- 318
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 71 تا 76 سوره طه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 76 سوره طه _ بخش اول"
اتمام حجت الهی واختیارمردم درپذیرش حق
رابطه عقل نظری باعقل عملی
ایمان ساحران ، ثمره پیروی باعقل نظری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی ﴿71﴾ قَالُوا لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿72﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿73﴾ إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی ﴿74﴾ وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی ﴿75﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی ﴿76﴾
اتمام حجت الهی واختیارمردم درپذیرش حق:
فرعون چند صحنهٴ مناظره و مبارزهای را تأسیس کرد اول با وجود مبارک موسای کلیم آن مناظره و احتجاج برقرار شد که موسای کلیم ید بیضا نشان داد، عصا نشان داد و مانند آن. قِسم دوم صحنهٴ مبارزهٴ علنی در آن میدان مار بود که بالأخره وجود مبارک موسای کلیم پیروز شد، قِسم سوم صحنهٴ داوری بود که با سَحرهٴ مصر کارشناسان سِحر که ایمان آوردند در این زمینه هم وعده و وعید مطرح شد، هم تبشیر و انذار مطرح شد و مانند آن. آن بخشهایی که مربوط بود به تمامیّت حجّت وجود مبارک موسای کلیم و هر پیغمبر دیگری(علیهم السلام) تمام سعیشان این است که حجّت الهی را بالغ کنند نه تنها در چشم مردم حجّت را تثبیت کنند بلکه در جان مردم حجّت را تبیین کنند که از آن به بعد دیگر مردم مختارند. مسئلهٴ آمدن علم به حجیّت حق در جان مردم این کارِ انبیاست که باید تا جانِ مردم این حرف خدا را برسانند از آن به بعد قبول و نکول در اختیار مردم است مردم با عقلِ نظری و با اندیشه وقتی روبهروی وحی میشوند وحی آن هنر را دارد که حرف را تا ریشهٴ جان ایشان برساند اما از آن به بعد پذیرفتن، نفی و اثبات به دست عقل عملی است.
رابطه عقل نظری باعقل عملی:
بارها عرض شد همان طوری که ما در مجاری ظاهری یک مجاری ادراکی داریم مثل چشم و گوش که درک میکنند یک مجاری تحریکی داریم که فرار میکنند، کار میکنند یعنی چشم مار را میبیند و گوش صدای خروش سیل را میشنود و مانند آن، ولی دست و پا باید فرار کنند ممکن است کسی چشمش سالم باشد، گوشش سالم باشد خوب درک بکند اما پایِ مریضی دارد، دست فلج و ضعیفی دارد همان طوری که در بیرون یعنی در صحنهٴ بدن ممکن است انسان خوب ببیند ولی نتواند نجات پیدا کند در صحنهٴ درون هم بشرح ایضاً خوب میفهمد ولی آن که باید تصمیم بگیرد جای عزم و اراده است آن عقل عملی است که «عُبِدَ به الرحمٰن و اکتسب به الجِنان» آن یا فلج است یا مریض است یا ضعیف است. در جریان فرعون وجود مبارک حضرت موسی فرمود برای تو بیّنالرشد شد که این حق است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ هیچ تردیدی نداری خب، در بخش دیگر چه در سورهٴ «قصص» فرمود: ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ یقین دارند که حق با موسای کلیم است اما یقین نیمی از قضیه است نیمی از کار است یقین برای آن بخش اندیشه است آنکه تصدیق میکند، ایمان میآورد، میپذیرد برای عقل عملی است که «عُبِدَ به الرحمن» او اگر در جبههٴ جهاد درونی شکست خورده بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» چه کسی ایمان بیاورد.
ایمان ساحران ، ثمره پیروی باعقل نظری:
پس بنابراین نه سَحرهٴ مصر غافل بودند چون ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ نه درباریان فرعون، مشکل آن عقل عملی بود که این در جبههٴ جهاد درونی شکست خورده است ولی کاملاً قابل علاج هست انسان با یک لحظه توبه که برگردد همهٴ کسی که مبدّل سیّئات بالحسنات است تبدیل میکند این عالَم جای تغییر است بدبوترین کود را خدای سبحان به بهترین گُل یاس تبدیل میکند اینجا جای تغییر است، جای توبه است، جای برگشت است ممکن نیست کسی در عالَم طبیعت باشد و نتواند عوض بشود ولی در اختیار خود آدم است. سَحره بعضی بر اساس تهدید، بعضی بر اساس تطمیع به دنبال فراعنهٴ مصر بودند در این صحنه که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ اینها که کارشناسان سِحری بودند به دنبال معجزات علمیاند در معجزات هم در بحثهای کلامی ملاحظه فرمودید گاهی قولی است گاهی فعلی است گاهی علمی است تودهٴ مردم به طرف معجزات فعلی حرکت میکنند خواص به دنبال معجزات علمی حرکت میکنند این کارشناسان دیدند این سنخ، از سنخ سِحر نیست اصلاً وقتی ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ایمان آوردند وقتی ایمان آوردند خیلی از مسائل برای آنها حل شد.
تبدیل شدن علم حصولی ساحران به علم حضوری و شهودی:
آنچه را که تا حال شنیده بودند برایشان مفهوم بود حالا مشهود شد وجود مبارک موسای کلیم همهٴ اینها را الفبایی برای آنها ذکر کرده بخشی از آنها در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که وقتی وجود مبارک موسای کلیم در برابر سؤالات فرعون قرار گرفت فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ بعد هم فرمود: ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّی ٭ کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَی ٭ مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ همهٴ این حرفها را به صورت عَلن و شفاف وجود مبارک موسای کلیم در دربار گفت و مردم مصر هم فهمیدند اینها که در تصمیمگیری فهمیدند حق با موسای کلیم است بنا شد که از تهدیدات فرعون بگذرند و ایمان بیاورند در این لحظه گاهی پرده کنار میرود گاهی آن مفهومِ ذهنی، مشهودِ فطری میشود خیلی از چیزها را که آدم قبلاً شنیده بود حالا بنا شد عمل بکند برای او از حدّ علمِ حصولی به علم حضوری در میآید و به تعبیر حکیم سنایی «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش» آنکه شنیده بود حالا دید، اگر اینچنین شد در همان لحظهای که اینها تصمیم گرفتند همه چیز را فدای دین کنند خدا هم خیلی از چیزها را به اینها نشان داده لذا با ضرس قاطع گفتند ﴿إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ همهٴ حرفهای فرعون را گوش دادند و همهاش را هم ابطال کردند.
تبیین بهره مندی ساحران ازعلم شهودی:
حالا ملاحظه بفرمایید چگونه آن را ابطال کردند. فرعون گفته بود که ﴿آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ یعنی آنها گفتند ما از تو نباید اذن بگیریم برای اینکه او ﴿فَطَرَنَا﴾ او فاطر ما و توست ما اگر بخواهیم به او ایمان بیاوریم که نباید از تو اذن بگیریم. فرعون گفت ﴿قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ اینها گفتند ﴿وَالَّذِی فَطَرَنَا﴾ ما به کسی ایمان آوردیم که فاطر ما و تو و این نظام است اگر خواستید به فاطرمان، به خالقمان ایمان بیاوریم باید از شما کسب تکلیف بکنیم! خب، پس تمام گفتههای آنها را یکی پس از دیگری جواب دادند گفتند ما بیّنه داریم، شاهد داریم، این همه معجزات را ما دیدیم حالا این «مِن» در ﴿عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾ اگر «مِن» بیانیه باشد خب معجزات فراوانی را از وجود مبارک موسای کلیم دیدند آن ید بیضا بود دست در حال عادی دست است وقتی به صدر میرسد به جِیْب میرسد برّاق میشود، شفاف میشود، بیضا میشود دوباره به حالت عادی برمیگردد این برای دست، عصا هم همین طور است اینها چند مسئله را به طور دقیق از محضر موسای کلیم شناختند یکی اینکه واقعیّت نسبی نیست یکی اینکه واقعیّت اشیاء به ارادهٴ الهی وابسته است.
بررسی نسبیت یاعدم نسبیت حقایق اشیا:
اما مطلب اول اگر واقعیّت نسبی باشد میشود سفسطه، واقعیّت نسبی باشد یعنی این شیء نسبت به زید این طور است نسبت به عمرو طور دیگر است اگر واقعیّت نسبی باشد بخشی از سفسطه و شکّاکیّت را به همراه دارد این یک در جهانبینی، مسئلهٴ تَصویب لازم میآید در اصول ما چرا مُصوّبه نیستیم و مُخطّئه هستیم برای اینکه اشیاء فی نفس الأمر واقعیّتی دارند بعضیها درست میفهمند بعضیها نمیفهمند آن که مطابق فهمید صواب است آن که نفهمید خطاست، اما مصوّبه میگوید هر که هر چه فهمید درست است چرا، برای اینکه این شیء فی نفسه واقعیّتی ندارد مگر برابر با آنچه را که زید درک کرده خب این هم در جهانبینی سر از سفسطه در میآورد هم در اصول سر از تصویب این طور نیست که اشیاء فی نفسه واقعیّتی نداشته باشند نه خیر هر چیزی نفسالأمری دارد واقعیّتی دارد حقیقتی دارد منتها کسی که او را میشناسد گاهی مُصیب است گاهی مُخطیء خب، پس این چنین نیست که دست واقعیّتی نداشته باشد، عصا واقعیّتی نداشته باشد گاهی این چنین است گاهی آنچنان نه خیر، دست واقعیّتی دارد، عصا واقعیّتی دارد آن وقتی هم که بیضا میشود واقعاً بیضا میشود آن وقتی که عصا اژدها میشود واقعاً اژدها میشود نعم، اشیاء هویّت ذاتی ندارند مثل ذات اقدس الهی اشیاء به ارادهٴ الهی اشیاء هستند دیگر، اگر ذات اقدس الهی اراده کرده که این عصا باشد واقعاً عصاست و اگر اراده کرده که این اژدها بشود واقعاً اژدهاست اگر خدای سبحان فرمود نگو عصا، من میگویم این چیست دست توست نگو عصا، بگو هر چه تو بخواهی همان است یعنی اشیاء واقعیّت دارند اما واقعیّتشان به حقایق و ذاتیّات خود آنها که نیست اینها که واجبالوجود نیستند که اینها ممکنالوجودند پس خیلی فرق است بین اینکه ما بگوییم اشیاء واقعیّتی ندارند مگر امور نسبیاند که آن دو خطر فلسفی و اصولی را به همراه دارد یا نه، اشیاء واقعیّت دارند منتها واقعیّتشان به ارادة الله است که این دومی حق است.
بهره مندی ساحران ازعلم حضوری وشهودی:
این همه معجزات را این سَحره و کارشناسان شاهد بودند از نزدیک یا با خبر متواتر این را دریافت کردند لذا به فرعون گفتند که ما میخواهیم به خالقمان ایمان بیاوریم باید از تو اجازه بگیریم ما بیّنات فراوانی داریم لذا این مسئلهٴ بیّنات مقدّم بر ﴿فَطَرَنَا﴾ ذکر شده با اینکه ثبوتاً آن فاطر مقدّم بر بیّنات است ولی اثباتاً بالأخره بیّنات است که ما را به فاطر راهنمایی میکند. ثبوتاً آبِ چشمه مقدّم بر چمن است ولی اثباتاً وقتی انسان از دور چمن میبیند پی به آب میبرد اینها در مقام اثبات بیّنات را دیدند از بیّنات به فاطر پی بردند اگر تقدیم و تأخیری در لفظ هست از همین منظر است که گفتند ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾.
ویژگی عذاب و کیفرفرعون نسبت به ساحران:
مطلب دیگر در آن تقطیع مِن خلاف است تقطیع فرق نمیکند دست کسی را که قطع میکنند، پای کسی را قطع میکنند مگر حالا اگر دست چپ و پای راست را قطع بکنند دردش بیشتر است دست چپ و پای راست را قطع بکنند دردش مثلاً بیشتر است این طور نیست ولی رسم فرعون پلید در تعذیب همین تقطیع مِن خلاف بود اشاره کرد همان عذاب با خِزی و رسوایی را که قانون رسمی من است دربارهٴ شما اِعمال میکنم این ناظر به آن تهدید معروف و عملیِ زندانیان اوست وگرنه اینچنین نیست که حالا اگر این چهار دست و پا را که قطع میکنند اگر دوتا دست را اول قطع بکنند دردش کمتر باشد یا دوتا پا را اول قطع بکنند دردش کمتر باشد یا دست راست و پای راست را با هم قطع بکنند دردش کمتر باشد این طور نیست آن خِزی و رسوایی و ناظر به تعذیبِ معهود را دارد گوشزد میکند که اگر فرعون ذیالأوتاد است کار او همان تقطیع مِن خلاف است گفت من آن کار را میکنم بعد هم در این لابهلای شاخههای درخت میگذارم برای مدّتی که به تعبیر زمخشری در کشّاف و امام رازی این «فی» معنی خودش است نه آن طوری که در مغنی و جامی و اینها آمده که «فی» به معنی «علی» است «فی» به معنی «فی» است یعنی این درخت به معنی ظرف است من در لابهلای شاخهها میگذارم مدّتی هم بماند نه اینکه شما را به دار میکِشم بعد از تقطیع و مُثله کردن این اعضای بدنتان را میگذارم در درخت ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ﴾ تا معلوم بشود ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ این فرعون خود را در برابر موسای کلیم(سلام الله علیه) میبیند نه در برابر سَحره، سحره که قدرت تعذیب ندارند تنها کسی که به دست او قدرت تعذیب فرض هست و میتواند عذاب بکند وجود مبارک موساست که دست او عصاست این خواست بگوید که آیا اژدهای او کاریتر است یا تقطیع و تصلیب من شما بعد میفهمید شما اگر از ترس اژدها بخواهید ایمان بیاورید خطر من بیش از خطر موسای کلیم است وگرنه سَحرهٴ موسی که جزء مستضعفانی بودند جزء کسانی بودند که تحت قدرت فرعون بودند که.
پرسش:...
پاسخ: اعضا و جوارح را چون به حسب ظاهر این بعد از تقطیع ذکر شده گرچه با «فاء» و «ثمّ» نیامده ولی این ترتیبِ ذکری بیاِشعار نیست که من ﴿فلَأُقَطِّعَنَّ﴾ اعضا و جوارح شما را بعد تصلیب میکنم خب، البته این هم ممکن است که بعضیها را تقطیع و بعضیها را تصلیب بکند امکان دارد، اما چون خطاب به یک گروه معیّن است به همان گروه میگوید اول تقطیع، اولِ لفظی نه اول با «فاء» و «ثمّ» و اینها تقطیع میکنم بعد تصلیب میکنم یعنی همین بعد از اینکه مُثله کردم اینها را میگذارم در درختها ممکن است که عدهای را تقطیع بکند عدهای را تصلیب بکند به دار بکِشد ولی ظاهرش این است که همین کسانی که تقطیع شدهاند تصلیب میشوند.
چگونگی ابطال سحر با معجزه:
اگر سِحرِ قویتر باشد سحر قویتر جلوی تأثیر سِحر را میگیرد نه اصلِ سحر را باطل کند اینها در بحثهای دیروز گذشت این بساط سحر را به هم زد مثل اینکه آدم در شبِ تار در بیابان راه گُمکرده درخت میبیند، دیو میبیند، کوه میبیند، تپّه ماهوری میبیند اما همین که آفتاب طلوع کرده میبیند چیزی نیست.
پرسش:...
پاسخ: این همان کار را کرد آنهایی که سِحر بود اینها چوب را به صورت مار دیدند این ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ وقتی این آفتابِ اعجاز دَمید دیدند نه، یک مُشت چوب افتاده یک مشت طناب افتاده بعد اینها جمع کردند بردند آنکه دیدند آن سِحر بود آن رخت بربست آفتاب که در میآید این طور نیست که درختِ موجود را از بین ببرد این شخصی که در بیابان گاهی درخت میدید، گاهی چوب میدید، گاهی کوه میدید، گاهی دیو میدید، گاهی انیاب اغوال میدید وقتی آفتاب طلوع کرد میبیند خبری نیست وقتی معجزهٴ موسای کلیم ظهور کرد اینها دیدند یک مشت چوبها در میدان افتاده یک مشت طنابها افتاده اینها را جمع کردند بردند دیگر از این رسوایی بالاتر که نمیشود که.
پرسش:...
پاسخ: این سِحر را باطل کرده نه اینکه سِحر بود سِحر که سِحر را باطل نمیکند جلوی تأثیر او را میگیرد اگر احتمال اینکه سحر بود دیگر کارشناسان و متخصّصان سحر حاضر نبودند خودشان را به کُشتن بدهند و باور کنند که اینها فهمیدند این سحر نیست.
پرسش:...
پاسخ: اَکل نیست ابطال باید باشد یک ابطال باید باشد فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ هر چه که آنها کردند آنها سحر کردند دیگر، دیگر قرآن از این شفافتر چه بگوید فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ با یک صغرا، با یک کبرا فرمود آنچه را که مصنوع ساحران بود این بلع کرد این صغرا، ساحران هم سِحر کردند، کِید کردند این کبرا، پس او کید را بلع کرد نه چوب را.
تأملاتی در برخی روایات کتب شیخ صدوق:
خب، حالا آن روایت هم باز میخوانیم این دوتا کتاب شریف عیون اخبارالرضا و امالی صدوق اینها از کتابهای پر برکت مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) است خدا غریق رحمت کند همهٴ اساتید را استادمان را در آمل در مدرسهٴ امام حسن عسکری ما سال 28 یعنی تقریباً 61 سال قبل آنجا خدمتشان همین امالی مرحوم صدوق را میخواندیم امالی مرحوم صدوق جزء مجالس خصوصی که اینها داشتند املاء املاء میکردند روزهای جمعه یا غیر جمعه یک عدّه از طلبهها حضورشان که میرفتند آنها این احادیث را میخواندند برای آنها و گاهی هم اگر لازم بود شرح میکردند مرحوم مفید این کار را کرده بعد از مرحوم مفید مرحوم صدوق این کار را کرده مرحوم شیخ طوسی این کار را کرده اینها امالی دارند مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی این حدیث شریف را نقل میکند ملاحظه فرمودید آنکه مربوط به جریان امام رضا(سلام الله علیه) است دوتا مشکل دارد آن که هست نقل شده در جریان امام کاظم اینها در امالی مرحوم صدوق هست که شما در همین پایان مجلس 29 میبینید آنجا یک خط نوشته که اینها در امالی مکتوب شده است این حرفهای چه کسی است خود صدوق که پشت سر هم روایات را نقل میکند بعد در آخرش هم دارد که همین روایتی که از علیبنیَقطین است دارد این باعث قتل و مثلاً شهادت وجود مبارک امام کاظم شد در حالی که علیبنیَقطین خودش قبل از شهادت امام کاظم(سلام الله علیه) رحلت کرده مهمتر از همه این جریان عیونالأخبار است این دوتا کتاب چون از سابق ما مأنوس بودیم با امالی مرحوم صدوق این نوشتههای مرحوم صدوق مخصوصاً این عیون و این امالی و اینها کتابهای خیلی دلپذیری است ما تقریباً اینها برای قبل از انقلاب است حالا یا چهل سال قبل ولی قبل از سی سال ما این را دیدیم دیشب که نگاه میکردم دیدم که ما کلّ این قسمتها را دیدیم برایش فهرستبندی کردیم، شمارهگذاری کردیم، مطالب مهم را مثلاً یادداشت کردیم همین قصّه را هم در همین صفحه یادداشت کردیم که در کدام صفحه مثلاً ایشان همین قصّهٴ امام کاظم را دارد در جریان قصّهٴ امام کاظم این چاپی که اینجا هست مرحوم آقای لاجوردی(رضوان الله علیه) از علمای قم بود از فضلای قم بود از شاگردان مرحوم آقای بروجردی بود از دوستان ما بود به غالب کتابخانهها هم سَری میزد هم مُتتبّع بود و هم کتابهای فراوانی جمع کرد ایشان توفیقی پیدا کرده این عیونالأخبار را تصحیح کرد و چاپ کرده ایشان در چاپی که تصحیح ایشان هست جلد اول صفحهٴ 96 آنجا وقتی جریان علیبنیَقطین را نقل میکند میفرماید در تعلیقهای که ایشان دارند در ذیل صفحهٴ 96 میفرماید: «هذا الحدیث مِن أوّله إلی آخره لم یَکن فی النسخة العتیقه» اصلاً نسخههای قبلی چنین چیزی نیست یک آدم محقّق و متتبّع در آخرش هم که حرف علیبنیَقطین است که باعث شهادتش شد ایشان دربارهٴ آخرش هم دارد که «لا یخفیٰ ما فی ذکر هذه الروایة فی هذا الباب الموضوع فی صحّة وفاته(علیه السلام) فتأمّل» این تأمّلبرانگیز است این علیبنیَقطین که میگوید همین سبب شهادت موسیبنجعفر شد خود علیبنیَقطین که قبل از شهادت موسیبنجعفر رحلت کرد.
ضرورت بررسی روایات بحث معجزه:
حالا شما ببینید در کافی من یادم نیست چنین قصهای باشد امالی مرحوم شیخ طوسی هم من نگاه کردم چیزی به دیدم نیامده امالی مرحوم مفید را نگاه کنید امالی شیخ طوسی را نگاه کنید ببینید که اصلاً این قصّه هست یا نیست این قصّه چیز عجیبی است اگر دربارهٴ امام صادق شد، دربارهٴ امام کاظم(سلام الله علیه) هم شد این معجزه کمی نیست هم وضع آیه قرآنی را به خوبی روشن میکند هم معجزه با این جلال و شکوه به دستور امام شیری از پردهای در بیاید و کسی را بدرد و ببلعد و دوباره به حالت اوّلی برگردد کم معجزهای نیست چطور مرحوم کلینی نقل کرده یا نکرده، مرحوم شیخ طوسی این را نقل کرده یا نکرده، مرحوم مفید در امالی نقل کرده یا نکرده، اگر صدوق هست که در نسخههای قدیمی که ایشان میگویند نیست پس اینها را جستجو کنید، فحص کنید ببینید که اصلاً سند دارد ندارد، در نسخههای مصحّح هست نیست، این بزرگواری که من میشناختم اهل تتبّع بود خب البته تتبّع یک نفر با شرایط قبل از انقلاب خب خیلی فرق میکند شما فحص کنید جستجو کنید آن نُسخ مصحّح و مَتین را بررسی کنید ببینید هست یا نیست به هر تقدیر این هم اگر باشد در اصل جریان یک مطلب تازهای است و هم در تفسیر آیه قرآنی خیلی کمک میکند البته همان طوری که قد تقدّم مراراً برای کسی ثابت شده طبق این روایت که عصا را بلع کرده و چوب را بلع کرده و یا طناب را بلع کرده خب میگیرند به آن عمل میکنند دیگر آیه را هم بر همان معنا تفسیر میکند دیگر خب، چون غالب مفسّرین ما همین طوری معنا کردند دیگر حتی سیدناالاستاد هم به همین طبع مشهور معنا کرده دیگر این مشکلی ندارد عمده این است که این روایت باید معتبر باشد خب.
ادب ساحران درتقدیم نام حضرت موسی برنام حضرت هارون (علیهماالسلام):
فرمود آنچه تو گفتی قبل از ﴿آَذَنَ لَکُمْ﴾ ما نباید اذن بگیریم برای اینکه ﴿وَالَّذِی فَطَرَنَا﴾ احتمال اینکه «واو» ﴿وَالَّذِی فَطَرَنَا﴾ برای قسم باشد هست اما ظاهرش این است که عطف بر «بیّنات» است ﴿مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾ ایمان بیاوریم به بیّنات و ایمان بیاوریم به ﴿الَّذِی فَطَرَنَا﴾ منتها تقدیم «بیّنات» بر ﴿الَّذِی فَطَرَنَا﴾ برای اینکه ادّله و شواهد و معجزات در مقام اثبات ما را به آن فاطر هدایت میکند همین، چه اینکه در جریان تقدیم نام مبارک موسای کلیم و هارون هم همین طور است خب آنها که میخواستند نام موسی و هارون را ببرند تأدّب را رعایت میکردند نام مبارک موسی را قبلاً ذکر میکردند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت همین سَحره که ایمان آوردند در آیهٴ 121 و 122 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت حرفشان این بود ﴿قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ آنجا چون بر اساس دو نکته است یکی اینکه خب وجود مبارک موسی مقدّم است یکی اینکه بخش مهمّ پایانی آیات آن سوره با نون ختم میشود قبلش دارد که ﴿مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ﴿وَانْقَلَبُوا صَاغِرِینَ﴾، ﴿وَأُلْقِیَ الْسَّحَرَةُ سَاجِدِینَ﴾، ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، ﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾، ﴿لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾، ﴿إنّا إِلَی رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ﴾، ﴿وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ﴾، ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾، ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾، ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾، ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ همهٴ بخشهای این صفحه و امثال این با نون ختم میشود آنجا هم رعایت کردند با نون ختم شده گاهی تقدیم برای رعایت فواصل آیات است.
پاسخ ساحران به تهدیدها وکیفرهای دنیوی فرعون:
خب پس تمام حرفهایی که تاکنون فرعون زده اینها ابطال کردند گفتند که فرعون تو گفتی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ تو عذابت در دنیاست یک، دنیا هم محدود است دو، پس عذابت تمام شدنی است این سه، ﴿فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ دنیا هم تمام میشود پس تو ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ نیستی آن که ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ است خداست برای اینکه تو را میبرد در جهنّمی که نه میمیری نه زنده میشوی، نه زنده هستی به حیات طیّبه نه میمیری تا راحت باشی جهنّمیها در جهنّم حالا یا بر اساس لجاجت است یا هنوز ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ خودشان نمیگویند خدایا جان ما را بگیر به مالک دوزخ(سلام الله علیه) میگویند تو به خدایت بگو که جان ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» لجاجت آدم را تا به اینجا میرساند اینکه در جهنم است و دارد میسوزد نمیگوید «ربّنا» به مالک میگوید به خدایت بگو جان ما را بگیرد خب جانشان را که نمیگیرد که چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعلی» چه در این قسمت در هر دو قسمت فرمود: ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ در سورهٴ «اعلی» آیهٴ سیزده این است که ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ نه اینکه نه موت است نه حیات اینکه منفصلهٴ مانعة الخلوّ است دیگر که رفع هر دو بشود خیر، حیات دارند منتها حیات طیّب نیست مرگ ندارند این طور نیست که نه موت باشد نه حیات خیر، حیات هست منتها عذاب الیم را به همراه دارد ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا﴾ تا راحت بشوند «و لا یحیی بحیاة طیبة» که عذاب نداشته باشند همان معنایی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعلی» آمده در همین جا هم آمده یعنی اینها را وجود مبارک موسای کلیم به اینها گفته آن بیاناتی که موسای کلیم در احتجاجات داشته به اینها گفته در طول این مدّت لذا اینها به فرعون گفتند که میخواهی بفهمی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ خدا ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ است چرا؟ برای اینکه تو بر فرض قدرت داشته باشی در دنیاست و دنیا محدود است انسان میمیرد و راحت میشود ولی در قیامت ذات اقدس الهی تو و امثال تو را به دوزخی میبرد که ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ و ابدی هم هست پس او ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ است نه تو، ﴿فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ إِنَّا﴾ در پاسخ او ﴿إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا﴾ لذا احتیاج به اذن نداشتیم و این برای چند جهت است یکی ترمیم سیّئات قبلی ماست یکی تکمیل درجات بعدی، ترمیم سیّئات قبلی این است که ﴿لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا﴾ یک، ﴿وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ که عطف خاص بر عام است لنکتة دو، این ﴿مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ یعنی این سِحری که ما کردیم حرام است مبارزه و مناظرهای که با پیغمبر عصر کردیم حرام است ولی تو ما را وادار کردی که این کار حرام را انجام بدهیم ما هم میتوانستیم مقاومت بکنیم ولی این معصیت را کردیم این ذکر خاص بعد از عام برای اهمیت این مبارزه با پیغمبر جداگانه ذکر شده است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این گفتند ولی آن هم گفته اگر این کار را نکنی کذا و کذا میکنم آن تهدید را هم کرده به اینها ممکن است کسی برای طمع این کار را نکند ولی برای ترس آن کار را بکند خیلیها هستند که میگویند ما حالا از این جایزه گذشتیم ولی از ترس که نمیتواند بگوید ما از ترس گذشتیم.
انگیزه ساحران درپذیرش مناظره با موسای کلیم (علیه السلام ):
آن تطمیعشان مربوط به آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت این بود ﴿وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ ٭ قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ٭ قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ قبلاً به امید آمدند و اما وقتی وارد صحنهٴ مناظره شدند وجود مبارک موسای کلیم سخنرانی کرد اتمام حجّت کرد در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» این آیاتش قبلاً گذشت وجود مبارک موسی فرمود: ﴿وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ﴾ پوستتان را میکَنند مسحوت یعنی پودرشده به کسی که پوستش را کَندند میگویند مستأصل شد، مستأصل یعنی مَن قُطِع أو ما قُطع أصله این پوست درخت را که بِکَنند خشک میشود دیگر مسحوت هم همین است ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ این است مال حرام را که میگویند سُحت برای اینکه پوست آدم را میکَند یا آدم را پودر میکند، مسحوت میکند، مسحور میکند ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ اینها را فرمود بعد از اینکه فرمود، نزاع داخلی شروع شد بعضیها زیر گوش هم گفتند بکنیم، نکنیم از اینجا این تهدید شروع شده خب کسی که به طمع معجزه آمده باشد وقتی تهدید پیغمبر را میشنود ممکن است برگردد ولی فرعون وادارش کرده که نه، اینچنین نیست که برگردید باید صف ببنیدید در برابر او ﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ آنگاه فرعون صریحاً اعلام کرد که ﴿ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً﴾ باید بیایید که صفبسته و این کار را انجام بدهید وجود مبارک موسای کلیم هم به همهٴ اینها فرمود شما صف ببندید در برابر من تا ببینید که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ است یا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾.
پاسخ ساحران مومن به وعده و وعید فرعون:
خب، اینها گفتند ﴿إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ تو گفتی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ ما میگوییم ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ تو قلمرو قدرتت ﴿هذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ است زودگذر است نه اینکه تا دنیا هست تو هستی، تا ما هستیم تو هستی تعذیب تو مربوط به حیات ماست اگر کُشتی که ما بعد از چند لحظه راحت میشویم اما ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ بعد هم گفتید ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً﴾ ما این را تشریح بکنیم تو یک وعده داده یک وعید، یک تبشیر کردی یک انذار ما آن وعد و وعید تو را، تبشیر و انذار تو را با وعد و وعید الهی، تبشیر و انذار الهی میسنجیم میگوییم ﴿إِنَّهُ﴾ ما از موسای کلیم آموختیم این حرفها را ﴿مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ یک وقت است کسی مجرم بود بعد توبه کرد این «یأت ربّه تائباً» چون معیار این نیست که کسی کارِ خوب کرد یا کار بد کرد معیار آن است که کسی بد بیاید یا خوب بیاید اگر کسی کارِ خوب کرد بعد ـ معاذ الله ـ این را به هم زد درست است که «قد عمل صالحا فی الدنیا» اما این را به هم زد «ثمّ ارتدّ» و کذا و کذا یا کسی کارِ بد کرد ولی توبه کرد آن بد گذشت ولی فعلاً «یأت ربّه مؤمناً» اینکه در قرآن کریم در موقع پاداشدهی نمیگوید کسی در دنیا کارِ خوب کرد میگوید ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ کسی نقد در دستش باشد نه در دنیا کارِ حسنه کرده باشد بله، خب اگر کسی کار خوب کرده بعد به هم زده اینکه به او پاداش نمیدهند که معیار آن است که در صحنهٴ حساب هر که میآید حسنه در دستش باشد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ نه «مَن فَعل حسنه» در قیامت هم اگر برای علما حقّ شفاعت هست برای همه نیست کسانی که «بَعثه الله یوم القیامة فقیها» به او میگویند «قِفْ تَشْفَع» خیلیها هستند که در قیامت عوام محشور میشوند اینکه به دنبال نخودسیاه درس خوانده این دیگر فقیهاً محشور نمیشود که اینکه به دنبال القاب بود یا به دنبال مال بود یا به دنبال صرّافی بود این دیگر فقیهاً محشور نمیشود که کسی که لله درس بخواند و به درسش عمل بکند و باور بکند به دنبال صرّافی نباشد این «بعثه الله یوم القیامة فقیها» آن وقت به او میگویند بایست هر که را خواستی شفاعت کن و همراه خودت ببر «قِفْ تَشْفَع» عمده آن است که آنجا که میآید دستش نقد باشد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ اینجا هم همان تعبیر را دارد نه «مَن فَعل کذا و أجرمَ کذا» ﴿مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ خب، اگر کسی در دنیا جرمی کرده بعد توبه کرده ذات اقدس الهی میپذیرد دیگر این «لا یأت ربّه إلاّ تائباً» ولی اگر ﴿مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ شد ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ این مُجرم هم اسمِ فاعل نیست صفت مشبهه است چون اگر اسم فاعل باشد دلالت بر حدوث میکند با گذشتِ الهی همراه است بعد از مدّتی آزاد میشود اما ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ برای کسی است که این مجرم به عنوان صفت مشبهه برای او امر ثابت باشد ﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً﴾ نه «مَن آمنَ»، ﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً﴾ که ﴿قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ﴾.
گستردگی مصداق عمل صالح برای نیل به رضای الهی:
ملاحظه میفرمایید که قرآن کریم روی عمل تکیه میکند اما کدام عمل را ذکر نمیکند گاهی خصوصیت عمل را ذکر میکند اما اینکه عمل مشروع باشد و مورد رضای خدا باشد یک وقت دامداری است یک وقت کشاورزی است یک وقت بحث است یک وقت تولید است یک وقت خودکفایی است فرق نمیکند چه باشد هر کسی در هر کاری که دارد بالأخره این مردم که هستند همهشان کارهایشان شبیه هم نیست که هر کسی در هر رشتهای که هست کارش را لله انجام بدهد مشمول عمل صالح است لذا در این گونه از موارد اصلاً خصوصیّت و نحوهٴ عمل هیچ مطرح نیست که حالا کسی نماز بخواند یا کشاورزی بکند یا دامداری بکند یا درختکاری بکند درخت را آب بدهد هر عمل صالحی را ذات اقدس الهی پاداش میدهد لذا برای این بخش از آیات اصلاً خصوصیت عمل مطرح نیست فرمود: ﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی﴾ حالا اگر کسی عمل صالح نداشت ولی مؤمن بود اینچنین نیست که او را بهشت راه ندهند بعد از مدّتی راه میدهند اما درجات عُلیا به او نمیدهند این درجات عُلیا ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی﴾ تو گفتی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ میگوییم ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾، تو گفتی من ابقایم میگوییم ﴿إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ تو گفتی چه کسی بهتر است ما میگوییم الله و دین الهی و شریعت الهی بهتر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اتمام حجت الهی واختیارمردم درپذیرش حق
رابطه عقل نظری باعقل عملی
ایمان ساحران ، ثمره پیروی باعقل نظری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی ﴿71﴾ قَالُوا لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿72﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿73﴾ إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی ﴿74﴾ وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی ﴿75﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی ﴿76﴾
اتمام حجت الهی واختیارمردم درپذیرش حق:
فرعون چند صحنهٴ مناظره و مبارزهای را تأسیس کرد اول با وجود مبارک موسای کلیم آن مناظره و احتجاج برقرار شد که موسای کلیم ید بیضا نشان داد، عصا نشان داد و مانند آن. قِسم دوم صحنهٴ مبارزهٴ علنی در آن میدان مار بود که بالأخره وجود مبارک موسای کلیم پیروز شد، قِسم سوم صحنهٴ داوری بود که با سَحرهٴ مصر کارشناسان سِحر که ایمان آوردند در این زمینه هم وعده و وعید مطرح شد، هم تبشیر و انذار مطرح شد و مانند آن. آن بخشهایی که مربوط بود به تمامیّت حجّت وجود مبارک موسای کلیم و هر پیغمبر دیگری(علیهم السلام) تمام سعیشان این است که حجّت الهی را بالغ کنند نه تنها در چشم مردم حجّت را تثبیت کنند بلکه در جان مردم حجّت را تبیین کنند که از آن به بعد دیگر مردم مختارند. مسئلهٴ آمدن علم به حجیّت حق در جان مردم این کارِ انبیاست که باید تا جانِ مردم این حرف خدا را برسانند از آن به بعد قبول و نکول در اختیار مردم است مردم با عقلِ نظری و با اندیشه وقتی روبهروی وحی میشوند وحی آن هنر را دارد که حرف را تا ریشهٴ جان ایشان برساند اما از آن به بعد پذیرفتن، نفی و اثبات به دست عقل عملی است.
رابطه عقل نظری باعقل عملی:
بارها عرض شد همان طوری که ما در مجاری ظاهری یک مجاری ادراکی داریم مثل چشم و گوش که درک میکنند یک مجاری تحریکی داریم که فرار میکنند، کار میکنند یعنی چشم مار را میبیند و گوش صدای خروش سیل را میشنود و مانند آن، ولی دست و پا باید فرار کنند ممکن است کسی چشمش سالم باشد، گوشش سالم باشد خوب درک بکند اما پایِ مریضی دارد، دست فلج و ضعیفی دارد همان طوری که در بیرون یعنی در صحنهٴ بدن ممکن است انسان خوب ببیند ولی نتواند نجات پیدا کند در صحنهٴ درون هم بشرح ایضاً خوب میفهمد ولی آن که باید تصمیم بگیرد جای عزم و اراده است آن عقل عملی است که «عُبِدَ به الرحمٰن و اکتسب به الجِنان» آن یا فلج است یا مریض است یا ضعیف است. در جریان فرعون وجود مبارک حضرت موسی فرمود برای تو بیّنالرشد شد که این حق است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ هیچ تردیدی نداری خب، در بخش دیگر چه در سورهٴ «قصص» فرمود: ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ یقین دارند که حق با موسای کلیم است اما یقین نیمی از قضیه است نیمی از کار است یقین برای آن بخش اندیشه است آنکه تصدیق میکند، ایمان میآورد، میپذیرد برای عقل عملی است که «عُبِدَ به الرحمن» او اگر در جبههٴ جهاد درونی شکست خورده بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» چه کسی ایمان بیاورد.
ایمان ساحران ، ثمره پیروی باعقل نظری:
پس بنابراین نه سَحرهٴ مصر غافل بودند چون ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ نه درباریان فرعون، مشکل آن عقل عملی بود که این در جبههٴ جهاد درونی شکست خورده است ولی کاملاً قابل علاج هست انسان با یک لحظه توبه که برگردد همهٴ کسی که مبدّل سیّئات بالحسنات است تبدیل میکند این عالَم جای تغییر است بدبوترین کود را خدای سبحان به بهترین گُل یاس تبدیل میکند اینجا جای تغییر است، جای توبه است، جای برگشت است ممکن نیست کسی در عالَم طبیعت باشد و نتواند عوض بشود ولی در اختیار خود آدم است. سَحره بعضی بر اساس تهدید، بعضی بر اساس تطمیع به دنبال فراعنهٴ مصر بودند در این صحنه که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ اینها که کارشناسان سِحری بودند به دنبال معجزات علمیاند در معجزات هم در بحثهای کلامی ملاحظه فرمودید گاهی قولی است گاهی فعلی است گاهی علمی است تودهٴ مردم به طرف معجزات فعلی حرکت میکنند خواص به دنبال معجزات علمی حرکت میکنند این کارشناسان دیدند این سنخ، از سنخ سِحر نیست اصلاً وقتی ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ایمان آوردند وقتی ایمان آوردند خیلی از مسائل برای آنها حل شد.
تبدیل شدن علم حصولی ساحران به علم حضوری و شهودی:
آنچه را که تا حال شنیده بودند برایشان مفهوم بود حالا مشهود شد وجود مبارک موسای کلیم همهٴ اینها را الفبایی برای آنها ذکر کرده بخشی از آنها در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که وقتی وجود مبارک موسای کلیم در برابر سؤالات فرعون قرار گرفت فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ بعد هم فرمود: ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّی ٭ کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَی ٭ مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ همهٴ این حرفها را به صورت عَلن و شفاف وجود مبارک موسای کلیم در دربار گفت و مردم مصر هم فهمیدند اینها که در تصمیمگیری فهمیدند حق با موسای کلیم است بنا شد که از تهدیدات فرعون بگذرند و ایمان بیاورند در این لحظه گاهی پرده کنار میرود گاهی آن مفهومِ ذهنی، مشهودِ فطری میشود خیلی از چیزها را که آدم قبلاً شنیده بود حالا بنا شد عمل بکند برای او از حدّ علمِ حصولی به علم حضوری در میآید و به تعبیر حکیم سنایی «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش» آنکه شنیده بود حالا دید، اگر اینچنین شد در همان لحظهای که اینها تصمیم گرفتند همه چیز را فدای دین کنند خدا هم خیلی از چیزها را به اینها نشان داده لذا با ضرس قاطع گفتند ﴿إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ همهٴ حرفهای فرعون را گوش دادند و همهاش را هم ابطال کردند.
تبیین بهره مندی ساحران ازعلم شهودی:
حالا ملاحظه بفرمایید چگونه آن را ابطال کردند. فرعون گفته بود که ﴿آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ یعنی آنها گفتند ما از تو نباید اذن بگیریم برای اینکه او ﴿فَطَرَنَا﴾ او فاطر ما و توست ما اگر بخواهیم به او ایمان بیاوریم که نباید از تو اذن بگیریم. فرعون گفت ﴿قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ اینها گفتند ﴿وَالَّذِی فَطَرَنَا﴾ ما به کسی ایمان آوردیم که فاطر ما و تو و این نظام است اگر خواستید به فاطرمان، به خالقمان ایمان بیاوریم باید از شما کسب تکلیف بکنیم! خب، پس تمام گفتههای آنها را یکی پس از دیگری جواب دادند گفتند ما بیّنه داریم، شاهد داریم، این همه معجزات را ما دیدیم حالا این «مِن» در ﴿عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾ اگر «مِن» بیانیه باشد خب معجزات فراوانی را از وجود مبارک موسای کلیم دیدند آن ید بیضا بود دست در حال عادی دست است وقتی به صدر میرسد به جِیْب میرسد برّاق میشود، شفاف میشود، بیضا میشود دوباره به حالت عادی برمیگردد این برای دست، عصا هم همین طور است اینها چند مسئله را به طور دقیق از محضر موسای کلیم شناختند یکی اینکه واقعیّت نسبی نیست یکی اینکه واقعیّت اشیاء به ارادهٴ الهی وابسته است.
بررسی نسبیت یاعدم نسبیت حقایق اشیا:
اما مطلب اول اگر واقعیّت نسبی باشد میشود سفسطه، واقعیّت نسبی باشد یعنی این شیء نسبت به زید این طور است نسبت به عمرو طور دیگر است اگر واقعیّت نسبی باشد بخشی از سفسطه و شکّاکیّت را به همراه دارد این یک در جهانبینی، مسئلهٴ تَصویب لازم میآید در اصول ما چرا مُصوّبه نیستیم و مُخطّئه هستیم برای اینکه اشیاء فی نفس الأمر واقعیّتی دارند بعضیها درست میفهمند بعضیها نمیفهمند آن که مطابق فهمید صواب است آن که نفهمید خطاست، اما مصوّبه میگوید هر که هر چه فهمید درست است چرا، برای اینکه این شیء فی نفسه واقعیّتی ندارد مگر برابر با آنچه را که زید درک کرده خب این هم در جهانبینی سر از سفسطه در میآورد هم در اصول سر از تصویب این طور نیست که اشیاء فی نفسه واقعیّتی نداشته باشند نه خیر هر چیزی نفسالأمری دارد واقعیّتی دارد حقیقتی دارد منتها کسی که او را میشناسد گاهی مُصیب است گاهی مُخطیء خب، پس این چنین نیست که دست واقعیّتی نداشته باشد، عصا واقعیّتی نداشته باشد گاهی این چنین است گاهی آنچنان نه خیر، دست واقعیّتی دارد، عصا واقعیّتی دارد آن وقتی هم که بیضا میشود واقعاً بیضا میشود آن وقتی که عصا اژدها میشود واقعاً اژدها میشود نعم، اشیاء هویّت ذاتی ندارند مثل ذات اقدس الهی اشیاء به ارادهٴ الهی اشیاء هستند دیگر، اگر ذات اقدس الهی اراده کرده که این عصا باشد واقعاً عصاست و اگر اراده کرده که این اژدها بشود واقعاً اژدهاست اگر خدای سبحان فرمود نگو عصا، من میگویم این چیست دست توست نگو عصا، بگو هر چه تو بخواهی همان است یعنی اشیاء واقعیّت دارند اما واقعیّتشان به حقایق و ذاتیّات خود آنها که نیست اینها که واجبالوجود نیستند که اینها ممکنالوجودند پس خیلی فرق است بین اینکه ما بگوییم اشیاء واقعیّتی ندارند مگر امور نسبیاند که آن دو خطر فلسفی و اصولی را به همراه دارد یا نه، اشیاء واقعیّت دارند منتها واقعیّتشان به ارادة الله است که این دومی حق است.
بهره مندی ساحران ازعلم حضوری وشهودی:
این همه معجزات را این سَحره و کارشناسان شاهد بودند از نزدیک یا با خبر متواتر این را دریافت کردند لذا به فرعون گفتند که ما میخواهیم به خالقمان ایمان بیاوریم باید از تو اجازه بگیریم ما بیّنات فراوانی داریم لذا این مسئلهٴ بیّنات مقدّم بر ﴿فَطَرَنَا﴾ ذکر شده با اینکه ثبوتاً آن فاطر مقدّم بر بیّنات است ولی اثباتاً بالأخره بیّنات است که ما را به فاطر راهنمایی میکند. ثبوتاً آبِ چشمه مقدّم بر چمن است ولی اثباتاً وقتی انسان از دور چمن میبیند پی به آب میبرد اینها در مقام اثبات بیّنات را دیدند از بیّنات به فاطر پی بردند اگر تقدیم و تأخیری در لفظ هست از همین منظر است که گفتند ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾.
ویژگی عذاب و کیفرفرعون نسبت به ساحران:
مطلب دیگر در آن تقطیع مِن خلاف است تقطیع فرق نمیکند دست کسی را که قطع میکنند، پای کسی را قطع میکنند مگر حالا اگر دست چپ و پای راست را قطع بکنند دردش بیشتر است دست چپ و پای راست را قطع بکنند دردش مثلاً بیشتر است این طور نیست ولی رسم فرعون پلید در تعذیب همین تقطیع مِن خلاف بود اشاره کرد همان عذاب با خِزی و رسوایی را که قانون رسمی من است دربارهٴ شما اِعمال میکنم این ناظر به آن تهدید معروف و عملیِ زندانیان اوست وگرنه اینچنین نیست که حالا اگر این چهار دست و پا را که قطع میکنند اگر دوتا دست را اول قطع بکنند دردش کمتر باشد یا دوتا پا را اول قطع بکنند دردش کمتر باشد یا دست راست و پای راست را با هم قطع بکنند دردش کمتر باشد این طور نیست آن خِزی و رسوایی و ناظر به تعذیبِ معهود را دارد گوشزد میکند که اگر فرعون ذیالأوتاد است کار او همان تقطیع مِن خلاف است گفت من آن کار را میکنم بعد هم در این لابهلای شاخههای درخت میگذارم برای مدّتی که به تعبیر زمخشری در کشّاف و امام رازی این «فی» معنی خودش است نه آن طوری که در مغنی و جامی و اینها آمده که «فی» به معنی «علی» است «فی» به معنی «فی» است یعنی این درخت به معنی ظرف است من در لابهلای شاخهها میگذارم مدّتی هم بماند نه اینکه شما را به دار میکِشم بعد از تقطیع و مُثله کردن این اعضای بدنتان را میگذارم در درخت ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ﴾ تا معلوم بشود ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ این فرعون خود را در برابر موسای کلیم(سلام الله علیه) میبیند نه در برابر سَحره، سحره که قدرت تعذیب ندارند تنها کسی که به دست او قدرت تعذیب فرض هست و میتواند عذاب بکند وجود مبارک موساست که دست او عصاست این خواست بگوید که آیا اژدهای او کاریتر است یا تقطیع و تصلیب من شما بعد میفهمید شما اگر از ترس اژدها بخواهید ایمان بیاورید خطر من بیش از خطر موسای کلیم است وگرنه سَحرهٴ موسی که جزء مستضعفانی بودند جزء کسانی بودند که تحت قدرت فرعون بودند که.
پرسش:...
پاسخ: اعضا و جوارح را چون به حسب ظاهر این بعد از تقطیع ذکر شده گرچه با «فاء» و «ثمّ» نیامده ولی این ترتیبِ ذکری بیاِشعار نیست که من ﴿فلَأُقَطِّعَنَّ﴾ اعضا و جوارح شما را بعد تصلیب میکنم خب، البته این هم ممکن است که بعضیها را تقطیع و بعضیها را تصلیب بکند امکان دارد، اما چون خطاب به یک گروه معیّن است به همان گروه میگوید اول تقطیع، اولِ لفظی نه اول با «فاء» و «ثمّ» و اینها تقطیع میکنم بعد تصلیب میکنم یعنی همین بعد از اینکه مُثله کردم اینها را میگذارم در درختها ممکن است که عدهای را تقطیع بکند عدهای را تصلیب بکند به دار بکِشد ولی ظاهرش این است که همین کسانی که تقطیع شدهاند تصلیب میشوند.
چگونگی ابطال سحر با معجزه:
اگر سِحرِ قویتر باشد سحر قویتر جلوی تأثیر سِحر را میگیرد نه اصلِ سحر را باطل کند اینها در بحثهای دیروز گذشت این بساط سحر را به هم زد مثل اینکه آدم در شبِ تار در بیابان راه گُمکرده درخت میبیند، دیو میبیند، کوه میبیند، تپّه ماهوری میبیند اما همین که آفتاب طلوع کرده میبیند چیزی نیست.
پرسش:...
پاسخ: این همان کار را کرد آنهایی که سِحر بود اینها چوب را به صورت مار دیدند این ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ وقتی این آفتابِ اعجاز دَمید دیدند نه، یک مُشت چوب افتاده یک مشت طناب افتاده بعد اینها جمع کردند بردند آنکه دیدند آن سِحر بود آن رخت بربست آفتاب که در میآید این طور نیست که درختِ موجود را از بین ببرد این شخصی که در بیابان گاهی درخت میدید، گاهی چوب میدید، گاهی کوه میدید، گاهی دیو میدید، گاهی انیاب اغوال میدید وقتی آفتاب طلوع کرد میبیند خبری نیست وقتی معجزهٴ موسای کلیم ظهور کرد اینها دیدند یک مشت چوبها در میدان افتاده یک مشت طنابها افتاده اینها را جمع کردند بردند دیگر از این رسوایی بالاتر که نمیشود که.
پرسش:...
پاسخ: این سِحر را باطل کرده نه اینکه سِحر بود سِحر که سِحر را باطل نمیکند جلوی تأثیر او را میگیرد اگر احتمال اینکه سحر بود دیگر کارشناسان و متخصّصان سحر حاضر نبودند خودشان را به کُشتن بدهند و باور کنند که اینها فهمیدند این سحر نیست.
پرسش:...
پاسخ: اَکل نیست ابطال باید باشد یک ابطال باید باشد فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ هر چه که آنها کردند آنها سحر کردند دیگر، دیگر قرآن از این شفافتر چه بگوید فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ با یک صغرا، با یک کبرا فرمود آنچه را که مصنوع ساحران بود این بلع کرد این صغرا، ساحران هم سِحر کردند، کِید کردند این کبرا، پس او کید را بلع کرد نه چوب را.
تأملاتی در برخی روایات کتب شیخ صدوق:
خب، حالا آن روایت هم باز میخوانیم این دوتا کتاب شریف عیون اخبارالرضا و امالی صدوق اینها از کتابهای پر برکت مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) است خدا غریق رحمت کند همهٴ اساتید را استادمان را در آمل در مدرسهٴ امام حسن عسکری ما سال 28 یعنی تقریباً 61 سال قبل آنجا خدمتشان همین امالی مرحوم صدوق را میخواندیم امالی مرحوم صدوق جزء مجالس خصوصی که اینها داشتند املاء املاء میکردند روزهای جمعه یا غیر جمعه یک عدّه از طلبهها حضورشان که میرفتند آنها این احادیث را میخواندند برای آنها و گاهی هم اگر لازم بود شرح میکردند مرحوم مفید این کار را کرده بعد از مرحوم مفید مرحوم صدوق این کار را کرده مرحوم شیخ طوسی این کار را کرده اینها امالی دارند مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی این حدیث شریف را نقل میکند ملاحظه فرمودید آنکه مربوط به جریان امام رضا(سلام الله علیه) است دوتا مشکل دارد آن که هست نقل شده در جریان امام کاظم اینها در امالی مرحوم صدوق هست که شما در همین پایان مجلس 29 میبینید آنجا یک خط نوشته که اینها در امالی مکتوب شده است این حرفهای چه کسی است خود صدوق که پشت سر هم روایات را نقل میکند بعد در آخرش هم دارد که همین روایتی که از علیبنیَقطین است دارد این باعث قتل و مثلاً شهادت وجود مبارک امام کاظم شد در حالی که علیبنیَقطین خودش قبل از شهادت امام کاظم(سلام الله علیه) رحلت کرده مهمتر از همه این جریان عیونالأخبار است این دوتا کتاب چون از سابق ما مأنوس بودیم با امالی مرحوم صدوق این نوشتههای مرحوم صدوق مخصوصاً این عیون و این امالی و اینها کتابهای خیلی دلپذیری است ما تقریباً اینها برای قبل از انقلاب است حالا یا چهل سال قبل ولی قبل از سی سال ما این را دیدیم دیشب که نگاه میکردم دیدم که ما کلّ این قسمتها را دیدیم برایش فهرستبندی کردیم، شمارهگذاری کردیم، مطالب مهم را مثلاً یادداشت کردیم همین قصّه را هم در همین صفحه یادداشت کردیم که در کدام صفحه مثلاً ایشان همین قصّهٴ امام کاظم را دارد در جریان قصّهٴ امام کاظم این چاپی که اینجا هست مرحوم آقای لاجوردی(رضوان الله علیه) از علمای قم بود از فضلای قم بود از شاگردان مرحوم آقای بروجردی بود از دوستان ما بود به غالب کتابخانهها هم سَری میزد هم مُتتبّع بود و هم کتابهای فراوانی جمع کرد ایشان توفیقی پیدا کرده این عیونالأخبار را تصحیح کرد و چاپ کرده ایشان در چاپی که تصحیح ایشان هست جلد اول صفحهٴ 96 آنجا وقتی جریان علیبنیَقطین را نقل میکند میفرماید در تعلیقهای که ایشان دارند در ذیل صفحهٴ 96 میفرماید: «هذا الحدیث مِن أوّله إلی آخره لم یَکن فی النسخة العتیقه» اصلاً نسخههای قبلی چنین چیزی نیست یک آدم محقّق و متتبّع در آخرش هم که حرف علیبنیَقطین است که باعث شهادتش شد ایشان دربارهٴ آخرش هم دارد که «لا یخفیٰ ما فی ذکر هذه الروایة فی هذا الباب الموضوع فی صحّة وفاته(علیه السلام) فتأمّل» این تأمّلبرانگیز است این علیبنیَقطین که میگوید همین سبب شهادت موسیبنجعفر شد خود علیبنیَقطین که قبل از شهادت موسیبنجعفر رحلت کرد.
ضرورت بررسی روایات بحث معجزه:
حالا شما ببینید در کافی من یادم نیست چنین قصهای باشد امالی مرحوم شیخ طوسی هم من نگاه کردم چیزی به دیدم نیامده امالی مرحوم مفید را نگاه کنید امالی شیخ طوسی را نگاه کنید ببینید که اصلاً این قصّه هست یا نیست این قصّه چیز عجیبی است اگر دربارهٴ امام صادق شد، دربارهٴ امام کاظم(سلام الله علیه) هم شد این معجزه کمی نیست هم وضع آیه قرآنی را به خوبی روشن میکند هم معجزه با این جلال و شکوه به دستور امام شیری از پردهای در بیاید و کسی را بدرد و ببلعد و دوباره به حالت اوّلی برگردد کم معجزهای نیست چطور مرحوم کلینی نقل کرده یا نکرده، مرحوم شیخ طوسی این را نقل کرده یا نکرده، مرحوم مفید در امالی نقل کرده یا نکرده، اگر صدوق هست که در نسخههای قدیمی که ایشان میگویند نیست پس اینها را جستجو کنید، فحص کنید ببینید که اصلاً سند دارد ندارد، در نسخههای مصحّح هست نیست، این بزرگواری که من میشناختم اهل تتبّع بود خب البته تتبّع یک نفر با شرایط قبل از انقلاب خب خیلی فرق میکند شما فحص کنید جستجو کنید آن نُسخ مصحّح و مَتین را بررسی کنید ببینید هست یا نیست به هر تقدیر این هم اگر باشد در اصل جریان یک مطلب تازهای است و هم در تفسیر آیه قرآنی خیلی کمک میکند البته همان طوری که قد تقدّم مراراً برای کسی ثابت شده طبق این روایت که عصا را بلع کرده و چوب را بلع کرده و یا طناب را بلع کرده خب میگیرند به آن عمل میکنند دیگر آیه را هم بر همان معنا تفسیر میکند دیگر خب، چون غالب مفسّرین ما همین طوری معنا کردند دیگر حتی سیدناالاستاد هم به همین طبع مشهور معنا کرده دیگر این مشکلی ندارد عمده این است که این روایت باید معتبر باشد خب.
ادب ساحران درتقدیم نام حضرت موسی برنام حضرت هارون (علیهماالسلام):
فرمود آنچه تو گفتی قبل از ﴿آَذَنَ لَکُمْ﴾ ما نباید اذن بگیریم برای اینکه ﴿وَالَّذِی فَطَرَنَا﴾ احتمال اینکه «واو» ﴿وَالَّذِی فَطَرَنَا﴾ برای قسم باشد هست اما ظاهرش این است که عطف بر «بیّنات» است ﴿مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾ ایمان بیاوریم به بیّنات و ایمان بیاوریم به ﴿الَّذِی فَطَرَنَا﴾ منتها تقدیم «بیّنات» بر ﴿الَّذِی فَطَرَنَا﴾ برای اینکه ادّله و شواهد و معجزات در مقام اثبات ما را به آن فاطر هدایت میکند همین، چه اینکه در جریان تقدیم نام مبارک موسای کلیم و هارون هم همین طور است خب آنها که میخواستند نام موسی و هارون را ببرند تأدّب را رعایت میکردند نام مبارک موسی را قبلاً ذکر میکردند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت همین سَحره که ایمان آوردند در آیهٴ 121 و 122 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت حرفشان این بود ﴿قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ آنجا چون بر اساس دو نکته است یکی اینکه خب وجود مبارک موسی مقدّم است یکی اینکه بخش مهمّ پایانی آیات آن سوره با نون ختم میشود قبلش دارد که ﴿مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ﴿وَانْقَلَبُوا صَاغِرِینَ﴾، ﴿وَأُلْقِیَ الْسَّحَرَةُ سَاجِدِینَ﴾، ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، ﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾، ﴿لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾، ﴿إنّا إِلَی رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ﴾، ﴿وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ﴾، ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾، ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾، ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾، ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ همهٴ بخشهای این صفحه و امثال این با نون ختم میشود آنجا هم رعایت کردند با نون ختم شده گاهی تقدیم برای رعایت فواصل آیات است.
پاسخ ساحران به تهدیدها وکیفرهای دنیوی فرعون:
خب پس تمام حرفهایی که تاکنون فرعون زده اینها ابطال کردند گفتند که فرعون تو گفتی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ تو عذابت در دنیاست یک، دنیا هم محدود است دو، پس عذابت تمام شدنی است این سه، ﴿فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ دنیا هم تمام میشود پس تو ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ نیستی آن که ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ است خداست برای اینکه تو را میبرد در جهنّمی که نه میمیری نه زنده میشوی، نه زنده هستی به حیات طیّبه نه میمیری تا راحت باشی جهنّمیها در جهنّم حالا یا بر اساس لجاجت است یا هنوز ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ خودشان نمیگویند خدایا جان ما را بگیر به مالک دوزخ(سلام الله علیه) میگویند تو به خدایت بگو که جان ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» لجاجت آدم را تا به اینجا میرساند اینکه در جهنم است و دارد میسوزد نمیگوید «ربّنا» به مالک میگوید به خدایت بگو جان ما را بگیرد خب جانشان را که نمیگیرد که چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعلی» چه در این قسمت در هر دو قسمت فرمود: ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ در سورهٴ «اعلی» آیهٴ سیزده این است که ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ نه اینکه نه موت است نه حیات اینکه منفصلهٴ مانعة الخلوّ است دیگر که رفع هر دو بشود خیر، حیات دارند منتها حیات طیّب نیست مرگ ندارند این طور نیست که نه موت باشد نه حیات خیر، حیات هست منتها عذاب الیم را به همراه دارد ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا﴾ تا راحت بشوند «و لا یحیی بحیاة طیبة» که عذاب نداشته باشند همان معنایی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعلی» آمده در همین جا هم آمده یعنی اینها را وجود مبارک موسای کلیم به اینها گفته آن بیاناتی که موسای کلیم در احتجاجات داشته به اینها گفته در طول این مدّت لذا اینها به فرعون گفتند که میخواهی بفهمی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ خدا ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ است چرا؟ برای اینکه تو بر فرض قدرت داشته باشی در دنیاست و دنیا محدود است انسان میمیرد و راحت میشود ولی در قیامت ذات اقدس الهی تو و امثال تو را به دوزخی میبرد که ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ و ابدی هم هست پس او ﴿أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ است نه تو، ﴿فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ إِنَّا﴾ در پاسخ او ﴿إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا﴾ لذا احتیاج به اذن نداشتیم و این برای چند جهت است یکی ترمیم سیّئات قبلی ماست یکی تکمیل درجات بعدی، ترمیم سیّئات قبلی این است که ﴿لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا﴾ یک، ﴿وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ که عطف خاص بر عام است لنکتة دو، این ﴿مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ یعنی این سِحری که ما کردیم حرام است مبارزه و مناظرهای که با پیغمبر عصر کردیم حرام است ولی تو ما را وادار کردی که این کار حرام را انجام بدهیم ما هم میتوانستیم مقاومت بکنیم ولی این معصیت را کردیم این ذکر خاص بعد از عام برای اهمیت این مبارزه با پیغمبر جداگانه ذکر شده است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این گفتند ولی آن هم گفته اگر این کار را نکنی کذا و کذا میکنم آن تهدید را هم کرده به اینها ممکن است کسی برای طمع این کار را نکند ولی برای ترس آن کار را بکند خیلیها هستند که میگویند ما حالا از این جایزه گذشتیم ولی از ترس که نمیتواند بگوید ما از ترس گذشتیم.
انگیزه ساحران درپذیرش مناظره با موسای کلیم (علیه السلام ):
آن تطمیعشان مربوط به آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت این بود ﴿وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ ٭ قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ٭ قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ قبلاً به امید آمدند و اما وقتی وارد صحنهٴ مناظره شدند وجود مبارک موسای کلیم سخنرانی کرد اتمام حجّت کرد در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» این آیاتش قبلاً گذشت وجود مبارک موسی فرمود: ﴿وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ﴾ پوستتان را میکَنند مسحوت یعنی پودرشده به کسی که پوستش را کَندند میگویند مستأصل شد، مستأصل یعنی مَن قُطِع أو ما قُطع أصله این پوست درخت را که بِکَنند خشک میشود دیگر مسحوت هم همین است ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ این است مال حرام را که میگویند سُحت برای اینکه پوست آدم را میکَند یا آدم را پودر میکند، مسحوت میکند، مسحور میکند ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ اینها را فرمود بعد از اینکه فرمود، نزاع داخلی شروع شد بعضیها زیر گوش هم گفتند بکنیم، نکنیم از اینجا این تهدید شروع شده خب کسی که به طمع معجزه آمده باشد وقتی تهدید پیغمبر را میشنود ممکن است برگردد ولی فرعون وادارش کرده که نه، اینچنین نیست که برگردید باید صف ببنیدید در برابر او ﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ آنگاه فرعون صریحاً اعلام کرد که ﴿ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً﴾ باید بیایید که صفبسته و این کار را انجام بدهید وجود مبارک موسای کلیم هم به همهٴ اینها فرمود شما صف ببندید در برابر من تا ببینید که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ است یا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾.
پاسخ ساحران مومن به وعده و وعید فرعون:
خب، اینها گفتند ﴿إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ تو گفتی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ ما میگوییم ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ تو قلمرو قدرتت ﴿هذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ است زودگذر است نه اینکه تا دنیا هست تو هستی، تا ما هستیم تو هستی تعذیب تو مربوط به حیات ماست اگر کُشتی که ما بعد از چند لحظه راحت میشویم اما ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ بعد هم گفتید ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً﴾ ما این را تشریح بکنیم تو یک وعده داده یک وعید، یک تبشیر کردی یک انذار ما آن وعد و وعید تو را، تبشیر و انذار تو را با وعد و وعید الهی، تبشیر و انذار الهی میسنجیم میگوییم ﴿إِنَّهُ﴾ ما از موسای کلیم آموختیم این حرفها را ﴿مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ یک وقت است کسی مجرم بود بعد توبه کرد این «یأت ربّه تائباً» چون معیار این نیست که کسی کارِ خوب کرد یا کار بد کرد معیار آن است که کسی بد بیاید یا خوب بیاید اگر کسی کارِ خوب کرد بعد ـ معاذ الله ـ این را به هم زد درست است که «قد عمل صالحا فی الدنیا» اما این را به هم زد «ثمّ ارتدّ» و کذا و کذا یا کسی کارِ بد کرد ولی توبه کرد آن بد گذشت ولی فعلاً «یأت ربّه مؤمناً» اینکه در قرآن کریم در موقع پاداشدهی نمیگوید کسی در دنیا کارِ خوب کرد میگوید ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ کسی نقد در دستش باشد نه در دنیا کارِ حسنه کرده باشد بله، خب اگر کسی کار خوب کرده بعد به هم زده اینکه به او پاداش نمیدهند که معیار آن است که در صحنهٴ حساب هر که میآید حسنه در دستش باشد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ نه «مَن فَعل حسنه» در قیامت هم اگر برای علما حقّ شفاعت هست برای همه نیست کسانی که «بَعثه الله یوم القیامة فقیها» به او میگویند «قِفْ تَشْفَع» خیلیها هستند که در قیامت عوام محشور میشوند اینکه به دنبال نخودسیاه درس خوانده این دیگر فقیهاً محشور نمیشود که اینکه به دنبال القاب بود یا به دنبال مال بود یا به دنبال صرّافی بود این دیگر فقیهاً محشور نمیشود که کسی که لله درس بخواند و به درسش عمل بکند و باور بکند به دنبال صرّافی نباشد این «بعثه الله یوم القیامة فقیها» آن وقت به او میگویند بایست هر که را خواستی شفاعت کن و همراه خودت ببر «قِفْ تَشْفَع» عمده آن است که آنجا که میآید دستش نقد باشد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ اینجا هم همان تعبیر را دارد نه «مَن فَعل کذا و أجرمَ کذا» ﴿مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ خب، اگر کسی در دنیا جرمی کرده بعد توبه کرده ذات اقدس الهی میپذیرد دیگر این «لا یأت ربّه إلاّ تائباً» ولی اگر ﴿مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ شد ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ این مُجرم هم اسمِ فاعل نیست صفت مشبهه است چون اگر اسم فاعل باشد دلالت بر حدوث میکند با گذشتِ الهی همراه است بعد از مدّتی آزاد میشود اما ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ برای کسی است که این مجرم به عنوان صفت مشبهه برای او امر ثابت باشد ﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً﴾ نه «مَن آمنَ»، ﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً﴾ که ﴿قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ﴾.
گستردگی مصداق عمل صالح برای نیل به رضای الهی:
ملاحظه میفرمایید که قرآن کریم روی عمل تکیه میکند اما کدام عمل را ذکر نمیکند گاهی خصوصیت عمل را ذکر میکند اما اینکه عمل مشروع باشد و مورد رضای خدا باشد یک وقت دامداری است یک وقت کشاورزی است یک وقت بحث است یک وقت تولید است یک وقت خودکفایی است فرق نمیکند چه باشد هر کسی در هر کاری که دارد بالأخره این مردم که هستند همهشان کارهایشان شبیه هم نیست که هر کسی در هر رشتهای که هست کارش را لله انجام بدهد مشمول عمل صالح است لذا در این گونه از موارد اصلاً خصوصیّت و نحوهٴ عمل هیچ مطرح نیست که حالا کسی نماز بخواند یا کشاورزی بکند یا دامداری بکند یا درختکاری بکند درخت را آب بدهد هر عمل صالحی را ذات اقدس الهی پاداش میدهد لذا برای این بخش از آیات اصلاً خصوصیت عمل مطرح نیست فرمود: ﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی﴾ حالا اگر کسی عمل صالح نداشت ولی مؤمن بود اینچنین نیست که او را بهشت راه ندهند بعد از مدّتی راه میدهند اما درجات عُلیا به او نمیدهند این درجات عُلیا ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی﴾ تو گفتی ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ میگوییم ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾، تو گفتی من ابقایم میگوییم ﴿إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ تو گفتی چه کسی بهتر است ما میگوییم الله و دین الهی و شریعت الهی بهتر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است