- 971
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 39 تا 41 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 39 تا 41 سوره نور"
- کلّ هستی به برکت ذات اقدس الهی روشن است؛
- غوایت یعنی بیهدفی, ضلالت یعنی بیراهی؛
- در مثل، ممثّل را تنزّل میدهد تا دستِ فکر توده مردم به این مطلب برسد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ (39) أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ (40) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ (41)﴾
بعد از اینکه نظام کلی را ترسیم فرمود که کلّ هستی به برکت ذات اقدس الهی روشن است و خداوند نور آسمان و زمین است در نظام تکوین به هر موجود مستعدّی هستی عطا میکند و در نظام تشریع, انسان را به مقصد هدایت میکند و نورِ تشریع را در کنار نورِ تکوین در مراکز خاص مثل مسجد حرم مراکز عبادی قرار میدهد و عدّهای از این نور بهره میبرند و همواره به یاد خدایند در عین حال که در متن زندگیاند نه بیراهه میروند نه راه کسی را میبندند نه اهل بازیاند نه کسی را بازی میدهند نه بازیِ کسی در اینها اثر میگذارد از سه جهت منزّه از بازیگریاند اینها اعمالشان را خدای سبحان به بهترین وجه پاداش میدهد و از فضل خود اینها را برخوردار میکند به قدری به اینها پاداش عطا میکند که به حساب در نمیآیند لکن در همین نظام تکوین کسانیاند که در اثر سوء رفتار, اول گرفتار مکروهاتاند بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره طوری که این گناه چرکی روی آینه دل اینها میشود ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾[1] آنگاه یا اصلاً نمیبینند یا بد میبینند کسی که بدبین است یا نابین است این همواره در خطر است برای مردان الهی مثالی ذکر فرمود که آن مثال عبارت از مشکاتی است ﴿فِیهَا مِصْبَاحٌ﴾[2] مصباح در زجاجه است آن زجاجه مانند ستاره پرفروغ آسمان است این مصباح از شجره مبارکه تغذیه میکند و مانند آن. برای چنین افراد گمراهی دو مثال ذکر میکند یک مثال برای کسانی که بینا هستند ولی بدبیناند مثل انسانی که اَحول است مثل انسانی که اَعور است بیجا میبیند بد میبیند درست تشخیص نمیدهد یا نابیناست جا برای دیدن نیست. آن که در ظلمات متراکم است اهل دیدن نیست آن که در بیابانِ بازی است و کرانه افق را که آبنماست آب میبیند و حرفِ راهنمایانی که در این منطقه وسیع, حضور آگاهانه دارند گوش نمیدهد این دیدش ناصواب است برابر دید ناصواب حرکت بیجا میکند.
دو مَثل ذکر میکند برای اینکه آن ممثّل را تنزّل بدهد تا دستِ فکر توده مردم به این مطلب برسد آن مطلب این است که هر کسی بالأخره کمالی را میطلبد سعادتی را میطلبد (یک) برای وصول به آن کمال, کاری را انتخاب میکند (دو) به خیال خود این کار, رابط بین او و سعادت و کمال است (سه) هر چه صاحبنظران میگویند نه آنچه شما هدف قرار دادی هدف است نه راهی که شما در پیش گرفتی شما را به مقصد میرساند شما هم ضالّید هم غاوی, غوایت یعنی بیهدفی, ضلالت یعنی بیراهی بعضیها یکی را دارند بعضی گرفتار هر دو هستند بعضی نمیدانند کجا بروند اینها غاویاند ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی﴾[3] ناظر به این است که رهبر الهی شما هم اهل مقصد است هم اهل راه; نه گرفتار ضلالت است که بیراهه برود نه گرفتار غوایت است که بیمقصد باشد او هدفمند است (یک) راهبلد است (دو) دیگران یا بیهدفاند نمیدانند برای چه خلق شدند یا اگر بدانند راه را گم کردند این گروه شیئی را مقصد قرار دادند در حالی که مقصد نیست اموری را راه ارتباطی قرار دادند که به وسیله این امور به آن مقصد میرسند در حالی که اینچنین نیست عدّهای عزّت میطلبند قدرت میطلبند کمال و سعادت میطلبند و فکر میکنند که بتپرستی یا کارهای دیگری که کفّار دارند میتواند آنها را به مقصد صحیح برساند قرآن میفرماید عملِ اینها دویدنِ بیجاست مقصد اینها موهوم و سراب است اینها به دنبال سراب میدوند وقتی به پایان راه رسیدند میبینند که از آب خبری نیست نه به کمال رسیدند چون عطششان همچنان هست نه راه برگشت دارند چون تمام اعضا و جوارح را از دست دادند در پایان راه آن کسی که در کمینشان بود به نام خدا او را میبینند و ذات اقدس الهی در پایان راه کیفر تلخ اینها را به اینها میرساند این عصارهٴ مَثل برای ملحدان مشرکان کافران منافقان و مانند آن است.
در قبال مَثلی که برای مؤمنان ذکر کرده بود مَثلی که برای مؤمنان ذکر کرده بود در آیهٴ 35 این بود که ﴿مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ﴾ بعد در آیه 36 فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ و در آیهٴ 37 فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ﴾ در آیهٴ 38 پاداش اینها را ذکر کرد اما در آیهٴ 39 و بعد از آن این دو مَثل را برای کفّار و ملحدان و مشرکان و منافقان ذکر میکند میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل شرک و الحاد; همه آنها را شامل میشود کسی که مؤمن نیست خواه ملحد باشد خواه مشرک باشد خواه کافر باشد یعنی اهل کتاب باشد که به وحی و نبوّت خاص ایمان ندارد خواه منافق همه این گروههای چهارگانه را شامل میشود ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ﴾ سراب برای اینها مقصد است آن عبادت بتها که ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا﴾[4] برای اینها دویدن و حرکت و کوشش است آن خدماتی که به خیال خود دارند که ﴿یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾[5] این اعمال اینهاست اعمال اینها مثل سرابی است ﴿بِقِیعَةٍ﴾ قیعه و قاع آن صحرای وسیعی است که در پایان کرانه, آب به نظر میآید سبزه و سبزی به نظر میآید در حالی که آنجا نه سبزه و سبزی و چمن هست و نه آب, قاع صف صف این است قیعه این است ﴿کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ خب خیلیها این سراب را میبینند ولی عاقل هیچ فکر نمیکند یا کسی که سیراب است به دنبال این نمیرود آن جاهلِ تشنه به سراغ این میرود چون جاهل است این را آب میبیند چون تشنه است به این سَمت میدود ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ البته ضَمْآنی که کافر و جاهل باشد چون مَثل برای کفار است.
خب لطیفه این تعبیر آن است که ذات اقدس الهی همان طوری که در آغاز سیر این کافران سخن میگوید در پایان کار کافران هم حضور دارد. یک وقت است کسی فقط در مبدأ با کافران حضور دارد این یک نحو باید حرف بزند یک وقت است کسی در آن پایان راه در کرانه افق حضور دارد او باید یک نحو حرف بزند یک وقت است کسی همه جا حضور دارد ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾[6] این یک نحو دیگر حرف میزند که راه سوم است. خدای سبحان وقتی از آغاز راه او سخن میگوید, میگوید این شخص تشنه از دور آن را آب میبیند و حرکت میکند اگر خدای سبحان فقط در مبدأ با این شخص بود باید میفرمود «حتّی إذا بَلَغ» وقتی که رسید میبیند آب نیست اما خدا در پایان راه هم هست ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[7] میفرماید: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ﴾ وقتی آمد معلوم میشود آنجا هم خداست اگر کسی بخواهد مَثل ذکر کند میگوید یک جاهل تشنه از دور سراب میبیند و دوان دوان به آن سَمت حرکت میکند وقتی که رسید میبیند خبری نیست این طرز حرف زدن است اما نمیگوید وقتی آمد, خب شما که در اول راهید نباید بگویید آمد باید بگویید وقتی که رفت اما چون ذات اقدس الهی «مع کلّ شیء»[8] ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ در آغاز راه با او هست میفرماید: ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ در پایان راه هم با او هست میفرماید: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ﴾ وقتی اینجا آمد میبیند خبری نیست فقط ما را میبیند ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ نه «وجده لا شیء» عدم, قابل یافت نیست نمیشود گفت که یافت که نبود; یافتن به عدم تعلّق نمیگیرد عدم, تحت وجدان شیئی قرار نمیگیرد لذا به صورت قضیه سالبه ذکر فرمود فرمود: ﴿لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ میبیند چیزی نیست ﴿وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ﴾ خدا را آن وقت آنجا میبینند انسان تا قدرت صوری و ظاهری دارد کسی را نمیبیند وقتی کشف غطاء شد در سورهٴ مبارکهٴ «ق» دارد ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾[9] وقتی کشف غطاء شد مثل عند الموت و مانند آن آنگاه الله را میبیند در اینجا فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ﴾ خدا همه جا حضور دارد ولی او در پایان عمر خدا را میبیند ﴿فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾ حساب او را تسویه کرده; در برابر مؤمنان که فرمود: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[10] اینجا فرمود: ﴿فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾. بعد فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ چون اگر کسی بخواهد اعمال گذشته یک انسان هفتاد سال یا هشتاد ساله را بررسی کند طول میکشد اما وقتی کلّ شیء عنده حاضر باشد او ﴿سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ است. این یک مَثل; برای کسی است که بینش دارد ولی بد میبیند حق را باطل میبیند باطل را حق میبیند.
پرسش...
پاسخ: اینها آثار دنیایی دارد در دنیا به مال میرسند به عزّت میرسند به قدرت میرسند اما اگر کاری را کسی برای بعد از مرگ نکرد و بعد از مرگ را منکر بود کار تا زمان مرگ ادامه دارد چون کار را نیّت پیش میبرد اگر نیّتْ الهی بود برای آخرت بود این کار دوام دارد اما اگر کسی گفت ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[11] دیدِ او تا گور بود و کار او هم تا گور بود همه منافع کار او هم تا گور است مال پیدا میکند شهرت پیدا میکند احترام دنیایی پیدا میکند و مانند آن و اگر اهل حیله نباشد ممکن است این کارها باعث تخفیف عذاب او در جهنم بشود این دو اما اینها را به بهشت ببرند شدنی نیست برای اینکه کسی که معتقد نیست ماورای این عالَم عالمی هست چنین انسانی شایسته ورود به بهشت نیست.
مثال دیگر آن است که اصلاً نمیبیند قدرت دید ندارد ﴿أَوْ کَظُلُمَاتٍ﴾ یعنی اعمال اینها و روش و سیره اینها مثل این است که در ظلمتهای متراکم باشد چندین ظلمت و تاریکی باشد که نگذارد او از نور استفاده کند ﴿أَوْ کَظُلُمَاتٍ﴾ چون ما برای دیدن هم نیروی بیننده میخواهیم و هم نورِ خارج وگرنه انسان در شب تار با اینکه چشمش سالم است جایی را نمیبیند ﴿أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ﴾ لُجّی را آن طوری که جناب زمخشری و امثال ایشان معنا کردند یعنی دریای پر آب,[12] لازمهٴ چنین دریایی هم موّاج بودن است لُجّه بحر به معنای موج است اما بحر لُجّی یعنی دریای عمیق پرآب, اقیانوس, این لُجّی موجی دارد خب این نشان میدهد که این ظلماتی که در اینجا آمده است ظلمات متفرّق و پراکنده نیست ظلمات متراکم است و متراکب. ﴿یَغْشَاهُ مَوْجٌ﴾ شخص در دریاست بالای دریا هم موجب است بالای موج هم موج است بالای این امواج هم ابر است خب اگر روز است این نور آفتاب را نمیبیند اگر شب است نور ماه و ستاره را نمیبیند, بالأخره چه شب چه روز او در تاریکی است ﴿یَغْشَاهُ مَوْجٌ﴾ (یک) ﴿مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ﴾ (دو) ﴿مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ﴾ (سه) لذا فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ نه ظلمات پراکنده یک وقت است ابر است پراکنده است هر گوشهای یک سحاب است یا دریایی است موّاج هر گوشهای یک موج است اما اگر این امواج متراکب و سحاب هم متراکم باشد این به هیچ وجه دیدی ندارد چه روز باشد چه شب. این شخص به قدری در ظلمت فرو رفته است که ﴿إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ دست انسان عضوی است که کاملاً در اختیار انسان است یعنی قبض و بسطش بالا و پایین کردنش شمال و جنوب بردنش شرق و غرب بردنش دور و نزدیک کردنش همه و همه در اختیار انسان است این شخص هر چه میخواهد دست خود را ببیند نه تنها نمیبیند نزدیک دیدن هم نیست نفرمود «إذا أخرج یده لا یراها» فرمود: ﴿لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾, «کادَ» یعنی «قَرُب» نزدیک دیدن هم نیست به هیچ وجه دست خودش را نمیبیند خب وقتی دست خودش را ندید چگونه میتواند فضای دیگر را ببیند و خودش را نجات بدهد گاهی انسان نزدیکترین فامیل خود را نزدیکترین ارحام خود را نزدیکترین دوستان خود را در اثر آن بیماری درونی که دارد نمیبیند ﴿إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ این شخص از هیچ راهی نمیتواند نور بگیرد چرا, برای اینکه آن که ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[13] است الله است این شخص با ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ رابطهای ندارد خب قهراً ﴿مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾ اگر ذات اقدس الهی ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ـ کما هو الحق ـ کلّ روشنی به برکت الهی است اگر کسی با خدا رابطه نداشت چه نوری پیدا میکند. این دو مَثل نشان میدهد که اینها یا اهل دیدن نیستند مثل جاهلهای اینها یا اگر اهل نظرند بد میبینند بیجا میبینند سراب را آب میبینند مثل دانشمندان آنها این مثالها را ذات اقدس الهی در موارد دیگر هم ذکر فرمود.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 264 مثال کسی که بیراهه میرود گناه میکند مال خودش را در راه فساد صرف میکند و مانند آن فرمود ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاَ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا﴾ فرمود اینها که بیراهه رفتند مال را از راه حرام به دست آوردند در راه حرام صرف کردند مثل آن است که یک سنگ اَملص بزرگی یک جا باشد یک مختصر خاک و غباری روی این سنگ باشد «وابل» یعنی آن تندباران; باران فراوان در قبال «طَل» که فرمود: ﴿فَإِن لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ﴾ آن رگبار را میگویند وابل اگر بارانِ رگبار تندی بیاید به این سنگ اصابت کند ﴿فَتَرَکَهُ صَلْداً﴾ همه این خاکها و غبارها را میشوید میبرد دیگر چیزی نمیماند اعمال اینها مثل یک مُشت خاک است روی چنین سنگی که وقتی رگبار باران آمد همه را از بین میبرد ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ﴾ یعنی سنگ صاف و بزرگ که ﴿عَلَیْهِ تُرَابٌ﴾ یک مقدار خاک روی این سنگ بزرگ باشد ﴿فَأَصَابَهُ وَابِلٌ﴾ باران رگباری تند درشتدانه به این سنگ برسد ﴿فَتَرَکَهُ صَلْداً﴾ یک سنگ صاف میکند که ﴿لاَ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا﴾ این یک مَثل.
مَثل دیگری هم در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بیان کرده آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این است ﴿مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّریحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ﴾ مثل یک مشت خاکستری باشد که بعد باد بوزد چیزی از این خاکستر را نمیگذارد که یا بالأخره مثل آن خاک روی صفوان است یا یک مشت خاکستری است که طوفان باد آن را کاملاً پراکنده میکند ﴿لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی شَیْءٍ﴾ دیگر نمیتوانند این را جمع بکنند بنابراین گاهی به صورت سراب مثال میزنند گاهی به صورت ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ مثال میزنند گاهی به صورت صفوانی که ﴿عَلَیْهِ تُرَابٌ﴾ مثال میزنند گاهی به صورت رمادی که ﴿اشْتَدَّتْ بِهِ الِّریحُ﴾ مثال میزنند یعنی چیزی دستشان را نمیگیرد بالأخره, چون باطل همین طور است دیگر گاهی به صورت کَف آب مثل درست میکند خود این عمل کف آب است برای اینکه اگر باطل باشد بیمغز است. دربارهٴ اینها فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ اما دربارهٴ مؤمنان فرمود کِفلینی از رحمت را ذات اقدس الهی به اینها عطا میکند; آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ اگر رحمت قرآن و عترت باشد مضاعف است اگر رحمت عامّه و خاصّه باشد مضاعف است اینها دو رحمت دارند چون قرآن و عترت با اینهاست رحمت عام و خاص با اینهاست و مانند آن چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» دارد که خدا اینها را در رحمت خاصّ خودش داخل میکند; آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است که ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ﴾ پس کفّار ـ کافر به معنی اعم یعنی اعم از ملحد و مشرک و کسی که به نبوّت خاصّه ایمان ندارد و منافق و مانند آن ـ ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ اما مؤمنان که ﴿کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ دارند, ﴿فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ﴾ دارند چه اینکه وقتی آن رحمت عام را در آیه 156 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾, فرمود: ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ درست است که این ضمیر به آن رحمت برمیگردد ولی یک شبه استخدامی هم در ارجاع ضمیر هست آن رحمت عام که ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ فرمود: ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ اما آن رحمت خاصّه را من برای متّقیان لازم میدانم ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ وگرنه آن رحمت که ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ دیگر متّقی و غیر متّقی را در برمیگیرد. خب بنابراین برای کفّار این دو مَثل را ذکر فرمودند. اما دربارهٴ اینکه اینها چرا بیراهه رفتند این به سوء اختیار خودشان است که فرمود: ﴿مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾.
آنچه مربوط به مسئله قبل بود دربارهٴ قیامت و معاد آن را ملاحظه فرمودید که سه مقطع است یکی اینکه این آسمان و زمین تا چه موقع ادامه دارند البته تا آسمان هست و زمین هست «متیٰ» و «ایّان» معنا دارد این یک. مقطع دوم آن است که این آسمان و زمین برچیده میشوند که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[14] در مقطع دوم که ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾[15] دیگر جا برای «چه وقت» و «متیٰ» و امثال ذلک نیست برای اینکه کلّ زمان دارد برچیده میشود کلّ مکان دارد برچیده میشود. مقطع سوم این است که دوباره میخواهد این بساط را پهن بکند زمین را ایجاد کند آسمان را ایجاد کند تا زمین را ایجاد نکرد تا آسمان را ایجاد نکرد نه «چه وقت» معنا دارد نه کجا معنا دارد مثل اینکه در آغاز امر, قبل از اینکه آسمان را خلق کند زمین را خلق کند جسم را خلق کند نه «چه وقت» معنا داشت نه کجا معنا داشت بعد از آسمان و زمین, زمان پیدا میشود مکان پیدا میشود اجساماند که زمان و مکان را به همراه دارند پس سه مقطع است تا اینها هستند «ایّان» و «متیٰ» هست در مقطع دوم و سوم که اساس کار آنجاست «چه وقت» و «متیٰ» معنا ندارد برای مقطع اول اشراط الساعه ذکر کردند که انسان قُرب قیامت را قرب رجعت را قرب ظهور حضرت(سلام الله علیه) را با آن اشراطالساعه میتواند کم و بیش تشخیص بدهد برای اینها تا هستند اشراطالساعه ذکر کرد چون زمانی و زمینیاند اما دربارهٴ آن مسئله فقر و غنا, فقر و غنا غیر از مسئله «من بسط الله له الدنیا»[16] است یک وقت است کسی بسط دنیا دارد که آنجا حضرت فرمود این تحقیری را به همراه دارد وگرنه یک زندگی عادی آبرومندانه اینکه بسط دنیا نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 14.
[2] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[3] . سورهٴ نجم, آیهٴ 2.
[4] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[5] . سورهٴ انفال, آیهٴ 36.
[6] . سورهٴ حدید, آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ فجر, آیهٴ 14.
[8] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 1.
[9] . سورهٴ ق, آیهٴ 22.
[10] . سورهٴ نور, آیهٴ 38.
[11] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[12] . الکشاف, ج3, ص244; التفسیر الکبیر, ج24, ص400.
[13] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[14] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[15] . سورهٴ زمر, آیهٴ 67.
[16] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبهٴ 160; «...فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ...».
- کلّ هستی به برکت ذات اقدس الهی روشن است؛
- غوایت یعنی بیهدفی, ضلالت یعنی بیراهی؛
- در مثل، ممثّل را تنزّل میدهد تا دستِ فکر توده مردم به این مطلب برسد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ (39) أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ (40) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ (41)﴾
بعد از اینکه نظام کلی را ترسیم فرمود که کلّ هستی به برکت ذات اقدس الهی روشن است و خداوند نور آسمان و زمین است در نظام تکوین به هر موجود مستعدّی هستی عطا میکند و در نظام تشریع, انسان را به مقصد هدایت میکند و نورِ تشریع را در کنار نورِ تکوین در مراکز خاص مثل مسجد حرم مراکز عبادی قرار میدهد و عدّهای از این نور بهره میبرند و همواره به یاد خدایند در عین حال که در متن زندگیاند نه بیراهه میروند نه راه کسی را میبندند نه اهل بازیاند نه کسی را بازی میدهند نه بازیِ کسی در اینها اثر میگذارد از سه جهت منزّه از بازیگریاند اینها اعمالشان را خدای سبحان به بهترین وجه پاداش میدهد و از فضل خود اینها را برخوردار میکند به قدری به اینها پاداش عطا میکند که به حساب در نمیآیند لکن در همین نظام تکوین کسانیاند که در اثر سوء رفتار, اول گرفتار مکروهاتاند بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره طوری که این گناه چرکی روی آینه دل اینها میشود ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾[1] آنگاه یا اصلاً نمیبینند یا بد میبینند کسی که بدبین است یا نابین است این همواره در خطر است برای مردان الهی مثالی ذکر فرمود که آن مثال عبارت از مشکاتی است ﴿فِیهَا مِصْبَاحٌ﴾[2] مصباح در زجاجه است آن زجاجه مانند ستاره پرفروغ آسمان است این مصباح از شجره مبارکه تغذیه میکند و مانند آن. برای چنین افراد گمراهی دو مثال ذکر میکند یک مثال برای کسانی که بینا هستند ولی بدبیناند مثل انسانی که اَحول است مثل انسانی که اَعور است بیجا میبیند بد میبیند درست تشخیص نمیدهد یا نابیناست جا برای دیدن نیست. آن که در ظلمات متراکم است اهل دیدن نیست آن که در بیابانِ بازی است و کرانه افق را که آبنماست آب میبیند و حرفِ راهنمایانی که در این منطقه وسیع, حضور آگاهانه دارند گوش نمیدهد این دیدش ناصواب است برابر دید ناصواب حرکت بیجا میکند.
دو مَثل ذکر میکند برای اینکه آن ممثّل را تنزّل بدهد تا دستِ فکر توده مردم به این مطلب برسد آن مطلب این است که هر کسی بالأخره کمالی را میطلبد سعادتی را میطلبد (یک) برای وصول به آن کمال, کاری را انتخاب میکند (دو) به خیال خود این کار, رابط بین او و سعادت و کمال است (سه) هر چه صاحبنظران میگویند نه آنچه شما هدف قرار دادی هدف است نه راهی که شما در پیش گرفتی شما را به مقصد میرساند شما هم ضالّید هم غاوی, غوایت یعنی بیهدفی, ضلالت یعنی بیراهی بعضیها یکی را دارند بعضی گرفتار هر دو هستند بعضی نمیدانند کجا بروند اینها غاویاند ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی﴾[3] ناظر به این است که رهبر الهی شما هم اهل مقصد است هم اهل راه; نه گرفتار ضلالت است که بیراهه برود نه گرفتار غوایت است که بیمقصد باشد او هدفمند است (یک) راهبلد است (دو) دیگران یا بیهدفاند نمیدانند برای چه خلق شدند یا اگر بدانند راه را گم کردند این گروه شیئی را مقصد قرار دادند در حالی که مقصد نیست اموری را راه ارتباطی قرار دادند که به وسیله این امور به آن مقصد میرسند در حالی که اینچنین نیست عدّهای عزّت میطلبند قدرت میطلبند کمال و سعادت میطلبند و فکر میکنند که بتپرستی یا کارهای دیگری که کفّار دارند میتواند آنها را به مقصد صحیح برساند قرآن میفرماید عملِ اینها دویدنِ بیجاست مقصد اینها موهوم و سراب است اینها به دنبال سراب میدوند وقتی به پایان راه رسیدند میبینند که از آب خبری نیست نه به کمال رسیدند چون عطششان همچنان هست نه راه برگشت دارند چون تمام اعضا و جوارح را از دست دادند در پایان راه آن کسی که در کمینشان بود به نام خدا او را میبینند و ذات اقدس الهی در پایان راه کیفر تلخ اینها را به اینها میرساند این عصارهٴ مَثل برای ملحدان مشرکان کافران منافقان و مانند آن است.
در قبال مَثلی که برای مؤمنان ذکر کرده بود مَثلی که برای مؤمنان ذکر کرده بود در آیهٴ 35 این بود که ﴿مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ﴾ بعد در آیه 36 فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ و در آیهٴ 37 فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ﴾ در آیهٴ 38 پاداش اینها را ذکر کرد اما در آیهٴ 39 و بعد از آن این دو مَثل را برای کفّار و ملحدان و مشرکان و منافقان ذکر میکند میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل شرک و الحاد; همه آنها را شامل میشود کسی که مؤمن نیست خواه ملحد باشد خواه مشرک باشد خواه کافر باشد یعنی اهل کتاب باشد که به وحی و نبوّت خاص ایمان ندارد خواه منافق همه این گروههای چهارگانه را شامل میشود ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ﴾ سراب برای اینها مقصد است آن عبادت بتها که ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا﴾[4] برای اینها دویدن و حرکت و کوشش است آن خدماتی که به خیال خود دارند که ﴿یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾[5] این اعمال اینهاست اعمال اینها مثل سرابی است ﴿بِقِیعَةٍ﴾ قیعه و قاع آن صحرای وسیعی است که در پایان کرانه, آب به نظر میآید سبزه و سبزی به نظر میآید در حالی که آنجا نه سبزه و سبزی و چمن هست و نه آب, قاع صف صف این است قیعه این است ﴿کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ خب خیلیها این سراب را میبینند ولی عاقل هیچ فکر نمیکند یا کسی که سیراب است به دنبال این نمیرود آن جاهلِ تشنه به سراغ این میرود چون جاهل است این را آب میبیند چون تشنه است به این سَمت میدود ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ البته ضَمْآنی که کافر و جاهل باشد چون مَثل برای کفار است.
خب لطیفه این تعبیر آن است که ذات اقدس الهی همان طوری که در آغاز سیر این کافران سخن میگوید در پایان کار کافران هم حضور دارد. یک وقت است کسی فقط در مبدأ با کافران حضور دارد این یک نحو باید حرف بزند یک وقت است کسی در آن پایان راه در کرانه افق حضور دارد او باید یک نحو حرف بزند یک وقت است کسی همه جا حضور دارد ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾[6] این یک نحو دیگر حرف میزند که راه سوم است. خدای سبحان وقتی از آغاز راه او سخن میگوید, میگوید این شخص تشنه از دور آن را آب میبیند و حرکت میکند اگر خدای سبحان فقط در مبدأ با این شخص بود باید میفرمود «حتّی إذا بَلَغ» وقتی که رسید میبیند آب نیست اما خدا در پایان راه هم هست ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[7] میفرماید: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ﴾ وقتی آمد معلوم میشود آنجا هم خداست اگر کسی بخواهد مَثل ذکر کند میگوید یک جاهل تشنه از دور سراب میبیند و دوان دوان به آن سَمت حرکت میکند وقتی که رسید میبیند خبری نیست این طرز حرف زدن است اما نمیگوید وقتی آمد, خب شما که در اول راهید نباید بگویید آمد باید بگویید وقتی که رفت اما چون ذات اقدس الهی «مع کلّ شیء»[8] ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ در آغاز راه با او هست میفرماید: ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ در پایان راه هم با او هست میفرماید: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ﴾ وقتی اینجا آمد میبیند خبری نیست فقط ما را میبیند ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ نه «وجده لا شیء» عدم, قابل یافت نیست نمیشود گفت که یافت که نبود; یافتن به عدم تعلّق نمیگیرد عدم, تحت وجدان شیئی قرار نمیگیرد لذا به صورت قضیه سالبه ذکر فرمود فرمود: ﴿لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ میبیند چیزی نیست ﴿وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ﴾ خدا را آن وقت آنجا میبینند انسان تا قدرت صوری و ظاهری دارد کسی را نمیبیند وقتی کشف غطاء شد در سورهٴ مبارکهٴ «ق» دارد ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾[9] وقتی کشف غطاء شد مثل عند الموت و مانند آن آنگاه الله را میبیند در اینجا فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ﴾ خدا همه جا حضور دارد ولی او در پایان عمر خدا را میبیند ﴿فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾ حساب او را تسویه کرده; در برابر مؤمنان که فرمود: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[10] اینجا فرمود: ﴿فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾. بعد فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ چون اگر کسی بخواهد اعمال گذشته یک انسان هفتاد سال یا هشتاد ساله را بررسی کند طول میکشد اما وقتی کلّ شیء عنده حاضر باشد او ﴿سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ است. این یک مَثل; برای کسی است که بینش دارد ولی بد میبیند حق را باطل میبیند باطل را حق میبیند.
پرسش...
پاسخ: اینها آثار دنیایی دارد در دنیا به مال میرسند به عزّت میرسند به قدرت میرسند اما اگر کاری را کسی برای بعد از مرگ نکرد و بعد از مرگ را منکر بود کار تا زمان مرگ ادامه دارد چون کار را نیّت پیش میبرد اگر نیّتْ الهی بود برای آخرت بود این کار دوام دارد اما اگر کسی گفت ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[11] دیدِ او تا گور بود و کار او هم تا گور بود همه منافع کار او هم تا گور است مال پیدا میکند شهرت پیدا میکند احترام دنیایی پیدا میکند و مانند آن و اگر اهل حیله نباشد ممکن است این کارها باعث تخفیف عذاب او در جهنم بشود این دو اما اینها را به بهشت ببرند شدنی نیست برای اینکه کسی که معتقد نیست ماورای این عالَم عالمی هست چنین انسانی شایسته ورود به بهشت نیست.
مثال دیگر آن است که اصلاً نمیبیند قدرت دید ندارد ﴿أَوْ کَظُلُمَاتٍ﴾ یعنی اعمال اینها و روش و سیره اینها مثل این است که در ظلمتهای متراکم باشد چندین ظلمت و تاریکی باشد که نگذارد او از نور استفاده کند ﴿أَوْ کَظُلُمَاتٍ﴾ چون ما برای دیدن هم نیروی بیننده میخواهیم و هم نورِ خارج وگرنه انسان در شب تار با اینکه چشمش سالم است جایی را نمیبیند ﴿أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ﴾ لُجّی را آن طوری که جناب زمخشری و امثال ایشان معنا کردند یعنی دریای پر آب,[12] لازمهٴ چنین دریایی هم موّاج بودن است لُجّه بحر به معنای موج است اما بحر لُجّی یعنی دریای عمیق پرآب, اقیانوس, این لُجّی موجی دارد خب این نشان میدهد که این ظلماتی که در اینجا آمده است ظلمات متفرّق و پراکنده نیست ظلمات متراکم است و متراکب. ﴿یَغْشَاهُ مَوْجٌ﴾ شخص در دریاست بالای دریا هم موجب است بالای موج هم موج است بالای این امواج هم ابر است خب اگر روز است این نور آفتاب را نمیبیند اگر شب است نور ماه و ستاره را نمیبیند, بالأخره چه شب چه روز او در تاریکی است ﴿یَغْشَاهُ مَوْجٌ﴾ (یک) ﴿مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ﴾ (دو) ﴿مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ﴾ (سه) لذا فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ نه ظلمات پراکنده یک وقت است ابر است پراکنده است هر گوشهای یک سحاب است یا دریایی است موّاج هر گوشهای یک موج است اما اگر این امواج متراکب و سحاب هم متراکم باشد این به هیچ وجه دیدی ندارد چه روز باشد چه شب. این شخص به قدری در ظلمت فرو رفته است که ﴿إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ دست انسان عضوی است که کاملاً در اختیار انسان است یعنی قبض و بسطش بالا و پایین کردنش شمال و جنوب بردنش شرق و غرب بردنش دور و نزدیک کردنش همه و همه در اختیار انسان است این شخص هر چه میخواهد دست خود را ببیند نه تنها نمیبیند نزدیک دیدن هم نیست نفرمود «إذا أخرج یده لا یراها» فرمود: ﴿لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾, «کادَ» یعنی «قَرُب» نزدیک دیدن هم نیست به هیچ وجه دست خودش را نمیبیند خب وقتی دست خودش را ندید چگونه میتواند فضای دیگر را ببیند و خودش را نجات بدهد گاهی انسان نزدیکترین فامیل خود را نزدیکترین ارحام خود را نزدیکترین دوستان خود را در اثر آن بیماری درونی که دارد نمیبیند ﴿إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا﴾ این شخص از هیچ راهی نمیتواند نور بگیرد چرا, برای اینکه آن که ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[13] است الله است این شخص با ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ رابطهای ندارد خب قهراً ﴿مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾ اگر ذات اقدس الهی ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ـ کما هو الحق ـ کلّ روشنی به برکت الهی است اگر کسی با خدا رابطه نداشت چه نوری پیدا میکند. این دو مَثل نشان میدهد که اینها یا اهل دیدن نیستند مثل جاهلهای اینها یا اگر اهل نظرند بد میبینند بیجا میبینند سراب را آب میبینند مثل دانشمندان آنها این مثالها را ذات اقدس الهی در موارد دیگر هم ذکر فرمود.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 264 مثال کسی که بیراهه میرود گناه میکند مال خودش را در راه فساد صرف میکند و مانند آن فرمود ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاَ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا﴾ فرمود اینها که بیراهه رفتند مال را از راه حرام به دست آوردند در راه حرام صرف کردند مثل آن است که یک سنگ اَملص بزرگی یک جا باشد یک مختصر خاک و غباری روی این سنگ باشد «وابل» یعنی آن تندباران; باران فراوان در قبال «طَل» که فرمود: ﴿فَإِن لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ﴾ آن رگبار را میگویند وابل اگر بارانِ رگبار تندی بیاید به این سنگ اصابت کند ﴿فَتَرَکَهُ صَلْداً﴾ همه این خاکها و غبارها را میشوید میبرد دیگر چیزی نمیماند اعمال اینها مثل یک مُشت خاک است روی چنین سنگی که وقتی رگبار باران آمد همه را از بین میبرد ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ﴾ یعنی سنگ صاف و بزرگ که ﴿عَلَیْهِ تُرَابٌ﴾ یک مقدار خاک روی این سنگ بزرگ باشد ﴿فَأَصَابَهُ وَابِلٌ﴾ باران رگباری تند درشتدانه به این سنگ برسد ﴿فَتَرَکَهُ صَلْداً﴾ یک سنگ صاف میکند که ﴿لاَ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا﴾ این یک مَثل.
مَثل دیگری هم در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بیان کرده آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این است ﴿مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّریحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ﴾ مثل یک مشت خاکستری باشد که بعد باد بوزد چیزی از این خاکستر را نمیگذارد که یا بالأخره مثل آن خاک روی صفوان است یا یک مشت خاکستری است که طوفان باد آن را کاملاً پراکنده میکند ﴿لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی شَیْءٍ﴾ دیگر نمیتوانند این را جمع بکنند بنابراین گاهی به صورت سراب مثال میزنند گاهی به صورت ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ مثال میزنند گاهی به صورت صفوانی که ﴿عَلَیْهِ تُرَابٌ﴾ مثال میزنند گاهی به صورت رمادی که ﴿اشْتَدَّتْ بِهِ الِّریحُ﴾ مثال میزنند یعنی چیزی دستشان را نمیگیرد بالأخره, چون باطل همین طور است دیگر گاهی به صورت کَف آب مثل درست میکند خود این عمل کف آب است برای اینکه اگر باطل باشد بیمغز است. دربارهٴ اینها فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ اما دربارهٴ مؤمنان فرمود کِفلینی از رحمت را ذات اقدس الهی به اینها عطا میکند; آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ اگر رحمت قرآن و عترت باشد مضاعف است اگر رحمت عامّه و خاصّه باشد مضاعف است اینها دو رحمت دارند چون قرآن و عترت با اینهاست رحمت عام و خاص با اینهاست و مانند آن چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» دارد که خدا اینها را در رحمت خاصّ خودش داخل میکند; آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است که ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ﴾ پس کفّار ـ کافر به معنی اعم یعنی اعم از ملحد و مشرک و کسی که به نبوّت خاصّه ایمان ندارد و منافق و مانند آن ـ ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ اما مؤمنان که ﴿کِفْلَیْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ دارند, ﴿فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ﴾ دارند چه اینکه وقتی آن رحمت عام را در آیه 156 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾, فرمود: ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ درست است که این ضمیر به آن رحمت برمیگردد ولی یک شبه استخدامی هم در ارجاع ضمیر هست آن رحمت عام که ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ فرمود: ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ اما آن رحمت خاصّه را من برای متّقیان لازم میدانم ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ وگرنه آن رحمت که ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ دیگر متّقی و غیر متّقی را در برمیگیرد. خب بنابراین برای کفّار این دو مَثل را ذکر فرمودند. اما دربارهٴ اینکه اینها چرا بیراهه رفتند این به سوء اختیار خودشان است که فرمود: ﴿مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾.
آنچه مربوط به مسئله قبل بود دربارهٴ قیامت و معاد آن را ملاحظه فرمودید که سه مقطع است یکی اینکه این آسمان و زمین تا چه موقع ادامه دارند البته تا آسمان هست و زمین هست «متیٰ» و «ایّان» معنا دارد این یک. مقطع دوم آن است که این آسمان و زمین برچیده میشوند که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[14] در مقطع دوم که ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾[15] دیگر جا برای «چه وقت» و «متیٰ» و امثال ذلک نیست برای اینکه کلّ زمان دارد برچیده میشود کلّ مکان دارد برچیده میشود. مقطع سوم این است که دوباره میخواهد این بساط را پهن بکند زمین را ایجاد کند آسمان را ایجاد کند تا زمین را ایجاد نکرد تا آسمان را ایجاد نکرد نه «چه وقت» معنا دارد نه کجا معنا دارد مثل اینکه در آغاز امر, قبل از اینکه آسمان را خلق کند زمین را خلق کند جسم را خلق کند نه «چه وقت» معنا داشت نه کجا معنا داشت بعد از آسمان و زمین, زمان پیدا میشود مکان پیدا میشود اجساماند که زمان و مکان را به همراه دارند پس سه مقطع است تا اینها هستند «ایّان» و «متیٰ» هست در مقطع دوم و سوم که اساس کار آنجاست «چه وقت» و «متیٰ» معنا ندارد برای مقطع اول اشراط الساعه ذکر کردند که انسان قُرب قیامت را قرب رجعت را قرب ظهور حضرت(سلام الله علیه) را با آن اشراطالساعه میتواند کم و بیش تشخیص بدهد برای اینها تا هستند اشراطالساعه ذکر کرد چون زمانی و زمینیاند اما دربارهٴ آن مسئله فقر و غنا, فقر و غنا غیر از مسئله «من بسط الله له الدنیا»[16] است یک وقت است کسی بسط دنیا دارد که آنجا حضرت فرمود این تحقیری را به همراه دارد وگرنه یک زندگی عادی آبرومندانه اینکه بسط دنیا نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 14.
[2] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[3] . سورهٴ نجم, آیهٴ 2.
[4] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[5] . سورهٴ انفال, آیهٴ 36.
[6] . سورهٴ حدید, آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ فجر, آیهٴ 14.
[8] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 1.
[9] . سورهٴ ق, آیهٴ 22.
[10] . سورهٴ نور, آیهٴ 38.
[11] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[12] . الکشاف, ج3, ص244; التفسیر الکبیر, ج24, ص400.
[13] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[14] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[15] . سورهٴ زمر, آیهٴ 67.
[16] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبهٴ 160; «...فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ...».
تاکنون نظری ثبت نشده است