- 866
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه نهم
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه نهم، سال 1386
دومین مناجات از مناجات خمسه عشر مناجات الشاکین است یعنی کسانی که نزد خدا شکایت میکنند. البته این شکایت از امور مادی و دنیوی یا ظلمهایی که در دنیا به ایشان میشود نیست. شکایتها از مشکلاتی است که در راه انجام وظایف، تعبّد به خدا و در راه رسیدن به کمال انسان وجود دارد. در این مناجات محور این شکایتها سه چیز است؛ نفس، شیطان و قلبی که سیاه و سخت باشد. این مناجات با این جمله شروع میشود: «إلهی إلَیْکَ أشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ شکایت از نفس امّاره است.
در قرآن هم از زبان حضرت یوسف علیه السلام این اصطلاح به کار رفته است که «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»؛ اصطلاح«نفس امّاره»؛ از همینجا گرفته شده است. أمّارة صیغهی مبالغه از امر است یعنی نفسی که بسیار امر میکند، امر به کارِ بد. اجمالاً میدانیم عاملی درون ما هست که همواره ما را به کارهای بد دعوت میکند امّا باید بدانیم رابطهاش با قلب و عقل چیست؟ عمیقتر این که اصلاً خدا چرا چنین قوهای را درون ما قرار داده است و چطور میشود با آن مبارزه و از تأثیرات سوءش جلوگیری کرد؟ یک شیوهی بحث این است که ما آیات را بررسی کنیم و ببینم موارد استعمال نفس کجاست؟ یک راه هم بحثهای عقلی و بحثهای علم النفس است که آن هم راه خودش را دارد. اما بالاخره باید دانست این نفس چیست؟ چه طور امر به گناه میکند؟ این چه عاملی است که همهاش میگوید گناه کن؟
از آن وقتی که خودمان را شناختیم یادمان هست که گرسنه و تشنه، یا شاد و ناراحت میشدیم. این حالاتی که برای ما پیدا میشد چیزهایی بود که تحتِ اختیارِمان نبود. من نبودم که به اختیار خودم، خودم را گرسنه یا تشنه میکردم؛ یا غضب و شهوت را در خودم ایجاد میکردم. من نیازی را احساس میکردم و در اثر آن برانگیخته میشدم که کاری را انجام بدهم. آن وقت که ما گرسنه میشدیم، میل داشتیم اطاعت خدا کنیم؟ یا میل داشتیم دشمنی با خدا کنیم؟ یا هیچ کدام؟ گرسنه که میشدیم میخواستیم سیر بشویم ولی دیگر فکرش را نمیکردیم که این حلال است یا حرام است؟! فقط به فکر لذت بودیم. آن عاملی که باعث میشد که ما غذا بخوریم یا حرکتهای دیگری انجام بدهیم تا روز آخری که زنده هستیم در ما هست. آیا خودِ این عامل میگوید چه بخور یا چه نخور، تا حلال باشد و حرام نباشد؟ چه چیز گناه و چه چیز ثواب دارد؟ نه، خود این عامل نمیگوید حتماً برو گناه بکن، میگوید کاری بکن لذت داشته باشد، حلال شد حلال، نشد حرام. چقدر؟ تا آنجایی که بتوانی. اگر ده مرتبه هم گرسنه شدی و اشتها داری باز هم بخور! سایر نیازهای زندگی هم همین طور است. این عوامل، طبیعی است. این که چه وقتی اشتها داشته باشم بستگی به عوامل طبیعی دارد و در اختیار من نیست. رشدِ بدنی، شرایطِ محیط، آب و هوا، عوامل ارثی و... مقدمه میشود برای کارهای بعدی انسان. در همهی این حالات عاملی درون من هست که میگوید این خواستهها را ارضاء کن. این همان من یا «نفس»؛ است. این خواستههایی هم که هست خودبه خود شر نیست، بالاخره خوردن در افطار و سحر هم هست، ثواب هم دارد، ارضاء غرائز دیگر هم بعضی اوقات مستحب یا حتی واجب است. خودش فی نفسه امر شرّی نیست.
دومین مناجات از مناجات خمسه عشر مناجات الشاکین است یعنی کسانی که نزد خدا شکایت میکنند. البته این شکایت از امور مادی و دنیوی یا ظلمهایی که در دنیا به ایشان میشود نیست. شکایتها از مشکلاتی است که در راه انجام وظایف، تعبّد به خدا و در راه رسیدن به کمال انسان وجود دارد. در این مناجات محور این شکایتها سه چیز است؛ نفس، شیطان و قلبی که سیاه و سخت باشد. این مناجات با این جمله شروع میشود: «إلهی إلَیْکَ أشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ شکایت از نفس امّاره است.
در قرآن هم از زبان حضرت یوسف علیه السلام این اصطلاح به کار رفته است که «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»؛ اصطلاح«نفس امّاره»؛ از همینجا گرفته شده است. أمّارة صیغهی مبالغه از امر است یعنی نفسی که بسیار امر میکند، امر به کارِ بد. اجمالاً میدانیم عاملی درون ما هست که همواره ما را به کارهای بد دعوت میکند امّا باید بدانیم رابطهاش با قلب و عقل چیست؟ عمیقتر این که اصلاً خدا چرا چنین قوهای را درون ما قرار داده است و چطور میشود با آن مبارزه و از تأثیرات سوءش جلوگیری کرد؟ یک شیوهی بحث این است که ما آیات را بررسی کنیم و ببینم موارد استعمال نفس کجاست؟ یک راه هم بحثهای عقلی و بحثهای علم النفس است که آن هم راه خودش را دارد. اما بالاخره باید دانست این نفس چیست؟ چه طور امر به گناه میکند؟ این چه عاملی است که همهاش میگوید گناه کن؟
از آن وقتی که خودمان را شناختیم یادمان هست که گرسنه و تشنه، یا شاد و ناراحت میشدیم. این حالاتی که برای ما پیدا میشد چیزهایی بود که تحتِ اختیارِمان نبود. من نبودم که به اختیار خودم، خودم را گرسنه یا تشنه میکردم؛ یا غضب و شهوت را در خودم ایجاد میکردم. من نیازی را احساس میکردم و در اثر آن برانگیخته میشدم که کاری را انجام بدهم. آن وقت که ما گرسنه میشدیم، میل داشتیم اطاعت خدا کنیم؟ یا میل داشتیم دشمنی با خدا کنیم؟ یا هیچ کدام؟ گرسنه که میشدیم میخواستیم سیر بشویم ولی دیگر فکرش را نمیکردیم که این حلال است یا حرام است؟! فقط به فکر لذت بودیم. آن عاملی که باعث میشد که ما غذا بخوریم یا حرکتهای دیگری انجام بدهیم تا روز آخری که زنده هستیم در ما هست. آیا خودِ این عامل میگوید چه بخور یا چه نخور، تا حلال باشد و حرام نباشد؟ چه چیز گناه و چه چیز ثواب دارد؟ نه، خود این عامل نمیگوید حتماً برو گناه بکن، میگوید کاری بکن لذت داشته باشد، حلال شد حلال، نشد حرام. چقدر؟ تا آنجایی که بتوانی. اگر ده مرتبه هم گرسنه شدی و اشتها داری باز هم بخور! سایر نیازهای زندگی هم همین طور است. این عوامل، طبیعی است. این که چه وقتی اشتها داشته باشم بستگی به عوامل طبیعی دارد و در اختیار من نیست. رشدِ بدنی، شرایطِ محیط، آب و هوا، عوامل ارثی و... مقدمه میشود برای کارهای بعدی انسان. در همهی این حالات عاملی درون من هست که میگوید این خواستهها را ارضاء کن. این همان من یا «نفس»؛ است. این خواستههایی هم که هست خودبه خود شر نیست، بالاخره خوردن در افطار و سحر هم هست، ثواب هم دارد، ارضاء غرائز دیگر هم بعضی اوقات مستحب یا حتی واجب است. خودش فی نفسه امر شرّی نیست.
تاکنون نظری ثبت نشده است