- 452
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه بیست و یکم
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه بیست و یکم، سال 1386
«إلهی إن کانَ قَلَّ زادِی فی الْمَسِیرِ إلَیْکَ، فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنِّی بِالتَّوکُّلِ عَلَیْکَ»؛ اگر زاد و توشهی من در راه سفر به سوی تو اندک است، ولی در سایهی توکل بر تو حسن ظن دارم، به اینکه مرا موردِ کمک و رحمت خودت قرار دهی. در ابتدای مناجات راغبین به ما الهام میدهد که بین خوف و رجای الهی توازن برقرار کنیم یعنی عوامل خوف را در مقابل عوامل رجا مورد توجه قرار دهیم و از آن چه موجب خوف میشود به آن چه موجب رجا است پناه ببریم.«وَإنْ کانَ جُرْمِی قَدْ أخافَنی مِنْ عُقُوبَتِکَ، فَإنَّ رَجائی قَدْ أشْعَرَنی بِالاَْمْنِ مِنْ نِقْمَتِکَ»؛ یا «نَقِمَتِک»؛ اگر جرم و گناهم مرا از عقاب تو میترساند، در مقابلش امیدم به تو، به من الهام میکند که از نقمت و انتقام و عذاب و عقوبت تو خود را در امان ببینم. «وَإنْ کانَ ذَنْبی قَدْ عَرَّضَنی لِعِقابِکَ، و فَقَدْ آذَنَنی حُسْنُ ثِقَتی بِثَوابِکَ»؛ اگر گناهان من، مرا در معرض عقاب تو قرار داده اما اعتمادی که من به تو دارم، مرا به ثواب تو آگاه کرده است.؛ «وَإنْ أنامَتْنی الْغَفْلَةُ عَنِ الإِسْتِعْدادِ لِلِقائِکَ، فَقَدْ نَبَّهَتْنی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِکَ وَآلائِکَ»؛ اگر این غفلت، من را از اینکه خود را برای ملاقات تو آماده کنم خواب کرده است اما معرفتی که نسبت به لطف و رحمت تو دارم، من را بیدار کرده تا متوجه کرم و نعمتهای تو بشوم. آن موجب خواب و این موجب بیداری میشود. «وَإنْ أوْحَشَ ما بَیْنی وَبَیْنَکَ فَرْطُ الْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ، فَقَدْ آنَسَنی بُشْری الْغُفْرانِ وَالرِّضْوانِ»؛ اگر آن گناهان و سرکشیهای زیادی که من مرتکب شدهام، باعث این میشود که من از اینکه خودم را مقابل تو تصور کنم، وحشت کنم، اما نوید و بشارتِ مغفرتی که تو دادی، باعث انس من به توست. همین طور که ملاحظه میفرمایید عوامل خوف را در مقابل عوامل رجا قرار میدهد که در نتیجه توازنی برقرار شود تا انسان مقهور خوف نشود به گونهای که حال مناجات نداشته باشد. اگر انسانی از کسی بترسد نمیآید بنشیند و با او گفتگو کند. باید زمینهی انسی فراهم شود. در این جا مژدهی رحمت و بشارت مغفرت موجب انس میشود. همهی اینها برای این است که آماده بشویم با خدا صحبت کنیم و از او حمایت بطلبیم. نکته جالبی که در اینجا هست، این است که طبعاً آدم وقتی از گناهانِ خودش خیلی میترسد و بعد امیدوار میشود که خدا او را ببخشد طبعاً در اولین مرحله میگوید خدایا من را ببخش! من را از آتش جهنم نجات بده! در یک چنین حالی انسان همت این را ندارد که مقامات عالی از خدا بخواهد. اما این مناجات به ما یاد میدهد همین که به خدا رو آوردید همتتان بلند شود و به چیزهای کم قناعت نکنید. اکنون از خدا چه بخواهد؟
«أسْألُکَ بِسُبُحاتِ وَجْهِکَ وَبِأنْوارِ قُدْسِکَ، وَأبْتَهِلُ إلَیْکَ بِعَواطِفِ رَحْمَتِکَ وَلَطائِفِ بِرِّکَ، أنْ تُحَقِّقَ ظَنِّی بِما اُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزیلِ إکْرامِکَ، وَجَمِیلِ إنْعامِکَ فی الْقُرْبی مِنْکَ»؛ «سُبُحات»؛ را به جلوهها ترجمه میکنیم. معادل خاصی در فارسی برای؛ «سُبُحات»؛ نداریم. به جلوههای جلال الهی که برای انسان ظهور کند میگویند «سُبُحات». حالا «وجه»؛ یعنی چه؟ جلوههای خدا یعنی چه؟ فهم ما قاصر است از اینکه آنچه لایق مقام الهی است درک کنیم. حقیقت واقعی اسماء الهی، صفات و افعال الهی یا روابطی را که خدا با بندگانش دارد نمیتوانیم درک کنیم. خیال میکنیم میفهمیم اما اشتباه میکنیم. مثلاً میگوییم خدا خلق میکند، یا عالمی را آفریده است. خیال میکنیم خلق کردن خدا همین است که مثلاً وقتی نطفهای در رحم قرار میگیرد، رشد میکند و جنین میشود! یا چیزهایی شبیه این، در صورتی که اینها در واقع خلق به معنای ایجاد از عدم نیست، اینها تغییراتی است که در اشیاء قبلی به وجود میآید. لذا خیلی از اندیشمندان قدیم بشری فکر کردهاند که همهی کارهای خدا در واقع، تغییر بوده است. به اصطلاح یک مادهی اولایی از اول وجود داشته و خدا فقط این ماده را تغییر میدهد.
«إلهی إن کانَ قَلَّ زادِی فی الْمَسِیرِ إلَیْکَ، فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنِّی بِالتَّوکُّلِ عَلَیْکَ»؛ اگر زاد و توشهی من در راه سفر به سوی تو اندک است، ولی در سایهی توکل بر تو حسن ظن دارم، به اینکه مرا موردِ کمک و رحمت خودت قرار دهی. در ابتدای مناجات راغبین به ما الهام میدهد که بین خوف و رجای الهی توازن برقرار کنیم یعنی عوامل خوف را در مقابل عوامل رجا مورد توجه قرار دهیم و از آن چه موجب خوف میشود به آن چه موجب رجا است پناه ببریم.«وَإنْ کانَ جُرْمِی قَدْ أخافَنی مِنْ عُقُوبَتِکَ، فَإنَّ رَجائی قَدْ أشْعَرَنی بِالاَْمْنِ مِنْ نِقْمَتِکَ»؛ یا «نَقِمَتِک»؛ اگر جرم و گناهم مرا از عقاب تو میترساند، در مقابلش امیدم به تو، به من الهام میکند که از نقمت و انتقام و عذاب و عقوبت تو خود را در امان ببینم. «وَإنْ کانَ ذَنْبی قَدْ عَرَّضَنی لِعِقابِکَ، و فَقَدْ آذَنَنی حُسْنُ ثِقَتی بِثَوابِکَ»؛ اگر گناهان من، مرا در معرض عقاب تو قرار داده اما اعتمادی که من به تو دارم، مرا به ثواب تو آگاه کرده است.؛ «وَإنْ أنامَتْنی الْغَفْلَةُ عَنِ الإِسْتِعْدادِ لِلِقائِکَ، فَقَدْ نَبَّهَتْنی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِکَ وَآلائِکَ»؛ اگر این غفلت، من را از اینکه خود را برای ملاقات تو آماده کنم خواب کرده است اما معرفتی که نسبت به لطف و رحمت تو دارم، من را بیدار کرده تا متوجه کرم و نعمتهای تو بشوم. آن موجب خواب و این موجب بیداری میشود. «وَإنْ أوْحَشَ ما بَیْنی وَبَیْنَکَ فَرْطُ الْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ، فَقَدْ آنَسَنی بُشْری الْغُفْرانِ وَالرِّضْوانِ»؛ اگر آن گناهان و سرکشیهای زیادی که من مرتکب شدهام، باعث این میشود که من از اینکه خودم را مقابل تو تصور کنم، وحشت کنم، اما نوید و بشارتِ مغفرتی که تو دادی، باعث انس من به توست. همین طور که ملاحظه میفرمایید عوامل خوف را در مقابل عوامل رجا قرار میدهد که در نتیجه توازنی برقرار شود تا انسان مقهور خوف نشود به گونهای که حال مناجات نداشته باشد. اگر انسانی از کسی بترسد نمیآید بنشیند و با او گفتگو کند. باید زمینهی انسی فراهم شود. در این جا مژدهی رحمت و بشارت مغفرت موجب انس میشود. همهی اینها برای این است که آماده بشویم با خدا صحبت کنیم و از او حمایت بطلبیم. نکته جالبی که در اینجا هست، این است که طبعاً آدم وقتی از گناهانِ خودش خیلی میترسد و بعد امیدوار میشود که خدا او را ببخشد طبعاً در اولین مرحله میگوید خدایا من را ببخش! من را از آتش جهنم نجات بده! در یک چنین حالی انسان همت این را ندارد که مقامات عالی از خدا بخواهد. اما این مناجات به ما یاد میدهد همین که به خدا رو آوردید همتتان بلند شود و به چیزهای کم قناعت نکنید. اکنون از خدا چه بخواهد؟
«أسْألُکَ بِسُبُحاتِ وَجْهِکَ وَبِأنْوارِ قُدْسِکَ، وَأبْتَهِلُ إلَیْکَ بِعَواطِفِ رَحْمَتِکَ وَلَطائِفِ بِرِّکَ، أنْ تُحَقِّقَ ظَنِّی بِما اُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزیلِ إکْرامِکَ، وَجَمِیلِ إنْعامِکَ فی الْقُرْبی مِنْکَ»؛ «سُبُحات»؛ را به جلوهها ترجمه میکنیم. معادل خاصی در فارسی برای؛ «سُبُحات»؛ نداریم. به جلوههای جلال الهی که برای انسان ظهور کند میگویند «سُبُحات». حالا «وجه»؛ یعنی چه؟ جلوههای خدا یعنی چه؟ فهم ما قاصر است از اینکه آنچه لایق مقام الهی است درک کنیم. حقیقت واقعی اسماء الهی، صفات و افعال الهی یا روابطی را که خدا با بندگانش دارد نمیتوانیم درک کنیم. خیال میکنیم میفهمیم اما اشتباه میکنیم. مثلاً میگوییم خدا خلق میکند، یا عالمی را آفریده است. خیال میکنیم خلق کردن خدا همین است که مثلاً وقتی نطفهای در رحم قرار میگیرد، رشد میکند و جنین میشود! یا چیزهایی شبیه این، در صورتی که اینها در واقع خلق به معنای ایجاد از عدم نیست، اینها تغییراتی است که در اشیاء قبلی به وجود میآید. لذا خیلی از اندیشمندان قدیم بشری فکر کردهاند که همهی کارهای خدا در واقع، تغییر بوده است. به اصطلاح یک مادهی اولایی از اول وجود داشته و خدا فقط این ماده را تغییر میدهد.
تاکنون نظری ثبت نشده است