- 638
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 20 تا 24 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 24 سوره توبه"
تفاوت بشارتهای بهشتیان و دوزخیان
بررسی رضوان الهی نسبت به دیگر نعمتهای بهشتی
نهی قرآن از پذیرش ولایت پدر و برادر کافر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الفَائِزُونَ ٭ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ٭ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ٭ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾
اطلاق داشتن آیه ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ﴾ با وجود شأن نزول آن نسبت به امیرمؤمنان علی(علیه السلام)
بحث مبسوطی که درباره آیهٴ ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ﴾ بود گذشت روایات وارده این بحث را هم ملاحظه فرمودید وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این آیه طبق بعضی از روایاتی که در احتجاج آمده استدلال کردند چه در یوم الشوری چه در موارد دیگر فرمودند آیا شما میدانید که این آیهٴ ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ﴾ در شأن من نازل شده است؟ بر اساس تمامیّت اینگونه شأن نزولها مانع اطلاق آیه نخواهد بود یعنی آیه، سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام را حسن فعلی میداند اولاً و اگر از کافر صادر بشود باعث ورود بهشت و جزای اخروی نمیداند ثانیاً و آثار دنیایی را به همراه دارد ثالثاً و اگر از مؤمن صادر بشود هرگز همتای با جهاد فی سبیلالله نیست رابعاً که بحثهایش گذشت.
تفاوت بشارتهای بهشتیان و دوزخیان
در جریان تبشیر برخیها اینچنین نقل کردند که ذات اقدس الهی در قرآن کریم نسبت به کفار و منافقین و مانع زکات تبشیر به عذاب داده است این سه گروه را به عذاب بشارت داد که ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ ولی ده گروه را به بهشت بشارت داده است که یکی از گروه عشره همین گروه محل بحثاند در جریان تبشیر که فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که هم درباره کفار است هم درباره منافقین هم درباره ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ﴾ آنجا اشاره شده است که این تبشیر معنای لغویش آن گزارشی است که در بشره اثر میگذارد خواه مسرّتبخش باشد خواه غمبار اگر بشره را بشّاش بکند این بشارت است و اگر عابث بکند در هم فرو رفته بکند پژمرده بکند این بشارت است بشارت یعنی خبری که در بشره اثر بگذارد گر چه اصطلاحاً درباره آن مژدهها و خبرهای نشاطآور مطرح است.
بررسی رضوان الهی نسبت به دیگر نعمتهای بهشتی
درباره ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ برخیها بر این باورند که این از رحمت شروع شده است که این تبشیر به لحاظ عاصیها است اگر کسی معصیت کرد و در کنار عصیان این فضایل را تحصیل کرد خدا بشارت میدهد به رحمت که با این رحمت گناهان او بخشوده میشود اما رضوان بالاتر از رحمت است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 72 وقتی از رضوان سخن به میان میآید به عنوان ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ مطرح میکنند آیهٴ 72 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿وَعَدَ اللّهُ المُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ که این عطف جمله بر جمله است نه مفرد این رضوان اکبر از غیر رضوان است از آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی﴾ بزرگتر است از آن ﴿وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً﴾ بزرگتر است از آن ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ بزرگتر است لابد یک امر معنوی است که لقاءالله است و رضیالله است و از همه این نعم بزرگتر است چون رضوان در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بزرگتر از سایر نعم به شمار آمد اینکه در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ معلوم میشود که این تبشیر قوس صعود را طی میکند از مرحله ضعیف به مرحله قوی میرود یعنی اول رحمت است به لحاظ بخشایش عاصیان بالاتر از او رضوان است اما آن جنات مشترک است بین عاصی و مطیع پس برای عاصی رحمت است و بخشایش گناه و برای مطیع رضوان است که آنها را به مقام رضای الهی که اکبر است میرساند و آن ﴿وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ یک پاداش مشترک است.
نهی قرآن از پذیرش ولایت پدر و برادر کافر
بین همه اما آیهای که امروز محل بحث است این است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ یک بحث ولایت است یک بحث محبت، محبت را انسان نسبت به بستگان سببی و نسبی و همچنین نسبت امور متعلق به خود از قبیل مال تجارت مسکن و مانند آن داشته باشد فی نفسه حرجی ندارد لکن هنگام تزاحم با مطالب دینی نباید آنها محبوبتر باشند بلکه مسائل دینی باید محبوبتر باشند قهراً بحث در دو مقام خواهد بود یکی به لحاظ ولایت است یکی به لحاظ محبت آیهٴ قبل یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ﴾ ناظر بر ولایت است آیهٴ بعد ناظر بر محبت است لذا در آیه بعد کفر را اخذ نفرمود در آیه قبل کفر را اخذ فرمود.
فرمود که پدرانتان و برادرانتان را اولیا قرار ندهید تحت ولایت آنها نروید بالأخره پدر یک ولایتی دارد که قیومیتی دارد و برادر مخصوصاً برادر بزرگ که به منزلة الاب است آن هم یک ولایتی دارد فرمود آنها اگر ـ معاذاللهـ کافرند تحت ولایت آنها قرار نگیرید حرف آنها را گوش ندهید به زعامت آنها زندگی نکنید ﴿لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ چون این آیه درباره ولایت است و این ولایت برای فرزند و زن و قبیله و امثال ذلک نیست لذا در این آیه از فرزند و زن و عشیره و قبیله و مال و امثال ذلک سخنی به میان نیامده فقط از پدر و برادر سخن به میان آمد فرمود اینها را ولی خود قرار ندهید که برابر راهنمائی و دستور اینها زندگی کنید ﴿إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ﴾ اگر اینها کفر محبوبشان بود و ایمان مبغوضشان بود درباره ثمود هم که فرمود: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا العَمَی عَلَی الهُدَی﴾ هم همین است یعنی کوری باطنی محبوب آنهاست و بینایی باطنی مغضوب و مبغوض اینهاست این گونه از افراد هم که در این آیه محل بحث قرار گرفتند کفر محبوب آنهاست و ایمان مغضوب و مبغوض اینهاست ﴿إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ﴾ که این استحباب همان استحباب لغوی است اگر کفر را بر ایمان ترجیح دادند یعنی کافراً میاندیشند و عمل میکنند هرگز تحت ولایت اینها نروید.
ظالم بودن پیروی کنندگان از پدر و برادر کافر
بعد هم فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ﴾ اگر کسی تحت ولایت اینها برود تولی اینها را داشته باشد ولای اینها را بپذیرد ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ این تصریح به اسم اشاره با آوردن ضمیر فصلی به نام هم و خبر را معرفه یاد کردن این نشانه کمال است اگر حصر نباشد کمال ظلم است در این بخش نفرمود «ومن یتولهم منکم فانه منهم» ولی مشابه این تعبیر که درباره اتخاذ یهود و نصاری آمده تعبیر آیهٴ این است ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ آیهٴ 51 سوره «مائده» این است ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر کسی ولای آنها را بپذیرد تحت سرپرستی آنها قرار بگیرد رهبری آنها حرکت کند از آنها محسوب میشود ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ ولی در آیه محل بحث نفرمود «و من یتولهم منکم فانه منهم» بلکه فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ سرّش این است که آنجا که فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ یعنی جزء یهودیها و مسیحیها محسوب میشود که آنها در بخشی از مسائل نبوت مبتلا به کفرند و در بخشی هم مبتلا به ظلم و مانند آن و اگر از آنها محسوب شد یعنی از زمره کافر و ظالم محسوب میشود ولی اینجا که درباره پدران و برادران است وقتی بفرماید: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ این دیگر تهدیدی به حساب نمیآید زیرا بالأخره آنها پدراند و برادر اگر کسی تابع حرف پدر بود تابع حرف برادر بود خب از آنها حساب میشود ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر میفرمود «فانه منهم» این یک مذمتی نبود تقبیحی نبود چون از آنها به عنوان یهود یا مسیحی یاد نشده است گرچه اگر هم میفرمود «و من یتولهم منکم فانه منهم» بالأخره لازمهاش این بود که این هم جزء کسانی است که ﴿اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ﴾ ولی به روشنی ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ نیست و نخواهد بود و نمیباشد لذا تعبیر آیهٴ محل بحث با 51 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» کاملاً فرق میکند آنجا فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ و اما اینجا فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ خب این دربارهٴ تولّی و سرپرستپذیری و به عنوان رهبر انتخاب کردن و پیروی کردن است.
نهی از ترجیح محبت بستگان و اموال بر محبت خدا و پیامبر و جهاد
ولی آیه بعد درباره دوستی است این دوستی هم دو قسم است یک دوستی طبیعی خب انسان طبعاً ارحام خود را دوست دارد اموال خود را دوست دارد و مانند آن یک دوستی اختیاری است که بالاتر از دوستی طبیعی است سعی و تلاش و کوشش کرده که اینها را به عنوان دوست انتخاب کند این دوستی اختیاری هم تا یک مرزی قابل قبول است ولی در هنگام تزاحم بین محبت این اشیاء و اشخاص با محبت خدا و پیغمبر و جهاد فی سبیلالله اگر در هنگام تزاحم آنها محبوبتر از معارف دینی و احکام و حکم دینی بودند آن گاه تهدید ذیل آیه شاملش میشود ﴿إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ﴾ اگر پدرانتان و فرزندانتان و ﴿وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ﴾ برادرانتان و همسرانتان آبا و ابنا و اخوان اینها بستگان نسبیاند ازواج بستگان سببیاند عشیره هم بستگان نسبیاند اگر جزء عشیره ازواج باشد که بستگان سببیاند و ﴿ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا﴾ اقتراف همان کسب است اموالی که به دست آوردید و حرفه و پیشهای که دارید و ﴿وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا﴾ مساکنی که محبوب شما است مورد پذیرش شما است دلپسند شما است راضی هستید از آنها اینها اگر در حد طبیعی محبوب شما است عیب ندارند اگر زاید بر حد طبیعی در حد محبت اختیاری اینها را محبوب خود قرار دادید باز هم عیب ندارد چون بالأخره حلال است اما مرحله سوم اگر عندالتزاحم بین اینها و بین مسایل دینی اینها نزد شما محبوبتر بودند اینجا است که این کار ناروا است و تهدید الهی را به همراه دارد فرمود اگر اینها ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ﴾ عندالتزاحم اگر اینها مانع در امتثال به خدا باشد معلوم میشود اینها محبوبترند فرمود اگر اینها محبوبتر بودند ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ منتظر عذاب الهی باشید.
عدم بهرهمندی فاسقان از هدایت پاداشی خداوند
﴿حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ خب این کار فسق است یک، و فاسق به مقصد نمیرسد این دو، ﴿لاَ یَهْدِی﴾ نه یعنی لا یهدی تشریعاً چون خداوند همه را هدایت کرده مرتب دعوت هم میکند با بلاغ مبین هدایت میکند با دلیل عقلی و دلیل نقلی هدایت میکند این هدایت ایصال به مطلوب است هدایت پاداشی است و مانند آن گرایشی در قلب فاسق ایجاد بکند این نیست نه میلی و گرایشی نه شوقی و علاقهای بلکه امر را به حال طبیعی رها میکند به وسیله علل و عواملی او را به مقصد برساند چنین کاری هم نمیکند چون اینها جزء نعم خاصه الهی است زیرا ذات اقدس الهی به مقدار نصاب هم از راه فطرت و عقل در درون و هم از راه وحی و نبوت از بیرون این را کاملاً هدایت کرده چندین بار هم این بیمهری کرده باز لطف ذات اقدس الهی شاملش شده و اگر کسی فاسق شد چون مستحضرید که این فاسق یک صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی کسی پیشهاش فسق بود و این فسق در او به نحو ثبات رسوخ کرد نه اینکه گاهی تن به فسق میدهد در این گونه از موارد وقتی گفته میشود ظالمین و فاسقین و مانند آن غالب موارد به صورت صفت مشبهه است نه اسم فاعل خب اگر کسی فسق برای او ملکه شد دیگر ذات اقدس الهی او را به حالت عادی رها میکند پس آن هدایت تشریعی تا آخرین لحظه است دعوت میکند آن امر به معروف و نهی از منکر دیگران نسبت به او تا آخرین لحظه است دعوت عقل در درون تا آخرین لحظه است دعوت نقل از بیرون تا آخرین لحظه است این هدایت است اما یک شوقی یک گرایشی یک علاقهای یک محبتی در درون او ایجاد بکند این طور نیست به وسیله یک خضر راهی او را به مقصد برساند که بشود ایصال مطلوب آن هم نیست آن هدایتها یک هدایتهای خاصی است گاهی میبینید آدم میل دارد به یک کاری این میل که امر وجودی است اولاً عدمی که نیست اگر امر وجودی است یک علتی دارد بالأخره و از سنخ امور ملکوتی هم است به دست هر کسی هم نیست این معلوم میشود از جای دور آمده است بالأخره اینکه شخص میل پیدا میکند به طرف فضیلت این هاتف غیب است بالأخره از جای دیگر دور آمده این همان هدایت پاداشی الهی است با آن میل با آن علاقه به یک سمتی حرکت میکند اگر چنین میلی پیدا شد بالأخره نامه الهی است نباید بیپاسخ بماند اینگونه از فیضها نصیب کس نخواهد شد نصیب فاسق نمیشود ﴿وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ خب پس این کار فسق است و ذات اقدس الهی فاسق را به مقصد نمیرساند.
الهی بودن محبت مردان خدا
اما خب همین مقدار یعنی او را به مقصد نمیرساند؟ یا نه وقتی وظیفه را ترک کرده است و کیفر هم میبیند؟ در این زمینه چند مطلب را ذات اقدس الهی در قرآن کریم بازگو کرد یکی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است که حزبالله را معرفی میکند میفرماید که مردانی که جزء حزباللهاند هرگز اینچنین نیستند که بستگانشان را که جدای از مرز اسلاماند دوست داشته باشند ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَو إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ المُفْلِحُون﴾ پس اینگونه از مردان الهی کسانی که خارج از مسیر دیناند برادر و پدر و بستگان سببی و نسبی باشد دوست ندارد اما حالا اینها اگر جزء مؤمنین بودند اینها را دوست دارند به دوستی طبیعی صله رحم بر اساس این معیار است ولو دوستی اختیاری هم باز دوست دارند ولی هنگام تزاحم و امتثال امر الهی اینها از خودشان میگذرند چه رسد به بستگانشان برای اینکه در آیهٴ قبل از این فرمود که ﴿وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِم﴾ چون هر کس دیگری را میخواهد برای خودش میخواهد حتی مادر و پدرش را برای خودش میخواهد اگر آن رنجور شدن مادر از ناله کودک نباشد که هرگز به فکر او نیست این مادر خیال میکند که به کودک علاقهمند است این طور نیست گریه کودک باعث رنجوری مادر است و مادر برای اینکه این رنج را برطرف کند نمیخوابد به او شیر میدهد تا او بخوابد و ننالد و این رنجور نشود هیچ ممکن نیست کسی برای دیگری کاری بکند بالأخره باید به خود آدم برگردد و اگر کسی خودش را فدای ذات اقدس الهی میکند دیگر از اقوام سببی و نسبی هم یقیناً میگذرد خب پس مرحله اول در رفع محبت آن است که اگر آنها متدیّن نباشند مردان الهی علاقه آنها را در دل خودشان اصلاً ندارند این یک مرحله بعدی آن است که اگر آنها متدیّن و مؤمن باشند مردان الهی هم از حب طبیعی برخوردارند هم از حب اختیاری برخوردارند در حد صله رحم تکریمشان میکنند اما وقتی نوبت به تزاحم رسید که آن محبت بستگان سببی و نسبی بخواهد مانع امتثال امر الهی باشد این کار را نمیکنند چون همه اینها را در راه خدا قربانی میکند زیرا خودشان را اگر قربانی میکنند از غیر هم میگذرند.
تهدید ترک کنندگان جهاد به جهت حبّ دنیا
اینکه فرمود: ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ یعنی نه تنها خودتان حاضر نیستید به جهاد بروید بلکه برای خاطر اینها هم حاضر نیستید جهاد بروید ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ این ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ میتواند مناسب با آن کریمهای که فرمود اگر شما در نصرت و یاری دین کوتاهی کردید ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکَافِرینَ﴾ مناسب او باشد یعنی اگر شما در نصرت دین یا مسامحه کردید ذات اقدس الهی کسانی را میآورد که اهل مسامحه نیستند و دین او را یاری میکنند ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾ چه اینکه در بخش دیگر هم فرمود که ﴿لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ القَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ﴾ فرمود این طور نیست که حالا ذات اقدس الهی دست از دینش بردارد شما نشد دیگری و اینکه عقیله بنی هاشم زینب کبری (سلام الله علیها) هم در مسجد کوفه استدلال کرد به همین آیه ناظر به همین است وقتی از او سؤال کردند که چطور شد جریان سیدالشهداء (سلام الله علیه)؟ فرمود: «هؤلاء قومٌ کَتبَ اللهُ عَلیهم القِتل فبَرزوا الی مَضَاجِعِهِم» بالأخره به همین آیه مبارکهٴ استشهاد کردند که اینها کسانی هستند که «کَتبَ اللهُ عَلیهم القِتل فبَرزوا الی مَضَاجِعِهِم» این طور نیست که حالا ذات اقدس الهی انبیا بفرستد رسول و رساله بفرستد و دست بردارد از دین صریحاً اعلام کردند فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ حالا شما نشد دیگری این طور نیست حالا ما این همه زحمتی که انبیا کشیدند رها کنیم به دست هر کسی ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾.
اما بالأخره آخرین کتاب را فرمود من حفظ میکنم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ اگر هر کدام از آنها آخر بود آنها را هم حفظ میکرد.
پرسش ...
پاسخ: چون ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ﴾ ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی﴾ این جهاد میخواهد ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ﴾ معلوم میشود که مقام فعل است اگر ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ باشد واقعاً محبوبتر باشد بالأخره باید یک سمتی برای آنها قائل باشد که محبوبتر است. آن برمیگردد به مشکل اعتقادی در مقام عمل هم فرمود اگر محبوبتر از جهاد فی سبیلالله باشد یعنی این باعث بشود که شما آن جهاد فی سبیلالله را نداشته باشید خب.
این فرمود: ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ اینکه خداوند ﴿حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ هم میتوان از سنخ ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکَافِرینَ﴾ باشد هم میتواند از سنخ آنهایی که «کَتبَ اللهُ عَلیهم القِتل فبَرزوا الی مَضَاجِعِهِم» باشد هم میتواند از سنخ ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ باشد و مانند آن فرمود بالأخره امر ذات اقدس الهی میرسد حالا این طور نیست که اجازه بدهد که بیگانگان بیایند بساط دین را برچینند این طور نیست خب ﴿وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾.
مشکل اقتصادی مردم مکه پس از اعلام برائت از مشرکان
در این زمینه که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا﴾ احیاناً بعد از اینکه آیات ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ صادر شده است اعلام برائت و اعلان برائت به وسیله حضرت امیر در فضای مکه پیچید بعضیها مشکل پیدا کردند خب اگر مشرکین حق طواف ندارند و اگر حق ورود به مسجدالحرام را ندارند این وثنیین حجاز اگر به مکه میآیند برای زیارت کعبه و طواف اطراف کعبه میآیند اگر بنا شد مشرکی وارد مسجدالحرام نشود مکه که آثار دیدنی ندارد که آنها بیایند مکه که اینها برای کعبه میآیند این همه مسافران و زائرانی که در سال به مکه میآیند برای کعبه بود اگر ورودشان در محدوده حرم، کعبه و مسجدالحرام ممنوع شد آن گاه وضع اقتصاد و معیشت پیشهوران مکه در خطر است اینها جزع کردند بعد از اعلام برائت این جزعشان نه فقط برای این بود که خودشان نمیتوانند وارد مسجدالحرام بشوند بلکه وقتی این ندا پیچید چون در عرفات گفته شد در مشعر و منا گفته شد که هیچ مشرکی حق ندارد وارد مسجدالحرام بشود هیچ کسی هم حق طواف ندارد عریاناً این اذان و اعلان عمومی که در مواقف زیاد به سمع همه زائران حرم رسید این خب به اطراف منتشر شد دیگر کسی از خارج مکه آن روز مگر برخی از قبایل محدود که اسلام آورده بودند دیگر آن مشرکین رسمی حجاز که سالانه میآمدند در سوق عکاظ و امثال ذلک دیگر نمیآمدند معیشت و اقتصاد مردم سرمایهداران مکه هم آسیب میبیند در این زمینه اعتراض کردند و جزع کردند و مانند آن این میتواند ناظر بر این بخش باشد و میتواند هم نباشد چون آن بخش را جداگانه در آیهٴ 28 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بیان فرمود، فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾.
نگرانی مؤمنان از تنگی معیشت در مکه و امیدبخشی خدای سبحان
حالا خود مؤمنین مشکل پیدا کردند همینهایی که ایمان آوردند اهل مکه بودند همینها مشکل پیدا کردند گفتند خب مؤمنینی که در داخل مکهاند که کماند بخش مهم خرید و فروش تجاری در مکه به وسیله زائرانی بود که از بیرون میآمدند و غالب آنها هم الآن مشرکاند و اینها وقتی نیایند مکه آنگاه ما گرفتار فقر و تنگدستی میشویم فرمود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یک راه دیگری هم است برای حلال ارتزاق نه اینکه حالا تنها راه راه حرام باشد در سختترین موقع و تلخترین موقع هم فرمود که ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا البَیْتِ ٭ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ مگر مکه چه داشت با اینکه از خودش چیزی ندارد ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ تمام نعم در تمام طول سال در آنجا فراوان است با اینکه خودش نه از لحاظ کشاورزی نه از نظر دامداری هیچ چیز ندارد خب فرمود این معجزه الهی است که ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ﴾ ﴿أَوَ لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ مگر ندیدید وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) دعا کرد ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ آن دعا مستجاب شده است لذا خود خدا فرمود ما هم امنیت شما را تامین کردیم هم اقتصادتان را شما میبینید در بیرون هر چه هست راهزنی است اینجا امنیت مطرح است و خودش هم نه منطقهای است که جا برای کشاورزی باشد نه منطقهای است که جا برای دامداری باشد آن روز هم که مسئله صنعت مطرح نبودند یک احجار خشنی بیشتر آنجا وجود نداشت آبی هم وجود نداشت مگر یک مختصر آب زمزم خب فرمود که ما با اینکه هیچ راهی برای تأمین اقتصادتان نبود تأمین کردیم اگر شما از تنگی معیشت هراسناکید ﴿فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ بنابراین آن آیهٴ 28 فضای خاص خودش را دارد اما این آیه میتواند به عنوان یک اصل کلی بفرماید که محبت سببی و نسبی محبت اشخاص و اشیاء و اموال محدودهای دارد مادامی که به مرز مذهب آسیبی نرساند عیب ندارد اما اگر به مرز مذهب آسیب برساند میشود فسق و کسی به مقصد نمیرسد و تهدید الهی هم به دنبال او است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تفاوت بشارتهای بهشتیان و دوزخیان
بررسی رضوان الهی نسبت به دیگر نعمتهای بهشتی
نهی قرآن از پذیرش ولایت پدر و برادر کافر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الفَائِزُونَ ٭ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ٭ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ٭ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾
اطلاق داشتن آیه ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ﴾ با وجود شأن نزول آن نسبت به امیرمؤمنان علی(علیه السلام)
بحث مبسوطی که درباره آیهٴ ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ﴾ بود گذشت روایات وارده این بحث را هم ملاحظه فرمودید وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این آیه طبق بعضی از روایاتی که در احتجاج آمده استدلال کردند چه در یوم الشوری چه در موارد دیگر فرمودند آیا شما میدانید که این آیهٴ ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ﴾ در شأن من نازل شده است؟ بر اساس تمامیّت اینگونه شأن نزولها مانع اطلاق آیه نخواهد بود یعنی آیه، سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام را حسن فعلی میداند اولاً و اگر از کافر صادر بشود باعث ورود بهشت و جزای اخروی نمیداند ثانیاً و آثار دنیایی را به همراه دارد ثالثاً و اگر از مؤمن صادر بشود هرگز همتای با جهاد فی سبیلالله نیست رابعاً که بحثهایش گذشت.
تفاوت بشارتهای بهشتیان و دوزخیان
در جریان تبشیر برخیها اینچنین نقل کردند که ذات اقدس الهی در قرآن کریم نسبت به کفار و منافقین و مانع زکات تبشیر به عذاب داده است این سه گروه را به عذاب بشارت داد که ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ ولی ده گروه را به بهشت بشارت داده است که یکی از گروه عشره همین گروه محل بحثاند در جریان تبشیر که فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که هم درباره کفار است هم درباره منافقین هم درباره ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ﴾ آنجا اشاره شده است که این تبشیر معنای لغویش آن گزارشی است که در بشره اثر میگذارد خواه مسرّتبخش باشد خواه غمبار اگر بشره را بشّاش بکند این بشارت است و اگر عابث بکند در هم فرو رفته بکند پژمرده بکند این بشارت است بشارت یعنی خبری که در بشره اثر بگذارد گر چه اصطلاحاً درباره آن مژدهها و خبرهای نشاطآور مطرح است.
بررسی رضوان الهی نسبت به دیگر نعمتهای بهشتی
درباره ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ برخیها بر این باورند که این از رحمت شروع شده است که این تبشیر به لحاظ عاصیها است اگر کسی معصیت کرد و در کنار عصیان این فضایل را تحصیل کرد خدا بشارت میدهد به رحمت که با این رحمت گناهان او بخشوده میشود اما رضوان بالاتر از رحمت است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 72 وقتی از رضوان سخن به میان میآید به عنوان ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ مطرح میکنند آیهٴ 72 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿وَعَدَ اللّهُ المُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ که این عطف جمله بر جمله است نه مفرد این رضوان اکبر از غیر رضوان است از آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی﴾ بزرگتر است از آن ﴿وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً﴾ بزرگتر است از آن ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ بزرگتر است لابد یک امر معنوی است که لقاءالله است و رضیالله است و از همه این نعم بزرگتر است چون رضوان در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بزرگتر از سایر نعم به شمار آمد اینکه در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ معلوم میشود که این تبشیر قوس صعود را طی میکند از مرحله ضعیف به مرحله قوی میرود یعنی اول رحمت است به لحاظ بخشایش عاصیان بالاتر از او رضوان است اما آن جنات مشترک است بین عاصی و مطیع پس برای عاصی رحمت است و بخشایش گناه و برای مطیع رضوان است که آنها را به مقام رضای الهی که اکبر است میرساند و آن ﴿وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ یک پاداش مشترک است.
نهی قرآن از پذیرش ولایت پدر و برادر کافر
بین همه اما آیهای که امروز محل بحث است این است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ یک بحث ولایت است یک بحث محبت، محبت را انسان نسبت به بستگان سببی و نسبی و همچنین نسبت امور متعلق به خود از قبیل مال تجارت مسکن و مانند آن داشته باشد فی نفسه حرجی ندارد لکن هنگام تزاحم با مطالب دینی نباید آنها محبوبتر باشند بلکه مسائل دینی باید محبوبتر باشند قهراً بحث در دو مقام خواهد بود یکی به لحاظ ولایت است یکی به لحاظ محبت آیهٴ قبل یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ﴾ ناظر بر ولایت است آیهٴ بعد ناظر بر محبت است لذا در آیه بعد کفر را اخذ نفرمود در آیه قبل کفر را اخذ فرمود.
فرمود که پدرانتان و برادرانتان را اولیا قرار ندهید تحت ولایت آنها نروید بالأخره پدر یک ولایتی دارد که قیومیتی دارد و برادر مخصوصاً برادر بزرگ که به منزلة الاب است آن هم یک ولایتی دارد فرمود آنها اگر ـ معاذاللهـ کافرند تحت ولایت آنها قرار نگیرید حرف آنها را گوش ندهید به زعامت آنها زندگی نکنید ﴿لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ چون این آیه درباره ولایت است و این ولایت برای فرزند و زن و قبیله و امثال ذلک نیست لذا در این آیه از فرزند و زن و عشیره و قبیله و مال و امثال ذلک سخنی به میان نیامده فقط از پدر و برادر سخن به میان آمد فرمود اینها را ولی خود قرار ندهید که برابر راهنمائی و دستور اینها زندگی کنید ﴿إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ﴾ اگر اینها کفر محبوبشان بود و ایمان مبغوضشان بود درباره ثمود هم که فرمود: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا العَمَی عَلَی الهُدَی﴾ هم همین است یعنی کوری باطنی محبوب آنهاست و بینایی باطنی مغضوب و مبغوض اینهاست این گونه از افراد هم که در این آیه محل بحث قرار گرفتند کفر محبوب آنهاست و ایمان مغضوب و مبغوض اینهاست ﴿إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ﴾ که این استحباب همان استحباب لغوی است اگر کفر را بر ایمان ترجیح دادند یعنی کافراً میاندیشند و عمل میکنند هرگز تحت ولایت اینها نروید.
ظالم بودن پیروی کنندگان از پدر و برادر کافر
بعد هم فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ﴾ اگر کسی تحت ولایت اینها برود تولی اینها را داشته باشد ولای اینها را بپذیرد ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ این تصریح به اسم اشاره با آوردن ضمیر فصلی به نام هم و خبر را معرفه یاد کردن این نشانه کمال است اگر حصر نباشد کمال ظلم است در این بخش نفرمود «ومن یتولهم منکم فانه منهم» ولی مشابه این تعبیر که درباره اتخاذ یهود و نصاری آمده تعبیر آیهٴ این است ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ آیهٴ 51 سوره «مائده» این است ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر کسی ولای آنها را بپذیرد تحت سرپرستی آنها قرار بگیرد رهبری آنها حرکت کند از آنها محسوب میشود ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ ولی در آیه محل بحث نفرمود «و من یتولهم منکم فانه منهم» بلکه فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ سرّش این است که آنجا که فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ یعنی جزء یهودیها و مسیحیها محسوب میشود که آنها در بخشی از مسائل نبوت مبتلا به کفرند و در بخشی هم مبتلا به ظلم و مانند آن و اگر از آنها محسوب شد یعنی از زمره کافر و ظالم محسوب میشود ولی اینجا که درباره پدران و برادران است وقتی بفرماید: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ این دیگر تهدیدی به حساب نمیآید زیرا بالأخره آنها پدراند و برادر اگر کسی تابع حرف پدر بود تابع حرف برادر بود خب از آنها حساب میشود ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر میفرمود «فانه منهم» این یک مذمتی نبود تقبیحی نبود چون از آنها به عنوان یهود یا مسیحی یاد نشده است گرچه اگر هم میفرمود «و من یتولهم منکم فانه منهم» بالأخره لازمهاش این بود که این هم جزء کسانی است که ﴿اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ﴾ ولی به روشنی ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ نیست و نخواهد بود و نمیباشد لذا تعبیر آیهٴ محل بحث با 51 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» کاملاً فرق میکند آنجا فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ و اما اینجا فرمود: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ خب این دربارهٴ تولّی و سرپرستپذیری و به عنوان رهبر انتخاب کردن و پیروی کردن است.
نهی از ترجیح محبت بستگان و اموال بر محبت خدا و پیامبر و جهاد
ولی آیه بعد درباره دوستی است این دوستی هم دو قسم است یک دوستی طبیعی خب انسان طبعاً ارحام خود را دوست دارد اموال خود را دوست دارد و مانند آن یک دوستی اختیاری است که بالاتر از دوستی طبیعی است سعی و تلاش و کوشش کرده که اینها را به عنوان دوست انتخاب کند این دوستی اختیاری هم تا یک مرزی قابل قبول است ولی در هنگام تزاحم بین محبت این اشیاء و اشخاص با محبت خدا و پیغمبر و جهاد فی سبیلالله اگر در هنگام تزاحم آنها محبوبتر از معارف دینی و احکام و حکم دینی بودند آن گاه تهدید ذیل آیه شاملش میشود ﴿إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ﴾ اگر پدرانتان و فرزندانتان و ﴿وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ﴾ برادرانتان و همسرانتان آبا و ابنا و اخوان اینها بستگان نسبیاند ازواج بستگان سببیاند عشیره هم بستگان نسبیاند اگر جزء عشیره ازواج باشد که بستگان سببیاند و ﴿ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا﴾ اقتراف همان کسب است اموالی که به دست آوردید و حرفه و پیشهای که دارید و ﴿وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا﴾ مساکنی که محبوب شما است مورد پذیرش شما است دلپسند شما است راضی هستید از آنها اینها اگر در حد طبیعی محبوب شما است عیب ندارند اگر زاید بر حد طبیعی در حد محبت اختیاری اینها را محبوب خود قرار دادید باز هم عیب ندارد چون بالأخره حلال است اما مرحله سوم اگر عندالتزاحم بین اینها و بین مسایل دینی اینها نزد شما محبوبتر بودند اینجا است که این کار ناروا است و تهدید الهی را به همراه دارد فرمود اگر اینها ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ﴾ عندالتزاحم اگر اینها مانع در امتثال به خدا باشد معلوم میشود اینها محبوبترند فرمود اگر اینها محبوبتر بودند ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ منتظر عذاب الهی باشید.
عدم بهرهمندی فاسقان از هدایت پاداشی خداوند
﴿حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ خب این کار فسق است یک، و فاسق به مقصد نمیرسد این دو، ﴿لاَ یَهْدِی﴾ نه یعنی لا یهدی تشریعاً چون خداوند همه را هدایت کرده مرتب دعوت هم میکند با بلاغ مبین هدایت میکند با دلیل عقلی و دلیل نقلی هدایت میکند این هدایت ایصال به مطلوب است هدایت پاداشی است و مانند آن گرایشی در قلب فاسق ایجاد بکند این نیست نه میلی و گرایشی نه شوقی و علاقهای بلکه امر را به حال طبیعی رها میکند به وسیله علل و عواملی او را به مقصد برساند چنین کاری هم نمیکند چون اینها جزء نعم خاصه الهی است زیرا ذات اقدس الهی به مقدار نصاب هم از راه فطرت و عقل در درون و هم از راه وحی و نبوت از بیرون این را کاملاً هدایت کرده چندین بار هم این بیمهری کرده باز لطف ذات اقدس الهی شاملش شده و اگر کسی فاسق شد چون مستحضرید که این فاسق یک صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی کسی پیشهاش فسق بود و این فسق در او به نحو ثبات رسوخ کرد نه اینکه گاهی تن به فسق میدهد در این گونه از موارد وقتی گفته میشود ظالمین و فاسقین و مانند آن غالب موارد به صورت صفت مشبهه است نه اسم فاعل خب اگر کسی فسق برای او ملکه شد دیگر ذات اقدس الهی او را به حالت عادی رها میکند پس آن هدایت تشریعی تا آخرین لحظه است دعوت میکند آن امر به معروف و نهی از منکر دیگران نسبت به او تا آخرین لحظه است دعوت عقل در درون تا آخرین لحظه است دعوت نقل از بیرون تا آخرین لحظه است این هدایت است اما یک شوقی یک گرایشی یک علاقهای یک محبتی در درون او ایجاد بکند این طور نیست به وسیله یک خضر راهی او را به مقصد برساند که بشود ایصال مطلوب آن هم نیست آن هدایتها یک هدایتهای خاصی است گاهی میبینید آدم میل دارد به یک کاری این میل که امر وجودی است اولاً عدمی که نیست اگر امر وجودی است یک علتی دارد بالأخره و از سنخ امور ملکوتی هم است به دست هر کسی هم نیست این معلوم میشود از جای دور آمده است بالأخره اینکه شخص میل پیدا میکند به طرف فضیلت این هاتف غیب است بالأخره از جای دیگر دور آمده این همان هدایت پاداشی الهی است با آن میل با آن علاقه به یک سمتی حرکت میکند اگر چنین میلی پیدا شد بالأخره نامه الهی است نباید بیپاسخ بماند اینگونه از فیضها نصیب کس نخواهد شد نصیب فاسق نمیشود ﴿وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ خب پس این کار فسق است و ذات اقدس الهی فاسق را به مقصد نمیرساند.
الهی بودن محبت مردان خدا
اما خب همین مقدار یعنی او را به مقصد نمیرساند؟ یا نه وقتی وظیفه را ترک کرده است و کیفر هم میبیند؟ در این زمینه چند مطلب را ذات اقدس الهی در قرآن کریم بازگو کرد یکی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است که حزبالله را معرفی میکند میفرماید که مردانی که جزء حزباللهاند هرگز اینچنین نیستند که بستگانشان را که جدای از مرز اسلاماند دوست داشته باشند ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَو إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ المُفْلِحُون﴾ پس اینگونه از مردان الهی کسانی که خارج از مسیر دیناند برادر و پدر و بستگان سببی و نسبی باشد دوست ندارد اما حالا اینها اگر جزء مؤمنین بودند اینها را دوست دارند به دوستی طبیعی صله رحم بر اساس این معیار است ولو دوستی اختیاری هم باز دوست دارند ولی هنگام تزاحم و امتثال امر الهی اینها از خودشان میگذرند چه رسد به بستگانشان برای اینکه در آیهٴ قبل از این فرمود که ﴿وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِم﴾ چون هر کس دیگری را میخواهد برای خودش میخواهد حتی مادر و پدرش را برای خودش میخواهد اگر آن رنجور شدن مادر از ناله کودک نباشد که هرگز به فکر او نیست این مادر خیال میکند که به کودک علاقهمند است این طور نیست گریه کودک باعث رنجوری مادر است و مادر برای اینکه این رنج را برطرف کند نمیخوابد به او شیر میدهد تا او بخوابد و ننالد و این رنجور نشود هیچ ممکن نیست کسی برای دیگری کاری بکند بالأخره باید به خود آدم برگردد و اگر کسی خودش را فدای ذات اقدس الهی میکند دیگر از اقوام سببی و نسبی هم یقیناً میگذرد خب پس مرحله اول در رفع محبت آن است که اگر آنها متدیّن نباشند مردان الهی علاقه آنها را در دل خودشان اصلاً ندارند این یک مرحله بعدی آن است که اگر آنها متدیّن و مؤمن باشند مردان الهی هم از حب طبیعی برخوردارند هم از حب اختیاری برخوردارند در حد صله رحم تکریمشان میکنند اما وقتی نوبت به تزاحم رسید که آن محبت بستگان سببی و نسبی بخواهد مانع امتثال امر الهی باشد این کار را نمیکنند چون همه اینها را در راه خدا قربانی میکند زیرا خودشان را اگر قربانی میکنند از غیر هم میگذرند.
تهدید ترک کنندگان جهاد به جهت حبّ دنیا
اینکه فرمود: ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ یعنی نه تنها خودتان حاضر نیستید به جهاد بروید بلکه برای خاطر اینها هم حاضر نیستید جهاد بروید ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ این ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ میتواند مناسب با آن کریمهای که فرمود اگر شما در نصرت و یاری دین کوتاهی کردید ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکَافِرینَ﴾ مناسب او باشد یعنی اگر شما در نصرت دین یا مسامحه کردید ذات اقدس الهی کسانی را میآورد که اهل مسامحه نیستند و دین او را یاری میکنند ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾ چه اینکه در بخش دیگر هم فرمود که ﴿لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ القَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ﴾ فرمود این طور نیست که حالا ذات اقدس الهی دست از دینش بردارد شما نشد دیگری و اینکه عقیله بنی هاشم زینب کبری (سلام الله علیها) هم در مسجد کوفه استدلال کرد به همین آیه ناظر به همین است وقتی از او سؤال کردند که چطور شد جریان سیدالشهداء (سلام الله علیه)؟ فرمود: «هؤلاء قومٌ کَتبَ اللهُ عَلیهم القِتل فبَرزوا الی مَضَاجِعِهِم» بالأخره به همین آیه مبارکهٴ استشهاد کردند که اینها کسانی هستند که «کَتبَ اللهُ عَلیهم القِتل فبَرزوا الی مَضَاجِعِهِم» این طور نیست که حالا ذات اقدس الهی انبیا بفرستد رسول و رساله بفرستد و دست بردارد از دین صریحاً اعلام کردند فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ حالا شما نشد دیگری این طور نیست حالا ما این همه زحمتی که انبیا کشیدند رها کنیم به دست هر کسی ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾.
اما بالأخره آخرین کتاب را فرمود من حفظ میکنم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ اگر هر کدام از آنها آخر بود آنها را هم حفظ میکرد.
پرسش ...
پاسخ: چون ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ﴾ ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی﴾ این جهاد میخواهد ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ﴾ معلوم میشود که مقام فعل است اگر ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ باشد واقعاً محبوبتر باشد بالأخره باید یک سمتی برای آنها قائل باشد که محبوبتر است. آن برمیگردد به مشکل اعتقادی در مقام عمل هم فرمود اگر محبوبتر از جهاد فی سبیلالله باشد یعنی این باعث بشود که شما آن جهاد فی سبیلالله را نداشته باشید خب.
این فرمود: ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ اینکه خداوند ﴿حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ هم میتوان از سنخ ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکَافِرینَ﴾ باشد هم میتواند از سنخ آنهایی که «کَتبَ اللهُ عَلیهم القِتل فبَرزوا الی مَضَاجِعِهِم» باشد هم میتواند از سنخ ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ باشد و مانند آن فرمود بالأخره امر ذات اقدس الهی میرسد حالا این طور نیست که اجازه بدهد که بیگانگان بیایند بساط دین را برچینند این طور نیست خب ﴿وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾.
مشکل اقتصادی مردم مکه پس از اعلام برائت از مشرکان
در این زمینه که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا﴾ احیاناً بعد از اینکه آیات ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ صادر شده است اعلام برائت و اعلان برائت به وسیله حضرت امیر در فضای مکه پیچید بعضیها مشکل پیدا کردند خب اگر مشرکین حق طواف ندارند و اگر حق ورود به مسجدالحرام را ندارند این وثنیین حجاز اگر به مکه میآیند برای زیارت کعبه و طواف اطراف کعبه میآیند اگر بنا شد مشرکی وارد مسجدالحرام نشود مکه که آثار دیدنی ندارد که آنها بیایند مکه که اینها برای کعبه میآیند این همه مسافران و زائرانی که در سال به مکه میآیند برای کعبه بود اگر ورودشان در محدوده حرم، کعبه و مسجدالحرام ممنوع شد آن گاه وضع اقتصاد و معیشت پیشهوران مکه در خطر است اینها جزع کردند بعد از اعلام برائت این جزعشان نه فقط برای این بود که خودشان نمیتوانند وارد مسجدالحرام بشوند بلکه وقتی این ندا پیچید چون در عرفات گفته شد در مشعر و منا گفته شد که هیچ مشرکی حق ندارد وارد مسجدالحرام بشود هیچ کسی هم حق طواف ندارد عریاناً این اذان و اعلان عمومی که در مواقف زیاد به سمع همه زائران حرم رسید این خب به اطراف منتشر شد دیگر کسی از خارج مکه آن روز مگر برخی از قبایل محدود که اسلام آورده بودند دیگر آن مشرکین رسمی حجاز که سالانه میآمدند در سوق عکاظ و امثال ذلک دیگر نمیآمدند معیشت و اقتصاد مردم سرمایهداران مکه هم آسیب میبیند در این زمینه اعتراض کردند و جزع کردند و مانند آن این میتواند ناظر بر این بخش باشد و میتواند هم نباشد چون آن بخش را جداگانه در آیهٴ 28 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بیان فرمود، فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾.
نگرانی مؤمنان از تنگی معیشت در مکه و امیدبخشی خدای سبحان
حالا خود مؤمنین مشکل پیدا کردند همینهایی که ایمان آوردند اهل مکه بودند همینها مشکل پیدا کردند گفتند خب مؤمنینی که در داخل مکهاند که کماند بخش مهم خرید و فروش تجاری در مکه به وسیله زائرانی بود که از بیرون میآمدند و غالب آنها هم الآن مشرکاند و اینها وقتی نیایند مکه آنگاه ما گرفتار فقر و تنگدستی میشویم فرمود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یک راه دیگری هم است برای حلال ارتزاق نه اینکه حالا تنها راه راه حرام باشد در سختترین موقع و تلخترین موقع هم فرمود که ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا البَیْتِ ٭ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ مگر مکه چه داشت با اینکه از خودش چیزی ندارد ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ تمام نعم در تمام طول سال در آنجا فراوان است با اینکه خودش نه از لحاظ کشاورزی نه از نظر دامداری هیچ چیز ندارد خب فرمود این معجزه الهی است که ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ﴾ ﴿أَوَ لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ مگر ندیدید وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) دعا کرد ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ آن دعا مستجاب شده است لذا خود خدا فرمود ما هم امنیت شما را تامین کردیم هم اقتصادتان را شما میبینید در بیرون هر چه هست راهزنی است اینجا امنیت مطرح است و خودش هم نه منطقهای است که جا برای کشاورزی باشد نه منطقهای است که جا برای دامداری باشد آن روز هم که مسئله صنعت مطرح نبودند یک احجار خشنی بیشتر آنجا وجود نداشت آبی هم وجود نداشت مگر یک مختصر آب زمزم خب فرمود که ما با اینکه هیچ راهی برای تأمین اقتصادتان نبود تأمین کردیم اگر شما از تنگی معیشت هراسناکید ﴿فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ بنابراین آن آیهٴ 28 فضای خاص خودش را دارد اما این آیه میتواند به عنوان یک اصل کلی بفرماید که محبت سببی و نسبی محبت اشخاص و اشیاء و اموال محدودهای دارد مادامی که به مرز مذهب آسیبی نرساند عیب ندارد اما اگر به مرز مذهب آسیب برساند میشود فسق و کسی به مقصد نمیرسد و تهدید الهی هم به دنبال او است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است