- 51
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 67 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 67 سوره یونس"
تمام اعمال شما مشهود خدای سبحان است ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾
شهود اعمال برای تبشیر است نه برای انذار ﴿الذین امنوا و کانوا یتقون﴾.
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ (62) ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ (64) وَ لَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ (65) أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ (66) هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَ ٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّقَوۡمࣲ یَسۡمَعُونَ (67)
بعد از اینکه فرمود تمام اعمال شما مشهود خدای سبحان است ﴿و ما تکون فی شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ توبه دو جا فرمود ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾ این یک انذاری را در بر دارد برای اینکه اولیای الهی را استثنا کنند و بفرمایند برخی از شهودها با تبشیر همراه است فرمود ﴿الا إنَّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ ما اعمال خیر شما را شاهدیم بنابراین به شما بشارت میدهیم پس از آیهٴ ﴿و ما تکون﴾ یک هشدار کلی استفاده میشود از این هشدار کلی که انذاری را به همراه دارد اولیای الهی را استثنا میکند میفرماید گرچه ما اعمال شما را شاهدیم ولی این شهود اعمال برای تبشیر است نه برای انذار چون شما موفق هستید به ایمان و استمرار تقوا ﴿الذین امنوا وکانوا یتقون﴾ چون شما مؤمنید و تقوایتان دائمی است قهرا ما ایمان مستمر شما و تقوای مستقر شما را میبینیم در چنین حالی شهود این ایمان و تقوا باعث تبشیر است پس ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ به منزلهٴ آن است که آن هشدار و انذار ضمنی که از آیهٴ قبل استفاده میشود نسبت به اولیای الهی نیست اما جریان حضرت کلیم حق وجود مبارک موسی سلام الله علیه چون بارها این دو بخش از آیات مطرح شد دیگر تکرار نکنیم یک بخشش مربوط به کوه طور بود که اولین بار آن عصا را انداخت و به صورت مار درآمد هراسناک شد ذات اقدس اله فرمود ﴿خذها و لاتخف ....﴾ یکی هم در روز مسابقه بود که خدا فرمود ﴿الق ما فی بیمینک تلقف ماصنعوا﴾ یا ﴿قلنا لاتخف انک انت الاعلی فاوجب فی نفسه خیفه موسی﴾ این دو طائفه از آیات چون قبلا چند بار بحث شد دیگر تکرار نکینم مطلب دیگر این است که این تبشیر دنیا و آخرت نظیر آن نفی خوف و حزن جزو کلمات الهی است این صغرای قیاس و کلمات الهی تبدیل پذیر نیست به عنوان نفی جنس این کبرای قیاسی پس اینها اصول دائمی هستند چرا ﴿لاتبدیل لکلمات الله﴾ این ﴿لاتبیدل﴾ در بعضی موارد دارد ﴿لانبدل لکلمات الله﴾ هیچ کس عوض نمیکند نه خدا عوض میکند نه غیر خدا اما غیر خدا عوض نمیکند چون قدرت ندارد کلمات الهی را تغییر بدهد خداوند عوض نمیکند چون بر احسن مایمکن قرار داده است دیگر از این بهتر ممکن نبود اگر کاری و فعلی از این بهتر ممکن نباشد و ذات اقدس اله هم عالما اینها را تقریر بکند خوب چرا عوض بکند در جریان فطرت هم همینطور است فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ این ﴿لاتبدیل﴾ که نفی جنس است برای آن است که نه غیر خدا این کار را میکند نه خود خدا غیر خدا تبدیل نمیکند چون قدرت ندارد خداوند تبدیل نمیکند برای اینکه ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ یا قرآنی که ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم﴾ این را برای اینکه ﴿للتی هی اقوم﴾ تقدیر کرد و تنظیم کرد و نازل کرد دیگر وجهی ندارد این را عوض بکند لذا فرمود ﴿لاتبدیل لکلمات الله﴾ این ﴿لاتبدیل لکلمات الله﴾ در ضمن آن معنای انجاز وعده را به همراه دارد نظیر ﴿لایخلف الله المیعاد﴾ خدا خلف وعده نمیکند وعده خدا حتمی است عمل به وعده حتمی است از آن قبیل خواهد بود و این
سئوال: جواب: خود همین جزو قوانین الهی است که ذات اقدس اله میفرماید زمین تا آن مقطع هست از آن مقطع باید تبدیل بشود به ارضی که ﴿لم یعض علیها﴾ این جزو اصول کلی است مثل فصول چهارگانهای که هر کدام در مقطع خاصش محکم است این نظم خاص که فصول چهارگانه است ﴿قَدَّرَ فیها اقواتها فی اربعه ایام﴾ این جزو کلمات تامه الهی است که تغییر ناپذیر است اما حالا آن فصل تبدیل میشود به فصلی دیگر آن فصل زایل میشود فصل سوم میرسد اینها را نمیگویند تبدیل کلمات الله کلمهٴ الهی بر این روال تنظیم شده است که فصول چهارگانه سیالی ما داشته باشیم چه اینکه کلمهٴ کلی الهی بر این روال تطبیق شده است که ما دنیائی داشته باشیم و آخرتی دنیا ابدی نباشد ﴿وماجعلنا لبشر من قبلک الخلد…﴾ اینطور نیست که این عالم ابدی باشد و بشر در روی زمین به نحو ابدی زندگی کند قهرا باید تبدیل بشود به نشئهٴ دیگر مشرکان حجاز هم دربارهٴ دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حرف داشتند هم درباره دعوای پیغمبر خدای سبحان میفرماید که حرفهایی که آنها درباره دعوت تو میزنند یا سخنان بیهودهای که دربارهٴ دعوای تو دارند تو را غمگین نکند دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به توحید است و معاد است و خطوط کلی اعتقادی است و اخلاق است حقوق است و فقه است و شریعت و امثال ذلک دعوای پیغمبر نسبت به نبوّت است و رسالت است که من نبی الله هستم من رسول الله هستم و مانند آن و هر دو هم حق است مشرکان حجاز هم دربارهٴ دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حرفهایی میزدند توحید را قبول نداشتند معاد را قبول نداشتند عصمت و طهارت را قبول نداشتند فرشتگان را به آن صورت قبول نداشتند و خیلی از قوانین را قبول نداشتند این درباره دعوت دعوا را هم قبول نداشتند میگفتند ﴿ان انتم الا بشرٌ مثلنا﴾ آنگاه ذات اقدس اله به پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود سخنان باطل اینها که بخشی به دعوت تو اعتراض کردند بخشی به دعوای تو اعتراض میکنند تو را غمگین نکند ﴿ولایحزنک قولهم چون قولَهم﴾ یا به دعوا برمیگردد یا به دعوت یا برای انکار دعوا است یا برای نفی دعوت چرا محزون نباش؟ برای اینکه ﴿ان العزه لله جمیعاً﴾ تو چیزی را از دست نمیدهی تمام عزت مال خدا است نه اینکه یک قدری آنها عزیزند یک قدری تو عزیزی عزت تو مثلا بیشتر است اینطور نیست در جریان ولایت این در کلمات سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی زیاد آمده البته در کلمات بزرگان دیگر هم هست ولی ایشان زیاد این بحث را میکنند که اول کسی که در ولایت را در امت اسلامی باز کرد وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه است پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورندهٴ این مکتب است اور ا جزو امت به حساب نمیآورند او پیغمبر امت است ولی وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه جزو امت محسوب میشود بارها چه در نوشتههایشان چه در کلماتشان این است که اول فاتح للولایه هو علی ابن ابیطالب علیه السلام الآن مصداق کامل ﴿ألاٰ ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون﴾ این خاندان هستند درباره خوف همانطوری که اینها خودشان خائف نیستند دیگران هم بر اینها خوف ندارند اینها خودشان خوف ندارند برای اینکه با بشارت الهی همراه هستند یک وقت است که انسان خودش میترسد مثل ﴿وامّا من خاف مقام ربه ونهی﴾ که در اینجا با علی متعدی نمیشود یک وقتی انسان نگران حال دیگری است که بر دیگری میترسد ﴿انی اخاف علیکم یوم التناد﴾ یا یوم الکذا یوم الکذا ﴿انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم﴾ که این خوف با علی استعمال میشود اهل بیت اولیای الهی علیهم السلام نه تنهاخودشان خائف نیستند ﴿لایخافون فی الله یوم یا لایخافون﴾ کذا و کذا دیگران هم نسبت به اینها هراسناک نیستند دیگران میدانند اینها در امانند لذا ﴿لاخوف علیهم﴾ هم خودشان لایخافون هم کسی که اینها را میشناسد برای اینها هراس ندارد مثل یک غواص ماهر این غواص ماهر که روزانه کارش صید مرواریدهای دریا است یا صدفهای دریا است یا گوهرهای گرانبهای دریا است یا سیر در دریا است این نه خودش خائف است نه کسی به حال او میترسد خودش خائف نیست چون اصلا این دریانورد است کارش این است دیگران هم که آشنا هستند که او غواص ماهر است نسبت به او هراسی ندارند پس لایخاف هو فی نفسه ولایُخاف علیه یک کسی هم از خارج برای او نمیترسد این ﴿لاخوف علیهم﴾ میتواند این معنای دوم را هم تفهیم کند پس اولیای الهی همانطوری که لایحزنون لایخافون هم هستند و همانطوری که لایحزنون و لایخافون لایُخاف علیهم و لا یُحزن علیهم نه کسی به حال آنها غمگین است نه کسی به حال اینها هراسناک برای اینکه اینها در مهد هستند خودشان دژبان هستند «ولایة علی ابن ابیطالب حصنی» اگر اینها خودشان دژ هستند دژبانند هر که آنجا برود در امان است خوب خودشان به طریق اولی در امانند پس بنابراین هر حرفی که درباره دعوت و یا دعوای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بزنند این سخنان باطل است و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم با این حرفها محزون نمیشود چرا؟ برای اینکه تمام عزت مال خدا است نه اینکه عزت نظیر مال دنیا یا امور دیگر باشد که گاهی دست دیگران باشدگاهی دست اینها باشد اینچنین نیست بر اساس معرفت توحیدی ذات اقدس اله اینگونه از اوصاف کمالی را گاهی به غیر خدا اسناد میدهد ولی در جمع بندی نهایی همه اینها را به خداوند برمیگرداند این یک اصل توحیدی است در قرآن کریم که شاید دهها بار نمونهاش ذکر شده در قوه اینطور است در شجاعت اینطور است در رزق اینطور است در حفظ اینطور است در حاکمیت اینطور است میبینید آنجا که دارد ﴿تبارک الله احسن الخالقین﴾ خالقین فراوانی را اثبات میکند خودش میشود احسن او ﴿خیر حافظاً﴾ هست او ﴿خیر الرازقین﴾ هست او ﴿خیر الفاتحین﴾ است او خیراک است او ﴿خیر الحاکمین﴾ است ﴿احکم الحاکمین﴾ است ﴿ارحم الراحمین﴾ است تا میرسد به جایی که عزت را برای خودش و برای پیغمبرش و اولیا ائمه علیهم السلام ثابت میکند که در سورهٴ مبارکه منافقون به این صورت آمده است که آنها میگویند ﴿لیخرجن الاعز منه الازل﴾ آیه 8 سوره منافقون است ﴿یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل﴾ بعد فرمود ﴿و لله العزة ولرسوله وللمؤمنین﴾ عزت مال خدا و پیغمبر و مومنین است در آیه محل بحث هم فرمود تنها کسی که عزیز است و عزت مال اواست خدا است این اساس توحید است در تمام آیات قرآنی که کمالی را به غیر خدای اسناد میدهد مثل او خیرالرازقین است بعد میفرماید ﴿ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین﴾ دیگران مظاهر رازقیت او هستند نه اینکه واقعا رازق باشند این کلمه هو با الف و لامی که روی الرزّاق آمده مفید حصر است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ ذاریات میفرماید ﴿ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتین﴾ اگر جریان خلق است که فرمود ﴿فتبارک الله احسن الخالقین﴾ دارد ﴿قل الله خالق کل شیئ﴾ پس اگر رزق است در آیات حصر شده اگر خلق است در آیات حصر شده اگر حکم است ﴿ان الحکم الا لله﴾ برای خدا حصر شده اگر قوت است ﴿أنّ القوه لله جمیعا﴾ حصر شده و اگر عزت است ﴿العزة لله جمیعا﴾ حصر شده و مانند آن بنابراین کسی خیال نکند که حالا اگر ذات اقدس اله یک نعمتی به او داده است بگوید من هم دارم خدا هم دارد منتها خدا بیشتر اینچنین نیست باید بداند که خودش مجرای فیض خدا است یعنی ذات اقدس اله که دارای ستاد و سپاه فراوانی است ﴿لله جنود السموات والارض﴾ یکی از جنود الهی او است همین که به دست او این کار خیر دارد انجام میگیرد شما هیچ کمالی را در قرآن نشان ندارید که ذات اقدس اله این کمال را از قبیل قوت از قبیل عزت از قبیل خلقت از قبیل رزق از قبیل حکم از قبیل فتح از قبیل فضل که به غیر خدا اسناد بدهد و در آیه دیگر در هنگام جمع بندی منحصر برای خدا نداند این نیست و کتاب توحید معنایش همین است آن وقت این میشود شجرهٴ طوبی که ﴿اصلها ثابت و فرعها فی السماء﴾ آن لحظهای که ذات اقدس اله توفیق به کسی داد که حالا عزیز شد یا چهار تا کار را یا مثلا وجود مبارک مسیح سلام الله علیه ﴿انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفح فیه﴾ شد این بداند که مظهر خالقیت ذات اقدس اله است خالقیت فعل خدا است بعد هم هشدار داد فرمود که اگر خدای ناکرده در این امانتداری و در این ودیعت سپاری بیراهه رفتید شما را میبریم آدمهای خوب میآوریم ﴿ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا أمثالکم﴾ ما آثار کمالیهٴمان را به دست افراد نالایق نمیدهیم شما را میآزماییم خوب چه بهتر که به دست شما انجام بگیرد ﴿ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا أمثالکم﴾ اینکه فرمود ﴿لایحزنک قولهم إنّ العزة لله جمیعا﴾ این برای حصر آنچه است که در سوره منافقون فرمود ﴿لله العزة و لرسوله وللمؤمنین﴾ نه اینکه خدا عزیز است پیغمبر عزیز است مومن عزیز هستند اینها یک قدری کمتر او یک قدری بیشتر اینچنین نیست که بگوییم عزت مقول به تشکیک است خدا خیلی دارد اینها کم دارند نخیر همهٴ این عزتها مال خدا است یک عزت بالاصل داریم بقیه عاریه است آن وقت همان عزت است که اینجا ظهور کرده اگر چنانچه انسان رابطهاش را با خدای عزیز قطع بکند میشود ﴿ضربت علیهم الذلة والمسکنة﴾ همان گروهی بودند که ﴿و آتینا بنی اسرائیل ...... و فضلناهم علی العالمین﴾ دیگر دربارهٴ همین بنی اسرائیل فرمود ما اینها را بر جهانیان فضیلت دادیم این همه انبیای ابراهیمی برای اینها است دیگر ﴿و فضلناهم علی العالمین﴾ بعد ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ بعد ﴿ضربت علیهم الذلة والمسکنة﴾ درآمدند اینچنین است پس ﴿لایحزنک قولهم﴾ چرا لایحزنک؟ برای اینکه ﴿ان العزه لله جمیعا﴾ بعد ذات اقدس اله هم سمیع است هم علیم است و میداند کی لایق عزت است کی لایق عزت نیست و دعاها را هم گوش میدهد اگر کسی بگوید «اعزنی باذنک الذی لأنام» استجابت میکند سمیع است را هم قبلا ملاحظه فرمودید نه یعنی میشنود آن سمیع و بصیری که در آیات دیگر است بله یعنی هر حرفی هر چیزی باشد خدا میشنود و هر چیزی هم باشد خدا میبیند اما در اینگونه از موارد که تشویق دارد ترغیب دارد که خدا سمیع است این نظیر ﴿انّک سمیع الدعاء﴾ است این سمیع الدعا بودن غیر از ﴿ان الله سمیع بصیر﴾ است سمیعالدعا یعنی گوش به حرف میدهد این یک تعبیر محاورهای است ما هم وقتی میخواهیم بگوییم که فلان کس خواهش ما را قبول میکند میگوییم ایشان حرف ما را گوش میدهد نه یعنی میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد پس دو جور سمیع به ذات اقدس اله اسناد دارد یکی او سمیع است یعنی حرف او غیبت را هم میشنود دروغ و تهمت را هم میشنود سب و لعن را هم میشنود اینطور نیست که یک چیزی در عالم یافت بشود یک صدایی باشد که خدا نشنود اما دعا را هم میشنود ﴿انه سمیع الدعا﴾ این سمیع الدعا نه یعنی میشنود که اینها دارند دعا میکنند این سمیع الدعا یعنی گوش به حرف داعی میدهد یعنی قبول میکند یعنی اجابت میکند ما هم دو جور حرف میزنیم یک وقتی میگوییم فلان کس کر است نمیشنود و فلان کس میشنود یعنی هر حرفی بزنی میشنود چه بد چه خوب میشنود یک وقتی میگوییم آن آقا که کار دستش است از ما حرف شنوا ندارد گوش شنوا نسبت به ما ندارد ولی حرف فلان کس را گوش میدهد حرف فلان کس را میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد خدای سبحان حرف ولی خود را مومنی ﴿الذین آمنوا و کانوا یتقون﴾ و مانند آنها را میشنود دعای اینها را مستجاب میکند و مانند آن منتها چون میداند که دعای کی را باید مستجاب بکند حرف چه کسی را باید گوش بدهد سمیع است در همان مورد علمش چون مطلق است سمعش را هدایت و راهنمایی میکند.
سئوال: جواب: همهاش همینطور است اگر خدای سبحان یک عدهای را به عنوان علما معرفی کرده است فرمود اینها اولو العلم هستند علمای دارای علم هستند معنایش این نیست که علم یک حقیقتی است که یک بخشی از آن پیش خدا است یک بخشی پیش غیر خدا منتها خدا عالمتر است آن وقت این میشود علم محدودهمه علمها مال ذات اقدس اله است دیگران به صورت عاریه دارند و مظهر عالمیت ذات اقدس اله هستند
سئوال: جواب: بله ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ یعنی استقلال دیگر، منافاتی با مظهریت ندارد چون همین سوره و آیات دیگر به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اختیارات فراوان میدهد آنجا چهار مطلب را بیان فرمود فرمود ﴿او یتوب علیهم او یعذبهم﴾ دو مطلب را اینجا دارد وسط فرمود ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ او یکبتهم او یعذبم کذا یعنی یا آن دو تا کار آینده را میکنیم یا این دو تا کارِ این وسط این را ذکر کرده تو ذاتا مستقل نیستی که تصمیم بگیری تصمیمگیری به عهده ما است حالا اگر تصمیم گرفتیم نسبت به احد امور اربع که دو تایش قبل است دوتایش بعد است این وسط گفتیم ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ حالا اگر تصمیم گرفتیم با دست تو انجام میدهیم تو میشوی مظهر ما ولی مظهری بالاخره نه ظاهر ظاهر فیض ما است دوتا امر منفی را قبل ذکر کرده یک دو، دوتا امر منفی را هم بعد ذکر کرده سه چهار، این وسط فرمود ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ تصمیم گیری بعهدهٴ خدا است حالا ذات اقدس اله وقتی تصمیم گرفت تو میشوی مظهر خدای سبحان که ﴿قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم﴾ تو و پیروان تو اینچنین هستید.
سوال جواب: آنها هم همینطور است در آنجا هم مظهریت ثابت شده است برای اینکه اصل رمی را به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد فرمود آنچه که مبدأ اصلی است و موثر مستقل است رمی ذات اقدس اله است و رمی تو مظهر رمی ذات اقدس اله خواهد بود اینگونه نیست که یک کمالی بالاصالة به غیر خدا اسناد داده شود منتها گفته شود خداوند بیشتر دارد و دیگران کمتر اینچنین نیست همه کمالات مال ذات اقدس اله است «ما بنا من نعمه فمنک» در دعا هست. ﴿وما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم سلام الله علیه و امثال آن هست هر نعمتی که شما دارید از ناحیهٴ ذات اقدس اله است تفویض هم که نیست که نعمت را به انسان داده باشد و رفع ید کرده باشد زمام نعمت هم بدست خدا است بنابراین براساس ﴿ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ انسان باید خدا را شاکر باشد که آینهدار جمال و جلال او است و هرگز خود را نبیند بگوید خدا را شکر که نعمت خود را به دست من داد که با دست من این نعمت محقق بشود.
سئوال: جواب: او را هم میگیرد اما شما باید دعا بکنید این اولیای الهی که دعا میکنند وجود مبارک حضرت امیر دارد که در جریان جنگ بدر خیلیها مضطرب و متزلزل بودند وقتی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از سر شب بعد از آن مراسم نمازشان تا صبح نخوابیدند پای یک درختی در همان میدان بدر مشغول مناجات بودند و خیلی هم میلرزیدند برای اینکه اولین جنگ اسلام بود آن هم جنگ نابرابر اینها پیاده آمدند و با چوب دستی آمدند آنها سواره آمدند با شتر آمدند اینها به سربازانشان خرما میدادند آنها شتر میکشتند به سربازانشان کباب میدادند اینها سیصد نفر بودند آنها هزار نفر بودند فکر نمیکردند سالم برمیگردند حضرت امیر سلام الله علیه فرمود وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون کمترین اضطراب تا صبح پای آن درخت مشغول مناجات بود خوب اینها را خدا میشنود ترتیب اثر میدهد.
سئوال: جواب: بله آن وقت این سمیع هم همانطور است یک وقت است سمیع یعنی خدا گوش میدهد بله آیاتی نظیر ﴿ان الله بکل شیئ سمیع﴾ ﴿انّهُ بکل شیئ بصیر﴾ از آن قبیل است یک وقتی میگوییم گوش داد این گوش داد یا برای آن است که گوش کسی را بکشد برای اینکه خدا میشنود به اینکه اینها چه دارند میگویند یا برای آن است که دست کسی را بگیرد مثل اینکه ﴿ان الله سمیع الدعا﴾ این سمیع در اینگونه از موارد یک بار مثبت و منفی هم دارد غیر از آن بار کلامی آنجایی که میفرماید خداوند ﴿بکل شیئ سمیع﴾ است یک مسئله کلامی را دارد میگوید که هر چیزی را خدا میشنود اما آنجایی که میفرماید ﴿ان الله سمیع الدعا﴾ یک بار مثبت دارد یا آنجایی که میفرماید اینهائی که تو را مسخره میکنند خدا سمیع است یک بار منفی دارد یعنی گوش اینها را میکشد خوب میشنود یعنی چه؟ یعنی فقط میخواهد ثابت بکند که خدا میشنود یعنی میداند یا میخواهد بگوید نه میشنود و اینها را کیفر میدهد هم نسبت به قول تبهکاران بار منفی دارد هم نسبت به دعای داعیان پیام مثبت فرمود برای اینکه قول آنها را ابطال کند آنهایی که درباره دعوت یا دعوا کلام باطلی داشتند قول آنها را باطل کند میفرماید ﴿الا اِنَّ لله من فی السّمٰاواتِ و من فی الارض﴾ آنجایی که سخن از مُلک الهی است از ما سخن به میان میآید آنجا که سخن از ربوبیت و تدبیر و تربیت اشخاص است از من سخن به میان میآید اینجا چون دربارهٴ اشخاص است تعبیر به من فرمود ﴿الا ان لله من فی السّمٰاواتِ و من فی الارض﴾ بنابراین اینها حق ندارند به غیر خدا رجوع کنند ربوبیت غیر خدا را بپذیرند برای اینکه همهٴ اینها مملوک و مربوب خدای سبحان هستند.
سئوال: جواب: همهاش را لکن این محفوظ است این معنایش آن نیست که تحریف در عالم واقع نمیشود اینها در نوشتههای خودشان تحریف میکنند ﴿فویلٌ للّذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویلٌ ....﴾ و مانند آن اما اصل دین را خدا حفظ کرده به وسیله قرآن کریم یعنی همه آن معارفی که یهودیها و دیگران خواستند تغییر بدهند ذات اقدس اله همه اینها را آورده در قرآن کریم بعد میفرماید ﴿انا نحن نزلنا الذکرَ و انا له لحافظون﴾ که مرحوم کاشف الغطاء آن حرف لطیف را دارند در کتاب شریف کشف الغطاء که اگر قرآنی نبود دینی در کار نبود اگر قرآن نبود خوب اسلام نبود معلوم است مسیحیت و یهودیت هم نبود ایشان فرمایششان در کشف الغطاء این است که این یهودیت تحریف شده این مسیحیت تحریف شده دینی نیست که یک آدم درس خوانده قبولش داشته باشد دینی که خدا را میآورد در حد کُشتی دینی که شراب را ترویج میکند دینی که خیلی از کارها را ترویج میکند با پیشرفت علم که این ماندنی نبود معاذالله مریم را متهم کردند عیسی را متهم کردند موسی را متهم کردند قرآن کریم آمده طهارت همه اینها را امضا کرده او را عذرا نامیده مطهره نامیده به قداست عیسی و موسی فتوا داده مریم را تقدیس کرده مسیحیت را زنده کرده یهودیت را زنده کرده اینها ماندنی هستند چون دین الهی هستند فرمایش ایشان این است که اگر قرآن نبود مسیحیت هم نبود این دینی نبود که بماند با پیشرفت علم خود آدم عاقل است زیر بار کسی میرود که اهل کشتی باشد با یعقوب خوب میداند بالاخره حالا میخواهد شهوترانی بکند شراب میخورد ولی میداند بد است میگوید این چه خدایی است که شراب را تقدیس کرده اینها میدانند که شراب آثار زیانبار دارد ولی ﴿غلبت علیهم شهوتهم﴾ و میخورند با پیشرفت علم این دین تحریف شده نمیماند و قرآن آمده تطهیر کرده همه این حرفها را و مسیحیت را زنده کرده یهودیت را زنده کرده آن انجیل اصیل را زنده کرده تورات اصیل را زنده کرده اینها میمانند اما خوب تحریف همچنان هست تفسیر به رأی همچنان هست فرمود ﴿الا ان لله من فی السموات و من فی الارض﴾ این آثار کلی توحیدی است که کلا مخلوق ذات اقدس اله هستند مملوک ذات اقدس اله هستند مربوب ذات اقدس اله هستند مجالی برای ربوبیت خدا نیست و اینها که در دعوا یا دعوت تردیدی دارند در دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تردیدی دارند بیراهه میروند اینها تابع هیچ کس نیستند اینها بت پرست نیستند که بت که دستور نمیدهد این حرفها را بزنید بت که ﴿لایسمع﴾ است ﴿اَمْ لهم اعین یبصرون بها﴾ است ﴿املهم قلوب یفمهون بها﴾ ﴿أللهم ارجل یمشون بها﴾ است اینها تابع وهم و خیال خودشان هستند فرمود اینها از جای دیگر مدد نمیگیرند ﴿و ما یتبع الذین یدعون من دون الله شرکاء …﴾ اینها تابع شریک و شرکا نیستند از بت که اینها حرف گوش نمیدهند اینها از وهم خودشان تبعیت میکنند در درون آنها جز گمان باطل چیز دیگری نیست ﴿و ما یتبع الذین یدعون من دون الله شرکاءَ﴾ آنها که شرکای اینها یعنی بتها که وحی نمیفرستد معلم اینها که نیست مکتبی ندارد که ﴿ان یتبعون الا الظن و انّ هم الا یخرصون﴾ اینها در بحثهای قبلی هم داشتیم در سورهٴ مبارکهٴ بقره هم بود اینها اگر در بخشهای اندیشه بخواهند حرفی برای گفتن داشته باشند حداکثر در حد مظنه و گمان است نه علم و برهان و قطع و یقین در انگیزه اگر بخواهند کار بکنند حداکثرش هوس است اینچنین نیست که همه ما همیشه برابر اندیشه کار بکنیم گاهی میبینید اندیشه یکی است مثلا فلان کار را میخواهیم انجام بدهیم این هشت ده تا مصداق متساویة الاقدام دارد اما یک جا را ما انتخاب میکنیم برای اینکه با میل ما هماهنگ است این دیگر تعیینش به دست انگیزه است خوب حالا شما میخواهید این جنس را بخرید این جنس که یکی است همه جا هم که به همین قیمت است چرا فلان جا میروی چرا از فلان کس نمیخری؟ با یکی عدوات است با یکی صداقت است این انگیزههای مهر و قهر است که تعیین کننده است کارهای دیگر اجتماعی هم همینطور است بنابراین انسان یا برابر علم کار میکند آنجایی که راه مشخص باید بشود اگر راهها متعدد است و متساویة الاقدام است برابر انگیزه و میل کار میکند نه علم در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود اینها در بخشهای علم ﴿ان یتبعون الا الظن﴾ در بخشهای میل ﴿و ماتهوی الانفس﴾ اینها روی عقل که کار نمیکنند عقل عملی روی جاذبه کار بکنند روی محبت دینی کار بکنند که اینها روی هوسکار میکنند بنابراین اینها یا روی خرص است یا روی هوس خرص یعنی تخمین ﴿ان هم الا یخرصون﴾ بنابراین در بحثهای علمی دستشان تهی است با مظنه میاندیشند در بخشهای عملی هم دلشان تهی است با هوس کار میکنند هر دو را در اینجا جمع فرمود در آن آیه جمع فرمود ﴿ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس﴾ در اینجا فرمود ﴿ان یتبعون الا الظن و انّ هم الا یخرصون﴾ مظنه اینها هم یک مظنه طمأنینه آور و امثال ذلک نیست که پایگاه فکری داشته باشد روی حدس و گمان اینها فکر میکنند و برابر گمان هم حرکت میکنند بعد برهانی را در توحید ربوبی اقامه میکند فرمود ﴿هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه والنهار مبصرا انَّ فی ذلک لایات لقوم یسمعون﴾ این نظمی را که شما میبینید ذات اقدس اله برای شما در شب و روز مشخص کرده است این نشانهٴ توحید ربوبی او است این بحث در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس در آیات دیگری آمده در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکه یونس به این صورت گذشت ﴿و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤُکم فَزَیَّلنا بینهم و قال شرکاؤُهم ما کنتم ایانا تعبدون﴾ بتها به این بت پرستها میگویند شما که حرف ما را گوش نمیدادید که ما که چیزی به شما نمیگفتیم یعنی شما برابر آن گمان باطلتان و خرص بیجایتان عمل میکردید در جریان تدبیر آسمان و زمین هم گذشته از اینکه در سایر سور آن مطالب مبسوط ارائه شد در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس هم آمده ولی در اینجا فرمود ﴿هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه والنهارَ مبصرا﴾ تتمیمش در سورهٴ مبارکهٴ اسراء است در سورهٴ مبارکهٴ إسراء بازتر بیان فرمود آیه 12 سورهٴ مبارکه اسراء این است ﴿و جعلنا اللیل والنهار آیتین ...﴾ هم شب آیهٴ الهی است هم روز آیهٴ الهی است مقدور الهی است برابر نظم و نضد آفریده شدند ﴿فمحونا آیةَ اللیل﴾ تا آرام باشید بخوابید استراحت کنید ﴿وجعلنا آیة النهار مبصرةً لتبتغوا فضلا من ربکم﴾ این روشن کردیم که شما از روشنایی استفاده کنید دنبال کار بروید پس در آیهٴ محل بحث که فرمود ﴿هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه﴾ راز تاریکی شب مشخص شد ولی راز روشن بودن روز مشخص نشد فرمود ﴿والنهارَ مبصرا﴾ در آیه 12 سورهٴ مبارکهٴ اسراء به این صورت است ﴿و جعلنا اللیل والنهار آیتین فمحونا آیةَ اللیل﴾ راز تاریک بودن شب مشخص نشد اما رمز روشن بودن روز مشخص شد فرمود ﴿و جعلنا آیه النهار مبصرةً لتبتغوا فضلا من ربکم﴾ بنابراین روز روشن است برای کسب و کار شب تاریک است برای آرامش مجموع این دو تا آیه سورهٴ یونس و آیهٴ 12 سورهٴ اسراء مکمل و متمم یکدیگر هستند ﴿فضلا من ربکم و لتعلموا عدد السنین و الحساب ...﴾ تتمهاش برای فردا.
والحمد لله رب العالمین
تمام اعمال شما مشهود خدای سبحان است ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾
شهود اعمال برای تبشیر است نه برای انذار ﴿الذین امنوا و کانوا یتقون﴾.
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ (62) ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ (64) وَ لَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ (65) أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ (66) هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَ ٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّقَوۡمࣲ یَسۡمَعُونَ (67)
بعد از اینکه فرمود تمام اعمال شما مشهود خدای سبحان است ﴿و ما تکون فی شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ توبه دو جا فرمود ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾ این یک انذاری را در بر دارد برای اینکه اولیای الهی را استثنا کنند و بفرمایند برخی از شهودها با تبشیر همراه است فرمود ﴿الا إنَّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ ما اعمال خیر شما را شاهدیم بنابراین به شما بشارت میدهیم پس از آیهٴ ﴿و ما تکون﴾ یک هشدار کلی استفاده میشود از این هشدار کلی که انذاری را به همراه دارد اولیای الهی را استثنا میکند میفرماید گرچه ما اعمال شما را شاهدیم ولی این شهود اعمال برای تبشیر است نه برای انذار چون شما موفق هستید به ایمان و استمرار تقوا ﴿الذین امنوا وکانوا یتقون﴾ چون شما مؤمنید و تقوایتان دائمی است قهرا ما ایمان مستمر شما و تقوای مستقر شما را میبینیم در چنین حالی شهود این ایمان و تقوا باعث تبشیر است پس ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ به منزلهٴ آن است که آن هشدار و انذار ضمنی که از آیهٴ قبل استفاده میشود نسبت به اولیای الهی نیست اما جریان حضرت کلیم حق وجود مبارک موسی سلام الله علیه چون بارها این دو بخش از آیات مطرح شد دیگر تکرار نکنیم یک بخشش مربوط به کوه طور بود که اولین بار آن عصا را انداخت و به صورت مار درآمد هراسناک شد ذات اقدس اله فرمود ﴿خذها و لاتخف ....﴾ یکی هم در روز مسابقه بود که خدا فرمود ﴿الق ما فی بیمینک تلقف ماصنعوا﴾ یا ﴿قلنا لاتخف انک انت الاعلی فاوجب فی نفسه خیفه موسی﴾ این دو طائفه از آیات چون قبلا چند بار بحث شد دیگر تکرار نکینم مطلب دیگر این است که این تبشیر دنیا و آخرت نظیر آن نفی خوف و حزن جزو کلمات الهی است این صغرای قیاس و کلمات الهی تبدیل پذیر نیست به عنوان نفی جنس این کبرای قیاسی پس اینها اصول دائمی هستند چرا ﴿لاتبدیل لکلمات الله﴾ این ﴿لاتبیدل﴾ در بعضی موارد دارد ﴿لانبدل لکلمات الله﴾ هیچ کس عوض نمیکند نه خدا عوض میکند نه غیر خدا اما غیر خدا عوض نمیکند چون قدرت ندارد کلمات الهی را تغییر بدهد خداوند عوض نمیکند چون بر احسن مایمکن قرار داده است دیگر از این بهتر ممکن نبود اگر کاری و فعلی از این بهتر ممکن نباشد و ذات اقدس اله هم عالما اینها را تقریر بکند خوب چرا عوض بکند در جریان فطرت هم همینطور است فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ این ﴿لاتبدیل﴾ که نفی جنس است برای آن است که نه غیر خدا این کار را میکند نه خود خدا غیر خدا تبدیل نمیکند چون قدرت ندارد خداوند تبدیل نمیکند برای اینکه ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ یا قرآنی که ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم﴾ این را برای اینکه ﴿للتی هی اقوم﴾ تقدیر کرد و تنظیم کرد و نازل کرد دیگر وجهی ندارد این را عوض بکند لذا فرمود ﴿لاتبدیل لکلمات الله﴾ این ﴿لاتبدیل لکلمات الله﴾ در ضمن آن معنای انجاز وعده را به همراه دارد نظیر ﴿لایخلف الله المیعاد﴾ خدا خلف وعده نمیکند وعده خدا حتمی است عمل به وعده حتمی است از آن قبیل خواهد بود و این
سئوال: جواب: خود همین جزو قوانین الهی است که ذات اقدس اله میفرماید زمین تا آن مقطع هست از آن مقطع باید تبدیل بشود به ارضی که ﴿لم یعض علیها﴾ این جزو اصول کلی است مثل فصول چهارگانهای که هر کدام در مقطع خاصش محکم است این نظم خاص که فصول چهارگانه است ﴿قَدَّرَ فیها اقواتها فی اربعه ایام﴾ این جزو کلمات تامه الهی است که تغییر ناپذیر است اما حالا آن فصل تبدیل میشود به فصلی دیگر آن فصل زایل میشود فصل سوم میرسد اینها را نمیگویند تبدیل کلمات الله کلمهٴ الهی بر این روال تنظیم شده است که فصول چهارگانه سیالی ما داشته باشیم چه اینکه کلمهٴ کلی الهی بر این روال تطبیق شده است که ما دنیائی داشته باشیم و آخرتی دنیا ابدی نباشد ﴿وماجعلنا لبشر من قبلک الخلد…﴾ اینطور نیست که این عالم ابدی باشد و بشر در روی زمین به نحو ابدی زندگی کند قهرا باید تبدیل بشود به نشئهٴ دیگر مشرکان حجاز هم دربارهٴ دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حرف داشتند هم درباره دعوای پیغمبر خدای سبحان میفرماید که حرفهایی که آنها درباره دعوت تو میزنند یا سخنان بیهودهای که دربارهٴ دعوای تو دارند تو را غمگین نکند دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به توحید است و معاد است و خطوط کلی اعتقادی است و اخلاق است حقوق است و فقه است و شریعت و امثال ذلک دعوای پیغمبر نسبت به نبوّت است و رسالت است که من نبی الله هستم من رسول الله هستم و مانند آن و هر دو هم حق است مشرکان حجاز هم دربارهٴ دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حرفهایی میزدند توحید را قبول نداشتند معاد را قبول نداشتند عصمت و طهارت را قبول نداشتند فرشتگان را به آن صورت قبول نداشتند و خیلی از قوانین را قبول نداشتند این درباره دعوت دعوا را هم قبول نداشتند میگفتند ﴿ان انتم الا بشرٌ مثلنا﴾ آنگاه ذات اقدس اله به پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود سخنان باطل اینها که بخشی به دعوت تو اعتراض کردند بخشی به دعوای تو اعتراض میکنند تو را غمگین نکند ﴿ولایحزنک قولهم چون قولَهم﴾ یا به دعوا برمیگردد یا به دعوت یا برای انکار دعوا است یا برای نفی دعوت چرا محزون نباش؟ برای اینکه ﴿ان العزه لله جمیعاً﴾ تو چیزی را از دست نمیدهی تمام عزت مال خدا است نه اینکه یک قدری آنها عزیزند یک قدری تو عزیزی عزت تو مثلا بیشتر است اینطور نیست در جریان ولایت این در کلمات سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی زیاد آمده البته در کلمات بزرگان دیگر هم هست ولی ایشان زیاد این بحث را میکنند که اول کسی که در ولایت را در امت اسلامی باز کرد وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه است پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورندهٴ این مکتب است اور ا جزو امت به حساب نمیآورند او پیغمبر امت است ولی وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه جزو امت محسوب میشود بارها چه در نوشتههایشان چه در کلماتشان این است که اول فاتح للولایه هو علی ابن ابیطالب علیه السلام الآن مصداق کامل ﴿ألاٰ ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون﴾ این خاندان هستند درباره خوف همانطوری که اینها خودشان خائف نیستند دیگران هم بر اینها خوف ندارند اینها خودشان خوف ندارند برای اینکه با بشارت الهی همراه هستند یک وقت است که انسان خودش میترسد مثل ﴿وامّا من خاف مقام ربه ونهی﴾ که در اینجا با علی متعدی نمیشود یک وقتی انسان نگران حال دیگری است که بر دیگری میترسد ﴿انی اخاف علیکم یوم التناد﴾ یا یوم الکذا یوم الکذا ﴿انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم﴾ که این خوف با علی استعمال میشود اهل بیت اولیای الهی علیهم السلام نه تنهاخودشان خائف نیستند ﴿لایخافون فی الله یوم یا لایخافون﴾ کذا و کذا دیگران هم نسبت به اینها هراسناک نیستند دیگران میدانند اینها در امانند لذا ﴿لاخوف علیهم﴾ هم خودشان لایخافون هم کسی که اینها را میشناسد برای اینها هراس ندارد مثل یک غواص ماهر این غواص ماهر که روزانه کارش صید مرواریدهای دریا است یا صدفهای دریا است یا گوهرهای گرانبهای دریا است یا سیر در دریا است این نه خودش خائف است نه کسی به حال او میترسد خودش خائف نیست چون اصلا این دریانورد است کارش این است دیگران هم که آشنا هستند که او غواص ماهر است نسبت به او هراسی ندارند پس لایخاف هو فی نفسه ولایُخاف علیه یک کسی هم از خارج برای او نمیترسد این ﴿لاخوف علیهم﴾ میتواند این معنای دوم را هم تفهیم کند پس اولیای الهی همانطوری که لایحزنون لایخافون هم هستند و همانطوری که لایحزنون و لایخافون لایُخاف علیهم و لا یُحزن علیهم نه کسی به حال آنها غمگین است نه کسی به حال اینها هراسناک برای اینکه اینها در مهد هستند خودشان دژبان هستند «ولایة علی ابن ابیطالب حصنی» اگر اینها خودشان دژ هستند دژبانند هر که آنجا برود در امان است خوب خودشان به طریق اولی در امانند پس بنابراین هر حرفی که درباره دعوت و یا دعوای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بزنند این سخنان باطل است و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم با این حرفها محزون نمیشود چرا؟ برای اینکه تمام عزت مال خدا است نه اینکه عزت نظیر مال دنیا یا امور دیگر باشد که گاهی دست دیگران باشدگاهی دست اینها باشد اینچنین نیست بر اساس معرفت توحیدی ذات اقدس اله اینگونه از اوصاف کمالی را گاهی به غیر خدا اسناد میدهد ولی در جمع بندی نهایی همه اینها را به خداوند برمیگرداند این یک اصل توحیدی است در قرآن کریم که شاید دهها بار نمونهاش ذکر شده در قوه اینطور است در شجاعت اینطور است در رزق اینطور است در حفظ اینطور است در حاکمیت اینطور است میبینید آنجا که دارد ﴿تبارک الله احسن الخالقین﴾ خالقین فراوانی را اثبات میکند خودش میشود احسن او ﴿خیر حافظاً﴾ هست او ﴿خیر الرازقین﴾ هست او ﴿خیر الفاتحین﴾ است او خیراک است او ﴿خیر الحاکمین﴾ است ﴿احکم الحاکمین﴾ است ﴿ارحم الراحمین﴾ است تا میرسد به جایی که عزت را برای خودش و برای پیغمبرش و اولیا ائمه علیهم السلام ثابت میکند که در سورهٴ مبارکه منافقون به این صورت آمده است که آنها میگویند ﴿لیخرجن الاعز منه الازل﴾ آیه 8 سوره منافقون است ﴿یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل﴾ بعد فرمود ﴿و لله العزة ولرسوله وللمؤمنین﴾ عزت مال خدا و پیغمبر و مومنین است در آیه محل بحث هم فرمود تنها کسی که عزیز است و عزت مال اواست خدا است این اساس توحید است در تمام آیات قرآنی که کمالی را به غیر خدای اسناد میدهد مثل او خیرالرازقین است بعد میفرماید ﴿ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین﴾ دیگران مظاهر رازقیت او هستند نه اینکه واقعا رازق باشند این کلمه هو با الف و لامی که روی الرزّاق آمده مفید حصر است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ ذاریات میفرماید ﴿ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتین﴾ اگر جریان خلق است که فرمود ﴿فتبارک الله احسن الخالقین﴾ دارد ﴿قل الله خالق کل شیئ﴾ پس اگر رزق است در آیات حصر شده اگر خلق است در آیات حصر شده اگر حکم است ﴿ان الحکم الا لله﴾ برای خدا حصر شده اگر قوت است ﴿أنّ القوه لله جمیعا﴾ حصر شده و اگر عزت است ﴿العزة لله جمیعا﴾ حصر شده و مانند آن بنابراین کسی خیال نکند که حالا اگر ذات اقدس اله یک نعمتی به او داده است بگوید من هم دارم خدا هم دارد منتها خدا بیشتر اینچنین نیست باید بداند که خودش مجرای فیض خدا است یعنی ذات اقدس اله که دارای ستاد و سپاه فراوانی است ﴿لله جنود السموات والارض﴾ یکی از جنود الهی او است همین که به دست او این کار خیر دارد انجام میگیرد شما هیچ کمالی را در قرآن نشان ندارید که ذات اقدس اله این کمال را از قبیل قوت از قبیل عزت از قبیل خلقت از قبیل رزق از قبیل حکم از قبیل فتح از قبیل فضل که به غیر خدا اسناد بدهد و در آیه دیگر در هنگام جمع بندی منحصر برای خدا نداند این نیست و کتاب توحید معنایش همین است آن وقت این میشود شجرهٴ طوبی که ﴿اصلها ثابت و فرعها فی السماء﴾ آن لحظهای که ذات اقدس اله توفیق به کسی داد که حالا عزیز شد یا چهار تا کار را یا مثلا وجود مبارک مسیح سلام الله علیه ﴿انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفح فیه﴾ شد این بداند که مظهر خالقیت ذات اقدس اله است خالقیت فعل خدا است بعد هم هشدار داد فرمود که اگر خدای ناکرده در این امانتداری و در این ودیعت سپاری بیراهه رفتید شما را میبریم آدمهای خوب میآوریم ﴿ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا أمثالکم﴾ ما آثار کمالیهٴمان را به دست افراد نالایق نمیدهیم شما را میآزماییم خوب چه بهتر که به دست شما انجام بگیرد ﴿ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا أمثالکم﴾ اینکه فرمود ﴿لایحزنک قولهم إنّ العزة لله جمیعا﴾ این برای حصر آنچه است که در سوره منافقون فرمود ﴿لله العزة و لرسوله وللمؤمنین﴾ نه اینکه خدا عزیز است پیغمبر عزیز است مومن عزیز هستند اینها یک قدری کمتر او یک قدری بیشتر اینچنین نیست که بگوییم عزت مقول به تشکیک است خدا خیلی دارد اینها کم دارند نخیر همهٴ این عزتها مال خدا است یک عزت بالاصل داریم بقیه عاریه است آن وقت همان عزت است که اینجا ظهور کرده اگر چنانچه انسان رابطهاش را با خدای عزیز قطع بکند میشود ﴿ضربت علیهم الذلة والمسکنة﴾ همان گروهی بودند که ﴿و آتینا بنی اسرائیل ...... و فضلناهم علی العالمین﴾ دیگر دربارهٴ همین بنی اسرائیل فرمود ما اینها را بر جهانیان فضیلت دادیم این همه انبیای ابراهیمی برای اینها است دیگر ﴿و فضلناهم علی العالمین﴾ بعد ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ بعد ﴿ضربت علیهم الذلة والمسکنة﴾ درآمدند اینچنین است پس ﴿لایحزنک قولهم﴾ چرا لایحزنک؟ برای اینکه ﴿ان العزه لله جمیعا﴾ بعد ذات اقدس اله هم سمیع است هم علیم است و میداند کی لایق عزت است کی لایق عزت نیست و دعاها را هم گوش میدهد اگر کسی بگوید «اعزنی باذنک الذی لأنام» استجابت میکند سمیع است را هم قبلا ملاحظه فرمودید نه یعنی میشنود آن سمیع و بصیری که در آیات دیگر است بله یعنی هر حرفی هر چیزی باشد خدا میشنود و هر چیزی هم باشد خدا میبیند اما در اینگونه از موارد که تشویق دارد ترغیب دارد که خدا سمیع است این نظیر ﴿انّک سمیع الدعاء﴾ است این سمیع الدعا بودن غیر از ﴿ان الله سمیع بصیر﴾ است سمیعالدعا یعنی گوش به حرف میدهد این یک تعبیر محاورهای است ما هم وقتی میخواهیم بگوییم که فلان کس خواهش ما را قبول میکند میگوییم ایشان حرف ما را گوش میدهد نه یعنی میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد پس دو جور سمیع به ذات اقدس اله اسناد دارد یکی او سمیع است یعنی حرف او غیبت را هم میشنود دروغ و تهمت را هم میشنود سب و لعن را هم میشنود اینطور نیست که یک چیزی در عالم یافت بشود یک صدایی باشد که خدا نشنود اما دعا را هم میشنود ﴿انه سمیع الدعا﴾ این سمیع الدعا نه یعنی میشنود که اینها دارند دعا میکنند این سمیع الدعا یعنی گوش به حرف داعی میدهد یعنی قبول میکند یعنی اجابت میکند ما هم دو جور حرف میزنیم یک وقتی میگوییم فلان کس کر است نمیشنود و فلان کس میشنود یعنی هر حرفی بزنی میشنود چه بد چه خوب میشنود یک وقتی میگوییم آن آقا که کار دستش است از ما حرف شنوا ندارد گوش شنوا نسبت به ما ندارد ولی حرف فلان کس را گوش میدهد حرف فلان کس را میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد خدای سبحان حرف ولی خود را مومنی ﴿الذین آمنوا و کانوا یتقون﴾ و مانند آنها را میشنود دعای اینها را مستجاب میکند و مانند آن منتها چون میداند که دعای کی را باید مستجاب بکند حرف چه کسی را باید گوش بدهد سمیع است در همان مورد علمش چون مطلق است سمعش را هدایت و راهنمایی میکند.
سئوال: جواب: همهاش همینطور است اگر خدای سبحان یک عدهای را به عنوان علما معرفی کرده است فرمود اینها اولو العلم هستند علمای دارای علم هستند معنایش این نیست که علم یک حقیقتی است که یک بخشی از آن پیش خدا است یک بخشی پیش غیر خدا منتها خدا عالمتر است آن وقت این میشود علم محدودهمه علمها مال ذات اقدس اله است دیگران به صورت عاریه دارند و مظهر عالمیت ذات اقدس اله هستند
سئوال: جواب: بله ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ یعنی استقلال دیگر، منافاتی با مظهریت ندارد چون همین سوره و آیات دیگر به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اختیارات فراوان میدهد آنجا چهار مطلب را بیان فرمود فرمود ﴿او یتوب علیهم او یعذبهم﴾ دو مطلب را اینجا دارد وسط فرمود ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ او یکبتهم او یعذبم کذا یعنی یا آن دو تا کار آینده را میکنیم یا این دو تا کارِ این وسط این را ذکر کرده تو ذاتا مستقل نیستی که تصمیم بگیری تصمیمگیری به عهده ما است حالا اگر تصمیم گرفتیم نسبت به احد امور اربع که دو تایش قبل است دوتایش بعد است این وسط گفتیم ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ حالا اگر تصمیم گرفتیم با دست تو انجام میدهیم تو میشوی مظهر ما ولی مظهری بالاخره نه ظاهر ظاهر فیض ما است دوتا امر منفی را قبل ذکر کرده یک دو، دوتا امر منفی را هم بعد ذکر کرده سه چهار، این وسط فرمود ﴿لیس لک من الامر شیءٌ﴾ تصمیم گیری بعهدهٴ خدا است حالا ذات اقدس اله وقتی تصمیم گرفت تو میشوی مظهر خدای سبحان که ﴿قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم﴾ تو و پیروان تو اینچنین هستید.
سوال جواب: آنها هم همینطور است در آنجا هم مظهریت ثابت شده است برای اینکه اصل رمی را به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد فرمود آنچه که مبدأ اصلی است و موثر مستقل است رمی ذات اقدس اله است و رمی تو مظهر رمی ذات اقدس اله خواهد بود اینگونه نیست که یک کمالی بالاصالة به غیر خدا اسناد داده شود منتها گفته شود خداوند بیشتر دارد و دیگران کمتر اینچنین نیست همه کمالات مال ذات اقدس اله است «ما بنا من نعمه فمنک» در دعا هست. ﴿وما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم سلام الله علیه و امثال آن هست هر نعمتی که شما دارید از ناحیهٴ ذات اقدس اله است تفویض هم که نیست که نعمت را به انسان داده باشد و رفع ید کرده باشد زمام نعمت هم بدست خدا است بنابراین براساس ﴿ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ انسان باید خدا را شاکر باشد که آینهدار جمال و جلال او است و هرگز خود را نبیند بگوید خدا را شکر که نعمت خود را به دست من داد که با دست من این نعمت محقق بشود.
سئوال: جواب: او را هم میگیرد اما شما باید دعا بکنید این اولیای الهی که دعا میکنند وجود مبارک حضرت امیر دارد که در جریان جنگ بدر خیلیها مضطرب و متزلزل بودند وقتی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از سر شب بعد از آن مراسم نمازشان تا صبح نخوابیدند پای یک درختی در همان میدان بدر مشغول مناجات بودند و خیلی هم میلرزیدند برای اینکه اولین جنگ اسلام بود آن هم جنگ نابرابر اینها پیاده آمدند و با چوب دستی آمدند آنها سواره آمدند با شتر آمدند اینها به سربازانشان خرما میدادند آنها شتر میکشتند به سربازانشان کباب میدادند اینها سیصد نفر بودند آنها هزار نفر بودند فکر نمیکردند سالم برمیگردند حضرت امیر سلام الله علیه فرمود وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون کمترین اضطراب تا صبح پای آن درخت مشغول مناجات بود خوب اینها را خدا میشنود ترتیب اثر میدهد.
سئوال: جواب: بله آن وقت این سمیع هم همانطور است یک وقت است سمیع یعنی خدا گوش میدهد بله آیاتی نظیر ﴿ان الله بکل شیئ سمیع﴾ ﴿انّهُ بکل شیئ بصیر﴾ از آن قبیل است یک وقتی میگوییم گوش داد این گوش داد یا برای آن است که گوش کسی را بکشد برای اینکه خدا میشنود به اینکه اینها چه دارند میگویند یا برای آن است که دست کسی را بگیرد مثل اینکه ﴿ان الله سمیع الدعا﴾ این سمیع در اینگونه از موارد یک بار مثبت و منفی هم دارد غیر از آن بار کلامی آنجایی که میفرماید خداوند ﴿بکل شیئ سمیع﴾ است یک مسئله کلامی را دارد میگوید که هر چیزی را خدا میشنود اما آنجایی که میفرماید ﴿ان الله سمیع الدعا﴾ یک بار مثبت دارد یا آنجایی که میفرماید اینهائی که تو را مسخره میکنند خدا سمیع است یک بار منفی دارد یعنی گوش اینها را میکشد خوب میشنود یعنی چه؟ یعنی فقط میخواهد ثابت بکند که خدا میشنود یعنی میداند یا میخواهد بگوید نه میشنود و اینها را کیفر میدهد هم نسبت به قول تبهکاران بار منفی دارد هم نسبت به دعای داعیان پیام مثبت فرمود برای اینکه قول آنها را ابطال کند آنهایی که درباره دعوت یا دعوا کلام باطلی داشتند قول آنها را باطل کند میفرماید ﴿الا اِنَّ لله من فی السّمٰاواتِ و من فی الارض﴾ آنجایی که سخن از مُلک الهی است از ما سخن به میان میآید آنجا که سخن از ربوبیت و تدبیر و تربیت اشخاص است از من سخن به میان میآید اینجا چون دربارهٴ اشخاص است تعبیر به من فرمود ﴿الا ان لله من فی السّمٰاواتِ و من فی الارض﴾ بنابراین اینها حق ندارند به غیر خدا رجوع کنند ربوبیت غیر خدا را بپذیرند برای اینکه همهٴ اینها مملوک و مربوب خدای سبحان هستند.
سئوال: جواب: همهاش را لکن این محفوظ است این معنایش آن نیست که تحریف در عالم واقع نمیشود اینها در نوشتههای خودشان تحریف میکنند ﴿فویلٌ للّذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویلٌ ....﴾ و مانند آن اما اصل دین را خدا حفظ کرده به وسیله قرآن کریم یعنی همه آن معارفی که یهودیها و دیگران خواستند تغییر بدهند ذات اقدس اله همه اینها را آورده در قرآن کریم بعد میفرماید ﴿انا نحن نزلنا الذکرَ و انا له لحافظون﴾ که مرحوم کاشف الغطاء آن حرف لطیف را دارند در کتاب شریف کشف الغطاء که اگر قرآنی نبود دینی در کار نبود اگر قرآن نبود خوب اسلام نبود معلوم است مسیحیت و یهودیت هم نبود ایشان فرمایششان در کشف الغطاء این است که این یهودیت تحریف شده این مسیحیت تحریف شده دینی نیست که یک آدم درس خوانده قبولش داشته باشد دینی که خدا را میآورد در حد کُشتی دینی که شراب را ترویج میکند دینی که خیلی از کارها را ترویج میکند با پیشرفت علم که این ماندنی نبود معاذالله مریم را متهم کردند عیسی را متهم کردند موسی را متهم کردند قرآن کریم آمده طهارت همه اینها را امضا کرده او را عذرا نامیده مطهره نامیده به قداست عیسی و موسی فتوا داده مریم را تقدیس کرده مسیحیت را زنده کرده یهودیت را زنده کرده اینها ماندنی هستند چون دین الهی هستند فرمایش ایشان این است که اگر قرآن نبود مسیحیت هم نبود این دینی نبود که بماند با پیشرفت علم خود آدم عاقل است زیر بار کسی میرود که اهل کشتی باشد با یعقوب خوب میداند بالاخره حالا میخواهد شهوترانی بکند شراب میخورد ولی میداند بد است میگوید این چه خدایی است که شراب را تقدیس کرده اینها میدانند که شراب آثار زیانبار دارد ولی ﴿غلبت علیهم شهوتهم﴾ و میخورند با پیشرفت علم این دین تحریف شده نمیماند و قرآن آمده تطهیر کرده همه این حرفها را و مسیحیت را زنده کرده یهودیت را زنده کرده آن انجیل اصیل را زنده کرده تورات اصیل را زنده کرده اینها میمانند اما خوب تحریف همچنان هست تفسیر به رأی همچنان هست فرمود ﴿الا ان لله من فی السموات و من فی الارض﴾ این آثار کلی توحیدی است که کلا مخلوق ذات اقدس اله هستند مملوک ذات اقدس اله هستند مربوب ذات اقدس اله هستند مجالی برای ربوبیت خدا نیست و اینها که در دعوا یا دعوت تردیدی دارند در دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تردیدی دارند بیراهه میروند اینها تابع هیچ کس نیستند اینها بت پرست نیستند که بت که دستور نمیدهد این حرفها را بزنید بت که ﴿لایسمع﴾ است ﴿اَمْ لهم اعین یبصرون بها﴾ است ﴿املهم قلوب یفمهون بها﴾ ﴿أللهم ارجل یمشون بها﴾ است اینها تابع وهم و خیال خودشان هستند فرمود اینها از جای دیگر مدد نمیگیرند ﴿و ما یتبع الذین یدعون من دون الله شرکاء …﴾ اینها تابع شریک و شرکا نیستند از بت که اینها حرف گوش نمیدهند اینها از وهم خودشان تبعیت میکنند در درون آنها جز گمان باطل چیز دیگری نیست ﴿و ما یتبع الذین یدعون من دون الله شرکاءَ﴾ آنها که شرکای اینها یعنی بتها که وحی نمیفرستد معلم اینها که نیست مکتبی ندارد که ﴿ان یتبعون الا الظن و انّ هم الا یخرصون﴾ اینها در بحثهای قبلی هم داشتیم در سورهٴ مبارکهٴ بقره هم بود اینها اگر در بخشهای اندیشه بخواهند حرفی برای گفتن داشته باشند حداکثر در حد مظنه و گمان است نه علم و برهان و قطع و یقین در انگیزه اگر بخواهند کار بکنند حداکثرش هوس است اینچنین نیست که همه ما همیشه برابر اندیشه کار بکنیم گاهی میبینید اندیشه یکی است مثلا فلان کار را میخواهیم انجام بدهیم این هشت ده تا مصداق متساویة الاقدام دارد اما یک جا را ما انتخاب میکنیم برای اینکه با میل ما هماهنگ است این دیگر تعیینش به دست انگیزه است خوب حالا شما میخواهید این جنس را بخرید این جنس که یکی است همه جا هم که به همین قیمت است چرا فلان جا میروی چرا از فلان کس نمیخری؟ با یکی عدوات است با یکی صداقت است این انگیزههای مهر و قهر است که تعیین کننده است کارهای دیگر اجتماعی هم همینطور است بنابراین انسان یا برابر علم کار میکند آنجایی که راه مشخص باید بشود اگر راهها متعدد است و متساویة الاقدام است برابر انگیزه و میل کار میکند نه علم در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود اینها در بخشهای علم ﴿ان یتبعون الا الظن﴾ در بخشهای میل ﴿و ماتهوی الانفس﴾ اینها روی عقل که کار نمیکنند عقل عملی روی جاذبه کار بکنند روی محبت دینی کار بکنند که اینها روی هوسکار میکنند بنابراین اینها یا روی خرص است یا روی هوس خرص یعنی تخمین ﴿ان هم الا یخرصون﴾ بنابراین در بحثهای علمی دستشان تهی است با مظنه میاندیشند در بخشهای عملی هم دلشان تهی است با هوس کار میکنند هر دو را در اینجا جمع فرمود در آن آیه جمع فرمود ﴿ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس﴾ در اینجا فرمود ﴿ان یتبعون الا الظن و انّ هم الا یخرصون﴾ مظنه اینها هم یک مظنه طمأنینه آور و امثال ذلک نیست که پایگاه فکری داشته باشد روی حدس و گمان اینها فکر میکنند و برابر گمان هم حرکت میکنند بعد برهانی را در توحید ربوبی اقامه میکند فرمود ﴿هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه والنهار مبصرا انَّ فی ذلک لایات لقوم یسمعون﴾ این نظمی را که شما میبینید ذات اقدس اله برای شما در شب و روز مشخص کرده است این نشانهٴ توحید ربوبی او است این بحث در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس در آیات دیگری آمده در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکه یونس به این صورت گذشت ﴿و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤُکم فَزَیَّلنا بینهم و قال شرکاؤُهم ما کنتم ایانا تعبدون﴾ بتها به این بت پرستها میگویند شما که حرف ما را گوش نمیدادید که ما که چیزی به شما نمیگفتیم یعنی شما برابر آن گمان باطلتان و خرص بیجایتان عمل میکردید در جریان تدبیر آسمان و زمین هم گذشته از اینکه در سایر سور آن مطالب مبسوط ارائه شد در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس هم آمده ولی در اینجا فرمود ﴿هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه والنهارَ مبصرا﴾ تتمیمش در سورهٴ مبارکهٴ اسراء است در سورهٴ مبارکهٴ إسراء بازتر بیان فرمود آیه 12 سورهٴ مبارکه اسراء این است ﴿و جعلنا اللیل والنهار آیتین ...﴾ هم شب آیهٴ الهی است هم روز آیهٴ الهی است مقدور الهی است برابر نظم و نضد آفریده شدند ﴿فمحونا آیةَ اللیل﴾ تا آرام باشید بخوابید استراحت کنید ﴿وجعلنا آیة النهار مبصرةً لتبتغوا فضلا من ربکم﴾ این روشن کردیم که شما از روشنایی استفاده کنید دنبال کار بروید پس در آیهٴ محل بحث که فرمود ﴿هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه﴾ راز تاریکی شب مشخص شد ولی راز روشن بودن روز مشخص نشد فرمود ﴿والنهارَ مبصرا﴾ در آیه 12 سورهٴ مبارکهٴ اسراء به این صورت است ﴿و جعلنا اللیل والنهار آیتین فمحونا آیةَ اللیل﴾ راز تاریک بودن شب مشخص نشد اما رمز روشن بودن روز مشخص شد فرمود ﴿و جعلنا آیه النهار مبصرةً لتبتغوا فضلا من ربکم﴾ بنابراین روز روشن است برای کسب و کار شب تاریک است برای آرامش مجموع این دو تا آیه سورهٴ یونس و آیهٴ 12 سورهٴ اسراء مکمل و متمم یکدیگر هستند ﴿فضلا من ربکم و لتعلموا عدد السنین و الحساب ...﴾ تتمهاش برای فردا.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است