- 59
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 تا 51 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 51 سوره یونس"
بعد از اتمام حجت و اصرار تبهکاران بر الحاد و کفر خداوند آنها را به عذاب قیامت تهدید میکند
وقتی پیامبر امت آمد و حجت بالغه را به مردم تفهیم کرد و حجت حق قائم میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لِکُلِّ أُمَّةࣲ رَّسُولࣱۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ (48) قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرࣰّا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَـٔۡخِرُونَ سَاعَةࣰ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ (49) قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارࣰا مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ (50) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ (51)
این بخش از سورهٴ مبارکهٴ یونس به معاد برمیگردد بعد از اتمام حجت و اصرار تبهکاران بر الحاد و کفر ذات اقدس اله آنها را به عذاب قیامت تهدید کرد فرمود هر امتی پیامبری دارد وقتی پیامبر آن امت آمد و حجت بالغه را به مردم تفهیم کرد و حجت حق بر آنها قائم شد آنها دو گروه میشوند ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة﴾ اگر پیشنهادی دادند معجزهای خواستند اقتراحاً آنها عملی شد و باز ایمان نیاوردند عذاب دنیا فرا میرسد و اگر در دنیا آنها معذب نشدند عذاب قیامت قطعی است بالاخره ﴿اما نرینک بعض الذی نعدهم او نتوفینک﴾ در هر دو حال آنچه که قطعی است این است که ﴿فالینا مرجعهم﴾ آنگاه تبهکاران از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین وقتی را طلب کردند گفتند کی این قیامت قیام میکند وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مامور شد که چند مطلب را با آنها درمیان بگذارد یکی اینکه قیامت غیب است در اختیار کسی نیست و بشر هر چند پیغمبر هم باشد مخلوق خداست مملوک است مالک ضر و نفع نیست الا ما شاء الله مگر آنکه ذات اقدس اله بر اساس اخبار غیب و معجزه چیزی به پیغمبر عطا کند من از طرف خودم ذاتاً مالک چیزی نیستم مگر اینکه ذات اقدس اله چیزی را بیان کند و من آگاه شوم ولی مطلب دوم و سوم و چهارم را به شما ابلاغ میکنم و آن این است که همانطوریکه هیچ فردی در دنیا جاوید نیست ﴿ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد أفإن متّ فهم الخالدون﴾ و همگان میمیرند ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ هیچ امت و گروهی هم جاودانه به سر نمیبرند ﴿لکل امة اجل﴾ هر ملتی هر امتی بالاخره یک روزی منقرض خواهد شد آن یک اصل کلی است هم ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ و هم ﴿لکل امة اجل﴾ در جریان مرگ فردی فرمود ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ ﴿فاذا جاء اجلهم﴾ نه یک لحظه مقدم و نه یک لحظه مؤخر همان لحظه ارتحال میکند در جریان مرگ امتها هم همین تعبیر را دارد که ﴿لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة ولایستقدمون﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه آنچه که غیب است در اختیار ما نیست این مقدار را به ما فهماندند که این دفعتا میآید فجأتا میآید اینطور نیست که حالا مقدماتش را گرچه اشراط الساعه و مانند آن هست اما هیچ کدام تعیین کنندهٴ ریاضی نیستند که فلان تاریخ فلان روز قیامت میشود اینها یک سلسله علائمی هست اما کی قیامت میکند و این علامت است برای اینکه قیامت مثلا در چه مقطعی ظهور میکند این را نمیشود تشخیص داد پس او دفعتا میآید ﴿تاتیهم بغتةً﴾ پس غیب است یک آمدنش قطعی است دو، تدریجاً نمیآید تا انسان بساطش را جمع کند دفعتا میآید چون دفعتا میآید تمام راهها یکجا بسته میشود بنابراین انسان موظف است قبل از مرگ همهٴ کارها را نقد کرده باشد چون اگر بخواهد حین ظهور قیامت دست به کاری بزند مقدورش نیست ﴿تاتیهم بغئةً فتبهتهم﴾ یعنی مبهوت میکند لذا هیچ چارهای نیست مگر اینکه ﴿تزودوا فان خیر الزاد تقوی﴾ و مانند آن که قبلا آدم آماده باشد مگر زلزله خبر میکند دفعتاً میشود اینچنین نیست که حالا دفعتا شد انسان بتواند فرار بکند طرزی هم میآید که ﴿فخر علیهم السقف من فوقهم﴾ چون ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد﴾ فرمود ما هرگز اگر کسی را بخواهیم ویران بکنیم از سقف ویران نمیکنیم از دیوار ویران نمیکنیم تا کسی بفهمد این سقف خاک میریزد معلوم میشود سقوط میکند ما همیشه از پایه میگیریم ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد﴾ از قاعده ها از پایهها میآییم ﴿فخر علیهم السقف... من حیث لا یشعرون﴾ بنابراین اگر یک وقتی کسی بخواهد خانه را از سقف خراب بکند تدریج است بالاخره یا از دیوار خراب کند تدریج است اما اگر از پایه خراب بکند دفعتا ریزش میکند ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد فخر علیهم السقف﴾ بنابراین فرمود مسئله قیامت یقینی است اولاً و دفعی است ثانیاً هیچ راهی برای تدریج نیست نه تنها تقدیم و تاخیرش ممکن نیست تبدیل دفعی به تدریج هم ممکن نیست اینکه حالا آهسته، آهسته بیاید اینطور نیست وقتش معین است عندالله و دفعتا فرا میرسد مانند زلزله اینطور نیست که تدریجا بیاید یا قابل تغییر باشد فرمود یک چنین چیزی در پیش است و قطعی هم هست حالا چکار دارید کی میآید حالا یا شب میرسد یا روز یا بیاتاً یا نهاراً هنگامی که شما بیتوته کردید خوابیدید یا شب را به سر میبرید ولو خواب نباشید یا در روز معمولاً بیات بیتوته تبییت این در شر استعمال میشود نه در خیر شبیخون زدند شبیخون زدند معمولا در امور شر است فرمود به اینکه یا بیاتاً هست شبیخون گونه است یا روز میرسد چه شب برسد حالا زلزله چه فرقی میکند چه تاریک چه غیر تاریک کسی که فرصت فرار ندارد چه شب برسد چه روز آتش سوزی چه شب باشد چه روز این کسی که در یک خانه است و کل خانه یکجا میسوزد حالا بیاتاً او نهاراً نفرمود لیلاً او نهاراً بیاتاً چون بار منفی بیشتری دارد فرمود بیاتاً او نهاراً حالا یا شب یا روز فرقی نمیکند کارهای دفعتا که انسان را مبهوت میکند ﴿تاتیهم بغتةً فتبهتهم﴾ یک انسان مبهوت چه شب حادثه برایش پیش بیاید چه روز چه فرقی برایش میکند فرمود اینها خصوصیات معاد است ﴿ویقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین قل لا املک لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله﴾ البته آنچه را که ذات اقدس اله به من داد خوب البته ما به اذن او مالک هستیم نداد هم که نیستیم یک مطلب در این است که ذات اقدس اله چه به اینها داد یک مطلب در این است که اینها مجازند چه را برای مردم بگویند خیلی از چیزها را ذات اقدس اله به انسانهای کامل و اهل بیت علیهم السلام داد اما آیا مجازند همه را برای مردم بگویند یا نه مطلب دیگر است یک بیان نورانی از امام سجاد سلام الله علیه هست که اگر این آیه در قرآن نبود ﴿یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب﴾ ما خیلی چیزها را برای مردم میگفتیم اما مصلحت نیست که ما چیزهایی که جزء اسرار است و رموز الهی است و مصلحت مردم در این است که مستور باشد ما این را شفاف بکنیم این آیه که فرمود ﴿یمحو الله ما یشاء و یثبت﴾ جلوی اخبار ما را گرفته نه جلوی علم ما را گرفته باشد نه اینکه در مسئله بدا ائمه ندانند در مسئله بدا مصلحت نیست اینها به دیگران ابلاغ بکنند اگر این آیه نبود ما هم میگفتیم نه اینکه ما هم میفهمیدیم اگر این آیه نبود به مردم خبر میدادیم این آیه جلوی اخبار ما را میگیرد نه جلوی علم مارا اما حالا آیا اینها جریان معاد را میدانند یا نه طبق ظاهر آیهٴ سوره مبارکه جن این است که اینها را میدانند برای اینکه در آیه 23 به بعد سوره مبارکه جن که درباره معاد است به این صورت آمده ﴿حتی اذا رأوا ما یوعدون فسیعلمون من أضعف ناصرا و اقل عددا قل ان أدری اقریب ما توعدون أم یجعل له ربی امدا﴾ فرمود من نمیدانم که آن وعید الهی و آن معاد زود میرسد یا فرصتی دارد بعد فرمود ﴿عالم الغیب﴾ این غیب یا الف و لام آن مطلق است یا الف و لام آن عهد است اگر مطلق باشد جنس باشد جریان معاد را شامل میشود اگر (ال) عهد باشد عهد ذکری باشد یا عهد ذهنی باشد جریان معاد قطعی است برای اینکه بحث درباره معاد بود دیگر ﴿عالم الغیب﴾ که فرمود معاد را یقینا شامل میشود ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا إلاّ من ارتضی من رسول﴾ پس این آیه قدر متیقنش درباره معاد است فرمود معاد غیب است خدا عالم به معاد است این غیب را به هیچ کسی نمیدهد مگر آن کسی که مورد رضای خدا باشد مرتضای خدا باشد وجود مبارک رسول خدا برابر ﴿الا من ارتضی من رسول﴾ که مشمول این آیه است در روایات هم آمده که اهل بیت فرمودند ما مرتضای خدا هستیم خدا راضی است که به ما عطا بکند ظاهر این آیه این است که جریان معاد را به اهل بیت علیهم السلام تفهیم کرده است آنها عالم هستند منتها مصلحت هست کی بگویند کی نگویند چه را بگویند چه را نگویند این حکمی دیگر است ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول فانه ...﴾ که مربوط به مسئله وحی و نبوت است.
سوال
جواب: با همان سازگار است چون ذاتا پیش اوست منتها هر که را بخواهد عطا میکند همین آیه سورهٴ جن مبیّن و مفسّر آن است دیگر غیب پیش خداست علم الساعة هم پیش خداست و پیش غیر خدا نیست اما ذات اقدس اله به چه کسی میگوید به چه کسی نمیگوید آنرا سورهٴ جن مشخص کرده است فرمود ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیره الا من ارتضی من رسول﴾.
وجهی نیست که ما حتما بگوییم این ﴿الا ما شاء الله﴾ استثناء منقطع است نه میتواند استثناءمتصل هم باشد ﴿قل لا املک لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله لکل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون﴾ آنگاه فرمود ﴿قل ارایتم﴾ أرأیتم یعنی أخبرونی به من گزارش بدهید شما که الآن استعجال میکنید میگویید قیامت کی قیام میکند حالا یا شب قیام میکند یا روز چه چیزی فراهم کردید برای آن ﴿قل ارایتم ان اتـٰکم عذابه بیاتا او نهارا﴾ یا شب میآید شبیخون گونه بیتوته میزند تبییت میکند شبیخون میزند یا روز میرسد ﴿ماذا یستعجل منه المجرمون﴾ این تبهکارانی که الان میگویند متی متی یا ﴿ایان مرسیها﴾ این مستعجل ها چه میکنند آن روز کاری از آنها ساخته نیست آن تعبیراتی که قبلا خواندیم از لطائف تعبیرات قرآن کریم است که ﴿ایان مرسیها﴾ مرسی یعنی لنگر گاه معلوم میشود قیامت الان موجود است یک و بمنزلهٴ کشتی روان در اقیانوس هستی است دو، وقتی لنگر انداخت همه ظهور و حضور پیدا میکنند سوال سائلان این است که ﴿ایان مرسیٰها﴾ کی او لنگر میاندازد معلوم میشود الان در تلاطم است بعد لنگر میاندازد.
از این کریمه معلوم میشود که تنها ملحدان و کفار و منافقان در معرض تهدید و وعید نیستند مجرمان هم اینچنین هستند فرمود ﴿ماذا یستعجل منه المجرمون﴾ حالا اگر کسی کافر نبود منافق نبود مسلمان فاسق بود او هم باید بداند که در امان نیست حالا ولو مخلد نیست اما بالاخره معذب هست کاری هم از او ساخته نیست مهمترین حادثهٴ قیامت این است که هم خطرناک است هم دفعی است لذا در آیه فرمود ﴿اثم اذا ما وقع به آمنتم به﴾ آنقدر این حادثه سخت است که هر کسی به اضطرار ایمان میآورد اما اینچنین ایمانی که سود آور نیست در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ اعراف و مانند آن هست و در همین سورهٴ مبارکه یونس هست که عذاب روزی فرا میرسد که ﴿لا تنفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل﴾ کسانی که قبلا ایمان نیاورده بودند فعلا برایشان این ایمان نافع نیست آن روز چنین ایمانی مقبول نخواهد بود به آنها میگویند به اینکه ﴿آلان و قد عصیت من قبل﴾ ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به﴾ این هم یکی از رخدادهای تلخ آنروز است که حادثه بقدری سخت است که هر تبهکاری سعی میکند توبه کند هر کافری سعی میکند ایمان بیاورد به او گفته میشود ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ همان جواب منفی که به فرعون دادند ﴿آلان و قد عصیت من قبل﴾ همان را به تبهکار میگویند بنابراین اینچنین نیست که اینگونه از عذابها مخصوص کفار و منافقان و ملحدان و امثال ذلک باشد مسلمانان تبهکار هم گرفتار یک چنین عذابی معاذالله خواهند بود البته مخلد نیستند این حرف تنها به فرعون گفته نشده و نمیشود که ﴿آلان و قد عصیت من قبل﴾ بلکه به هر تبهکاری که وقتی خطر را دید ایمان میآورد به او هم گفته میشود آلآن و قد کذا وکذا وکذا به او گفته میشود ﴿الان و قد کنتم به تستعجلون﴾ شما که قبلا میگفتید که این عذاب و این قیامت کی قیام و ظهور میکند همان وقت میخواستید ایمان بیاورید الان که ایمان روی اضطرار است ایمان اضطراری که سود آور نیست ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به﴾ .
سوال
جواب: پس همان ایمان به ترس است دیگر این هم موید همان آیه خواهد بود اگر این عذاب برداشته شود ﴿لردوا لما نهوا عنه﴾ به همان حالت اولی برمیگردند آنکه ایمان عاقلانه و مختارانه ندارد روی اضطرار ایمان میآورد اگر اضطرار برطرف شده باز ایمانش هم برطرف میشود.
﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ آنگاه نسبت به تبهکارانی که اهل الحاد و کفر بودند به آنها گفته میشود ﴿ثم قیل للذین ظلموا﴾ همینهایی که ظلم به توحید و معاد و نبوت کردند به اصول اعتقادی ستم کردند به آنها گفته میشود ﴿ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الا بما کنتم تکسبون﴾ این کیفر کار شما است باید مخلد بمانید حالا در اینگونه از موارد آنهایی که عذابشان منقطع الآخر است این خلد به معنای لفظ طویل و مکث طویل و امثال ذلک است آنهایی که منطقع الآخر نیست معنای خاص خود خلد است این در معنای جامع خلود بکار رفته هر دو قسم را شامل میشود ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا... تکسبون﴾ در بخشهای قبل هم مشابه این بود که گاهی (بما) حرف با است گاهی هم حرف با نیست این بما کنتم معنایش این نیست که بسبب کاری که کردید ما با چیز دیگر شما را کیفر میدهیم بله بما کنتم معنایش این است که جزای شما به همین عمل شما است شما را به همین عمل جزا میدهیم لذا در آن بخش از آیات بدون با ذکر شده است فرمود ﴿و ما تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ همانی که عمل کردید همان کیفر شما است.
در بین کسانیکه مستعجل هستند افراد مستنبه هم هست یک عده فقط میخواهند خبرش را بفهمند یک عده میگویند پس زود باش بیاور منکران که وحی و نبوت را نمیپذیرفتند خیال میکردند که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم این حرفها را از خودش میگوید گاهی در جریان مبدا با او در میان میگذاشتند که به ما نشان بده گاهی در جریان وحی و نبوت با او در میان میگذاشتند که این وحی که شما میبینی ما هم ببینیم کتابی که برای تو نازل میشود برای ماهم نازل بشود گاهی هم درباره وحی و نبوت به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میگفتند که اینها را عوض کن یا کتاب دیگر بیاور یا اگر همین کتاب است آن خطوط کلیاش را عوض کن گاهی هم درباره معاد میگفتند که پس کی است به ما خبر بده زود باش قیامت را بیاور و اینها در جریان مبدأ گذشت در جریان وحی و نبوت هم گذشت در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که آنها گفتند ﴿إئت بقران غیر هذا او بدله﴾ در آنجا وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مامور شد که بگوید ﴿مایکون ان ابدله من تلقاء نفسی﴾ آیهٴ 15 سوره مبارکه یونس به این صورت گذشت ﴿و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقاءنا ..قل ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع إلاّ ما یوحی الی﴾ بدست من نیست که این را که کم و زیاد بکنم بخشسوم هم بخش معاد است درباره توحید چنین حرفهایی میزدند گاهی میگفتند ملائکه را ببینیم گاهی میگفتند خدا را ببینیم درباره وحی و نبوت هم میگفتند این آیات را عوض بکن قرآن را عوض بکن کتاب دیگری بیاور یا عناصر محوری این کتاب را عوض بکن دربارهٴ معاد هم میگفتند ﴿متی هذا الوعد﴾ یا استعجال میکردند یا استنباء یا میگفتند که پس زود باش بیاور یا میگفتند کی اتفاق میافتد در سورهٴ مبارکهٴ حجر از جریان فرشتهها سخن به میان آمده است آیهٴ 7 سورهٴ مبارکهٴ حجر این است که ﴿لو ما تأتینا بالملائکة ان کنتم من الصادقین﴾ تو اگر پیغمبری فرشته ها را بیاور که باهم گفتگو داشته باشیم ببینیم آنها چه میگویند ما چه میگوییم اگر میخواهی آنها را بعنوان عذاب به رخ ما بکشی پس زودتر آنها را بیاور استعجال میکردند که جوابش آمد ﴿ماننزل الملائکة الا بالحقّ و ما کانوا اذا منظرین﴾ آوردن ملائکه دست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست اینجا هم میفرماید که گذشته از آن گروه استعجال یک فرقهٴ استنباء هم بودند ﴿و یستنبئونک﴾ از شما گزارش و خبر میگیرند که آیا واقعا قیامت هست حق است از تو بعنوان خبر که ﴿عم یتسائلون عن النبإ العظیم﴾ از مهمترین خبرهای جهان اینها سخن به میان آوردهاند استنباء میکنند میگویند آیا این خبر درست است یا نه ﴿احق هو قل ای و ربی انه لحق وما انتم بمعجزین﴾ فرمود آری در جواب بگو آری قیامت حق است قسم به خدا قیامت حق است ﴿قل ای و ربی﴾ قسم به رب من این حق است و طوری نیست که حالا شما بتوانید مشکلتان را حل کنید جلوی قدرت الهی را بگیرید خدا و مدبرات الهی را عاجز کنید و شما بشوید مُعْجِز شما معجز نیستید این مدبرات الهی که میخواهند بساط قیامت را بپا بکنند کل این عالم را تبدیل کنند به عالم دیگر از شما کاری ساخته نیست که جلویش را بگیرید.
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که قسمهای قرآن کریم معمولا ببیّنه است نه در مقابل بینه قسمی که در محاکم دنیایی ایراد میشود این قسم در مقابل بینه است یعنی متخاصمان وقتی وارد محکمه شدند مدعی بینه میآورد و منکر سوگند یاد میکند البینةعلی المدعی و الیمین علی من انکر که سوگند منکر در قبال بینهٴ مدعی است اما سوگند قرآن کریم به خود بینه است در قبال بینه نیست نظیر محاکم دنیا نیست که قسم در مقابل دلیل باشد بلکه به دلیل قسم میخورد نمونههایی که قبلا ذکر شد از همین باب بود یک وقت است یک کسی ادعا میکند در یک فضای تاریکی که هیچ راهی برای کشفش نیست که الان روز است میگویند به چه دلیل چون هیچ دلیلی ندارد قسم یاد میکند که من که بیرون بودن دیدم آفتاب طلوع کرده قسم یاد میکند که الان روز است خوب اینجا قسم است در مقابل بینه یک وقت است کسی چشمی چیزی ندارد دیگری میگوید الان روز است میگوید به چه دلیل الان روز است میگوید قسم به این آفتاب الان روز است این به دلیل قسم خورده است نه به چیز دیگر نگفت به جان تو یا به فلان قسم این سوگند به دلیل است نه در قبال دلیل تمام قسمهای قرآن کریم از این قبیل است مگر اینکه از دیگران نقل بکند وگرنه قسمی که خود ذات اقدس اله ایراد میکند به دلیل سوگند یاد میکند که هم ما را به حرمت آن دلیل از نظر قداست دینی آگاه بکند هم به ما استدلال و فکری حکمت و کلام بدهد که آن را بررسی کنید و به مقصد برسید این یازده قسمی که مربوط به تهذیب نفس است همه از این قبیل است اینکه فرمود ﴿لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد﴾ و مانند آن همه از این قبیل است هم قداست این امور را برای ما تثبیت بکند و هم راه تفکر و استدلال حکمی و کلامی را به ما یاد بدهد که شما اگر این را بررسی کنید همین دلیل است بر اینکه فلان شئ حق است خوب اگر خدا حق است یقینا معاد حق است اگر خدا رب است باید بپروراند یعنی مردم را رها کرده ﴿أفنجعل المسلمین کالمجرمین﴾ این برهانی که در قرآن اقامه کرده همین است که فرمود خدا رب است و میپروراند میپروراند یعنی چه یعنی مردم را رها میکند؟ هر که هر چه کرد، کرد یا حساب و کتابی دارد عالم اگر معاذ الله حساب و کتابی در کار نباشد عادل و ظالم علی السواء است مومن و کافر علی السواء است چرا؟ چون هر دو میمیرند و معدوم میشوند یک لا میز فی الاعدام من حیث العدم دو، در معدومها چه فرق است بین این معدوم و آن معدوم الان اینجا میز نیست روی این میز کتاب مکاسب نیست رسائل نیست مکاسب نیست منطق نیست بین این نیستها که فرقی نیست آنچه فرق هست بین هستیها است وگرنه بین نیستیها چه فرقی است؟ اگر مومن با مرگ نابود بشود یک، کافر با مرگ نابود بشود دو، اینها علی السواء هستند فرمود ﴿افنجعل المسلمین کالمجرمین﴾ این استدلال قرآن به این معنی نیست که ما هر دو را بهشت میبریم معنایش این نیست که هر دو را جهنم میبریم تا کسی بگوید اینها مساوی هستند استدلال قرآن این است که اگر معاد نباشد لازمهاش این است که صالح و طالح یکی باشند این با ربوبیت خدا سازگار نیست اگر او رب است باید بپروراند به مقصد برساند و هر کسی را برابر عمل او پاداش یا کیفر بدهد پس ربوبیت خدا حد وسط برهان معاد است الله رب است هر ربّی حساب و کتابی دارد الله حساب و کتابی دارد معلوم شد که این سوگند به حد وسط است سوگند به دلیل است فرمود به ربوبیت خدا قسم معاد حق است این مثل این است که کسی بگوید به آفتاب قسم الان روز است این سوگند به حد وسط است نه به چیز بیگانه فرمود ﴿ای و ربی انه لحق و ما انتم بمعجزین﴾ .
اما این بحثی که در خلال بحثهای دیروز اشاره شده است که ذات اقدس اله فرمود ما داستان برخی از انبیاء را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص﴾ گاهی این سوال مطرح میشود که خوب قرآن آنچه را که مربوط به سعادت بشر است بعنوان تبیان گفته و آنچه را که نگفته در سعادت بشر نقشی نداشت این درست نیست برای اینکه آنطوریکه در خبرها و اینها هست آمار انبیاء بالاخره 000/120 هزار نباشد هزار نفر هست آنچه در قرآن آمده 25 نفر است جریان انبیاء وحی بر آنها و آداب و سنن آنها و اخلاقیات و مبارزات آنها جنگ و صلح آنها همه آموزنده است هزارتا انسان کامل را ذات اقدس اله فرستاده است ما ندانیم که برای آنها چه حادثهای رخ داد و در سعادت و شقاوت ما دخیل نیست منتها جریان انبیاء را ذات اقدس اله به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود به اهل بیت سلام الله علیهم فرمودند آنها به همه چیز آگاه بودند در این روایات ما هست که خداوند به فلان پیامبر فلان چیز را گفت به فلان چنین گفت این حکم فلان پیغمبر است این وصیت و موعظه فلان پیغمبر است تا هیچ کس نگوید به اینکه چطور مردم خاورمیانه دارای انبیاء بودند و مردم خاور دور مردم باختر دور دارای انبیاء نبودند نخیر ما من قریه الا اینکه ارسلنا فی ﴿رسولا﴾ که ﴿ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ منتها آن روز ممکن نبود که بگوید ما خاور دور اینطور فرستادیم خوب مردم حجاز میگفتند از کجا ما بفهمیم که شما آنطرف آب اصلاً آنطرف آب اصلا خبری هست در قرآن فرمود ما چیزهایی را میگوییم که بعد به شما آدرس بدهیم شما بروید تحقیق کنید ﴿فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین﴾ در برخی از موارد فرمود سر راهتان است شما اگر آثار باستانی میشناسید ﴿لایات للمتوسمین﴾ متوسم یعنی کسی که میراث فرهنگی میشناسد وسمه شناس و سیما شناس است علامت شناس است یک چنین آدمی میتواند برود و بررسی کند فرمود اگر میتوانید بررسی کنید سر راهتان است خوب اینها را میتواند بگوید اما آن ظرف آبهای شرق و این ظرف اقیانوس اطلس و آن طرف اقیانوس کبیر آن روز مقدور نبود تا بگوید.
سوال
جواب: چرا آن وقتها هم خیلی چیزها روشن بود اولاً بخشی گرفتار تفکر ستاره پرستها بودند میفرماید ﴿و انه هو رب الشعرا﴾ شعرا را چرا میپرستید شعرا آفرین را بپرستید س: ج: اسرار بله اما اصل زمینههاش خیلی برایشان روشن بود و محل ابتلائشان بود همین آیهای که خواندنش سجده واجب دارد فرمود چرا ماه را میپرستید چرا آفتاب را میپرستید چرا اینها را میپرستید کسی را بپرستید که اینها را خلق کرده شعرا را چرا میپرستید ﴿وانه هو رب الشعرا﴾ آنهاییکه شعری سرودند گفتند
ای دوست قمر بهتر ٭٭٭ یا آنکه قمر سازد
از همین آیه گرفتند حالا چرا قمر را عبادت میکنی آن قمر آفرین را عبادت کن که همین آیهای که سجده واجب دارد اینها محل ابتلا بود میپرستیدند قداستی برای اینها قائل بودند و مانند آن در این زمینه مبسوطا بحث کردند.
فرمود یک عده استنباء میکنند میگویند آیا حق است یا نه تو قسم بخور به آن حد وسط برهان ﴿قل ای و ربی﴾ قسم به رب من که معاد حق است که این سوگند به حد وسط است او معاد را خواهد آورد و از شما هم کاری ساخته نیست که بتوانید جلویش را بگیرید و آن قدر جریان عذاب سخت است که اگر در همه دنیا در اختیار یک تبهکار باشد حاضر است بعنوان فدیه بدهد و نجات پیدا بکند ولی چنین افتدایی فدیه دادنی و کفاره دادنی مقبول نیست ﴿ولو انّ لکلّ نفس ظلمت ما فی الارض لافتدت به و اسروا الندامة لما راوا العذاب وقضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ .
والحمد لله رب العالمین
بعد از اتمام حجت و اصرار تبهکاران بر الحاد و کفر خداوند آنها را به عذاب قیامت تهدید میکند
وقتی پیامبر امت آمد و حجت بالغه را به مردم تفهیم کرد و حجت حق قائم میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لِکُلِّ أُمَّةࣲ رَّسُولࣱۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ (48) قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرࣰّا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَـٔۡخِرُونَ سَاعَةࣰ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ (49) قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارࣰا مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ (50) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ (51)
این بخش از سورهٴ مبارکهٴ یونس به معاد برمیگردد بعد از اتمام حجت و اصرار تبهکاران بر الحاد و کفر ذات اقدس اله آنها را به عذاب قیامت تهدید کرد فرمود هر امتی پیامبری دارد وقتی پیامبر آن امت آمد و حجت بالغه را به مردم تفهیم کرد و حجت حق بر آنها قائم شد آنها دو گروه میشوند ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة﴾ اگر پیشنهادی دادند معجزهای خواستند اقتراحاً آنها عملی شد و باز ایمان نیاوردند عذاب دنیا فرا میرسد و اگر در دنیا آنها معذب نشدند عذاب قیامت قطعی است بالاخره ﴿اما نرینک بعض الذی نعدهم او نتوفینک﴾ در هر دو حال آنچه که قطعی است این است که ﴿فالینا مرجعهم﴾ آنگاه تبهکاران از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین وقتی را طلب کردند گفتند کی این قیامت قیام میکند وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مامور شد که چند مطلب را با آنها درمیان بگذارد یکی اینکه قیامت غیب است در اختیار کسی نیست و بشر هر چند پیغمبر هم باشد مخلوق خداست مملوک است مالک ضر و نفع نیست الا ما شاء الله مگر آنکه ذات اقدس اله بر اساس اخبار غیب و معجزه چیزی به پیغمبر عطا کند من از طرف خودم ذاتاً مالک چیزی نیستم مگر اینکه ذات اقدس اله چیزی را بیان کند و من آگاه شوم ولی مطلب دوم و سوم و چهارم را به شما ابلاغ میکنم و آن این است که همانطوریکه هیچ فردی در دنیا جاوید نیست ﴿ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد أفإن متّ فهم الخالدون﴾ و همگان میمیرند ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ هیچ امت و گروهی هم جاودانه به سر نمیبرند ﴿لکل امة اجل﴾ هر ملتی هر امتی بالاخره یک روزی منقرض خواهد شد آن یک اصل کلی است هم ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ و هم ﴿لکل امة اجل﴾ در جریان مرگ فردی فرمود ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ ﴿فاذا جاء اجلهم﴾ نه یک لحظه مقدم و نه یک لحظه مؤخر همان لحظه ارتحال میکند در جریان مرگ امتها هم همین تعبیر را دارد که ﴿لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة ولایستقدمون﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه آنچه که غیب است در اختیار ما نیست این مقدار را به ما فهماندند که این دفعتا میآید فجأتا میآید اینطور نیست که حالا مقدماتش را گرچه اشراط الساعه و مانند آن هست اما هیچ کدام تعیین کنندهٴ ریاضی نیستند که فلان تاریخ فلان روز قیامت میشود اینها یک سلسله علائمی هست اما کی قیامت میکند و این علامت است برای اینکه قیامت مثلا در چه مقطعی ظهور میکند این را نمیشود تشخیص داد پس او دفعتا میآید ﴿تاتیهم بغتةً﴾ پس غیب است یک آمدنش قطعی است دو، تدریجاً نمیآید تا انسان بساطش را جمع کند دفعتا میآید چون دفعتا میآید تمام راهها یکجا بسته میشود بنابراین انسان موظف است قبل از مرگ همهٴ کارها را نقد کرده باشد چون اگر بخواهد حین ظهور قیامت دست به کاری بزند مقدورش نیست ﴿تاتیهم بغئةً فتبهتهم﴾ یعنی مبهوت میکند لذا هیچ چارهای نیست مگر اینکه ﴿تزودوا فان خیر الزاد تقوی﴾ و مانند آن که قبلا آدم آماده باشد مگر زلزله خبر میکند دفعتاً میشود اینچنین نیست که حالا دفعتا شد انسان بتواند فرار بکند طرزی هم میآید که ﴿فخر علیهم السقف من فوقهم﴾ چون ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد﴾ فرمود ما هرگز اگر کسی را بخواهیم ویران بکنیم از سقف ویران نمیکنیم از دیوار ویران نمیکنیم تا کسی بفهمد این سقف خاک میریزد معلوم میشود سقوط میکند ما همیشه از پایه میگیریم ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد﴾ از قاعده ها از پایهها میآییم ﴿فخر علیهم السقف... من حیث لا یشعرون﴾ بنابراین اگر یک وقتی کسی بخواهد خانه را از سقف خراب بکند تدریج است بالاخره یا از دیوار خراب کند تدریج است اما اگر از پایه خراب بکند دفعتا ریزش میکند ﴿فاتی الله بنیانهم من القواعد فخر علیهم السقف﴾ بنابراین فرمود مسئله قیامت یقینی است اولاً و دفعی است ثانیاً هیچ راهی برای تدریج نیست نه تنها تقدیم و تاخیرش ممکن نیست تبدیل دفعی به تدریج هم ممکن نیست اینکه حالا آهسته، آهسته بیاید اینطور نیست وقتش معین است عندالله و دفعتا فرا میرسد مانند زلزله اینطور نیست که تدریجا بیاید یا قابل تغییر باشد فرمود یک چنین چیزی در پیش است و قطعی هم هست حالا چکار دارید کی میآید حالا یا شب میرسد یا روز یا بیاتاً یا نهاراً هنگامی که شما بیتوته کردید خوابیدید یا شب را به سر میبرید ولو خواب نباشید یا در روز معمولاً بیات بیتوته تبییت این در شر استعمال میشود نه در خیر شبیخون زدند شبیخون زدند معمولا در امور شر است فرمود به اینکه یا بیاتاً هست شبیخون گونه است یا روز میرسد چه شب برسد حالا زلزله چه فرقی میکند چه تاریک چه غیر تاریک کسی که فرصت فرار ندارد چه شب برسد چه روز آتش سوزی چه شب باشد چه روز این کسی که در یک خانه است و کل خانه یکجا میسوزد حالا بیاتاً او نهاراً نفرمود لیلاً او نهاراً بیاتاً چون بار منفی بیشتری دارد فرمود بیاتاً او نهاراً حالا یا شب یا روز فرقی نمیکند کارهای دفعتا که انسان را مبهوت میکند ﴿تاتیهم بغتةً فتبهتهم﴾ یک انسان مبهوت چه شب حادثه برایش پیش بیاید چه روز چه فرقی برایش میکند فرمود اینها خصوصیات معاد است ﴿ویقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین قل لا املک لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله﴾ البته آنچه را که ذات اقدس اله به من داد خوب البته ما به اذن او مالک هستیم نداد هم که نیستیم یک مطلب در این است که ذات اقدس اله چه به اینها داد یک مطلب در این است که اینها مجازند چه را برای مردم بگویند خیلی از چیزها را ذات اقدس اله به انسانهای کامل و اهل بیت علیهم السلام داد اما آیا مجازند همه را برای مردم بگویند یا نه مطلب دیگر است یک بیان نورانی از امام سجاد سلام الله علیه هست که اگر این آیه در قرآن نبود ﴿یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب﴾ ما خیلی چیزها را برای مردم میگفتیم اما مصلحت نیست که ما چیزهایی که جزء اسرار است و رموز الهی است و مصلحت مردم در این است که مستور باشد ما این را شفاف بکنیم این آیه که فرمود ﴿یمحو الله ما یشاء و یثبت﴾ جلوی اخبار ما را گرفته نه جلوی علم ما را گرفته باشد نه اینکه در مسئله بدا ائمه ندانند در مسئله بدا مصلحت نیست اینها به دیگران ابلاغ بکنند اگر این آیه نبود ما هم میگفتیم نه اینکه ما هم میفهمیدیم اگر این آیه نبود به مردم خبر میدادیم این آیه جلوی اخبار ما را میگیرد نه جلوی علم مارا اما حالا آیا اینها جریان معاد را میدانند یا نه طبق ظاهر آیهٴ سوره مبارکه جن این است که اینها را میدانند برای اینکه در آیه 23 به بعد سوره مبارکه جن که درباره معاد است به این صورت آمده ﴿حتی اذا رأوا ما یوعدون فسیعلمون من أضعف ناصرا و اقل عددا قل ان أدری اقریب ما توعدون أم یجعل له ربی امدا﴾ فرمود من نمیدانم که آن وعید الهی و آن معاد زود میرسد یا فرصتی دارد بعد فرمود ﴿عالم الغیب﴾ این غیب یا الف و لام آن مطلق است یا الف و لام آن عهد است اگر مطلق باشد جنس باشد جریان معاد را شامل میشود اگر (ال) عهد باشد عهد ذکری باشد یا عهد ذهنی باشد جریان معاد قطعی است برای اینکه بحث درباره معاد بود دیگر ﴿عالم الغیب﴾ که فرمود معاد را یقینا شامل میشود ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا إلاّ من ارتضی من رسول﴾ پس این آیه قدر متیقنش درباره معاد است فرمود معاد غیب است خدا عالم به معاد است این غیب را به هیچ کسی نمیدهد مگر آن کسی که مورد رضای خدا باشد مرتضای خدا باشد وجود مبارک رسول خدا برابر ﴿الا من ارتضی من رسول﴾ که مشمول این آیه است در روایات هم آمده که اهل بیت فرمودند ما مرتضای خدا هستیم خدا راضی است که به ما عطا بکند ظاهر این آیه این است که جریان معاد را به اهل بیت علیهم السلام تفهیم کرده است آنها عالم هستند منتها مصلحت هست کی بگویند کی نگویند چه را بگویند چه را نگویند این حکمی دیگر است ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول فانه ...﴾ که مربوط به مسئله وحی و نبوت است.
سوال
جواب: با همان سازگار است چون ذاتا پیش اوست منتها هر که را بخواهد عطا میکند همین آیه سورهٴ جن مبیّن و مفسّر آن است دیگر غیب پیش خداست علم الساعة هم پیش خداست و پیش غیر خدا نیست اما ذات اقدس اله به چه کسی میگوید به چه کسی نمیگوید آنرا سورهٴ جن مشخص کرده است فرمود ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیره الا من ارتضی من رسول﴾.
وجهی نیست که ما حتما بگوییم این ﴿الا ما شاء الله﴾ استثناء منقطع است نه میتواند استثناءمتصل هم باشد ﴿قل لا املک لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله لکل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون﴾ آنگاه فرمود ﴿قل ارایتم﴾ أرأیتم یعنی أخبرونی به من گزارش بدهید شما که الآن استعجال میکنید میگویید قیامت کی قیام میکند حالا یا شب قیام میکند یا روز چه چیزی فراهم کردید برای آن ﴿قل ارایتم ان اتـٰکم عذابه بیاتا او نهارا﴾ یا شب میآید شبیخون گونه بیتوته میزند تبییت میکند شبیخون میزند یا روز میرسد ﴿ماذا یستعجل منه المجرمون﴾ این تبهکارانی که الان میگویند متی متی یا ﴿ایان مرسیها﴾ این مستعجل ها چه میکنند آن روز کاری از آنها ساخته نیست آن تعبیراتی که قبلا خواندیم از لطائف تعبیرات قرآن کریم است که ﴿ایان مرسیها﴾ مرسی یعنی لنگر گاه معلوم میشود قیامت الان موجود است یک و بمنزلهٴ کشتی روان در اقیانوس هستی است دو، وقتی لنگر انداخت همه ظهور و حضور پیدا میکنند سوال سائلان این است که ﴿ایان مرسیٰها﴾ کی او لنگر میاندازد معلوم میشود الان در تلاطم است بعد لنگر میاندازد.
از این کریمه معلوم میشود که تنها ملحدان و کفار و منافقان در معرض تهدید و وعید نیستند مجرمان هم اینچنین هستند فرمود ﴿ماذا یستعجل منه المجرمون﴾ حالا اگر کسی کافر نبود منافق نبود مسلمان فاسق بود او هم باید بداند که در امان نیست حالا ولو مخلد نیست اما بالاخره معذب هست کاری هم از او ساخته نیست مهمترین حادثهٴ قیامت این است که هم خطرناک است هم دفعی است لذا در آیه فرمود ﴿اثم اذا ما وقع به آمنتم به﴾ آنقدر این حادثه سخت است که هر کسی به اضطرار ایمان میآورد اما اینچنین ایمانی که سود آور نیست در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ اعراف و مانند آن هست و در همین سورهٴ مبارکه یونس هست که عذاب روزی فرا میرسد که ﴿لا تنفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل﴾ کسانی که قبلا ایمان نیاورده بودند فعلا برایشان این ایمان نافع نیست آن روز چنین ایمانی مقبول نخواهد بود به آنها میگویند به اینکه ﴿آلان و قد عصیت من قبل﴾ ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به﴾ این هم یکی از رخدادهای تلخ آنروز است که حادثه بقدری سخت است که هر تبهکاری سعی میکند توبه کند هر کافری سعی میکند ایمان بیاورد به او گفته میشود ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ همان جواب منفی که به فرعون دادند ﴿آلان و قد عصیت من قبل﴾ همان را به تبهکار میگویند بنابراین اینچنین نیست که اینگونه از عذابها مخصوص کفار و منافقان و ملحدان و امثال ذلک باشد مسلمانان تبهکار هم گرفتار یک چنین عذابی معاذالله خواهند بود البته مخلد نیستند این حرف تنها به فرعون گفته نشده و نمیشود که ﴿آلان و قد عصیت من قبل﴾ بلکه به هر تبهکاری که وقتی خطر را دید ایمان میآورد به او هم گفته میشود آلآن و قد کذا وکذا وکذا به او گفته میشود ﴿الان و قد کنتم به تستعجلون﴾ شما که قبلا میگفتید که این عذاب و این قیامت کی قیام و ظهور میکند همان وقت میخواستید ایمان بیاورید الان که ایمان روی اضطرار است ایمان اضطراری که سود آور نیست ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به﴾ .
سوال
جواب: پس همان ایمان به ترس است دیگر این هم موید همان آیه خواهد بود اگر این عذاب برداشته شود ﴿لردوا لما نهوا عنه﴾ به همان حالت اولی برمیگردند آنکه ایمان عاقلانه و مختارانه ندارد روی اضطرار ایمان میآورد اگر اضطرار برطرف شده باز ایمانش هم برطرف میشود.
﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ آنگاه نسبت به تبهکارانی که اهل الحاد و کفر بودند به آنها گفته میشود ﴿ثم قیل للذین ظلموا﴾ همینهایی که ظلم به توحید و معاد و نبوت کردند به اصول اعتقادی ستم کردند به آنها گفته میشود ﴿ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الا بما کنتم تکسبون﴾ این کیفر کار شما است باید مخلد بمانید حالا در اینگونه از موارد آنهایی که عذابشان منقطع الآخر است این خلد به معنای لفظ طویل و مکث طویل و امثال ذلک است آنهایی که منطقع الآخر نیست معنای خاص خود خلد است این در معنای جامع خلود بکار رفته هر دو قسم را شامل میشود ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا... تکسبون﴾ در بخشهای قبل هم مشابه این بود که گاهی (بما) حرف با است گاهی هم حرف با نیست این بما کنتم معنایش این نیست که بسبب کاری که کردید ما با چیز دیگر شما را کیفر میدهیم بله بما کنتم معنایش این است که جزای شما به همین عمل شما است شما را به همین عمل جزا میدهیم لذا در آن بخش از آیات بدون با ذکر شده است فرمود ﴿و ما تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ همانی که عمل کردید همان کیفر شما است.
در بین کسانیکه مستعجل هستند افراد مستنبه هم هست یک عده فقط میخواهند خبرش را بفهمند یک عده میگویند پس زود باش بیاور منکران که وحی و نبوت را نمیپذیرفتند خیال میکردند که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم این حرفها را از خودش میگوید گاهی در جریان مبدا با او در میان میگذاشتند که به ما نشان بده گاهی در جریان وحی و نبوت با او در میان میگذاشتند که این وحی که شما میبینی ما هم ببینیم کتابی که برای تو نازل میشود برای ماهم نازل بشود گاهی هم درباره وحی و نبوت به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میگفتند که اینها را عوض کن یا کتاب دیگر بیاور یا اگر همین کتاب است آن خطوط کلیاش را عوض کن گاهی هم درباره معاد میگفتند که پس کی است به ما خبر بده زود باش قیامت را بیاور و اینها در جریان مبدأ گذشت در جریان وحی و نبوت هم گذشت در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که آنها گفتند ﴿إئت بقران غیر هذا او بدله﴾ در آنجا وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مامور شد که بگوید ﴿مایکون ان ابدله من تلقاء نفسی﴾ آیهٴ 15 سوره مبارکه یونس به این صورت گذشت ﴿و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین لا یرجون لقاءنا ..قل ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع إلاّ ما یوحی الی﴾ بدست من نیست که این را که کم و زیاد بکنم بخشسوم هم بخش معاد است درباره توحید چنین حرفهایی میزدند گاهی میگفتند ملائکه را ببینیم گاهی میگفتند خدا را ببینیم درباره وحی و نبوت هم میگفتند این آیات را عوض بکن قرآن را عوض بکن کتاب دیگری بیاور یا عناصر محوری این کتاب را عوض بکن دربارهٴ معاد هم میگفتند ﴿متی هذا الوعد﴾ یا استعجال میکردند یا استنباء یا میگفتند که پس زود باش بیاور یا میگفتند کی اتفاق میافتد در سورهٴ مبارکهٴ حجر از جریان فرشتهها سخن به میان آمده است آیهٴ 7 سورهٴ مبارکهٴ حجر این است که ﴿لو ما تأتینا بالملائکة ان کنتم من الصادقین﴾ تو اگر پیغمبری فرشته ها را بیاور که باهم گفتگو داشته باشیم ببینیم آنها چه میگویند ما چه میگوییم اگر میخواهی آنها را بعنوان عذاب به رخ ما بکشی پس زودتر آنها را بیاور استعجال میکردند که جوابش آمد ﴿ماننزل الملائکة الا بالحقّ و ما کانوا اذا منظرین﴾ آوردن ملائکه دست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست اینجا هم میفرماید که گذشته از آن گروه استعجال یک فرقهٴ استنباء هم بودند ﴿و یستنبئونک﴾ از شما گزارش و خبر میگیرند که آیا واقعا قیامت هست حق است از تو بعنوان خبر که ﴿عم یتسائلون عن النبإ العظیم﴾ از مهمترین خبرهای جهان اینها سخن به میان آوردهاند استنباء میکنند میگویند آیا این خبر درست است یا نه ﴿احق هو قل ای و ربی انه لحق وما انتم بمعجزین﴾ فرمود آری در جواب بگو آری قیامت حق است قسم به خدا قیامت حق است ﴿قل ای و ربی﴾ قسم به رب من این حق است و طوری نیست که حالا شما بتوانید مشکلتان را حل کنید جلوی قدرت الهی را بگیرید خدا و مدبرات الهی را عاجز کنید و شما بشوید مُعْجِز شما معجز نیستید این مدبرات الهی که میخواهند بساط قیامت را بپا بکنند کل این عالم را تبدیل کنند به عالم دیگر از شما کاری ساخته نیست که جلویش را بگیرید.
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که قسمهای قرآن کریم معمولا ببیّنه است نه در مقابل بینه قسمی که در محاکم دنیایی ایراد میشود این قسم در مقابل بینه است یعنی متخاصمان وقتی وارد محکمه شدند مدعی بینه میآورد و منکر سوگند یاد میکند البینةعلی المدعی و الیمین علی من انکر که سوگند منکر در قبال بینهٴ مدعی است اما سوگند قرآن کریم به خود بینه است در قبال بینه نیست نظیر محاکم دنیا نیست که قسم در مقابل دلیل باشد بلکه به دلیل قسم میخورد نمونههایی که قبلا ذکر شد از همین باب بود یک وقت است یک کسی ادعا میکند در یک فضای تاریکی که هیچ راهی برای کشفش نیست که الان روز است میگویند به چه دلیل چون هیچ دلیلی ندارد قسم یاد میکند که من که بیرون بودن دیدم آفتاب طلوع کرده قسم یاد میکند که الان روز است خوب اینجا قسم است در مقابل بینه یک وقت است کسی چشمی چیزی ندارد دیگری میگوید الان روز است میگوید به چه دلیل الان روز است میگوید قسم به این آفتاب الان روز است این به دلیل قسم خورده است نه به چیز دیگر نگفت به جان تو یا به فلان قسم این سوگند به دلیل است نه در قبال دلیل تمام قسمهای قرآن کریم از این قبیل است مگر اینکه از دیگران نقل بکند وگرنه قسمی که خود ذات اقدس اله ایراد میکند به دلیل سوگند یاد میکند که هم ما را به حرمت آن دلیل از نظر قداست دینی آگاه بکند هم به ما استدلال و فکری حکمت و کلام بدهد که آن را بررسی کنید و به مقصد برسید این یازده قسمی که مربوط به تهذیب نفس است همه از این قبیل است اینکه فرمود ﴿لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد﴾ و مانند آن همه از این قبیل است هم قداست این امور را برای ما تثبیت بکند و هم راه تفکر و استدلال حکمی و کلامی را به ما یاد بدهد که شما اگر این را بررسی کنید همین دلیل است بر اینکه فلان شئ حق است خوب اگر خدا حق است یقینا معاد حق است اگر خدا رب است باید بپروراند یعنی مردم را رها کرده ﴿أفنجعل المسلمین کالمجرمین﴾ این برهانی که در قرآن اقامه کرده همین است که فرمود خدا رب است و میپروراند میپروراند یعنی چه یعنی مردم را رها میکند؟ هر که هر چه کرد، کرد یا حساب و کتابی دارد عالم اگر معاذ الله حساب و کتابی در کار نباشد عادل و ظالم علی السواء است مومن و کافر علی السواء است چرا؟ چون هر دو میمیرند و معدوم میشوند یک لا میز فی الاعدام من حیث العدم دو، در معدومها چه فرق است بین این معدوم و آن معدوم الان اینجا میز نیست روی این میز کتاب مکاسب نیست رسائل نیست مکاسب نیست منطق نیست بین این نیستها که فرقی نیست آنچه فرق هست بین هستیها است وگرنه بین نیستیها چه فرقی است؟ اگر مومن با مرگ نابود بشود یک، کافر با مرگ نابود بشود دو، اینها علی السواء هستند فرمود ﴿افنجعل المسلمین کالمجرمین﴾ این استدلال قرآن به این معنی نیست که ما هر دو را بهشت میبریم معنایش این نیست که هر دو را جهنم میبریم تا کسی بگوید اینها مساوی هستند استدلال قرآن این است که اگر معاد نباشد لازمهاش این است که صالح و طالح یکی باشند این با ربوبیت خدا سازگار نیست اگر او رب است باید بپروراند به مقصد برساند و هر کسی را برابر عمل او پاداش یا کیفر بدهد پس ربوبیت خدا حد وسط برهان معاد است الله رب است هر ربّی حساب و کتابی دارد الله حساب و کتابی دارد معلوم شد که این سوگند به حد وسط است سوگند به دلیل است فرمود به ربوبیت خدا قسم معاد حق است این مثل این است که کسی بگوید به آفتاب قسم الان روز است این سوگند به حد وسط است نه به چیز بیگانه فرمود ﴿ای و ربی انه لحق و ما انتم بمعجزین﴾ .
اما این بحثی که در خلال بحثهای دیروز اشاره شده است که ذات اقدس اله فرمود ما داستان برخی از انبیاء را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص﴾ گاهی این سوال مطرح میشود که خوب قرآن آنچه را که مربوط به سعادت بشر است بعنوان تبیان گفته و آنچه را که نگفته در سعادت بشر نقشی نداشت این درست نیست برای اینکه آنطوریکه در خبرها و اینها هست آمار انبیاء بالاخره 000/120 هزار نباشد هزار نفر هست آنچه در قرآن آمده 25 نفر است جریان انبیاء وحی بر آنها و آداب و سنن آنها و اخلاقیات و مبارزات آنها جنگ و صلح آنها همه آموزنده است هزارتا انسان کامل را ذات اقدس اله فرستاده است ما ندانیم که برای آنها چه حادثهای رخ داد و در سعادت و شقاوت ما دخیل نیست منتها جریان انبیاء را ذات اقدس اله به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود به اهل بیت سلام الله علیهم فرمودند آنها به همه چیز آگاه بودند در این روایات ما هست که خداوند به فلان پیامبر فلان چیز را گفت به فلان چنین گفت این حکم فلان پیغمبر است این وصیت و موعظه فلان پیغمبر است تا هیچ کس نگوید به اینکه چطور مردم خاورمیانه دارای انبیاء بودند و مردم خاور دور مردم باختر دور دارای انبیاء نبودند نخیر ما من قریه الا اینکه ارسلنا فی ﴿رسولا﴾ که ﴿ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ منتها آن روز ممکن نبود که بگوید ما خاور دور اینطور فرستادیم خوب مردم حجاز میگفتند از کجا ما بفهمیم که شما آنطرف آب اصلاً آنطرف آب اصلا خبری هست در قرآن فرمود ما چیزهایی را میگوییم که بعد به شما آدرس بدهیم شما بروید تحقیق کنید ﴿فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین﴾ در برخی از موارد فرمود سر راهتان است شما اگر آثار باستانی میشناسید ﴿لایات للمتوسمین﴾ متوسم یعنی کسی که میراث فرهنگی میشناسد وسمه شناس و سیما شناس است علامت شناس است یک چنین آدمی میتواند برود و بررسی کند فرمود اگر میتوانید بررسی کنید سر راهتان است خوب اینها را میتواند بگوید اما آن ظرف آبهای شرق و این ظرف اقیانوس اطلس و آن طرف اقیانوس کبیر آن روز مقدور نبود تا بگوید.
سوال
جواب: چرا آن وقتها هم خیلی چیزها روشن بود اولاً بخشی گرفتار تفکر ستاره پرستها بودند میفرماید ﴿و انه هو رب الشعرا﴾ شعرا را چرا میپرستید شعرا آفرین را بپرستید س: ج: اسرار بله اما اصل زمینههاش خیلی برایشان روشن بود و محل ابتلائشان بود همین آیهای که خواندنش سجده واجب دارد فرمود چرا ماه را میپرستید چرا آفتاب را میپرستید چرا اینها را میپرستید کسی را بپرستید که اینها را خلق کرده شعرا را چرا میپرستید ﴿وانه هو رب الشعرا﴾ آنهاییکه شعری سرودند گفتند
ای دوست قمر بهتر ٭٭٭ یا آنکه قمر سازد
از همین آیه گرفتند حالا چرا قمر را عبادت میکنی آن قمر آفرین را عبادت کن که همین آیهای که سجده واجب دارد اینها محل ابتلا بود میپرستیدند قداستی برای اینها قائل بودند و مانند آن در این زمینه مبسوطا بحث کردند.
فرمود یک عده استنباء میکنند میگویند آیا حق است یا نه تو قسم بخور به آن حد وسط برهان ﴿قل ای و ربی﴾ قسم به رب من که معاد حق است که این سوگند به حد وسط است او معاد را خواهد آورد و از شما هم کاری ساخته نیست که بتوانید جلویش را بگیرید و آن قدر جریان عذاب سخت است که اگر در همه دنیا در اختیار یک تبهکار باشد حاضر است بعنوان فدیه بدهد و نجات پیدا بکند ولی چنین افتدایی فدیه دادنی و کفاره دادنی مقبول نیست ﴿ولو انّ لکلّ نفس ظلمت ما فی الارض لافتدت به و اسروا الندامة لما راوا العذاب وقضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ .
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است