- 505
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 41 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 41 سوره مریم"
تبیین هویّت وجود مبارک عیسی(س) و نزاهت و طهارت مادر او
خدا منزّه از آن است که فرزند کسی را به عنوان فرزند اتّخاذ کند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿35﴾ مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿36﴾ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ﴿37﴾ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿38﴾ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ ﴿39﴾ وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿40﴾ إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ ﴿41﴾
بعد از تبیین هویّت وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) و نزاهت و طهارت مادر او و قداست خود او فرمود شناسنامهٴ عیسی همین است ﴿ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ و عیسیبنمریم کلمةالله است, کلمةالحق است, قولالحق است دیگران در او شک دارند حرف عالِمانه و محقّقانه ندارند خدا هم منزّه از آن است که فرزند کسی را به عنوان فرزند اتّخاذ کند برای اینکه او سبّوح است, قدّوس است, منزّه از هر عیب است جسم بودن, والد بودن, فرزند اتّخاذ کردن نقص است او سبّوحِ قدّوس است منزّه از هر نقص و عیب است پس فرزند ندارد و اگر کاری را چیزی را بخواهد به صِرف اراده انجام میدهد دیگر نیازی به فرزند داشتن و مانند آن نیست با ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ کار میکند.
پرسش: حاج آقا اینکه قرآن فرمود... آن جایی است که فرزند در اصل کمک انسان باشد و خداوند منزّه از فرزند باشد.
پاسخ: این یکی در مقام فعل, در مقام ذات هم چون مجرّد محض است جسم نیست منزّه از نقصِ نکاح, مبرّای از اتّخاذ همسر است ﴿لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً﴾ هست بنابراین «لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» هم هست این دو خب.
﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ این صغرای قیاس ﴿فَاعْبُدُوهُ﴾ این نتیجه است کبرا مَطوی است خدا رب است رب را باید عبادت کرد پس خدا را باید عبادت کرد کبرا مطوی است نتیجه و صغرا ذکر شده ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ این یکی, «والربّ یَجب أن یُعبد فالله یجب أن یعبد» ﴿فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ این «فاء» تفریع نشان میدهد که اختلاف داخلی مسیحیها با هم, اختلاف داخلی یهودیها با هم, اختلاف خارجیِ یهودی و مسیحی با یکدیگر همه اینها بعد البرهان است بعد الحجّة است بعد العلم است یعنی اینچنین نیست که یک پدیدهٴ تبییننشدهای باعث اختلاف آنها باشد ما مطلب را به صورت شفاف بیان کردیم از این به بعد اختلاف اینها اختلاف مذموم است ﴿فَاخْتَلَفَ﴾ یعنی «تَرتّب اختلاف هؤلاء الأحزاب علی العلم» یعنی بعد از اقامه برهان و تمام شدن حجّت اینها با هم اختلاف کردند این «فاء» تفریع زمینهٴ استحقاق عذاب آنها را فراهم میکند که فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اینها کافرند, ظالماند و معذّباند برای اینکه اختلاف اینها بعدالعلم است اختلاف را همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان فرمودند دو قسم است یک سلسله اختلافهای قبل العلم است آیهٴ 212 و 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود اختلاف قبلالعلم یک اختلاف منزّه و اختلاف خوبی است یعنی اگر دو صاحبنظری بخواهند دربارهٴ مطلبی بیاندیشند خب اختلاف نظر دارند آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ﴾ اختلاف اول همان بیانی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ذیل همین آیهٴ 213 داشتند یک اختلاف محمود و ممدوحی است دو صاحبنظر که اختلاف دارند اختلاف مناظره است نظریهپردازی است و اظهار فتواست تا حق روشن بشود همین مباحثه کردنها, این اختلاف قبلالعلم را ایشان تشبیه میکردند به اختلاف دو کَفّه یک ترازو, دو کفّه ترازو همیشه با هم اختلاف دارند اما قبلالعدل بعدالعدل هیچ اختلافی با هم ندارند در یک کفّه وزن میگذارند در یک کفّه موزون, در یک کفّه مثلاً سنگ میگذارند در یک کفّه نان, اگر وزن سنگینتر باشد موزون سبکتر باشد این وزن آن موزون را همراهی نمیکند اگر کفّهٴ سنگ سنگینتر باشد و کفّهٴ موزون یعنی نان سبکتر باشد او بالا میرود این همچنان پایین ایستاده است و بالعکس اگر نان سنگینتر از آن وزن باشد نان دو کیلوست و سنگ یک کیلو این کفّهٴ وزن بالا میرود و کفّهٴ موزون با او اختلاف دارد همراهی نمیکند این دو اختلاف هر دو منزّه و محمود است برای اینکه آنجایی که وزن میگوید من با تو نیستم برای اینکه تو همسنگ من نیستی آنجا که موزون به وزن میگوید من با تو نیستم برای اینکه تو هموزن من نیستی هر دو حرفشان این است که بیایید با هم عادل باشیم, اگر وزن و موزون هماهنگ بودند یعنی یک کیلو سنگ بود یک کیلو نان اینها هیچ اختلافی با هم ندارند از آن به بعد اگر کسی روی این میزان دستکاری بکند وزن و موزون با هم اختلاف پیدا کنند میشود ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ که روی ترازو دستکاری کردند وگرنه اختلاف قبل از استقرار عدل چیز بسیار خوبی است و اختلاف بعد از استقرار عدل چیز بدی است این مطلب از آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به خوبی استنباط میشد برای اینکه فرمود مردم بشرهای اوّلی اینها اختلاف داشتند خداوند انبیا را فرستاده با آنها کتاب را ذکر کرده ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ﴾ در جایی که اختلاف نظر دارند حل کنند این تمام شد, اما ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ این اختلاف بعدالعلم است بعد از تمام شدن حجّت از آن به بعد اختلاف کردن اختلافِ ظالمانه است در جریان مسیح(سلام الله علیه) فرمود اول اختلافشان قبل از برهان بود بچه هنوز حرف نزده بود, سخنی نگفته بود, مادرش را تطهیر نکرده بود, از کتاب خودش خبر نداده بود, از انجیل و نبوّت آینده خبر نداده بود آنجا جا برای شک بود اما وقتی کلامی گفت و همهٴ ادله را اقامه کرد جا برای شک نیست اگر کسی از آن به بعد اختلاف بکند این اختلاف مذموم است و اختلاف دوزخی برای بیان کردن اینکه این اختلاف, اختلاف مذموم است و مُختلِفان اهل جهنّماند با «فاء» تفریع یاد کرد یعنی بعد از اینکه حق روشن شد صراط مستقیم معلوم شد برهان اقامه شد ﴿فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ﴾ یعنی اختلاف اینها بعدالعلم بود چون اختلاف اینها بعدالعلم بود میشود ظلم و چون ظلم و کفر است جایشان دوزخ است ﴿فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که در این جملهٴ بعدی اگر به ضمیر اکتفا میکرد مسئله حل بود برای اینکه اینجا فرمود: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لهم» اگر «فویل لهم» میفرمود رسا بود لکن هم از باب تعلیق حکم بر وصف که مُشعر به علیّت است این یک نکته, هم برای اینکه شامل سایر کفّار هم بشود این دو نکته اسم ظاهر آورد فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی «هؤلاء کفّارٌ فویلٌ لهؤلاء و لسائر الکفره» ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به چه چیزی تهدید میشوند؟ ﴿مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ آن روز بسیار بزرگ است هم محشر عظیم است هم مشهَد عظیم است هم آنها عظمت را مشاهده میکنند هم شهود فراوانی علیه اینها شهادت میدهند از آغاز معاد تا پایانش هر چه مشهود است عظیم است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ برای اینکه کلّ عالم عوض میشود پس بنابراین ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ اینها چیزهای عظیمی را مشاهده میکنند شهادت و شهود آنها هم خیلی عظیم است بعد کلمهٴ ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ که کلمهٴ تعجّب است به کار بردند ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ﴾ یعنی شگفتا چه چیزهای مهمّی را اینها دارند میبینند که اصلاً فکر نمیکردند چقدر دیدِ اینها تیز شد, چقدر دوربین شدند اینها که کور بودند بینا شدند, اینها که نزدیکبین شدند دوربین شدند ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ اینها خیلی چیز میبینند و خیلی هم دقیق میبینند دور را میبینند نزدیک را میبینند ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ چه موقع؟ ﴿یَوْمَ یَأْتُونَنَا﴾ این ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ را که صیغهٴ تعجّب است که این جای تعجّب است اینها میبینند برای اینکه در چند جای قرآن فرمود اینها کورند خب کور دفعتاً یک میدان وسیعی را ببیند آن هم دورنگر باشد جای تعجّب است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چند جا فرمود اینها کورند و کرند آیهٴ هیجده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ همین منافقان و همین کفار اینها کورند, کَرند و گنگاند باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 171 فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ خب همین کسی که کور است همین کسی که گنگ است همین کسی که کر است میشود سمیع و بصیر آن هم چقدر سمیع و بصیر است ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حِدّت یعنی تیزی, حدید یعنی چشمِ تیزبینی چشمی که خیلی دور را میبیند چشمِ حدید است با حِدّت است خب همین کور دارد میبیند, همین کر دارد میشنود بنابراین جا برای تعجّب است.
مطلب دیگر اینکه در بخشهای دیگر قرآن فرمود ما کفّار و منافق را کور محشور میکنیم در قیامت اینها کورند در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی ٭ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً ٭ قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ این مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هست خب از این طرف فرمود اینها خیلی شنوایند, خیلی بینایند, خیلی چیز میبینند, خیلی چیز میشنوند از آن طرف فرمود ما اینها را کور محشور میکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم که بحثش قبلاً گذشت فرمود ما نه تنها اینها را کور بلکه گنگ و کر محشور میکنیم آیهٴ 97 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ اینها مستویالقامه محشور نمیشوند اینها علی الوجوه کالحیوان محشور میشوند همینها که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾, ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ خب برابر سورهٴ مبارکهٴ «طه» ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾, برابر سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ آیهٴ محلّ بحث این است که ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ جمع اینها این است که اینهایی که در دنیا فقط رذایل و معاصی و قبایح را میدیدند در قیامت هم نتایج رذایل و قبایح را میبینند جهنم را میبینند, غرّش جهنّم را, بوی بد جهنّم را کاملاً استشمام میکنند همینها که در دنیا مظاهر دین را, مسجد را, حوزه را, حسینیه را, قرآن را, عترت را نمیدیدند آن روز بهشت را نمیبینند, اولیا را نمیبینند, مؤمنین را نمیبینند در آخرت اینها کورند بالقیاس الی الجَنّه, بصیرند بالقیاس الی النار صریحاً میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همینهایی که چه در سورهٴ «اسراء» چه در سورهٴ «طه» میفرماید ما اینها را کور محشور میکنیم همینها میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ دربارهٴ همینها میفرماید: ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ اما همینها که کورند در دنیا و در آخرت خیلی بینایند فقط جهنم را میبینند, صدای جهنم را میشنوند به همان دلیل که در دنیا این همه مراکز دین و عترت و قرآن و اهل بیت بود آنها را نمیدیدند مراکز فساد را میدیدند تبلیغات سوء را میدیدند و مانند آن, همین معنا در قیامت ظهور میکند, بنابراین اگر اینها سمعشان شدید میشود یا ﴿کَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ تیزبین میشوند از راه دور جهنم را میبینند.
پرسش: ما خلقکم فی السقر حاکی از دیدن نیست.
پاسخ: اینها در جهنم است دیگر وقتی که میخواهند وارد جهنم بشوند خَزنهٴ جهنم از آنها سؤال میکنند ﴿مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ٭ قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ﴾ بهشت را که نمیبینند فقط میفهمند که بهشتی هست و آبی هست و کوثری هست از بهشتیها تقاضا میکنند که ﴿أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ شما سیرابید و ما تشنهایم اما آنها جواب میدهند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ که بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت بنابراین اگر جای تعجّب است برای این است اینها در دنیا هیچ باور نمیکردند که جهنّمی هست اما الآن کاملاً جهنّم را از دور میبینند خیلی هم چشمشان تیز است همینها بهشت را اصلاً نمیبینند, اولیای الهی را اصلاً نمیبینند.
پرسش: حاج آقا در تفسیر صافی دارد که جهنمیها جایگاهشان را در بهشت میبینند و یکی از عذابهایشان همخین است.
پاسخ: میبینند یعنی باخبر میشوند همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم همین بود دیگر که میگفتند: ﴿أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ چیزی به ما بدهید مقداری آب به ما بدهید مقداری نان به ما بدهید بهشتیها در جواب میگویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ خدا اینها را بر کفار تحریم کرده که تحریمِ تکوینی است نه اعتباری این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت که اینها میفهمند که خبری از بهشت هست عدّهای در بهشت متنعّماند از آنها میخواهند که مقداری نان, مقداری میوه, مقداری آب به ما بدهید بهشتیها میگویند که ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾.
پرسش: آنها بصیرت دارند و میبینند حال بهشتیها را.
پاسخ: نه, باخبر میشوند برای عذاب یک وقت است آدم منظرهای را میبیند برای اینکه لذّت ببرد چنین دیدی برای دوزخیان نیست یک وقت نشان میدهند برای اینکه حسرت ببرد بگویند جایت آنجا بود آن کسی که را حالا میخواهند ببرند به زندان میگویند جایت در قصر بود خودت را هدر دادی, اگر دیدن برای تعذیب باشد منافات با کور بودن ندارد یک لحظه به او نشان میدهند که جایت آنجا بود و تو خودت را محروم کردی اما دیدنی که لذّتآور باشد نیست منظرهٴ بهشت لذیذ است, منظرهٴ کوثر لذیذ است, ﴿لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ و کذا و کذا لذیذ است اما اینها از این دیدنهای لذّتبخش هیچ نمیبینند یک نگاه حسرتبار را ممکن است داشته باشند.
پرسش: اگر اختلاف مواقف این آیات حل بشود...
پاسخ: آخر آنها اصلاً لذّت نمیبرند در دیدن بهشت این ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ این طور است آن اختلاف مواقف برای این است که فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ در یکجا میگویند ایست بازرسی است اینها را نگهدارید برای سؤال در جای دیگر میفرماید: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ خب این به اختلاف موقف حل میشود اما اصلاً دیدنِ لذّتآور برای کافر فرض ندارد که بهشت را ببیند, اولیای الهی را ببیند چون دیدنِ آنها لذیذ است, دیدن آنها گواراست, شنیدن آن نغمهها گواراست اصلاً از اینها خبری نیست مگر اینکه یکبار چیزی را از دور به او نشان بدهند که جایت در بهشت این بود و خودت عمداً رایگان فروختی این نگاه با حسرت همراه است البته خب بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به اسم ظاهر ذکر کرد به همین مناسبت میشود که هم دلیل مسئله باشد و هم تَعمیم مسئله ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا﴾ اما حالا اساس کار این است که اینها خیلی چیز را میبینند و نمیتوانند ایمان بیاورند که در بحث دیروز گذشت در قیامت جای تکامل علمی هست اما تکامل عملی نیست یعنی خیلی از اسرار در قیامت برای آدم معلوم میشود انسانِ جاهل عالِم میشود انسان عالِم أعلم میشود خیلی چیزها را میفهمد و میبیند اما تکاملِ عملی نیست کاری بکند که بشود ایمان, کاری بکند که بشود عدل ایمان و عدل این امور تکاملِ عملی است احتیاجی به رسالت دارد, دین دارد اگر در آنجا هم رسالت بود تکلیف بود که میشد دنیا آنجا هیچ کدام از این تکاملهای عملی نیست که انسان کاری انجام بدهد به وسیلهٴ این کار به کمال برسد این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه نقل کرده دیگران هم نقل کردند که حضرت فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» قیامت دار تکلیف نیست اگر دار تکلیف بود آنجا هم رسالتی داشت, نبوّتی داشت میشد دنیا تمام مشکل برای تبهکارها این است که میفهمند ولی نمیتوانند ایمان بیاورند نمونهاش همین خوابهایی است که ما میبینیم خیلی از موارد است انسان بزرگانی را خواب میبیند و چیزهایی را میپرسد که لازم نبود چیزهایی که بیدار شد دلش میخواست ای کاش من اینها را سؤال میکردم و مقدورش نبود چون در خواب آنچه انسان میگوید محصول مَلکات علمی و عملی گذشتهٴ اوست زبانِ ما در خواب محصول آن مَلکات اعمال گذشته است در اختیار خود ما نیست در بیداری زبان در اختیار ماست که هر چه خواستیم میگوییم در قیامت این خطر هست ﴿لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ﴾.
پرسش: در مورد مقدمه بودن علم نسبت به عمل.
پاسخ: در دنیا این طور است ما دلیل نداریم که در جمیع عوالِم علم مقدمهٴ عمل است که.
خب, اگر دنیا این طور است اینها با همین وضع وارد صحنهٴ قیامت میشوند ﴿فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ﴾ هم هستند بعد فرمود: ﴿وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ اینها را از روز حسرت بترسان, انذار بکن روز قیامت روز حسرت است همه متحسِّر میشوند حسرت میبرند هم تبهکاران متحسّر میشوند حسرت دارند که چرا بد کردند, هم پرهیزکاران متحسّر میشوند که چرا درجات برتر و بالاتر را فراهم نکردند یوم الحسره است بالأخره ﴿وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ کار تمامشده است امیدی به آینده نیست کسی بگوید حالا من بعداً توبه میکنم بعداً خوب میشوم بعداً راهحل پیدا میشود بعداً نجات پیدا میکنیم این نیست زیرا آن کسی که أحکمالحاکمین است پرونده را ختم کرده ﴿إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ الآن اینها را بترسان از یوم الحسره, الآن اینها غافلاند چون غافلاند حواسشان جای دیگر است نه میشنوند نه میبینند نه میفهمند ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ اند, ﴿فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ اند و مانند آن ﴿وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ﴾ چون در غفلتاند ﴿وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ این فعل مضارع است و مفید استمرار است و یعنی مستمرّاً در حال کفر و نفاق به سر میبرند هر چه هم بگویید لا یؤمن, لا یؤمن, لا یؤمن ﴿وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾, خب.
پرسش: حاج آقا غفلتی وجود ندارد در قیامت به خاطر اینکه غفلت در اینجا معنا ندارد.
پاسخ: الآن غفلت میبرند دیگر, الآن که ﴿وَأَنذِرْهُمْ﴾ باید اینها را انذار کنی و اینها را بترسانی برای اینکه از غفلت اینها را بیرون بیاوری اینها غافلاند خیال میکنند که انسان همیشه زنده است یک, ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ خیال میکند همیشه میماند یک آدم غافل این طور است دیگر ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ و از طرف دیگر هم خیال میکند مرگ پوسیدن است و بعد از مرگ خبری نیست این از بهترین برکات قرآن کریم است که به ما فهماند انسان مرگ را میمیراند یک حرف کمی نیست انسان مرگ را میمیراند ماییم که بر مرگ فائقیم ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه «کلّ نفس یذوقه الموت» نه هر کسی را مرگ میچشد, هر کسی مرگ را میچشد این خیلی حرفِ بلند است اگر انبیا اینها را نگفته بودند چه کسی به این حرفها دسترسی پیدا میکرد اگر آن بزرگوار گفته بود که
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
از این کریمه استفاده کرد گفت من در نبرد با مرگ پیروزم برای اینکه
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ من از او عمری ستانم جاودان
من او را میمیرانم نه او مرا بمیراند و اگر نبود آیات قرآنی این فکرها پدید نمیآمد. خب, برهان مسئله هم این است چرا ﴿إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ چرا هیچ اثری ندارد, برای اینکه کلّ اوضاع پروندهها برچیده میشود این جملهٴ اسمیه با تأکید ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ یک, ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ دو, ﴿وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ﴾ سه, این ارثی که خدا میبرد گاهی به زمین اسناد میدهد گاهی به اهل زمین, وقتی فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ ارض میشود میراث, میشود ارث, وقتی فرمود: ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ آنها میشوند مورّث, میشوند موروثٌمنه من, ما زمین را ارث میبریم به ما میرسد برای اینکه اهل زمین میمیرند زمین به ما میرسد ما کسانی که بر روی زمین قرار دارند ارث میبریم ما میشویم وارث آنها میشوند موروثٌمنه این دو جمله دو معنای خاصّی که هر کدام مربوط به خودش است دارد. خب, پس زمین میراث است به خدا میرسد, انسان موروثٌمنه است هر چه دارد به خدا میرسد همین علم و کتاب و کتابخانهها و اینها به او میرسد مثل کوه و دشت و بیابان.
مطلب دیگر اینکه در معاملات مِلک به جای مِلک مینشیند حالا یا عین به جای عین یا منفعت به جای منفعت یا انتفاع به جای انتفاع یا حق به جای حق انواع و اقسام معاملاتی که ما داریم چیزی به جای چیز دیگر مینشیند از اعیان و منافع و انتفاعات و حقوق ولی در ارث مال به جای مال نمینشیند مالک به جای مالک مینشیند نقل و انتقال مِلکی نیست این طور نیست که مالی منتقل بشود به مال دیگر تبدیل بشود از آن قبیل نیست پدر میمیرد این اموال سرِ جایش محفوظ است, پسر به جای پدر مینشیند این روابط مِلکی که قبلاً با پدر بود هماکنون با پسر است در ارث مالک به جای مالک مینشیند در معاملات مال به جای مال مینشیند ذات اقدس الهی فرمود همهٴ اینها رخت برمیبندند ما به جای اینها مینشینیم خب این مطلب خب حالا چه کنیم که این دو جمله یک معنا بدهد حالا روشن شد که این دو جمله دو معنا میدهد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ یعنی ارض میراث است, ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ یعنی آنها موروثٌمنه است با یک ﴿نَرِثُ﴾ دو معنا را از متعلّق اراده کنیم این تفکیک متعلّقهاست راه لطیفش همان است که سیدناالاستاد به عنوان وجه دیگر اراده کردند فرمودند هر که هر چه دارد به ما میرسد زمین هویّتش به ما میرسد اهل زمین هم هویّتش به ما میرسد وقتی ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ شد سراسر جهان رخت بربسته شدند هیچ کسی نمیماند الاّ الله پس همهٴ هستیها به او رسیده است او همان طوری که زمین را ارث میبرد هویّت زمین را, اهل زمین را هم ارث میبرد دیگر کسی نمیماند این یک معنای دیگر است. خب, پس ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ یک ارثِ اعتباری هست که در آیات دیگر بیان کرده که ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ یا ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ که این مِلک حکومت است اعتباری است که فلان اشخاص را, فلان امامها را ما حاکمان زمین میکنیم زمین را ارث اینها قرار میدهیم تا کشور را اداره کنند و مانند آن این یک معناست اما آن که فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ مِلک تکوینی است این پس جملهٴ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ یک حساب, ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ حساب دیگر ﴿وَإِلَیْنَا﴾ که تقدیمش مفید حصر است برای آن است که «إلینا لا الی غیرنا» یک, «لا إلینا و الی غیرنا» دو, میشود حصر یعنی فقط به ما برمیگردند جای دیگر نمیروند یک, قدری نزد ما بیایند قدری جای دیگر هم بروند نیست این دو, این تقدیم ﴿وَإِلَیْنَا﴾ بر ﴿یُرْجَعُونَ﴾ که مفید حصر است یک موجب دارد و دوتا سالبه موجبهاش این است که تنها مرجع ماییم و لا غیر, سالبه آن است که به جای دیگر نمیروند یک, قدری نزد ما بیایند قدری دیگری که ما شریک در مرجعیّت داشته باشیم نیست این دو, ﴿وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تبیین هویّت وجود مبارک عیسی(س) و نزاهت و طهارت مادر او
خدا منزّه از آن است که فرزند کسی را به عنوان فرزند اتّخاذ کند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿35﴾ مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿36﴾ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ﴿37﴾ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿38﴾ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ ﴿39﴾ وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿40﴾ إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ ﴿41﴾
بعد از تبیین هویّت وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) و نزاهت و طهارت مادر او و قداست خود او فرمود شناسنامهٴ عیسی همین است ﴿ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ و عیسیبنمریم کلمةالله است, کلمةالحق است, قولالحق است دیگران در او شک دارند حرف عالِمانه و محقّقانه ندارند خدا هم منزّه از آن است که فرزند کسی را به عنوان فرزند اتّخاذ کند برای اینکه او سبّوح است, قدّوس است, منزّه از هر عیب است جسم بودن, والد بودن, فرزند اتّخاذ کردن نقص است او سبّوحِ قدّوس است منزّه از هر نقص و عیب است پس فرزند ندارد و اگر کاری را چیزی را بخواهد به صِرف اراده انجام میدهد دیگر نیازی به فرزند داشتن و مانند آن نیست با ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ کار میکند.
پرسش: حاج آقا اینکه قرآن فرمود... آن جایی است که فرزند در اصل کمک انسان باشد و خداوند منزّه از فرزند باشد.
پاسخ: این یکی در مقام فعل, در مقام ذات هم چون مجرّد محض است جسم نیست منزّه از نقصِ نکاح, مبرّای از اتّخاذ همسر است ﴿لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً﴾ هست بنابراین «لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» هم هست این دو خب.
﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ این صغرای قیاس ﴿فَاعْبُدُوهُ﴾ این نتیجه است کبرا مَطوی است خدا رب است رب را باید عبادت کرد پس خدا را باید عبادت کرد کبرا مطوی است نتیجه و صغرا ذکر شده ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ این یکی, «والربّ یَجب أن یُعبد فالله یجب أن یعبد» ﴿فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ این «فاء» تفریع نشان میدهد که اختلاف داخلی مسیحیها با هم, اختلاف داخلی یهودیها با هم, اختلاف خارجیِ یهودی و مسیحی با یکدیگر همه اینها بعد البرهان است بعد الحجّة است بعد العلم است یعنی اینچنین نیست که یک پدیدهٴ تبییننشدهای باعث اختلاف آنها باشد ما مطلب را به صورت شفاف بیان کردیم از این به بعد اختلاف اینها اختلاف مذموم است ﴿فَاخْتَلَفَ﴾ یعنی «تَرتّب اختلاف هؤلاء الأحزاب علی العلم» یعنی بعد از اقامه برهان و تمام شدن حجّت اینها با هم اختلاف کردند این «فاء» تفریع زمینهٴ استحقاق عذاب آنها را فراهم میکند که فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اینها کافرند, ظالماند و معذّباند برای اینکه اختلاف اینها بعدالعلم است اختلاف را همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان فرمودند دو قسم است یک سلسله اختلافهای قبل العلم است آیهٴ 212 و 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود اختلاف قبلالعلم یک اختلاف منزّه و اختلاف خوبی است یعنی اگر دو صاحبنظری بخواهند دربارهٴ مطلبی بیاندیشند خب اختلاف نظر دارند آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ﴾ اختلاف اول همان بیانی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ذیل همین آیهٴ 213 داشتند یک اختلاف محمود و ممدوحی است دو صاحبنظر که اختلاف دارند اختلاف مناظره است نظریهپردازی است و اظهار فتواست تا حق روشن بشود همین مباحثه کردنها, این اختلاف قبلالعلم را ایشان تشبیه میکردند به اختلاف دو کَفّه یک ترازو, دو کفّه ترازو همیشه با هم اختلاف دارند اما قبلالعدل بعدالعدل هیچ اختلافی با هم ندارند در یک کفّه وزن میگذارند در یک کفّه موزون, در یک کفّه مثلاً سنگ میگذارند در یک کفّه نان, اگر وزن سنگینتر باشد موزون سبکتر باشد این وزن آن موزون را همراهی نمیکند اگر کفّهٴ سنگ سنگینتر باشد و کفّهٴ موزون یعنی نان سبکتر باشد او بالا میرود این همچنان پایین ایستاده است و بالعکس اگر نان سنگینتر از آن وزن باشد نان دو کیلوست و سنگ یک کیلو این کفّهٴ وزن بالا میرود و کفّهٴ موزون با او اختلاف دارد همراهی نمیکند این دو اختلاف هر دو منزّه و محمود است برای اینکه آنجایی که وزن میگوید من با تو نیستم برای اینکه تو همسنگ من نیستی آنجا که موزون به وزن میگوید من با تو نیستم برای اینکه تو هموزن من نیستی هر دو حرفشان این است که بیایید با هم عادل باشیم, اگر وزن و موزون هماهنگ بودند یعنی یک کیلو سنگ بود یک کیلو نان اینها هیچ اختلافی با هم ندارند از آن به بعد اگر کسی روی این میزان دستکاری بکند وزن و موزون با هم اختلاف پیدا کنند میشود ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ که روی ترازو دستکاری کردند وگرنه اختلاف قبل از استقرار عدل چیز بسیار خوبی است و اختلاف بعد از استقرار عدل چیز بدی است این مطلب از آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به خوبی استنباط میشد برای اینکه فرمود مردم بشرهای اوّلی اینها اختلاف داشتند خداوند انبیا را فرستاده با آنها کتاب را ذکر کرده ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ﴾ در جایی که اختلاف نظر دارند حل کنند این تمام شد, اما ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ این اختلاف بعدالعلم است بعد از تمام شدن حجّت از آن به بعد اختلاف کردن اختلافِ ظالمانه است در جریان مسیح(سلام الله علیه) فرمود اول اختلافشان قبل از برهان بود بچه هنوز حرف نزده بود, سخنی نگفته بود, مادرش را تطهیر نکرده بود, از کتاب خودش خبر نداده بود, از انجیل و نبوّت آینده خبر نداده بود آنجا جا برای شک بود اما وقتی کلامی گفت و همهٴ ادله را اقامه کرد جا برای شک نیست اگر کسی از آن به بعد اختلاف بکند این اختلاف مذموم است و اختلاف دوزخی برای بیان کردن اینکه این اختلاف, اختلاف مذموم است و مُختلِفان اهل جهنّماند با «فاء» تفریع یاد کرد یعنی بعد از اینکه حق روشن شد صراط مستقیم معلوم شد برهان اقامه شد ﴿فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ﴾ یعنی اختلاف اینها بعدالعلم بود چون اختلاف اینها بعدالعلم بود میشود ظلم و چون ظلم و کفر است جایشان دوزخ است ﴿فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که در این جملهٴ بعدی اگر به ضمیر اکتفا میکرد مسئله حل بود برای اینکه اینجا فرمود: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لهم» اگر «فویل لهم» میفرمود رسا بود لکن هم از باب تعلیق حکم بر وصف که مُشعر به علیّت است این یک نکته, هم برای اینکه شامل سایر کفّار هم بشود این دو نکته اسم ظاهر آورد فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی «هؤلاء کفّارٌ فویلٌ لهؤلاء و لسائر الکفره» ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به چه چیزی تهدید میشوند؟ ﴿مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ آن روز بسیار بزرگ است هم محشر عظیم است هم مشهَد عظیم است هم آنها عظمت را مشاهده میکنند هم شهود فراوانی علیه اینها شهادت میدهند از آغاز معاد تا پایانش هر چه مشهود است عظیم است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ برای اینکه کلّ عالم عوض میشود پس بنابراین ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ اینها چیزهای عظیمی را مشاهده میکنند شهادت و شهود آنها هم خیلی عظیم است بعد کلمهٴ ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ که کلمهٴ تعجّب است به کار بردند ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ﴾ یعنی شگفتا چه چیزهای مهمّی را اینها دارند میبینند که اصلاً فکر نمیکردند چقدر دیدِ اینها تیز شد, چقدر دوربین شدند اینها که کور بودند بینا شدند, اینها که نزدیکبین شدند دوربین شدند ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ اینها خیلی چیز میبینند و خیلی هم دقیق میبینند دور را میبینند نزدیک را میبینند ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ چه موقع؟ ﴿یَوْمَ یَأْتُونَنَا﴾ این ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ را که صیغهٴ تعجّب است که این جای تعجّب است اینها میبینند برای اینکه در چند جای قرآن فرمود اینها کورند خب کور دفعتاً یک میدان وسیعی را ببیند آن هم دورنگر باشد جای تعجّب است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چند جا فرمود اینها کورند و کرند آیهٴ هیجده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ همین منافقان و همین کفار اینها کورند, کَرند و گنگاند باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 171 فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ خب همین کسی که کور است همین کسی که گنگ است همین کسی که کر است میشود سمیع و بصیر آن هم چقدر سمیع و بصیر است ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حِدّت یعنی تیزی, حدید یعنی چشمِ تیزبینی چشمی که خیلی دور را میبیند چشمِ حدید است با حِدّت است خب همین کور دارد میبیند, همین کر دارد میشنود بنابراین جا برای تعجّب است.
مطلب دیگر اینکه در بخشهای دیگر قرآن فرمود ما کفّار و منافق را کور محشور میکنیم در قیامت اینها کورند در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی ٭ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً ٭ قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ این مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هست خب از این طرف فرمود اینها خیلی شنوایند, خیلی بینایند, خیلی چیز میبینند, خیلی چیز میشنوند از آن طرف فرمود ما اینها را کور محشور میکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم که بحثش قبلاً گذشت فرمود ما نه تنها اینها را کور بلکه گنگ و کر محشور میکنیم آیهٴ 97 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ اینها مستویالقامه محشور نمیشوند اینها علی الوجوه کالحیوان محشور میشوند همینها که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾, ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ خب برابر سورهٴ مبارکهٴ «طه» ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾, برابر سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ آیهٴ محلّ بحث این است که ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ جمع اینها این است که اینهایی که در دنیا فقط رذایل و معاصی و قبایح را میدیدند در قیامت هم نتایج رذایل و قبایح را میبینند جهنم را میبینند, غرّش جهنّم را, بوی بد جهنّم را کاملاً استشمام میکنند همینها که در دنیا مظاهر دین را, مسجد را, حوزه را, حسینیه را, قرآن را, عترت را نمیدیدند آن روز بهشت را نمیبینند, اولیا را نمیبینند, مؤمنین را نمیبینند در آخرت اینها کورند بالقیاس الی الجَنّه, بصیرند بالقیاس الی النار صریحاً میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همینهایی که چه در سورهٴ «اسراء» چه در سورهٴ «طه» میفرماید ما اینها را کور محشور میکنیم همینها میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ دربارهٴ همینها میفرماید: ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ﴾ اما همینها که کورند در دنیا و در آخرت خیلی بینایند فقط جهنم را میبینند, صدای جهنم را میشنوند به همان دلیل که در دنیا این همه مراکز دین و عترت و قرآن و اهل بیت بود آنها را نمیدیدند مراکز فساد را میدیدند تبلیغات سوء را میدیدند و مانند آن, همین معنا در قیامت ظهور میکند, بنابراین اگر اینها سمعشان شدید میشود یا ﴿کَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ تیزبین میشوند از راه دور جهنم را میبینند.
پرسش: ما خلقکم فی السقر حاکی از دیدن نیست.
پاسخ: اینها در جهنم است دیگر وقتی که میخواهند وارد جهنم بشوند خَزنهٴ جهنم از آنها سؤال میکنند ﴿مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ٭ قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ﴾ بهشت را که نمیبینند فقط میفهمند که بهشتی هست و آبی هست و کوثری هست از بهشتیها تقاضا میکنند که ﴿أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ شما سیرابید و ما تشنهایم اما آنها جواب میدهند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ که بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت بنابراین اگر جای تعجّب است برای این است اینها در دنیا هیچ باور نمیکردند که جهنّمی هست اما الآن کاملاً جهنّم را از دور میبینند خیلی هم چشمشان تیز است همینها بهشت را اصلاً نمیبینند, اولیای الهی را اصلاً نمیبینند.
پرسش: حاج آقا در تفسیر صافی دارد که جهنمیها جایگاهشان را در بهشت میبینند و یکی از عذابهایشان همخین است.
پاسخ: میبینند یعنی باخبر میشوند همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم همین بود دیگر که میگفتند: ﴿أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ چیزی به ما بدهید مقداری آب به ما بدهید مقداری نان به ما بدهید بهشتیها در جواب میگویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ خدا اینها را بر کفار تحریم کرده که تحریمِ تکوینی است نه اعتباری این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت که اینها میفهمند که خبری از بهشت هست عدّهای در بهشت متنعّماند از آنها میخواهند که مقداری نان, مقداری میوه, مقداری آب به ما بدهید بهشتیها میگویند که ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾.
پرسش: آنها بصیرت دارند و میبینند حال بهشتیها را.
پاسخ: نه, باخبر میشوند برای عذاب یک وقت است آدم منظرهای را میبیند برای اینکه لذّت ببرد چنین دیدی برای دوزخیان نیست یک وقت نشان میدهند برای اینکه حسرت ببرد بگویند جایت آنجا بود آن کسی که را حالا میخواهند ببرند به زندان میگویند جایت در قصر بود خودت را هدر دادی, اگر دیدن برای تعذیب باشد منافات با کور بودن ندارد یک لحظه به او نشان میدهند که جایت آنجا بود و تو خودت را محروم کردی اما دیدنی که لذّتآور باشد نیست منظرهٴ بهشت لذیذ است, منظرهٴ کوثر لذیذ است, ﴿لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ و کذا و کذا لذیذ است اما اینها از این دیدنهای لذّتبخش هیچ نمیبینند یک نگاه حسرتبار را ممکن است داشته باشند.
پرسش: اگر اختلاف مواقف این آیات حل بشود...
پاسخ: آخر آنها اصلاً لذّت نمیبرند در دیدن بهشت این ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ این طور است آن اختلاف مواقف برای این است که فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ در یکجا میگویند ایست بازرسی است اینها را نگهدارید برای سؤال در جای دیگر میفرماید: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ خب این به اختلاف موقف حل میشود اما اصلاً دیدنِ لذّتآور برای کافر فرض ندارد که بهشت را ببیند, اولیای الهی را ببیند چون دیدنِ آنها لذیذ است, دیدن آنها گواراست, شنیدن آن نغمهها گواراست اصلاً از اینها خبری نیست مگر اینکه یکبار چیزی را از دور به او نشان بدهند که جایت در بهشت این بود و خودت عمداً رایگان فروختی این نگاه با حسرت همراه است البته خب بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به اسم ظاهر ذکر کرد به همین مناسبت میشود که هم دلیل مسئله باشد و هم تَعمیم مسئله ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا﴾ اما حالا اساس کار این است که اینها خیلی چیز را میبینند و نمیتوانند ایمان بیاورند که در بحث دیروز گذشت در قیامت جای تکامل علمی هست اما تکامل عملی نیست یعنی خیلی از اسرار در قیامت برای آدم معلوم میشود انسانِ جاهل عالِم میشود انسان عالِم أعلم میشود خیلی چیزها را میفهمد و میبیند اما تکاملِ عملی نیست کاری بکند که بشود ایمان, کاری بکند که بشود عدل ایمان و عدل این امور تکاملِ عملی است احتیاجی به رسالت دارد, دین دارد اگر در آنجا هم رسالت بود تکلیف بود که میشد دنیا آنجا هیچ کدام از این تکاملهای عملی نیست که انسان کاری انجام بدهد به وسیلهٴ این کار به کمال برسد این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه نقل کرده دیگران هم نقل کردند که حضرت فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» قیامت دار تکلیف نیست اگر دار تکلیف بود آنجا هم رسالتی داشت, نبوّتی داشت میشد دنیا تمام مشکل برای تبهکارها این است که میفهمند ولی نمیتوانند ایمان بیاورند نمونهاش همین خوابهایی است که ما میبینیم خیلی از موارد است انسان بزرگانی را خواب میبیند و چیزهایی را میپرسد که لازم نبود چیزهایی که بیدار شد دلش میخواست ای کاش من اینها را سؤال میکردم و مقدورش نبود چون در خواب آنچه انسان میگوید محصول مَلکات علمی و عملی گذشتهٴ اوست زبانِ ما در خواب محصول آن مَلکات اعمال گذشته است در اختیار خود ما نیست در بیداری زبان در اختیار ماست که هر چه خواستیم میگوییم در قیامت این خطر هست ﴿لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ﴾.
پرسش: در مورد مقدمه بودن علم نسبت به عمل.
پاسخ: در دنیا این طور است ما دلیل نداریم که در جمیع عوالِم علم مقدمهٴ عمل است که.
خب, اگر دنیا این طور است اینها با همین وضع وارد صحنهٴ قیامت میشوند ﴿فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ﴾ هم هستند بعد فرمود: ﴿وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ اینها را از روز حسرت بترسان, انذار بکن روز قیامت روز حسرت است همه متحسِّر میشوند حسرت میبرند هم تبهکاران متحسّر میشوند حسرت دارند که چرا بد کردند, هم پرهیزکاران متحسّر میشوند که چرا درجات برتر و بالاتر را فراهم نکردند یوم الحسره است بالأخره ﴿وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ کار تمامشده است امیدی به آینده نیست کسی بگوید حالا من بعداً توبه میکنم بعداً خوب میشوم بعداً راهحل پیدا میشود بعداً نجات پیدا میکنیم این نیست زیرا آن کسی که أحکمالحاکمین است پرونده را ختم کرده ﴿إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ الآن اینها را بترسان از یوم الحسره, الآن اینها غافلاند چون غافلاند حواسشان جای دیگر است نه میشنوند نه میبینند نه میفهمند ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ اند, ﴿فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ اند و مانند آن ﴿وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ﴾ چون در غفلتاند ﴿وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ این فعل مضارع است و مفید استمرار است و یعنی مستمرّاً در حال کفر و نفاق به سر میبرند هر چه هم بگویید لا یؤمن, لا یؤمن, لا یؤمن ﴿وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾, خب.
پرسش: حاج آقا غفلتی وجود ندارد در قیامت به خاطر اینکه غفلت در اینجا معنا ندارد.
پاسخ: الآن غفلت میبرند دیگر, الآن که ﴿وَأَنذِرْهُمْ﴾ باید اینها را انذار کنی و اینها را بترسانی برای اینکه از غفلت اینها را بیرون بیاوری اینها غافلاند خیال میکنند که انسان همیشه زنده است یک, ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ خیال میکند همیشه میماند یک آدم غافل این طور است دیگر ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ و از طرف دیگر هم خیال میکند مرگ پوسیدن است و بعد از مرگ خبری نیست این از بهترین برکات قرآن کریم است که به ما فهماند انسان مرگ را میمیراند یک حرف کمی نیست انسان مرگ را میمیراند ماییم که بر مرگ فائقیم ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه «کلّ نفس یذوقه الموت» نه هر کسی را مرگ میچشد, هر کسی مرگ را میچشد این خیلی حرفِ بلند است اگر انبیا اینها را نگفته بودند چه کسی به این حرفها دسترسی پیدا میکرد اگر آن بزرگوار گفته بود که
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
از این کریمه استفاده کرد گفت من در نبرد با مرگ پیروزم برای اینکه
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ من از او عمری ستانم جاودان
من او را میمیرانم نه او مرا بمیراند و اگر نبود آیات قرآنی این فکرها پدید نمیآمد. خب, برهان مسئله هم این است چرا ﴿إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ چرا هیچ اثری ندارد, برای اینکه کلّ اوضاع پروندهها برچیده میشود این جملهٴ اسمیه با تأکید ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ یک, ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ دو, ﴿وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ﴾ سه, این ارثی که خدا میبرد گاهی به زمین اسناد میدهد گاهی به اهل زمین, وقتی فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ ارض میشود میراث, میشود ارث, وقتی فرمود: ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ آنها میشوند مورّث, میشوند موروثٌمنه من, ما زمین را ارث میبریم به ما میرسد برای اینکه اهل زمین میمیرند زمین به ما میرسد ما کسانی که بر روی زمین قرار دارند ارث میبریم ما میشویم وارث آنها میشوند موروثٌمنه این دو جمله دو معنای خاصّی که هر کدام مربوط به خودش است دارد. خب, پس زمین میراث است به خدا میرسد, انسان موروثٌمنه است هر چه دارد به خدا میرسد همین علم و کتاب و کتابخانهها و اینها به او میرسد مثل کوه و دشت و بیابان.
مطلب دیگر اینکه در معاملات مِلک به جای مِلک مینشیند حالا یا عین به جای عین یا منفعت به جای منفعت یا انتفاع به جای انتفاع یا حق به جای حق انواع و اقسام معاملاتی که ما داریم چیزی به جای چیز دیگر مینشیند از اعیان و منافع و انتفاعات و حقوق ولی در ارث مال به جای مال نمینشیند مالک به جای مالک مینشیند نقل و انتقال مِلکی نیست این طور نیست که مالی منتقل بشود به مال دیگر تبدیل بشود از آن قبیل نیست پدر میمیرد این اموال سرِ جایش محفوظ است, پسر به جای پدر مینشیند این روابط مِلکی که قبلاً با پدر بود هماکنون با پسر است در ارث مالک به جای مالک مینشیند در معاملات مال به جای مال مینشیند ذات اقدس الهی فرمود همهٴ اینها رخت برمیبندند ما به جای اینها مینشینیم خب این مطلب خب حالا چه کنیم که این دو جمله یک معنا بدهد حالا روشن شد که این دو جمله دو معنا میدهد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ یعنی ارض میراث است, ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ یعنی آنها موروثٌمنه است با یک ﴿نَرِثُ﴾ دو معنا را از متعلّق اراده کنیم این تفکیک متعلّقهاست راه لطیفش همان است که سیدناالاستاد به عنوان وجه دیگر اراده کردند فرمودند هر که هر چه دارد به ما میرسد زمین هویّتش به ما میرسد اهل زمین هم هویّتش به ما میرسد وقتی ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ شد سراسر جهان رخت بربسته شدند هیچ کسی نمیماند الاّ الله پس همهٴ هستیها به او رسیده است او همان طوری که زمین را ارث میبرد هویّت زمین را, اهل زمین را هم ارث میبرد دیگر کسی نمیماند این یک معنای دیگر است. خب, پس ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ یک ارثِ اعتباری هست که در آیات دیگر بیان کرده که ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ یا ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ که این مِلک حکومت است اعتباری است که فلان اشخاص را, فلان امامها را ما حاکمان زمین میکنیم زمین را ارث اینها قرار میدهیم تا کشور را اداره کنند و مانند آن این یک معناست اما آن که فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ مِلک تکوینی است این پس جملهٴ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ یک حساب, ﴿وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ حساب دیگر ﴿وَإِلَیْنَا﴾ که تقدیمش مفید حصر است برای آن است که «إلینا لا الی غیرنا» یک, «لا إلینا و الی غیرنا» دو, میشود حصر یعنی فقط به ما برمیگردند جای دیگر نمیروند یک, قدری نزد ما بیایند قدری جای دیگر هم بروند نیست این دو, این تقدیم ﴿وَإِلَیْنَا﴾ بر ﴿یُرْجَعُونَ﴾ که مفید حصر است یک موجب دارد و دوتا سالبه موجبهاش این است که تنها مرجع ماییم و لا غیر, سالبه آن است که به جای دیگر نمیروند یک, قدری نزد ما بیایند قدری دیگری که ما شریک در مرجعیّت داشته باشیم نیست این دو, ﴿وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است