- 494
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه بیست و نهم
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه بیست و نهم، سال 1386
وقتی انسان در مقامِ انجام وظیفه بر میآید اوّلین چیزی که از خدا میخواهد توفیق انجام وظیفه است. هم توفیق کارهایی که باید انجام بدهد و هم گناهانی که باید ترک کند، این اطاعتها برای سعادت ابدی است. اما آن چه در این مناجات جالب توجه است این است که بعد از ذکر چند دعا از قبیل درخواست توفیق اطاعت و ترک معصیت بسیار تأکید میکند به اینکه خدایا من را به شک و ریب مبتلا نکن. گاهی انسان در مورد مطلبی که بر اساس دلایل عقلی، منطقی یا براهین دیگری یقین پیدا کرده است حالت شک پیدا میکند. این اجمالاً نشانهی این است که قلب انسان که محل ادراک و ایمان و یقین است، به طور کامل اختیارش دست ما نیست. گاهی هم اضطراب پیدا میکند. قلب را قلب گفتهاند، برای اینکه دائماً در حال تزلزل و زیر و رو شدن و انقلاب است. اما با لطف خدا، مؤمنین زود از شکهای لحظهای نجات پیدا میکنند. شاید مصداق این آیهی شریفه و پر معنا باشد که «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ کسانی که تقوی پیشه کنند وقتی این شیطانهای دورهگرد با آنها تماس پیدا میکنند، به یاد خدا میافتند، و در اثر آن تذکر و یاد خدا، بینا میشوند.
بیشتر ما کم و بیش مبتلا به شک آنی و لحظهای میشویم، ولی خدای متعال لطف میکند و ما را متوجه خودش میکند و آن توجه باعث میشود که چشم و دل آدم بینا و شیطان طرد شود. اما بعضی اینطور نیستند، وقتی شیطان فریبشان داد، دنبالش میروند و به جای اینکه تذکر پیدا کنند، به همان حالت غفلتشان ادامه میدهند و دائماً بر تیرگیهای قلبشان افزوده میشود، تا جایی که، «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلأَخِرَة»؛ بالاخره کار به جایی میرسد که وقتی نام و ذکر خدا را میشنود اصلاً ناراحت میشود!
وقتی انسان توجه پیدا میکند به اینکه تکلیفی هست و باید خدا را اطاعت کرد، در صدد بر میآید تا خدا و دین و راه هدایت را بهتر بشناسد. گاهی خیلی راحت مطمئن میشود به ادلهای که برای اثبات خدا و نبوت و سایر عقاید هست تا برسد به دلایل نبوت خاصه و امامت خاصه و الی آخر. ولی بعضیها با اینکه شاید اعتراف هم بکنند که این دلایل از نظر منطقی اشکالی ندارد، اما در دلشان اثری نمیگذارد. این چیز عجیبی است که گاهی دلیل محکم برای انسان اقامه میشود، اما آرامش قلبی و یقین برایش پیدا نمیشود. در حالی که شاید اگر برای یک مطلب دیگری که ارزشش از این خیلی کمتر است، دلیلی اقامه کنند زود قانع میشود. فرض بفرمایید آنجاهایی را که انسان با اخبار اشخاصی مطمئن میشود؛ ما روزانه با این چیزها زیاد برخورد میکنیم، به خصوص در جوّ سیاسی و اجتماعی. اگر دو سه نفر باشند و یک فرد موجهی هم در آنها باشد، که دیگر اصلاً قابل تردید نیست! یا مثلاً روزنامهای یا دو تا سایت خبری را مینویسند، یقین میکند که گوینده حتماً این را گفته یا مقصودش هم همین بود که هست! حالا خوب یا بد میپذیرد، اما اگر 124 هزار پیغمبر، از پاکترین انسانها، از کسانی که تمام هستیشان را فدای انسانها کردند که اینها را نجات بدهند، چیزی را بگویند، میگوید: نه، باور نمیکنم!
وقتی انسان در مقامِ انجام وظیفه بر میآید اوّلین چیزی که از خدا میخواهد توفیق انجام وظیفه است. هم توفیق کارهایی که باید انجام بدهد و هم گناهانی که باید ترک کند، این اطاعتها برای سعادت ابدی است. اما آن چه در این مناجات جالب توجه است این است که بعد از ذکر چند دعا از قبیل درخواست توفیق اطاعت و ترک معصیت بسیار تأکید میکند به اینکه خدایا من را به شک و ریب مبتلا نکن. گاهی انسان در مورد مطلبی که بر اساس دلایل عقلی، منطقی یا براهین دیگری یقین پیدا کرده است حالت شک پیدا میکند. این اجمالاً نشانهی این است که قلب انسان که محل ادراک و ایمان و یقین است، به طور کامل اختیارش دست ما نیست. گاهی هم اضطراب پیدا میکند. قلب را قلب گفتهاند، برای اینکه دائماً در حال تزلزل و زیر و رو شدن و انقلاب است. اما با لطف خدا، مؤمنین زود از شکهای لحظهای نجات پیدا میکنند. شاید مصداق این آیهی شریفه و پر معنا باشد که «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ کسانی که تقوی پیشه کنند وقتی این شیطانهای دورهگرد با آنها تماس پیدا میکنند، به یاد خدا میافتند، و در اثر آن تذکر و یاد خدا، بینا میشوند.
بیشتر ما کم و بیش مبتلا به شک آنی و لحظهای میشویم، ولی خدای متعال لطف میکند و ما را متوجه خودش میکند و آن توجه باعث میشود که چشم و دل آدم بینا و شیطان طرد شود. اما بعضی اینطور نیستند، وقتی شیطان فریبشان داد، دنبالش میروند و به جای اینکه تذکر پیدا کنند، به همان حالت غفلتشان ادامه میدهند و دائماً بر تیرگیهای قلبشان افزوده میشود، تا جایی که، «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلأَخِرَة»؛ بالاخره کار به جایی میرسد که وقتی نام و ذکر خدا را میشنود اصلاً ناراحت میشود!
وقتی انسان توجه پیدا میکند به اینکه تکلیفی هست و باید خدا را اطاعت کرد، در صدد بر میآید تا خدا و دین و راه هدایت را بهتر بشناسد. گاهی خیلی راحت مطمئن میشود به ادلهای که برای اثبات خدا و نبوت و سایر عقاید هست تا برسد به دلایل نبوت خاصه و امامت خاصه و الی آخر. ولی بعضیها با اینکه شاید اعتراف هم بکنند که این دلایل از نظر منطقی اشکالی ندارد، اما در دلشان اثری نمیگذارد. این چیز عجیبی است که گاهی دلیل محکم برای انسان اقامه میشود، اما آرامش قلبی و یقین برایش پیدا نمیشود. در حالی که شاید اگر برای یک مطلب دیگری که ارزشش از این خیلی کمتر است، دلیلی اقامه کنند زود قانع میشود. فرض بفرمایید آنجاهایی را که انسان با اخبار اشخاصی مطمئن میشود؛ ما روزانه با این چیزها زیاد برخورد میکنیم، به خصوص در جوّ سیاسی و اجتماعی. اگر دو سه نفر باشند و یک فرد موجهی هم در آنها باشد، که دیگر اصلاً قابل تردید نیست! یا مثلاً روزنامهای یا دو تا سایت خبری را مینویسند، یقین میکند که گوینده حتماً این را گفته یا مقصودش هم همین بود که هست! حالا خوب یا بد میپذیرد، اما اگر 124 هزار پیغمبر، از پاکترین انسانها، از کسانی که تمام هستیشان را فدای انسانها کردند که اینها را نجات بدهند، چیزی را بگویند، میگوید: نه، باور نمیکنم!
تاکنون نظری ثبت نشده است