت این جملهها را گفتند معترضه است ﴿حَتَّی إِذَا﴾ اینها فعلاً حرفهایشان همین است که ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ این حرفها را دارند این حرفهای شرکآلود را دارند، دارند، دارند تا زمان مرگ وقتی زمان مرگ فرا رسید مشکلاتشان عبارت از اینهاست.
پرسش:...
پاسخ: بله ممکن است، ولی بالأخره یا در ازمنه گوناگون آنکه مُتیقّن است یا در امکنه متعدّد یا بر اساس ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ کارها را توزیع میکند.
خب فرمود اینها دربارهٴ توحید سخنان باطل دارند حرفهای شرکآمیز دارند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ... حَتّی﴾ در دنیا که هستند میگویند: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ یا مسئله معاد را اسطوره میدانند میگویند ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ یا مسئله توحید را سخن ناصواب میدانند میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ ما قبلاً چنین چیزهایی را نشنیدیم معیار صدق و کذب و حق و باطل اینها هم اعمال نیاکان و تبار و نیای اینهاست چیزی را که نیاکان اینها کرده بودند میشود حق چیزی را که نیاکان اینها نکرده بودند میشود باطل وقتی میخواهند بگویند این مطلب حق است میگویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ وقتی میخواهند بگویند فلان مطلب باطل است میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ آنها که نکردند یعنی باطل است آنها کردند معلوم میشود حق است معیار سلب و ایجاب، نفی و اثبات، تصدیق و تکذیب و بالأخره حق و باطل همین دو قضیه است چیزی را که آنها کردند حق است ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ چیزی را که آنها نکردند باطل است ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ استدلال است و نه استبعاد میگویند چون آنها نکردند باطل است دیگر خب کسی که تقلیدمحور است تصدیق و تکذیبش هم در مدار همان قلاّده است دیگر. این ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ همین بود این حرفها را داشتند داشتند تا زمان مرگ اما زمان مرگ کلاً اوضاع عوض میشود. در لحظهٴ مرگ خیلی از مسائل برای انسان روشن میشود علم هست ولی ایمان نیست یعنی این جناب علم آن بخش خیال این بخش حس آن بخش عقل نظری اگر بود اینها همه فعّالاند انسان در زمان مرگ هیچ کدام از این نیروهای علمی را از دست نمیدهد خوب برای او روشن میشود تمام خطر این است که این نیروهای عملی را از دست میدهد یعنی عقل عملی که متولّی عزم، اراده، نیّت، اخلاص، تصمیم و مانند آن است این قفل میشود مشکل کفّار و تبهکاران این است که در زمان مرگ حق را مثل آفتاب روشن میبینند اما میخواهند ایمان بیاورند نمیتوانند زیرا بین علم و بین نفس، اراده فاصله نیست کسی بگوید من نمیخواهم بفهمم البته میتواند بگوید من نمیخواهم فکر بکنم میخواهم مطالعه نکنم نمیخواهم درس بخوانم اینها چون فعل است اما اگر کسی استدلال کرد صغرا و کبرا مقدّمات را فراهم کرد به او نشان داد او دیگر نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم همین که مقدمات ضروری شد این میشود مضطر، مضطر یعنی کسی که در برابر ضروری قرار گرفته این یقیناً میفهمد اما حالا میخواهد اقرار بکند یا نه، بین نفس و بین اقرار کردن اراده فاصله است ممکن است چیزی را صد درصد حق بداند ولی زیر بار نرود انکار بکند ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ بین نفس و قبول، ایمان پذیرش اراده فاصله است آنها فعل است اختیاری است و ارادهٴ انسان است این هنگام مرگ قفل میشود دیگر باز نخواهد شد لذا در حال مرگ انسان همهٴ اهل بیت را ممکن است ببیند ولی نمیتواند به ولایت اینها اقرار بکند جهنم را میبیند ولو جهنم برزخی ولی نمیتواند اقرار بکند آنجا جای اقرار نیست نمیتواند ایمان بیاورد لذا در تمام این موارد از مرگ گرفته تا برزخ تا صحنهٴ قیامت همهاش میگوید خدایا! مرا برگردان که من ایمان بیاورم اینجا جای ایمان نیست تنها جای ایمان دنیاست که هم بخش اندیشه راهش باز است هم بخش انگیزه، هم علم راهش باز است هم عمل راهش باز است ولی در حال احتضار این بخشهای عملی قفل میشود انسان امام را میبیند ولی نمیتواند به او ایمان بیاورد تمام خطر این است این جریان ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ﴿فَارْجِعْنا﴾ یا ﴿لَیْتَنَا﴾ که در سورهٴ «انفال» در سورهٴ «سجده» در این سورهٴ «مؤمنون» آمده سه جا همه برای این است که این قفل شده است و خطر در این است که انسان جهنم را میبیند میگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ در آن نیست ایمان فقط در دنیاست و لاغیر این از غرر روایات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هم همین بیان را از حضرت نقل کرده که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حساب و لا عمل» عمل نیست کسی بتواند کاری انجام بدهد توبهای بکند حسنهای پیدا کند عیبی را از بین ببرد کلاً تعطیل شده است خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، این درخواست میکند که برگردد به دنیا جبران بکند حالا خدای سبحان پاسخ به او میدهد غرض این است که آنجا جای ایمان نیست.
پرسش:...
پاسخ: چون وقتی خطر را دید دیگر حق برایش روشن شد دیگر قبلاً میگفت اسطوره است اساطیر اوّلین است خرافات است ﴿مَا هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ اما دیگر حالا حق شد خدا در قیامت جهنم را به او نشان میدهد ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ شما میگفتید ـ معاذ الله ـ پیامبر ساحر است این جهنم و این شعله این سِحر است یا نمیبینید اینها میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ نمیتوانند بگویند میگویند ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ غرض این است که از لحظهٴ احتضار به بعد دیگر آن بخش تصمیمگیری مُرده است الی الأبد به هیچ وجه جا برای تصمیم و عزم و اراده و اخلاص و ایمان نیست که نیست.
پرسش:...
پاسخ: برای کفّار هیچ اثر ندارد اثر سوء دارد برای مؤمنین چرا، خیلیها هستند که میمیرند و نمیدانند که مُردهاند دفعتاً میبینند نشئه عوض شد آنهایی که قبلاً میدیدند الآن نمیبینند این صحنههایی که الآن میبینند که قبلاً نمیدیدند برای خیلیها روشن نیست که مردهاند در تلقین به او میگویند این حالتی که برای تو پیش آمد این حالت، حالت مرگ است تو مُردی و بدان نشئه عوض شد ما هم به دنبال تو خواهیم آمد بعد هم «أنّ الموت حق» عدّهای هم میآیند از تو سؤال میکنند اینها در او اثر دارد چون قبلاً فراهم کرده همان فراهمکرده را الآن به یادش میآورند یک چیز جدیدی نیست لذا برای کفار هیچ اثری ندارد خب.
﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ همین مشرکین که هیچ اثری از ایمان در اینها نبود هنگام مرگ حق را میبینند میخواهد به حق ایمان بیاورند میبینند که این قفل شده است نمیتوانند به جای دیگر باید برگردند. این جمع ﴿ارْجِعُونِ﴾ وجوهی برای او گفته شد که برخی از این وجوه ناتمام است یکی از آن وجوه آن است که اینها به خدای سبحان میگویند: ﴿رب ارجعن﴾، «ارجعنی»،«ارجعنی» «ارجعنی» به جای سه بار «ارجعنی» جمع آمده که ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ که اقل جمع سه بار است حالا شاید بیشتر بگویند تکرار فعل امر به صورت جمع ذکر شده است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این یک وجه که این اثبات میخواهد آیا در کلمات ادبا و فصحا چنین جمعی داریم یا نداریم خلیل که خب ادیب نامور ادب بود از او سؤال کردند که این چیست؟ گفت خدا گفته او اعلم است من نمیدانم نکته چیست که «استحسنوا الناس منهم» مردم از او خوششان آمد و گفتند وقتی انسان چیزی را نمیداند اظهار عجز بکند برکت است. وجه دوم آن است که این برای تعظیم است یک بار به خدای سبحان گفتند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ همان طوری که ما در فارسی به یک نفر به جای اینکه بگوییم تو گفتی میگوییم شما فرمودی این شما که یک واژه جمع است برای مفرد به کار میرود تعظیماً این هم چون مطوّل مستحضرید لابد خواندید که جمع آوردن برای تکریم مخاطب این فرهنگ مولّدین است ادبای کهن ادبای اصیل چنین فرهنگی ندارند لذا شما میبینید در زیارت ائمه(علیهم السلام) در زیارت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما نمیگوییم «السلام علیکم یا رسول الله» یا «السلام علیکم یا امیرالمؤمنین» میگوییم «السلامُ علیک یا رسول الله! السلام علیک یا امیرالمؤمنین!» در لغت عرب چنین چیزی نیست که برای تعظیم مخاطب جمع بیاورند فقط در متکلّم معالغیر است ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ﴾ آنجا استعمال شده ولی در مخاطب میگویند استعمال نشده این از کلمات و تعبیرات مولّدین است به تعبیر صاحب مطوّل.
پرسش:...
پاسخ: خب آن خطاب به خود اهل بیت است نه به شخص.
وجه سوم آن است که اینها در درجه اول به خدا متوسّل میشوند ولی اینها با ملائکه روبهرو هستند اینها که خدا را نمیبینند ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ مشرک هرگز الله را به آن معنا نخواهد دید و جانِ اینها را فرشتهها که تحت تدبیر و زیرمجموعه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) هستند میگیرند اینها خدا را مشاهده نمیکنند تا با خدا سخن بگویند ولی استغاثهشان به الله هست البته ولی مخاطبشان ملائکه است ملائکهای که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ هست ملائکهای که به اینها میگویند ﴿بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ﴾ هست ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِکَةُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ﴾ آن فرشتگان عذاب را میبینند به آنها میگویند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این وجه سوم اقر ببه نظر میرسد و آن دو وجه اثبات میخواهد خب.
پرسش:...
پاسخ: خب ضعیفش صادق است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: این گفته شد جمله معترضه است کلّ بحث درباره مشرکان و احوال و آدابشان بود که این ﴿حَتَّی﴾ به آن ﴿یَصِفُونَ﴾ میخورد فرمود: ﴿فَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ ٭ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ.. حَتّی﴾ گفتند این ﴿حَتّی﴾ متعلّق به آن ﴿یَصِفُونَ﴾ است این جمله در وسط جملهٴ معترضه است برای تشویق حضرت و ترغیب حضرت به استعاذه و پناهندگی.
خب ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ البته این استغاثه و درخواست را ممکن است خیلیها بکنند اما جواب ﴿کلا انها کلمة﴾ نمیشنوند ممکن است بعضی از مؤمنان آن حالت را که رسیدند درخواست بکنند که برگردند برخی از سیّئات خودشان را جبران بکنند یا نه برگردند حسناتشان را اضافه کنند ما هیچ دلیلی نداریم که این حرف فقط مخصوص آنهاست ممکن است دیگران برای ترفیع درجه و مزید حسنات از خدای سبحان درخواست رجوع بکنند آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» است شاید همین معنا را تأیید کند در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» آیهٴ ده به بعد این است: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ خب خیلیها هستند که از مالشان بهرهٴ صحیح را نبردند خیال کردند که مال باید بماند در حالی که فرمود: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ﴾ این در حال احتضار به خدا عرض میکند خدایا! مرا برگردان که من صدقه بدهم ﴿فَأَصَّدَّقَ﴾ یعنی صدقه بدهم اینکه کفر ندارد اینکه شرک ندارد که این کمبود صدقه دارد البته «عون الضعیف صدقة» راهنمایی کردن صدقه است هدایت صدقه است همهٴ اینها صدقه است دیگر ﴿وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَلَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا﴾ خب فرمود این کار را بکنید ﴿لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ﴾ پاسخش این است ﴿کَلَّا﴾ رجوع ممکن نیست چون ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾ اما ﴿إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ یعنی چه؟ یعنی وقتی اینها به آن حد رسیدند حتماً چنین حرفی میزنند یعنی اینهایی که میگویند ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ و از قیامت هیچ خبری را ندارند و ایمان نمیآورند اینها وقتی به حالت احتضار رسیدند حتماً چنین حرفی میزنند (این یک) دو ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ درست است قائل که لقب یا وصف است مفهوم ندارد ولی در این گونه از موارد که در سیاق تهدید است مفهوم دارد یعنی «هو قائلها لا فاعلها» ما برگردانیم دیگر باز همان است در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ 27 و 28 این بود ﴿وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقَالُوا یَالَیْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ بَلْ بَدَا لَهُم مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ نه خیر این یک تمنّی دروغی است اُمنیه باطل است اینها به دنیا برگردند هم باز همان کفر را دارند پس «هو قائلها لا فاعلها» وجه سوم این است که این حرفی است بیجواب قولی است سخنی است که جواب ندارد ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ بلا جوابٍ یعنی «قولٌ بلا جواب».
«اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است