- 526
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 39 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 39 سوره توبه"
جواز زندگی مسالمتآمیز با کافران و ضرورت دفاع در برابر تهاجم آنان
دستور پیامبر اکرم(ص) بر بسیج نظامی مسلمانان در برابر تهاجم رومیان
پاداش الهی پیش از اجابت دعای انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾
جواز زندگی مسالمتآمیز با کافران و ضرورت دفاع در برابر تهاجم آنان
در این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» خطر حملهٴ مشرکین را گوشزد فرمود. در آیات قبل فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ . قبلاً این بحث گذشت که در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» فرمود اگر کفّاری با شما خواستند زندگی مسالمتآمیز داشته باشند نه تنها شما کاری با آنها نداشته باشید، بلکه نسبت به آنها عدل و قسط را رعایت کنید و این محبوب خداست ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ فرمود کفاری که علیه شما توطئه نداشتهاند خدا نهی نمیکند که نسبت به اینها محبت بکنید. نه تنها امر به قتال ندارد نهی از محبت هم ندارد. بلکه نسبت به اینها احسان هم بکنید و خدا احسان کننده و عادل را دوست دارد. پس بنابراین اسلام با زندگی مسالمتآمیز حتی با کافران هم موافق است مادامی که آنها هیچ قدمی و اقدامی و قیامی علیه اسلام و مسلمین نداشته باشند. امّا در آیات قبل از آیهٴ محل بحث در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾. آنها از هیچ توطئهای علیه اسلام و مسلمین دریغی ندارند لذا شما از خودتان دفاع کنید.
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) در تصمیم حمله امپراطوری روم به حکومت اسلام
براساس این معیار که نبردها جنبهٴ دفاعی دارد نه تهاجم ابتدایی، در جریان غزوهٴ تبوک امپراطوری روم قصد حملهٴ ابتدایی داشت. و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این صحنه با خبر شد. اوّلین وظیفهٴ حکومت اسلامی این است که مرتب مواظب باشد چه کسی میخواهد حمله کند. این اوّلین وظیفهٴ اوست. اطلاعات، اطلاع رسانی، عیون داشتن این اوّلین وظیفه است. چون کافر و مشرک میخواهد خوب زندگی کند، این یک. و تمام زندگی او برای او همین دنیا مطرح است، این دو. و دلیلی ندارد که حمله نکند. کسی که هیچ برداشتی از جهان و جهانبینی ندارد إلاّ الدّنیا. خب جاه چیز خوبی است. ریاست چیز خوبی است. اول بودن چیز خوبی است. مرفّه بودن چیز خوبی است. حکومت چیز خوبی است. و نشئهای هم که به غیر از دنیا برای آنها مطرح نیست و دلیل ندارد که آنها حمله نکنند. یک گرگ واقعاً کارش همین تهاجم است. یک شیر کارش همین است دیگر. حالا اگر کسی ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ بود، این تمام تلاش شبانهروزیاش این است که به همسایهها حمله کند دیگر. هیچ دلیلی ندارد که او حمله نکند. لذا اوّلین وظیفهٴ حکومت اسلامی این است که مرزها را مواظب باشد، ببیند چه کسی دارد حمله میکند. وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن را میدانست که آنها هدفی جز دنیا ندارند و هم اطلاع رسانیاش خیلی قوی بود. فهمید به اینکه امپراطوری روم از غرب حجاز قصد حمله دارد. مسلمانها را هم دستور بسیج عمومی داد و نگفت کجا میخواهیم برویم بر خلاف موارد دیگر که به صورت شفاف بیان میکرد. اینجا بر اساس اینکه بیگانگان مطلع نشوند فقط دستور نفر داد.
خب پس مطلب اول آن است که اسلام یک دین حمله و تهاجم ابتدایی نیست به دلیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنهه». مطلب دوم آن است که این حملهها برابر آیهٴ 36 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که قبلاً گذشت جنبهٴ دفاعی دارد برای اینکه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾.
مراقبت از تهاجم کافران اولین وظیفه حکومت اسلامی
مطلب سوم آن است که اوّلین وظیفهٴ حکومت اسلامی آن است که مرزها را مواظب باشند. یک وقتی میبینید صبح میکنند میبینند که کشورشان اشغال شده است. و هیچ دلیلی ندارد که کافر حمله نکند. برای اینکه هر انسانی میخواهد خوب زندگی کند. اگر جهان بینیاش الهی بود خوبیاش را بعد از مرگ میبیند در اجرای قسط و عدل در دنیا میبیند و مانند آن. و اگر واقعاً حیوان بود یک گرگ بود، خب گرگ دلیلی ندارد حمله نکند که. اینکه میگویند توبهٴ گرگ مرگ است یعنی اگر او حمله نکند دیگر گرگ نیست. او که علفخوار که نیست که حالا توبه بکند، گوسفند ندرد علف بخورد. او اگر توبه بکند دیگر باید بمیرد. یک ابر قدرت مهاجم اگر بخواهد توبه بکند یعنی باید نابود بشود. این را میگویند توبهٴ گرگ مرگ است. خب اگر کسی بشناسد مشرک یعنی چه، کافر یعنی چه، جهانبینی او را هم بداند، و بداند که او فقط تا پایان دنیا را میبیند یعنی تا آن وقتی که نفس میکشد همان را میبیند. بعد از آن را هم نابودی میپندارد. خب دلیلی ندارد یک کسی یک اسلحه دستش باشد و حمله نکند. لذا اوّلین وظیفه و رسالت حکومت اسلامی این است که تمام مرزها را کنترل کند و بفهمد که چه خبر است، چه کسی دارد حمله میکند و هر روز هم باید مواظب باشد. و این هشدارها را ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام داد. فرمود دلیلی ندارد که مشرک حمله نکند امپراطوری روم حمله نکند. امپراطوری ایران حمله نکند. بنابراین ﴿قَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ که میشود جنبهٴ دفاع.
دستور پیامبر بر بسیج نظامی مسلمانان در برابر تهاجم رومیان
بعد هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با خبر شد که امپراطور روم از غرب حجاز قصد حمله دارد. آنگاه مسلمانها را جمع کرد، فرمود بسیج بشوید. یک وقت فرمان قتال است، یک وقت فرمان جهاد است، یک وقت فرمان نفر است. آنجا که دست به شمشیر کردنش نقد است، آنجا قتال است و جهاد است و امثال ذلک. مثل آنچه که دربارهٴ مشرکین حجاز بود، تا اینکه بدر این طور بود جنگ اُحد این طور بود غزوات دیگر این طور بود. آنجا که سخن از نقد نیست. رفتن به راه دور است، رفتن به مقصد دور است. بعد از آن مقصد دست به شمشیر کردن است، سخن از نفر است. مثل نفر فرهنگی که فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ انسان که در شهر و روستای خودش هست که سخن از فقه و اصول و حکمت و کلام نیست. این باید نَفْر کند کوچ کند بیاید در حوزهها بعد سخن از تفقه به میان بیاید. این نَفْر مقدمهٴ آن تفقه است. یا نفر مقدمهٴ آن جهاد است.
نحو استقبال برخی مسلمانان از اعلام بسیج نظامی علیه رومیان
مطلب بعدی آن است که بعد از اینکه تبیین کرد، فرمود بالأخره یک راه دوری است، آنگاه عدهای استقبال کردند که آمدند. بعضیها با نداشتن وسایل و ابزار نظامی و نفر پیاده حرکت کردند، که اباذر(رضوان الله علیه) از همین گروه بود که بین راه به حضرت رسید. آن قصهٴ معروف ظاهراً در همین راه است. که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شبحی را از دور دید فرمود: «کن اباذر» . فرمود این که دارد میآید اباذر است از راه دور. حالا مورخ یک طور میفهمد، محدث یک طور میفهمد، عارف از این «کن» یک طور دیگر میفهمد، بالأخره «کن اباذر». بعد از یک مدتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که این را فرمود اباذر خدمت حضرت رسید و عرض کرد عذر من این است که بالأخره من یک مرکب ضعیفی داشتم توان آن را نداشت که بالأخره ما را بیاورد و من ناچار شدم پیاده بشوم و خسته و تشنه بودم در راه یک برکهای را دیدم و آب خاصی آنجا جمع شده بود من هم تشنه بودم و گفتم این آب را ننوشم برای اینکه شاید پیغمبر تشنه باشد. یک کمی زبان زدم ننوشیدم، چشیدم ببینم خنک است، گوارا است، یا نه، «ذقته فوجدته ماء عذب بارد» همین که یک کمی زبان زدم، دیدم یک آب خنک و گوارایی است. این آب را گرفتم در یک ظرفی به حضور شما آوردم. خب اینها هم بودند در این بیابان که بالأخره احیاناً احتمال خطر هم بود که از تشنگی بمیرند. و در آن حال وقتی به آب برکه میرسد نمیگوید «شربته فوجدته ماء عذب بارد»، عرض میکند «ذقته»، یک کمی لبم را تر کردم «فوجدته ماء عذب بارد» و برای شما آوردم. خب اینها هم بودند. عدهای منافق بودند، عدهای ضعیفالایمان بودند و بالأخره عدهای حرکت نکردند یا آمدند و برگشتند.
دشواری جهاد به ویژه غزوه تبوک و مشخص افراد معذور در قرآن
ذات اقدس الهی در این بخش غزوهٴ تبوک که برخی از مفسران از او به عنوان غزوهٴ عسرت یاد کردند، البته سخت بود. امّا نه به حد حرج. و مستحضرید بعضی از کارها اصلاً در موضوع سختی وارد شده لذا لاضرر، لاحرج و امثال ذلک مسئلهٴ خمس را مسئلهٴ زکات را نمیگیرد برای اینکه اصلاً موضوعش، موضوع گذشت است. یک کسی بگوید چون لاضرر و من بخواهم بیست درصد درآمدهایم را بدهم متضرر میشوم. اصلاً این موضوع، موضوعی است که حاکم بر لاضرر است. جهاد از این قبیل است که کسی بگوید ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ و جهاد برایم دشوار است. اصلاً کار در موضوع سختی وارد شده. و موضوع سخت لکن یک سختی قابل تحمل. آنها که معذورند در همین جریان غزوهٴ تبوک و مانند آن به اعذار آنها حرمت نهاده شد فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ آنهایی که معذورند، مریضاند، معلولاند، مصدوماند، فقر مالی دارند و امکانات بسیج و نَفْر را ندارند اینها معذورند. پس میمانند افراد غیر معذور. افراد غیر معذور اگر بخواهد در این بسیج شرکت نکند او گرفتار ثقل نیست، تثاقل کرده. تثاقل یعنی تمارض. این اثاقلتم همان تثاقلتم است دیگر. چرا تثاقل میکنی، برایتان که سنگین نیست. میماند یک جهانبینی و تحلیل آن را هم میگویند. اگر مشکل علمی دارید آن را هم برایتان حل میکنیم. مشکل اعتقادی دارید آن را برایتان حل میکنیم. مشکلات دیگر دارید اگر مشکل بدنی دارید، مشکل مالی دارید، این را که معذورید بنابراین دربارهٴ عموم غزوات مخصوصاً غزوهٴ تبوک در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن ذویالاعذار را مشخص کرده و عذرشان را بیان کرده و حرمت اینها را نگه داشته. میماند غیر ذویالاعذار، اگر کسی بخواهد به نفی حرج توسل بکند، حکم جهاد و امثال اینها اصلاً در موضوع سخت جعل شده است. یک نصاب خاصی را از سختی باید تحمل کرد. خب روزه گرفتن بالأخره دشواری دارد، این دشواری با نفی حرج برداشته نمیشود مگر زاید بر این نصاب باشد. نفی ضرر، نفی حرج آن احکام مالی و احکام دشواری که در حج است یا در روزه گرفتن است، یا در جهاد است، آنها را بر نمیدارد مگر زاید بر آن نصاب باشد. و عذرها را هم مشخص کرده است. فرمود افرادی که معذورند حرمتشان محفوظ است نیتشان هم محترم.
توبیخ قرآن نسبت به افراد غیرمعذور در غزوه تبوک
میماند غیر ذویالاعذار. غیر ذویالاعذار اگر در این نفر و بسیج عمومی شرکت نکند آن تثاقل دارد. نه اینکه ثقیل باشد. لذا اعتراض میکند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شما که مؤمنید که، چرا تثاقل میکنید؟ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ این ایمانتان اقتضا میکند که سبکبار باشید. «تخففوا تلحقوا» این بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «تخففوا تلحقوا» مسبوق به آن حدیث وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: «نجا المخففون» . خب پس شما سنگین نیستید رفتن برایتان آسان است. اگر شرکت نکردید این میشود تثاقل. این «تای» تثاقل تبدیل به «ثاء» مثلثه شد و ادغام شد و برای تلفظ یک همزهٴ وصلی در اولش در آمد شده اثّاقلتم. پس اصلش این است که «یا أیّها الّذین آمنوا ما لکم إذا قیل انفروا فی سبیل الله تثاقلتم» یعنی «تمارضتم». خب چرا تمارض میکنید؟ ما که میدانیم شما تمارض میکنید. میگویید سخت است، چه چیزش سخت است؟ میگویید هوا گرم است، خب یک مختصر که تحمل کنید عادی میشود برایتان. میگویید پایان محصول سال گذشته است و الآن موقع برداشت محصول جدید است خب رازقتان چه کسی است؟!
توجه داد ن قرآن به رازقیت خدای سبحان برای ترغیب مسلمانان به جهاد و هجرت
دربارهٴ ترغیب مهاجرین که از مکه به مدینه بیایند این آیه نازل شد که ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ همین آیه خیلی از مهاجرین را تحریک کرده، تشویق کرده. فرمود شما در این مسافرتهای ییلاقی و قشلاقی میبینید افراد بالأخره بار و بنه را جمع میکنند از ییلاق به قشلاق میروند، از قشلاق به ییلاق. وقتی هوا گرم میشود این بلبلها و گنجشکها و این مرغهای آزادمنش و خوانندههای اینها هم جایشان را عوض میکنند. شما ببینید آنهایی که از سیبری به تالابهای ایران میآیند یا موقع تابستان که میشود از اینجا به آن منطقههای سردسیر میروند اینها که باری حمل نمیکنند. فرمود هم این موش و هم این مور که اینها اهل پسانداز و ذخیرهاند که اینها مرتب تلاش و کوشش میکنند که یک ذخیرهای داشته باشند برای خودشان و هم این مرغها که هزار هزار، گله گله، پرواز میکنند ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ﴾ که ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا﴾ خب اینها آزادند. مگر این طور نیست که حالا اینها چون اهل ذخیره و پسانداز نیستند اینها بی روزی بمیرند که. ببینید گله گله بدون اینکه چیزی همراهشان باشد خدا روزی میدهد این طور نیست که خدا در مکه باشد در مدینه نباشد. خدا در زمستان باشد در تابستان نباشد. یک حد معقول و مقبولی خب، انسان چون شحیه است ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ جای ملامت نیست. امّا بیش از آن مقداری که برهان عقلی هم نیست، انسان واقع تأمین رزق و پسانداز بسیار چیز خوبی است. امّا خب حالا آدم برای خودش هم انبارداری بکند یا انباردار دیگری باشد؟ خب آن هم معلوم نیست انسان تا چه زمانی زنده است که. حالا بسیار خب همهٴ اینها جایز ولی در حد معقول و حلال. پس ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ همین آیه خیلی از مهاجرین را تحریک کرده. فرمود : خب پس خدایی که در ییلاق و قشلاق این پرندهها که از منطقههای سردسیر به گرمسیر در زمستان و از گرمسیر به سردسیر در تابستان فقط پرکشان میروند و چیزی به همراه ندارند و رازق آنها خداست، بر سر هر سفره بنشستهای خدا رزّاق بود، خب ما چرا از مکه به مدینه نرویم. مهاجرین را این آیه ترغیب کرد. ذات اقدس الهی میفرماید اگر واقعاً معذورید که ما عذرتان را بیان کردیم، امّا شما که هیچ عذر ندارید چرا تثاقل میکنید؟ ایمانتان اقتضا میکند که به این دعوت نفیر و بسیج لبیک بگویید، یک. امکاناتتان هم که با شما همراه است و مساعد است دو. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یک، ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ این هم فی سبیل الله است دیگر چرا تثاقل میکنید؟
قانع شدن برخی انسانها به دنیای کم در برابر آخرت
خب حالا تحلیل علمی قضیه. مگر شما نمیخواهید به روزی برسید، روزی که نزد شما نیست. ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ سیدنا الاستاد و بعضی از مفسرین میگویند این رضیتم معنای قناعت در آن اشراب شده یعنی آیا قانع شدید به حیات دنیا از آخرت؟! یعنی از کل زندگیتان فقط به همین مقدار کم بسنده کردید؟! چون آخرت یک جهان جدا نیست که انسان در دنیا باشد اولاً، بعد معدوم بشود ثانیاً، دوباره زنده بشود ثالثاً، این طور که نیست که مرگ به معنای تخلّل عدم بین متحرک و هدف باشد. این طور نیست. دو عالم هم بیشتر نیست؛ دنیاست و آخرت. اینها متصلاند، مسافت واحد، مسافر واحد. و این انسان است که این مقطع اولش را که اسمش را میگذارند دنیا دارد زندگی میکند بعد هم وارد مسئلهٴ آخرت میشود. آن مقطع دوم میشود آخرت و گرنه از بالا کسی نگاه بکند یک مسیر است و یک سایر که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾ از یک سو ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ انسان تو این قدر میروی تا به لقاء الله برسی. وسطها هم معدوم نخواهی شد. مرگ هم به معنای عدم نیست که بین متحرک و بین هدف، عدم فاصله باشد. این طور نیست خب بنابراین براساس این مجموعه اگر حساب بشود میفرماید شما چرا از آخرت فقط به مقدار کم گرفتید؟ امّا به کمک سایر آیات که دارد ﴿یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ یا تبدیل دنیا به آخرت، این مِنْ، مِن تبدیل است. یعنی شما چرا بدل کردید، بدل آخرت دنیا را گرفتید. آخرت را از دست دادید و دنیایتان را گرفتید. آخرت یعنی پایان همین کار. آن وقت شما میشوید ابتر. ابتر یعنی منقطعالآخر. کسی که ابتر باشد، منقطعالآخر باشد، از آن به بعد خودش را باید به دست دیگری بدهد. دیگری همان ملائکهٴ عذاباند دیگر که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ انسان اگر نرود او را میبرند. این طور نیست که کسی را رها کنند و بگذارند اینجا باشد که. این سفر را باید برویم بالأخره. ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ نرفتید میبرند. امّا بردن چنین نیست که قابل تحمل باشد. کشان کشان میبرند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ با این وضع میبرند. با اغلال میبرند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ میبرند. اگر نرفتی میبرند. چه بهتر که بروی. خب چطور برویم؟ فرمود اگر نَفْر فرهنگی است که آن ﴿لِیَتَفَقَّهُوا﴾ اگر نَفْر نظامی است که ﴿انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ حالا یا خفافاً یا ثقالاً تا آیات بعدی خواهد آمد. فرمود آن کس که فقط دنیا میاندیشد و لا غیر ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ این میشود ابتر. یعنی تا مرگ با فکر خود میرود از این به بعد دیگر او را میبرند. از آن به بعد کاری نکرده که با عقیدهٴ خود برود، با عمل خود برود. او را هر جا خواستند میبرند. خب پس این دو وجه در کریمهٴ ﴿أَرَضِیتُمْ﴾ در جملهٴ ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ است با آن بیانی که دیروز اشاره شد. میفرماید اگر شما قناعت کردید به حیات دنیا از آخرت یا فروختید آخرت را به دنیا باید مستحضر باشید که یک متاع پایدار را به کالای اندک فروختید ﴿فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ﴾. این البته برای اوساطی از مؤمنین است که آیاتی از قبیل ﴿وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ نازل بر آنهاست. آنها که اوحدی از اهل ایماناند به آنها دیگر گفته نمیشود ﴿وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ به آنها گفته میشود ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ . گاهی میگویند ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ گاهی آیاتی از قبیل ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ﴾ به آنها گفته میشود.
بازشناسی انگیزه ترک کنندگان جهاد و تهدید آنان از سوی خدای سبحان
خب مطلب دیگر آن است که فرمود شما اگر مشکل اعتقادی دارید باید حل بشود. مشکل اخلاقی یا سیاسی دارید آن هم باید حل بشود. شما از این بسیج نشدن و کوچ نکردن و حرکت نکردن به طرف نبرد با امپراطوری جرّار روم که قصد حمله دارد، چه چیزی در سر دارید؟ میخواهید دین خدا را تضعیف کنید نمیتوانید و بخواهید در برابر این بیتفاوتی از شما به آسانی بگذرند این را هم نمیتوانید. در قبال کاری که خدای سبحان نسبت به شما میکند بخواهید عکسالعمل نشان بدهید دینش را تضعیف کنید مجدداً نمیتوانید. پس هیچ کار از شما ساخته نیست. بخواهید با سکوت و نرفتن و امثال ذلک دین خدا را تضعیف کنید، نمیتوانید. از آن طرف هم ذات اقدس الهی از شما دست بردار نیست، این دو. بعد از کار خدا شما بخواهید عکسالعمل نشان بدهید آن هم نمیتوانید. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ این یک، عذاب سخت و دردناک. این اطلاقش شامل دارین میشود اختصاصی به آخرت ندارد. دو؛ بخواهید با نرفتن جبهه را سرد کنید جنگ را تضعیف کنید این نیست. خدا دست از دینش برنمیدارد. شما نشد دیگری ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ در بخشهای دیگر قرآن فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ آن ﴿ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ برای تأکید است. غیر، غیر است. غیر را چرا غیر گفتند برای اینکه فکر او و عمل او، سنت او و سیرت او مغایر با شماست. نگفت ما یک قوم دیگری را میآوریم. ما غیر را میآوریم. قبیله معیار نیست، عرب و عجم معیار نیست که برخیها گفتند منظور ایرانیاناند، البته مصداقی از ﴿غَیْرَکُمْ﴾ خواهد بود. نژاد و زبان و زمان معیار نیست. کسی که غیر شما باشد. یعنی شما «رضیتم بالحیوه الدنیا من الآخرة» آنها این چنین نیستند. شما متاع اندک را گرفتید و متاع ثابت را رها کردید، آنها این چنین نیستند. شما در نَفْر حضور پیدا نمیکنید، آنها این چنین نیستند. غیر شمایند. غیر، غیر است. منتها آن جملهای که فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ آن ﴿أَمْثَالَکُم﴾ تقریباً تبیین و تشریح همین مغایرت است. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ و بعد هم بدانید این چنین نیست که حالا خطر عدم حضور در نَفْر و بسیج فقط همین باشد که شما را تعذیب بکند بگوید که خب شما نرفتید ما بسیج را رها میکنیم و شما را هم تنبیه میکنیم، این طور نیست. بلکه این نفر ادامه دارد با استبدال ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾. خب شما در برابر این سه، چهار تا کاری که شده چه چیز از دستتان برمیآید؟ میخواهید با آن تثاقلتان ضرر به دین برسانید؟ نمیتوانید. ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾ خدا را یعنی دین خدا را، مکتب خدا را. بخواهید در مقابل این تعذیب الهی عکسالعمل نشان بدهید، نمیتوانید. بخواهید در قبال استبدال الهی که کسی را به جای شما میآورد، آسیب برسانید، نمیتوانید. ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾. خب پس دو تا مدعا شد یک دلیل مشترک. مدعای اول این است که ذات اقدس الهی شما را تعذیب میکند، یک. به جای شما قومی میآورد که طرز تفکر و رفتار و کردار و گفتار آنها مغایر شما باشد، دو. این دو تا مدعا در یک سمت. در سمت دیگر هم مدعایش این است که از شما کاری ساخته نیست.
تهدید تبهکاران در پرتو قدرت مطلقه خدای سبحان
خب تعلیل آن تعذیب و استبدال از یک سو، تعلیل عدم اضرار از سوی دیگر به ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است. چون او بر هر چه که مصداق شیء باشد، توانمند است. لذا بر تعذیبتان که شیء است، قادر است. بر استبدالتان که شیء است، قادر است. شما بخواهید کاری انجام بدهید باید بالأخره شیئی را زیر و رو بکنید دیگر، آن شیء مقدور خدای سبحان است. اینکه فرمود ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾ همه همین است. بالأخره شما میخواهید یک کاری انجام بدهید، بخواهید یک اندیشهای داشته باشید، این اندیشه شیء است و مقدور اوست. بخواهید یک انگیزه داشته باشید این انگیزه شیء است و مقدور اوست. بخواهید در خودتان و در خارج از حیطهٴ بدنتان دست به کاری ببرید آن شیء است و مقدور اوست. شما چه کار میخواهید بکنید؟ خود شماها هم سربازان الهی هستید طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «جوارحکم جنوده» دربارهٴ مبارزهٴ با قدرت الهی فرض مستحیل است نه آن مفروض محال باشد. حالا ممکن است یک سربازی در برابر امپراطوری به مبارزه برخیزد ولو بتواند بگوید من تو را قبول ندارم، این میتواند بگوید؟! بعد هم اعدام میشود. این فرض دارد. ولی اگر یک سربازی همهٴ هویتش سرباز دیگری بود، فرمود: «جوارحکم جنوده» این فرض ندارد که در برابر ذات اقدس الهی به مبارزه برخیزد. آن وقتی که ـ معاذ الله ـ دارد حرفهای ارتداد آمیز میزند همان عقاب الهی است که او را گرفته است. همان کیفر الهی است که او را گرفته است.
پاداش الهی پس از اجابت دعای انسان
مثل آن وقتی که انسان ناله میکند و لابه دارد و دعا میکند، همان اجابت الهی است که نصیب او میشود. انسان قبل از اینکه لذت اجابت الهی را بچشد جواب خودش را گرفته. اینکه میگوید یا الله، این طور نیست که حالا انسان یا الله میگوید بعد جواب بشنود که همین الآن یک چیز نقدی خدا به آدم داد و آن نرمش دل است. آن گرایش قلب است. آن برقراری ارتباط است. اول
آن یکی فیضش گدا آرد پدید ٭٭٭ و آن دگر باشد گدایان را مزید
همین که انسان احساس فقر میکند معلوم میشود که پیام او آمده. این طور نیست که حالا انسان با سرمایهٴ خودش اعتکاف بکند که، با سرمایهٴ خودش روزه بگیرد که، با سرمایهٴ خودش دعا بکند. با آن فیض اقدس در انسان شوق ناله ایجاد میکند بعد با فیض مقدس به این ناله پاسخ میدهد.
«و الحمد لله رب العالمین»
جواز زندگی مسالمتآمیز با کافران و ضرورت دفاع در برابر تهاجم آنان
دستور پیامبر اکرم(ص) بر بسیج نظامی مسلمانان در برابر تهاجم رومیان
پاداش الهی پیش از اجابت دعای انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾
جواز زندگی مسالمتآمیز با کافران و ضرورت دفاع در برابر تهاجم آنان
در این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» خطر حملهٴ مشرکین را گوشزد فرمود. در آیات قبل فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ . قبلاً این بحث گذشت که در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» فرمود اگر کفّاری با شما خواستند زندگی مسالمتآمیز داشته باشند نه تنها شما کاری با آنها نداشته باشید، بلکه نسبت به آنها عدل و قسط را رعایت کنید و این محبوب خداست ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ فرمود کفاری که علیه شما توطئه نداشتهاند خدا نهی نمیکند که نسبت به اینها محبت بکنید. نه تنها امر به قتال ندارد نهی از محبت هم ندارد. بلکه نسبت به اینها احسان هم بکنید و خدا احسان کننده و عادل را دوست دارد. پس بنابراین اسلام با زندگی مسالمتآمیز حتی با کافران هم موافق است مادامی که آنها هیچ قدمی و اقدامی و قیامی علیه اسلام و مسلمین نداشته باشند. امّا در آیات قبل از آیهٴ محل بحث در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾. آنها از هیچ توطئهای علیه اسلام و مسلمین دریغی ندارند لذا شما از خودتان دفاع کنید.
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) در تصمیم حمله امپراطوری روم به حکومت اسلام
براساس این معیار که نبردها جنبهٴ دفاعی دارد نه تهاجم ابتدایی، در جریان غزوهٴ تبوک امپراطوری روم قصد حملهٴ ابتدایی داشت. و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این صحنه با خبر شد. اوّلین وظیفهٴ حکومت اسلامی این است که مرتب مواظب باشد چه کسی میخواهد حمله کند. این اوّلین وظیفهٴ اوست. اطلاعات، اطلاع رسانی، عیون داشتن این اوّلین وظیفه است. چون کافر و مشرک میخواهد خوب زندگی کند، این یک. و تمام زندگی او برای او همین دنیا مطرح است، این دو. و دلیلی ندارد که حمله نکند. کسی که هیچ برداشتی از جهان و جهانبینی ندارد إلاّ الدّنیا. خب جاه چیز خوبی است. ریاست چیز خوبی است. اول بودن چیز خوبی است. مرفّه بودن چیز خوبی است. حکومت چیز خوبی است. و نشئهای هم که به غیر از دنیا برای آنها مطرح نیست و دلیل ندارد که آنها حمله نکنند. یک گرگ واقعاً کارش همین تهاجم است. یک شیر کارش همین است دیگر. حالا اگر کسی ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ بود، این تمام تلاش شبانهروزیاش این است که به همسایهها حمله کند دیگر. هیچ دلیلی ندارد که او حمله نکند. لذا اوّلین وظیفهٴ حکومت اسلامی این است که مرزها را مواظب باشد، ببیند چه کسی دارد حمله میکند. وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن را میدانست که آنها هدفی جز دنیا ندارند و هم اطلاع رسانیاش خیلی قوی بود. فهمید به اینکه امپراطوری روم از غرب حجاز قصد حمله دارد. مسلمانها را هم دستور بسیج عمومی داد و نگفت کجا میخواهیم برویم بر خلاف موارد دیگر که به صورت شفاف بیان میکرد. اینجا بر اساس اینکه بیگانگان مطلع نشوند فقط دستور نفر داد.
خب پس مطلب اول آن است که اسلام یک دین حمله و تهاجم ابتدایی نیست به دلیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنهه». مطلب دوم آن است که این حملهها برابر آیهٴ 36 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که قبلاً گذشت جنبهٴ دفاعی دارد برای اینکه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾.
مراقبت از تهاجم کافران اولین وظیفه حکومت اسلامی
مطلب سوم آن است که اوّلین وظیفهٴ حکومت اسلامی آن است که مرزها را مواظب باشند. یک وقتی میبینید صبح میکنند میبینند که کشورشان اشغال شده است. و هیچ دلیلی ندارد که کافر حمله نکند. برای اینکه هر انسانی میخواهد خوب زندگی کند. اگر جهان بینیاش الهی بود خوبیاش را بعد از مرگ میبیند در اجرای قسط و عدل در دنیا میبیند و مانند آن. و اگر واقعاً حیوان بود یک گرگ بود، خب گرگ دلیلی ندارد حمله نکند که. اینکه میگویند توبهٴ گرگ مرگ است یعنی اگر او حمله نکند دیگر گرگ نیست. او که علفخوار که نیست که حالا توبه بکند، گوسفند ندرد علف بخورد. او اگر توبه بکند دیگر باید بمیرد. یک ابر قدرت مهاجم اگر بخواهد توبه بکند یعنی باید نابود بشود. این را میگویند توبهٴ گرگ مرگ است. خب اگر کسی بشناسد مشرک یعنی چه، کافر یعنی چه، جهانبینی او را هم بداند، و بداند که او فقط تا پایان دنیا را میبیند یعنی تا آن وقتی که نفس میکشد همان را میبیند. بعد از آن را هم نابودی میپندارد. خب دلیلی ندارد یک کسی یک اسلحه دستش باشد و حمله نکند. لذا اوّلین وظیفه و رسالت حکومت اسلامی این است که تمام مرزها را کنترل کند و بفهمد که چه خبر است، چه کسی دارد حمله میکند و هر روز هم باید مواظب باشد. و این هشدارها را ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام داد. فرمود دلیلی ندارد که مشرک حمله نکند امپراطوری روم حمله نکند. امپراطوری ایران حمله نکند. بنابراین ﴿قَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ که میشود جنبهٴ دفاع.
دستور پیامبر بر بسیج نظامی مسلمانان در برابر تهاجم رومیان
بعد هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با خبر شد که امپراطور روم از غرب حجاز قصد حمله دارد. آنگاه مسلمانها را جمع کرد، فرمود بسیج بشوید. یک وقت فرمان قتال است، یک وقت فرمان جهاد است، یک وقت فرمان نفر است. آنجا که دست به شمشیر کردنش نقد است، آنجا قتال است و جهاد است و امثال ذلک. مثل آنچه که دربارهٴ مشرکین حجاز بود، تا اینکه بدر این طور بود جنگ اُحد این طور بود غزوات دیگر این طور بود. آنجا که سخن از نقد نیست. رفتن به راه دور است، رفتن به مقصد دور است. بعد از آن مقصد دست به شمشیر کردن است، سخن از نفر است. مثل نفر فرهنگی که فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ انسان که در شهر و روستای خودش هست که سخن از فقه و اصول و حکمت و کلام نیست. این باید نَفْر کند کوچ کند بیاید در حوزهها بعد سخن از تفقه به میان بیاید. این نَفْر مقدمهٴ آن تفقه است. یا نفر مقدمهٴ آن جهاد است.
نحو استقبال برخی مسلمانان از اعلام بسیج نظامی علیه رومیان
مطلب بعدی آن است که بعد از اینکه تبیین کرد، فرمود بالأخره یک راه دوری است، آنگاه عدهای استقبال کردند که آمدند. بعضیها با نداشتن وسایل و ابزار نظامی و نفر پیاده حرکت کردند، که اباذر(رضوان الله علیه) از همین گروه بود که بین راه به حضرت رسید. آن قصهٴ معروف ظاهراً در همین راه است. که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شبحی را از دور دید فرمود: «کن اباذر» . فرمود این که دارد میآید اباذر است از راه دور. حالا مورخ یک طور میفهمد، محدث یک طور میفهمد، عارف از این «کن» یک طور دیگر میفهمد، بالأخره «کن اباذر». بعد از یک مدتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که این را فرمود اباذر خدمت حضرت رسید و عرض کرد عذر من این است که بالأخره من یک مرکب ضعیفی داشتم توان آن را نداشت که بالأخره ما را بیاورد و من ناچار شدم پیاده بشوم و خسته و تشنه بودم در راه یک برکهای را دیدم و آب خاصی آنجا جمع شده بود من هم تشنه بودم و گفتم این آب را ننوشم برای اینکه شاید پیغمبر تشنه باشد. یک کمی زبان زدم ننوشیدم، چشیدم ببینم خنک است، گوارا است، یا نه، «ذقته فوجدته ماء عذب بارد» همین که یک کمی زبان زدم، دیدم یک آب خنک و گوارایی است. این آب را گرفتم در یک ظرفی به حضور شما آوردم. خب اینها هم بودند در این بیابان که بالأخره احیاناً احتمال خطر هم بود که از تشنگی بمیرند. و در آن حال وقتی به آب برکه میرسد نمیگوید «شربته فوجدته ماء عذب بارد»، عرض میکند «ذقته»، یک کمی لبم را تر کردم «فوجدته ماء عذب بارد» و برای شما آوردم. خب اینها هم بودند. عدهای منافق بودند، عدهای ضعیفالایمان بودند و بالأخره عدهای حرکت نکردند یا آمدند و برگشتند.
دشواری جهاد به ویژه غزوه تبوک و مشخص افراد معذور در قرآن
ذات اقدس الهی در این بخش غزوهٴ تبوک که برخی از مفسران از او به عنوان غزوهٴ عسرت یاد کردند، البته سخت بود. امّا نه به حد حرج. و مستحضرید بعضی از کارها اصلاً در موضوع سختی وارد شده لذا لاضرر، لاحرج و امثال ذلک مسئلهٴ خمس را مسئلهٴ زکات را نمیگیرد برای اینکه اصلاً موضوعش، موضوع گذشت است. یک کسی بگوید چون لاضرر و من بخواهم بیست درصد درآمدهایم را بدهم متضرر میشوم. اصلاً این موضوع، موضوعی است که حاکم بر لاضرر است. جهاد از این قبیل است که کسی بگوید ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ و جهاد برایم دشوار است. اصلاً کار در موضوع سختی وارد شده. و موضوع سخت لکن یک سختی قابل تحمل. آنها که معذورند در همین جریان غزوهٴ تبوک و مانند آن به اعذار آنها حرمت نهاده شد فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ آنهایی که معذورند، مریضاند، معلولاند، مصدوماند، فقر مالی دارند و امکانات بسیج و نَفْر را ندارند اینها معذورند. پس میمانند افراد غیر معذور. افراد غیر معذور اگر بخواهد در این بسیج شرکت نکند او گرفتار ثقل نیست، تثاقل کرده. تثاقل یعنی تمارض. این اثاقلتم همان تثاقلتم است دیگر. چرا تثاقل میکنی، برایتان که سنگین نیست. میماند یک جهانبینی و تحلیل آن را هم میگویند. اگر مشکل علمی دارید آن را هم برایتان حل میکنیم. مشکل اعتقادی دارید آن را برایتان حل میکنیم. مشکلات دیگر دارید اگر مشکل بدنی دارید، مشکل مالی دارید، این را که معذورید بنابراین دربارهٴ عموم غزوات مخصوصاً غزوهٴ تبوک در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن ذویالاعذار را مشخص کرده و عذرشان را بیان کرده و حرمت اینها را نگه داشته. میماند غیر ذویالاعذار، اگر کسی بخواهد به نفی حرج توسل بکند، حکم جهاد و امثال اینها اصلاً در موضوع سخت جعل شده است. یک نصاب خاصی را از سختی باید تحمل کرد. خب روزه گرفتن بالأخره دشواری دارد، این دشواری با نفی حرج برداشته نمیشود مگر زاید بر این نصاب باشد. نفی ضرر، نفی حرج آن احکام مالی و احکام دشواری که در حج است یا در روزه گرفتن است، یا در جهاد است، آنها را بر نمیدارد مگر زاید بر آن نصاب باشد. و عذرها را هم مشخص کرده است. فرمود افرادی که معذورند حرمتشان محفوظ است نیتشان هم محترم.
توبیخ قرآن نسبت به افراد غیرمعذور در غزوه تبوک
میماند غیر ذویالاعذار. غیر ذویالاعذار اگر در این نفر و بسیج عمومی شرکت نکند آن تثاقل دارد. نه اینکه ثقیل باشد. لذا اعتراض میکند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شما که مؤمنید که، چرا تثاقل میکنید؟ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ این ایمانتان اقتضا میکند که سبکبار باشید. «تخففوا تلحقوا» این بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «تخففوا تلحقوا» مسبوق به آن حدیث وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: «نجا المخففون» . خب پس شما سنگین نیستید رفتن برایتان آسان است. اگر شرکت نکردید این میشود تثاقل. این «تای» تثاقل تبدیل به «ثاء» مثلثه شد و ادغام شد و برای تلفظ یک همزهٴ وصلی در اولش در آمد شده اثّاقلتم. پس اصلش این است که «یا أیّها الّذین آمنوا ما لکم إذا قیل انفروا فی سبیل الله تثاقلتم» یعنی «تمارضتم». خب چرا تمارض میکنید؟ ما که میدانیم شما تمارض میکنید. میگویید سخت است، چه چیزش سخت است؟ میگویید هوا گرم است، خب یک مختصر که تحمل کنید عادی میشود برایتان. میگویید پایان محصول سال گذشته است و الآن موقع برداشت محصول جدید است خب رازقتان چه کسی است؟!
توجه داد ن قرآن به رازقیت خدای سبحان برای ترغیب مسلمانان به جهاد و هجرت
دربارهٴ ترغیب مهاجرین که از مکه به مدینه بیایند این آیه نازل شد که ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ همین آیه خیلی از مهاجرین را تحریک کرده، تشویق کرده. فرمود شما در این مسافرتهای ییلاقی و قشلاقی میبینید افراد بالأخره بار و بنه را جمع میکنند از ییلاق به قشلاق میروند، از قشلاق به ییلاق. وقتی هوا گرم میشود این بلبلها و گنجشکها و این مرغهای آزادمنش و خوانندههای اینها هم جایشان را عوض میکنند. شما ببینید آنهایی که از سیبری به تالابهای ایران میآیند یا موقع تابستان که میشود از اینجا به آن منطقههای سردسیر میروند اینها که باری حمل نمیکنند. فرمود هم این موش و هم این مور که اینها اهل پسانداز و ذخیرهاند که اینها مرتب تلاش و کوشش میکنند که یک ذخیرهای داشته باشند برای خودشان و هم این مرغها که هزار هزار، گله گله، پرواز میکنند ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ﴾ که ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا﴾ خب اینها آزادند. مگر این طور نیست که حالا اینها چون اهل ذخیره و پسانداز نیستند اینها بی روزی بمیرند که. ببینید گله گله بدون اینکه چیزی همراهشان باشد خدا روزی میدهد این طور نیست که خدا در مکه باشد در مدینه نباشد. خدا در زمستان باشد در تابستان نباشد. یک حد معقول و مقبولی خب، انسان چون شحیه است ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ جای ملامت نیست. امّا بیش از آن مقداری که برهان عقلی هم نیست، انسان واقع تأمین رزق و پسانداز بسیار چیز خوبی است. امّا خب حالا آدم برای خودش هم انبارداری بکند یا انباردار دیگری باشد؟ خب آن هم معلوم نیست انسان تا چه زمانی زنده است که. حالا بسیار خب همهٴ اینها جایز ولی در حد معقول و حلال. پس ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ همین آیه خیلی از مهاجرین را تحریک کرده. فرمود : خب پس خدایی که در ییلاق و قشلاق این پرندهها که از منطقههای سردسیر به گرمسیر در زمستان و از گرمسیر به سردسیر در تابستان فقط پرکشان میروند و چیزی به همراه ندارند و رازق آنها خداست، بر سر هر سفره بنشستهای خدا رزّاق بود، خب ما چرا از مکه به مدینه نرویم. مهاجرین را این آیه ترغیب کرد. ذات اقدس الهی میفرماید اگر واقعاً معذورید که ما عذرتان را بیان کردیم، امّا شما که هیچ عذر ندارید چرا تثاقل میکنید؟ ایمانتان اقتضا میکند که به این دعوت نفیر و بسیج لبیک بگویید، یک. امکاناتتان هم که با شما همراه است و مساعد است دو. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یک، ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ این هم فی سبیل الله است دیگر چرا تثاقل میکنید؟
قانع شدن برخی انسانها به دنیای کم در برابر آخرت
خب حالا تحلیل علمی قضیه. مگر شما نمیخواهید به روزی برسید، روزی که نزد شما نیست. ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ سیدنا الاستاد و بعضی از مفسرین میگویند این رضیتم معنای قناعت در آن اشراب شده یعنی آیا قانع شدید به حیات دنیا از آخرت؟! یعنی از کل زندگیتان فقط به همین مقدار کم بسنده کردید؟! چون آخرت یک جهان جدا نیست که انسان در دنیا باشد اولاً، بعد معدوم بشود ثانیاً، دوباره زنده بشود ثالثاً، این طور که نیست که مرگ به معنای تخلّل عدم بین متحرک و هدف باشد. این طور نیست. دو عالم هم بیشتر نیست؛ دنیاست و آخرت. اینها متصلاند، مسافت واحد، مسافر واحد. و این انسان است که این مقطع اولش را که اسمش را میگذارند دنیا دارد زندگی میکند بعد هم وارد مسئلهٴ آخرت میشود. آن مقطع دوم میشود آخرت و گرنه از بالا کسی نگاه بکند یک مسیر است و یک سایر که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾ از یک سو ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ انسان تو این قدر میروی تا به لقاء الله برسی. وسطها هم معدوم نخواهی شد. مرگ هم به معنای عدم نیست که بین متحرک و بین هدف، عدم فاصله باشد. این طور نیست خب بنابراین براساس این مجموعه اگر حساب بشود میفرماید شما چرا از آخرت فقط به مقدار کم گرفتید؟ امّا به کمک سایر آیات که دارد ﴿یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ یا تبدیل دنیا به آخرت، این مِنْ، مِن تبدیل است. یعنی شما چرا بدل کردید، بدل آخرت دنیا را گرفتید. آخرت را از دست دادید و دنیایتان را گرفتید. آخرت یعنی پایان همین کار. آن وقت شما میشوید ابتر. ابتر یعنی منقطعالآخر. کسی که ابتر باشد، منقطعالآخر باشد، از آن به بعد خودش را باید به دست دیگری بدهد. دیگری همان ملائکهٴ عذاباند دیگر که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ انسان اگر نرود او را میبرند. این طور نیست که کسی را رها کنند و بگذارند اینجا باشد که. این سفر را باید برویم بالأخره. ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ نرفتید میبرند. امّا بردن چنین نیست که قابل تحمل باشد. کشان کشان میبرند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ با این وضع میبرند. با اغلال میبرند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ میبرند. اگر نرفتی میبرند. چه بهتر که بروی. خب چطور برویم؟ فرمود اگر نَفْر فرهنگی است که آن ﴿لِیَتَفَقَّهُوا﴾ اگر نَفْر نظامی است که ﴿انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ حالا یا خفافاً یا ثقالاً تا آیات بعدی خواهد آمد. فرمود آن کس که فقط دنیا میاندیشد و لا غیر ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ این میشود ابتر. یعنی تا مرگ با فکر خود میرود از این به بعد دیگر او را میبرند. از آن به بعد کاری نکرده که با عقیدهٴ خود برود، با عمل خود برود. او را هر جا خواستند میبرند. خب پس این دو وجه در کریمهٴ ﴿أَرَضِیتُمْ﴾ در جملهٴ ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ است با آن بیانی که دیروز اشاره شد. میفرماید اگر شما قناعت کردید به حیات دنیا از آخرت یا فروختید آخرت را به دنیا باید مستحضر باشید که یک متاع پایدار را به کالای اندک فروختید ﴿فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ﴾. این البته برای اوساطی از مؤمنین است که آیاتی از قبیل ﴿وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ نازل بر آنهاست. آنها که اوحدی از اهل ایماناند به آنها دیگر گفته نمیشود ﴿وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ به آنها گفته میشود ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ . گاهی میگویند ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ گاهی آیاتی از قبیل ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ﴾ به آنها گفته میشود.
بازشناسی انگیزه ترک کنندگان جهاد و تهدید آنان از سوی خدای سبحان
خب مطلب دیگر آن است که فرمود شما اگر مشکل اعتقادی دارید باید حل بشود. مشکل اخلاقی یا سیاسی دارید آن هم باید حل بشود. شما از این بسیج نشدن و کوچ نکردن و حرکت نکردن به طرف نبرد با امپراطوری جرّار روم که قصد حمله دارد، چه چیزی در سر دارید؟ میخواهید دین خدا را تضعیف کنید نمیتوانید و بخواهید در برابر این بیتفاوتی از شما به آسانی بگذرند این را هم نمیتوانید. در قبال کاری که خدای سبحان نسبت به شما میکند بخواهید عکسالعمل نشان بدهید دینش را تضعیف کنید مجدداً نمیتوانید. پس هیچ کار از شما ساخته نیست. بخواهید با سکوت و نرفتن و امثال ذلک دین خدا را تضعیف کنید، نمیتوانید. از آن طرف هم ذات اقدس الهی از شما دست بردار نیست، این دو. بعد از کار خدا شما بخواهید عکسالعمل نشان بدهید آن هم نمیتوانید. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ این یک، عذاب سخت و دردناک. این اطلاقش شامل دارین میشود اختصاصی به آخرت ندارد. دو؛ بخواهید با نرفتن جبهه را سرد کنید جنگ را تضعیف کنید این نیست. خدا دست از دینش برنمیدارد. شما نشد دیگری ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ در بخشهای دیگر قرآن فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ آن ﴿ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ برای تأکید است. غیر، غیر است. غیر را چرا غیر گفتند برای اینکه فکر او و عمل او، سنت او و سیرت او مغایر با شماست. نگفت ما یک قوم دیگری را میآوریم. ما غیر را میآوریم. قبیله معیار نیست، عرب و عجم معیار نیست که برخیها گفتند منظور ایرانیاناند، البته مصداقی از ﴿غَیْرَکُمْ﴾ خواهد بود. نژاد و زبان و زمان معیار نیست. کسی که غیر شما باشد. یعنی شما «رضیتم بالحیوه الدنیا من الآخرة» آنها این چنین نیستند. شما متاع اندک را گرفتید و متاع ثابت را رها کردید، آنها این چنین نیستند. شما در نَفْر حضور پیدا نمیکنید، آنها این چنین نیستند. غیر شمایند. غیر، غیر است. منتها آن جملهای که فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ آن ﴿أَمْثَالَکُم﴾ تقریباً تبیین و تشریح همین مغایرت است. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ و بعد هم بدانید این چنین نیست که حالا خطر عدم حضور در نَفْر و بسیج فقط همین باشد که شما را تعذیب بکند بگوید که خب شما نرفتید ما بسیج را رها میکنیم و شما را هم تنبیه میکنیم، این طور نیست. بلکه این نفر ادامه دارد با استبدال ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾. خب شما در برابر این سه، چهار تا کاری که شده چه چیز از دستتان برمیآید؟ میخواهید با آن تثاقلتان ضرر به دین برسانید؟ نمیتوانید. ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾ خدا را یعنی دین خدا را، مکتب خدا را. بخواهید در مقابل این تعذیب الهی عکسالعمل نشان بدهید، نمیتوانید. بخواهید در قبال استبدال الهی که کسی را به جای شما میآورد، آسیب برسانید، نمیتوانید. ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾. خب پس دو تا مدعا شد یک دلیل مشترک. مدعای اول این است که ذات اقدس الهی شما را تعذیب میکند، یک. به جای شما قومی میآورد که طرز تفکر و رفتار و کردار و گفتار آنها مغایر شما باشد، دو. این دو تا مدعا در یک سمت. در سمت دیگر هم مدعایش این است که از شما کاری ساخته نیست.
تهدید تبهکاران در پرتو قدرت مطلقه خدای سبحان
خب تعلیل آن تعذیب و استبدال از یک سو، تعلیل عدم اضرار از سوی دیگر به ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است. چون او بر هر چه که مصداق شیء باشد، توانمند است. لذا بر تعذیبتان که شیء است، قادر است. بر استبدالتان که شیء است، قادر است. شما بخواهید کاری انجام بدهید باید بالأخره شیئی را زیر و رو بکنید دیگر، آن شیء مقدور خدای سبحان است. اینکه فرمود ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾ همه همین است. بالأخره شما میخواهید یک کاری انجام بدهید، بخواهید یک اندیشهای داشته باشید، این اندیشه شیء است و مقدور اوست. بخواهید یک انگیزه داشته باشید این انگیزه شیء است و مقدور اوست. بخواهید در خودتان و در خارج از حیطهٴ بدنتان دست به کاری ببرید آن شیء است و مقدور اوست. شما چه کار میخواهید بکنید؟ خود شماها هم سربازان الهی هستید طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «جوارحکم جنوده» دربارهٴ مبارزهٴ با قدرت الهی فرض مستحیل است نه آن مفروض محال باشد. حالا ممکن است یک سربازی در برابر امپراطوری به مبارزه برخیزد ولو بتواند بگوید من تو را قبول ندارم، این میتواند بگوید؟! بعد هم اعدام میشود. این فرض دارد. ولی اگر یک سربازی همهٴ هویتش سرباز دیگری بود، فرمود: «جوارحکم جنوده» این فرض ندارد که در برابر ذات اقدس الهی به مبارزه برخیزد. آن وقتی که ـ معاذ الله ـ دارد حرفهای ارتداد آمیز میزند همان عقاب الهی است که او را گرفته است. همان کیفر الهی است که او را گرفته است.
پاداش الهی پس از اجابت دعای انسان
مثل آن وقتی که انسان ناله میکند و لابه دارد و دعا میکند، همان اجابت الهی است که نصیب او میشود. انسان قبل از اینکه لذت اجابت الهی را بچشد جواب خودش را گرفته. اینکه میگوید یا الله، این طور نیست که حالا انسان یا الله میگوید بعد جواب بشنود که همین الآن یک چیز نقدی خدا به آدم داد و آن نرمش دل است. آن گرایش قلب است. آن برقراری ارتباط است. اول
آن یکی فیضش گدا آرد پدید ٭٭٭ و آن دگر باشد گدایان را مزید
همین که انسان احساس فقر میکند معلوم میشود که پیام او آمده. این طور نیست که حالا انسان با سرمایهٴ خودش اعتکاف بکند که، با سرمایهٴ خودش روزه بگیرد که، با سرمایهٴ خودش دعا بکند. با آن فیض اقدس در انسان شوق ناله ایجاد میکند بعد با فیض مقدس به این ناله پاسخ میدهد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است