display result search
منو
تفسیر آیات 113 تا 120 سوره طه

تفسیر آیات 113 تا 120 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 113 تا 120 سوره طه"

وجه تسمیه قرآن کریم
فطرت، زبان بین المللی قرآن
هماهنگی معارف قرآن با فطرت انسان
شکوفایی فطرت در پرتو تذکره قرآن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً وَصَرَّفْنَا فیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً ﴿113﴾ فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً ﴿114﴾ وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ﴿115﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی ﴿116﴾ فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَ أَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَ لاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴿120﴾

وجه تسمیه قرآن کریم
چون سورهٴ مبارکهٴ «طه» در مکه نازل شد و معارف اصلی سوَر مکّی همان اصول دین است و یکی از آن اصول مهم جریان وحی و نبوّت است در آیهٴ 113 همین سور‌ه فرمود ما این کتاب را به عنوان قرآن نازل کردیم یک، عربی است دو، نام شریف قرآن علم بالغلبه شد بعداً معروف به قرآن شد وگرنه در همان اوایل به عنوان کتاب الله معروف بود در حدیث معروف ثقلین که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنّی تارک فیکم الثقلین» نفرمود قرآ‌ن و عترت فرمود: «کتاب الله و عترتی» اسم کتاب به عنوان قرآن یک علم بالغلبه است ظاهراً و قرآ‌ن هم از قرأ است نه قَرَنَ یعنی یک مجموع است و قَرأ یعنی جَمَعَ نفرمود «أنزلنا قرآناً» فرمود: ﴿أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ یعنی ما این کتاب را به عنوان یک مجموعه عربی نازل کردیم.

فطرت، زبان بین المللی قرآن
اما از اینکه این جهانی است ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است برای اینکه زبان قرآن زبانِ فطرت است درست است که این حروف و این کلمات و این نحو و صرفش بر اساس ضوابط عربی است لکن مطالبش که در حقیقت فرهنگ قرآن و زبان قرآن است زبان فطرت است خدای سبحان همهٴ بشر را با سرمایهٴ فطرت آفرید یک، الهامِ فجور و تقوا را نسبت به همه روا داشت دو، و با همین فجور و تقوایِ مُلهَم سخن می‌گوید سه، بنابراین زبان قرآن می‌شود زبان جهانی، فرهنگ قرآن می‌شود فرهنگ جهانی حالا بشر وقتی خودش را فراموش کرده در زمینهٴ جانِ او شیطان آمده این سرزمین را اشغال کرده و صاحب‌خانه را گِرو گرفته مطلب دیگر است که در خطبهٴ هفت نهج‌البلاغه آنجا وجود مبارک حضرت امیر مبسوطاً دارد که حالا چند جمله‌ای از آن خطبهٴ نورانی را می‌خوانیم این اشغال‌شده است یعنی شیطان آمد آنجا آشیانه کرد اولاً، تخم‌گذاری کرد ثانیاً، این تخمها را به صورت جوجه در آورد ثالثاً، دَواب و دابّه‌ها و جُنبنده‌های فراوان در زمینهٴ دل فراهم کرد رابعاً، اینکه انسان می‌بینید وسوسه دارد خاطره دارد نمی‌تواند خودش را کنترل کند همین سر و صدای همین بچه‌های شیطان است دیگر، خب این زمینه را شیطان آمده اشغال کرده.

هماهنگی معارف قرآن با فطرت انسان
بنابراین زبان قرآن زبان فطرت است حالا عربی و امثال عربی این برای طلیعهٴ نزول است لذا فرمود: ﴿أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ نه «أنزلنا قرآناً» که قرآن بشود مفعول ﴿أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ و چون فرمود: ﴿قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً﴾ و گناه رسمی جاهلیّت همان ظلم و تعدّی بود نفرمود «و صرّفنا فیه مِن الوعد و الوعید» خصوص وعید را ذکر کرده اما اینکه فرمود: ﴿یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً﴾ نفرمود ما یک حرف تازه‌ای به وسیلهٴ قرآن می‌خواهیم به آنها بفهمانیم گرچه علم تازه و معارف تازه است ولی اصلِ مطلب تازه نیست اصل مطلب یادآوری است ﴿أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً﴾ یعنی چیزی را با قرآن می‌گوییم که قبلاً خدای سبحان در درون اینها با اینها حرف زد و گفت اگر در سورهٴ «شمس» دارد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هر کسی را با نفس مُلهمه آفرید هیچ بچه‌ای نیست که راست گفتن را با یاد گرفتن باید انجام بدهد هر بچه‌ای وقتی بخواهد حرف بزند راست می‌گوید دیگر، دروغ را بعد یاد می‌گیرد حالا یا با شوخی یا غیر شوخی امانت را، صداقت را اینها را وفا را، مِهر را، عاطفه را اینها را کسی به او یاد نمی‌دهد خیانت را، دروغ را امثال اینها را بعد یاد می‌گیرد فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ قسم به جان آدمی و قسم به کسی که این جان را مستوی‌الخِلقه خلق کرد ناقص خلق نکرد ﴿وَنَفْسٍ﴾ و کسی که نفس را مستوی‌الخِلقه خلق کرد. سؤال, ما تَسویة النفس؟ روح مستوی‌الخلقه باشد یعنی چه؟ ما مستوی‌‌الخلقه بدن را می‌فهمیم اما مستوی‌الخلقه بودن نفس به چیست؟ با فاء فصیحیه با فایی که هم تفسیر می‌کند و فصیحیه است تبیین کرده ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این فاء بیان آن تسویه نفس است که روح هر کسی مستوی‌الخلقه است کسی خدا ناقص خلق نکرد همه را با این سرمایه خلق کرد پس اگر همه را خدای سبحان با فجور و تقوا مُلهم کرد قرآن حرفِ تازه‌ای ندارد تذکره است لذا فرمود: ﴿إِلَّا تَذْکِرَةً﴾، ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ قرآن آمده آنچه را که شما می‌دانید آن را یادآوری کند نعم، آن را شکوفا می‌کند، آبیاری می‌کند، می‌پروراند که «یثیروا لهم دفائن العقول» ولی اصل مطلب را بشر می‌داند لذا نفرمود «یُحدث لهم علما» بلکه فرمود: ﴿یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً﴾ و در بخشهای فراوانی از قرآن کریم این گونه معارف هست آنها که اصلاً با دین آشنا نبودند وقتی در جریان معاد انکار شدید داشتند انبیا وقتی با آنها سخن می‌گفتند آنها را با ادلّه روشن می‌کردند به آنها می‌گفتند که خب همان کسی که بار اول انسان را خلق کرد همان او دوباره انسان را ایجاد می‌کند اینها سر تکان می‌دادند ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ﴾ برای بت‌پرستان این طور بود، برای دیگران این طور بود اینها سر تکان می‌دادند بله درست است.

شکوفایی فطرت در پرتو تذکره قرآن
به هر تقدیر زبان قرآن زبان فطرت است لذا می‌تواند جهانی باشد اگر بعضی از مردم با فطرت خلق بشوند بعضیها با فطرت خلق نشوند این قرآن نمی‌تواند جهانی باشد، ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ باشد اما اگر همه با فطرت خلق شدند و قرآن هم همان حرف فطرت را می‌زند می‌شود ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ اینجا هم فرمود مطلب تازه‌ای که قرآن دارد این است که ذکر را و یادآوری را احداث می‌کند نه اصلِ علم را نعم، آن درجات برتر و شکوفایی و آن مطالب جدید را القا می‌کند اما همهٴ اینها برای پروراندن همین شاخهٴ گُل است همین شجرهٴ طوباست اصل شجرهٴ طوبا را در درون هر کسی ذات اقدس الهی غرس کرده است این قرآن آبِ باران است انبیا آب باران‌اند که این را شکوفا می‌کنند.

تبیین معنای آیه ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ﴾
حالا فرمود الله عالی است چون الله عالی است آنچه قبل از الله آمده و آنچه بعد از الله آمده مستنِد به الله بودن است الله اسم اعظم است دیگر هم آن علوّی که قبلاً ذکر کرده فرمود: ﴿فَتَعَالَی﴾ آن به استناد الله بودن است و هم ﴿الْمَلِکُ الْحَقُّ﴾ که بعد از الله ذکر شده این هم به استناد الله بودن است چون الله است پس تعالیٰ، چون الله است پس مَلِک است، چون الله است پس حق است ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ﴾.
پرسش: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ به چه معناست.

تذکره بودن قرآن برای معارف فطری انسان
پاسخ: به همه داد دیگر با الهام یعنی خدای سبحان روحی که مربوط به خودش بود فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ این روح را عالماً و مُلهماً خلق کرده است موجودی که فجور و تقوا را می‌فهمد از طرف خدا مأمور تدبیر بدن شد یک شیء عاری تدبیر بدن را به عهده نگرفت.

پرسش:....
پاسخ: فجور است لذا انسان اوّلی می‌فهمد که فجور است نمی‌گوید بعد وقتی که تربیتش بد بود خب دروغ می‌گوید عالماً عامداً دروغ می‌گوید، عالماً عامداً خلاف می‌کند ولی اول می‌فهمد دروغ بد است هیچ بچه‌ای از اول دروغ نمی‌گوید هر حرفی می‌خواهد بزند اگر گریه می‌کند راست می‌گوید واقعاً شیر می‌خواهد یا جایش درد می‌کند بیخود گریه نمی‌کند یک گریهٴ کِذب در بچه نیست از همان بچّگی بیخود گریه بکند خودش را لوس بکند این طور نیست بیخود دروغ بگوید این طور نیست کم کم دروغ یادش می‌دهند چون می‌داند دروغ بد است با دروغ خلق نشده با راست خلق شده با امانت خلق شده بعدها خلافش می‌کند.

بررسی احتمالات سه گانه در تفسیر ﴿لا تجعل بالقرآن﴾
خب، فرمود: ﴿وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ﴾ مستحضرید که غالباً چه در تفسیر روایی و چه در تفسیرهای غیر روایی از ابن‌عباس نقل کردند سند معتبری اسناد داشته باشد به وجود مبارک معصوم این طور نیست آنکه از ابن‌عباس نقل کردند این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قبل از اینکه کلام جبرئیل تمام بشود می‌خواند بعد نهی شده که نخوان صبر کن جبرئیل اول کلمات را بخواند بعد شما بخوانید خب چنین چیزی که روایت معتبر نیست هم در جریان ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» است هم اینجا، این طور نیست که یک روایت معتبری باشد که پیغمبر قرائت می‌کرد و خداوند جلویش را گرفته بنابراین این ﴿لاَ تَعْجَلْ﴾ می‌تواند دفع باشد نه رفع، دفع یعنی این کار را نکن پیغمبر هم نکرده بود مثل ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ همهٴ نواهی از این قبیل است نه اینکه حضرت این کار را می‌کرد این عنصر محوری بحث. بر فرض هم بخواهد نهیِ رفعی باشد نه دفعی، شبیه عجلهٴ موسای کلیم در سؤال از خضر نیست بلکه شبیه عجلهٴ موسای کلیم در رفتنِ به کوه طور للقاء الله است که ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ که یک عجلهٴ محمود و ممدوح است.

مطلب دیگر اینکه وجود مبارک پیغمبر خب قبلاً کارهایی انجام می‌دادند که نهی نشده بود بعدها دستور آمده قبلاً کسی در ماه مبارک رمضان روزه نمی‌گرفت حالا بگوییم چرا پیغمبر در مکه روزه نگرفت خب روزه نازل نشده بود اگر کاری را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قبل از نزول حکم الهی انجام می‌داد این دلیل نیست بر اینکه مثلاً حضرت ترک اُولیٰ کرده یا فلان حکم خدا اصلاً نازل نشده بود هیچ مسلمانی در مکه روزه نمی‌گرفت حج نمی‌کرد حجِ مصطلحی که واجب شده آن حجّ جاهلی یک حساب دیگری دارد، بنابراین اگر کاری را قبلاً پیغمبر کرده بود و بعداً قرآن نهی کرد این معنایش این نیست که پیغمبر ـ معاذ الله ـ ترک اُولیٰ کرده یا فلان کرده، اما در جریان آن قلیب بدر بعد از کُشته‌های کفار را در بیرون انداختند در چاه و شهدای بدر را الآن کسانی هم که به بدر می‌روند در کنار قبور شهدای بدر آنجا مشرّف می‌شوند کاملاً مشخص است بین مکه و مدینه وجود مبارک حضرت با یک فاصلهٴ معیّنی چاهی کَنده و اجساد مشرکان را در آن چاه انداخت بعد این منطقهٴ خاص مربوط به شهدای بدر بود که دفن کردند الآن دیواری کشیدند که کاملاً آن طرف دیوار همان چاه است و همان قلیب بدر که اجساد نحس مشرکان است آن طرف این دیوار قبور شهداست بالای آن چاه رفته فرمود: «فهل وجدتم ما وعدکم ربّکم حقّا» این را دیگر قرآ‌ن نهی نکرده ﴿مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ برای اینکه همان‌جا یک عدّه تعجّب کردند به حضرت عرض کردند شما با چه کسی حرف می‌زنی؟ فرمود اینها کاملاً می‌شنوند «ما أنت بأسمع منهم» این طور نیست که شما بهتر از آنها بشنوید آنها هم می‌شنوند من چه می‌گویم شما هم می‌شنوید شما اسمع از آنها نیستید این ﴿مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ ناظر به این بخش نمی‌تواند باشد به هر تقدیر کاری که وجود مبارک پیغمبر قبل از نزول وحی کرد که معذوری ندارد بعد از نزول وحی هم که هرگز ترک نکرده این ﴿لاَ تَعْجَلْ﴾ هم دلیل نیست که حضرت این کار را می‌کرد و نهی آمده نهی برای رفع بود حداکثر برای دفع است بنابراین ما دلیل معتبری نداریم که پیغمبر قبلاً قرائت می‌کرد و قرآن جلویش را گرفته و خدا جلویش را گرفته نه در ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ نه در ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾.

بررسی منابع سه گانه معرفتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
خب فرمود: ﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ اختصاصی به مسئله آیات قرآنی ندارد خیلی از علوم است به عنوان حدیث قدسی هست به عنوان روایات است که بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل می‌شده است که احکام و حِکَم از آن راه آمده سه‌تا راه دارد وجود مبارک حضرت برای فراگیری علوم یکی قرآن است یکی حدیث قدسی است یکی هم روایات دیگر، حدیث قدسی بالأخره مستقیماً از طرف ذات اقدس الهی است الفاظش مثلاً معجزه نیست و روایات دیگر هم شاید از حدیث قدسی نسبت به ائمه(علیهم السلام) که فرقش مشخص است نسبت به پیغمبر هم ممکن است یک درجهٴ نازل‌تری داشته باشد ولی همهٴ فرمایشاتی که حضرت دارد وحی الهی است دیگر چون حضرت ـ معاذ الله ـ احکام الهی را که از نزد خودش نمی‌گوید که این ﴿مَا یَنطِقُ﴾ گرچه قدر متیقّنش راجع به قرآن است ولی همهٴ احکام و حِکم الهی را شامل می‌شود هر مطلبی را که حضرت دربارهٴ دین خدا می‌گوید از خدای سبحان است.

رفعی یا دفعی بودن خطاب ﴿لا تجعل بالقرآن﴾
آن ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ بر فرض برای رفع باشد نه دفع حضرت وحی را قرائت می‌کرد نمی‌شود گفت که ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ این چگونه با نهی سازگار است اگر هم حضرت این کار را می‌کرد وحی را قرائت می‌کرد نه چیز دیگر را پس نمی‌شود گفت که این اگر حضرت عجله می‌کرد با ﴿مَا یَنطِقُ﴾ که نمی‌سازد خیر با ﴿مَا یَنطِقُ﴾ می‌سازد با چیز دیگر نمی‌سازد چون اینجا هم وحی را داشت قرائت می‌کرد ولی این طور نیست ما دلیل نداریم که حضرت، سند معتبری نیست که حضرت قرائت می‌کرد قبل از تمام شدن وحی و خدا جلویش را گرفته بر فرض اگر دلیل معتبر داشته باشیم با ﴿مَا یَنطِقُ﴾ منافات ندارد چون وحی را داشت قرائت می‌کرد نه چیز دیگر را خب.

پرسش: آقا ربط این جمله با ﴿لاَ تَعْجَلْ﴾ چیست و قدرت....

تاکید قرآن بر طلب ازدیاد علم برای نیل به معارف توحیدی
پاسخ: چون پشت سر هم در آ‌نجا که فرمود قبلاً هم اشاره شد که ﴿وَلاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴾ علم به ذات اقدس الهی، اسمای الهی، حِکم الهی، معارف الهی تمام‌شدنی نیست فرمود خدا ﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ اما ﴿وَلاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴾ تو برای رسیدن به علوم الهی پشت سر هم از ذات اقدس الهی مزیدِ علم طلب بکن که در روایات مرحوم کلینی نقل کرد دیگران نقل کردند که ائمه فرمودند شبهای جمعه علمِ ما زیاد می‌شود، برکات ما زیاد می‌شود پس چون ﴿لاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴾ است تو تا می‌توانی مزید علم طلب بکن.

تکوینی نبودن نهی الهی نسبت به حضرت آدم (علیه السلام)
حالا عمده جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) است که عصاره‌اش در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت اجمالش هم این است که امر خدا یا تشریعی است یا تکوینی، امر تکوینی عصیان‌پذیر نیست چرا، چون خود خدا اراده کرده که این کار را انجام بدهد بین مراد خدا و ارادهٴ خدا چیزی فاصله نیست لذا عصیان‌پذیر نیست امر تشریعی آن است که خدای سبحان اراده کرده بشر با اختیار خودش فلان کار را انجام بدهد بین مراد و ارادهٴ الهی ارادهٴ بشر فاصله است و بشر را هم آزاد آفرید فرمود چه بخواهی اطاعت کنی چه بخواهی معصیت کنی مختاری چون کمال در آزادی است منتها اگر اطاعت کردی روح و ریحان است و اگر بیراهه رفتی که نار و جحیم است خب پس ارادهٴ تشریعی معصیت‌پذیر است برای اینکه به ارادهٴ انسان وابسته است ارادهٴ تکوینی معصیت‌پذیر نیست این اصل اول.

عدم راهیابی امر و نهی تشریعی در جایگاه ملائک
اصل دوم این است که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فرمود ما جن و انس را برای عبادت خلق کردیم ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ هیچ سخن از فرشته نیست نفرمود «و ما خلقتُ المَلک و الجن و الإنس الاّ لیعبدون» برای اینکه ملائکه ﴿هُمْ بأمْرِهِ یَعْمَلونَ﴾ اند، مطیع فرمان الهی‌اند، دستورهای خدا را اطاعت می‌کنند معصیتی در آنها نیست پس در سورهٴ «ذاریات» که سخن از عبادت جن و انس است از عبادت فرشته سخنی به میان نیامده نفرمود «و ما خلقتُ المَلک و الجن و الإنس الاّ لیعبدون» فقط سخن از جن و انس است در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» هم خطاب به جن و انس است که ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ در اول تا آخر قرآن هر جا سخن از وحی و نبوّت است می‌فرمایند ما برای بشر برای جن انبیا فرستادیم، کتاب فرستادیم هیچ جای قرآن ندارد که ما برای ملائکه کتاب فرستادیم، انبیا فرستادیم، شریعت فرستادیم، پس بنابراین در حوزهٴ فرشته‌ها حوزهٴ رسالت و شریعت و امر و نهی تشریعی نیست.

بررسی تکوینی یا تشریعی بودن امر به سجده بر آدم (علیه السلام)
مطلب بعدی آن است که ابلیس جزء جن است و جن مکلّف است مثل انسان حالا جن نظیر ابلیس که از آنهاست ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ با فرشته نمی‌تواند یک حکم داشته باشد این امر چه امری است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا﴾ آیا امر تشریعی است یعنی اینها شریعت دارند، رسالت دارند، بهشت و جهنم دارند، این است معنایش تا حال ما نشنیدیم که برای اینها رسالتی، شریعتی، بهشت و جهنمی چیزی باشد در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» تعبیری دارد که اگر کسی از این فرشته‌ها ادّعای الهیّت بکند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ آ‌ن هم نظیر ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ است که از سنخ حکم به محال است. گرچه به اندازهٴ استحالهٴ او نیست، اما جن کاملاً قابل امر تشریعی است این ﴿إِذْ قُلْنَا﴾ چه امری است، امر کردیم ﴿اسْجُدُوا﴾ امر تشریعی است که با فرشته‌ها سازگار نیست، امر تکوینی است که با عصیان جن سازگار نیست، دوتا امر است که این بر خلاف همهٴ آیات قرآن است دوتا امر نشده یک امر است پس بنابراین ما امری داریم که نمی‌دانیم این امر، امر تشریعی است که با جریان فرشته‌ها نمی‌سازد، امر تکوینی است که با معصیت ابلیس نمی‌سازد. دوتا امر است یکی تکوینی برای فرشته‌هاست یکی تشریعی برای جن است این هم بر خلاف ظاهر قرآن است چون هر جا هست یک امر است ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا﴾ همه سجده کردند ﴿إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ این یک.

پرسش: آقا ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ﴾ معنایش چیست؟
پاسخ: ﴿رُسُلاً﴾ برای انبیا، فرشته‌ها را ذات اقدس الهی به عنوان رسول خود انتخاب می‌کند به آنها وحی می‌فرستد مثل جبرئیل(سلام الله علیه) یا آنهایی که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ اینها وحی الهی را می‌گیرند مستقیماً به پیغمبر می‌رسانند و پیغمبر هم رسول هست آنها هم رسول‌اند پیغمبر رسول الی الناس است فرشته‌ها رسول الی الأنبیاء و المرسلین‌اند اما برای خودشان شریعتی باشد، کتابی باشد ما نشنیدیم در هیچ جایی از آیات قرآن که آ‌نها هم پیغمبری دارند، امر و نهیی دارند، بهشت و جهنمی دارند و اطاعت و عصیانی دارند این طور نیست خب، این یک بخش.

ویژگی زندگی حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
بخش دیگر این است که این منطقه‌ای که وجود مبارک آدم زندگی می‌کند این منطقه را ذات اقدس الهی مشخص کرده به حضرت آدم فرمود فعلاً جایی هستی که گرسنه نمی‌شوی نیازی به خوراک نیست، نیازی به نوشاک نیست، نیازی به پوشاک نیست، نیازی به مسکن نیست خب این کجاست؟ این چه عالَمی است که آدم اصلاً گرسنه نمی‌شود نه اینکه گرسنه می‌شوی و غذا فراوان داری مثل اغنیا و مُترفین، نه اینکه تشنه می‌شوی و در کنار چشمه‌ای و آب داری، نه اینکه احتیاج به لباس داری ولی پوشاک داری، نه اینکه محتاج به مسکنی ولی خانه داری ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ﴾ این تأویل به مصدر می‌رود عدم الجوع، عدم العطش، عدم العریان اینهاست این کدام عالَم است.

پس ما جنّتی داریم که اینها در آن نیست گرسنگی در آن نیست آن وقت اَکل را باید معنا کرد، وسوسه را باید معنا کرد، نفوذ را باید معنا کرد این خصوصیّتها در آن هست که ﴿أَلاَّ تَجُوعَ﴾ در بحث دیروز اشاره شد که این لفّ و نشر به حسب ظاهر مرتّب نیست لفّ و نشر مشوّش است چرا، برای اینکه مناسب با گرسنگی، تشنگی است باید کنار هم ذکر بشود مناسب با عریان و برهنگی، آفتاب‌زدگی است که باید کنار هم ذکر بشود لکن یک تناسب دیگری ملحوظ شد که آن تناسب باعث شد که ﴿أَلاَّ تَجُوعَ﴾ در کنار ﴿لاَ تَعْرَی﴾ قرار بگیرد، ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ در کنار ﴿لاَ تَضْحَی﴾ قرار بگیرد آن مناسبت این است جوع، برهنگی درون است از غذا این با عریان سازگار است انسان که عاری است یعنی بیرونش برهنه است وقتی گرسنه است یعنی درونش برهنه است درونش خالی، بیرونش خالی این دوتا با هم مناسب‌اند کنار هم قرار گرفتند. در جریان عطش و آفتاب‌زدگی اینها هم کاملاً با هم مناسب‌اند ضحیٰ یعنی نور شمس، تَضحیٰ یعنی در آفتاب می‌مانی خب این مناسب با ظمأن و تشنگی و امثال ذلک است این دوتایی اوّلی با هم مناسب‌اند کنار هم ذکر شدند آن دوتایی دومی مناسب هم کنار هم ذکر شدند ما باید فکر بکنیم این چه امری است این مانده.

مراد از فراموش کردن عهد الهی در آیه محل بحث
مطلب دیگر اینکه، اینکه فرمود ما به آدم عهدی سپردیم ﴿فَنَسِیَ﴾ آیا این ناظر به آن است که خدای سبحان به آدم و حوّا فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبَا﴾ این نهی را فراموش کرده خب این نهی را جمیل از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دارد که نقل کرده که این کجا این نهی را فراموش کرده شیطان بالصراحه دارد به حضرت آدم عرض می‌کند که خدا که شما را نهی کرده برای این است پس نهی یادش است چه نهی یادش رفته ما بگوییم ﴿فَنَسِیَ﴾ یعنی نهی خدا یادش رفته در حالی که شیطان می‌گوید که ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا﴾ کذا و کذا اصلاً نهی را بالصراحه مطرح کرده چگونه نهی یادش رفته نعم، مسئلهٴ عداوت ممکن است یادش رفته باشد برای اینکه الآن حرف شیطان را دارد گوش می‌دهد که شیطان گفته که خدای سبحان که شما را نهی کرده برای آن است که اگر شما از این میوه بخوری این میوه یکی از دوتا برکت را به همراه دارد به نحو منفصله مانعةالخلو که جمع را شاید بنابراین این نسیان حالا فی‌الجمله در بحثهای اوّلی می‌تواند راجع به عداوت باشد نه نسبت به آن نهی.

ثمره آگاهی حضرت آدم (علیه السلام) از عدوات شیطان
مطلب دیگر این است که وجود مبارک حضرت آدم و حوا(سلام الله علیهما) خیلی خوشحال بودند برای اینکه از اول خدای سبحان فرمود این دشمن شماست یعنی شما از حزب او نیستید دیگر اگر از حزب او بودید که او دشمن شما نبود اگر خدا به کسی بگوید این شیطان دشمن توست این باید خوشحال باشد منتها باید مواظب خودش باشد چون اگر خدای ناکرده این جزء حزب شیطان باشد که شیطان دشمن او نیست اگر خدا به کسی بفرماید که این شیطان دشمن توست یعنی فعلاً در مقابل هم هستید شما حزب او نیستید مواظب باشید که این جزء دوستان شما نباشد این برای این.

عواقب اسارت انسان در مغالطات شیطان
آن بیان نورانی که دیروز در بحث نقل شد که آن را حتماً باید ملاحظه بفرمایید در همان خطبهٴ هفتم نهج‌البلاغه است چند سطری بیش نیست، البته این بخشی از کلمات نورانی حضرت امیر است که مرحوم سیّد رضی نقل کرده دربارهٴ پیروان شیطان در خطبهٴ هفت فرمود: «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً» شیطان اینها را دام خود قرار داده «فَبَاضَ» اینها را گرفته رفته آشیانه کرده در دلشان بیضه گذاشته تخم‌گذاری کرده «وَ فَرَّخَ» این بیضه‌ها را و تخمها را به صورت فَرْخ و فرّوخ، به صورت جوجه در آورده «فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ» حالا در تمام صحن و سرای او را گرفتند دابّه را دابّه می‌گفتند برای اینکه جنبنده است دیگر چه در نماز چه غیر نماز او را آرام نمی‌گذارند خب، آن‌گاه «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ وَ زَیَّن لَهُمُ الْخَطَلَ» با زبان اینها حرف می‌زند، با چشم اینها نگاه می‌کند این از بدترین آسیبهای خودباختگی یک جامعه است الآن بسیاری از افرادی که به این بدحجابی دامن می‌زنند یک دهن‌کجی دارند به نظام می‌کنند واقع اینها خودشان را گُم کردند دیگری به جای اینها نشسته آمدند این سرزمین را با این وضع دارند اشغال می‌کنند و به زبان اینها دارند حرف می‌زنند با چشم اینها دارند نگاه می‌کنند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن