- 1304
- 1000
- 1000
- 1000
خطر غفلت، جلسه سوم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «خطر غفلت»، جلسه سوم، سال 1402
غافل گیج است اما عاقل است، دیوانه نیست، نادان نیست، نابینا نیست، اما توجّه بیش از اندازهی او به یک جا، در او انصراف و عدم توجّه و ندیدنِ یک جای دیگر ایجاد کرده است.
روی این مثالِ محوری پیاده کردیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرصههای مختلفی را میدید، اما معاویه یک جا را میدید، برای همین معاویه رشوه میداد و آدم میخرید، کسانی که بیرون ایستاده بودند هنوز نمیدانستند که نتیجهی کارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیست و نتیجهی کارِ معاویه چیست، برای همین به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکردند از او بیاموز!
کلاً تمامِ قضاوتهای انسانِ عاقل، سطحی است. چون او مانند این دوربینهاست که زوم میکنند، وقتی این دوربینها زوم میکنند یکجایی را بهتر میبیند، اما جاهایی را اصلاً نمیبیند. آدمی که در حال دیدبانی است، اگر غافل باشد، با دوربین اسلحهی خود یک نقطه را بخوبی میبیند، اما مابقی جاها را نمیبیند.
انسان غافل مدام در حال قضاوت کردن است، چون در حال نگاه کردن به یک نقطه است و در همان یک نقطه دقت میکند، اما از مابقی جاها بیخبر است. در مثالِ فوتبال که تفاوت مربی با بازیکن این است که بازیکن ممکن است به یک طرف خیلی توجّه کند، ولی مربی که بیرون ایستاده است، به همهی زمین توجّه میکند. بر فرض مثال اگر حفرهای بین خط دفاع و خط میانی پیش بیاید، این مربی است که تشخیص میدهد، اما بازیکن در حوزهی عملِ خود تصوّر میکند که همه چیز درست است.
به ویژه در جاهایی که مسئله اجتماعی و جمعی است، غفلت راحتتر رخ میدهد. چون مدام اطراف خود را بررسی میکند، اما باید نیروها با یکدیگر متصل بشوند. لذا کسانی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکردند که از معاویه بیاموز، اگر اینها یک سال بعد را میدیدند، این حرف را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیزدند، اگر پنج سال بعد را میدیدند این حرف را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیزدند.
خیلی از احساسِ شکست و پیروزیها اینطور است. اگر شما مسائل سیاسی اجتماعی نگاه کنید، دورههایی شده است که کسی در انتخاباتی (مثلاً ریاست جمهوری) شرکت کرده است و پیروز شده است، به یک میدان رفته است و سخنرانیِ پیروزی کرده است، در همان سخنرانی پیروزی یک جملهای گفته است یا به او نسبت دادهاند، یک سال درگیری داشته است! غفلت همین است. یعنی در آن لحظه فکر میکند که فقط یک چیزی گفتهام یا فقط یک کاری کردهام… کما اینکه سخنران یا مداح یا مسئولِ سیاسی که حرف میزند یا مصاحبه مطبوعاتی میکند، در آن لحظه به یک چیزی خیلی توجّه میکند، اما حواس او از چیز دیگری پرت میشود، همان غفلت به چالشی تبدیل میشود که یک سال جنجال بهمراه دارد.
غفلت به این راحتی رخ میدهد، آن چیزی که خیلی خطرناک است این است که انسان دنیا را ببیند و به دنیا توجّه کند، اما به آخرت توجّه نکند. لذا مدام داوری و قضاوت میکند.
مثلاً اگر یک جلسهای خیلی خوب برگزار شد و چند کلیپ خوب هم از آن استخراج شد و خیلی دیده شد، این موضوع را موفقیت بزرگی میبیند، اما از قیامت خبر ندارد که از او میپرسند این حرفی که زدی از کجا گفتی؟ او فقط با این دیده شدن خوشحال بود، اما در جای دیگری او را مورد بازخواست قرار میدهند و میگویند این حرف را از کجا زدهای؟
غافل گیج است اما عاقل است، دیوانه نیست، نادان نیست، نابینا نیست، اما توجّه بیش از اندازهی او به یک جا، در او انصراف و عدم توجّه و ندیدنِ یک جای دیگر ایجاد کرده است.
روی این مثالِ محوری پیاده کردیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرصههای مختلفی را میدید، اما معاویه یک جا را میدید، برای همین معاویه رشوه میداد و آدم میخرید، کسانی که بیرون ایستاده بودند هنوز نمیدانستند که نتیجهی کارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیست و نتیجهی کارِ معاویه چیست، برای همین به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکردند از او بیاموز!
کلاً تمامِ قضاوتهای انسانِ عاقل، سطحی است. چون او مانند این دوربینهاست که زوم میکنند، وقتی این دوربینها زوم میکنند یکجایی را بهتر میبیند، اما جاهایی را اصلاً نمیبیند. آدمی که در حال دیدبانی است، اگر غافل باشد، با دوربین اسلحهی خود یک نقطه را بخوبی میبیند، اما مابقی جاها را نمیبیند.
انسان غافل مدام در حال قضاوت کردن است، چون در حال نگاه کردن به یک نقطه است و در همان یک نقطه دقت میکند، اما از مابقی جاها بیخبر است. در مثالِ فوتبال که تفاوت مربی با بازیکن این است که بازیکن ممکن است به یک طرف خیلی توجّه کند، ولی مربی که بیرون ایستاده است، به همهی زمین توجّه میکند. بر فرض مثال اگر حفرهای بین خط دفاع و خط میانی پیش بیاید، این مربی است که تشخیص میدهد، اما بازیکن در حوزهی عملِ خود تصوّر میکند که همه چیز درست است.
به ویژه در جاهایی که مسئله اجتماعی و جمعی است، غفلت راحتتر رخ میدهد. چون مدام اطراف خود را بررسی میکند، اما باید نیروها با یکدیگر متصل بشوند. لذا کسانی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکردند که از معاویه بیاموز، اگر اینها یک سال بعد را میدیدند، این حرف را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیزدند، اگر پنج سال بعد را میدیدند این حرف را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیزدند.
خیلی از احساسِ شکست و پیروزیها اینطور است. اگر شما مسائل سیاسی اجتماعی نگاه کنید، دورههایی شده است که کسی در انتخاباتی (مثلاً ریاست جمهوری) شرکت کرده است و پیروز شده است، به یک میدان رفته است و سخنرانیِ پیروزی کرده است، در همان سخنرانی پیروزی یک جملهای گفته است یا به او نسبت دادهاند، یک سال درگیری داشته است! غفلت همین است. یعنی در آن لحظه فکر میکند که فقط یک چیزی گفتهام یا فقط یک کاری کردهام… کما اینکه سخنران یا مداح یا مسئولِ سیاسی که حرف میزند یا مصاحبه مطبوعاتی میکند، در آن لحظه به یک چیزی خیلی توجّه میکند، اما حواس او از چیز دیگری پرت میشود، همان غفلت به چالشی تبدیل میشود که یک سال جنجال بهمراه دارد.
غفلت به این راحتی رخ میدهد، آن چیزی که خیلی خطرناک است این است که انسان دنیا را ببیند و به دنیا توجّه کند، اما به آخرت توجّه نکند. لذا مدام داوری و قضاوت میکند.
مثلاً اگر یک جلسهای خیلی خوب برگزار شد و چند کلیپ خوب هم از آن استخراج شد و خیلی دیده شد، این موضوع را موفقیت بزرگی میبیند، اما از قیامت خبر ندارد که از او میپرسند این حرفی که زدی از کجا گفتی؟ او فقط با این دیده شدن خوشحال بود، اما در جای دیگری او را مورد بازخواست قرار میدهند و میگویند این حرف را از کجا زدهای؟
کاربر مهمان