display result search
منو
تفسیر آیات 83 تا 89 سوره طه

تفسیر آیات 83 تا 89 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 تا 89 سوره طه"

آثار متفاوت تجلّی الهی بر کوه طور
تبیین مواعده عمومی خداوند
حسن گرایی بنی‌اسرائیل و نخبگان قوم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی ﴿84﴾ قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ ﴿85﴾ فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی ﴿88﴾ أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً ﴿89﴾

مباحث محوری در آیات محل بحث
قرآن کریم که خود را تفسیر می‌کند و اینکه گفته شد قرآن «یفسّر بعضه بعضا» عصارهٴ تفسیر قرآن خود را, آیات قرآن «بعضها ببعض» در این گونه از موارد روشن می‌شود وگرنه با مراجعه به المعجم المفهرس و کلمات را شناسایی کردن و بعضیها را به بعضی ارجاع دادن این قبل از مرحوم علامه هم بود بعد از ایشان هم رواج پیدا کرد. در اینجا ما باید مشخص بکنیم که چندتا مواعده بود, و میعاد و میقات کجا بود, گفتگوی خدای سبحان با موسای کلیم چگونه بود, با مردم چگونه بود, با آن هفتاد نفر چگونه بود. حادثه‌ای که برای موسای کلیم در این صحنه پیش آمد چه بود, حادثه‌ای که برای آن هفتاد نفر پیش آمد چه بود, حادثه‌ای که برای تودهٴ بنی‌اسرائیل پیش آمد چه بود. برخوردی که موسای کلیم با مردم بعد از جریان بت‌پرستی داشت چه بود, برخوردی که موسای کلیم با سامری داشت چه بود, احتجاجات رایج بین موسای کلیم و قومش در جریان گوساله‌پرستی چه بود و تفاوت جوهری سؤال موسای کلیم که عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ با سؤال آن هفتاد نفر که ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ چه بود, یکی مورد تجلّی خدا قرار می‌گیرد می‌شود موسای کلیم, یکی مورد صاعقهٴ خدا قرار می‌گیرد می‌شود آن هفتاد نفر خواستهٴ هر دو به حسب ظاهر یکی است وجود مبارک موسای کلیم هم عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی﴾ آنها هم گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ یکی گرفتار صاعقه می‌شود مورد تعذیب خدا قرار می‌گیرد بعد احیا می‌شود به لطف الهی, دیگری تجلّی خدا نصیبش می‌شود مدهوش می‌شود و نه بیهوش و به برکت او کوه فرو می‌ریزد نه کوه فرو ریخت موسای کلیم هراسناک شد این چه مقامی برای موسای کلیم است که با مَجلا قرار گرفتن فیض الهی و عنایت خاصّ خدا موسی مدهوش می‌شود و نه بیهوش, نتیجهٴ آن مدهوشی تلقّی تورات خواهد بود و کوه متلاشی می‌شود ولی همین خواسته را آنها داشتند گرفتار صاعقهٴ الهی می‌شوند و تعذیب اینها نکاتی است که قرآن کریم به خوبی روشن می‌کند، شفاف می‌کند منتها هر کدام از اینها را در جای خاصّ خودش ذکر می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: خب، مثل آدمهایی که بیهوش‌اند چیزی درک نمی‌کنند.
تمثیلی از شیخ بهائی(ره) در تبیین مدهوشی
آدمهای مدهوش می‌بینید گاهی این خدا غریق رحمت کند مرحوم شیخ بهایی را و پدر بزرگوارش را و خاندانشان را این صمدیه را که ایشان نوشته گاهی می‌گوید مضاف کسب تأنیث می‌کند، کسب تذکیر می‌کند این اگر ادبیات به دست ایشان و مرحوم فیض و اینها می‌افتد و می‌افتاد دیگر به جای استشهاد از اشعار جاهلی عرب از آیات و روایات کمک می‌گرفتند که به لطف الهی بعد از انقلاب کم کم مسیر ادبیات حالا دارد عوض می‌شود یکی از مثالهایی که ایشان ذکر می‌کند که گاهی مضاف مؤنّث است در اثر اضافهٴ به مذکّر کسب تذکره میهکند این است که «إنارة العقل مکسوفٌ بطوع هوی این اِناره مؤنث است عقل مذکّر است این اناره که مؤنث است و مضاف است مبتدا قرار گرفت خبرش مکسوفٌ است نه مکسوفةٌ این مثالی است که مؤنث در اثر اضافه به مذکّر کسب تذکیر می‌کند مثالهای فراوان رایج دربارهٴ شتر و شیر شتر و اینها هم بود ولی شیخ بهاییِ خاندان صمد این مثال را ذکر می‌کند ما دو گونه ظل‌گرفتگی داریم این جملهٴ نورانی معنایش این است که این عقل که نور است گاهی او را ظل می‌گیرد همان طوری که گاهی آفتاب را ظل می‌گیرد می‌شود مُنکَسِف عقل را هم گاهی ظل می‌گیرد ما دو وقت نورِ یک نیّر را نمی‌بینیم، نور یک مثلاً قمر را نمی‌بینیم یک وقت در اثر اینکه فاصلهٴ بین شمس و قمر یک بیگانه است سایهٴ بیگانه روی چهرهٴ ماه می‌افتد نمی‌گذارد ماه از آفتاب نور بگیرد اینجا ما ماه را نمی‌بینیم یک وقت در اثر شدّت قُرب شمس و قمر که تحت‌الشعاع است کنار اوست فاصله‌ای ندارد نورش فراوان است ما او را نمی‌بینیم این دو گونه، پس ندیدن قمر و نور نداشتن گاهی در اثر تاریک شدن است گاهی در اثر اینکه دیگران توان آن را ندارند. عقل گاهی او را ظل می‌گیرد مثل آدمِ مَست مثل آدم معتاد مثل اِغما که اینها روزه را باطل می‌کند یک وقت از بس فانی در جمال و جلال الهی است حواسش متوجّه این نشئات نیست او را ظل نگرفته او مدهوش شده روزهٴ او صحیح است، نماز او صحیح است، وضوی او باطل نشده ولی توجّهی به این عالَم ندارد این مدهوشی است آن بیهوشی است یک وقت قمر در اثر ارتباط تنگاتنگ با شمس کسی او را نمی‌بیند یک وقت در اثر اینکه ظلّ زمین روی چهرهٴ قمر افتاده او را منخَسف کرده نوری ندارد آدمی که در اتاق عمل رفته وضویش باطل است، روزه‌اش باطل است و مانند آن این اغما دارد اما کسی که در نماز حالت خاصّی به او دست می‌دهد مثل وجود مبارک حضرت امیر که تیر را می‌کِشند توجه ندارد این مدهوش است و نه بیهوش. به هر تقدیر وجود مبارک موسای کلیم ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ مدهوش شده حالتی نیست که وضو باطل شده باشد، حالتی نیست که روزه باطل شده باشد، حالتی نیست که نتواند نمازش را ادامه بدهد این طور نیست خب.
آثار متفاوت تجلّی الهی بر کوه طور
به هر تقدیر وقتی بنا شد کسی مدهوش باشد یعنی همهٴ آن شئون نورانیّتش را داراست به علاوهٴ آنچه از بالا گرفته خب، چطور شد که یک موسای کلیم است می‌گوید: ﴿رَبَّ أَرِنِی﴾ می‌شود مدهوش و تجلّی نصیبش می‌شود و کوه به برکت او متلاشی می‌شود ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ می‌شود و تورات نصیبش می‌شود آن هفتاد نفر که گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ ، ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ می‌شود، ﴿أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ می‌شود از بین می‌روند به عنوان عذاب الهی بعد با درخواست موسای کلیم زنده می‌شوند اینها فرقشان چیست اینها را قرآن کاملاً روشن کرده بخش وسیعی از اینها هم به برکت بیانات کسی که قرآن ناطق‌اند یعنی اهل بیت(علیهم السلام) مشخص شده.
تبیین مواعده عمومی خداوند
حالا در اینجا ذات اقدس الهی با موسای کلیم این مطالب را در میان گذاشت مواعده یکی بود که فرمود همه شما در جانب طور ایمن جمع بشوید ما با شما قرارداد داریم این مواعدهٴ عمومی است این مواعده به چند بخش تقسیم شده تریبون مواعده دست چه کسی است چه کسی باید با خدا سخن بگوید چه کسی باید سخن خدا را تلقّی کند این می‌شود موسای کلیم، کجا باید باشد؟ بالای طور، چه کسی باید همراه موسای کلیم باشد؟ ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ اینجا که وجود مبارک موسای کلیم با این هفتاد نفر بالا رفتند خب این شوق است این مدهوشی است این ﴿سَارِعُوا﴾ هست اینجا وجود مبارک موسای کلیم چند قدم زودتر رفته خدا فرمود: ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ﴾ عرض کرد آنها دارند می‌آیند ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ عجلهٴ من از باب سرعت است که دستور شرعی است، ﴿سَارِعُوا﴾ اینها هم دارند می‌آیند پس اینها آمدند و این قومی که در آیه فرمود: ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ﴾ همین هفتاد نفری بودند که در سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ اما آن بقیه که به سرپرستی وجود مبارک هارون ماندند آن نفوذی که موسای کلیم داشت هارون نداشت همان طوری که نفوذی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت وجود مبارک حضرت امیر نداشت پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود: «أنت منّی بمنزلة هارون مِن موسی» با پیغمبر کنار می‌آمدند ولی متأسفانه با علی‌بن‌ابی‌طالب کنار نیامدند که وضع آن شد همان طوری که حرف وجود مبارک حضرت امیر را گوش ندادند حرف وجود مبارک هارون(سلام الله علیهما) را هم گوش ندادند این حادثه بود تفاوت بود بالأخره بین وجود مبارک موسی و هارون چه اینکه تفاوت بود بین وجود مبارک پیغمبر و حضرت امیر(سلام الله علیهما) حضرت اتمام حجّت کرد فرمود شما در تحت خلافت و سرپرستی وجود مبارک هارون هستید تا من برگردم.
حسن گرایی بنی‌اسرائیل و نخبگان قوم
خب، باید دید چه حادثه‌ای برای آن تودهٴ بنی‌اسرائیل رخ داد، چه حادثه برای این هفتاد نفر، چه حادثه برای وجود مبارک موسای کلیم. قرآن کریم این سه حادثه را کاملاً از هم جدا ذکر می‌کند نسبت به بنی‌اسرائیلی که در تحت خلافت وجود مبارک هارون بودند آنها گرفتار همان حس‌گراییشان بودند سامری هم از این فرصت سوء استفاده کرده و بساط گوساله‌پرستی را رواج داد که بخشی در بحث دیروز گذشت بخشی هم از امروز می‌خوانیم. این هفتاد نفر هم که خدمت حضرت موسی بودند گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ همان طوری که ما اژدها شدن عصا را دیدیم، همان طوری که ید بیضا را دیدیم، همان طوری که ضفادع و دَم و قُمّل و اینها را دیدیم، همان طوری که به طور حسّی عبور از دریای خاکی و خشک را دیدیم همان طور ـ معاذ الله ـ الله را هم ببینیم تا اینکه مثلاً ایمان بیاوریم. وجود مبارک موسای کلیم فرمود ذات اقدس الهی نظیر این معجزات نیست که دیدنی باشد هر چه به اینها گفت که خدا دیدنی نیست باور نمی‌کردند همان حرف حس‌گرایی را ادامه می‌دادند که ﴿أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ طبق بخشی از آیات، ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ طبق بخشی دیگر،
بررسی ادب درخواست از خداوند در قرآن
اما خود وجود مبارک موسای کلیم که به اینها می‌فرماید خدا دیدنی نیست این اصل ﴿لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ﴾ یک اصل کلی است که همهٴ انبیا آوردند لفظاً ممکن است این خواسته‌ها شبیه هم باشد اما معناً کاملاً از هم جدا هستند آنجایی که لفظاً و معناً شبیه هم‌اند و شریک هم‌اند منتها سؤال کردن مؤدّبانه نیست جریان وجود مبارک عیسای مسیح است که قوم او درخواست مائده کردند فرمود مائده فرستادن از طرف خدا مطلوب هست لکن طلب باید به اجازهٴ باشد چه کسی به شما گفته که از خدا طلب بکنید گاهی ممکن است این طلبِ شما به مطلوب برسد ولی شما شاکر نباشید بعد از اینکه آنها متأدب شدند به این تأدیب عیسوی آن‌گاه وجود مبارک عیسای مسیح خواستهٴ آنها و خواستهٴ خود که درخواست مائده است یکجا ذکر کرد این یک امر معقولی است یک امر مقبولی است یک امر ممکنی است که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یکجا ذکر شده برای اینکه این مطلب حق است و قابل اِنجاز هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 112 به بعد این است ﴿إِذْ قَالَ الْحَوارِیُّونَ یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَن یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّماءِ﴾ آیا می‌تواند، خب مطلوب حق است ولی طلب که مؤدّبانه نیست خدا می‌تواند یعنی چه! او «بکلء شیء قدیر» است شما باید درخواست بکنید از ذات اقدس الهی مائده‌ای را آیا می‌تواند این با ادبِ سؤال سازگار نیست ﴿قَالَ اتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ آنها عرض کردند که ما می‌خواهیم از آن استفاده کنیم و باعث طمأنینه قلبی ماست ﴿قَالُوا نُرِیدُ أَن نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا﴾ که معجزه باشد ﴿وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ آن‌گاه این سؤال صبغهٴ ادبی پیدا کرد شده مؤدّبانه بعد از اینکه مؤدّبانه شد وجود مبارک عیسای مسیح این مجموعه را به عرض خدا رساند آیهٴ 114 این است ﴿قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیداً لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ بعد خدا فرمود ما این نعمت و درخواست اقتراحی و پیشنهادی را انجام می‌دهیم اگر کسی کفران نعمت بکند کیفر می‌بیند .
علت تعذیب شدن نخبگان بنی‌اسرائیل
اما خواستهٴ آن قوم با خواستهٴ موسای کلیم خیلی فرق می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بعد از اینکه بخشی از جریان عبور از دریا را ذکر فرمود آیهٴ 55 سورهٴ «بقره» این است ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یعنی آن طوری که دیدیم عصا اژدها شد، دیدیم ید بیضا را، دیدیم ضفادع و قُمّل و دم را، دیدیم عبور از دریا را این طور دیدِ حسّی داشته باشیم خدا را ـ معاذ الله ـ این طور ببینیم ﴿فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ این خواستنِ حس‌گرایی یک امر محالی است و با کیفر الهی همراه شد که در آن بخش از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمد مشابه آن در سوَر دیگر هم آمده که آیهٴ 153 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم همین است سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 153 این است ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَی أَکْبَرَ مِن ذلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم مشابه این با تعبیر دیگری آمده که آنها آیهٴ 155 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ این وسطها دیگر ذکر نشده خب اینها چه چیزی گفتند که رَجفه و صاعقه الهی دامنگیرشان شد این را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود که اینها درخواست رؤیت حسّی کردند صاعقه دامنگیرشان شده آن قسمت را در این وسط ذکر نکرده فرمود این هفتاد نفر که به میقات آمدند گرفتار صاعقه و رجفه شدند پس اینها یک خواستهٴ غیر معقولِ غیر مقبولِ غیر شرعیِ غیر ممکن خواستند صاعقه نصیبشان شده اما وجود مبارک موسای کلیم ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ گفتند آن شهود قلبی را خواستند هم مدهوش شدند هم تجلّی نصیبش شد هم به برکت ایشان کوه فیض بُرد و هم تورات نصیبشان شد و مانند آن، پس جریان عیسی و قومش با جریان موسی و قومش خیلی فرق دارد آنجا هر دو گروه یک سؤال معقولی داشتند که درخواست مائده بود و اجابت شد جمعش ممکن بود اما اینجا یکی محال است و یکی ممکن آن محال را چگونه ذات اقدس الهی پاسخ بدهد.
نقد شیخ مفید بر برخی سخنان شیخ صدوق
در بحثهای قبلی ما همین حدیثی که وجود مبارک امام صادق به ابی‌بصیر می‌گوید چند بار خواندیم که شهود قلبی خدا از بهترین نعمتها و فیوضات الهی است که نصیب اوحدیّ از اهل ایمان می‌کند، شهود حسّی خب مستحیل است برای اینکه چیزی که حقیقتِ محض است جِرم نیست، جسم نیست، جهت ندارد، نه متزمّن است نه متمکّن آن قابل دیدن نیست آن بیان نورانی را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب قیّم توحید در صفحهٴ 117 نقل کردند مرحوم صدوق حشرش با انبیای الهی باشد این از ذخایر شیعه است یک آدم معمولی نیست کتابهای فراوانی نوشته ولی همهٴ کتابهای او در یک حد نیست خب آن من لا یحضره الفقیه‌اش از مُعتمدترین کتاب ما امامیه است و این کتاب توحید هم از کُتب قیّمه اوست این کتاب توحید با سایر کتابهای خیلی، خیلی یعنی خیلی فرق دارد خیلی از روایات است که خود مرحوم صدوق اینها را روایت نقل کرده و به کُنهش نرسیده خود این روایات را معنا کرده بعد مرحوم مفید(رضوان الله علیه) آمده زیر حرفهایش را آب بسته بعد فرمود تو حدیثت را نقل بکن تو چه کار به این حرفها داری خب این حرف را فقط مفید می‌تواند به صدوق بگوید مگر کسی جرأت می‌کند به صدوق چنین حرفی بزند تقریباً صد مطلب هست که مرحوم صدوق می‌گوید اعتقاد ما این است، اعتقاد ما این است، اعتقاد ما این است و مرحوم مفید زیر این حرفها را آب بسته که این حرفها درست نیست تو فقط حدیث را نقل کن خب مفید است متکلّم معروف است از خیلیها بلندتر و بزرگ‌تر است شاگردی مثل شیخ طوسی دارد، شاگردی مثل سیّد مرتضی دارد، شاگردی مثل سیّد رضی دارد مفید یک حساب دیگری دارد.
چگونگی شهود قلبی توحید در کلام امام صادق(علیه السلام)
خب، به هر تقدیر در کتاب قیّم توحید صفحهٴ 117 این روایت را از وجود مبارک امام صادق نقل می‌کند راوی این روایت هم ابی‌بصیر است ابی‌بصیر یعنی کور، کور یعنی کور هیچی، ابی‌بصیر از شاگردان حضرت است و کور است در خدمت حضرت نشسته است به حضرت عرض کرد که «أخبرنی عن الله عزّ و جل هل یَراه المؤمنون یوم القیامة» همین ابی‌بصیر کور از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال می‌کند که آیا خدا را در قیامت مؤمنین می‌بینند حضرت فرمود «نعم» بله می‌بینند، بعد فرمود: «وقد رأوه قبل یوم القیامه» قبل از روز قیامت هم خدا را دیدند ابی‌بصیر عرض کرد «متی»، «فقلتُ متی‌»، چه موقع خدا را دیدند حضرت فرمود: «حین قال لهم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ ثمّ سَکَت(علیه السلام) ساعةً» لحظه‌ای وجود مبارک امام صادق ساکت شد «ثمّ قال و إنّ المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیامة» فرمود گاهی مؤمنین هم خدا را در دنیا قبل از قیامت می‌بینند بعد به ابی‌بصیر کور اشاره کرد فرمود «ألست تراه فی وقتک هذا» الآن خدا را نمی‌بینی, حالا چه تصرّفی کرد وجود مبارک امام صادق چه حال و شهودی برای ابی‌بصیر دست داد شهود قلبی که خب با قلبش مشاهده کرده همان بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه در جواب ذعلب آنجا فرمود: «لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» از همان قبیل معرفت نصیب ابی‌بصیر شد به برکت امام صادق(سلام الله علیه) به ابی‌بصیر کور فرمود: «ألست تراه فی وقتک هذا» مگر الآن خدا را نمی‌بینی, «قال أبوبصیر فقلت له جعلتُ فداک فاُحدّث بهذا عنک» به امام صادق عرض کرد که یابن رسول الله اجازه دارم که این حدیث را از طرف شما نقل بکنم؟ «فقال لا» این را می‌خواهی برای تودهٴ مردم نقل بکنی خب تودهٴ مردم این ظرفیت را ندارند خیال می‌کنند ـ معاذ الله ـ خدا را با چشم ظاهری می‌شود دید حالا اگر حوزهٴ علمیه بود, علما بودند, فضلا بودند, شواهدی آن را همراهی کرد بین حس‌گرایی باطل و شهود قلبی فرق گذاشتند آن یک مطلب دیگر است نه, این را حقّ نقل نداری «فاُحدّث بهذا عنک؟ فقال(علیه السلام) لا, فإنّک إذا حدّثتَ به فأنکره مُنکرٌ جاهلٌ بمعنا ما تقوله ثمّ قدّر أنّ ذلک تشبیهٌ کَفَر» بخواهد حرف ما را تکذیب کند که درست نیست, بخواهد به ظاهر این روایت عمل بکند که درست نیست خب چرا برای دیگران نقل بکنی برای اینکه «و لیست الرؤیة بالقلب کالرؤیة بالعین تعالی الله عمّا یصفه المشبّهون و الملحدون» بنابراین آنچه وجود مبارک موسای کلیم خواست ﴿أَرِنَیٰ﴾ بود با شهود قلبی, آنچه را که قوم او می‌گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ با شهود حسّی بود حق و باطل که یکجا جمع نمی‌شود نظیر جریان مائده نیست که هر دو را بشود یکجا در یک سؤال گنجاند این فاصله است.
سر عدم نقل روایات رویت الهی توسط شیخ صدوق
خود مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در پایان همین باب می‌فرماید روایاتی که مربوط به رؤیت است همهٴ آنها نزد من صحیح است در صفحهٴ 119 می‌فرماید: «والأخبار الّتی رُوِیت فی هذا المعنی و أخرجها مشایخنا(رضی الله عنهم) فی مصنّفاتهم عندی صحیحةٌ» این لقاءالله که مرحوم میرزا جواد آقا نوشتند یا مرحوم آقا سیّد علی آقای قاضی گفتند یا بزرگان گفتند برابر همین روایات است مرحوم صدوق می‌فرماید روایاتی که مربوط به رؤیت خداست همه‌اش نزد من صحیح است لکن «وإنّما ترکتُ ایرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهلٌ بمعانیها فیکذّب بها فیکفر بالله عزّ و جل و هو لا یَعلم» من برای اینکه دست هر کسی نیفتد یا نسبت به ائمه(علیهم السلام)ـ معاذ الله ـ بی‌ادبی نکنند یا ظاهر این روایات را نگیرند و به کفر مبتلا نشوند ما این روایات را نقل نکردیم. خب, بنابراین آنچه را که این هفتاد نفر گفتند که ﴿أفَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ است, ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ است همان رؤیت حسّی بود آنچه وجود مبارک موسای کلیم داشت رؤیت قلبی و شهود قلبی بود این دو سؤال یکجا نمی‌گنجد.
اعتراض و غضب عاقلانه موسای کلیم(علیه السلام)
به هر تقدیر فرمود: ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ﴾ این آن تودهٴ مردم‌اند نه این هفتاد نفر حادثهٴ تلخی که برای تودهٴ بنی‌اسرائیل اتفاق افتاد جریان فتنهٴ سامری بود اینها را وجود مبارک موسای کلیم با اعلام الهی تلقّی کرد و دریافت کرد ﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ در آن سوَر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن آمده که وقتی موسای کلیم با غضب و عصبانیّت آمد وقتی با قوم خود برخورد کرد لحظه‌ای آرام شد ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾ نه «سَکَنَ» فرمود وقتی غضب موسی ساکت شد نه ساکن, سکوت وصف انسانِ ناطق است ساکن به غیر او هم می‌گویند نفرمود وقتی غضبش آرام شد غضبش گاهی ناطق است مثل انسان که حرف می‌زند گاهی ساکت است غضب, غضب عاقلانه بود نه غضب احساسی و مانند آن را بحثش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و اینها گذشت بعد وجود مبارک موسی استدلال منطقی کرد فرمود چرا حالا این کار را کردید یا مشکل در وعدهٴ خدا بود یا مشکل در میعاد من بود یا مشکل در شما, نه شما مشکل داشتید نه خدا مشکل داشت نه من مشکل داشتم بلکه شما هیچ کدام از این مشکلات که عذر بود نداشتید خدا کاری نکرد که عذر باشد, من هم کاری نکردم که عذر باشد, شما هم حادثه‌ای برایتان پیش نیامد که عذر باشد فقط سوء اختیارتان بود بیان سبر و تقسیم است اینکه این سه کار حق است آن چهارمی باطل است به این شرح است ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ یک وقت است که خدا وعده داد که ما را یاری کند مشکل ما را حل کند الآن آمدیم در صحرای سینا در صحرای شام ما می‌خواهیم حکومت تشکیل بدهیم بالأخره کشوری اداره کنیم اینجا بیابان‌گرد شدیم خدا وعده‌اش را دیر کرد اینکه نبود پس خدا کاری نکرد تأخیری نینداخت که شما را سرگردان کند کاری از طرف خدا پیش نیامد که مصحّح این خلاف شما باشد یک, من هم خلاف نکردم که مصحّح کار شما باشد بنا شد چهل روزه برگردم برگشتم شما هم عذر نداشتید یک وقت است بگویید که در اثر طول عهد ما یادمان رفته خب «رُفع النسیان» شما چون یادتان رفته معذور بودید نه شما حادثه‌ای دیدید که باعث عذر شما باشد نه خدا کاری کرده که شما را معذور کند نه من کاری کردم که شما را معذور کند ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ خدا وعده‌اش را دیر کرد؟ نه, من خلاف کردم؟ نه, شما یادتان رفته؟ الآن می‌گویند مرکّب امضایش هنوز خشک نشده شما که تازه به ما وعده دادیم یک وقت است بگویید چند سال طول کشیده ما یادمان رفته ببخشید بله, اما یادتان نرفته چه چیزی باعث شد که به دنبال سامری راه افتادید هیچ کدام از این اضلاع سه‌گانه که باعث عذر است و مُعذِّر است و حجّت ظاهری است اتفاق نیفتاده نه خدا تأخیر کرده کارش را, نه من تأخیر کردم, نه در اثر طول عهد یادتان رفته شما هم کاملاً حاضر الذهنید به من تعهّد سپردید من وجود مبارک هارون را خلیفه قرار دادم گفتم ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ شما هیچ عذری ندارید این معنای سکوتِ غضب است دیگر بد بگوید, اعتراض بکند هیچ کدام از این تعبیرات این طور منطقی حرف زدن محصول سکوتِ غضب است نه سکونِ غضب. فرمود: ﴿یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً﴾ از طرف خدا مشکلی بود تا شما بگویید خدا ما را سرگردان کرده نظیر بخشی از آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این آیات بود آیهٴ 214 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این حرفها هست که فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گاهی کمکِ الهی بر اساس آزمون حق به تأخیر می‌افتد یک عدّه می‌گویند پس نصر خدا کجاست؟ منتها وجود مبارک پیغمبر این جمله را استدعائاً می‌فرمایند قوم همین جمله را استبطاعاً می‌گویند آنها می‌گویند چرا دیر شد حضرت عرض می‌کند خدایا بفرست لفظ یکی است منتها یکی به عنوان استدعا می‌گوید یعنی خدایا بفرست, یکی به عنوان استبطا, استبطا یعنی استبطا یعنی دیر کردی, طلبکارانه این بد است به هر تقدیر فرمود: ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ یعنی خدا آن وعده‌اش را که بنا بود کمکی به شما بکند قانونی برای شما بفرستد تا کشوری تشکیل بدهید و اداره بکنید طول کشیده, گاهی این‌چنین می‌شود شما می‌توانید به حسب ظاهر خودتان را معذور بدانید آنکه نشد ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ یا من دیر کردم, من که بنا شد بعد از چهل روز بیایم آمدم یا شما فراموشتان شده در اثر طول کشیدن عهد آن هم که نبود این طول عهد می‌تواند جامع این سه عذر باشد هیچ کدام از این اعذار سه‌گانه اتفاق نیفتاده.
پرسش:...
پاسخ: نه, ده روز در بحث دیروز گذشت در طور طولانی نشد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ این وعدهٴ اوّلین ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾ در همین‌جا قبل از اینکه حضرت به طور تشریف ببرند این وعده با دو قرارداد شده چهل روز آن وقت وجود مبارک موسای کلیم این چهل روز را به مردم اعلام کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن