- 728
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 53 تا 57 سوره اسراء - بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 53 تا 57 سوره اسراء" - بخش دوم
دربارهٴ زبان گفتند «قلیلُ الجِرم» است و «کَثیر الجُُرم»
مال مردم خوردن حرام است یعنی تصرّف در مال مردم نه اینکه مستقیماً ناظر به حرمت خوردن مال مردم باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِیناً ﴿53﴾ رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً ﴿54﴾ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً ﴿55﴾ قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ﴿56﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً ﴿57﴾
قسمت مهمّ مطالب مربوط به این آیات ارائه شد بعضی از آن مطالبی که مانده است عبارت از آن است که قول احسن ارجح است ولی قول حَسَن لازم است اینچنین نیست که انسان موظّف باشد لزوماً که احسنالأقوال را رعایت کند ولی قول حَسَن لازم است.
مطلب دوم آن است که دربارهٴ زبان گفتند «قلیلُ الجِرم» است و «کَثیر الجُُرم» در این کتابهای اخلاقی حدّاقل بیست گناه برای زبان ذکر کردند برای اینکه از گناهان زبان محفوظ بمانیم این عنوان قول را انتخاب کردند وگرنه فعل و نوشتن هم مثل خود قول است و بحث در این نیست که خداوند از قولِ غیر حَسَن جلوگیری کرد بعد ما القای خصوصیّت بکنیم به فعل غیر حَسن یا به کتابت غیر حَسن برسیم بلکه این قول عنوان مُشیر است یک وقت است میگوییم ما از قول غیر حَسن، از قول بد به فعل بد و نوشتار بد تعدّی میکنیم از باب تنقیح مَناط یا القای خصوصیّت و مانند آن این سخن درست نیست یک وقت است میگوییم تعبیر این قول عنوان مُشیرِ به کارِ به معنای مطلق است نظیر ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾ این ﴿لاَ تَأْکُلُوا﴾ یعنی مالِ مردم نخورید منظور این نیست که خوردن حرام است آن وقت ما از خوردن تعدّی میکنیم به تصرّف در پوشیدن و نوشیدن و نشستن و امثال ذلک از باب تنقیح مَناط یا القای خصوصیّت برای اینکه در ادبیات عُرفی وقتی میگویند مال مردم خوردن حرام است یعنی تصرّف در مال مردم نه اینکه ﴿لاَ تَأْکُلُوا﴾ مستقیماً ناظر به حرمتِ خوردن مال مردم باشد بعد از آن خوردن به پوشیدن و امثال ذلک تعدّی بکنیم از باب تنقیح مَناط یا القای خصوصیّت نشستن روی فرش غصبی حرام است، نشستن در خانهٴ غصبی حرام است، نشستن در اتومبیل غصبی حرام است و مانند آن.
این تعبیر مال مردم خوردن حرام است اشاره است به مطلق تصرّف این تعبیر به اینکه ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ یعنی هیچ حرفی نمیزند مگر اینکه فرشتهها مینویسند این عنوان مُشیر به کار است نه اینکه ما از این آیه تعدّی بکنیم به افعال و مکتوبات از باب تنقیح مناط یا القای خصوصیّت و مانند آن، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه مَلَق یعنی تملّق، چاپلوسی، کُرنش، مدح بیجا اینها هم قول غیر حَسن است اینها را هم قرآن نفی کرده اگر در بعضی از روایات دارد «اُحثوا فی وجوه المدّاحین التراب» از همین باب است، اگر در روایت آمده است که «إذا مُدِحَ الفاسق اهتذّ لذلک العرش» از همین قبیل است اینکه فرمود قولِ غیر حَسن نداشته باشید تنها راجع به کِذب و غیبت و امثال ذلک نیست تعدّی حرام است بالأخره، تعدّی یا افراط است یا تفریط از عدل گذشتن حرام است یا بالارفتن یا پایین آمدن همان طوری که تهمت و افترا حرام است، تملّق و چاپلوسی بیجا هم نارواست پس این را هم شامل خواهد شد.
فقر را در بحثهای قبل داشتیم املاق میگویند برای اینکه انسان فقیر مجبور است تملّق بکند ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ املاق به معنی فقر نیست بلکه چون فقیر گرفتار مَلَق، تملّق و کُرنش میشود گفتند املاق قسمت مهم فقر فرهنگی است «لا فَقر أشدّ من الجهل ولا مال أعدد من العقل» این در بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) هست که هیچ مالی پر عائدهتر و سودمندتر از عقل نیست و هیچ فقری بدتر از فقر فرهنگی نیست خب انسانی که فقر فرهنگی دارد چاپلوسی میکند این تملّق گاهی در اثر فقر مادّی است، گاهی در اثر فقر فرهنگی همه اینها را این آیه کریمه در بردارد ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ برای اینکه در همه موارد این عمومیّت علت باعث تعمیم حُکم است ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ خب اگر کسی چاپلوسی کرد یک عده را میرنجاند دیگر آن هم بالأخره باعث فساد خواهد بود، پس هم افراط بد است، هم تفریط ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ دلیل که عام شد، مدلول هم عام میشود ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِیناً﴾ که بحثش گذشت.
مطلب دیگر اینکه فرمود تمام کارهایی که شما انجام میدهید خدا اعلم است اگر واقعاً کسی عالِم باشد این اعلمبودن خدا به معنای تفضیلی است اما چون در حقیقت علم اساسی از آنِ ذات اقدس الهی است این افعل تعیینی است و نه تفضیلی یعنی علمِ حقیقی برای خداست او در حقیقت ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم﴾ است دیگران اگر عالِم باشند به تعلیم الهی است، پس اعلم به یک تقریب افعل تفضیلی است، به تقریب دیگر افعل تعیینی ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ﴾ و مصلحت و مفسده را هم او میداند، عاقبت را هم او میداند چون این آیه در مکّه نازل شد و مؤمنین درباره کفّار و مشرکین گاهی تندروی میکردند حالا که جنگ نیست لااقل اهانتهایی داشتند گاهی میگفتند شما اهل جهنّمید، عاقبتتان سوخت و سوز است و مانند آن فرمود این تعبیر را نکنید برای اینکه ممکن است که اینها ایمان بیاورند عاقبت اینها خوب باشد شما فعلاً تعبیر به جهنمیبودن اینها و تهدید به عذاب الهی و اینها نکنید از عاقبت امر کسی خبر ندارد ممکن است کسی فعلاً صالح باشد بعد طالح یا فعلاً طالح باشد بعد صالح شما از عواقب امر خبر ندارید با روش خوب سخن بگویید و کسی را هم تحقیر نکنید این آیه در فضای مکه نازل شد دیگر ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ﴾ بعد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو که وکیل نیستی، کَفیل نیستی یعنی مؤمنین هم نه وکیلاند، نه کفیل اینها باید امر به معروف کنند، نهی از منکر کنند از عواقب امر کسی باخبر نیست ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً﴾ و مؤمنین هم وُکلای مردم نیستند، کَفیل مردم نیستند تا بگویند عاقبت اینها دوزخ است باید بگویند این کار را اگر کسی ادامه بدهد پایانش آن است به طور کلّی اما حالا زید دوزخی است و عمرو بهشتی است این واقعاً روشن نیست چون «إنّما الأعمال بخواتیمها» و جریان عالمبودن به عواقب امور افراد را معلّل فرمود به علمِ مطلق الهی فرمود: ﴿وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نه تنها از احوال مردم حجاز باخبر است، بلکه از همه آنچه که در آسمانها و زمین است آگاه است آن علم مطلق الهی شامل این جریان خصوصی شما هم خواهد شد، این تمام شد.
بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ سلسله انبیا که آمدند یک نصاب لازمی باید همهشان داشته باشند یعنی باید عصمت باشد، علمِ غیب باشد، معجزه باشد اینها اصل این امور مشترک بین همه انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که به مقام نبوّت برسند در بحثهای نبوّت هم در علوم عقلی ملاحظه فرمودید که یک راه فکری ندارد معجزه و نبوّت و رسالت یک راه فکری ندارد یعنی کسی نمیتواند با درس خواندن بفهمد چطور پیغمبر این کار را انجام میدهد همه علوم بشری راه فکری دارد یعنی میشود کتاب نوشت، درس گفت، درس خواند فهمید که این آقا از این راه به این مقصد رسید اما نبوّت به قداست روح برمیگردد درسی نیست به وجود مبارک داود بگویند تو چطور این مُشت آهن سرد را در دست گذاشتی میشود موم این راهِ فکری ندارد تا یکی بگوید من این طور کردم، آن وِرد را خواندم، آن ذکر را خواندم آهن در دستم نرم شد ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ فرمود ما این کار را کردیم اما زِرهبافی راه فکری دارد دیگر هر علمی که تازه پیدا شده این با تعلیم دیگران قابل تکثیر است اما معجزه راهِ فکری ندارد به وجود مبارک موسای کلیم بگویند تو چطور میشود که این عصا را میاندازی میشود اژدهای دَمان.
این علم نیست یعنی علمِ حصولی نیست این به قداست و طهارت روح برمیگردد این راهِ فکری نیست که حالا به وجود مبارک ابراهیم خلیل بگویند چطور شد که آنجا رفتی آتش گلستان شد این راهِ درسی نیست، بنابراین ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آن را به همه انبیا داد، به همه مرسلین داد این اصلش را داد منتها مراتبش فرق میکند فرمود چون این انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در آن نِصاب لازم علمی و عملی و قداست روح و عصمت سهیماند ایمان به همه آنها واجب است لذا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ما میگوییم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ همه اینها انبیا هستند، همه اینها از طرف خدا آمدند، همه اینها معصوماند، همه اینها معجزهای که آوردند اوّلین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند بیاورند این مخصوص قرآن کریم نیست که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ خیر، ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ به اینکه کارِ موسای کلیم را بکنند، عصا بزنند به دریا آبهای رفته برود، نیامده نیاید یک سدّ آبی درست بشود این اصلاً از هیچ کس ساخته نیست نه قبل از موسای کلیم، نه همزمان او، نه «الی یوم القیامه» ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ اگر مردم جمع بشوند بتوانند کار موسای کلیم را بکنند که این میشود علم، کار وجود مبارک صالح هم همین طور بود ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ به اینکه از دلِ سنگ ناقهای دربیاورند ﴿نَاقَةَ اللَّهِ﴾ «ما قدروا علی ذلک» این قبل از وجود مبارک صالح این طور بود، همزمان آن حضرت این طور بود، «الی یوم القیامه» هم همین طور است معجزه چیزی نیست که بشر قبلاً میتوانست یا الآن بتواند یا بعداً بتواند البته وجود مبارک موسای کلیم میتوانست این کار را بکند، عیسای مسیح میتوانست این کار را بکند، انبیای دیگر میتوانستند این کار را بکنند(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما بشر عادی بتواند کاری که یکی از این انبیا کردند محال است آن وقت میشود این علم که، بنابراین این جریان که حالا انشاءالله به خواست خدا بعداً در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مطرح است که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ هرگز نمیتوانند ﴿وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ این خصیصهٴ معجزه است «المعجزةُ ما هی» معنایش این است که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ نمیتوانند بیاورند راهِ فکری ندارد که بفهمند و مشابه انجام بدهند این تحدّی برای همه است اما خب انبیا کاملاً میتوانند انجام بدهند پیامبری به اذن خدای سبحان همان کاری بکند که انبیای دیگر میکردند.
بنابراین چون انبیا(علیهم السلام) از قداست روح برخوردارند، از عصمت برخوردارند، از علمِ غیب برخوردارند، به اذن الهی به این مقام رسیدهاند ایمان ما به همهٴ اینها واجب است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا دارد که ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ ما هم همین طوریم دیگر بین هیچ کدام از اینها جدایی نمیاندازیم، به همه اینها هم ایمان داریم در بهترین مراکز عبادی ما که مشاهد مشرّفه است وقتی میخواهیم عرض ادب و احترام بکنیم از آدم شروع میکنیم تا به خاتم میرسیم بر آدم سلام میکنیم، بر نوح سلام میکنیم، بر ابراهیم سلام میکنیم، انبیای ابراهیمی را میشماریم آن ذوات مقدس را هم که نام مبارکشان در این زیارتنامهها نیست آنها را هم سلام میکنیم ضمناً، به همه آنها احترام میکنیم، به همه آنها ایمان داریم چون انبیا بودند ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در بخش پایانی آیهٴ 285 به این صورت آمده است ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ﴾ یعنی ﴿کَلٌّ﴾ میگویند خدایا ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾.
پرسش: معجزهٴ خاص یک پیغمبر را پیغمبر دیگر میتواند بیاورد؟
پاسخ: بله خب، بله باذن الله بله، اگر وجود مبارک موسای کلیم آن کار را کرد اگر ذات اقدس الهی به وجود مبارک عیسای مسیح اجازه میداد میتوانست انجام بدهد منتها مربوط به اذن الله هست دیگر اما در مورد افراد دیگر ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ اینها بخواهند یک عصا دست بگیرند همان عصای موسای کلیم را همان عصا را به دریا بزنند آب بَند بیاید محال است اینچنین نیست که برای عصا باشد که برای قداست روح است اگر روح به قداست نبوّت رسید باذن الله، به رسالت رسید باذن الله، این بله میتواند انجام بدهد وگرنه نه، خب.
پرسش: اینکه انبیا بعضیشان بر بعضی دیگر مقدّم هستند و تفضیل دارند...
پاسخ: حالا برسیم به تفضیل.
بنابراین یک اصل مشترکی بین همه انبیا هست از نظر قداست، از نظر عصمت، از نظر علمِ غیب که برابر آن در آیه 285 سورهٴ «بقره» آمده است که ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾، ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ همهشان پیغمبرند، از طرف خدا آمدند، حجت دارند، ما به همه آنها ایمان داریم، به همه آنها احترام میگذاریم، عرض ادب میکنیم، اما در مقام تفضیل خدای سبحان فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ در بخش اول جزء سوم سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است در همینجا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ این هم درست است، مُرسلین بعضها بر بعض افضلاند، نبیین بعضها بر بعض افضلاند این را هم ما ایمان داریم اما حالا کدام پیامبر بر کدام پیامبر افضلیّت دارد او را ما نمیدانیم فقط دربارهٴ اولواالعزم را به ما فرمودند که بر غیر اولواالعزم افضلاند این را میدانیم وجود مبارک خاتم را (علیهم آلاف التحیة والثناء) فرمود مُهیمن بر همه انبیاست، افضل من الکُلّ است این را میدانیم اما حالا تفضیل انبیا آیا یکجانبه است یا تفضیل متقابل او را نمیدانیم مگر یک روایت خاصّی داشته باشیم، دلیل نقلی خاصّی داشته باشیم.
تفضیل متقابل مثل این است که به وجود مبارک موسای کلیم یک سلسله معجزه دادند، به وجود مبارک عیسای مسیح(سلام الله علیهم) یک معجزهٴ دیگر دادند این تفضیل متقابل است مثل درخت سیب و درخت گلابی و درخت آلبالو و درخت هلو و اینها. یک تفضیل یکجانبه است، نه دوجانبه تفضیل یکجانبه برای تشریکهای طولی است که آن روز نمونهاش ذکر شد یک وقت است ما میگوییم این درخت سیب با این درخت هلو اینها تفاضل متقابل دارند یک وقت میگوییم درخت که نبات است نسبت به جماد تفضیل دارد این تفضیل یکجانبه است نه دوجانبه تفضیل یکجانبه در آن مراتب طولی است مثل اینکه عدد ده از عدد هشت نسبت به او بالاتر است تفاوت عدد هشت و عدد ده مثل تفاوت عالِم و اعلم یکجانبه است نه دوجانبه یعنی اعلم دوتا کار میکند آن برجستگی علمی که دارد آن را از عالم جدا میکند یک، یک کار بالعرضی هم میکند که عالم را از خودش جدا میکند این دو وگرنه از عالم هیچ کاری ساخته نیست عالم نمیتواند خود را از اعلم جدا کند برای اینکه عالم چیزی ندارد آن فقدان که مایز نیست مِیْز باید به وسیله امر وجودی باشد نداشتن که ممیّز نیست، نداشتن که فارق نیست داشتن فارق است این را میگویند امتیاز احاطی که محیط از مُحاط ممتاز است نه بالعکس اما تفاضل و تمیّز دوجانبه و متقابل برای تشکیکهای عرضی است یعنی اگر انسان وارد باغی شد درختی بود که هلو میداد، درختی بود که سیب میداد اینها یک تفاضل متقابل دارند آن خصوصیّتی دارد که این ندارد، این خصوصیّتی دارد که آن ندارد انبیا هم همین طورند گاهی تفاضلشان متقابل است مثل انبیای عرضی یک وقت است که تفاضلشان احاطی است، نه متقابل مثل فضیلت اولواالعزم(علیهم السلام) بر غیرشان یا فضیلت وجود مبارک حضرت خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بر همه انبیا.
فتحصّل که تفضیل یا دوجانبه است یا یکجانبه هر کدام از اینها باید به وسیله دلیل نقلی مشخص بشود عقل در اینجا چه راهی دارد که بفهمد فلان پیغمبر از فلان پیغمبر افضل است یا اینها مِیْزشان متقابل است و مانند آن.
پرسش: ببخشید از آیه میتواند استفاده کرد که حضرت داود بر سایر پیامبران غیر اولواالعزم برتری دارد از سیاق آیه، چون بعدش میفرماید: ﴿وآتَینا داود زَبورا﴾ میشود استفاده کرد که بر انبیای غیر اولواالعزم حضرت داود مثلاً برتری دارد؟
پاسخ: نه، سرّ اینکه زبور آنجا ذکر شد آنها فکر میکردند که از بنیاسرائیل که از همه انبیا باید از آنها باشد یک و هر پیامبری هم از اینهاست چون در جریان زبور مطرح است که ﴿لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ آنجا مژده میدهد به حکومت اسلامی مخصوصاً به ظهور وجود مبارک حضرت ولیّعصر(ارواحنا فداه) این جریان زبور را اینجا ذکر فرمود که ﴿وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ با اینکه زبور هم از صِنف کتابهایی باشد که احکام و قوانین فقهی و حقوقی باشد میگویند نیست مناجات است و ادعیه هست و مواعظ اخلاقی است و تربیتها اما از این استفاده نمیشود که ما به وجود مبارک داود چیزی دادیم به آنها ندادیم نه خیر به آنها هم چیزی دادیم که به وجود مبارک داود ندادیم در جریان تفاضل متقابل وجود مبارک موسیٰ و خضر(سلام الله علیهما) همین است دیگر اینچنین نیست که خِضر(سلام الله علیه) بالقول المطلق از موسای کلیم(علیه السلام) برتر باشد که این یک نبوّت تشریعی داشت معجزاتی وجود مبارک موسای کلیم داشت که خضر(سلام الله علیه) نداشت، بعضی از چیزها بود که خضر داشت وجود مبارک حضرت نداشت که مأمور بود که یاد بگیرد.
اینها تفاضل دوجانبه است مگر همه کمالاتی را که وجود مبارک موسی(علیه السلام) داشت خضر داشت؟ حیف این موسای کلیم که گرفتار این اسرائیلیها شد چه عظمت و جلالی برای موسای کلیم است آن مناجاتش در طور، آن تجلّی خدا به برکت موسای کلیم، آنکه ﴿تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾ اینها به برکت موسای کلیم بود موسی توانست تحمّل بکند کوه نمیتواند تحمّل بکند آن تجلّی الهی را حیف عظمت و جلال و قداست و ملکوتی وجود مبارک موسای کلیم بود که گرفتار این قوم شد.
به هر تقدیر اینکه به ما گفتند وقتی حرم مشرّف میشوید به تکتک اینها سلام بکنید این است، اینکه گفتند علما وارث انبیا هستند یعنی از اینها هم چیز یاد بگیرید شما هم بشوید وارث موسای کلیم دربارهٴ وجود مبارک سیدالشهداء هست که او وارث موسی بود، وارث عیسی بود، وارث ابراهیم بود، وارث نوح بود علما هم میتوانند وارث آنها باشند از آنها چیز یاد بگیرند از رفتار آنها، گفتار آنها حالا کسی از علما توقّع ندارد که بشوند نبیّ یا رسول که او شدنی نیست اما میتوانند از علوم و معارفی که اینها آوردند کمک بگیرند.
غرض این است که در جریان تفضیل موسی و خضر(سلام الله علیهما) ما راهی نداریم برای اثبات اینکه این فضیلت یکجانبه بود برای اینکه برای وجود مبارک موسای کلیم فضایل فراوانی است، خضر(سلام الله علیه) هم فضایل فراوانی دارد این میشود تفضیلهای متقابل نه یکجانبه.
پرسش: استاد در ادیان اینها هست یا خیر؟
پاسخ: دیگر خب بله دیگر ادیان هم همان کتابهایی که اینها آوردند دو قِسم است این فضیلت، فضیلتهای متقابل هست مثل انجیل و تورات اینها فضیلتهای متقابل دارند نه فضیلت یکجانبه برای اینکه در قرآن کریم نیامد که انجیل مُهیمِن بر تورات است دارد ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ تنها دین و کتابی که فضیلت یکجانبه دارد برابر قرآن کریم خود قرآن کریم است برای اینکه درباره قرآن آمده است که این ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ یک، ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ دو، هَیمَنه یعنی سلطنت، یعنی سیطره، یعنی برجستگی، یعنی اشراف، یعنی نفوذ این فقط درباره قرآن کریم آمده است دیگر. ممکن است که آنها دارای تفاضل متقابل باشند اما تفضیل یکجانبه اثبات نشده فقط درباره قرآن کریم اثبات شده. نعم، آنچه را که اولواالعزم آوردند نسبت به آنچه را که غیر اولواالعزم آوردند البته تفضیل یکجانبه است.
پرسش: در قضیهٴ ائمهٴ اطهار با انبیا(علیهم السلام) تفاضل است یا تفضیل؟
پاسخ: آنجا ممکن است که تفاضل یکجانبه باشد و ممکن است که تفاضل دوجانبه. نسبت به بعضی از خصوصیّتها تفضیل متقابل هست اما نسبت به مسئله قرآن و امثال ذلک تفضیل یکجانبه است برای اینکه ائمه(علیهم السلام) که با وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نورِ واحدند اینها عِدل قرآن کریماند یک و قرآن کریم مُهیمن بر کتابهای انبیای قبلی است دو، لذا ائمه(علیهم السلام) هِیمنه دارند بر انبیای دیگر از نظر مسئله کتاب و معارف و امثال ذلک اما حالا ذات اقدس الهی هر فضیلتی را که به انبیا داد به ائمه(علیهم السلام) داده باشد این باید با دلیل نقلی معتبر ثابت بشود از بعضی از ادلّه که کاملاً استفاده میشود هر کاری که آنها میتوانستند بکنند آنها میتوانند بکنند باذن الله این به وسیله دلیل عقلی ثابت نمیشود دلیل نقلی البته تأیید میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب این دلیل نقلی است، این دلیل نقلی است دیگر دلیل نقلی میتواند ثابت بکند ولی عقل راهی ندارد که مثلاً ثابت بکند که این تفضیل یکجانبه است یا دوجانبه دلیل نقلی هر جا روایت معتبر باشد ثابت میشود چه اینکه در بعضی از قسمتها ثابت شده است.
خب، ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ اصلاً زَبُور یعنی کتاب و مطلق کتاب است منتها اصطلاحاً به وجود مبارک داود این زبور داده شد وگرنه انبیا(علیهم السلام) دارای زبور بودند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیه 43 و 44 قبلاً گذشت که فرمود: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ ٭ بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ ما به اولیایمان، به انبیایمان، به مرسلیمان هم بیّنات دادیم، هم زُبُر. بیّنات یعنی معجزات که چیز شفّاف و روشن است زُبُر جمع زبور است زبور یعنی کتاب زبورِ به معنای مطلق کتاب به اینهایی که دارای کتاب بودند داده شد اما اصطلاحاً زبور نام کتاب خاصّی است که به وجود مبارک داود(سلام الله علیه) داده شد، خب.
﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ این بخش مربوط به نبوّت بود که گذشت. چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی توحید است و نبوّت و معاد این بحثهای عناصر محوری سهگانه مکرّر یکی پس از دیگری بازگو میشود دوباره برگشتند به مسئله توحید فرمود جریان توحید اگر شما بخواهید برای کلّ نظام چند مربّی قائل بشوید که باعث فساد میشود اینها ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ که برای آنهاست که مربوط به تعدّد آلهه در جهان است، اگر نسبت به ربوبیّت انسان و معبود بودن انسان و الوهیّت برای انسان باشد این در دو مقام بحث میشود یکی این آلههای که شما میپرستید این اصنام و اوثان از اینها که کاری ساخته نیست این را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» یا سایر سُوَر فرمود: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ آخر اینها را چرا میپرستید؟ ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ ، ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ این دستتراش خود را چرا تقدیس میکنید؟ خب افراد وقتی خیلی جاهل باشند این طورند اینچنین نیست که الآن که زمان علم است و عصر علم است این خرافات نباشد شما وقتی وارد سرزمین هند میشوید الیوم میبینید بسیاری از چیزها حتی موش را میپرستند این بتپرستهای هند برای موشها قداستی قائلاند بتهای گوناگونی دارند الیوم که دیگر عصر علم است دیگر وقتی کسی خدای ناکرده از معارف دور باشد و در یک فضای دیگر قرار بگیرد همین خرافات دامنگیر او میشود اینچنین نیست که مربوط به 1400 سال گذشته باشد بتها و سنگهایی را میپرستند که هفده، هیجده متر طولش است تراشیدند در برابر اینها سجده میکنند، خضوع میکنند که اگر تیری به اینها بخورد غوغایی بلند است، خب این برای اینها. فرمود اینها را چرا تقدیس میکنید ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ به زبان اینها سخن گفتند این یک بخش آیات که مربوط به فصل اول است.
فصل دوم درباره ملائکه که اینها سنبل آنها و نماد آنها و تمثال آنها و تندیس آنها و بالأخره مجسّمه آنهاست از ملائکه کاری ساخته نیست، از انبیا مثل عیسی و عُزیر(سلام الله علیهما) کاری ساخته نیست از قدّیسین بشر مثل اینها کاری ساخته نیست، از جن هم کاری ساخته نیست شما اینها را بخواهید بپرستید برای چه چیزی میپرستید.
پس بحث در سه فصل بود یک فصل مربوط به اثبات توحید بود که در کلّ عالم غیر از ذات اقدس الهی احدی اله نیست و الا فساد عالمگیر میشد، فصل دوم و سوم مربوط به آلههٴ دستتراش یا آلههٴ از قبیل فرشتهها و قدّیسین بشر و جنّ است که ﴿أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ فرمود اینها درست است که نظیر اصنام و اوثان نیستند اینها حرکت میکنند، رفتوآمد دارند، درک میکنند اما اینها کاری از اینها ساخته نیست مستقل نیستند خود اینها خدا را عبادت میکنند تا از خدای سبحان کمکی به اینها برسد چرا آخر اینها را میپرستید؟ اینها مشکل شما را نمیتوانند حل کنند خودشان میگویند «یا الله» خب شما بگویید «یا الله» خدا که ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است، ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ هست، «أقرب من کلّ شیء» است، ﴿إِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا﴾ است او هم قریب است، هم اقرب است، هم اقرب من حبل الورید است، هم ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ است خب این را بپرستید از آنها که کاری ساخته نیست این میشود جدال احسن، جدال احسن آن است که از مقدّماتی کمک گرفته بشود که اینها هم معقول است، هم مقبول برهانی اقامه میشود، یک جدال احسنی برهانش این است که هم به صورت شکل اول قابل تقریر است، هم به صورت شکل دوم، به صورت شکل اول این است که اینها مستقل نیستند و هر کسی که مستقل نبود خدا نیست پس اینها خدا نیستند، به صورت شکل دوم خدا آن است که مستقل باشد اینها مستقل نیستند پس اینها خدا نیستند به هر دو صورت هم به صورت شکل اول، هم به صورت شکل دوم کاملاً قابل تقریر است هم مسئلهٴ برهان در آن تأمین است، هم مسئله جدال احسن فرمود اینها را چرا میپرستید ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ بخوانید حالا اینها را که غیر از خدا اینها را چرا خدا را نمیخوانید قبلاً هم بحثش گذشت مشرک معنایش این نیست که قدری خدا را عبادت بکند قدری غیر خدا را این میشود ریاکار، مشرک اصلاً به نحو سالبهٴ کلیه خدا را عبادت نمیکند میگوید ما دسترسی به او نداریم معنای شرک این است که کاری که برای خداست، عبادتی که برای خداست برای خدا شریک قائل شدند میدهند به غیر خدا نه اینکه در عبادت قدری خدا، قدری بتها آن برای مُرایی است ریاکار بله، مشرکِ به این معناست اما بتپرست که اصلاً خدا را عبادت نمیکند به هیچ وجه خدا را عبادت نمیکند منتها عبادتی که برای خداست به غیر خدا میدهد لذا ﴿مِن دُونِهِ﴾، ﴿مِن دُونِهِ﴾ در همه موارد مطرح است یعنی خدا را عبادت نمیکنید دیگری را عبادت میکنید ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ نه اینکه «مَعه» ﴿مِن دُونِهِ﴾ اینها ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ نه میتوانند این مشکل شما را بردارند، نه میتوانند حالت شما را گوناگون بکنند، متحوّل بکنند آن که «مقلّب القلوب والأبصار» است، «محوّل الحول والأحوال» است او را بگویید «یا الله» از اینها کاری ساخته نیست اینها مستقل نیستند درست است اینها مثل اصنام و اوثان نیستند ولی اینها مشکلشان را به وسیله خدا حل میکنند خب خدا که به شما نزدیک است از او بخواهید دیگر ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ اینها ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ﴾ حالا یا اینها اصلاً کاری از اینها ساخته نیست کار فقط در دست خداست که برخی از اهل تفسیر گفتند نظیر فخررازی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بر او نقدی دارد یا نه، اینها مستقل نیستند در کارها که سیدناالاستاد این راه را طی کرده شما به سراغ کسی بروید که مستقل است حالا بعد آن تتمیماش اشاره میشود ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ نه میتوانند مشکل شما را برطرف کنند، نه میتوانند تحوّلی در حال شما ایجاد بکنند هیچ کاری از آنها ساخته نیست برای اینکه ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ یعنی این بُتها، این فرشتهها، این قدّیسین بشر مثل عیسی(سلام الله علیه)، عِزیر(سلام الله علیه) این بزرگان یا جنّی که شما اینها را عبادت میکنید ﴿أُولئِکَ﴾ که ﴿الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ این بتپرستها آنها را میخوانند اینها خودشان ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ آن بتهایی که بتپرستها ﴿یَدْعُونَ﴾ آنها را خود آن مَدعوّها میگویند «بکَ یا الله» منتظر تقرّب الی اللهاند وسیلهاند این ﴿ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ برای آنها هم هست به ما فرمود: ﴿ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ به آنها هم میگویند درباره آنها هم فرمود: ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾. وسیله یعنی راهی برای وصول و تقرّب نماز وسیله است، روزه وسیله است، اقرار به گناه وسیله است، عبودیّت ما وسیله است، اعتقاد به ربوبیّت او وسیله است، «جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» «یتوسّل الیک بربوبیّتک» اینها همه در ادعیه آمده برجستهترین وسیله همان ولایت اهلبیت است نماز وسیله است، روزه وسیله است، اقرار به گناه نزد خدای سبحان وسیله است، اعتراف به ربوبیّت او وسیله است در این مناجات شعبانیه و غیر شعبانیه به خدا عرض میکنیم خدایا تو که فرمودی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ من جای دیگر که اقرار نمیکنم که نزد تو دارم اقرار میکنم این اقرار به گناه را وسیله قرار دادم «جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی»، «یتوسّل الیک بربوبیّتک» اینها وسیله است ولایت وسیله است، عرض ادب وسیله است، تعزیرداری وسیله است اینهاست خود ملائکه هم وسیله دارند عبادتشان وسیله است فرمود خب اینها که دنبال وسیله میگردند این وسیله در دست شما هم هست شما چرا به دنبال اینها میروید؟ ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ﴾ آن اصنامی که، آن معبودهایی که ﴿الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ این گروه عبادتکنندهها، این مشرکان دعوت میکنند آنها را خود آنها ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ که میبینند ﴿أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ﴾ تلاش و کوشش میکنند تا ببینند هر کدام زودتر به لقای الهی نزدیکتر میشوند مقرّب بشوند نزد خدا رحمت او را امیدوارند و عذاب او را هراسناکاند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که اینها کسانیاند که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و هر کدام از اینها داعیهای داشته باشند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ ملائکه هم همین طورند بندگان الهیاند دیگر ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ بنابراین میفرماید چرا به دنبال غیر خدا میگردید؟ هیچ بهانهای ندارید که به دنبال غیر خدا بگردید او مستقل است، او قادر است، او به شما از هر چیزی نزدیکتر است، او به شما از هر کسی مهربانتر است، حتی از خود شما به خود شما مهربانتر است اینچنین نیست که کسی ـ معاذ الله ـ بگوید من به خودم رحیمتر از خدا به خودم هستم ـ معاذ الله ـ او ارحمالراحمین است بالقول المطلق ما که نمیدانیم مصلحت ما چه چیزی است او مصالح ما را از ما بهتر میداند، بهتر میتواند، بهتر میخواهد خب میشود او ارحم دیگر میشود ـ معاذ الله ـ کسی بگوید که من مصلحت خودم را بهتر از خدا میدانم یا مصلحت خودم را بهتر از خدا میتوانم یا مصلحت خدا را بهتر از خدا سخاوتمندانه انجام میدهم که ـ معاذ الله ـ خدا بُخل دارد محال است این او مصالح ما را بالقول المطلق بهتر از ما میداند، مصالح ما را بالقول المطلق از ما تواناتر است، مصالح ما را بالقول المطلق نسبت به ما بخشندهتر و سخاوتمندانهتر است.
فرمود شما چه موقع او را خواستید که جواب نداد؟ در دریا، در صحرا منتها او را نمیخواهید این کسی که قدرتی دارد حالا یا قدرت مقام دارد، یا قدرت بَنین و اولاد و اموال دارد یا جاهی دارد اگر ظلمی به او شده و به خدا مراجعه کرده این بخش وسیعی از دیدِ او متوجّه قدرت او، میز او، قبیلهٴ او، فامیل او، قلم او، قدم اوست «یا الله» هم میگوید خب این معلوم میشود این دعا اثر ندارد دیگر آن دعای خالص را ذات اقدس الهی مؤثر قرار میدهد این دعای خالص ولو مشرک بالأخره این در قرآن کم نیست آیاتی که میگوید این مشرکین وقتی سوار کشتی شدند در دریا دارند غرق میشوند میگویند «بک یا الله» ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ما آنجا به دادشان میرسیم، خب چه کسی گفت «یا الله» که خدا جواب نداد؟ دیگر از مشرک بدتر که شما ندارید که.
فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ وقتی اینها را به ساحل آوردیم دوباره بتپرستیشان را انجام میدهند اما در دریا راست گفتند چون در دریا برای همه اینها روشن شد که از بت و بتکده و بتساز و بتفروش خبری نیست ﴿إِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ﴾ احساس خطر کردند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ما چنین دعایی را حتماً جواب میدهیم. هیچکس بالقول المطلق به نحو سالبهٴ کلّیه این است هیچ کس خدا را نخواند که جواب نشنود این محال است با اخلاص فرمود این مشرک است، بتپرست است اما آنجا واقعاً ما را خواست ما هم جوابش را دادیم دیگر حالا که آمد ساحل دوباره یادش رفته، خب فرمود شما چه موقع خواستید او به شما جواب نداد؟ اگر میبینید دربارهٴ غیر مشرکین، درباره مؤمنین هم گاهی جواب نمیگیرند برای اینکه در روایات وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در آن بیان نورانیاش وقتی از حضرت سؤال کردند چطور ما دعا میکنیم دعای ما مستجاب نمیشود فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه» کسی را که نمیشناسید میخوانید اگر بدانید تمام کار به دست اوست خب یقیناً جواب میگیرید «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه». آن دعای آمیخته که انسان به قدرت خودش و به قدرت مال و فرزند و جاه و قبیله و اینها یک قدرت مَشوب است این قدرت مشوب که اثر ندارد.
«والحمد لله ربّ العالمین»
دربارهٴ زبان گفتند «قلیلُ الجِرم» است و «کَثیر الجُُرم»
مال مردم خوردن حرام است یعنی تصرّف در مال مردم نه اینکه مستقیماً ناظر به حرمت خوردن مال مردم باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِیناً ﴿53﴾ رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً ﴿54﴾ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً ﴿55﴾ قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ﴿56﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً ﴿57﴾
قسمت مهمّ مطالب مربوط به این آیات ارائه شد بعضی از آن مطالبی که مانده است عبارت از آن است که قول احسن ارجح است ولی قول حَسَن لازم است اینچنین نیست که انسان موظّف باشد لزوماً که احسنالأقوال را رعایت کند ولی قول حَسَن لازم است.
مطلب دوم آن است که دربارهٴ زبان گفتند «قلیلُ الجِرم» است و «کَثیر الجُُرم» در این کتابهای اخلاقی حدّاقل بیست گناه برای زبان ذکر کردند برای اینکه از گناهان زبان محفوظ بمانیم این عنوان قول را انتخاب کردند وگرنه فعل و نوشتن هم مثل خود قول است و بحث در این نیست که خداوند از قولِ غیر حَسَن جلوگیری کرد بعد ما القای خصوصیّت بکنیم به فعل غیر حَسن یا به کتابت غیر حَسن برسیم بلکه این قول عنوان مُشیر است یک وقت است میگوییم ما از قول غیر حَسن، از قول بد به فعل بد و نوشتار بد تعدّی میکنیم از باب تنقیح مَناط یا القای خصوصیّت و مانند آن این سخن درست نیست یک وقت است میگوییم تعبیر این قول عنوان مُشیرِ به کارِ به معنای مطلق است نظیر ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾ این ﴿لاَ تَأْکُلُوا﴾ یعنی مالِ مردم نخورید منظور این نیست که خوردن حرام است آن وقت ما از خوردن تعدّی میکنیم به تصرّف در پوشیدن و نوشیدن و نشستن و امثال ذلک از باب تنقیح مَناط یا القای خصوصیّت برای اینکه در ادبیات عُرفی وقتی میگویند مال مردم خوردن حرام است یعنی تصرّف در مال مردم نه اینکه ﴿لاَ تَأْکُلُوا﴾ مستقیماً ناظر به حرمتِ خوردن مال مردم باشد بعد از آن خوردن به پوشیدن و امثال ذلک تعدّی بکنیم از باب تنقیح مَناط یا القای خصوصیّت نشستن روی فرش غصبی حرام است، نشستن در خانهٴ غصبی حرام است، نشستن در اتومبیل غصبی حرام است و مانند آن.
این تعبیر مال مردم خوردن حرام است اشاره است به مطلق تصرّف این تعبیر به اینکه ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ یعنی هیچ حرفی نمیزند مگر اینکه فرشتهها مینویسند این عنوان مُشیر به کار است نه اینکه ما از این آیه تعدّی بکنیم به افعال و مکتوبات از باب تنقیح مناط یا القای خصوصیّت و مانند آن، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه مَلَق یعنی تملّق، چاپلوسی، کُرنش، مدح بیجا اینها هم قول غیر حَسن است اینها را هم قرآن نفی کرده اگر در بعضی از روایات دارد «اُحثوا فی وجوه المدّاحین التراب» از همین باب است، اگر در روایت آمده است که «إذا مُدِحَ الفاسق اهتذّ لذلک العرش» از همین قبیل است اینکه فرمود قولِ غیر حَسن نداشته باشید تنها راجع به کِذب و غیبت و امثال ذلک نیست تعدّی حرام است بالأخره، تعدّی یا افراط است یا تفریط از عدل گذشتن حرام است یا بالارفتن یا پایین آمدن همان طوری که تهمت و افترا حرام است، تملّق و چاپلوسی بیجا هم نارواست پس این را هم شامل خواهد شد.
فقر را در بحثهای قبل داشتیم املاق میگویند برای اینکه انسان فقیر مجبور است تملّق بکند ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ املاق به معنی فقر نیست بلکه چون فقیر گرفتار مَلَق، تملّق و کُرنش میشود گفتند املاق قسمت مهم فقر فرهنگی است «لا فَقر أشدّ من الجهل ولا مال أعدد من العقل» این در بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) هست که هیچ مالی پر عائدهتر و سودمندتر از عقل نیست و هیچ فقری بدتر از فقر فرهنگی نیست خب انسانی که فقر فرهنگی دارد چاپلوسی میکند این تملّق گاهی در اثر فقر مادّی است، گاهی در اثر فقر فرهنگی همه اینها را این آیه کریمه در بردارد ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ برای اینکه در همه موارد این عمومیّت علت باعث تعمیم حُکم است ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ خب اگر کسی چاپلوسی کرد یک عده را میرنجاند دیگر آن هم بالأخره باعث فساد خواهد بود، پس هم افراط بد است، هم تفریط ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ دلیل که عام شد، مدلول هم عام میشود ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِیناً﴾ که بحثش گذشت.
مطلب دیگر اینکه فرمود تمام کارهایی که شما انجام میدهید خدا اعلم است اگر واقعاً کسی عالِم باشد این اعلمبودن خدا به معنای تفضیلی است اما چون در حقیقت علم اساسی از آنِ ذات اقدس الهی است این افعل تعیینی است و نه تفضیلی یعنی علمِ حقیقی برای خداست او در حقیقت ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم﴾ است دیگران اگر عالِم باشند به تعلیم الهی است، پس اعلم به یک تقریب افعل تفضیلی است، به تقریب دیگر افعل تعیینی ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ﴾ و مصلحت و مفسده را هم او میداند، عاقبت را هم او میداند چون این آیه در مکّه نازل شد و مؤمنین درباره کفّار و مشرکین گاهی تندروی میکردند حالا که جنگ نیست لااقل اهانتهایی داشتند گاهی میگفتند شما اهل جهنّمید، عاقبتتان سوخت و سوز است و مانند آن فرمود این تعبیر را نکنید برای اینکه ممکن است که اینها ایمان بیاورند عاقبت اینها خوب باشد شما فعلاً تعبیر به جهنمیبودن اینها و تهدید به عذاب الهی و اینها نکنید از عاقبت امر کسی خبر ندارد ممکن است کسی فعلاً صالح باشد بعد طالح یا فعلاً طالح باشد بعد صالح شما از عواقب امر خبر ندارید با روش خوب سخن بگویید و کسی را هم تحقیر نکنید این آیه در فضای مکه نازل شد دیگر ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ﴾ بعد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو که وکیل نیستی، کَفیل نیستی یعنی مؤمنین هم نه وکیلاند، نه کفیل اینها باید امر به معروف کنند، نهی از منکر کنند از عواقب امر کسی باخبر نیست ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً﴾ و مؤمنین هم وُکلای مردم نیستند، کَفیل مردم نیستند تا بگویند عاقبت اینها دوزخ است باید بگویند این کار را اگر کسی ادامه بدهد پایانش آن است به طور کلّی اما حالا زید دوزخی است و عمرو بهشتی است این واقعاً روشن نیست چون «إنّما الأعمال بخواتیمها» و جریان عالمبودن به عواقب امور افراد را معلّل فرمود به علمِ مطلق الهی فرمود: ﴿وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نه تنها از احوال مردم حجاز باخبر است، بلکه از همه آنچه که در آسمانها و زمین است آگاه است آن علم مطلق الهی شامل این جریان خصوصی شما هم خواهد شد، این تمام شد.
بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ سلسله انبیا که آمدند یک نصاب لازمی باید همهشان داشته باشند یعنی باید عصمت باشد، علمِ غیب باشد، معجزه باشد اینها اصل این امور مشترک بین همه انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که به مقام نبوّت برسند در بحثهای نبوّت هم در علوم عقلی ملاحظه فرمودید که یک راه فکری ندارد معجزه و نبوّت و رسالت یک راه فکری ندارد یعنی کسی نمیتواند با درس خواندن بفهمد چطور پیغمبر این کار را انجام میدهد همه علوم بشری راه فکری دارد یعنی میشود کتاب نوشت، درس گفت، درس خواند فهمید که این آقا از این راه به این مقصد رسید اما نبوّت به قداست روح برمیگردد درسی نیست به وجود مبارک داود بگویند تو چطور این مُشت آهن سرد را در دست گذاشتی میشود موم این راهِ فکری ندارد تا یکی بگوید من این طور کردم، آن وِرد را خواندم، آن ذکر را خواندم آهن در دستم نرم شد ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ فرمود ما این کار را کردیم اما زِرهبافی راه فکری دارد دیگر هر علمی که تازه پیدا شده این با تعلیم دیگران قابل تکثیر است اما معجزه راهِ فکری ندارد به وجود مبارک موسای کلیم بگویند تو چطور میشود که این عصا را میاندازی میشود اژدهای دَمان.
این علم نیست یعنی علمِ حصولی نیست این به قداست و طهارت روح برمیگردد این راهِ فکری نیست که حالا به وجود مبارک ابراهیم خلیل بگویند چطور شد که آنجا رفتی آتش گلستان شد این راهِ درسی نیست، بنابراین ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آن را به همه انبیا داد، به همه مرسلین داد این اصلش را داد منتها مراتبش فرق میکند فرمود چون این انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در آن نِصاب لازم علمی و عملی و قداست روح و عصمت سهیماند ایمان به همه آنها واجب است لذا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ما میگوییم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ همه اینها انبیا هستند، همه اینها از طرف خدا آمدند، همه اینها معصوماند، همه اینها معجزهای که آوردند اوّلین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند بیاورند این مخصوص قرآن کریم نیست که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ خیر، ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ به اینکه کارِ موسای کلیم را بکنند، عصا بزنند به دریا آبهای رفته برود، نیامده نیاید یک سدّ آبی درست بشود این اصلاً از هیچ کس ساخته نیست نه قبل از موسای کلیم، نه همزمان او، نه «الی یوم القیامه» ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ اگر مردم جمع بشوند بتوانند کار موسای کلیم را بکنند که این میشود علم، کار وجود مبارک صالح هم همین طور بود ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ به اینکه از دلِ سنگ ناقهای دربیاورند ﴿نَاقَةَ اللَّهِ﴾ «ما قدروا علی ذلک» این قبل از وجود مبارک صالح این طور بود، همزمان آن حضرت این طور بود، «الی یوم القیامه» هم همین طور است معجزه چیزی نیست که بشر قبلاً میتوانست یا الآن بتواند یا بعداً بتواند البته وجود مبارک موسای کلیم میتوانست این کار را بکند، عیسای مسیح میتوانست این کار را بکند، انبیای دیگر میتوانستند این کار را بکنند(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما بشر عادی بتواند کاری که یکی از این انبیا کردند محال است آن وقت میشود این علم که، بنابراین این جریان که حالا انشاءالله به خواست خدا بعداً در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مطرح است که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ هرگز نمیتوانند ﴿وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ این خصیصهٴ معجزه است «المعجزةُ ما هی» معنایش این است که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ نمیتوانند بیاورند راهِ فکری ندارد که بفهمند و مشابه انجام بدهند این تحدّی برای همه است اما خب انبیا کاملاً میتوانند انجام بدهند پیامبری به اذن خدای سبحان همان کاری بکند که انبیای دیگر میکردند.
بنابراین چون انبیا(علیهم السلام) از قداست روح برخوردارند، از عصمت برخوردارند، از علمِ غیب برخوردارند، به اذن الهی به این مقام رسیدهاند ایمان ما به همهٴ اینها واجب است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا دارد که ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ ما هم همین طوریم دیگر بین هیچ کدام از اینها جدایی نمیاندازیم، به همه اینها هم ایمان داریم در بهترین مراکز عبادی ما که مشاهد مشرّفه است وقتی میخواهیم عرض ادب و احترام بکنیم از آدم شروع میکنیم تا به خاتم میرسیم بر آدم سلام میکنیم، بر نوح سلام میکنیم، بر ابراهیم سلام میکنیم، انبیای ابراهیمی را میشماریم آن ذوات مقدس را هم که نام مبارکشان در این زیارتنامهها نیست آنها را هم سلام میکنیم ضمناً، به همه آنها احترام میکنیم، به همه آنها ایمان داریم چون انبیا بودند ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در بخش پایانی آیهٴ 285 به این صورت آمده است ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ﴾ یعنی ﴿کَلٌّ﴾ میگویند خدایا ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾.
پرسش: معجزهٴ خاص یک پیغمبر را پیغمبر دیگر میتواند بیاورد؟
پاسخ: بله خب، بله باذن الله بله، اگر وجود مبارک موسای کلیم آن کار را کرد اگر ذات اقدس الهی به وجود مبارک عیسای مسیح اجازه میداد میتوانست انجام بدهد منتها مربوط به اذن الله هست دیگر اما در مورد افراد دیگر ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ اینها بخواهند یک عصا دست بگیرند همان عصای موسای کلیم را همان عصا را به دریا بزنند آب بَند بیاید محال است اینچنین نیست که برای عصا باشد که برای قداست روح است اگر روح به قداست نبوّت رسید باذن الله، به رسالت رسید باذن الله، این بله میتواند انجام بدهد وگرنه نه، خب.
پرسش: اینکه انبیا بعضیشان بر بعضی دیگر مقدّم هستند و تفضیل دارند...
پاسخ: حالا برسیم به تفضیل.
بنابراین یک اصل مشترکی بین همه انبیا هست از نظر قداست، از نظر عصمت، از نظر علمِ غیب که برابر آن در آیه 285 سورهٴ «بقره» آمده است که ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾، ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ همهشان پیغمبرند، از طرف خدا آمدند، حجت دارند، ما به همه آنها ایمان داریم، به همه آنها احترام میگذاریم، عرض ادب میکنیم، اما در مقام تفضیل خدای سبحان فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ در بخش اول جزء سوم سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است در همینجا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ این هم درست است، مُرسلین بعضها بر بعض افضلاند، نبیین بعضها بر بعض افضلاند این را هم ما ایمان داریم اما حالا کدام پیامبر بر کدام پیامبر افضلیّت دارد او را ما نمیدانیم فقط دربارهٴ اولواالعزم را به ما فرمودند که بر غیر اولواالعزم افضلاند این را میدانیم وجود مبارک خاتم را (علیهم آلاف التحیة والثناء) فرمود مُهیمن بر همه انبیاست، افضل من الکُلّ است این را میدانیم اما حالا تفضیل انبیا آیا یکجانبه است یا تفضیل متقابل او را نمیدانیم مگر یک روایت خاصّی داشته باشیم، دلیل نقلی خاصّی داشته باشیم.
تفضیل متقابل مثل این است که به وجود مبارک موسای کلیم یک سلسله معجزه دادند، به وجود مبارک عیسای مسیح(سلام الله علیهم) یک معجزهٴ دیگر دادند این تفضیل متقابل است مثل درخت سیب و درخت گلابی و درخت آلبالو و درخت هلو و اینها. یک تفضیل یکجانبه است، نه دوجانبه تفضیل یکجانبه برای تشریکهای طولی است که آن روز نمونهاش ذکر شد یک وقت است ما میگوییم این درخت سیب با این درخت هلو اینها تفاضل متقابل دارند یک وقت میگوییم درخت که نبات است نسبت به جماد تفضیل دارد این تفضیل یکجانبه است نه دوجانبه تفضیل یکجانبه در آن مراتب طولی است مثل اینکه عدد ده از عدد هشت نسبت به او بالاتر است تفاوت عدد هشت و عدد ده مثل تفاوت عالِم و اعلم یکجانبه است نه دوجانبه یعنی اعلم دوتا کار میکند آن برجستگی علمی که دارد آن را از عالم جدا میکند یک، یک کار بالعرضی هم میکند که عالم را از خودش جدا میکند این دو وگرنه از عالم هیچ کاری ساخته نیست عالم نمیتواند خود را از اعلم جدا کند برای اینکه عالم چیزی ندارد آن فقدان که مایز نیست مِیْز باید به وسیله امر وجودی باشد نداشتن که ممیّز نیست، نداشتن که فارق نیست داشتن فارق است این را میگویند امتیاز احاطی که محیط از مُحاط ممتاز است نه بالعکس اما تفاضل و تمیّز دوجانبه و متقابل برای تشکیکهای عرضی است یعنی اگر انسان وارد باغی شد درختی بود که هلو میداد، درختی بود که سیب میداد اینها یک تفاضل متقابل دارند آن خصوصیّتی دارد که این ندارد، این خصوصیّتی دارد که آن ندارد انبیا هم همین طورند گاهی تفاضلشان متقابل است مثل انبیای عرضی یک وقت است که تفاضلشان احاطی است، نه متقابل مثل فضیلت اولواالعزم(علیهم السلام) بر غیرشان یا فضیلت وجود مبارک حضرت خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بر همه انبیا.
فتحصّل که تفضیل یا دوجانبه است یا یکجانبه هر کدام از اینها باید به وسیله دلیل نقلی مشخص بشود عقل در اینجا چه راهی دارد که بفهمد فلان پیغمبر از فلان پیغمبر افضل است یا اینها مِیْزشان متقابل است و مانند آن.
پرسش: ببخشید از آیه میتواند استفاده کرد که حضرت داود بر سایر پیامبران غیر اولواالعزم برتری دارد از سیاق آیه، چون بعدش میفرماید: ﴿وآتَینا داود زَبورا﴾ میشود استفاده کرد که بر انبیای غیر اولواالعزم حضرت داود مثلاً برتری دارد؟
پاسخ: نه، سرّ اینکه زبور آنجا ذکر شد آنها فکر میکردند که از بنیاسرائیل که از همه انبیا باید از آنها باشد یک و هر پیامبری هم از اینهاست چون در جریان زبور مطرح است که ﴿لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ آنجا مژده میدهد به حکومت اسلامی مخصوصاً به ظهور وجود مبارک حضرت ولیّعصر(ارواحنا فداه) این جریان زبور را اینجا ذکر فرمود که ﴿وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ با اینکه زبور هم از صِنف کتابهایی باشد که احکام و قوانین فقهی و حقوقی باشد میگویند نیست مناجات است و ادعیه هست و مواعظ اخلاقی است و تربیتها اما از این استفاده نمیشود که ما به وجود مبارک داود چیزی دادیم به آنها ندادیم نه خیر به آنها هم چیزی دادیم که به وجود مبارک داود ندادیم در جریان تفاضل متقابل وجود مبارک موسیٰ و خضر(سلام الله علیهما) همین است دیگر اینچنین نیست که خِضر(سلام الله علیه) بالقول المطلق از موسای کلیم(علیه السلام) برتر باشد که این یک نبوّت تشریعی داشت معجزاتی وجود مبارک موسای کلیم داشت که خضر(سلام الله علیه) نداشت، بعضی از چیزها بود که خضر داشت وجود مبارک حضرت نداشت که مأمور بود که یاد بگیرد.
اینها تفاضل دوجانبه است مگر همه کمالاتی را که وجود مبارک موسی(علیه السلام) داشت خضر داشت؟ حیف این موسای کلیم که گرفتار این اسرائیلیها شد چه عظمت و جلالی برای موسای کلیم است آن مناجاتش در طور، آن تجلّی خدا به برکت موسای کلیم، آنکه ﴿تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾ اینها به برکت موسای کلیم بود موسی توانست تحمّل بکند کوه نمیتواند تحمّل بکند آن تجلّی الهی را حیف عظمت و جلال و قداست و ملکوتی وجود مبارک موسای کلیم بود که گرفتار این قوم شد.
به هر تقدیر اینکه به ما گفتند وقتی حرم مشرّف میشوید به تکتک اینها سلام بکنید این است، اینکه گفتند علما وارث انبیا هستند یعنی از اینها هم چیز یاد بگیرید شما هم بشوید وارث موسای کلیم دربارهٴ وجود مبارک سیدالشهداء هست که او وارث موسی بود، وارث عیسی بود، وارث ابراهیم بود، وارث نوح بود علما هم میتوانند وارث آنها باشند از آنها چیز یاد بگیرند از رفتار آنها، گفتار آنها حالا کسی از علما توقّع ندارد که بشوند نبیّ یا رسول که او شدنی نیست اما میتوانند از علوم و معارفی که اینها آوردند کمک بگیرند.
غرض این است که در جریان تفضیل موسی و خضر(سلام الله علیهما) ما راهی نداریم برای اثبات اینکه این فضیلت یکجانبه بود برای اینکه برای وجود مبارک موسای کلیم فضایل فراوانی است، خضر(سلام الله علیه) هم فضایل فراوانی دارد این میشود تفضیلهای متقابل نه یکجانبه.
پرسش: استاد در ادیان اینها هست یا خیر؟
پاسخ: دیگر خب بله دیگر ادیان هم همان کتابهایی که اینها آوردند دو قِسم است این فضیلت، فضیلتهای متقابل هست مثل انجیل و تورات اینها فضیلتهای متقابل دارند نه فضیلت یکجانبه برای اینکه در قرآن کریم نیامد که انجیل مُهیمِن بر تورات است دارد ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ تنها دین و کتابی که فضیلت یکجانبه دارد برابر قرآن کریم خود قرآن کریم است برای اینکه درباره قرآن آمده است که این ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ یک، ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ دو، هَیمَنه یعنی سلطنت، یعنی سیطره، یعنی برجستگی، یعنی اشراف، یعنی نفوذ این فقط درباره قرآن کریم آمده است دیگر. ممکن است که آنها دارای تفاضل متقابل باشند اما تفضیل یکجانبه اثبات نشده فقط درباره قرآن کریم اثبات شده. نعم، آنچه را که اولواالعزم آوردند نسبت به آنچه را که غیر اولواالعزم آوردند البته تفضیل یکجانبه است.
پرسش: در قضیهٴ ائمهٴ اطهار با انبیا(علیهم السلام) تفاضل است یا تفضیل؟
پاسخ: آنجا ممکن است که تفاضل یکجانبه باشد و ممکن است که تفاضل دوجانبه. نسبت به بعضی از خصوصیّتها تفضیل متقابل هست اما نسبت به مسئله قرآن و امثال ذلک تفضیل یکجانبه است برای اینکه ائمه(علیهم السلام) که با وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نورِ واحدند اینها عِدل قرآن کریماند یک و قرآن کریم مُهیمن بر کتابهای انبیای قبلی است دو، لذا ائمه(علیهم السلام) هِیمنه دارند بر انبیای دیگر از نظر مسئله کتاب و معارف و امثال ذلک اما حالا ذات اقدس الهی هر فضیلتی را که به انبیا داد به ائمه(علیهم السلام) داده باشد این باید با دلیل نقلی معتبر ثابت بشود از بعضی از ادلّه که کاملاً استفاده میشود هر کاری که آنها میتوانستند بکنند آنها میتوانند بکنند باذن الله این به وسیله دلیل عقلی ثابت نمیشود دلیل نقلی البته تأیید میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب این دلیل نقلی است، این دلیل نقلی است دیگر دلیل نقلی میتواند ثابت بکند ولی عقل راهی ندارد که مثلاً ثابت بکند که این تفضیل یکجانبه است یا دوجانبه دلیل نقلی هر جا روایت معتبر باشد ثابت میشود چه اینکه در بعضی از قسمتها ثابت شده است.
خب، ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ اصلاً زَبُور یعنی کتاب و مطلق کتاب است منتها اصطلاحاً به وجود مبارک داود این زبور داده شد وگرنه انبیا(علیهم السلام) دارای زبور بودند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیه 43 و 44 قبلاً گذشت که فرمود: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ ٭ بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ﴾ ما به اولیایمان، به انبیایمان، به مرسلیمان هم بیّنات دادیم، هم زُبُر. بیّنات یعنی معجزات که چیز شفّاف و روشن است زُبُر جمع زبور است زبور یعنی کتاب زبورِ به معنای مطلق کتاب به اینهایی که دارای کتاب بودند داده شد اما اصطلاحاً زبور نام کتاب خاصّی است که به وجود مبارک داود(سلام الله علیه) داده شد، خب.
﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ این بخش مربوط به نبوّت بود که گذشت. چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی توحید است و نبوّت و معاد این بحثهای عناصر محوری سهگانه مکرّر یکی پس از دیگری بازگو میشود دوباره برگشتند به مسئله توحید فرمود جریان توحید اگر شما بخواهید برای کلّ نظام چند مربّی قائل بشوید که باعث فساد میشود اینها ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ که برای آنهاست که مربوط به تعدّد آلهه در جهان است، اگر نسبت به ربوبیّت انسان و معبود بودن انسان و الوهیّت برای انسان باشد این در دو مقام بحث میشود یکی این آلههای که شما میپرستید این اصنام و اوثان از اینها که کاری ساخته نیست این را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» یا سایر سُوَر فرمود: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ آخر اینها را چرا میپرستید؟ ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ ، ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ این دستتراش خود را چرا تقدیس میکنید؟ خب افراد وقتی خیلی جاهل باشند این طورند اینچنین نیست که الآن که زمان علم است و عصر علم است این خرافات نباشد شما وقتی وارد سرزمین هند میشوید الیوم میبینید بسیاری از چیزها حتی موش را میپرستند این بتپرستهای هند برای موشها قداستی قائلاند بتهای گوناگونی دارند الیوم که دیگر عصر علم است دیگر وقتی کسی خدای ناکرده از معارف دور باشد و در یک فضای دیگر قرار بگیرد همین خرافات دامنگیر او میشود اینچنین نیست که مربوط به 1400 سال گذشته باشد بتها و سنگهایی را میپرستند که هفده، هیجده متر طولش است تراشیدند در برابر اینها سجده میکنند، خضوع میکنند که اگر تیری به اینها بخورد غوغایی بلند است، خب این برای اینها. فرمود اینها را چرا تقدیس میکنید ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ به زبان اینها سخن گفتند این یک بخش آیات که مربوط به فصل اول است.
فصل دوم درباره ملائکه که اینها سنبل آنها و نماد آنها و تمثال آنها و تندیس آنها و بالأخره مجسّمه آنهاست از ملائکه کاری ساخته نیست، از انبیا مثل عیسی و عُزیر(سلام الله علیهما) کاری ساخته نیست از قدّیسین بشر مثل اینها کاری ساخته نیست، از جن هم کاری ساخته نیست شما اینها را بخواهید بپرستید برای چه چیزی میپرستید.
پس بحث در سه فصل بود یک فصل مربوط به اثبات توحید بود که در کلّ عالم غیر از ذات اقدس الهی احدی اله نیست و الا فساد عالمگیر میشد، فصل دوم و سوم مربوط به آلههٴ دستتراش یا آلههٴ از قبیل فرشتهها و قدّیسین بشر و جنّ است که ﴿أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ فرمود اینها درست است که نظیر اصنام و اوثان نیستند اینها حرکت میکنند، رفتوآمد دارند، درک میکنند اما اینها کاری از اینها ساخته نیست مستقل نیستند خود اینها خدا را عبادت میکنند تا از خدای سبحان کمکی به اینها برسد چرا آخر اینها را میپرستید؟ اینها مشکل شما را نمیتوانند حل کنند خودشان میگویند «یا الله» خب شما بگویید «یا الله» خدا که ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است، ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ هست، «أقرب من کلّ شیء» است، ﴿إِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا﴾ است او هم قریب است، هم اقرب است، هم اقرب من حبل الورید است، هم ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ است خب این را بپرستید از آنها که کاری ساخته نیست این میشود جدال احسن، جدال احسن آن است که از مقدّماتی کمک گرفته بشود که اینها هم معقول است، هم مقبول برهانی اقامه میشود، یک جدال احسنی برهانش این است که هم به صورت شکل اول قابل تقریر است، هم به صورت شکل دوم، به صورت شکل اول این است که اینها مستقل نیستند و هر کسی که مستقل نبود خدا نیست پس اینها خدا نیستند، به صورت شکل دوم خدا آن است که مستقل باشد اینها مستقل نیستند پس اینها خدا نیستند به هر دو صورت هم به صورت شکل اول، هم به صورت شکل دوم کاملاً قابل تقریر است هم مسئلهٴ برهان در آن تأمین است، هم مسئله جدال احسن فرمود اینها را چرا میپرستید ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ بخوانید حالا اینها را که غیر از خدا اینها را چرا خدا را نمیخوانید قبلاً هم بحثش گذشت مشرک معنایش این نیست که قدری خدا را عبادت بکند قدری غیر خدا را این میشود ریاکار، مشرک اصلاً به نحو سالبهٴ کلیه خدا را عبادت نمیکند میگوید ما دسترسی به او نداریم معنای شرک این است که کاری که برای خداست، عبادتی که برای خداست برای خدا شریک قائل شدند میدهند به غیر خدا نه اینکه در عبادت قدری خدا، قدری بتها آن برای مُرایی است ریاکار بله، مشرکِ به این معناست اما بتپرست که اصلاً خدا را عبادت نمیکند به هیچ وجه خدا را عبادت نمیکند منتها عبادتی که برای خداست به غیر خدا میدهد لذا ﴿مِن دُونِهِ﴾، ﴿مِن دُونِهِ﴾ در همه موارد مطرح است یعنی خدا را عبادت نمیکنید دیگری را عبادت میکنید ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ نه اینکه «مَعه» ﴿مِن دُونِهِ﴾ اینها ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ نه میتوانند این مشکل شما را بردارند، نه میتوانند حالت شما را گوناگون بکنند، متحوّل بکنند آن که «مقلّب القلوب والأبصار» است، «محوّل الحول والأحوال» است او را بگویید «یا الله» از اینها کاری ساخته نیست اینها مستقل نیستند درست است اینها مثل اصنام و اوثان نیستند ولی اینها مشکلشان را به وسیله خدا حل میکنند خب خدا که به شما نزدیک است از او بخواهید دیگر ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ اینها ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ﴾ حالا یا اینها اصلاً کاری از اینها ساخته نیست کار فقط در دست خداست که برخی از اهل تفسیر گفتند نظیر فخررازی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بر او نقدی دارد یا نه، اینها مستقل نیستند در کارها که سیدناالاستاد این راه را طی کرده شما به سراغ کسی بروید که مستقل است حالا بعد آن تتمیماش اشاره میشود ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ نه میتوانند مشکل شما را برطرف کنند، نه میتوانند تحوّلی در حال شما ایجاد بکنند هیچ کاری از آنها ساخته نیست برای اینکه ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ یعنی این بُتها، این فرشتهها، این قدّیسین بشر مثل عیسی(سلام الله علیه)، عِزیر(سلام الله علیه) این بزرگان یا جنّی که شما اینها را عبادت میکنید ﴿أُولئِکَ﴾ که ﴿الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ این بتپرستها آنها را میخوانند اینها خودشان ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ آن بتهایی که بتپرستها ﴿یَدْعُونَ﴾ آنها را خود آن مَدعوّها میگویند «بکَ یا الله» منتظر تقرّب الی اللهاند وسیلهاند این ﴿ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ برای آنها هم هست به ما فرمود: ﴿ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ به آنها هم میگویند درباره آنها هم فرمود: ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾. وسیله یعنی راهی برای وصول و تقرّب نماز وسیله است، روزه وسیله است، اقرار به گناه وسیله است، عبودیّت ما وسیله است، اعتقاد به ربوبیّت او وسیله است، «جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» «یتوسّل الیک بربوبیّتک» اینها همه در ادعیه آمده برجستهترین وسیله همان ولایت اهلبیت است نماز وسیله است، روزه وسیله است، اقرار به گناه نزد خدای سبحان وسیله است، اعتراف به ربوبیّت او وسیله است در این مناجات شعبانیه و غیر شعبانیه به خدا عرض میکنیم خدایا تو که فرمودی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ من جای دیگر که اقرار نمیکنم که نزد تو دارم اقرار میکنم این اقرار به گناه را وسیله قرار دادم «جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی»، «یتوسّل الیک بربوبیّتک» اینها وسیله است ولایت وسیله است، عرض ادب وسیله است، تعزیرداری وسیله است اینهاست خود ملائکه هم وسیله دارند عبادتشان وسیله است فرمود خب اینها که دنبال وسیله میگردند این وسیله در دست شما هم هست شما چرا به دنبال اینها میروید؟ ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ﴾ آن اصنامی که، آن معبودهایی که ﴿الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ این گروه عبادتکنندهها، این مشرکان دعوت میکنند آنها را خود آنها ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ که میبینند ﴿أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ﴾ تلاش و کوشش میکنند تا ببینند هر کدام زودتر به لقای الهی نزدیکتر میشوند مقرّب بشوند نزد خدا رحمت او را امیدوارند و عذاب او را هراسناکاند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که اینها کسانیاند که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و هر کدام از اینها داعیهای داشته باشند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ ملائکه هم همین طورند بندگان الهیاند دیگر ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ بنابراین میفرماید چرا به دنبال غیر خدا میگردید؟ هیچ بهانهای ندارید که به دنبال غیر خدا بگردید او مستقل است، او قادر است، او به شما از هر چیزی نزدیکتر است، او به شما از هر کسی مهربانتر است، حتی از خود شما به خود شما مهربانتر است اینچنین نیست که کسی ـ معاذ الله ـ بگوید من به خودم رحیمتر از خدا به خودم هستم ـ معاذ الله ـ او ارحمالراحمین است بالقول المطلق ما که نمیدانیم مصلحت ما چه چیزی است او مصالح ما را از ما بهتر میداند، بهتر میتواند، بهتر میخواهد خب میشود او ارحم دیگر میشود ـ معاذ الله ـ کسی بگوید که من مصلحت خودم را بهتر از خدا میدانم یا مصلحت خودم را بهتر از خدا میتوانم یا مصلحت خدا را بهتر از خدا سخاوتمندانه انجام میدهم که ـ معاذ الله ـ خدا بُخل دارد محال است این او مصالح ما را بالقول المطلق بهتر از ما میداند، مصالح ما را بالقول المطلق از ما تواناتر است، مصالح ما را بالقول المطلق نسبت به ما بخشندهتر و سخاوتمندانهتر است.
فرمود شما چه موقع او را خواستید که جواب نداد؟ در دریا، در صحرا منتها او را نمیخواهید این کسی که قدرتی دارد حالا یا قدرت مقام دارد، یا قدرت بَنین و اولاد و اموال دارد یا جاهی دارد اگر ظلمی به او شده و به خدا مراجعه کرده این بخش وسیعی از دیدِ او متوجّه قدرت او، میز او، قبیلهٴ او، فامیل او، قلم او، قدم اوست «یا الله» هم میگوید خب این معلوم میشود این دعا اثر ندارد دیگر آن دعای خالص را ذات اقدس الهی مؤثر قرار میدهد این دعای خالص ولو مشرک بالأخره این در قرآن کم نیست آیاتی که میگوید این مشرکین وقتی سوار کشتی شدند در دریا دارند غرق میشوند میگویند «بک یا الله» ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ما آنجا به دادشان میرسیم، خب چه کسی گفت «یا الله» که خدا جواب نداد؟ دیگر از مشرک بدتر که شما ندارید که.
فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ وقتی اینها را به ساحل آوردیم دوباره بتپرستیشان را انجام میدهند اما در دریا راست گفتند چون در دریا برای همه اینها روشن شد که از بت و بتکده و بتساز و بتفروش خبری نیست ﴿إِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ﴾ احساس خطر کردند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ما چنین دعایی را حتماً جواب میدهیم. هیچکس بالقول المطلق به نحو سالبهٴ کلّیه این است هیچ کس خدا را نخواند که جواب نشنود این محال است با اخلاص فرمود این مشرک است، بتپرست است اما آنجا واقعاً ما را خواست ما هم جوابش را دادیم دیگر حالا که آمد ساحل دوباره یادش رفته، خب فرمود شما چه موقع خواستید او به شما جواب نداد؟ اگر میبینید دربارهٴ غیر مشرکین، درباره مؤمنین هم گاهی جواب نمیگیرند برای اینکه در روایات وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در آن بیان نورانیاش وقتی از حضرت سؤال کردند چطور ما دعا میکنیم دعای ما مستجاب نمیشود فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه» کسی را که نمیشناسید میخوانید اگر بدانید تمام کار به دست اوست خب یقیناً جواب میگیرید «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفونه». آن دعای آمیخته که انسان به قدرت خودش و به قدرت مال و فرزند و جاه و قبیله و اینها یک قدرت مَشوب است این قدرت مشوب که اثر ندارد.
«والحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است