- 648
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 41 تا 44 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 44 سوره نور"
- کلّ هستی را ذات اقدس الهی آفرید و اداره میکند؛
- خداوند یک نور خاص دارد که عدّهای از آن نور خاص بهره میبرند؛
- عالِم و علم و معلوم هر سه را خداوند آفریده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ (41) وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (42) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ (43) یُقَلِّبُ اللَّهُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُوْلِی الأبْصَارِ (44)﴾
بعد از اینکه فرمود کلّ هستی را ذات اقدس الهی آفرید و اداره میکند ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[1] و بعد از اینکه فرمود خداوند یک نور خاص دارد که عدّهای از آن نور خاص بهره میبرند این مدبّر بودن خدا و رحیم و رئوف بودن خدا و گاهی فقدان رحمت الهی را در آیات بعد ذکر فرمود. فرمود آنهایی که نور خاصّ الهی نصیبشان شد میفهمند که صدر و ساقهٴ عالَم تسبیحگوی حقّاند نه تنها میفهمند بلکه میشنوند; آنها که نورِ رقیق نصیبشان شد با برهان میفهمند که سراسر عالَم تسبیحگوی حقّاند آنها که از نور بیشتری برخوردارند با وجدان مییابند میشنوند و میبینند که اشیاء تسبیحگوی حقّاند تحمیدگوی حقّاند در پیشگاه حق خاضع و خاشعاند صدای تسبیح رَعد را میشنوند ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ﴾[2] اگر کسی اهل آن نور خاص نباشد فقط یک خروش و صدا میشنود اگر کسی مقدار ضعیفی از آن نور نصیبش شد با برهان میفهمد که این رعد, تسبیحگوی حق است و اگر نور بیشتری نصیب او شد واقعاً صدای تسبیح رعد را میشنود همان طوری که صدای تسبیح فرشتهها را میشنود. بنابراین برای برخیها این ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ به معنای «ألم تَعلم» است یعنی مصداقاً, برای شخص رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولیای الهی اهل بیت و شاگردان آنها همان رؤیت است که واقعاً میبینند اشیاء ساجد و خاضعاند و میشنوند صدای تسبیحات آنها را ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ﴾ گرچه پرنده در همه حالات تسبیحگوی حق است اما در حالی که صَفیف دارد نه دَفیف پَر نمیزند صاف در فضا حرکت میکند این یک کرامت بالغهای را نشان میدهد در آن حال هم تسبیحگوی حقّاند چه اینکه خود آنها هم میفهمند که چه میکنند انسان است که گاهی ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[3] نماز میخوانند ولی نمیفهمند چه میگویند اما این موجودات نماز میخوانند و میفهمند چه میگویند. خب ﴿کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ﴾ نه یعنی نماز را میفهمند تسبیح را میفهمند بلکه حضور قلب دارند در حال نماز حاضرالقلباند در حال تسبیح حاضرالقلباند ﴿کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ﴾ البته ﴿وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ﴾.
بعد فرمود هم خالقیّت کلّ جهان به عهده خداست (یک) هم ربوبیّت کلّ جهان به عهده خداست (دو) و هم همگان به او توجّه دارند و به سَمت او در حرکتاند (سه) اینکه فرمود: ﴿وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ کسی مُلک دارد و نفوذ دارد که مالک باشد کسی مالک است که خالق باشد چون در کلّ جهان فرض ندارد که کسی غاصب باشد یا مانع باشد; در امور جزئی ممکن است موجودی مالک شیئی باشد ولی مَلِک نباشد کسی از او غصب بکند و او را تحت قَهر قرار بدهد اما کلّ جهان جنود و ستاد الهیاند[4] فرض ندارد که چیزی مانع ارادهٴ الهی باشد چون همه مخلوق او و مربوب او هستند بنابراین فرضِ مانع, یک فرض مستحیل است هم مالک است چون خالق است هم مَلک است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾[5] چون کسی مانع نفوذ اراده الهی نیست لذا فرمود: ﴿وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این تقدیم خبر هم مفید حصر است پس او آفرید (یک) او تدبیر میکند (دو) همه هم به سَمت او هستند (سه).
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرماید این ناظر به معاد نیست[6] بر خلاف آنچه جناب فخررازی و همفکرانشان این ﴿إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴾ را به معاد برگرداندند[7] آنها خیال کردند که این آیه نظیر آیات دیگر ناظر به آن است که اشیاء به طرف خدا برمیگردند بله اشیاء به طرف خدا برمیگردند ولی از آیات دیگر استفاده میشود این آیه ناظر به این است که هر چیزی بالأخره به مبدأش برمیگردد کار را از او میخواهد اگر کلّ جهان تسبیحگوی حقّاند تحمیدگوی حقّاند فرمان را باید از چه کسی بگیرند از آن محمود و مسبَّح باید بگیرند به او مراجعه میکنند دستور را از او میگیرند یک وقت دستور میرسد که دهن باز کن و قارون را بگیر این زمین میگوید چَشم اگر فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[8] برای آن است که این زمین گوش به فرمان خداست آن دریا هم گوش به فرمان خداست آن سنگ هم گوش به فرمان خداست دستور میرسد که دوازده چشمه باید بجوشانی میگوید چشم,[9] پس صیرورت و رجوع کلّ شیء الی ربّه است حرف او را گوش میدهند البته کلّ نظام وقتی که صحنهٴ زلزلة الساعه پدید آمد خب همه به طرف الله برمیگردند این ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[10] ناظر به حشر اکبر است آن درست است اما این گونه از آیات ناظر به این است که همه مطیع او هستند و به او مراجعه میکنند در تصمیمگیریها و در اطاعت و فرمانبری کجا ببارند کجا نبارند حالا الآن قصّه بارش باران و نفوذ این هوای سرد و گرم است اینها فقط منتظرند که دستور برسد کجا ببارند کجا نبارند این طور نیست که به میل خودشان هر جا خواستند ببارند سائقی دارند اگر سائقی دارند و قائدی دارند اگر موجودی کسی از جلو او را راهنمایی میکند میشود قائد از پشت سر او را سوق میدهد میشود سائق خب این منتظر است که قائد چه میگوید سائق چه میگوید دیگر. ذات اقدس الهی فرمود قائد ماییم به اسمی از اسما سائق ماییم به اسمی از اسما ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾[11] ما پیشانی و پیشانوی هر چیزی را گرفتیم داریم میبریم یعنی ما قائدیم حالا این اختصاصی به دابّه ندارد پرندهها هم همین طورند جمادات هم همین طورند گیاهان هم همین طورند پیشانوی هر چیزی به دست راهنما و قائد است ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ سؤال: حالا پیشانی را گرفتی کجا میبری؟ ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾[12] من بر اساس راه راست اینها را رهبری میکنم.
خب در بخشهای دیگر فرمود اینچنین نیست که من پیشاپیش اینها با فعلی از افعال خودم قیادتِ کل را به عهده بگیرم از پشت قافله و عقبماندهها بیخبر باشم خیر ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[13] آن که قائد است همان سائق است سائق یعنی کسی که از پشت سر هدایت میکند از پشت سر میراند. فرمود همان طوری که خدا ﴿هُوَ الأوَّل﴾[14] است و همان خدا «هو الآخر»[15] است خدایی که «هو الظاهر»[16] است همان خدا «هو الباطن»[17] است خدایی که قائد است همان «هو القائد», «هو السائق» است فرمود اینچنین نیست که ما در دنبالهٴ این قافله ابرها نباشیم ما از پشت سر هم این ابرها را میرانیم تا آنجا که مصلحت باشد گاهی مصلحت نیست که ذات اقدس الهی این باران را به این مردم بدهد دستور میدهد که این ابرها بارانها را به دریاها منتقل میکنند خب این سلب نعمت است برای اینکه فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾[18] تمام قطرات باران به اندازه نیازهای گیاهان روی زمین است ولی وقتی گروهی قابل و لایق نباشند فرمود خب این را ما به دریاها میدهیم پس بنابراین همان «هو القائد», «هو السائق» است همان که پیشانوی اشیاء را گرفته همان در پشت سر اشیاء را هم راهنمایی میکند لذا اشیاء بین ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[19] در این تنگه به دستور او دارند حرکت میکنند فرمود گاهی قائد را میبینند سائق را میبینند صدا را میشنوند اینها همانهایی هستند که ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[20] از نورانیّت خاص استفاده میکنند گاهی نمیبینند ولی میفهمند, خب با برهان میفهمند این هم نوری است گاهی نه با وجدان مشاهده میکنند نه با برهان میفهمند اینها کسانیاند که ساهیاند و غافلاند فرمود: ﴿وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ حدوثاً ﴿وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾ بقائاً تقدیم ﴿إِلَی اللَّهِ﴾ هم باز مفید حصر است اشیاء دستورها را از ذات اقدس الهی میگیرند. گاهی یک اصل کلی را ذکر میکند بعد نمونه را, این یک ترجیعبند گونهای است که اصل کلی را ذکر میکند بعد موارد را ذکر میکند اول ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[21] بعد مؤمن و کافر را ذکر فرمود مثالهای آنها را ذکر فرمود بعد فرمود: ﴿وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ بعد جریان پیدایش ابر و باد و باران و ریزش و تگرگها و اینها را ذکر میکند.
به دنبال اینکه مُلک سماوات و ارض برای خداست فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ این ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ هم یا ادراکِ مفهومی است که به وسیلهٴ برهان نظم و امثال نظم است که نصیب گروه خاص میشود یا مشاهده است که نصیب اوحدیّ از انسانهای موحّد است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی﴾ این اِزجا یعنی سوق دادن یعنی راندن; منتها آرام آرام کم کم گاهی جریان کشتی را میفرماید: ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ﴾[22] خداوند کشتی را به وسیلهٴ باد حرکت میدهد نه تند که شما آسیب ببینید اینکه میگویند بضاعتِ مزجات برای اینکه انسان کالایی را چیزی را کم کم تدریجاً به کسی میدهد اینکه میگویند بضاعت ما مزجات بود یعنی قلیل بود از آن اِزجا, قلّت در میآید چون به تدریج است سهل است یسیر است میگویند بضاعت ما مزجات بود.
خب این اِزجا گاهی به فلک و کشتی نسبت داده میشود در بعضی از آیات یعنی آیه 66 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ﴾ آرام آرام این کشتی را حرکت میدهد که شما گرفتار طوفان و تندباد و امثال ذلک نشوید ﴿لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً﴾ الآن اینجا میفرماید اول از نقطهٴ دور, این ابرها را به تدریج جمع میکند خب به چه وسیله این ابرها را آرام آرام حرکت میدهد به وسیله یک نسیم; اول که طوفان و تندباد و اینها نیست اول نسیمی است بعد از اینکه خدای سبحان با یک سلسله اموری ابر تولید کرد حالا میخواهد این ابرها را جابهجا کند مثل اینکه یک تولید دارد و یک مصرف یک صادرات دارد یک واردات حالا این ابرها را تولید کرده ابرها از دریاها برمیخیزد و مانند آن حالا کجا باید بروند مأموریتشان چیست چه کسی مأموریت را اجرا میکند بعد از تولید ابر از فضای اقیانوسها و دریاها و امثال ذلک به باد دستور میدهد آرام آرام اینها را جمع بکن این میشود اِزجاء سحاب که فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً﴾ به وسیلهٴ باد این ابرها را آرام آرام حرکت میدهد این ابرهایی که اول قطعه قطعه و پراکنده بودند و از تبخیر این آبِ دریا و مانند آن پدید آمدند اینها را حرکت میدهد به هم نزدیک میکند وقتی نزدیک کرد میشود ابرهای فراوان وقتی ابرهای فراوان شد ﴿ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ﴾ مستحضرید که این کلمهٴ «بین» دو طرف میخواهد نمیشود گفت بین الف خب بین الف و چه چیزی ولی اگر الف یک مجموعه پراکندهای باشد میشود گفت بین الف ساماندهی کرده الفتی ایجاد کرده بین این جمعیّت, الفتی ایجاد کرده لذا این «بین» دو ضلعی نیست که بینه و بین شیء آخر بلکه «بین السّحاب» معلوم میشود که این ابرهای پراکنده که حالا اسم جنس است و کثرت را به همراه دارد این ابرهای پراکنده را به وسیله این باد نزدیک هم کرد بعد الفتی بین اینها ایجاد میکند کم کم یک نکاح و ازدواجی بین اینها برقرار میشود اینها باردار میشوند حالا که باردار شدند بار را چه وقت و کجا باید وضع کنند و چطور وضع کنند آن را جداگانه ذکر فرمود, فرمود: ﴿ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً﴾ وقتی که کاملاً الفت برقرار شد و آماده شدند و باردار شدند اینها متراکم هماند رُکام یعنی متراکم متراکب به صورت یک کوه در میآیند. حالا برای اینکه اینها شلنگی نبارند اگر بخواهند بارش باران داشته باشند یا بهمنی نازل نکنند اگر بخواهند بارش برف داشته باشند برای اینها رَحِم درست میکند اینها را غربالی میکند برای اینها روزَنه فراهم میکند که از این روزنه باران ببارد یا برف ببارد ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ﴾ یعنی این باران را ﴿یَخْرُجُ﴾ «مِنه» نیست ﴿مِنْ خِلاَلِهِ﴾ است یعنی بعد از اینکه وسطها را باز کرده یعنی برای این سحابِ نکاح شدهٴ تلقیح شدهٴ باردار شده رَحِم درست کرده آنگاه دستور بارش میدهد اینکه میگویند فلان شیء مختل است یعنی اتّصالش قطع شده است بین الف و با فاصلهای پیدا شده اگر این کار متّصل باشد و هماهنگ میگویند منسجم است اما اگر یک گوشه یک طرف یک گوشه طرف دیگر این وسط خالی باشد میگویند مختل شده است خلل پیدا کرده خلال دارد این ابر مختل میشود این ابر منسجم, مختل میشود رحمدار میشود تا قطرهای ببارد ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾.
این تعبیرها در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» تا حدودی مبسوطاً گذشت سایر سوَر هم بود آیهٴ دوازده و سیزده سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود ﴿هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ﴾ او ابرهای سنگین و باردار را ایجاد میکند آنگاه ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ﴾ در اینجا خوف و طمع, تبشیر و انذار, نعمت و نقمت کنار هم مطرح است گاهی خدا مصلحتش این است که گروهی را با صاعقه از پا در بیاورد آن را مطرح میکند گاهی مصلحتش این است که با تگرگ و برف و یخبندان شدن و سرمای زودرس به یک عدّه آسیب برساند اینجا ذکر میکند گاهی مصلحت آن است که رحمت و نعمت را نصیب کسی کند اینجا مطرح میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این آیات آمده فرمود: ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ﴾ به این قسمت باید توجه کرد فرمود: ﴿وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاءُ﴾ اگر کسی را خواست تنبیه کند با این صاعقه, مصیبتزده میکند و این صاعقه را اصابت میدهد به کسی که حکمتِ او خواسته است. در مقام ما هم فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ﴾ تگرگها که میوهها را از بین میبرد به هر گروهی که مصلحت بداند اصابت میکند آنها را مصیبتزده میکند محصولشان را از بین میبرد و گروهی که مورد عنایت حقّاند این تگرگها و سرماهای زودرس را از آنها منصرف میکند و نمیگذارد آنها آسیب ببینند خب پس هم نظام تکوینی و علمیاش را محقّق کرده که علوم تجربی در باد و بارانشناسی در هواشناسی پیدایش باد از یک سو ابر از سوی دیگر تراکم ابر از سوی دیگر تلقیح ابر از سوی دیگر باردار شدن آنها بعد از تلقیح از سوی دیگر رَحِمدار شدن آنها هنگام بارش از سوی دیگر خلال آنها [هنگامی که] بخواهد ببارد این را علم به عهده میگیرد که بارها به عرض رسید اینها به مراتب هم بیشتر از «رُفع عن امّتی»[23] هستند هم برتر از «لا تنقض الیقین ابداً بالشکّ»[24] است و هم راه دارد خب اگر با «لا تنقض» ما دهها کتاب در طول این صد سال درست کردیم شده علم اصول با این آیات با این ادلّه نمیشود دهها کتاب درست کرد به نام هواشناسی دینی و هواشناسی اسلامی؟! ما دلمان میخواهد وقتی میگویند علمی اسلامی است یعنی نظیر آن روایت حمّاد که از اول اذان تا آخر «والسلام علیکم» گفته این طور به ما بگوید تا بشود علم اسلامی خب شما جلد اول کفایه را که میبینید, این کفایه جزء علوم اسلامی است یا نه؟ اول تا آخر, آخر تا اول این جلد اول کفایه آیهای نیست روایتی نیست فقط به عقل و استدلال وابسته است بنای عقلا بر این است شارع مقدس دیده و رد نکرده میشود حجّت; امر دلالت بر وجوب دارد طبیعت نه مرّه را میرساند نه تکرار را میرساند نه فوریّت را میرساند نه تراخی را میرساند همه و همه بر اساس همین بنای عقلاست روش عقلانی است شارع مقدس هم اینها را امضا کرده الآن اگر مساقات و مزارعه داشته باشیم صد نهاد صد شرکت با باغدارها و با کشاورزها پیمان مساقات بستند پیمان مزارعه بستند این صد شرکتی که باغدارها را دعوت کردند پیمان بستند عقد مساقات بستند این عقد مساقات شرعی است اینها باید باغداری کنند نهالداری کنند غرس نهال کنند حَرس کنند خب کجایش اسلامی است این عقد شرعی است یا نه دینی است یا نه اسلام در باغداری گفته چه وقت غرس کنید چه وقت حرس کنید چقدر کود بدهید چقدر آب بدهید چقدر خاک بدهید خب صد نوع درخت صد رشتهٴ مهندسی میخواهد بعضیها زمستانیاند بعضی تابستانیاند بعضی گلخانهایاند بعضی بهاریاند مگر همه اینها در یک فصلاند که یک رشته علمی بخواهد همه اینها اسلامی است چون دربارهٴ فعل خداست. کشاورزی هم همین طور حالا مزرعه اگر صد شرکتی با کشاورزان پیمان زراعی بستند برنج انواعی دارد گندم انواعی دارد جو انواعی دارد ذرّت انواعی دارد اینهایی که کشاورزیاند خب صد نوع کشاورزی صد مهندس تحصیلکرده میخواهد تا بفهمد چطوری این مزرعهها به ثمر مینشینند خب حالا این عقود اسلامی است اینها شرعی است اینها میخواهند برابر شرع مقدّس به این مزارعه به این مساقات عمل بکنند راهش غیر از جلد اول کفایه است بنای عقلا این است شارع مقدس دیده و رد نکرده میشود دینی. اینچنین نیست که عقل را بشر از خودش داشته باشد که عقل چراغی است مثل نقل خدا داد ـ خدا داد یعنی خدا داد! ـ مبادا ما خیال بکنیم که علمِ دینی علمی است که این امور چهارگانه را به همراه دارد این امور چهارگانه که الآن اشاره میشود همهاش لازم است و خوب است ولی کلاً از حریم بحث علم دینی بیرون است امور چهارگانه هیچ کدام از اینها مربوط به اسلامی کردن دانشگاهها نیست; امر اول: دین ما را به فراگیری علم دعوت کرده است بله این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی; دو: تعلیم دادن اساتید باید قربة الی الله باشد این حق است ولی این یک عمل ِدینی است نه علمِ دینی; سه: شاگردان باید لله درس بخوانند این حق است ولی این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی; چهار: کاربرد دانشها باید در جهت حق باشد خیر باشد صلاح و فلاح باشد این صحیح است ولی این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی, علم دینی مثل همین که موضوع و محمول و اینها بررسی کار خداست و علم و دانش باید دینی باشد الآن ما که اینجا تفسیر بحث میکنیم به چه دلیل علمِ ما دینی است برای اینکه میگوییم خدا چنین گفت, خب آن استاد محترم هم در دانشگاه میگوید خدا چنین کرد آن وقت کارِ ما میشود دینی علمِ ما میشود دینی علم او دینی نیست؟! علم او اگر دینیتر نباشد لااقل مثل کار ماست منتها فلسفه الهی صدر و ساقه عالم را مشخص میکند ثابت میکند جهان خدا دارد کلّ جهان مِلک و مُلک اوست ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾[25] اگر اینچنین شد آن وقت آن دانشگاه کلاً در تشریح فعل خدا سخن میگوید ما الآن دربارهٴ امام دو کار داریم دربارهٴ خدا یک کار داریم آن یکی مانده دربارهٴ امام ما هم دربارهٴ قول امام بحث میکنیم میشود دینی هم دربارهٴ فعل امام بحث میکنیم میشود دینی ولی دربارهٴ خدا فقط دربارهٴ قول خدا که بحث میکنیم میشود دینی و اما اگر دربارهٴ فعل خدا بحث کردیم میگوییم اینکه دینی نیست علم سکولار است علم که دینی و غیر دینی ندارد مشکل این است که آن مبدأ و منتها حل نشد (یک) دوم اینکه ما اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم (دو) خیال میکنیم عقل برای خود ماست فهم برای خود ماست همان حرفی که قارون زده گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[26] ما اگر باور کردیم فهم و دانش مخلوقِ خداست عالِم و علم و معلوم هر سه را او آفرید جهان را او آفرید ما را او آفرید این فهم را هم که یک چراغ است او روشن کرد خب اگر فهم, فهم اوست دیگر نمیگوییم ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم زحمت کشیدم فراهم کردم پس علم, مخلوق حق است عالِم مخلوق حق است معلوم مخلوق حق است بررسی فعلِ خدا مثل بررسی قولِ خدا دینی است منتها یک الهیّات میخواهد که فضای دانشگاه را الهی کند آن عقیده آن استدلال آن برهان که صدر و ساقهٴ جهان کارِ اوست و اساتید دانشگاه دارند با چراغی که خدا روشن کرده کارِ او را میبینند اگر از این منظر حرکت کردند آنگاه دانشگاه میشود اسلامی.
فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا﴾ خیلیها فکر میکردند که مثلاً در فضا کوههایی است که از آن کوهها مثلاً باران یا برف یا تگرگ نازل میشود در حالی که هر امر مُتقن و محکمی را میگویند جَبل اینکه اوصاف درونی که مستحکم باشد میگویند جِبلّی است برای همین است و اگر کوه را میگویند جَبل برای آن است که مستحکم و مُتقن است چون اینچنین است به آن میگویند جَبل این ابرها اگر نرم و سست باشد که دیگر تگرگزا نیست این ابرِ بستهٴ مستحکمِ سرد میشود جَبل و اگر سست باشد که یا باران ندارد یا ژالهای دارد نَمی دارد اینچنین نیست که تگرگ ببارد بَرَد یعنی تگرگ ابر تا رکام نشود متراکم نشود مرکّب نشود سرد نشود یخبسته نشود کوه نشود تگرگزا نیست فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا﴾ در سماء, چه چیزی ﴿یُنَزِّلُ﴾؟ ﴿مِن بَرَدٍ﴾ این تگرگ است که محصول را میزند و از بین میبرد خب این مصیبت دامنگیر چه کسی میشود هر کسی که بیراهه رفته از چه کسی منصرف میشود هر کسی مشمول رحمت الهی باشد ﴿فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ﴾ سَنا که ممدود باشد یعنی ارتفاع, سنایِ مقصور یعنی روشنی, روشنی برقِ این بَرد و بارش باران ممکن است که چشم را خیره کند این ﴿یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ﴾[27] ـ اختطاف یعنی ربودن ـ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت از همین قبیل است ﴿یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالأبْصَارِ﴾ این «ذَهَبْتُ بزیدٍ» را در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید میگویند که لازم نیست وقتی میگویند «ذهب بزیدٍ» یعنی به همراه زید برود همین که زید را ببرد به دستور میگویند «ذهب بزیدٍ» و استشهاد میکنند به این که ﴿یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ﴾ این طور نیست که همراه ابصار خودش برود.
حالا بحثی مربوط به ﴿یُقَلِّبُ اللَّهُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ است که قبلاً گذشت تقلیب اللیل والنهار (یک) تکویر اللیل والنهار (دو) ایلاج اللیل فی النهار و النهار فی اللیل هر سه گذشت آنجا میبینید وقتی که اعتدالِ ربیعی یا خریفی شد یعنی اول پاییز یا اول بهار شب دوازده ساعت روز دوازده ساعت است قوس اللیل دوازده ساعت است قوس النهار هم دوازده ساعت حالا وقتی که میخواهد روز طولانی بشود از اول بهار و شب کوتاه بشود این ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾[28] یعنی دو طرف, قوس النهار را میآورد در قوس اللیل این قوس اللیل دوازده ساعت است قوس النهار هم دوازده ساعت این قوس النهار را از دو طرف صبح و غروب وارد محدودهٴ شب میکند شب میشود کوتاه روز میشود روشن وقتی پاییز و زمستان میرسد ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾[29] این قوس اللیل را که تاریک است وارد قوس النهار میکند از دو طرف یعنی هم از طرف صبح هم از طرف غروب شب وارد محدودهٴ روز میشود قوس النهار میشود تاریک و کم, قوس اللیل میشود بلند.
یک چیز مربوط به ازدواج و تکثیر نسل بود که حالا بحثش گذشت در نظام تکوین, اساس کار بر تولید است برابر نظام تکوین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «تناکحوا» برای اینکه فرزند پیدا کنید «فإنّی اباهی بکم الامم»[30] از نظر تشریع, حکم فقهی خاصّ خودش را دارد که ازدواج چه وقت واجب است چه وقت مستحب است و امثال ذلک نفقه به عهده چه کسی است مهریه به عهده چه کسی است اینها نظام تشریع است ولی از نظر نظام تکوین برای حفظ نسل است چه اینکه در حیوانات هم همین طور است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[2] . سورهٴ رعد, آیهٴ 13.
[3] . سورهٴ ماعون, آیات 4 و 5.
[4] . سورهٴ فتح, آیات 4 و 7.
[5] . سورهٴ ملک, آیهٴ 1.
[6] . المیزان, ج15, ص136.
[7] . التفسیر الکبیر, ج24, ص403; جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج18, ص118.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 81.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 60; سورهٴ اعراف, آیهٴ 160.
[10] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[11] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[12] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[13] . سورهٴ سجده, آیهٴ 27.
[14] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[15] . الکافی, ج1, ص115.
[16] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 186.
[17] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 186.
[18] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 96.
[19] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 36.
[21] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[22] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 66.
[23] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[24] . وسائل الشیعه, ج1, ص245.
[25] . سورهٴ شوری, آیهٴ 53.
[26] . سورهٴ قصص, آیهٴ 78.
[27] . سورهٴ بقره, آیهٴ 20.
[28] . سورهٴ حج, آیهٴ 61.
[29] . سورهٴ حج, آیهٴ 61.
[30] . جامعالأخبار, ص101.
- کلّ هستی را ذات اقدس الهی آفرید و اداره میکند؛
- خداوند یک نور خاص دارد که عدّهای از آن نور خاص بهره میبرند؛
- عالِم و علم و معلوم هر سه را خداوند آفریده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ (41) وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (42) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ (43) یُقَلِّبُ اللَّهُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُوْلِی الأبْصَارِ (44)﴾
بعد از اینکه فرمود کلّ هستی را ذات اقدس الهی آفرید و اداره میکند ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[1] و بعد از اینکه فرمود خداوند یک نور خاص دارد که عدّهای از آن نور خاص بهره میبرند این مدبّر بودن خدا و رحیم و رئوف بودن خدا و گاهی فقدان رحمت الهی را در آیات بعد ذکر فرمود. فرمود آنهایی که نور خاصّ الهی نصیبشان شد میفهمند که صدر و ساقهٴ عالَم تسبیحگوی حقّاند نه تنها میفهمند بلکه میشنوند; آنها که نورِ رقیق نصیبشان شد با برهان میفهمند که سراسر عالَم تسبیحگوی حقّاند آنها که از نور بیشتری برخوردارند با وجدان مییابند میشنوند و میبینند که اشیاء تسبیحگوی حقّاند تحمیدگوی حقّاند در پیشگاه حق خاضع و خاشعاند صدای تسبیح رَعد را میشنوند ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ﴾[2] اگر کسی اهل آن نور خاص نباشد فقط یک خروش و صدا میشنود اگر کسی مقدار ضعیفی از آن نور نصیبش شد با برهان میفهمد که این رعد, تسبیحگوی حق است و اگر نور بیشتری نصیب او شد واقعاً صدای تسبیح رعد را میشنود همان طوری که صدای تسبیح فرشتهها را میشنود. بنابراین برای برخیها این ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ به معنای «ألم تَعلم» است یعنی مصداقاً, برای شخص رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولیای الهی اهل بیت و شاگردان آنها همان رؤیت است که واقعاً میبینند اشیاء ساجد و خاضعاند و میشنوند صدای تسبیحات آنها را ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ﴾ گرچه پرنده در همه حالات تسبیحگوی حق است اما در حالی که صَفیف دارد نه دَفیف پَر نمیزند صاف در فضا حرکت میکند این یک کرامت بالغهای را نشان میدهد در آن حال هم تسبیحگوی حقّاند چه اینکه خود آنها هم میفهمند که چه میکنند انسان است که گاهی ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[3] نماز میخوانند ولی نمیفهمند چه میگویند اما این موجودات نماز میخوانند و میفهمند چه میگویند. خب ﴿کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ﴾ نه یعنی نماز را میفهمند تسبیح را میفهمند بلکه حضور قلب دارند در حال نماز حاضرالقلباند در حال تسبیح حاضرالقلباند ﴿کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ﴾ البته ﴿وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ﴾.
بعد فرمود هم خالقیّت کلّ جهان به عهده خداست (یک) هم ربوبیّت کلّ جهان به عهده خداست (دو) و هم همگان به او توجّه دارند و به سَمت او در حرکتاند (سه) اینکه فرمود: ﴿وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ کسی مُلک دارد و نفوذ دارد که مالک باشد کسی مالک است که خالق باشد چون در کلّ جهان فرض ندارد که کسی غاصب باشد یا مانع باشد; در امور جزئی ممکن است موجودی مالک شیئی باشد ولی مَلِک نباشد کسی از او غصب بکند و او را تحت قَهر قرار بدهد اما کلّ جهان جنود و ستاد الهیاند[4] فرض ندارد که چیزی مانع ارادهٴ الهی باشد چون همه مخلوق او و مربوب او هستند بنابراین فرضِ مانع, یک فرض مستحیل است هم مالک است چون خالق است هم مَلک است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾[5] چون کسی مانع نفوذ اراده الهی نیست لذا فرمود: ﴿وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این تقدیم خبر هم مفید حصر است پس او آفرید (یک) او تدبیر میکند (دو) همه هم به سَمت او هستند (سه).
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرماید این ناظر به معاد نیست[6] بر خلاف آنچه جناب فخررازی و همفکرانشان این ﴿إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴾ را به معاد برگرداندند[7] آنها خیال کردند که این آیه نظیر آیات دیگر ناظر به آن است که اشیاء به طرف خدا برمیگردند بله اشیاء به طرف خدا برمیگردند ولی از آیات دیگر استفاده میشود این آیه ناظر به این است که هر چیزی بالأخره به مبدأش برمیگردد کار را از او میخواهد اگر کلّ جهان تسبیحگوی حقّاند تحمیدگوی حقّاند فرمان را باید از چه کسی بگیرند از آن محمود و مسبَّح باید بگیرند به او مراجعه میکنند دستور را از او میگیرند یک وقت دستور میرسد که دهن باز کن و قارون را بگیر این زمین میگوید چَشم اگر فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[8] برای آن است که این زمین گوش به فرمان خداست آن دریا هم گوش به فرمان خداست آن سنگ هم گوش به فرمان خداست دستور میرسد که دوازده چشمه باید بجوشانی میگوید چشم,[9] پس صیرورت و رجوع کلّ شیء الی ربّه است حرف او را گوش میدهند البته کلّ نظام وقتی که صحنهٴ زلزلة الساعه پدید آمد خب همه به طرف الله برمیگردند این ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[10] ناظر به حشر اکبر است آن درست است اما این گونه از آیات ناظر به این است که همه مطیع او هستند و به او مراجعه میکنند در تصمیمگیریها و در اطاعت و فرمانبری کجا ببارند کجا نبارند حالا الآن قصّه بارش باران و نفوذ این هوای سرد و گرم است اینها فقط منتظرند که دستور برسد کجا ببارند کجا نبارند این طور نیست که به میل خودشان هر جا خواستند ببارند سائقی دارند اگر سائقی دارند و قائدی دارند اگر موجودی کسی از جلو او را راهنمایی میکند میشود قائد از پشت سر او را سوق میدهد میشود سائق خب این منتظر است که قائد چه میگوید سائق چه میگوید دیگر. ذات اقدس الهی فرمود قائد ماییم به اسمی از اسما سائق ماییم به اسمی از اسما ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾[11] ما پیشانی و پیشانوی هر چیزی را گرفتیم داریم میبریم یعنی ما قائدیم حالا این اختصاصی به دابّه ندارد پرندهها هم همین طورند جمادات هم همین طورند گیاهان هم همین طورند پیشانوی هر چیزی به دست راهنما و قائد است ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ سؤال: حالا پیشانی را گرفتی کجا میبری؟ ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾[12] من بر اساس راه راست اینها را رهبری میکنم.
خب در بخشهای دیگر فرمود اینچنین نیست که من پیشاپیش اینها با فعلی از افعال خودم قیادتِ کل را به عهده بگیرم از پشت قافله و عقبماندهها بیخبر باشم خیر ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[13] آن که قائد است همان سائق است سائق یعنی کسی که از پشت سر هدایت میکند از پشت سر میراند. فرمود همان طوری که خدا ﴿هُوَ الأوَّل﴾[14] است و همان خدا «هو الآخر»[15] است خدایی که «هو الظاهر»[16] است همان خدا «هو الباطن»[17] است خدایی که قائد است همان «هو القائد», «هو السائق» است فرمود اینچنین نیست که ما در دنبالهٴ این قافله ابرها نباشیم ما از پشت سر هم این ابرها را میرانیم تا آنجا که مصلحت باشد گاهی مصلحت نیست که ذات اقدس الهی این باران را به این مردم بدهد دستور میدهد که این ابرها بارانها را به دریاها منتقل میکنند خب این سلب نعمت است برای اینکه فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾[18] تمام قطرات باران به اندازه نیازهای گیاهان روی زمین است ولی وقتی گروهی قابل و لایق نباشند فرمود خب این را ما به دریاها میدهیم پس بنابراین همان «هو القائد», «هو السائق» است همان که پیشانوی اشیاء را گرفته همان در پشت سر اشیاء را هم راهنمایی میکند لذا اشیاء بین ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[19] در این تنگه به دستور او دارند حرکت میکنند فرمود گاهی قائد را میبینند سائق را میبینند صدا را میشنوند اینها همانهایی هستند که ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[20] از نورانیّت خاص استفاده میکنند گاهی نمیبینند ولی میفهمند, خب با برهان میفهمند این هم نوری است گاهی نه با وجدان مشاهده میکنند نه با برهان میفهمند اینها کسانیاند که ساهیاند و غافلاند فرمود: ﴿وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ حدوثاً ﴿وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾ بقائاً تقدیم ﴿إِلَی اللَّهِ﴾ هم باز مفید حصر است اشیاء دستورها را از ذات اقدس الهی میگیرند. گاهی یک اصل کلی را ذکر میکند بعد نمونه را, این یک ترجیعبند گونهای است که اصل کلی را ذکر میکند بعد موارد را ذکر میکند اول ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[21] بعد مؤمن و کافر را ذکر فرمود مثالهای آنها را ذکر فرمود بعد فرمود: ﴿وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ بعد جریان پیدایش ابر و باد و باران و ریزش و تگرگها و اینها را ذکر میکند.
به دنبال اینکه مُلک سماوات و ارض برای خداست فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ این ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ هم یا ادراکِ مفهومی است که به وسیلهٴ برهان نظم و امثال نظم است که نصیب گروه خاص میشود یا مشاهده است که نصیب اوحدیّ از انسانهای موحّد است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی﴾ این اِزجا یعنی سوق دادن یعنی راندن; منتها آرام آرام کم کم گاهی جریان کشتی را میفرماید: ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ﴾[22] خداوند کشتی را به وسیلهٴ باد حرکت میدهد نه تند که شما آسیب ببینید اینکه میگویند بضاعتِ مزجات برای اینکه انسان کالایی را چیزی را کم کم تدریجاً به کسی میدهد اینکه میگویند بضاعت ما مزجات بود یعنی قلیل بود از آن اِزجا, قلّت در میآید چون به تدریج است سهل است یسیر است میگویند بضاعت ما مزجات بود.
خب این اِزجا گاهی به فلک و کشتی نسبت داده میشود در بعضی از آیات یعنی آیه 66 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ﴾ آرام آرام این کشتی را حرکت میدهد که شما گرفتار طوفان و تندباد و امثال ذلک نشوید ﴿لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً﴾ الآن اینجا میفرماید اول از نقطهٴ دور, این ابرها را به تدریج جمع میکند خب به چه وسیله این ابرها را آرام آرام حرکت میدهد به وسیله یک نسیم; اول که طوفان و تندباد و اینها نیست اول نسیمی است بعد از اینکه خدای سبحان با یک سلسله اموری ابر تولید کرد حالا میخواهد این ابرها را جابهجا کند مثل اینکه یک تولید دارد و یک مصرف یک صادرات دارد یک واردات حالا این ابرها را تولید کرده ابرها از دریاها برمیخیزد و مانند آن حالا کجا باید بروند مأموریتشان چیست چه کسی مأموریت را اجرا میکند بعد از تولید ابر از فضای اقیانوسها و دریاها و امثال ذلک به باد دستور میدهد آرام آرام اینها را جمع بکن این میشود اِزجاء سحاب که فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً﴾ به وسیلهٴ باد این ابرها را آرام آرام حرکت میدهد این ابرهایی که اول قطعه قطعه و پراکنده بودند و از تبخیر این آبِ دریا و مانند آن پدید آمدند اینها را حرکت میدهد به هم نزدیک میکند وقتی نزدیک کرد میشود ابرهای فراوان وقتی ابرهای فراوان شد ﴿ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ﴾ مستحضرید که این کلمهٴ «بین» دو طرف میخواهد نمیشود گفت بین الف خب بین الف و چه چیزی ولی اگر الف یک مجموعه پراکندهای باشد میشود گفت بین الف ساماندهی کرده الفتی ایجاد کرده بین این جمعیّت, الفتی ایجاد کرده لذا این «بین» دو ضلعی نیست که بینه و بین شیء آخر بلکه «بین السّحاب» معلوم میشود که این ابرهای پراکنده که حالا اسم جنس است و کثرت را به همراه دارد این ابرهای پراکنده را به وسیله این باد نزدیک هم کرد بعد الفتی بین اینها ایجاد میکند کم کم یک نکاح و ازدواجی بین اینها برقرار میشود اینها باردار میشوند حالا که باردار شدند بار را چه وقت و کجا باید وضع کنند و چطور وضع کنند آن را جداگانه ذکر فرمود, فرمود: ﴿ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً﴾ وقتی که کاملاً الفت برقرار شد و آماده شدند و باردار شدند اینها متراکم هماند رُکام یعنی متراکم متراکب به صورت یک کوه در میآیند. حالا برای اینکه اینها شلنگی نبارند اگر بخواهند بارش باران داشته باشند یا بهمنی نازل نکنند اگر بخواهند بارش برف داشته باشند برای اینها رَحِم درست میکند اینها را غربالی میکند برای اینها روزَنه فراهم میکند که از این روزنه باران ببارد یا برف ببارد ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ﴾ یعنی این باران را ﴿یَخْرُجُ﴾ «مِنه» نیست ﴿مِنْ خِلاَلِهِ﴾ است یعنی بعد از اینکه وسطها را باز کرده یعنی برای این سحابِ نکاح شدهٴ تلقیح شدهٴ باردار شده رَحِم درست کرده آنگاه دستور بارش میدهد اینکه میگویند فلان شیء مختل است یعنی اتّصالش قطع شده است بین الف و با فاصلهای پیدا شده اگر این کار متّصل باشد و هماهنگ میگویند منسجم است اما اگر یک گوشه یک طرف یک گوشه طرف دیگر این وسط خالی باشد میگویند مختل شده است خلل پیدا کرده خلال دارد این ابر مختل میشود این ابر منسجم, مختل میشود رحمدار میشود تا قطرهای ببارد ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾.
این تعبیرها در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» تا حدودی مبسوطاً گذشت سایر سوَر هم بود آیهٴ دوازده و سیزده سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود ﴿هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ﴾ او ابرهای سنگین و باردار را ایجاد میکند آنگاه ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ﴾ در اینجا خوف و طمع, تبشیر و انذار, نعمت و نقمت کنار هم مطرح است گاهی خدا مصلحتش این است که گروهی را با صاعقه از پا در بیاورد آن را مطرح میکند گاهی مصلحتش این است که با تگرگ و برف و یخبندان شدن و سرمای زودرس به یک عدّه آسیب برساند اینجا ذکر میکند گاهی مصلحت آن است که رحمت و نعمت را نصیب کسی کند اینجا مطرح میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این آیات آمده فرمود: ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ﴾ به این قسمت باید توجه کرد فرمود: ﴿وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاءُ﴾ اگر کسی را خواست تنبیه کند با این صاعقه, مصیبتزده میکند و این صاعقه را اصابت میدهد به کسی که حکمتِ او خواسته است. در مقام ما هم فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ﴾ تگرگها که میوهها را از بین میبرد به هر گروهی که مصلحت بداند اصابت میکند آنها را مصیبتزده میکند محصولشان را از بین میبرد و گروهی که مورد عنایت حقّاند این تگرگها و سرماهای زودرس را از آنها منصرف میکند و نمیگذارد آنها آسیب ببینند خب پس هم نظام تکوینی و علمیاش را محقّق کرده که علوم تجربی در باد و بارانشناسی در هواشناسی پیدایش باد از یک سو ابر از سوی دیگر تراکم ابر از سوی دیگر تلقیح ابر از سوی دیگر باردار شدن آنها بعد از تلقیح از سوی دیگر رَحِمدار شدن آنها هنگام بارش از سوی دیگر خلال آنها [هنگامی که] بخواهد ببارد این را علم به عهده میگیرد که بارها به عرض رسید اینها به مراتب هم بیشتر از «رُفع عن امّتی»[23] هستند هم برتر از «لا تنقض الیقین ابداً بالشکّ»[24] است و هم راه دارد خب اگر با «لا تنقض» ما دهها کتاب در طول این صد سال درست کردیم شده علم اصول با این آیات با این ادلّه نمیشود دهها کتاب درست کرد به نام هواشناسی دینی و هواشناسی اسلامی؟! ما دلمان میخواهد وقتی میگویند علمی اسلامی است یعنی نظیر آن روایت حمّاد که از اول اذان تا آخر «والسلام علیکم» گفته این طور به ما بگوید تا بشود علم اسلامی خب شما جلد اول کفایه را که میبینید, این کفایه جزء علوم اسلامی است یا نه؟ اول تا آخر, آخر تا اول این جلد اول کفایه آیهای نیست روایتی نیست فقط به عقل و استدلال وابسته است بنای عقلا بر این است شارع مقدس دیده و رد نکرده میشود حجّت; امر دلالت بر وجوب دارد طبیعت نه مرّه را میرساند نه تکرار را میرساند نه فوریّت را میرساند نه تراخی را میرساند همه و همه بر اساس همین بنای عقلاست روش عقلانی است شارع مقدس هم اینها را امضا کرده الآن اگر مساقات و مزارعه داشته باشیم صد نهاد صد شرکت با باغدارها و با کشاورزها پیمان مساقات بستند پیمان مزارعه بستند این صد شرکتی که باغدارها را دعوت کردند پیمان بستند عقد مساقات بستند این عقد مساقات شرعی است اینها باید باغداری کنند نهالداری کنند غرس نهال کنند حَرس کنند خب کجایش اسلامی است این عقد شرعی است یا نه دینی است یا نه اسلام در باغداری گفته چه وقت غرس کنید چه وقت حرس کنید چقدر کود بدهید چقدر آب بدهید چقدر خاک بدهید خب صد نوع درخت صد رشتهٴ مهندسی میخواهد بعضیها زمستانیاند بعضی تابستانیاند بعضی گلخانهایاند بعضی بهاریاند مگر همه اینها در یک فصلاند که یک رشته علمی بخواهد همه اینها اسلامی است چون دربارهٴ فعل خداست. کشاورزی هم همین طور حالا مزرعه اگر صد شرکتی با کشاورزان پیمان زراعی بستند برنج انواعی دارد گندم انواعی دارد جو انواعی دارد ذرّت انواعی دارد اینهایی که کشاورزیاند خب صد نوع کشاورزی صد مهندس تحصیلکرده میخواهد تا بفهمد چطوری این مزرعهها به ثمر مینشینند خب حالا این عقود اسلامی است اینها شرعی است اینها میخواهند برابر شرع مقدّس به این مزارعه به این مساقات عمل بکنند راهش غیر از جلد اول کفایه است بنای عقلا این است شارع مقدس دیده و رد نکرده میشود دینی. اینچنین نیست که عقل را بشر از خودش داشته باشد که عقل چراغی است مثل نقل خدا داد ـ خدا داد یعنی خدا داد! ـ مبادا ما خیال بکنیم که علمِ دینی علمی است که این امور چهارگانه را به همراه دارد این امور چهارگانه که الآن اشاره میشود همهاش لازم است و خوب است ولی کلاً از حریم بحث علم دینی بیرون است امور چهارگانه هیچ کدام از اینها مربوط به اسلامی کردن دانشگاهها نیست; امر اول: دین ما را به فراگیری علم دعوت کرده است بله این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی; دو: تعلیم دادن اساتید باید قربة الی الله باشد این حق است ولی این یک عمل ِدینی است نه علمِ دینی; سه: شاگردان باید لله درس بخوانند این حق است ولی این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی; چهار: کاربرد دانشها باید در جهت حق باشد خیر باشد صلاح و فلاح باشد این صحیح است ولی این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی, علم دینی مثل همین که موضوع و محمول و اینها بررسی کار خداست و علم و دانش باید دینی باشد الآن ما که اینجا تفسیر بحث میکنیم به چه دلیل علمِ ما دینی است برای اینکه میگوییم خدا چنین گفت, خب آن استاد محترم هم در دانشگاه میگوید خدا چنین کرد آن وقت کارِ ما میشود دینی علمِ ما میشود دینی علم او دینی نیست؟! علم او اگر دینیتر نباشد لااقل مثل کار ماست منتها فلسفه الهی صدر و ساقه عالم را مشخص میکند ثابت میکند جهان خدا دارد کلّ جهان مِلک و مُلک اوست ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾[25] اگر اینچنین شد آن وقت آن دانشگاه کلاً در تشریح فعل خدا سخن میگوید ما الآن دربارهٴ امام دو کار داریم دربارهٴ خدا یک کار داریم آن یکی مانده دربارهٴ امام ما هم دربارهٴ قول امام بحث میکنیم میشود دینی هم دربارهٴ فعل امام بحث میکنیم میشود دینی ولی دربارهٴ خدا فقط دربارهٴ قول خدا که بحث میکنیم میشود دینی و اما اگر دربارهٴ فعل خدا بحث کردیم میگوییم اینکه دینی نیست علم سکولار است علم که دینی و غیر دینی ندارد مشکل این است که آن مبدأ و منتها حل نشد (یک) دوم اینکه ما اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم (دو) خیال میکنیم عقل برای خود ماست فهم برای خود ماست همان حرفی که قارون زده گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[26] ما اگر باور کردیم فهم و دانش مخلوقِ خداست عالِم و علم و معلوم هر سه را او آفرید جهان را او آفرید ما را او آفرید این فهم را هم که یک چراغ است او روشن کرد خب اگر فهم, فهم اوست دیگر نمیگوییم ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم زحمت کشیدم فراهم کردم پس علم, مخلوق حق است عالِم مخلوق حق است معلوم مخلوق حق است بررسی فعلِ خدا مثل بررسی قولِ خدا دینی است منتها یک الهیّات میخواهد که فضای دانشگاه را الهی کند آن عقیده آن استدلال آن برهان که صدر و ساقهٴ جهان کارِ اوست و اساتید دانشگاه دارند با چراغی که خدا روشن کرده کارِ او را میبینند اگر از این منظر حرکت کردند آنگاه دانشگاه میشود اسلامی.
فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا﴾ خیلیها فکر میکردند که مثلاً در فضا کوههایی است که از آن کوهها مثلاً باران یا برف یا تگرگ نازل میشود در حالی که هر امر مُتقن و محکمی را میگویند جَبل اینکه اوصاف درونی که مستحکم باشد میگویند جِبلّی است برای همین است و اگر کوه را میگویند جَبل برای آن است که مستحکم و مُتقن است چون اینچنین است به آن میگویند جَبل این ابرها اگر نرم و سست باشد که دیگر تگرگزا نیست این ابرِ بستهٴ مستحکمِ سرد میشود جَبل و اگر سست باشد که یا باران ندارد یا ژالهای دارد نَمی دارد اینچنین نیست که تگرگ ببارد بَرَد یعنی تگرگ ابر تا رکام نشود متراکم نشود مرکّب نشود سرد نشود یخبسته نشود کوه نشود تگرگزا نیست فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا﴾ در سماء, چه چیزی ﴿یُنَزِّلُ﴾؟ ﴿مِن بَرَدٍ﴾ این تگرگ است که محصول را میزند و از بین میبرد خب این مصیبت دامنگیر چه کسی میشود هر کسی که بیراهه رفته از چه کسی منصرف میشود هر کسی مشمول رحمت الهی باشد ﴿فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ﴾ سَنا که ممدود باشد یعنی ارتفاع, سنایِ مقصور یعنی روشنی, روشنی برقِ این بَرد و بارش باران ممکن است که چشم را خیره کند این ﴿یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ﴾[27] ـ اختطاف یعنی ربودن ـ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت از همین قبیل است ﴿یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالأبْصَارِ﴾ این «ذَهَبْتُ بزیدٍ» را در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید میگویند که لازم نیست وقتی میگویند «ذهب بزیدٍ» یعنی به همراه زید برود همین که زید را ببرد به دستور میگویند «ذهب بزیدٍ» و استشهاد میکنند به این که ﴿یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ﴾ این طور نیست که همراه ابصار خودش برود.
حالا بحثی مربوط به ﴿یُقَلِّبُ اللَّهُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ است که قبلاً گذشت تقلیب اللیل والنهار (یک) تکویر اللیل والنهار (دو) ایلاج اللیل فی النهار و النهار فی اللیل هر سه گذشت آنجا میبینید وقتی که اعتدالِ ربیعی یا خریفی شد یعنی اول پاییز یا اول بهار شب دوازده ساعت روز دوازده ساعت است قوس اللیل دوازده ساعت است قوس النهار هم دوازده ساعت حالا وقتی که میخواهد روز طولانی بشود از اول بهار و شب کوتاه بشود این ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾[28] یعنی دو طرف, قوس النهار را میآورد در قوس اللیل این قوس اللیل دوازده ساعت است قوس النهار هم دوازده ساعت این قوس النهار را از دو طرف صبح و غروب وارد محدودهٴ شب میکند شب میشود کوتاه روز میشود روشن وقتی پاییز و زمستان میرسد ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾[29] این قوس اللیل را که تاریک است وارد قوس النهار میکند از دو طرف یعنی هم از طرف صبح هم از طرف غروب شب وارد محدودهٴ روز میشود قوس النهار میشود تاریک و کم, قوس اللیل میشود بلند.
یک چیز مربوط به ازدواج و تکثیر نسل بود که حالا بحثش گذشت در نظام تکوین, اساس کار بر تولید است برابر نظام تکوین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «تناکحوا» برای اینکه فرزند پیدا کنید «فإنّی اباهی بکم الامم»[30] از نظر تشریع, حکم فقهی خاصّ خودش را دارد که ازدواج چه وقت واجب است چه وقت مستحب است و امثال ذلک نفقه به عهده چه کسی است مهریه به عهده چه کسی است اینها نظام تشریع است ولی از نظر نظام تکوین برای حفظ نسل است چه اینکه در حیوانات هم همین طور است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[2] . سورهٴ رعد, آیهٴ 13.
[3] . سورهٴ ماعون, آیات 4 و 5.
[4] . سورهٴ فتح, آیات 4 و 7.
[5] . سورهٴ ملک, آیهٴ 1.
[6] . المیزان, ج15, ص136.
[7] . التفسیر الکبیر, ج24, ص403; جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج18, ص118.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 81.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 60; سورهٴ اعراف, آیهٴ 160.
[10] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[11] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[12] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[13] . سورهٴ سجده, آیهٴ 27.
[14] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[15] . الکافی, ج1, ص115.
[16] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 186.
[17] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 186.
[18] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 96.
[19] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 36.
[21] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[22] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 66.
[23] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[24] . وسائل الشیعه, ج1, ص245.
[25] . سورهٴ شوری, آیهٴ 53.
[26] . سورهٴ قصص, آیهٴ 78.
[27] . سورهٴ بقره, آیهٴ 20.
[28] . سورهٴ حج, آیهٴ 61.
[29] . سورهٴ حج, آیهٴ 61.
[30] . جامعالأخبار, ص101.
تاکنون نظری ثبت نشده است