- 354
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 88 تا 93 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 88 تا 93 سوره اسراء"
اینگونه از اِخبارهای غیبی مثل ﴿إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ از غیر خدا ساخته نیست
انسان در سایه کارهای واجب آنقدر به خدا نزدیک میشود که مظهر خدا میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾ وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ﴿90﴾ أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً ﴿91﴾ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً ﴿92﴾ أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً ﴿93﴾
در جریان تحدّی به یک سوره گاهی ممکن است گفته شود که کلماتی در روایات هست در حدّ سورهٴ مبارکهٴ «کوثر» این شاید بتواند مماثل آن سوره باشد در حالی که خود این سورهٴ سه آیهای چندین معارف غیبی را به همراه دارد که دو حکم غیبی او جزء برجستگیهای این سوره است یکی اعلام به اینکه دین و نسل دیندار رسول اکرم میماند که میشود کوثر و دیگر اینکه دشمنِ معاند اینها منقرض و منقطع خواهد بود ﴿إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ اینگونه از اِخبارهای غیبی از غیر خدا ساخته نیست بنابراین اینچنین نیست که انسان سه جمله پشتسر هم بگوید بلکه این جملهها به ضرس قاطع خبر از بقای این دودمان یک, خبر از انقراض مخالفان آنها دو, و همهٴ اینها جزء اخبار غیبی است.
در جریان قُرب نوافل و قرب فرایض مستحضرید که اینجا چون بحث تفسیری است نه بحثهای علوم دیگر اصطلاح قرب نوافل و قرب فرایض اینجا مطرح نشد بعضی از سؤالها که مثلاً نماز قربان کلّ تقی است و نماز فریضه است تقرّب میآورد این معلوم میشود که فرسخها از این بحث دورند برای اینکه آن قرب فرایضی که گفته میشود یک اصطلاح اهل معرفت است یعنی انسان در سایهٴ کارهای واجب آنقدر به خدا نزدیک میشود که مجاری ادراکی و تحریکی خدا را در فصل سوم که وجهالله هست به عهده میگیرد میشود مظهر خدا, میشود لسان الله, میشود سمع الله, میشود بصر الله وقتی او دید خدا دیده است, وقتی او شنید خدا شنیده است, وقتی او گفت خدا گفته است اگر چیزی را او بگوید گفتهٴ خداست, اگر چیزی را او بشنود شنیدهٴ خداست این نه به نحو حلول است نه به نحو اتّحاد است نه به نحو تجسّم است بلکه به نحو مظهریّت است و مانند آن. در برابر قرب نوافلی که مرحوم کلینی نقل کرده با دوتا روایتی که خوانده شد اوّلی خیلی معتبر نبود ولی روایت دوم یعنی روایت هشت باب «مَن أذیٰ المسلمین واحتقرهم» آن سندش هم صحیح بود و آن قرب نوافل است قرب نوافل این است که شخص در اثر انجام مستحبّات در کنار واجبات از مرحلهٴ محبّ بودن به محبوب بودن میرسد اوایل محبّ خداست بعد به جایی میرسد که محبوب خدا میشود. برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آمده است که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ این مرحلهٴ انتقالی از محبّ به محبوب در مدار حبیب خدا حرکت کردن است اگر کسی در مدار حبیب خدا که رسول گرامی است حرکت بکند ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ زیرا وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حبیب الله هست یک, کسی که حبیبمحور است میتواند از مرحلهٴ محبّ بودن به محبوب بودن منتقل بشود دو, بر اساس این دو اصل این آیه تنظیم شده است که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ اگر کسی از محبّ بودن به محبوب بودن در اثر دَوران مدار حبیبالله بالا آمد میشود محبوب خدا وقتی محبوب خدا شد ذات اقدس الهی در مقام ذات نه, در مقام صفات ذاتی که عین ذات است نه, در مقام فعل که وجه الله است و ظهور الله است که مقام امکان است نه مقام وجوب مجاری ادراکی و تحریکی چنین سالک صالح را به عهده میگیرد فرمود: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها» همهٴ اینها آمده هم در راویات شیعه است هم در روایات سنّی این را میگویند قرب نوافل در این زمینه بیش از آن مقداری که فقهای ما و اصولیین ما دربارهٴ «رفع عن امّتی تسعة» کار کردند یا دربارهٴ حدیث نقض کار کردند این بزرگان اهل معرفت دربارهٴ این حدیث قرب نوافل کار کردند رسالهها نوشتند, کتابها نوشتند, درسها دادند محورشان همین حدیث شریف قرب نوافل است.
اما قرب فرایض که در کلمات این بزرگان است عبارت از آن است که در سایهٴ قرب فرایض انسان آنقدر مقرّب بشود, مقرّب بشود, مقرّب بشود تا مجاری ادراکی و تحریکی خدا در او ظهور کند او بشود لسان الله, او بشود عین الله, او بشود سمع الله این در کلمات بزرگان هست ولی روایتی پیدا نشده بر این کار چون دلیل عقلی نسبت به اینها نارساست یعنی عقل امکانش را ثابت میکند اما فعلیّتش را که یک وجود خارجی است به وسیلهٴ عقل ثابت نمیشود. آنچه که حرف اول را در این قسمتها میزند نقل است یعنی حدیث صحیح است که میتواند تثبیت کند انسان مقرّب به این درجه میرسد, چرا؟ چون آنچه که عقل میگوید این است که وقتی انسان در اثر اطاعت, در سایهٴ قرب فرایض به خدا نزدیک شد ذات اقدس الهی به او پاداشی میدهد همین مقدار را عقل میفهمد اما پاداش ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ را باید نقل بگوید اما اگر جزء مقرّبین شد ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ این را باید نقل بگوید عقل فقط میفهمد انسان در سایهٴ تقرّب به خدا به کمالاتی میرسد, به درجاتی میرسد از مواهب الهی استفاده میکند ذات اقدس الهی به او پاداش میدهد و مانند آن اما آن پاداش چیست آن را دیگر عقل نمیفهمد.
پرسش:...
پاسخ: نه, عقل خلافش را میگوید, میگوید عصمت شرط هست اما عصمت منحصر نیست امامت که شرط نیست نبوّت که شرط نیست این همه روایات را ما حمل بکنیم بر چهارده نفر بقیه هیچ در حالی که آن عبد صالح میگوید «کأنّی أنظر الی عرش ربی و قد وضع للحساب» و ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم برابر نقل مرحوم کلینی او را تأیید کرده, تصدیق کرده فرمود: «عبدٌ نوَّر الله قلبه» مصداق کاملش بله آن چهارده نفرند عصمت ممکن است شرط باشد ولی امامت شرط نیست عصمت هم مراتبی دارد عصمت منحصر در آن ذوات قدسی نیست امامت منحصر در آنهاست, حجّیت منحصر در آنهاست حرف آنها, فعل آنها, تقریر آنها حجّت است دون دیگران اینها دارای سِمت و رسالت و خلافت الهیاند دون دیگران, اما دیگران جزء مقرّبین نمیشوند, اسرار دیگران را نمیفهمند این را این همه آیات و روایات که دارد که منحصر بر آنها نیست اگر کسی به مقام مقرّبی رسید از باطن دیگران باخبر میشود, اعمال دیگران را میبیند, نامهٴ اعمال دیگران را میبیند ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ روح و ریحان میشود, کتاب ابرار در علّیین است ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ مقرّبون شاهدند خیلیها میفهمند که این آقا دیشب چطور نماز شب خوانده اینها را مقرّبین هم میفهمند اما آن مقام بالغهٴ عصمت و حجیت الهی و امامت این بر اساس «الله أعلم حیث یجعل نبوّته, رسالته, خلافته, ولایته وامامته» او معیّن میکند, خب بنابراین.
پرسش: استاد ببخشید اگر قرب فرایض قوّت و قدرت بیشتری در حضور قلب به جا میگذارد آقا امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمود بگذارید پدرم وارد نافله بشود بعد تیغ را از پایش در آورید.
پاسخ: بله, برای اینکه ممکن است که این احتمال میدانند که ممکن است که به آن نمازش آسیبی برساند خونی بیاید و آن خون در نماز واجب مَعفوّ نباشد در نافله مستحب باشد اسراری دارد ما که نمیدانیم اینچنین نیست که وجود مبارک حضرت امیر در نافله حضور قلبش بیش از فریضه بود اینطور نیست این برای جریان عادی است که اگر یک وقت حادثهای پیش آمده در نماز واجب نباشد و اینها هم برابر علمشان هم فقه را اداره نمیکنند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اینکه به استناد این دوتا آیه به صورت روشن و شفّاف میفهمد مردم چه کارهاند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ که این «سین», «سین» تحقیق است نه «سین» تسویف در برابر «سوف» قرار بگیرد برای اینکه الله یقیناً الآن میبیند نه تنها میفهمد, رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم الآن میبیند(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ما چه میکنیم فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ منتها این علم ملکوتی سند فقهی نیست حضرت در محکمهٴ قضایی فرمود: «إِنَّمَا» با حصر «إنما أقضی بینکم بالبیّنات والایمان» ما بنا نداریم بر آن علم ملکوتی عمل بکنیم آن فوق آن است که سند فقهی باشد اگر ما برابر آن علم عمل بکنیم که شما خلاف نمیکنید که ما میفهمیم چه کسی خلاف کرده, حق با چه کسی است, چه کسی دروغ گفته, چه کسی تهمت زده آن وقت بگیریم و ببندیم و بزنیم و زندان کنیم که نمیشود این برای قیامت است ما فقط یعنی فقط برابر اَیمان و بیّنات حکم میکنیم گاهی معجزه اقتضا میکند, حفظ دین اقتضا میکند که ما برابر آن علم غیبی عمل کنیم وگرنه «إنما أقضی بینکم بالبینات و الایمان» بعد هم صریحاً اعلام کرد فرمود حکم قاضی یک حجّت ظاهری است نه حکم الله الواقعی اگر شما بین خود و خدایتان میدانید این مال برای شما نیست ولی با قسم دروغ محکمه را به سَمت خودتان کشاندید یا با شاهد زور حکمی گرفتید مبادا بگویید ما از محکمهٴ پیغمبر این مال را گرفتیم پیغمبر با دست خود این مال را به ما داد این مال میشود حلال خیر, اگر مالی را از محکمهٴ من با شهادت زور یا با قسم دروغ گرفتید «فکأنّما قطعة من النار» یک مقدار آتش دارید میبرید بنا نیست که ما برابر آن علم غیب عمل بکنیم وجود مبارک حضرت امیر عالماً عامداً که ضربت میخورد و شهید میشود حرکت کرده وجود مبارک امام حسن اینطور است, وجود مبارک امام حسین اینطور است اینطور نیست که آن علم ملکوتی سند فقهی باشد آن اُسوه نیست فعل آنها برای ما حجّت است باید در معیارهای عادی باشد اینها اُسوهٴ ما هستند باید در معیارهای عادی باشد با ملکوت آنها فقه را و اعمال عادی را اداره نمیکنند تا کسی بگوید وقتی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) میدانست که شهید میشود چرا رفته یا وجود مبارک امام مجتبی وقتی میدانست این آب مسموم است چرا میل کرده یا وجود مبارک حضرت امیر میدانست شب نوزدهم ضربت میبیند چرا رفته؟ آن علم ملکوتی اینها گوشهای از حرفهاست که در بین فقهای ما مثل افراد کاشفالغطا متوجّهاند متأسفانه این کتاب قیّم کشفالغطاء هم جزء کتابهای مهجور حوزه است این بزرگوار این فقیه فَحل و نامی این هم این مطلب را ایشان هم دارد که این علم ملکوتی سند فقهی نیست. غرض آن است که اگر کسی خواست به قرب فرایض بار یابد عقل میگوید که این به خدا نزدیک شد یقیناً خدا پاداشی به او میدهد, کمالاتی به او عطا میکند, از مواهب الهی برخوردار است اینها را عقل میفهمد اما چه چیزی میدهد را عقل نمیفهمد آن اهل معرفت آنها هم به استناد همین روایات گفتند برخیها ممکن است مشاهده کرده باشند آنها اهل شهودند مشاهده میکنند نظیر آنچه را که حارثةبنمالک شهود کرده گفت «کأنّی أنظر الی عرش ربی و قد وضع للحساب» و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم تصدیق کرده اما چه چیزی میدهند, کجا میدهند, چقدر میدهند را باید دلیل نقلی معتبر بگوید, دلیل نقلی معتبر ما که کتاب و روایات معتبر است دربارهٴ قرآن ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیه شانزده به بعد فرمود زبانت را تکان نده ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ اینجا جای تو نیست اینجا من باید بگویم تو باید گوش بدهی یک, بفهمی دو, به مردم هم برسانی سه, ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ گاهی هم ممکن است آنها بفرمایند أنا لسان الله چه اینکه فرمودند مرحوم صدوق نقل کرده که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «أنا ید الله» یا «عین الله», «أنا جَنب الله» و مانند آن, اما این ثابت نمیکند کجا جَنب الله است این مثلث را نگاه کنید این بنده در همهٴ شئون بنده است یک, آنچه را که به او میرسد او فقط گیرنده است نه دهنده خدای سبحان به او عطا میکند نه او میگیرد دو, اعطای الهی هم به نحو تفویض نیست حدوثاً و بقائاً در اختیار خداست این سه, چه چیزی داد, چقدر داد, چطور داد را او باید بگوید. فرمود اینجا زبانت را تکان نده در حدیث قدسی یک مقدار اختیارات داری, در روایات مقداری بیشتر اختیارات داری اما در حرم امن قرآن هیچ اختیار نداری به نحو سالبهٴ کلّیه معنا برای من, لفظ برای من, پیوند لفظ برای من تو فقط باید گوش بدهی و بفهمی و وحی را بگیری و ضبط بکنی و به مردم منتقل بکنی در همهٴ مراحل هم معصوم و امینی, بنابراین قرب فرایضی که در کتابهای اهل معرفت مطرح است او را پیدا کنید در اینترنت وگرنه این همه روایات هست که خب فریضه باعث قرب است دیگر تمام اعمال عبادی را که مکلّفین انجام میدهند میگویند قربة الی الله این «الصلاة قربان کلّ تقی» که مخصوص صلات نیست این در زکات هم آمده که «الزکات قربان کلّ تقی» و راست هم هست اینها تمثیل است و نه تعیین یعنی هر عمل واجب عبادی قربان اوست «القربان ما یتقرّب به العبد مِن المولیٰ» صوم قربان است, حج قربان است, قربانی روز دهم قربان است, رَمی جمره قربان است, حلق رأس قربان است, قربانی هم قربان است منتها حالا بعضیها چون اهمّیتی داشتند به قربانی به قربان, قربانی نام میدهند وگرنه آن رمی جمره هم قربانی است, آن سَر تراشیدن هم قربانی است مگر کسی روز دهم بخواهد حلق رأس کند یا مو را کوتاه کند نظیر آنجایی که گاهی میرود آرایشگاه یا پیرایشگاه نزد سلمانی میرود اگر آنطور سرش را کوتاه کند که عمل او باطل است او همانطوری که نماز میخواند میگوید دو رکعت نماز صبح میخوانم قربة الی الله سَر را هم باید آنطور حلق کند اگر نیّت نکند که باطل است تقصیرش بینیّت باطل است, حلقش بینیّت باطل است آن سر تراشیدن هم قربانی اوست, آن سنگ زدن هم قربانی اوست چون «یتقرّب به العبد مِن المولیٰ» پس قُرب فرایضی که گفتند یعنی حرفی که عرفا دارند آن را باید پیدا کرد در کلمات اینها نثراً و نظماً فراوان است چه در عرب, چه در عجم این کلمات فراوان است, چه در نثر چه در نظم این فراوان است ولی عمده سند این مطلب است اگر کسی این معنا را مشاهده کرد «طوبیٰ له و حُسن مآب» ماییم و عقل و نقل, عقل به این مقام راه ندارد دلیل عقلی فقط میگوید که اگر کسی متقرّب الی الله شد حتماً به کمال رسیده ذات اقدس الهی به او مواهبی دارد, درجاتی دارد, مراتبی به او افاضه میکند اینها را میفهمد اما به او چه چیزی میدهد را عقل نمیفهمد نقل هم که تا حال پیدا نشده حالا فحصتان اگر هست بروید به سراغ این نروید که در مستدرک, در وسائل دارد که انسان با فریضه به خدا نزدیک میشود اینها که حرفِ دمِ دستی است آنکه این کتابهای اهل معرفت دارند, عرفا دارند نظیر قرب نوافل این را پیدا کنید اگر پیدا کردید سعیتان مشکور تا الآن هم سعی کردید سعیتان مشکور, خب این عصارهٴ قرب فرایض آن هم عصارهٴ قرب نوافل که دوتا اصطلاح است.
پرسش: قلب انسان در مسئله فریضه و واجب چیزی را به عنوان پاداش برای خودش منظور نمیکند.
پاسخ: پاداش یعنی قرب دیگر خود قرب, خود عقل میگوید وقتی عمل قربی را انسان صحیحاً انجام داد نزدیک شد به کمال محض خب این خودش کمال است دیگر قرب به کمال محض کمال است دیگر این 1001 اسم که در جوشن کبیر است منشأ همهٴ کمالات ذات اقدس الهی است انسان به این کمال به علیم, به حکیم, به رفوف, به رئوف, به باسط, به قابض, به شافی, به ضارّ همین کسی که به قرب رسیده این هم یک حمد بخواند یک مریض شفا پیدا میکند دیگران نه, چون این به هو الشافی نزدیک شده چرا ما از نیکان التماس دعا داریم؟ میگوییم شما یک حمد بخوانید برای ما خب این حمد را خود ما هم میخوانیم ولی این به هو الشافی نزدیک شده اینکه بگوید ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ اثر دارد خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد این از بعضی از مشایخ و بزرگانش نقل میکرد کسانی بودند که مثلاً پایشان درد میکرد این حمد میخواند همینطور دست میکشید این درد از پا در میرفت خب این دست یک دست دیگر است اگر کسی به الله نزدیک شد یعنی به الشافی نزدیک شد, به الرازق نزدیک شد, به القابض و الباسط نزدیک شد خب دعای او اثر دارد, خواستهٴ او اثر دارد, ارادهٴ او اثر دارد, قیام و قعود او اثر دارد اینچنین است, خب.
قرب فرایضی که هست این است منتها چهار مطلب است که جداگانه باید بحث بکنیم آن مطالب چهارگانه این است که در مسئلهٴ معرفت راهی است به عنوان برهان که شیء را انسان از درون او میشناسد که اگر ما خواستیم مثلاً انسان را بشناسیم از جنس و فصلش بشناسیم آب را خواستیم بشناسیم از ماده و صورتش بشناسیم از گوهر هر شیئی, شیئی را که بشناسیم بهترین راه اوست این خب کمتر نصیب کسی میشود گاهی از راه لوازم و اوصاف و آثار شیء را میشناسیم این هم راهی است تا حدودی قابل قبول, گاهی از راه ضد این شیء را میشناسیم یعنی وقتی «الف» ضدّ «باء» بود «باء» ضدّ «الف» بود یکی را که شناختیم دیگری را هم میشناسیم از باب «تُعرف الأشیاء بأضدادها» این شناخت دیگر شناخت برهانی نیست شناخت جدلی است اینگونه از شناختها در کتابهای عقلی به عنوان شناخت جدلی مطرح است در روایات ما هم هست از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال کردند که عاقل کیست؟ عقل چیست؟ وجود مبارک حضرت امیر عقل را معرفی کرده بعد عرض کردند که جاهل کیست؟ فرمود گفتم نه, عاقل را معرفی کرده که عاقل کیست بعد عرض کردند جاهل کیست؟ فرمود گفتم نه, یعنی «یعرف الأشیاء بأضدادها» در نهجالبلاغه در کلمات حکیمانه حضرت کلمات قصار شمارهٴ 235 این است «و قیل له(علیه السلام): صف لنا العاقل» که «العاقل مَن هو» «فقال(علیه السلام): هُوَ الَّذِی یَضَعُ الشَّیْءَ مَوَاضِعَهُ» عاقل کسی است که هر کاری را سرِ جای خودش انجام بدهد نه تند, نه کند, نه افراط, نه تفریط, نه یمین, نه یسار «الیمین و الشمال مَضلّة» در مسیر مستقیم این معنی عاقل است «فقیل له(علیه السلام) فصف لنا الجاهل» عرض کردند «الجاهل مَن هو» «فقال(علیه السلام) قَدْ فَعَلْتُ» گفتم نه, این گفتم نه از باب «یعرف الأشیاء بأضدادها» است این یک معرفت جدلی است این معرفت جدلی هم مستحضرید در کتابهای منطقی مقبول است در حدّ خودش این یک مطلب. حالا ما اینگونه از تقابل را بین قُرب نوافل و قرب فرایض نداریم تا بگوییم اینها چون ضدّ هماند «یعرف الأشیاء بأضدادها» وقتی در روایت صحیح کلینی قرب نوافل معنا شد قرب فرایض هم از همین راه شناخته بشود اینها که از آنها نیست که دوتا امر وجودیاند, دوتا کمالاند, دوتا راهاند, دوتا فضیلتاند کاملاً جدا پس این راه «یعرف الأشیاء بأضدادها» آنجا نیست.
اما آن مطالب چهارگانه در جریان قرب نوافل ما حدیث معتبر داریم و محور بحث خیلیها هم قرار گرفت ببینیم آیا همانطوری که انسان در سایهٴ تقرّب و محبوبیّت به جایی میرسد که خداوند مجاری ادراکی و تحریکی او را تأمین میکند لسان او و قلب او میشود آیا او هم میتواند لسان خدا و بصر و سمع خدا بشود یا نه؟ این را جداگانه باید ثابت بکنیم. یکی ثابت شد دیگری ثابت نشد این دو. در امور چهارگانهای که مانده دوتا امر دیگر مانده یکی در رذیلت است دربارهٴ شیطان هم همین امر وارد شده گاهی انسان به همان اندازه که از خدا دور میشود به شیطان نزدیک میشود اول دوست شیطان است بعد شیطان دوست او, اول به وِلای شیطان سر سپرده است بعد تحت ولایت شیطان است وقتی به شیطان نزدیک شد شیطان را به دل راه داد به درون دل راه داد و او را محرم اسرار خود کرد این بُعد از خدا قرب به شیطان را به همراه دارد شبیه قرب نوافل ـ معاذ الله ـ که شیطان به او نزدیک میشود او هم به شیطان نزدیک میشود آنگاه او میشود لسان ابلیس, او میشود سمع ابلیس که کار را ابلیس انجام میدهد منتها با چشم و گوش او این را چند بار در طیّ این بحثهای تفسیری از کتاب شریف نهجالبلاغه خواندیم خطبهٴ هفتم نهجالبلاغه که اوایل نهجالبلاغه هم هست وجود مبارک حضرت امیر مذمّت پیروی شیطان را در این خطبهٴ کوتاه طرح میکند میفرماید این گروه منافق یا کافر یا شیطاندوست «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاکاً» اینها ببینند هر چه که برای شیطان خوشایند است اینها میپذیرند «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً» شیطان هم اینها را دام خود قرار داد, تور خود قرار داد اینها شیطان را ملاک امر قرار دادند شیطان هم اینها را به دام کشید بعد وقتی وارد درون دل آنها شد «فَبَاضَ» اول آشیانه کرد و لانه ساخت و زمینه را فراهم کرد بعد «بَاضَ» بیضه و تخمگذاری کرده در درون دل اینها این تخمها را بعد از نهادن «وَ فَرَّخَ» فَرْخ و فرّوخ است جوجه که در نصاب خواندید این بیضهها, این تخمها را به صورت جوجه در آورده «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ» این جوجهها کم کم راه افتادند شدند دابّه, کم کم فضای سینه را میدان بازی قرار دادند تدرّج دارند, دَبیب دارند این حیواناتی را که میگویند دابّه برای اینکه نم نم از این حرکتها شروع کرده تا به دویدن اینکه میبینید انسان چه در نماز, چه در غیر نماز از این خاطرات و وساوس تلخ مصون نیست اینها صدای پای همین دابّههاست فلانجا چون چیزی را دیده, فلانجا چون حرفی زده الآن که موقع نماز است دست و پایش بسته است اینها فشار میآورند یک وقت میبینید که دارد میگوید «السلام علیکم» ولی نفهمیده با چه کسی سخن گفته, خب این باض هست, این فرّخ هست, این دبّ هست, این درَج هست «فِی صُدُورِهِمْ» بعد کم کم کلّ در دامن اینها, اینها رشد میکنند بعد «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» از این به بعد شیطان میخواهد نامحرمی را نگاه کند با چشم این نگاه میکند, دروغی, تهمتی, اِفکی, بهتانی بزند به زبان اینها میزند اینها میشوند لسان ابلیس, اینها میشوند چشم ابلیس. آن بیان نورانی حضرت امیر که در پایان خطبه متّقین دارد که کسی شنید «صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا» و فضولی بود آنجا اعتراض کرده به حضرت عرض کرد اگر فرمودید «هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ» پس چرا در شما اثر نکرده؟ فرمود: «نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَی لِسَانِکَ» شیطان این حرف را از دهان تو در آورده تو شدی لسان ابلیس, خب اینکه شده لسان ابلیس آیا ما در این قسمت سوم که دلیل پیدا کردیم که برخیها به جایی میرسند که میشوند لسان ابلیس آیا مشابه این دربارهٴ ابلیس هم دلیلی هست که ابلیس بشود لسان چنین شخصی؟ این سند میخواهد عقلاً همهٴ اینها ممکن است این یک, آنهایی که اهل شهودند اگر یک عده را مشاهده کردند دلیل خاص برای خودشان است دو, خیلی از بزرگاناند ما نه میتوانیم اینها را تکذیب بکنیم, نه برای ما حجّتاند گفتند که ما بعضیها را میبینیم وقتی که حرف میزنند آتش از دهنشان در میآید, خب عقلاً که ممکن است ولی برای ما حجّت نیست برای اینکه اینها معصوم نیستند یک, راهی هم برای اثبات چنین چیزی نداریم نه اثبات بکنیم نه تکذیب بکنیم این دو, ما که در راهیم اوایل راهیم این امکان عقلی را با روایت معتبر یا با آیه باید تتمیم بکنیم که آیا چنین چیزی شده است یا نه, چنین شیئی واقع شده است یا نه, آنکه برای ما طمأنینه میآورد دلیل معتبر نقلی است عقل امکانش را اثبات کرده, نقل تثبیت کرده این «فهاهنا امورٌ اربعه» یکی اینکه قرب نوافل را عقلاً که امکانش را ثابت کردند نقلاً دلیل معتبر و روایت صحیح داریم دو. دو, قرب فرایض عقلاً ممکن است ولی نقلاً هنوز دلیلی پیدا نشده. سه, در جهت خلاف آنها که با شیطنت رابطه دارند شبیه بُعد فرایض را ما پیدا کردیم یعنی شیطان این شده لسان شیطان که شیطان با زبان این حرف میزند او شده چشم شیطان, شیطان با چشم او میبیند. چهار, شبیه قرب نوافل بُعد خاص را که این شیطان بشود لسان او, آن را باید پیدا کنیم اگر پیدا نشود در همان امکانش باقی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اینگونه از اِخبارهای غیبی مثل ﴿إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ از غیر خدا ساخته نیست
انسان در سایه کارهای واجب آنقدر به خدا نزدیک میشود که مظهر خدا میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾ وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ﴿90﴾ أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً ﴿91﴾ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً ﴿92﴾ أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً ﴿93﴾
در جریان تحدّی به یک سوره گاهی ممکن است گفته شود که کلماتی در روایات هست در حدّ سورهٴ مبارکهٴ «کوثر» این شاید بتواند مماثل آن سوره باشد در حالی که خود این سورهٴ سه آیهای چندین معارف غیبی را به همراه دارد که دو حکم غیبی او جزء برجستگیهای این سوره است یکی اعلام به اینکه دین و نسل دیندار رسول اکرم میماند که میشود کوثر و دیگر اینکه دشمنِ معاند اینها منقرض و منقطع خواهد بود ﴿إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ اینگونه از اِخبارهای غیبی از غیر خدا ساخته نیست بنابراین اینچنین نیست که انسان سه جمله پشتسر هم بگوید بلکه این جملهها به ضرس قاطع خبر از بقای این دودمان یک, خبر از انقراض مخالفان آنها دو, و همهٴ اینها جزء اخبار غیبی است.
در جریان قُرب نوافل و قرب فرایض مستحضرید که اینجا چون بحث تفسیری است نه بحثهای علوم دیگر اصطلاح قرب نوافل و قرب فرایض اینجا مطرح نشد بعضی از سؤالها که مثلاً نماز قربان کلّ تقی است و نماز فریضه است تقرّب میآورد این معلوم میشود که فرسخها از این بحث دورند برای اینکه آن قرب فرایضی که گفته میشود یک اصطلاح اهل معرفت است یعنی انسان در سایهٴ کارهای واجب آنقدر به خدا نزدیک میشود که مجاری ادراکی و تحریکی خدا را در فصل سوم که وجهالله هست به عهده میگیرد میشود مظهر خدا, میشود لسان الله, میشود سمع الله, میشود بصر الله وقتی او دید خدا دیده است, وقتی او شنید خدا شنیده است, وقتی او گفت خدا گفته است اگر چیزی را او بگوید گفتهٴ خداست, اگر چیزی را او بشنود شنیدهٴ خداست این نه به نحو حلول است نه به نحو اتّحاد است نه به نحو تجسّم است بلکه به نحو مظهریّت است و مانند آن. در برابر قرب نوافلی که مرحوم کلینی نقل کرده با دوتا روایتی که خوانده شد اوّلی خیلی معتبر نبود ولی روایت دوم یعنی روایت هشت باب «مَن أذیٰ المسلمین واحتقرهم» آن سندش هم صحیح بود و آن قرب نوافل است قرب نوافل این است که شخص در اثر انجام مستحبّات در کنار واجبات از مرحلهٴ محبّ بودن به محبوب بودن میرسد اوایل محبّ خداست بعد به جایی میرسد که محبوب خدا میشود. برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آمده است که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ این مرحلهٴ انتقالی از محبّ به محبوب در مدار حبیب خدا حرکت کردن است اگر کسی در مدار حبیب خدا که رسول گرامی است حرکت بکند ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ زیرا وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حبیب الله هست یک, کسی که حبیبمحور است میتواند از مرحلهٴ محبّ بودن به محبوب بودن منتقل بشود دو, بر اساس این دو اصل این آیه تنظیم شده است که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ اگر کسی از محبّ بودن به محبوب بودن در اثر دَوران مدار حبیبالله بالا آمد میشود محبوب خدا وقتی محبوب خدا شد ذات اقدس الهی در مقام ذات نه, در مقام صفات ذاتی که عین ذات است نه, در مقام فعل که وجه الله است و ظهور الله است که مقام امکان است نه مقام وجوب مجاری ادراکی و تحریکی چنین سالک صالح را به عهده میگیرد فرمود: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها» همهٴ اینها آمده هم در راویات شیعه است هم در روایات سنّی این را میگویند قرب نوافل در این زمینه بیش از آن مقداری که فقهای ما و اصولیین ما دربارهٴ «رفع عن امّتی تسعة» کار کردند یا دربارهٴ حدیث نقض کار کردند این بزرگان اهل معرفت دربارهٴ این حدیث قرب نوافل کار کردند رسالهها نوشتند, کتابها نوشتند, درسها دادند محورشان همین حدیث شریف قرب نوافل است.
اما قرب فرایض که در کلمات این بزرگان است عبارت از آن است که در سایهٴ قرب فرایض انسان آنقدر مقرّب بشود, مقرّب بشود, مقرّب بشود تا مجاری ادراکی و تحریکی خدا در او ظهور کند او بشود لسان الله, او بشود عین الله, او بشود سمع الله این در کلمات بزرگان هست ولی روایتی پیدا نشده بر این کار چون دلیل عقلی نسبت به اینها نارساست یعنی عقل امکانش را ثابت میکند اما فعلیّتش را که یک وجود خارجی است به وسیلهٴ عقل ثابت نمیشود. آنچه که حرف اول را در این قسمتها میزند نقل است یعنی حدیث صحیح است که میتواند تثبیت کند انسان مقرّب به این درجه میرسد, چرا؟ چون آنچه که عقل میگوید این است که وقتی انسان در اثر اطاعت, در سایهٴ قرب فرایض به خدا نزدیک شد ذات اقدس الهی به او پاداشی میدهد همین مقدار را عقل میفهمد اما پاداش ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ را باید نقل بگوید اما اگر جزء مقرّبین شد ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ این را باید نقل بگوید عقل فقط میفهمد انسان در سایهٴ تقرّب به خدا به کمالاتی میرسد, به درجاتی میرسد از مواهب الهی استفاده میکند ذات اقدس الهی به او پاداش میدهد و مانند آن اما آن پاداش چیست آن را دیگر عقل نمیفهمد.
پرسش:...
پاسخ: نه, عقل خلافش را میگوید, میگوید عصمت شرط هست اما عصمت منحصر نیست امامت که شرط نیست نبوّت که شرط نیست این همه روایات را ما حمل بکنیم بر چهارده نفر بقیه هیچ در حالی که آن عبد صالح میگوید «کأنّی أنظر الی عرش ربی و قد وضع للحساب» و ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم برابر نقل مرحوم کلینی او را تأیید کرده, تصدیق کرده فرمود: «عبدٌ نوَّر الله قلبه» مصداق کاملش بله آن چهارده نفرند عصمت ممکن است شرط باشد ولی امامت شرط نیست عصمت هم مراتبی دارد عصمت منحصر در آن ذوات قدسی نیست امامت منحصر در آنهاست, حجّیت منحصر در آنهاست حرف آنها, فعل آنها, تقریر آنها حجّت است دون دیگران اینها دارای سِمت و رسالت و خلافت الهیاند دون دیگران, اما دیگران جزء مقرّبین نمیشوند, اسرار دیگران را نمیفهمند این را این همه آیات و روایات که دارد که منحصر بر آنها نیست اگر کسی به مقام مقرّبی رسید از باطن دیگران باخبر میشود, اعمال دیگران را میبیند, نامهٴ اعمال دیگران را میبیند ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ روح و ریحان میشود, کتاب ابرار در علّیین است ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ مقرّبون شاهدند خیلیها میفهمند که این آقا دیشب چطور نماز شب خوانده اینها را مقرّبین هم میفهمند اما آن مقام بالغهٴ عصمت و حجیت الهی و امامت این بر اساس «الله أعلم حیث یجعل نبوّته, رسالته, خلافته, ولایته وامامته» او معیّن میکند, خب بنابراین.
پرسش: استاد ببخشید اگر قرب فرایض قوّت و قدرت بیشتری در حضور قلب به جا میگذارد آقا امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمود بگذارید پدرم وارد نافله بشود بعد تیغ را از پایش در آورید.
پاسخ: بله, برای اینکه ممکن است که این احتمال میدانند که ممکن است که به آن نمازش آسیبی برساند خونی بیاید و آن خون در نماز واجب مَعفوّ نباشد در نافله مستحب باشد اسراری دارد ما که نمیدانیم اینچنین نیست که وجود مبارک حضرت امیر در نافله حضور قلبش بیش از فریضه بود اینطور نیست این برای جریان عادی است که اگر یک وقت حادثهای پیش آمده در نماز واجب نباشد و اینها هم برابر علمشان هم فقه را اداره نمیکنند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اینکه به استناد این دوتا آیه به صورت روشن و شفّاف میفهمد مردم چه کارهاند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ که این «سین», «سین» تحقیق است نه «سین» تسویف در برابر «سوف» قرار بگیرد برای اینکه الله یقیناً الآن میبیند نه تنها میفهمد, رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم الآن میبیند(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ما چه میکنیم فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ منتها این علم ملکوتی سند فقهی نیست حضرت در محکمهٴ قضایی فرمود: «إِنَّمَا» با حصر «إنما أقضی بینکم بالبیّنات والایمان» ما بنا نداریم بر آن علم ملکوتی عمل بکنیم آن فوق آن است که سند فقهی باشد اگر ما برابر آن علم عمل بکنیم که شما خلاف نمیکنید که ما میفهمیم چه کسی خلاف کرده, حق با چه کسی است, چه کسی دروغ گفته, چه کسی تهمت زده آن وقت بگیریم و ببندیم و بزنیم و زندان کنیم که نمیشود این برای قیامت است ما فقط یعنی فقط برابر اَیمان و بیّنات حکم میکنیم گاهی معجزه اقتضا میکند, حفظ دین اقتضا میکند که ما برابر آن علم غیبی عمل کنیم وگرنه «إنما أقضی بینکم بالبینات و الایمان» بعد هم صریحاً اعلام کرد فرمود حکم قاضی یک حجّت ظاهری است نه حکم الله الواقعی اگر شما بین خود و خدایتان میدانید این مال برای شما نیست ولی با قسم دروغ محکمه را به سَمت خودتان کشاندید یا با شاهد زور حکمی گرفتید مبادا بگویید ما از محکمهٴ پیغمبر این مال را گرفتیم پیغمبر با دست خود این مال را به ما داد این مال میشود حلال خیر, اگر مالی را از محکمهٴ من با شهادت زور یا با قسم دروغ گرفتید «فکأنّما قطعة من النار» یک مقدار آتش دارید میبرید بنا نیست که ما برابر آن علم غیب عمل بکنیم وجود مبارک حضرت امیر عالماً عامداً که ضربت میخورد و شهید میشود حرکت کرده وجود مبارک امام حسن اینطور است, وجود مبارک امام حسین اینطور است اینطور نیست که آن علم ملکوتی سند فقهی باشد آن اُسوه نیست فعل آنها برای ما حجّت است باید در معیارهای عادی باشد اینها اُسوهٴ ما هستند باید در معیارهای عادی باشد با ملکوت آنها فقه را و اعمال عادی را اداره نمیکنند تا کسی بگوید وقتی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) میدانست که شهید میشود چرا رفته یا وجود مبارک امام مجتبی وقتی میدانست این آب مسموم است چرا میل کرده یا وجود مبارک حضرت امیر میدانست شب نوزدهم ضربت میبیند چرا رفته؟ آن علم ملکوتی اینها گوشهای از حرفهاست که در بین فقهای ما مثل افراد کاشفالغطا متوجّهاند متأسفانه این کتاب قیّم کشفالغطاء هم جزء کتابهای مهجور حوزه است این بزرگوار این فقیه فَحل و نامی این هم این مطلب را ایشان هم دارد که این علم ملکوتی سند فقهی نیست. غرض آن است که اگر کسی خواست به قرب فرایض بار یابد عقل میگوید که این به خدا نزدیک شد یقیناً خدا پاداشی به او میدهد, کمالاتی به او عطا میکند, از مواهب الهی برخوردار است اینها را عقل میفهمد اما چه چیزی میدهد را عقل نمیفهمد آن اهل معرفت آنها هم به استناد همین روایات گفتند برخیها ممکن است مشاهده کرده باشند آنها اهل شهودند مشاهده میکنند نظیر آنچه را که حارثةبنمالک شهود کرده گفت «کأنّی أنظر الی عرش ربی و قد وضع للحساب» و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم تصدیق کرده اما چه چیزی میدهند, کجا میدهند, چقدر میدهند را باید دلیل نقلی معتبر بگوید, دلیل نقلی معتبر ما که کتاب و روایات معتبر است دربارهٴ قرآن ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیه شانزده به بعد فرمود زبانت را تکان نده ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ اینجا جای تو نیست اینجا من باید بگویم تو باید گوش بدهی یک, بفهمی دو, به مردم هم برسانی سه, ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ گاهی هم ممکن است آنها بفرمایند أنا لسان الله چه اینکه فرمودند مرحوم صدوق نقل کرده که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «أنا ید الله» یا «عین الله», «أنا جَنب الله» و مانند آن, اما این ثابت نمیکند کجا جَنب الله است این مثلث را نگاه کنید این بنده در همهٴ شئون بنده است یک, آنچه را که به او میرسد او فقط گیرنده است نه دهنده خدای سبحان به او عطا میکند نه او میگیرد دو, اعطای الهی هم به نحو تفویض نیست حدوثاً و بقائاً در اختیار خداست این سه, چه چیزی داد, چقدر داد, چطور داد را او باید بگوید. فرمود اینجا زبانت را تکان نده در حدیث قدسی یک مقدار اختیارات داری, در روایات مقداری بیشتر اختیارات داری اما در حرم امن قرآن هیچ اختیار نداری به نحو سالبهٴ کلّیه معنا برای من, لفظ برای من, پیوند لفظ برای من تو فقط باید گوش بدهی و بفهمی و وحی را بگیری و ضبط بکنی و به مردم منتقل بکنی در همهٴ مراحل هم معصوم و امینی, بنابراین قرب فرایضی که در کتابهای اهل معرفت مطرح است او را پیدا کنید در اینترنت وگرنه این همه روایات هست که خب فریضه باعث قرب است دیگر تمام اعمال عبادی را که مکلّفین انجام میدهند میگویند قربة الی الله این «الصلاة قربان کلّ تقی» که مخصوص صلات نیست این در زکات هم آمده که «الزکات قربان کلّ تقی» و راست هم هست اینها تمثیل است و نه تعیین یعنی هر عمل واجب عبادی قربان اوست «القربان ما یتقرّب به العبد مِن المولیٰ» صوم قربان است, حج قربان است, قربانی روز دهم قربان است, رَمی جمره قربان است, حلق رأس قربان است, قربانی هم قربان است منتها حالا بعضیها چون اهمّیتی داشتند به قربانی به قربان, قربانی نام میدهند وگرنه آن رمی جمره هم قربانی است, آن سَر تراشیدن هم قربانی است مگر کسی روز دهم بخواهد حلق رأس کند یا مو را کوتاه کند نظیر آنجایی که گاهی میرود آرایشگاه یا پیرایشگاه نزد سلمانی میرود اگر آنطور سرش را کوتاه کند که عمل او باطل است او همانطوری که نماز میخواند میگوید دو رکعت نماز صبح میخوانم قربة الی الله سَر را هم باید آنطور حلق کند اگر نیّت نکند که باطل است تقصیرش بینیّت باطل است, حلقش بینیّت باطل است آن سر تراشیدن هم قربانی اوست, آن سنگ زدن هم قربانی اوست چون «یتقرّب به العبد مِن المولیٰ» پس قُرب فرایضی که گفتند یعنی حرفی که عرفا دارند آن را باید پیدا کرد در کلمات اینها نثراً و نظماً فراوان است چه در عرب, چه در عجم این کلمات فراوان است, چه در نثر چه در نظم این فراوان است ولی عمده سند این مطلب است اگر کسی این معنا را مشاهده کرد «طوبیٰ له و حُسن مآب» ماییم و عقل و نقل, عقل به این مقام راه ندارد دلیل عقلی فقط میگوید که اگر کسی متقرّب الی الله شد حتماً به کمال رسیده ذات اقدس الهی به او مواهبی دارد, درجاتی دارد, مراتبی به او افاضه میکند اینها را میفهمد اما به او چه چیزی میدهد را عقل نمیفهمد نقل هم که تا حال پیدا نشده حالا فحصتان اگر هست بروید به سراغ این نروید که در مستدرک, در وسائل دارد که انسان با فریضه به خدا نزدیک میشود اینها که حرفِ دمِ دستی است آنکه این کتابهای اهل معرفت دارند, عرفا دارند نظیر قرب نوافل این را پیدا کنید اگر پیدا کردید سعیتان مشکور تا الآن هم سعی کردید سعیتان مشکور, خب این عصارهٴ قرب فرایض آن هم عصارهٴ قرب نوافل که دوتا اصطلاح است.
پرسش: قلب انسان در مسئله فریضه و واجب چیزی را به عنوان پاداش برای خودش منظور نمیکند.
پاسخ: پاداش یعنی قرب دیگر خود قرب, خود عقل میگوید وقتی عمل قربی را انسان صحیحاً انجام داد نزدیک شد به کمال محض خب این خودش کمال است دیگر قرب به کمال محض کمال است دیگر این 1001 اسم که در جوشن کبیر است منشأ همهٴ کمالات ذات اقدس الهی است انسان به این کمال به علیم, به حکیم, به رفوف, به رئوف, به باسط, به قابض, به شافی, به ضارّ همین کسی که به قرب رسیده این هم یک حمد بخواند یک مریض شفا پیدا میکند دیگران نه, چون این به هو الشافی نزدیک شده چرا ما از نیکان التماس دعا داریم؟ میگوییم شما یک حمد بخوانید برای ما خب این حمد را خود ما هم میخوانیم ولی این به هو الشافی نزدیک شده اینکه بگوید ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ اثر دارد خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد این از بعضی از مشایخ و بزرگانش نقل میکرد کسانی بودند که مثلاً پایشان درد میکرد این حمد میخواند همینطور دست میکشید این درد از پا در میرفت خب این دست یک دست دیگر است اگر کسی به الله نزدیک شد یعنی به الشافی نزدیک شد, به الرازق نزدیک شد, به القابض و الباسط نزدیک شد خب دعای او اثر دارد, خواستهٴ او اثر دارد, ارادهٴ او اثر دارد, قیام و قعود او اثر دارد اینچنین است, خب.
قرب فرایضی که هست این است منتها چهار مطلب است که جداگانه باید بحث بکنیم آن مطالب چهارگانه این است که در مسئلهٴ معرفت راهی است به عنوان برهان که شیء را انسان از درون او میشناسد که اگر ما خواستیم مثلاً انسان را بشناسیم از جنس و فصلش بشناسیم آب را خواستیم بشناسیم از ماده و صورتش بشناسیم از گوهر هر شیئی, شیئی را که بشناسیم بهترین راه اوست این خب کمتر نصیب کسی میشود گاهی از راه لوازم و اوصاف و آثار شیء را میشناسیم این هم راهی است تا حدودی قابل قبول, گاهی از راه ضد این شیء را میشناسیم یعنی وقتی «الف» ضدّ «باء» بود «باء» ضدّ «الف» بود یکی را که شناختیم دیگری را هم میشناسیم از باب «تُعرف الأشیاء بأضدادها» این شناخت دیگر شناخت برهانی نیست شناخت جدلی است اینگونه از شناختها در کتابهای عقلی به عنوان شناخت جدلی مطرح است در روایات ما هم هست از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال کردند که عاقل کیست؟ عقل چیست؟ وجود مبارک حضرت امیر عقل را معرفی کرده بعد عرض کردند که جاهل کیست؟ فرمود گفتم نه, عاقل را معرفی کرده که عاقل کیست بعد عرض کردند جاهل کیست؟ فرمود گفتم نه, یعنی «یعرف الأشیاء بأضدادها» در نهجالبلاغه در کلمات حکیمانه حضرت کلمات قصار شمارهٴ 235 این است «و قیل له(علیه السلام): صف لنا العاقل» که «العاقل مَن هو» «فقال(علیه السلام): هُوَ الَّذِی یَضَعُ الشَّیْءَ مَوَاضِعَهُ» عاقل کسی است که هر کاری را سرِ جای خودش انجام بدهد نه تند, نه کند, نه افراط, نه تفریط, نه یمین, نه یسار «الیمین و الشمال مَضلّة» در مسیر مستقیم این معنی عاقل است «فقیل له(علیه السلام) فصف لنا الجاهل» عرض کردند «الجاهل مَن هو» «فقال(علیه السلام) قَدْ فَعَلْتُ» گفتم نه, این گفتم نه از باب «یعرف الأشیاء بأضدادها» است این یک معرفت جدلی است این معرفت جدلی هم مستحضرید در کتابهای منطقی مقبول است در حدّ خودش این یک مطلب. حالا ما اینگونه از تقابل را بین قُرب نوافل و قرب فرایض نداریم تا بگوییم اینها چون ضدّ هماند «یعرف الأشیاء بأضدادها» وقتی در روایت صحیح کلینی قرب نوافل معنا شد قرب فرایض هم از همین راه شناخته بشود اینها که از آنها نیست که دوتا امر وجودیاند, دوتا کمالاند, دوتا راهاند, دوتا فضیلتاند کاملاً جدا پس این راه «یعرف الأشیاء بأضدادها» آنجا نیست.
اما آن مطالب چهارگانه در جریان قرب نوافل ما حدیث معتبر داریم و محور بحث خیلیها هم قرار گرفت ببینیم آیا همانطوری که انسان در سایهٴ تقرّب و محبوبیّت به جایی میرسد که خداوند مجاری ادراکی و تحریکی او را تأمین میکند لسان او و قلب او میشود آیا او هم میتواند لسان خدا و بصر و سمع خدا بشود یا نه؟ این را جداگانه باید ثابت بکنیم. یکی ثابت شد دیگری ثابت نشد این دو. در امور چهارگانهای که مانده دوتا امر دیگر مانده یکی در رذیلت است دربارهٴ شیطان هم همین امر وارد شده گاهی انسان به همان اندازه که از خدا دور میشود به شیطان نزدیک میشود اول دوست شیطان است بعد شیطان دوست او, اول به وِلای شیطان سر سپرده است بعد تحت ولایت شیطان است وقتی به شیطان نزدیک شد شیطان را به دل راه داد به درون دل راه داد و او را محرم اسرار خود کرد این بُعد از خدا قرب به شیطان را به همراه دارد شبیه قرب نوافل ـ معاذ الله ـ که شیطان به او نزدیک میشود او هم به شیطان نزدیک میشود آنگاه او میشود لسان ابلیس, او میشود سمع ابلیس که کار را ابلیس انجام میدهد منتها با چشم و گوش او این را چند بار در طیّ این بحثهای تفسیری از کتاب شریف نهجالبلاغه خواندیم خطبهٴ هفتم نهجالبلاغه که اوایل نهجالبلاغه هم هست وجود مبارک حضرت امیر مذمّت پیروی شیطان را در این خطبهٴ کوتاه طرح میکند میفرماید این گروه منافق یا کافر یا شیطاندوست «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاکاً» اینها ببینند هر چه که برای شیطان خوشایند است اینها میپذیرند «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً» شیطان هم اینها را دام خود قرار داد, تور خود قرار داد اینها شیطان را ملاک امر قرار دادند شیطان هم اینها را به دام کشید بعد وقتی وارد درون دل آنها شد «فَبَاضَ» اول آشیانه کرد و لانه ساخت و زمینه را فراهم کرد بعد «بَاضَ» بیضه و تخمگذاری کرده در درون دل اینها این تخمها را بعد از نهادن «وَ فَرَّخَ» فَرْخ و فرّوخ است جوجه که در نصاب خواندید این بیضهها, این تخمها را به صورت جوجه در آورده «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ» این جوجهها کم کم راه افتادند شدند دابّه, کم کم فضای سینه را میدان بازی قرار دادند تدرّج دارند, دَبیب دارند این حیواناتی را که میگویند دابّه برای اینکه نم نم از این حرکتها شروع کرده تا به دویدن اینکه میبینید انسان چه در نماز, چه در غیر نماز از این خاطرات و وساوس تلخ مصون نیست اینها صدای پای همین دابّههاست فلانجا چون چیزی را دیده, فلانجا چون حرفی زده الآن که موقع نماز است دست و پایش بسته است اینها فشار میآورند یک وقت میبینید که دارد میگوید «السلام علیکم» ولی نفهمیده با چه کسی سخن گفته, خب این باض هست, این فرّخ هست, این دبّ هست, این درَج هست «فِی صُدُورِهِمْ» بعد کم کم کلّ در دامن اینها, اینها رشد میکنند بعد «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» از این به بعد شیطان میخواهد نامحرمی را نگاه کند با چشم این نگاه میکند, دروغی, تهمتی, اِفکی, بهتانی بزند به زبان اینها میزند اینها میشوند لسان ابلیس, اینها میشوند چشم ابلیس. آن بیان نورانی حضرت امیر که در پایان خطبه متّقین دارد که کسی شنید «صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا» و فضولی بود آنجا اعتراض کرده به حضرت عرض کرد اگر فرمودید «هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ» پس چرا در شما اثر نکرده؟ فرمود: «نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَی لِسَانِکَ» شیطان این حرف را از دهان تو در آورده تو شدی لسان ابلیس, خب اینکه شده لسان ابلیس آیا ما در این قسمت سوم که دلیل پیدا کردیم که برخیها به جایی میرسند که میشوند لسان ابلیس آیا مشابه این دربارهٴ ابلیس هم دلیلی هست که ابلیس بشود لسان چنین شخصی؟ این سند میخواهد عقلاً همهٴ اینها ممکن است این یک, آنهایی که اهل شهودند اگر یک عده را مشاهده کردند دلیل خاص برای خودشان است دو, خیلی از بزرگاناند ما نه میتوانیم اینها را تکذیب بکنیم, نه برای ما حجّتاند گفتند که ما بعضیها را میبینیم وقتی که حرف میزنند آتش از دهنشان در میآید, خب عقلاً که ممکن است ولی برای ما حجّت نیست برای اینکه اینها معصوم نیستند یک, راهی هم برای اثبات چنین چیزی نداریم نه اثبات بکنیم نه تکذیب بکنیم این دو, ما که در راهیم اوایل راهیم این امکان عقلی را با روایت معتبر یا با آیه باید تتمیم بکنیم که آیا چنین چیزی شده است یا نه, چنین شیئی واقع شده است یا نه, آنکه برای ما طمأنینه میآورد دلیل معتبر نقلی است عقل امکانش را اثبات کرده, نقل تثبیت کرده این «فهاهنا امورٌ اربعه» یکی اینکه قرب نوافل را عقلاً که امکانش را ثابت کردند نقلاً دلیل معتبر و روایت صحیح داریم دو. دو, قرب فرایض عقلاً ممکن است ولی نقلاً هنوز دلیلی پیدا نشده. سه, در جهت خلاف آنها که با شیطنت رابطه دارند شبیه بُعد فرایض را ما پیدا کردیم یعنی شیطان این شده لسان شیطان که شیطان با زبان این حرف میزند او شده چشم شیطان, شیطان با چشم او میبیند. چهار, شبیه قرب نوافل بُعد خاص را که این شیطان بشود لسان او, آن را باید پیدا کنیم اگر پیدا نشود در همان امکانش باقی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است