- 813
- 1000
- 1000
- 1000
مردم کوفه، جلسه دوم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «مردم کوفه»، جلسه دوم، سال 1393
یک سنّی داریم که اسم او زهیر بن سلیم ازدی است. با پسرش به سپاه دشمن آمد. او تصوّر میکرد امام در توافقات ژنو یا قبل و بعد آن یک جایی کوتاه میآید دید نه مثل اینکه جدّی است. جداً میخواهند بکشند -این آقا شیعه هم نبود- به پسرش گفت: پسر من یک یقین دارم و آن هم این است کسی که رو به رو ایستاده و قطعاً میخواهند با او بجنگد پسر پیغمبر است. شیعه و سنّی عقیده دارند کنار حوض کوثر با پیغمبر دیدار میکند. میگفت من هر چقدر فکر میکنم میبینم من اگر مقابل پسر پیغمبر بایستم نمیتوانم کنار حوض کوثر در چشم پیغمبر نگاه کنم، پایان این است که ما را میکشند من میروم. پسر گفت: تو دیوانه هستی من نمیآیم. اصلاً شیعه نبود ولی مال دنیا، نفسپرستی، حبّ زنده بودن آنقدر نداشت که این حرمت را بشکند گفت: بگذار در پایان ما را تکّه تکّه میکنند. من میترسم که بخواهم در چشم پیغمبر نگاه کنم.
ظهر عاشورا پسر او به عمر سعد گفت: امیر داشته باش- برای اینکه بیشتر بگیرد- تیر را چلهی کمان گذاشت و به سینهی پدرش زد. اصلاً باید بنشینیم کربلا را نگاه کنیم که اگر من آنجا بودم کجا بودم. «یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ» کار هر کسی نیست. یک لحظه یک نفر تصمیم گرفت، از رگ او تصمیم نگرفت، از هم خون خودش آنطور تصمیم نگرفت، از من تا شمر یک لحظه است، نیاز نیست شما 400 سال تلاش کنید تا شمر شوید، آدم یک لحظه شمر میشود. یکی ملعون شد امام عسگری فرمود: «السَّلَامُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ سُلَیْمٍ الْأَزْدِیِّ» امام معصوم به او سلام کرد.
امام صادق به یاران امام حسین که میخواهد سلام کند من حیرتزده هستم. امام صادق سلام الله علیه وقتی میخواهد به یاران امام حسین سلام کند میگوید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی» این حیرت انگیز است. یعنی امام صادق (علیه السّلام) به زهیر بن سلیم ازدی تا 15 ساعت قبل از عاشورا قطعاً سنّی میگوید: پدرم فدای تو شود «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی».
یک عارفی خیلی زیبا این را معنا کرده است. میگوید من سالها فکر میکردم چطور یک امام معصوم به یک غیر معصوم میگوید پدرم فدای تو شود. چون پدر امام صادق، امام باقر است. تا اینکه سرّ آن را فهمیدم. چون یاران امام حسین علیه الصّلاة و السّلام با حضرت متّحد شدند، فانی شدند «حَلَّتْ بِفِنَائِکَ» یعنی در آستان تو دمیدن. امّا دیگر آنها را جدا نمیکند، قاطی شدند. این قاطی شدن در روایات متعدّد آمده است. دو، سه جمله از یاران امام حسین میگویم آن عارف گفت: این امام صادق فرموده است پدرم فدای شما. چون در حضرت فانی شدند و خودشان نبودند، اصلاً خودی ندیدند. حالا برای اینکه من این را برای شما معنی کنم اینطور عرض میکنم.
یک سنّی داریم که اسم او زهیر بن سلیم ازدی است. با پسرش به سپاه دشمن آمد. او تصوّر میکرد امام در توافقات ژنو یا قبل و بعد آن یک جایی کوتاه میآید دید نه مثل اینکه جدّی است. جداً میخواهند بکشند -این آقا شیعه هم نبود- به پسرش گفت: پسر من یک یقین دارم و آن هم این است کسی که رو به رو ایستاده و قطعاً میخواهند با او بجنگد پسر پیغمبر است. شیعه و سنّی عقیده دارند کنار حوض کوثر با پیغمبر دیدار میکند. میگفت من هر چقدر فکر میکنم میبینم من اگر مقابل پسر پیغمبر بایستم نمیتوانم کنار حوض کوثر در چشم پیغمبر نگاه کنم، پایان این است که ما را میکشند من میروم. پسر گفت: تو دیوانه هستی من نمیآیم. اصلاً شیعه نبود ولی مال دنیا، نفسپرستی، حبّ زنده بودن آنقدر نداشت که این حرمت را بشکند گفت: بگذار در پایان ما را تکّه تکّه میکنند. من میترسم که بخواهم در چشم پیغمبر نگاه کنم.
ظهر عاشورا پسر او به عمر سعد گفت: امیر داشته باش- برای اینکه بیشتر بگیرد- تیر را چلهی کمان گذاشت و به سینهی پدرش زد. اصلاً باید بنشینیم کربلا را نگاه کنیم که اگر من آنجا بودم کجا بودم. «یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ» کار هر کسی نیست. یک لحظه یک نفر تصمیم گرفت، از رگ او تصمیم نگرفت، از هم خون خودش آنطور تصمیم نگرفت، از من تا شمر یک لحظه است، نیاز نیست شما 400 سال تلاش کنید تا شمر شوید، آدم یک لحظه شمر میشود. یکی ملعون شد امام عسگری فرمود: «السَّلَامُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ سُلَیْمٍ الْأَزْدِیِّ» امام معصوم به او سلام کرد.
امام صادق به یاران امام حسین که میخواهد سلام کند من حیرتزده هستم. امام صادق سلام الله علیه وقتی میخواهد به یاران امام حسین سلام کند میگوید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی» این حیرت انگیز است. یعنی امام صادق (علیه السّلام) به زهیر بن سلیم ازدی تا 15 ساعت قبل از عاشورا قطعاً سنّی میگوید: پدرم فدای تو شود «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی».
یک عارفی خیلی زیبا این را معنا کرده است. میگوید من سالها فکر میکردم چطور یک امام معصوم به یک غیر معصوم میگوید پدرم فدای تو شود. چون پدر امام صادق، امام باقر است. تا اینکه سرّ آن را فهمیدم. چون یاران امام حسین علیه الصّلاة و السّلام با حضرت متّحد شدند، فانی شدند «حَلَّتْ بِفِنَائِکَ» یعنی در آستان تو دمیدن. امّا دیگر آنها را جدا نمیکند، قاطی شدند. این قاطی شدن در روایات متعدّد آمده است. دو، سه جمله از یاران امام حسین میگویم آن عارف گفت: این امام صادق فرموده است پدرم فدای شما. چون در حضرت فانی شدند و خودشان نبودند، اصلاً خودی ندیدند. حالا برای اینکه من این را برای شما معنی کنم اینطور عرض میکنم.
کاربر مهمان
کاربر مهمان