- 855
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 16 و 17 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 و 17 سوره اسراء"
عقل میفهمد که خدای سبحان هرگز چه در دنیا چه در آخرت کسی را قبل از قیام حجّت عذاب نمیکند
نعمتبخشی خدا مسبوق به استحقاق نیست
سنّت الهی عذاب وقتی است که اتمام حجت شود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً ﴿16﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ﴿17﴾
بعد از اینکه فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ این به عنوان یک متن است این را با آیاتی بعدی شرح فرمود که چگونه ذات اقدس الهی ملّتی را عذاب میکند. قبلاً روشن شد که این ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ همان طوری که محقّقین فنّ اصول مثل مرحوم آخوند، مثل مرحوم شیخ، مثل شاگردان مرحوم آقای نائینی، مثل سیدناالاستاد اینها گفتند این ناظر به عذاب دنیاست و آیات دیگر هم همین را تأیید میکند این ناظر به آن مسئله اصولی نیست، اگر کسی خواست تنقیح مناط کند بر اساس استنباط عقلی دارد تنقیح مناط میکند بازگشت این تنقیح مناط به آن «قُبح عقاب بلابیان» است که برهان عقلی مسئله است نه دلیل نقلی این مناط حق است، عقل میفهمد که خدای سبحان هرگز چه در دنیا چه در آخرت کسی را قبل از قیام حجّت عذاب نمیکند این همان دلیلِ عقلی بر برائت است که از ان به «قبح عِقاب بلابیان» بیان میشود.
خب، بعد از اینکه آن مسئله را فرمود راهِ سقوط یک ملّت را هم ذکر کرد این آیه ظاهرش این است که ما اگر خواستیم شهری را ویران بکنیم این نشان میدهد که از قبل تصمیم بر ویران کردن یک منطقه بود لکن برای هر آیهای اگر خودش محکم نباشد محکمات فراوانی وجود دارد ما باید قبلاً به محکمات قرآن در این زمینه مراجعه کنیم تا اصل حاکم روشن بشود در سایه آن اصل حاکم که از مراجعهٴ به محکمات قرآنی به دست آمده است این آیه را معنا کنیم ملاحظه فرمودید این آیه را مرحوم امینالاسلام چهار وجه برای آن ذکر کرده دیگران هم برای آن وجوهی ذکر کردند.
بین جناب فخررازی و زمخشری شِقاق عجیبی است زمخشری ادّعا میکند که آیه چیز دیگری را میگوید، فخررازی میگوید این آیه در نهایت ظهور است من تعجّب میکنم که چرا زمخشری بر یک معنای غیرظاهری اصرار میکند که همه آنها هم بازگو میشود انشاءالله. اول باید مشخص بشود که ذات اقدس الهی بنای او بر تعذیب چگونه است ملّتی را، شهری را یا روستایی را بخواهد ویران کند بر اساس چه معیاری است اگر بر اساس اصول قرآنی با مراجعه به محکمات اصلِ حاکم مشخص شد آنگاه در معنا کردن این آیه دستمان باز است.
شواهدی قبلاً گذشت که هرگز ذات اقدس الهی ملّتی را بدئاً عذاب نمیکند طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفهٴ سجادیه آمده است «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» یعنی نعمتهای خدا ابتدایی است مسبوق به استحقاق نیست که بشر مستحقّ فضیلتی است و خدای سبحان بر اساس استحقاق آنها به آنها نعمت بدهد اینچنین نیست نعمت را رایگان عطا میکند ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ ، «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» این بیان نورانی حضرت است در صحیفه یعنی تمام نعمتهای تو ابتدایی است نه مسبوق به استحقاق ما، اما اگر بخواهد نعمتی را بگیرد یا عذابی را نازل بکند این مسبوق به استحقاق است پس «هاهنا امور ثلاثه».
امر اول این است که نعمتبخشی خدا مسبوق به استحقاق نیست که شخصی مثلاً عبادت کرده، عمل صالح انجام داده، استحقاق دریافت نعمتی داشت خدا به او نعمتی عطا کرد نه اینچنین نیست به برّ و فاجر نعمت عطا میکند. دوم اینکه اگر بخواهد نعمتِ داده را بگیرد مسبوق به استحقاق تنبیه است. سوم آنکه بخواهد عذاب بکند او را به هلاکت برساند مسبوق به استحقاق بیشتر است اوّلی که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ بر اثر فضل خداست، احسان الهی است، دوّمی و سوّمی برابر با عدل خداست او چون مُحسن است «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» ، او چون عادل است هرگز نعمتی را که داد بیجهت نمیگیرد کسی را هم بیجهت عذاب نمیکند این اصول سهگانه جزء محکمات قرآن کریم است اگر این محکمات روشن شد حاکم دست ماست، وقتی اصل حاکم دست ما بود ما این آیه ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ را به خوبی میتوانیم معنا کنیم.
بخشی از اصولی که به محکمات برمیگردد در طیّ بحثهای قبل گذشت مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به این آیه برمیخوریم که خدای سبحان هرگز ملّتی را عذاب نمیکند مگر اینکه اینها ظالم باشند آیه 59 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این بود ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾ این تعبیر ﴿مَا کُنَّا﴾، ﴿مَا کُنَّا﴾ برای بیان سنّت الهی است یعنی سنّت الهی این نیست که کسی را عذاب بکند مگر اتمام حجّت، مگر ظلم آن مردم.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این گذشت که خدای سبحان هرگز ملّتی را عذاب نمیکند مگر اینکه اینها در اثر ظلم استحقاق آن را داشته باشند آیه 131 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿ذلِکَ أَن لَمْ یَکُن رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ﴾ این ﴿لَمْ یَکُن﴾، ﴿مَا کُنَّا﴾ همه اینها بیانگر سنّت الهی است هرگز ملّت غافل را خدا عذاب نمیکند، هرگز ملّت غیرظالم را خدا عذاب نمیکند این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشابه این یک اصل کلّی دیگری آمده که خدای سبحان بدون اتمام حجت و بدون اینکه به نصاب استحقاق برسد کسی را عذاب نمیکند آیه 147 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که ﴿مَا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ﴾ شما اگر اهل شکرگزاری باشید، اهل ایمان باشید خدا هرگز شما را عذاب نمیکند چه کار دارد شما را عذاب بکند ﴿وَکَانَ اللّهُ شَاکِراً عَلِیماً﴾ نه تنها عذاب نمیکند بلکه بر اساس شکر و ایمان شما مزید نعمت را هم درباره شما روا میدارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود آنچه را که ما به شما دادیم از شما نمیگیریم مگر اینکه خودتان برگردانید این مضمون در دو جای قرآن کریم است یکجا همین سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه یازده است که ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ هرگز خدای سبحان مسیر زندگی جامعهای را عوض نمیکند مگر اینکه خودشان در روحیّاتشان تغییری ایجاد کنند نعمتی که داد نمیگیرند ولو این شخص مستحقّ نعمت نباشد چون آن مطلب دوم این بود که اِنعام الهی را خدای سبحان قطع نمیکند مربوط به استحقاق نیست چون «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» اینچنین نیست که قبلاً اینها آدمهای خوبی بودند خدا به آنها نعمت داده نه نعمت بر اساس فضل خداست. فرمود ما چیزی که دادیم نمیگیریم مرگ اینکه خود آنها پس بدهند این اصل کلی است، خب اینها یک آیه و دو آیه نیست هیچ ابهامی در این سورهٴ «قصص» نیست، در سورهٴ «انعام» نیست، در سورهٴ «رعد» نیست، در سورهٴ «نساء» نیست اینها خیلی شفاف است که خدای سبحان هرگز به کسی ستم نمیکند، هرگز ملّتی را عذاب نمیکند، هرگز نعمتی که داده از آنها نمیگیرد مگر اینکه خود آنها برگردانند.
این اصول حاکم باعث میشود که انسان در تفسیر همین آیه محلّ بحث که ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ دستش روشن باشد یعنی ما وقتی اراده میکنیم که ملّتی را به عذاب برسانیم که سابقاً اینها تغییر نعمت داده باشند، مسیرشان را عوض کرده باشند، شکر را به کفران نعمت، ایمان را به کفر اعتقادی و عدل را به ظلم تبدیل کرده باشند لذا مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) بعد از اینکه چهار وجه در ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ ذکر میکند ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ میفرماید اقرب الوجوب الی الصواب همان اوّلی است. اوّلی این است که ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ «أمرنا مترفیها بالطاعه» نه «أمرناهم بالفسق ففسقوا» که زمخشری اصرار دارد «أمرناهم بالطاعه» و اینها هم اوامر الهی است هم برکات است هم امتحان است ﴿فَفَسَقُوا﴾ اینها وقتی دستورات الهی را انجام ندادند مستحقّ عذاباند آن وقت اصلی که از این آیه برمیآید این است که هیچ ملّتی عذاب نمیشود مگر اینکه معصیت را بر طاعت مقدّم بدارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینکه نعمت است چیزی را که در دوران پیری این عیب نیست در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود: ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ﴾ پیری نعمت است، ضعف نعمت است این اگر در دوران پیری هم نشاط جوانی داشته باشد که خاماندیش میشود این الآن باید به فکر رفتن باشد نفرمود «من نعمّره ننکّسه فی الأمر» که فرمود: ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ﴾ این یک ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ﴾ ی هست، ﴿ألاَ لَهُ الْحُکْم﴾ ی هست، ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ هست آن روحانیت و معنویت و آن عقل و خِرد را که نمیگیرد که مگر اینکه کسی خودش از دست بدهد این آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمد به عنوان موجبهٴ کلیه است و نقص نیست خب یک آدم پیر اگر ضعیف بشود اینکه نقص نیست این الآن باید بارِ کمتری داشته باشد به فکر خودش باشد این به فکر رفتن باید باشد نه به فکر خوردن و خوابیدن ما وسایل خوردن و خوابیدن را از او میگیریم که این بیدار باشد چیز خوبی است نفرمود «من نعمّره ننکّسه فی الأمر» که فرمود: ﴿فِی الْخَلْقِ﴾ اما آن کسی که فی الأمرش یعنی جنبهٴ روحش ضعیف میشود این یک نحوه عذابی است آن را به نحو موجبهٴ جزئیه فرمود، فرمود: ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ بعضیها هستند که در دوران پیری خرفت میشوند این عذابی است این یک کودک نود ساله است الآن هم وقتی شب یلدا شد میخواست حرف بزند میگوید ما وقتی که جوان بودیم این قدر میخوردیم الآن هم حرفش همین است، خب این یک بچهٴ هشتاد ساله است، یک بچهٴ نود ساله است اینکه عاقل نشد فرمود همان مقدار فهمی هم که دارد از او میگیریم ﴿مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ نه همهتان این طور میشوید اما آنهایی که «إلا قلباً قد وعی القرآن» با قرآن بودند، با روایت بودند اینها ولو در دوران پیری هم باشد عاقلترند، محترمترند اینها را خدا هرگز نمیگیرد.
خب، اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ امینالاسلام وجوه چهارگانه که ذکر کرد که ملاحظه فرمودید دارد اقرب الی الصواب همان وجه اول است «أمرنا مترفیها بالطاعه ففسقوا» . زمخشری خب چون یک عالم بزرگواری است نه تنها ادیب است یک مفسّر خوبی است و کتاب او هم تقریباً مورد ملاحظهٴ خیلی از صاحبنظران بود از زمخشری به عنوان جارُالله یاد میشود برای اینکه این دو سال و اندی در کنار کعبه آنجا مجاور شده است و این تفسیر شریف را هم آنجا نوشته بعد از اینکه این تفسیر را نوشته این را در همان کنار بیتالله گذاشته که علما و صاحبنظران از بلاد گوناگون برای زیارت بیتالله میآیند این کتاب را ببینند، اظهار نظر کنند، نقد کنند، بررسی کنند اگر میبینید هفتصد، هشتصد سال یک کتاب مانده هم برای آن است که او محقّقانه نوشت، هم در معرض افکار خیلی از صاحبنظران این طور نبود که فوراً کتاب را آنجا بنویسد بیاورد در شهرش این کتاب را نوشته آنجا گذاشته که صاحبنظران و علما بیایند، ببینند، نقد کنند، اشکال کنند، بررسی کنند، پاسخ بدهند تا یک کتاب پُخته بشود اینکه میبینید الآن هفتصد، هشتصد سال زمخشری اینچنین گفته، زمخشری اینچنین گفته بر اساس همین جهت است بعد از اینکه مرحوم امینالاسلام از کشّاف زمخشری باخبر شد ظاهراً جوامع الجامع را نوشتند این مجمعالبیان را که مرقوم میفرمودند از آن تفسیر بیخبر بودند.
به هر تقدیر زمخشری اصرار دارد که اینجا مفعول محذوف است «اذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها بالفسق ففسقوا» دوتا حرف دارد زمخشری یکی این ﴿فَفَسَقُوا﴾ را قرینه میگیرد بر محذوف مثل اینکه میگوید اگر شما گفتید «أمرته فقام» معلوم میشود که آن محذوف قیام است «أمرته بالقیام فقام» «أمرته بالقرائه فقرأ» اگر گفتید «أمرته فقام» یا «أمرته فقرأ» معلوم میشود که محذوف یکجا قیام است، یکجا قرائت اینجا هم که فرمود: ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا﴾ یعنی «أمرناهم بالفسق ففسقوا» این مطلب اول.
دوم این است که خدا که به فسق امر نمیکند میفرماید چون امر خدا به فسق مستحیل است پس معنای مجازی اراده شده و آن این است که ما امکانات فراوانی به اینها دادیم اینها ﴿فَفَسَقُوا﴾ نعمتهای فراوانی دادیم ﴿بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ﴾ و مانند آن. اصرار دارد که این معنا را تثبیت کند لابد ملاحظه فرمودید سیدناالاستاد مرحوم علامه در المیزان هم تلاش و کوششاش این است که سخن زمخشری را ابطال کند. امام رازی در تفسیر میگوید که آنچه را که میگوییم «هذا فی غایة الظهور» نه روشن است بلکه شفاف است این مسئله که «إذا أمرنا مترفیها بالطاعه ففسقوا» این معنا فی غایة الظهور است اما من نمیدانم تعجب میکنم که چرا زمخشری اصرار دارد بر آن معنا که «إذا أمرنا مترفیها بالفسق ففسقوا» بعد به زمخشری میگوید که خب شما این جمله را چطور معنا میکنید اگر گفت «أمرته فعصانی» چطور معنا میکنید با «فاء» هم که میگوید یعنی «أمرته بالمعصیه فعصانی» یا نه، «إذا أمرته فعصانی» کار نداریم به اینکه آن مأمور به چیست فقط جامعش که اطاعت است منظور است یعنی من وقتی که دستور دادم کاری را انجام بدهد او نمیکند این منظور همین است.
اطاعت و فسق آن مأمور به خواست را نشان نمیدهد اگر گفت «إذا أمرته أمرته فعصانی» یعنی او حرف مرا گوش نداد اینجا هم همین است ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا﴾ یعنی «أمرناهم بالطاعه» حالا به صوم و صلات است، به عبادات است و مسئلهٴ زکات است و مسائل مالی است و مسائل اخلاقی است و مسائل اجتماعی است در هر جا باشد.
مطلب دیگر اینکه جریان مترفین یک وقت به صورت امر واگیر، آفت عمومی این طبقهٴ پیادهنظام را هم در برمیگیرد مثل آیه محلّ بحث یک وقت است نه در جایی مؤمنین مشغول کار خودشاناند مترفین نعمتزده هم مشغول آن رفاهزدگیاند آنها در مؤمنین اثر نمیگذارند، مؤمنین هم از آنها متأثر نیستند در چنین مواردی عذاب مخصوص خود مترفین است. در آنجاهایی که عذاب مخصوص مترفین است در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در قیامت اینچنین بیان میشود آیه 64 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است که ﴿حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا متْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ﴾ ما وقتی مترفین آن منطقه را عذاب کردیم اینها جعارشان، نالهشان، فریادشان بلند است دیگر همه را عذاب نمیکنیم برای اینکه آن مؤمنین امر به معروف کردند، نهی از منکر کردند در مترفین اثر نکرد بعد ناچار شدند گفتند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ ، ﴿لاَ حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ﴾ ، ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ آخر همین است دیگر اگر امر به معروف و نهی از منکر طبقهٴ ایمانی اثر نکرد آنها میگویند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾، ﴿لاَ حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ﴾، ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ آخر همین است دیگر اینها که وسیله برای جنگ و مبارزه ندارند که امر به معروف هم کردند نهی از منکر هم کردند. در چنین فضایی مترفین معذّباند البته این مربوط به معاد است ولی دیگر غیرمترف گرفتار نیست.
پرسش:...
پاسخ: از نظر زمخشری؟ خطاست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، قبول نکردند اشکال کردند نه منظورم این است که کتاب، کتاب عمیقی است یک وقت است همین طور رها شده این میگوید که ما محذوف را از کجا بفهمیم چیست؟ اگر گفته شد کلمهای محذوف است ما باید قرینه داشته باشیم بر حذف ایشان میگوید به قرینه فسق ما میفهمیم که آن محذوف فسق است مثل اینکه وقتی بگوید «أمرته فقام» به قرینه «فقام» ما میفهمیم که آن محذوف قیام است «أمرته فقرأ» به قرینه «قرأ» میفهمیم که آن محذوف قرائت است این حرف، حرف ادیبانه است لکن با مورد سازگار نیست ما یک وقت میخواهیم بر اساس مُغنی و امثال مُغنی قرآن را تفسیر کنیم، یک وقت نه خیر قرآن را با خود قرآن تفسیر کنیم اگر بخواهیم قرآن را با قرآن تفسیر کنیم باید محکمات قرآن اول مشخص بشود وقتی محکمات قرآن مشخص شد اصل حاکم دست مفسّر است اصل حاکم که در دست مفسّر بود به استناد آن اصل حاکم آن آیاتی که وضعش روشن نیست روشن میشود این اصول حاکم چراغاند دیگر لذا مرحوم امینالاسلام چهار وجه ذکر کرد بعد فرمود «أقربها الی الصواب» همین است که «إذا أمرنا مترفیها بالطاعه» .
خب، در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آنجا وضع مترفین را مشخص کرد که اینها تنها هستند که در برابر انبیا موضع میگیرند آیه 34 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ این مترفیناند، نعمتزدهها هستند که در برابر انبیای الهی، اولیای الهی یا مبلّغین الهی مقاومت میکنند این نذیر را هم قبلاً ملاحظه فرمودید بالاصاله انبیا و ائمه(علیهم السلام)اند، بالتبع علمای الهی، مبلّغان الهیاند اینها که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ اینها که به عنوان انذار رفتند در شهر یا روستا یک عده مترف در برابر اینها میایستند این گروه هم مشمول این آیه است اینچنین نیست که فقط مخصوص انبیا و ائمه(علیهم السلام) باشد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ﴾ که بالاصاله انسانِ کاملِ معصوم(علیه السلام) است بالتبع شاگردان آنها حالا یا خود انبیا و اولیا(علیهم السلام) میروند یا شاگردان آنها، مبلّغان از طرف آنها ﴿إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾.
فتحصّل که یا مترف مرزش از مؤمنین جداست مثل آیه سورهٴ «سبأ» مثل آیه سورهٴ «مؤمنون» و مانند آن یا نه، اینها عدهای را شستشوی مغزی دادند آنها با داشتن رهبران الهی به دنبال اغنیا راه افتادند جمعاً یک ملّت فاسدهای را تشکیل دادند نظیر آیه محلّ بحث که مترفین باعث عصیان افراد متوسّط و ضعیف هم میشوند لذا قریه، قریه آلوده خواهد شد آن وقت ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ راجع به کلّ این قریه خواهد بود اینچنین نیست که این مَثل معروف که آتش افتاد خشک و تَر نمیکند، نه خیر خشک و تَر را میکند در جریان عاد این طور بود، در جریان ثمود این طور بود همان جا که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ فرمود ما آن مؤمنین را نجات دادیم همین نیل که خون شد این دریای روان که خون شد اگر موسویها، کلیمیها پیروان حضرت موسی میخواستند آب بردارند آب بنوشن، مصرف کنند آب بود فرعونیها میخواستند بگیرند خون بود همین آب بود دیگر، همین دریا بود اینچنین نیست که آتش افتاد خشک و تَر نکند این آتشِ بشری نیست آتش الهی که باشد کاملاً خشک و تر میکند در جریان آل لوط این طور بود، در جریان عاد این طور بود، در جریان ثمود این طور بود، در جریان آلفرعون این طور بود و مانند آن، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب، بله دیگر اگر امر به معروف نکنند بد کردند دیگر به وظیفهشان عمل نکردند این روایت را که بیان نورانی حضرت را که مرحوم کلینی نقل کرد در بحث دیروز اینجا ذکر شد که حضرت فرمود آن پیرمردی که شب مشغول عبادت هست ولی هیچگاه چهرهاش در برابر منکرات الهی افروخته نشد و عصبانی نشد در برابر طغیان طغیانگران این هم استحقاق عذاب دارد دیگر.
پرسش: در باب امر به معروف و نهی از منکر انسان اگر که خوبها هم امر به معروف و نهی از منکر نکنند بلا آمد آن وقت دعای خوبها هم مستجاب نمیشود.
پاسخ: بله دیگر یعنی، بله همیشه این اصل هم همیشه هست دیگر این اصل، اصل کلی است اصل کلی این است که به نحو موجبهٴ کلیه هر وقت ذات اقدس الهی بخواهد ملتی را عذاب بکند بعد از آزمون است این پیام این آیه است این ﴿إِذَا﴾ یک «قضیة فی واقعه» که نیست یک اصل کلی است هر وقت خدای سبحان بخواهد ملتی را عذاب بکند امر میکند، آزمون میکند، دستور.
پرسش:...
پاسخ: چرا، قبل سخن از هلاکت نیست آن اوامر الهی در برابر آن کیفر و پاداش بهشت است امر هست آن در برابر بهشتِ قیامت و جهنمِ قیامت است ان یک اصل جامع است اما عذابهای دنیا بعد از اینکه فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ این را میخواهد شرح بدهد وگرنه آنکه اصل همهجایی است خدای سبحان امری دارد، نهیی دارد، اگر کسی ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ قبلش هم فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإنّمَا یَهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ این را قبلاً فرمود آیات دیگر هم فرمود یک اصل جامع همگانی است اما اینکه فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ سنّت خود را در ویران کردن آبادیها و شهرها بیان کرد آن را دارد شرح میدهد که کجاها را ویران میکند، چه ملّتی را ویران میکند این را دارد شرح میدهد.
خب، بعد فرمود روایتی که در کتاب شریف نهجالفصاحه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد در آن روایت دارد که ذات اقدس الهی در معاد یا در فرصتهای دیگر به پیغمبر اسم شریف حضرت را برد. مستحضرید که در قرآن کریم آن قدر خدای سبحان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احترام میکند که نام ایشان را به عنوان خطاب نمیبرد درباره انبیای دیگر ﴿یَا نُوحُ﴾ ، ﴿یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ ، ﴿یَا مُوسَی﴾ ، ﴿یَا عِیسَی﴾ اینها هست(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما درباره پیغمبر هرگز چنین خطابی نیست آنچه که مربوط به پیغمبر است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ یا اوایل ﴿أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ با این کنایات با این القاب با این عناوین تجلیلآمیز ذکر میکند، ولی در معراج کاملاً آنجا دیگر جریان خصوصی و مشافهه هست پشتسر هم آن حدیثی که درباره معراج هست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید خدایای سبحان به من چنین گفت، چنین گفت، چنین گفت آنجا مکرّر در مکرّر دارد که «یا أحمد»، «یا أحمد» ، «یا أحمد»، «یا أحمد» اینکه گفته میشود «الذی سُمّی فی السماء بأحمد» همین است آنجا سخن از «یا أحمد»، «یا أحمد»، «یا أحمد» فراوان است در حضور مردم خدای سبحان از پیغمبر به عنوان ﴿أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ با این جلال و شکوه ذکر میکند یکی دوجا که نام مبارک حضرت هست این به معنای خطاب نیست در قرآن کریم که اگر فرمود آن حضرت ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ آن به عنوان خطاب نیست یا اینکه او ﴿مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ﴾ آن هم به عنوان خطاب نیست این دو جا هست که به عنوان خطاب نیست هر جا که سخن از خطاب است با تجلیل و تکریم است ولی در ارتباطات خصوصی مکرّر به نام مبارک آن حضرت صدا میزند.
اما جریان مترفین و مرفّهین بیدرد اینها قبل از اینکه در قیامت به آن عذاب الیم گرفتار بشوند یک و یا قبل از اینکه در دنیا به عذاب تدمیری و سقوط همگانی گرفتار بشوند دو، تکتک اینها هم عذاب مقطعی دارند این سه، در دو جای قرآن قبلاً بحث گذشت یکی آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود که فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ فرمود این مترفین، مرفّهین بیدرد، این کفار این مشرکین که وضع مالیشان خوب است اما مترفانه و مرفّهانه دارند زندگی میکنند اموال و اولادشان شما را به شگفتی وادار نکند اینها یک وسیله عذاب است برای آنها که خدای سبحان او را با همین امور در دنیا عذاب میکند ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ این طور است.
بنابراین اینها گذشته از آن عذاب قیامت که ﴿أَخَذْنَا متْرَفِیهِم﴾ یک و گذشته از آن عذاب عمومی که ویرانی یک منطقه است دو، عذاب مقطعی هم دارند که مخصوص خود اینهاست و دامنگیر خود آنها خواهد شد.
پرسش: به وسیلهٴ اموال اینها به قول معروف در دنیا در رفاه زندگی میکند.
پاسخ: نه، میبینید یک فرزند معتاد پیدا میشود، یک اختلاف زن و شوهر پیدا میشود، یک ورود در یک شرکت قاچاقی پیدا میشود که سر از زندان دربیاورند غالب اینها گرفتارند این فیلمهایی که میبینید میسازند از زندگی همینهاست اینها که فنّاوری علمی ندارند اینها را از همین پروندهها دارند درمیآورند میسازند غالب این فیلمهایی که میبینید این از همین پروندههای قضایی این آلودههاست.
خب، اینکه فرمود: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ﴾ اینچنین بود ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ گاهی میفرماید خدای سبحان ظلم نمیکند خدای سبحان جهل ندارد اینجا در این موارد است که سخن از نفی ظلم نیست برای اینکه آیات دیگر فراوان بود و در همین آیه هم فرمود اینها به خودشان ظلم کردند اما خبیر بودن، بصیر بودن ناظر به این است که ما میدانیم به چه گروهی امر کردیم، چه چیزی امر کردیم میدانیم که چه گروهی خلاف کردند، چه گروهی درصدد توطئه بودند، چه گروهی افراد دیگر را شستشوی مغزی دادند به دنبال خودشان راه انداختند ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ حالا اگر مطالب دیگری مربوط به این آیه نبود انشاءالله وارد مطلب بعدی میشویم.
«و الحمد لله رب العالمین»
عقل میفهمد که خدای سبحان هرگز چه در دنیا چه در آخرت کسی را قبل از قیام حجّت عذاب نمیکند
نعمتبخشی خدا مسبوق به استحقاق نیست
سنّت الهی عذاب وقتی است که اتمام حجت شود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً ﴿16﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ﴿17﴾
بعد از اینکه فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ این به عنوان یک متن است این را با آیاتی بعدی شرح فرمود که چگونه ذات اقدس الهی ملّتی را عذاب میکند. قبلاً روشن شد که این ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ همان طوری که محقّقین فنّ اصول مثل مرحوم آخوند، مثل مرحوم شیخ، مثل شاگردان مرحوم آقای نائینی، مثل سیدناالاستاد اینها گفتند این ناظر به عذاب دنیاست و آیات دیگر هم همین را تأیید میکند این ناظر به آن مسئله اصولی نیست، اگر کسی خواست تنقیح مناط کند بر اساس استنباط عقلی دارد تنقیح مناط میکند بازگشت این تنقیح مناط به آن «قُبح عقاب بلابیان» است که برهان عقلی مسئله است نه دلیل نقلی این مناط حق است، عقل میفهمد که خدای سبحان هرگز چه در دنیا چه در آخرت کسی را قبل از قیام حجّت عذاب نمیکند این همان دلیلِ عقلی بر برائت است که از ان به «قبح عِقاب بلابیان» بیان میشود.
خب، بعد از اینکه آن مسئله را فرمود راهِ سقوط یک ملّت را هم ذکر کرد این آیه ظاهرش این است که ما اگر خواستیم شهری را ویران بکنیم این نشان میدهد که از قبل تصمیم بر ویران کردن یک منطقه بود لکن برای هر آیهای اگر خودش محکم نباشد محکمات فراوانی وجود دارد ما باید قبلاً به محکمات قرآن در این زمینه مراجعه کنیم تا اصل حاکم روشن بشود در سایه آن اصل حاکم که از مراجعهٴ به محکمات قرآنی به دست آمده است این آیه را معنا کنیم ملاحظه فرمودید این آیه را مرحوم امینالاسلام چهار وجه برای آن ذکر کرده دیگران هم برای آن وجوهی ذکر کردند.
بین جناب فخررازی و زمخشری شِقاق عجیبی است زمخشری ادّعا میکند که آیه چیز دیگری را میگوید، فخررازی میگوید این آیه در نهایت ظهور است من تعجّب میکنم که چرا زمخشری بر یک معنای غیرظاهری اصرار میکند که همه آنها هم بازگو میشود انشاءالله. اول باید مشخص بشود که ذات اقدس الهی بنای او بر تعذیب چگونه است ملّتی را، شهری را یا روستایی را بخواهد ویران کند بر اساس چه معیاری است اگر بر اساس اصول قرآنی با مراجعه به محکمات اصلِ حاکم مشخص شد آنگاه در معنا کردن این آیه دستمان باز است.
شواهدی قبلاً گذشت که هرگز ذات اقدس الهی ملّتی را بدئاً عذاب نمیکند طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفهٴ سجادیه آمده است «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» یعنی نعمتهای خدا ابتدایی است مسبوق به استحقاق نیست که بشر مستحقّ فضیلتی است و خدای سبحان بر اساس استحقاق آنها به آنها نعمت بدهد اینچنین نیست نعمت را رایگان عطا میکند ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ ، «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» این بیان نورانی حضرت است در صحیفه یعنی تمام نعمتهای تو ابتدایی است نه مسبوق به استحقاق ما، اما اگر بخواهد نعمتی را بگیرد یا عذابی را نازل بکند این مسبوق به استحقاق است پس «هاهنا امور ثلاثه».
امر اول این است که نعمتبخشی خدا مسبوق به استحقاق نیست که شخصی مثلاً عبادت کرده، عمل صالح انجام داده، استحقاق دریافت نعمتی داشت خدا به او نعمتی عطا کرد نه اینچنین نیست به برّ و فاجر نعمت عطا میکند. دوم اینکه اگر بخواهد نعمتِ داده را بگیرد مسبوق به استحقاق تنبیه است. سوم آنکه بخواهد عذاب بکند او را به هلاکت برساند مسبوق به استحقاق بیشتر است اوّلی که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ بر اثر فضل خداست، احسان الهی است، دوّمی و سوّمی برابر با عدل خداست او چون مُحسن است «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» ، او چون عادل است هرگز نعمتی را که داد بیجهت نمیگیرد کسی را هم بیجهت عذاب نمیکند این اصول سهگانه جزء محکمات قرآن کریم است اگر این محکمات روشن شد حاکم دست ماست، وقتی اصل حاکم دست ما بود ما این آیه ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ را به خوبی میتوانیم معنا کنیم.
بخشی از اصولی که به محکمات برمیگردد در طیّ بحثهای قبل گذشت مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به این آیه برمیخوریم که خدای سبحان هرگز ملّتی را عذاب نمیکند مگر اینکه اینها ظالم باشند آیه 59 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این بود ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾ این تعبیر ﴿مَا کُنَّا﴾، ﴿مَا کُنَّا﴾ برای بیان سنّت الهی است یعنی سنّت الهی این نیست که کسی را عذاب بکند مگر اتمام حجّت، مگر ظلم آن مردم.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این گذشت که خدای سبحان هرگز ملّتی را عذاب نمیکند مگر اینکه اینها در اثر ظلم استحقاق آن را داشته باشند آیه 131 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿ذلِکَ أَن لَمْ یَکُن رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ﴾ این ﴿لَمْ یَکُن﴾، ﴿مَا کُنَّا﴾ همه اینها بیانگر سنّت الهی است هرگز ملّت غافل را خدا عذاب نمیکند، هرگز ملّت غیرظالم را خدا عذاب نمیکند این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشابه این یک اصل کلّی دیگری آمده که خدای سبحان بدون اتمام حجت و بدون اینکه به نصاب استحقاق برسد کسی را عذاب نمیکند آیه 147 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که ﴿مَا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ﴾ شما اگر اهل شکرگزاری باشید، اهل ایمان باشید خدا هرگز شما را عذاب نمیکند چه کار دارد شما را عذاب بکند ﴿وَکَانَ اللّهُ شَاکِراً عَلِیماً﴾ نه تنها عذاب نمیکند بلکه بر اساس شکر و ایمان شما مزید نعمت را هم درباره شما روا میدارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود آنچه را که ما به شما دادیم از شما نمیگیریم مگر اینکه خودتان برگردانید این مضمون در دو جای قرآن کریم است یکجا همین سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه یازده است که ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ هرگز خدای سبحان مسیر زندگی جامعهای را عوض نمیکند مگر اینکه خودشان در روحیّاتشان تغییری ایجاد کنند نعمتی که داد نمیگیرند ولو این شخص مستحقّ نعمت نباشد چون آن مطلب دوم این بود که اِنعام الهی را خدای سبحان قطع نمیکند مربوط به استحقاق نیست چون «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» اینچنین نیست که قبلاً اینها آدمهای خوبی بودند خدا به آنها نعمت داده نه نعمت بر اساس فضل خداست. فرمود ما چیزی که دادیم نمیگیریم مرگ اینکه خود آنها پس بدهند این اصل کلی است، خب اینها یک آیه و دو آیه نیست هیچ ابهامی در این سورهٴ «قصص» نیست، در سورهٴ «انعام» نیست، در سورهٴ «رعد» نیست، در سورهٴ «نساء» نیست اینها خیلی شفاف است که خدای سبحان هرگز به کسی ستم نمیکند، هرگز ملّتی را عذاب نمیکند، هرگز نعمتی که داده از آنها نمیگیرد مگر اینکه خود آنها برگردانند.
این اصول حاکم باعث میشود که انسان در تفسیر همین آیه محلّ بحث که ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ دستش روشن باشد یعنی ما وقتی اراده میکنیم که ملّتی را به عذاب برسانیم که سابقاً اینها تغییر نعمت داده باشند، مسیرشان را عوض کرده باشند، شکر را به کفران نعمت، ایمان را به کفر اعتقادی و عدل را به ظلم تبدیل کرده باشند لذا مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) بعد از اینکه چهار وجه در ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ ذکر میکند ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ میفرماید اقرب الوجوب الی الصواب همان اوّلی است. اوّلی این است که ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ «أمرنا مترفیها بالطاعه» نه «أمرناهم بالفسق ففسقوا» که زمخشری اصرار دارد «أمرناهم بالطاعه» و اینها هم اوامر الهی است هم برکات است هم امتحان است ﴿فَفَسَقُوا﴾ اینها وقتی دستورات الهی را انجام ندادند مستحقّ عذاباند آن وقت اصلی که از این آیه برمیآید این است که هیچ ملّتی عذاب نمیشود مگر اینکه معصیت را بر طاعت مقدّم بدارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینکه نعمت است چیزی را که در دوران پیری این عیب نیست در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود: ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ﴾ پیری نعمت است، ضعف نعمت است این اگر در دوران پیری هم نشاط جوانی داشته باشد که خاماندیش میشود این الآن باید به فکر رفتن باشد نفرمود «من نعمّره ننکّسه فی الأمر» که فرمود: ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ﴾ این یک ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ﴾ ی هست، ﴿ألاَ لَهُ الْحُکْم﴾ ی هست، ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ هست آن روحانیت و معنویت و آن عقل و خِرد را که نمیگیرد که مگر اینکه کسی خودش از دست بدهد این آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمد به عنوان موجبهٴ کلیه است و نقص نیست خب یک آدم پیر اگر ضعیف بشود اینکه نقص نیست این الآن باید بارِ کمتری داشته باشد به فکر خودش باشد این به فکر رفتن باید باشد نه به فکر خوردن و خوابیدن ما وسایل خوردن و خوابیدن را از او میگیریم که این بیدار باشد چیز خوبی است نفرمود «من نعمّره ننکّسه فی الأمر» که فرمود: ﴿فِی الْخَلْقِ﴾ اما آن کسی که فی الأمرش یعنی جنبهٴ روحش ضعیف میشود این یک نحوه عذابی است آن را به نحو موجبهٴ جزئیه فرمود، فرمود: ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ بعضیها هستند که در دوران پیری خرفت میشوند این عذابی است این یک کودک نود ساله است الآن هم وقتی شب یلدا شد میخواست حرف بزند میگوید ما وقتی که جوان بودیم این قدر میخوردیم الآن هم حرفش همین است، خب این یک بچهٴ هشتاد ساله است، یک بچهٴ نود ساله است اینکه عاقل نشد فرمود همان مقدار فهمی هم که دارد از او میگیریم ﴿مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ نه همهتان این طور میشوید اما آنهایی که «إلا قلباً قد وعی القرآن» با قرآن بودند، با روایت بودند اینها ولو در دوران پیری هم باشد عاقلترند، محترمترند اینها را خدا هرگز نمیگیرد.
خب، اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ امینالاسلام وجوه چهارگانه که ذکر کرد که ملاحظه فرمودید دارد اقرب الی الصواب همان وجه اول است «أمرنا مترفیها بالطاعه ففسقوا» . زمخشری خب چون یک عالم بزرگواری است نه تنها ادیب است یک مفسّر خوبی است و کتاب او هم تقریباً مورد ملاحظهٴ خیلی از صاحبنظران بود از زمخشری به عنوان جارُالله یاد میشود برای اینکه این دو سال و اندی در کنار کعبه آنجا مجاور شده است و این تفسیر شریف را هم آنجا نوشته بعد از اینکه این تفسیر را نوشته این را در همان کنار بیتالله گذاشته که علما و صاحبنظران از بلاد گوناگون برای زیارت بیتالله میآیند این کتاب را ببینند، اظهار نظر کنند، نقد کنند، بررسی کنند اگر میبینید هفتصد، هشتصد سال یک کتاب مانده هم برای آن است که او محقّقانه نوشت، هم در معرض افکار خیلی از صاحبنظران این طور نبود که فوراً کتاب را آنجا بنویسد بیاورد در شهرش این کتاب را نوشته آنجا گذاشته که صاحبنظران و علما بیایند، ببینند، نقد کنند، اشکال کنند، بررسی کنند، پاسخ بدهند تا یک کتاب پُخته بشود اینکه میبینید الآن هفتصد، هشتصد سال زمخشری اینچنین گفته، زمخشری اینچنین گفته بر اساس همین جهت است بعد از اینکه مرحوم امینالاسلام از کشّاف زمخشری باخبر شد ظاهراً جوامع الجامع را نوشتند این مجمعالبیان را که مرقوم میفرمودند از آن تفسیر بیخبر بودند.
به هر تقدیر زمخشری اصرار دارد که اینجا مفعول محذوف است «اذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها بالفسق ففسقوا» دوتا حرف دارد زمخشری یکی این ﴿فَفَسَقُوا﴾ را قرینه میگیرد بر محذوف مثل اینکه میگوید اگر شما گفتید «أمرته فقام» معلوم میشود که آن محذوف قیام است «أمرته بالقیام فقام» «أمرته بالقرائه فقرأ» اگر گفتید «أمرته فقام» یا «أمرته فقرأ» معلوم میشود که محذوف یکجا قیام است، یکجا قرائت اینجا هم که فرمود: ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا﴾ یعنی «أمرناهم بالفسق ففسقوا» این مطلب اول.
دوم این است که خدا که به فسق امر نمیکند میفرماید چون امر خدا به فسق مستحیل است پس معنای مجازی اراده شده و آن این است که ما امکانات فراوانی به اینها دادیم اینها ﴿فَفَسَقُوا﴾ نعمتهای فراوانی دادیم ﴿بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ﴾ و مانند آن. اصرار دارد که این معنا را تثبیت کند لابد ملاحظه فرمودید سیدناالاستاد مرحوم علامه در المیزان هم تلاش و کوششاش این است که سخن زمخشری را ابطال کند. امام رازی در تفسیر میگوید که آنچه را که میگوییم «هذا فی غایة الظهور» نه روشن است بلکه شفاف است این مسئله که «إذا أمرنا مترفیها بالطاعه ففسقوا» این معنا فی غایة الظهور است اما من نمیدانم تعجب میکنم که چرا زمخشری اصرار دارد بر آن معنا که «إذا أمرنا مترفیها بالفسق ففسقوا» بعد به زمخشری میگوید که خب شما این جمله را چطور معنا میکنید اگر گفت «أمرته فعصانی» چطور معنا میکنید با «فاء» هم که میگوید یعنی «أمرته بالمعصیه فعصانی» یا نه، «إذا أمرته فعصانی» کار نداریم به اینکه آن مأمور به چیست فقط جامعش که اطاعت است منظور است یعنی من وقتی که دستور دادم کاری را انجام بدهد او نمیکند این منظور همین است.
اطاعت و فسق آن مأمور به خواست را نشان نمیدهد اگر گفت «إذا أمرته أمرته فعصانی» یعنی او حرف مرا گوش نداد اینجا هم همین است ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا﴾ یعنی «أمرناهم بالطاعه» حالا به صوم و صلات است، به عبادات است و مسئلهٴ زکات است و مسائل مالی است و مسائل اخلاقی است و مسائل اجتماعی است در هر جا باشد.
مطلب دیگر اینکه جریان مترفین یک وقت به صورت امر واگیر، آفت عمومی این طبقهٴ پیادهنظام را هم در برمیگیرد مثل آیه محلّ بحث یک وقت است نه در جایی مؤمنین مشغول کار خودشاناند مترفین نعمتزده هم مشغول آن رفاهزدگیاند آنها در مؤمنین اثر نمیگذارند، مؤمنین هم از آنها متأثر نیستند در چنین مواردی عذاب مخصوص خود مترفین است. در آنجاهایی که عذاب مخصوص مترفین است در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در قیامت اینچنین بیان میشود آیه 64 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است که ﴿حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا متْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ﴾ ما وقتی مترفین آن منطقه را عذاب کردیم اینها جعارشان، نالهشان، فریادشان بلند است دیگر همه را عذاب نمیکنیم برای اینکه آن مؤمنین امر به معروف کردند، نهی از منکر کردند در مترفین اثر نکرد بعد ناچار شدند گفتند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ ، ﴿لاَ حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ﴾ ، ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ آخر همین است دیگر اگر امر به معروف و نهی از منکر طبقهٴ ایمانی اثر نکرد آنها میگویند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾، ﴿لاَ حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ﴾، ﴿لَنا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ آخر همین است دیگر اینها که وسیله برای جنگ و مبارزه ندارند که امر به معروف هم کردند نهی از منکر هم کردند. در چنین فضایی مترفین معذّباند البته این مربوط به معاد است ولی دیگر غیرمترف گرفتار نیست.
پرسش:...
پاسخ: از نظر زمخشری؟ خطاست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، قبول نکردند اشکال کردند نه منظورم این است که کتاب، کتاب عمیقی است یک وقت است همین طور رها شده این میگوید که ما محذوف را از کجا بفهمیم چیست؟ اگر گفته شد کلمهای محذوف است ما باید قرینه داشته باشیم بر حذف ایشان میگوید به قرینه فسق ما میفهمیم که آن محذوف فسق است مثل اینکه وقتی بگوید «أمرته فقام» به قرینه «فقام» ما میفهمیم که آن محذوف قیام است «أمرته فقرأ» به قرینه «قرأ» میفهمیم که آن محذوف قرائت است این حرف، حرف ادیبانه است لکن با مورد سازگار نیست ما یک وقت میخواهیم بر اساس مُغنی و امثال مُغنی قرآن را تفسیر کنیم، یک وقت نه خیر قرآن را با خود قرآن تفسیر کنیم اگر بخواهیم قرآن را با قرآن تفسیر کنیم باید محکمات قرآن اول مشخص بشود وقتی محکمات قرآن مشخص شد اصل حاکم دست مفسّر است اصل حاکم که در دست مفسّر بود به استناد آن اصل حاکم آن آیاتی که وضعش روشن نیست روشن میشود این اصول حاکم چراغاند دیگر لذا مرحوم امینالاسلام چهار وجه ذکر کرد بعد فرمود «أقربها الی الصواب» همین است که «إذا أمرنا مترفیها بالطاعه» .
خب، در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آنجا وضع مترفین را مشخص کرد که اینها تنها هستند که در برابر انبیا موضع میگیرند آیه 34 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ این مترفیناند، نعمتزدهها هستند که در برابر انبیای الهی، اولیای الهی یا مبلّغین الهی مقاومت میکنند این نذیر را هم قبلاً ملاحظه فرمودید بالاصاله انبیا و ائمه(علیهم السلام)اند، بالتبع علمای الهی، مبلّغان الهیاند اینها که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ اینها که به عنوان انذار رفتند در شهر یا روستا یک عده مترف در برابر اینها میایستند این گروه هم مشمول این آیه است اینچنین نیست که فقط مخصوص انبیا و ائمه(علیهم السلام) باشد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ﴾ که بالاصاله انسانِ کاملِ معصوم(علیه السلام) است بالتبع شاگردان آنها حالا یا خود انبیا و اولیا(علیهم السلام) میروند یا شاگردان آنها، مبلّغان از طرف آنها ﴿إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾.
فتحصّل که یا مترف مرزش از مؤمنین جداست مثل آیه سورهٴ «سبأ» مثل آیه سورهٴ «مؤمنون» و مانند آن یا نه، اینها عدهای را شستشوی مغزی دادند آنها با داشتن رهبران الهی به دنبال اغنیا راه افتادند جمعاً یک ملّت فاسدهای را تشکیل دادند نظیر آیه محلّ بحث که مترفین باعث عصیان افراد متوسّط و ضعیف هم میشوند لذا قریه، قریه آلوده خواهد شد آن وقت ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ راجع به کلّ این قریه خواهد بود اینچنین نیست که این مَثل معروف که آتش افتاد خشک و تَر نمیکند، نه خیر خشک و تَر را میکند در جریان عاد این طور بود، در جریان ثمود این طور بود همان جا که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ فرمود ما آن مؤمنین را نجات دادیم همین نیل که خون شد این دریای روان که خون شد اگر موسویها، کلیمیها پیروان حضرت موسی میخواستند آب بردارند آب بنوشن، مصرف کنند آب بود فرعونیها میخواستند بگیرند خون بود همین آب بود دیگر، همین دریا بود اینچنین نیست که آتش افتاد خشک و تَر نکند این آتشِ بشری نیست آتش الهی که باشد کاملاً خشک و تر میکند در جریان آل لوط این طور بود، در جریان عاد این طور بود، در جریان ثمود این طور بود، در جریان آلفرعون این طور بود و مانند آن، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب، بله دیگر اگر امر به معروف نکنند بد کردند دیگر به وظیفهشان عمل نکردند این روایت را که بیان نورانی حضرت را که مرحوم کلینی نقل کرد در بحث دیروز اینجا ذکر شد که حضرت فرمود آن پیرمردی که شب مشغول عبادت هست ولی هیچگاه چهرهاش در برابر منکرات الهی افروخته نشد و عصبانی نشد در برابر طغیان طغیانگران این هم استحقاق عذاب دارد دیگر.
پرسش: در باب امر به معروف و نهی از منکر انسان اگر که خوبها هم امر به معروف و نهی از منکر نکنند بلا آمد آن وقت دعای خوبها هم مستجاب نمیشود.
پاسخ: بله دیگر یعنی، بله همیشه این اصل هم همیشه هست دیگر این اصل، اصل کلی است اصل کلی این است که به نحو موجبهٴ کلیه هر وقت ذات اقدس الهی بخواهد ملتی را عذاب بکند بعد از آزمون است این پیام این آیه است این ﴿إِذَا﴾ یک «قضیة فی واقعه» که نیست یک اصل کلی است هر وقت خدای سبحان بخواهد ملتی را عذاب بکند امر میکند، آزمون میکند، دستور.
پرسش:...
پاسخ: چرا، قبل سخن از هلاکت نیست آن اوامر الهی در برابر آن کیفر و پاداش بهشت است امر هست آن در برابر بهشتِ قیامت و جهنمِ قیامت است ان یک اصل جامع است اما عذابهای دنیا بعد از اینکه فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ این را میخواهد شرح بدهد وگرنه آنکه اصل همهجایی است خدای سبحان امری دارد، نهیی دارد، اگر کسی ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ قبلش هم فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإنّمَا یَهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ این را قبلاً فرمود آیات دیگر هم فرمود یک اصل جامع همگانی است اما اینکه فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ سنّت خود را در ویران کردن آبادیها و شهرها بیان کرد آن را دارد شرح میدهد که کجاها را ویران میکند، چه ملّتی را ویران میکند این را دارد شرح میدهد.
خب، بعد فرمود روایتی که در کتاب شریف نهجالفصاحه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد در آن روایت دارد که ذات اقدس الهی در معاد یا در فرصتهای دیگر به پیغمبر اسم شریف حضرت را برد. مستحضرید که در قرآن کریم آن قدر خدای سبحان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احترام میکند که نام ایشان را به عنوان خطاب نمیبرد درباره انبیای دیگر ﴿یَا نُوحُ﴾ ، ﴿یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ ، ﴿یَا مُوسَی﴾ ، ﴿یَا عِیسَی﴾ اینها هست(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما درباره پیغمبر هرگز چنین خطابی نیست آنچه که مربوط به پیغمبر است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ یا اوایل ﴿أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ با این کنایات با این القاب با این عناوین تجلیلآمیز ذکر میکند، ولی در معراج کاملاً آنجا دیگر جریان خصوصی و مشافهه هست پشتسر هم آن حدیثی که درباره معراج هست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید خدایای سبحان به من چنین گفت، چنین گفت، چنین گفت آنجا مکرّر در مکرّر دارد که «یا أحمد»، «یا أحمد» ، «یا أحمد»، «یا أحمد» اینکه گفته میشود «الذی سُمّی فی السماء بأحمد» همین است آنجا سخن از «یا أحمد»، «یا أحمد»، «یا أحمد» فراوان است در حضور مردم خدای سبحان از پیغمبر به عنوان ﴿أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ با این جلال و شکوه ذکر میکند یکی دوجا که نام مبارک حضرت هست این به معنای خطاب نیست در قرآن کریم که اگر فرمود آن حضرت ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ آن به عنوان خطاب نیست یا اینکه او ﴿مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ﴾ آن هم به عنوان خطاب نیست این دو جا هست که به عنوان خطاب نیست هر جا که سخن از خطاب است با تجلیل و تکریم است ولی در ارتباطات خصوصی مکرّر به نام مبارک آن حضرت صدا میزند.
اما جریان مترفین و مرفّهین بیدرد اینها قبل از اینکه در قیامت به آن عذاب الیم گرفتار بشوند یک و یا قبل از اینکه در دنیا به عذاب تدمیری و سقوط همگانی گرفتار بشوند دو، تکتک اینها هم عذاب مقطعی دارند این سه، در دو جای قرآن قبلاً بحث گذشت یکی آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود که فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ فرمود این مترفین، مرفّهین بیدرد، این کفار این مشرکین که وضع مالیشان خوب است اما مترفانه و مرفّهانه دارند زندگی میکنند اموال و اولادشان شما را به شگفتی وادار نکند اینها یک وسیله عذاب است برای آنها که خدای سبحان او را با همین امور در دنیا عذاب میکند ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ این طور است.
بنابراین اینها گذشته از آن عذاب قیامت که ﴿أَخَذْنَا متْرَفِیهِم﴾ یک و گذشته از آن عذاب عمومی که ویرانی یک منطقه است دو، عذاب مقطعی هم دارند که مخصوص خود اینهاست و دامنگیر خود آنها خواهد شد.
پرسش: به وسیلهٴ اموال اینها به قول معروف در دنیا در رفاه زندگی میکند.
پاسخ: نه، میبینید یک فرزند معتاد پیدا میشود، یک اختلاف زن و شوهر پیدا میشود، یک ورود در یک شرکت قاچاقی پیدا میشود که سر از زندان دربیاورند غالب اینها گرفتارند این فیلمهایی که میبینید میسازند از زندگی همینهاست اینها که فنّاوری علمی ندارند اینها را از همین پروندهها دارند درمیآورند میسازند غالب این فیلمهایی که میبینید این از همین پروندههای قضایی این آلودههاست.
خب، اینکه فرمود: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ﴾ اینچنین بود ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ گاهی میفرماید خدای سبحان ظلم نمیکند خدای سبحان جهل ندارد اینجا در این موارد است که سخن از نفی ظلم نیست برای اینکه آیات دیگر فراوان بود و در همین آیه هم فرمود اینها به خودشان ظلم کردند اما خبیر بودن، بصیر بودن ناظر به این است که ما میدانیم به چه گروهی امر کردیم، چه چیزی امر کردیم میدانیم که چه گروهی خلاف کردند، چه گروهی درصدد توطئه بودند، چه گروهی افراد دیگر را شستشوی مغزی دادند به دنبال خودشان راه انداختند ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ حالا اگر مطالب دیگری مربوط به این آیه نبود انشاءالله وارد مطلب بعدی میشویم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است