- 476
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 88 و 89 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 88 و 89 سوره اسراء"
کلّ قرآن کریم الفاظ او، معانی او، پیوند الفاظ و معانی همه صنع الهی است.
قرآن یکی از تحدّیاتش این است که این کتاب شریف هیچ آیهاش با آیهٴ دیگر مخالف نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾
تاکنون روشن شد که کلّ قرآن کریم الفاظ او, معانی او, پیوند الفاظ و معانی همه و همه ساخت الهی و صنع الهی است و لاغیر و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهٴ اینها را از نزد ذات اقدس الهی تلقّی کرد کاملاً, حفظ کرد کاملاً, به مردم هم ابلاغ کرد کاملاً این هم عصمت در مراحل سهگانه است.
پرسش: حاج آقا در اینترنت قرآنهایی را آوردند که شبیه قرآن است وحی نازل شده است تشخیصشان مشکل است حالا اخبار غیبی ندارد.
پاسخ: خب بالأخره باید به کارشناس مراجعه کرد قرآن کتاب جهانی است فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ یا ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ جن و انس را هم دعوت کرده است چون آنها مکلّفاند خب خیلیها هستند که عِبریزباناند, سریانیزباناند, فارسیزباناند اینها به کارشناسان همان فرهنگ و لغت عرب مراجعه میکنند در معارف غیبی, در براهین به صاحبنظران رشتههای گوناگون مراجعه میکنند, در فصاحت و بلاغت و رعایت قواعد ادب و عرب به کارشناسان عرب مراجعه میکنند اگر یهودیها, مسیحیها, جن و انس همه مکلّف به ایمان آوردناند و همه در این تحدّی یعنی دعوت به مبارزه سهیماند اگر کسی خودش کارشناس است که اقدام میکند نشد به کارشناس مراجعه میکند دیگر باید دید که در مسائل قرآنی یکی از تحدّیاتش این است که این کتاب شریف که در طیّ بیش از بیست سال حدود 23 سال تدریجاً نازل شد هیچ آیهاش با آیهٴ دیگر مخالف نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در حالی که کتابهای بشری صدر و ساقهاش یقیناً هماهنگ نیست از اینگونه تحدّیها در قرآن کریم فراوان است اگر کسی خودش اهل خُبره بود که بررسی میکند نشد که به اهل خُبرهٴ خودش مراجعه میکند.
پرسش: اگر پیامبر در .. خودش تأثیری ندارد پس این تفاوت آیات قرآن در فصاحت و بلاغت چه جهت دارد با اینکه خداوند میتوانست همه را در یک..
پاسخ: بله خب این نظیر همان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» بود که عدهای گفتند چرا یکجا نازل نشد چرا تدریجاً ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چرا یکجا نازل نشد یا یکگونه نازل نشد در همان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» دارد که ما این را تدریجاً طبق مصالح گوناگون, معانی گوناگون, الفاظ گوناگون در زبان و زمان گوناگون لمصالحی که بعضی مستورند و بعضی مشهور نازل کردیم شرایط مختلف است شما با هر کدام از اینها بخواهید مبارزه بکنید توانتان نیست آیات مختلف, مطالب مختلف, مضامین مختلف اما همه در یک راستاست بعضیها متوسّطاند بعضی اقوایاند, بعضی کاملاند بعضی اکملاند در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» اینطور بود دیگر فرمود چرا اینها یکجا نازل نشدند فرمود ما به تدریج اینها را نازل کردیم شما هم به تدریج برای مردم میخوانید ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هست آنها گفتند چرا یکجا نازل نشده فرمود سرّ یکجا نازل نشدنش این است که به تدریج ما اینها را در هر فرصتی آیه مناسب را نازل میکنیم تا شما هم در هر فرصتی اینها را بگیری و بخوانی و تثبیت مقام پیدا کنی و به مردم ابلاغ کنی آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اگر این قرآن ـ معاذ الله ـ کلام پیامبر بود خب میگفتند که چرا یکجا نمیآوری در حالی که آنها هم از پیامبر شنیدند اینها کلامالله است میگویند چرا یکجا بر تو نازل نشد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾ لحظه به لحظه هر روز یک حادثه پیش میآید ما هر روز یک آیه نازل میکنیم در هر مقطعی آیهٴ مناسب آن را نازل میکنیم تا موقعیّت شما را تثبیت بکنیم, خب.
دربارهٴ قرآن کریم ملاحظه فرمودید که مشکلات برای قرآن کریم زیاد ایجاد کردند هر گروهی چون مهمترین منبع دینی ثِقل اکبر به اصطلاح قرآن کریم است گرچه در حقیقت بین قرآن و عترت فاصلهای نیست اما در مقام اثبات ثقل اکبر قرآن کریم است. دربارهٴ قرآن کریم که ثقل اکبر است عنصر اصلی دین است دشمنها از دیرزمان تا امروز صفآرایی کردند گاهی گفتند این کلام بشر است یک, بشرِ غیر مدّعی, گاهی گفتند کلام بشر مدّعی نبوّت است مثل کلام خود پیامبر است ـ معاذ الله ـ لکن قائل به عصمت پیامبر نبودند و اگر قرآن کلام غیر پیامبر باشد یا کلام پیامبر باشد و ـ معاذ الله ـ آن حضرت معصوم نباشد دیگر حجّت الله نیست, سند نیست, عنصر دینی نیست, منبع معرفت دینی نیست و مانند آن این دو گروه در زمان خود پیامبر بودند و برخی از آنها هم همچنان ادامه دارد. گروه سوم دوستان افراطی بودند که گفتند قرآن در سطح بالاست درکش ادراک معارف قرآن مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) است ما دسترسی نداریم لذا قرآن را مهجور کردند. گروه چهارم تفریطیها بودند که میگفتند درست است که قرآن کلام خداست ولی ـ معاذ الله ـ تحریف شده است چون تحریف شده است دیگر از حجّیت افتاده است. گروه پنجم کسانیاند که میگویند نه, قرآن کلام خداست تحریف هم نشده ولی ـ معاذ الله ـ تاریخ مصرفش گذشت این برای 1400 سال قبل بود دیگر الآن کارآیی ندارد.
اینها اقوام پنجگانهای بودند که کم و بیش در هر عصر و مصری بودند. گروه ششم کسانی بودند و هستند که میگویند قرآن کلام خداست ولی خود قرآن پلورالیزم دینی را امضا کرده است که هر کسی هر دینی را پذیرفت, پذیرفت یهودی حق است, مسیحی حق است, زرتشت حق است, مسلمان حق است هر کسی هر دینی را پذیرفت, پذیرفت تمسّکاً به بعضی از متشابهات قبل از ارجاع آن متشابهات به محکمات. گروه ششم یا هفتم کسانیاند که پلورالیزم معرفتیاند و نسبیّت در واقع را قائلاند میگویند هر کسی هر چیزی را فهمید همان دربارهٴ او حق است که برگردد به نسبیّت واقعی در خود واقع نسبیّت باشد. گروه هفتم پلورالیزم معرفتیاند یعنی میگویند هر که هر چه فهمید برداشت کرد نسبت به او درست است. این گروه هفتم به دو قِسم منشعب میشوند یک عده میگویند پلورالیزم معرفتیاند یعنی هر که هر چه فهمید واقع همان است یک عده میگویند نه, اینچنین نیست واقع یکی است واقع بیش از یکی نیست اگر دو گروه دو مطلب از یک آیه فهمیدند یکی ثواب است دیگری خطا لکن اگر این دو گروه روشمندانه, مجتهدانه با رعایت علوم پایه و فقه و اصول و سایر علوم لازم بروند خدمت قرآن و از آیه قرآن مطلبی را در بیاورند مثلاً فقیهی, اصولی از آیه نبأ حجیّت خبر واحد را استنباط بکند دیگری مثل مرحوم شیخ بگوید اشکالات «ما یمکن الذب» دارد, اشکالات «ما لا یمکن الذب» دارد از این آیه حجیت خبر واحد به دست نمیآید خب هر دو حجّت دارند گرچه یکی صواب است دیگری خطا, هر دو صواب نیست و هر دو هم خطا نیست چون مقابل هماند نه جمع بین نقیضین درست است نه رفع نقیضین یقیناً یکی صواب است دیگری خطا منتها چون روشمندانه است و مجتهدانه است هر دو مأجورند آنکه مُصیب است «له أجران», آنکه مُخطیء است «له أجرٌ واحد» این قابل قبول هست که حجّیت یا معذّریت این قابل نسبیّت پلورالیزم حجّیتی, پلورالیزم معذّر بودن هست اما واقع متعدّد باشد یا هر دینی حق باشد اینها نیست این شش, هفت گروه همیشه بودند و همین باعث مهجور شدن قرآن در حوزههای علمی و مانند آن است.
یک وقت از احمد خلیل نحوی سؤال کردند که نظر شما دربارهٴ علیبنابیطالب چیست؟ گفت وجود مبارک علیبنابیطالب(سلام الله علیه) کسی است که دوستان او از ترس فضایل آن حضرت را نقل نکردند, دشمنان او در اثر کینه محبّتهای او و فضایل او را مخفی کردند مع ذلک وِلای علی, حقیقت علی, معرفت علی و مقام علی «قد ملأ الخافقین» خافَق یعنی افق نه خافقین, خافَق یعنی افق, خافقَیْن یعنی افقین یعنی مشرق و مغرب را گرفته قرآن هم همینطور است با اینکه اقوام شش, هفت گانه همه علیه قرآن سر کشیدند اما مهمترین کتاب و مشهورترین کتاب و معتبرترین کتاب و پرفروشترین کتاب علی وجه الأرض همین قرآن کریم است هیچ کتابی به عظمت قرآن کریم و به اندازهٴ قرآن کریم ترجمه نشده به تمام زبانهای زنده و رسمی دنیا ترجمه شده این همان نور الهی است که «قد ملأ الخافَقین» یعنی مشرق و مغرب را گرفته, بنابراین در این کریمه یعنی آیه محلّ بحث یک مطلب بالصراحه آمده, یک مطلب ضمنی ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هر دو مطلب بالصراحه آمده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 23 و 24 هم تحدّی کرد, تحدّی یعنی مبارزه طلب کردن «هل مِن مبارز», «هل مِن مبارز» را میگویند تحدّی کسی بیاید میدان و میداندار بشود بگوید رقیبم بیاید این کار را میگویند تحدّی, مبارز طلب کردن.
مطلب دوم اینکه بعد از اینکه مبارز طلب کرد فرمود احدی نمیتواند با من مبارزه بکند هر دو را بالصراحه ذکر کرد ولی آیه محلّ بحث دومی را بالصراحه ذکر فرمود اوّلی را ضمناً, اما سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 23 و 24 این است که ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این «هل من مبارز» است ﴿وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ اما مطلب دوم هم که فرمود توان مبارزه ندارید آن را هم بالصراحه ذکر فرمود, فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ که ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ اما آیه محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به دوّمی صریحاً عنایت فرمود و به اوّلی ضمناً در آیهٴ محلّ بحث «هل من مبارز» طلب نکرد فرمود نمیتوانید بیاورید این نمیتوانید بیاورید تصریح به عجز آنهاست که این قرآن میشود معجِز یعنی شما را عاجز کرده ضمناً «هل من مبارز» هم طلب کرده فرمود: ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ اگر هر کدام پشتوانهٴ دیگری باشند, پشتیبان دیگری باشند, ظَهْر به ظَهر بدهند, ظَهیر یکدیگر, مُظاهر یکدیگر, پشتیبان یکدیگر, پشتوانهٴ علمی یکدیگر هم باشند مقدور نیست چنین کاری بکنند, خب.
اما اینکه در اثنا از بعضی از آیات استفاده میشد این قانون کلّی هست جزء اصول عقلایی است, جزء اصول لفظی است در فقه اینطور است, در اصول اینطور است, در تفسیر هم اینطور است که اگر یک کلام متّصلی ما داشتیم هم از سِباق او کمک میگیریم هم از سیاق او. سباق همان است که در اصول و جای دیگر خواندیم ملاحظه کردید که میگویند تبادر «ما یَنسبق من اللفظ إلی الذهن» میشود سباق, سیاق مربوط به قبل و بعد است این سیاق که قرینهٴ متّصل است مثل سِباق حجت عقلایی است مگر اینکه ثابت بشود که اینها کنار هم بعداً کنار هم قرار گرفتند یا ثابت بشود که این جملهای که در وسط هست جملهٴ معترضه است ما قرینه داریم که این جمله, جملهٴ معترضه است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ تطهیر آمده که این وسطی به قبل و بعد مرتبط نیست یا آنچه که در آیه دوم و سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ که این مربوط به قبل و بعد نیست برای اینکه قبلش مربوط به چندتا حکم فقهی است که قبلاً هم نازل شده حالا آن حکم فقهی که قبلاً هم نازل شده الآن هم بیان فرموده راجع به حرمت مِیت و امثال ذلک این چیزی نیست که کفار را ناامید بکند که بگوید ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾, ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ این پیداست با آنها مرتبط نیست. پس اصل اوّلی در یک نامهٴ متّصل, کلام متّصل مَقال یا مقالت متّصل این است که هم سیاقش حجّت است هم سِباقش مگر اینکه قرینهای اقامه بشود که فلان جمله, فلان کلمه و فلان کلام اینجا که جملهٴ معترضه است یا کلمهٴ معترضه یا کلام معترض است یا نه, معترض نیست بعداً اینها را کنار هم قرار دادند این راجع به آن, اما تهدیدهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» است اینها به صورت فرض است آن هم با کلمهٴ ﴿لَوْ﴾ که ﴿لَوْ تَقَوَّلَ﴾ , خب دربارهٴ معصوم همانطوری که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ درست است, ﴿لَوْ تَقَوَّلَ﴾ هم درست است همه فرض است دیگر جملهٴ شرطیه است آن هم با حرف ﴿لَوْ﴾ فرمود چنین کاری نشده و نمیشود و شدنی نیست بر فرض محال پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخواهد چیزی را به نام ما به مردم القا بکند کلام خودش را به نام ما به مردم القا بکند ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ﴾ .
اما دربارهٴ اینکه ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ جریان خواستن قلم و دوات و لوازمالتحریر حال احتضار حضرت را شامل میشود یا نه؟ بله شامل میشود برای اینکه حالا عدهای که در مسئلهٴ ولایت و راههای دیگر تلاش و کوشش کردند آنها انسان کامل مثل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را در جمیع شئون اینطور میدانند اما آن بحثها مستحضرید بحثهای تفسیری نیست زمینهٴ آن بحثها هم اینجا فراهم نیست باید مبادیاش فراهم بشود تا ثابت بشود که اگر کسی به مقام اهل بیت رسید جمیع شئون, جمیع شئون یعنی جمیع شئون اینها الهی است اینطور نیست که گاهی مثلاً حرف عادی بزنند, گاهی حرف غیر عادی بزنند محیا و مماتشان الهی است اما چون مبادیاش حاصل نیست ما در آن بحثها وارد نمیشویم بحثها هم بحثهای تفسیری نیست اما آنکه از ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ برمیآید به خوبی این است که اگر انسانِ کامل معصوم حالا وجود مبارک پیغمبر یا اهل بیت(علیهم السلام) دربارهٴ مسائل دینی دارند حرف میزنند میخواهند سفارش دینی بکنند, حکم خدا را بیان بکنند, هدایت الهی را به مردم برسانند این دربارهٴ پیغمبر چه به صورت قرآن باشد که لفظ و معنا برای خداست و لفظ معجزه, چه به صورت حدیث قدسی باشد که گفتند لفظ و معنا هر دو برای خداست منتها لفظ معجزه نیست چه به صورت روایات و احکام فقهی باشد که معنا از ناحیهٴ خداست لفظها را در اختیار پیغمبر قرار داد بالأخره اینها احکام الهی است دیگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خودش که نمیگوید نماز ظهر چهار رکعت است ـ معاذ الله ـ که, نماز عصر چهار رکعت است که, اینها احکام الهی است صدها حکم است که در فقه هست, در روایات هست و در قرآن نیامده همه اینها مشمول ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ است. آن جریان اینکه قلم و دوات بخواهید میخواهد جانشین خودش را معیّن کند این حکم الهی است, دینی مردم است, فریضهٴ دینی است این حتماً بر اساس ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ مشمول آن آیه خواهد بود و چون حکم دینی در همین سه بخش است دیگر یا قرآن کریم است یا حدیث قدسی است یا روایت. بنابراین آن قصّه مشمول این میتواند باشد.
در این کریمه فرمود: ﴿وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ حالا آیه بعدش این است که جریان قرب فرایض را هم اگر توانستید تحقیق کنید حالا این مسئله اینترنت هست راههای دیگر هست کلمهٴ قرب, کلمهٴ فرایض, کلمهٴ قرب فرایض معجمها, دائرةالمعارفها و اینها مراجعه کنید ببینید که یک حدیث معتبری از کلمات بزرگان نه, یا حدیث مرسل نه, مرسل هم باشد پیدا کردید باز هم نیمه راه است یک حدیث مُسندی نظیر آنچه که دربارهٴ قرب نوافل آمده است آیا در قرب فرایض در بین روایات ما یا روایات اهل سنّت چنین چیزی هست یا نه, ما که تا حال چیزی دستمان نرسیده.
پرسش: سید آملی در کتاب الذریعة.
پاسخ: آن هم مرسل است و اینها هم جزء کلمات اصحاب است گفتیم اینها را نقل نکنید.
پرسش: روایت است از حضرت علی(علیه السلام) که از کتاب صدوق نقل کرده.
پاسخ: که چطور؟
پرسش: که فرموده: «أنأ عین الله».
پاسخ: خب نه, آنکه آن روز اول سه, چهار روز قبل اینجا بحث شد او حضرت فرمود الآن در توحید مرحوم صدوق هم هست که چند قرن قبل از مرحوم سیّدحیدرآملی است «أنأ عین الله» أنا فلان اما این قرب فرایض به عنوان اصل کلّی همانطوری که مرحوم کلینی در جلد دوم کافی به عنوان اصل کلی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که انسان به وسیلهٴ نوافل به خدا نزدیک میشود از مُحب بودن به محبوبیّت منتقل میشود قبلاً محبّ خدا بود هم اکنون محبوب خداست اگر محبوب خدا شد مجاری ادراکی و تحریکی او را خدا به عهده میگیرد اما ما یک اصل کلّی داشته باشیم به صورت روایت که هر کسی در اثر قرب فرایض به خدای سبحان نزدیک شد به جایی میرسد که این شخص میشود لسان الله, این شخص میشود عین الله, این شخص میشود کذا آنکه سه, چهار روز قبل اینجا سؤال و جواب شد همین بود که وجود مبارک حضرت امیر در آن روایت بر فرض سند معتبر باشد شخصِ معصوم فرمود من اینچنین هستم آن دیگر اصل کلی از آن استفاده نمیشود و ثانیاً مطلب مهم آن است که آیا اگر کسی به قرب فرایض راه پیدا کرده است حوزهٴ او مشخص است یا نه؟ در چه گفتاری او لسان الله هست حتی در مسئله قرآن و امثال قرآن هم او لسان الله هست یا نه, خود حضرت امیر(سلام الله علیه) یا خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اینها یک نورند و لسان الله شدند برابر آن روایتی که در توحید مرحوم صدوق هست خدا به اینها میفرماید که زبانتان را باید ببندید هیچ نباید حرف بزنید اول باید من بگویم, بخوانم, وارد گوشتان بشود, وارد قلبتان بشود بعد از زبانتان در بیاید ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ اول گوش, بعد فهم, مرحلهٴ سوم زبانت را تکان بده بخوان این را به خود پیغمبر میگوید فضلاً از حضرت امیر. حرم قرآن و حریم قرآن باید کلاً محفوظ باشد به وجود مبارک پیغمبر اجازه نداد زبانش تکان بخورد فرمود زبانت در مرحلهٴ سوم است و فصل سوم است فصل دوم فهمِ توست, فصل اول گوش توست گوش کن, بفهم بعد برای مردم بگو این را به پیغمبر فرموده فضلاً از حضرت امیر, خب.
فرمود اینکه میبینید به ما گفتند قرآن را بالای سر بگذارید اگر اسم کلب در قرآن کریم آمده ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ﴾ هیچ حکیمی, هیچ فقیهی, هیچ مؤمنی حق ندارد بیوضو این کلب را ببوسد سرّش همین است اسم فرعون هست, اسم کلب هست, اسم جهنم هست, اسم کفار هست, مشرکین هست چنین کتابی است مگر کسی حالا بگوید من این کلب را میخواهم دست بزنم خیر, میخواهم ببوسم خیر, تا وضو نداری نمیتوانی دست به این کلمه بزنی ببوسی اینچنین نیست این برای ابد آمده جهان را میخواهد هدایت کند هیچ احدی نمیتواند مثل این حرف بزند نه پیغمبر, نه غیر پیغمبر. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه میفرمود یک آیه در آن درخشانترین خطبههای نهجالبلاغه وقتی کسی دارد میخواند, میخواند, میخواند وسط یک جمله آیه هست آدم میبیند عوض شد با آنکه خطبههای نهجالبلاغه دیگر در کمال فصاحت است الآن این آیههایی که در نهجالبلاغه هست کسی با آن آهنگ عربی بخواهد بخواند وقتی به این آیه رسید آدم میبیند وضع عوض شد حساب او از حساب نهجالبلاغه و همه چیز جداست, خب.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ فرمود ما آنچه که لازم بود برای هدایت مردم در این کتاب گفتیم ما حکما را دعوت کردیم, فقها را دعوت کردیم, اصولییون را دعوت کردیم, ادبا را دعوت کردیم, پژوهشگران را دعوت کردیم, تودهٴ مردم را هم دعوت کردیم ما حرفی نزدیم که کسی نفهمد درست است که آیات عمیق در قرآن کریم است اما همان آیات عمیق را ترقیق کردیم در ضمن مَثل, در ضمن قصص, در ضمن داستانها, در ضمن تشبیهات, در ضمن تنزیلها اینقدر پایین آوردیم, پایین آوردیم, پایین آوردیم که همگان میفهمند. هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که تودهٴ مردم نفهمند اما آیاتی است که حکما هم به زحمت میفهمند همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که انشاءالله رسیدیم مشخص میشود که خیلی از متکلّمان ماندند ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ برهان تمانع یعنی چه؟ آیا برهان تمانع به برهان توارد علّتین برمیگردد یا نه؟ همین معنا را ذات اقدس الهی در ضمن قصص و داستانی آنقدر رقیق کرده که در دسترس فهم همه قرار گرفته همین آیهٴ مبارکهٴ «نبأ» خب این را همه ما میفهمیم ولی وقتی به دست شیخ انصاری و امثال شیخ انصاری افتاد آن معنای خاصّ خودش را پیدا میکند ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چه کسی است که این را نمیفهمد شما به هر که این معنا را بگویید میفهمد که خدا در قرآن فرمود اگر فاسقی به شما گزارش داد همینطور قبول نکنید برای اینکه ممکن است دروغ بگوید این معنا قابل فهم نیست یا همه میفهمند اما همین آیه را وقتی به شیخ انصاری(رضوان الله علیه) بدهید میبینید آن مطالب عمیق اصولی از آن در میآید میگوید بعضی اشکالاتش «ممّا یمکن الذبّ» است, بعضی اشکالاتش «ممّا لا یمکن الذبّ» است همه در کنار این مائده و مأدبه نشستند اما هر کسی به اندازهٴ خودش استفاده میکند خب آن «ممّا یمکن الذبّ» و «ممّا لا یمکن الذبّ» که برای مردم به درد نمیخورد این برای این آیه را همه میفهمند و درست هم هست خدا فرمود اگر فاسقی به شما خبر داد زود باور نکن این مطلبی نیست کسی نفهمد که اما آن عمقش و آن باطنش چون این طناب آویخته است درجاتی دارد بله درجات بالاترش برای علماست, بالاترِ بالاترش برای دیگران است, بالاتر بالاترش لدیاللهیاش برای اهل بیت است این کتاب فرمود ما همه طور حرف زدیم, برای همگان حرف زدیم هیچ کس نمیتواند بگوید من از این قرآن استفاده نمیکنم ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ ما تاکنون میگفتیم که در جریان مبارزه طلب کردن, تحدّی کردن و امثال ذلک ذات اقدس الهی سه مرحله را به بشر آموخت ولی فخررازی در ذیل این آیه میگوید چهار مرحله است آن مراحل سهگانهای که معروف است این است که اول ذات اقدس الهی تحدّی کرده فرمود کتابی مثل این بیاورید نظیر همین که ﴿عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ و کلّ قرآن, از این مرحله تنزّل فرمود آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و «هود» و امثال این هست که ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ به ده سوره, از آنها تنزّل فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این معروف است که این مراحل تحدّی سهگانه است. جناب فخررازی در ذیل همین آیه ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا﴾ دارد که مرحلهٴ چهارم هم هست آن مرحلهٴ چهارم این است که اگر نتوانستید مثل قرآن, نتوانستید ده سوره, نتوانستید یک سوره, لااقل یک پارگراف, یک مطلب قرآنی بیاورید ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ این حدیث را ایشان میگوید مطلبی مثل قرآن بیاورید حالا ولو این فلان سوره مثلاً دهتا مطلب دارد شما یک مطلب منسجم از این مطالب دهگانه را مورد مبارزه قرار بدهید مثل این بیاورید ایشان میگوید ما دربارهٴ معجزه این «صرّف» یعنی «غَیَّر» تصریف ریاح همین است دیگر تغییر دادیم, تحویل کردیم, جابهجا کردیم, شبیهسازی کردیم, شبیه آوردیم و مانند آن دگرگون کردیم دربارهٴ معجزه این تحوّلات و تصریفات هست, دربارهٴ توحید ادلهٴ گوناگون اقامه کردیم برای وحدانیت ذات اقدس الهی و بطلان شرک مَثل زدیم, با ممثّلها بیان کردیم, برهان آوردیم, شواهد دیگر ارائه کردیم, از فطرت کمک گرفتیم, از عقل کمک گرفتیم و مانند آن, دربارهٴ معاد و خود نبوّت, نبوّت غیر از مسئله معجزه بودن است دربارهٴ نبوّت هم براهین فراوان داشتیم که نبیّ حتماً باید باشد, انسان باید باشد, فرشته نمیتواند نبیّ خدا باشد برای اینکه مردم او را نمیبینند اُسوهٴ مردم نیست, در مردم نیست این نمیتواند امامت بکند همهٴ اینها را گفتیم دربارهٴ معاد گفتیم خدا عادل است, خدا حکیم است, کیفری دارد, پاداشی دارد همهٴ اینها را بیان کردیم پس «فیما یرجع الی الاصول» اعم از توحید و وحی و نبوّت و اعجاز و امثال ذلک ما براهین گوناگون, ادلهٴ گوناگون, بیانات گوناگون در ضمن قِصص و داستان و برهان مطالب را به شما منتقل کردیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
کلّ قرآن کریم الفاظ او، معانی او، پیوند الفاظ و معانی همه صنع الهی است.
قرآن یکی از تحدّیاتش این است که این کتاب شریف هیچ آیهاش با آیهٴ دیگر مخالف نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾
تاکنون روشن شد که کلّ قرآن کریم الفاظ او, معانی او, پیوند الفاظ و معانی همه و همه ساخت الهی و صنع الهی است و لاغیر و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهٴ اینها را از نزد ذات اقدس الهی تلقّی کرد کاملاً, حفظ کرد کاملاً, به مردم هم ابلاغ کرد کاملاً این هم عصمت در مراحل سهگانه است.
پرسش: حاج آقا در اینترنت قرآنهایی را آوردند که شبیه قرآن است وحی نازل شده است تشخیصشان مشکل است حالا اخبار غیبی ندارد.
پاسخ: خب بالأخره باید به کارشناس مراجعه کرد قرآن کتاب جهانی است فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ یا ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ جن و انس را هم دعوت کرده است چون آنها مکلّفاند خب خیلیها هستند که عِبریزباناند, سریانیزباناند, فارسیزباناند اینها به کارشناسان همان فرهنگ و لغت عرب مراجعه میکنند در معارف غیبی, در براهین به صاحبنظران رشتههای گوناگون مراجعه میکنند, در فصاحت و بلاغت و رعایت قواعد ادب و عرب به کارشناسان عرب مراجعه میکنند اگر یهودیها, مسیحیها, جن و انس همه مکلّف به ایمان آوردناند و همه در این تحدّی یعنی دعوت به مبارزه سهیماند اگر کسی خودش کارشناس است که اقدام میکند نشد به کارشناس مراجعه میکند دیگر باید دید که در مسائل قرآنی یکی از تحدّیاتش این است که این کتاب شریف که در طیّ بیش از بیست سال حدود 23 سال تدریجاً نازل شد هیچ آیهاش با آیهٴ دیگر مخالف نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در حالی که کتابهای بشری صدر و ساقهاش یقیناً هماهنگ نیست از اینگونه تحدّیها در قرآن کریم فراوان است اگر کسی خودش اهل خُبره بود که بررسی میکند نشد که به اهل خُبرهٴ خودش مراجعه میکند.
پرسش: اگر پیامبر در .. خودش تأثیری ندارد پس این تفاوت آیات قرآن در فصاحت و بلاغت چه جهت دارد با اینکه خداوند میتوانست همه را در یک..
پاسخ: بله خب این نظیر همان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» بود که عدهای گفتند چرا یکجا نازل نشد چرا تدریجاً ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چرا یکجا نازل نشد یا یکگونه نازل نشد در همان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» دارد که ما این را تدریجاً طبق مصالح گوناگون, معانی گوناگون, الفاظ گوناگون در زبان و زمان گوناگون لمصالحی که بعضی مستورند و بعضی مشهور نازل کردیم شرایط مختلف است شما با هر کدام از اینها بخواهید مبارزه بکنید توانتان نیست آیات مختلف, مطالب مختلف, مضامین مختلف اما همه در یک راستاست بعضیها متوسّطاند بعضی اقوایاند, بعضی کاملاند بعضی اکملاند در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» اینطور بود دیگر فرمود چرا اینها یکجا نازل نشدند فرمود ما به تدریج اینها را نازل کردیم شما هم به تدریج برای مردم میخوانید ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هست آنها گفتند چرا یکجا نازل نشده فرمود سرّ یکجا نازل نشدنش این است که به تدریج ما اینها را در هر فرصتی آیه مناسب را نازل میکنیم تا شما هم در هر فرصتی اینها را بگیری و بخوانی و تثبیت مقام پیدا کنی و به مردم ابلاغ کنی آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اگر این قرآن ـ معاذ الله ـ کلام پیامبر بود خب میگفتند که چرا یکجا نمیآوری در حالی که آنها هم از پیامبر شنیدند اینها کلامالله است میگویند چرا یکجا بر تو نازل نشد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾ لحظه به لحظه هر روز یک حادثه پیش میآید ما هر روز یک آیه نازل میکنیم در هر مقطعی آیهٴ مناسب آن را نازل میکنیم تا موقعیّت شما را تثبیت بکنیم, خب.
دربارهٴ قرآن کریم ملاحظه فرمودید که مشکلات برای قرآن کریم زیاد ایجاد کردند هر گروهی چون مهمترین منبع دینی ثِقل اکبر به اصطلاح قرآن کریم است گرچه در حقیقت بین قرآن و عترت فاصلهای نیست اما در مقام اثبات ثقل اکبر قرآن کریم است. دربارهٴ قرآن کریم که ثقل اکبر است عنصر اصلی دین است دشمنها از دیرزمان تا امروز صفآرایی کردند گاهی گفتند این کلام بشر است یک, بشرِ غیر مدّعی, گاهی گفتند کلام بشر مدّعی نبوّت است مثل کلام خود پیامبر است ـ معاذ الله ـ لکن قائل به عصمت پیامبر نبودند و اگر قرآن کلام غیر پیامبر باشد یا کلام پیامبر باشد و ـ معاذ الله ـ آن حضرت معصوم نباشد دیگر حجّت الله نیست, سند نیست, عنصر دینی نیست, منبع معرفت دینی نیست و مانند آن این دو گروه در زمان خود پیامبر بودند و برخی از آنها هم همچنان ادامه دارد. گروه سوم دوستان افراطی بودند که گفتند قرآن در سطح بالاست درکش ادراک معارف قرآن مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) است ما دسترسی نداریم لذا قرآن را مهجور کردند. گروه چهارم تفریطیها بودند که میگفتند درست است که قرآن کلام خداست ولی ـ معاذ الله ـ تحریف شده است چون تحریف شده است دیگر از حجّیت افتاده است. گروه پنجم کسانیاند که میگویند نه, قرآن کلام خداست تحریف هم نشده ولی ـ معاذ الله ـ تاریخ مصرفش گذشت این برای 1400 سال قبل بود دیگر الآن کارآیی ندارد.
اینها اقوام پنجگانهای بودند که کم و بیش در هر عصر و مصری بودند. گروه ششم کسانی بودند و هستند که میگویند قرآن کلام خداست ولی خود قرآن پلورالیزم دینی را امضا کرده است که هر کسی هر دینی را پذیرفت, پذیرفت یهودی حق است, مسیحی حق است, زرتشت حق است, مسلمان حق است هر کسی هر دینی را پذیرفت, پذیرفت تمسّکاً به بعضی از متشابهات قبل از ارجاع آن متشابهات به محکمات. گروه ششم یا هفتم کسانیاند که پلورالیزم معرفتیاند و نسبیّت در واقع را قائلاند میگویند هر کسی هر چیزی را فهمید همان دربارهٴ او حق است که برگردد به نسبیّت واقعی در خود واقع نسبیّت باشد. گروه هفتم پلورالیزم معرفتیاند یعنی میگویند هر که هر چه فهمید برداشت کرد نسبت به او درست است. این گروه هفتم به دو قِسم منشعب میشوند یک عده میگویند پلورالیزم معرفتیاند یعنی هر که هر چه فهمید واقع همان است یک عده میگویند نه, اینچنین نیست واقع یکی است واقع بیش از یکی نیست اگر دو گروه دو مطلب از یک آیه فهمیدند یکی ثواب است دیگری خطا لکن اگر این دو گروه روشمندانه, مجتهدانه با رعایت علوم پایه و فقه و اصول و سایر علوم لازم بروند خدمت قرآن و از آیه قرآن مطلبی را در بیاورند مثلاً فقیهی, اصولی از آیه نبأ حجیّت خبر واحد را استنباط بکند دیگری مثل مرحوم شیخ بگوید اشکالات «ما یمکن الذب» دارد, اشکالات «ما لا یمکن الذب» دارد از این آیه حجیت خبر واحد به دست نمیآید خب هر دو حجّت دارند گرچه یکی صواب است دیگری خطا, هر دو صواب نیست و هر دو هم خطا نیست چون مقابل هماند نه جمع بین نقیضین درست است نه رفع نقیضین یقیناً یکی صواب است دیگری خطا منتها چون روشمندانه است و مجتهدانه است هر دو مأجورند آنکه مُصیب است «له أجران», آنکه مُخطیء است «له أجرٌ واحد» این قابل قبول هست که حجّیت یا معذّریت این قابل نسبیّت پلورالیزم حجّیتی, پلورالیزم معذّر بودن هست اما واقع متعدّد باشد یا هر دینی حق باشد اینها نیست این شش, هفت گروه همیشه بودند و همین باعث مهجور شدن قرآن در حوزههای علمی و مانند آن است.
یک وقت از احمد خلیل نحوی سؤال کردند که نظر شما دربارهٴ علیبنابیطالب چیست؟ گفت وجود مبارک علیبنابیطالب(سلام الله علیه) کسی است که دوستان او از ترس فضایل آن حضرت را نقل نکردند, دشمنان او در اثر کینه محبّتهای او و فضایل او را مخفی کردند مع ذلک وِلای علی, حقیقت علی, معرفت علی و مقام علی «قد ملأ الخافقین» خافَق یعنی افق نه خافقین, خافَق یعنی افق, خافقَیْن یعنی افقین یعنی مشرق و مغرب را گرفته قرآن هم همینطور است با اینکه اقوام شش, هفت گانه همه علیه قرآن سر کشیدند اما مهمترین کتاب و مشهورترین کتاب و معتبرترین کتاب و پرفروشترین کتاب علی وجه الأرض همین قرآن کریم است هیچ کتابی به عظمت قرآن کریم و به اندازهٴ قرآن کریم ترجمه نشده به تمام زبانهای زنده و رسمی دنیا ترجمه شده این همان نور الهی است که «قد ملأ الخافَقین» یعنی مشرق و مغرب را گرفته, بنابراین در این کریمه یعنی آیه محلّ بحث یک مطلب بالصراحه آمده, یک مطلب ضمنی ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هر دو مطلب بالصراحه آمده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 23 و 24 هم تحدّی کرد, تحدّی یعنی مبارزه طلب کردن «هل مِن مبارز», «هل مِن مبارز» را میگویند تحدّی کسی بیاید میدان و میداندار بشود بگوید رقیبم بیاید این کار را میگویند تحدّی, مبارز طلب کردن.
مطلب دوم اینکه بعد از اینکه مبارز طلب کرد فرمود احدی نمیتواند با من مبارزه بکند هر دو را بالصراحه ذکر کرد ولی آیه محلّ بحث دومی را بالصراحه ذکر فرمود اوّلی را ضمناً, اما سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 23 و 24 این است که ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این «هل من مبارز» است ﴿وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ اما مطلب دوم هم که فرمود توان مبارزه ندارید آن را هم بالصراحه ذکر فرمود, فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ که ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ اما آیه محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به دوّمی صریحاً عنایت فرمود و به اوّلی ضمناً در آیهٴ محلّ بحث «هل من مبارز» طلب نکرد فرمود نمیتوانید بیاورید این نمیتوانید بیاورید تصریح به عجز آنهاست که این قرآن میشود معجِز یعنی شما را عاجز کرده ضمناً «هل من مبارز» هم طلب کرده فرمود: ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ اگر هر کدام پشتوانهٴ دیگری باشند, پشتیبان دیگری باشند, ظَهْر به ظَهر بدهند, ظَهیر یکدیگر, مُظاهر یکدیگر, پشتیبان یکدیگر, پشتوانهٴ علمی یکدیگر هم باشند مقدور نیست چنین کاری بکنند, خب.
اما اینکه در اثنا از بعضی از آیات استفاده میشد این قانون کلّی هست جزء اصول عقلایی است, جزء اصول لفظی است در فقه اینطور است, در اصول اینطور است, در تفسیر هم اینطور است که اگر یک کلام متّصلی ما داشتیم هم از سِباق او کمک میگیریم هم از سیاق او. سباق همان است که در اصول و جای دیگر خواندیم ملاحظه کردید که میگویند تبادر «ما یَنسبق من اللفظ إلی الذهن» میشود سباق, سیاق مربوط به قبل و بعد است این سیاق که قرینهٴ متّصل است مثل سِباق حجت عقلایی است مگر اینکه ثابت بشود که اینها کنار هم بعداً کنار هم قرار گرفتند یا ثابت بشود که این جملهای که در وسط هست جملهٴ معترضه است ما قرینه داریم که این جمله, جملهٴ معترضه است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ تطهیر آمده که این وسطی به قبل و بعد مرتبط نیست یا آنچه که در آیه دوم و سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ که این مربوط به قبل و بعد نیست برای اینکه قبلش مربوط به چندتا حکم فقهی است که قبلاً هم نازل شده حالا آن حکم فقهی که قبلاً هم نازل شده الآن هم بیان فرموده راجع به حرمت مِیت و امثال ذلک این چیزی نیست که کفار را ناامید بکند که بگوید ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾, ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ این پیداست با آنها مرتبط نیست. پس اصل اوّلی در یک نامهٴ متّصل, کلام متّصل مَقال یا مقالت متّصل این است که هم سیاقش حجّت است هم سِباقش مگر اینکه قرینهای اقامه بشود که فلان جمله, فلان کلمه و فلان کلام اینجا که جملهٴ معترضه است یا کلمهٴ معترضه یا کلام معترض است یا نه, معترض نیست بعداً اینها را کنار هم قرار دادند این راجع به آن, اما تهدیدهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» است اینها به صورت فرض است آن هم با کلمهٴ ﴿لَوْ﴾ که ﴿لَوْ تَقَوَّلَ﴾ , خب دربارهٴ معصوم همانطوری که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ درست است, ﴿لَوْ تَقَوَّلَ﴾ هم درست است همه فرض است دیگر جملهٴ شرطیه است آن هم با حرف ﴿لَوْ﴾ فرمود چنین کاری نشده و نمیشود و شدنی نیست بر فرض محال پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخواهد چیزی را به نام ما به مردم القا بکند کلام خودش را به نام ما به مردم القا بکند ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ﴾ .
اما دربارهٴ اینکه ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ جریان خواستن قلم و دوات و لوازمالتحریر حال احتضار حضرت را شامل میشود یا نه؟ بله شامل میشود برای اینکه حالا عدهای که در مسئلهٴ ولایت و راههای دیگر تلاش و کوشش کردند آنها انسان کامل مثل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را در جمیع شئون اینطور میدانند اما آن بحثها مستحضرید بحثهای تفسیری نیست زمینهٴ آن بحثها هم اینجا فراهم نیست باید مبادیاش فراهم بشود تا ثابت بشود که اگر کسی به مقام اهل بیت رسید جمیع شئون, جمیع شئون یعنی جمیع شئون اینها الهی است اینطور نیست که گاهی مثلاً حرف عادی بزنند, گاهی حرف غیر عادی بزنند محیا و مماتشان الهی است اما چون مبادیاش حاصل نیست ما در آن بحثها وارد نمیشویم بحثها هم بحثهای تفسیری نیست اما آنکه از ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ برمیآید به خوبی این است که اگر انسانِ کامل معصوم حالا وجود مبارک پیغمبر یا اهل بیت(علیهم السلام) دربارهٴ مسائل دینی دارند حرف میزنند میخواهند سفارش دینی بکنند, حکم خدا را بیان بکنند, هدایت الهی را به مردم برسانند این دربارهٴ پیغمبر چه به صورت قرآن باشد که لفظ و معنا برای خداست و لفظ معجزه, چه به صورت حدیث قدسی باشد که گفتند لفظ و معنا هر دو برای خداست منتها لفظ معجزه نیست چه به صورت روایات و احکام فقهی باشد که معنا از ناحیهٴ خداست لفظها را در اختیار پیغمبر قرار داد بالأخره اینها احکام الهی است دیگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خودش که نمیگوید نماز ظهر چهار رکعت است ـ معاذ الله ـ که, نماز عصر چهار رکعت است که, اینها احکام الهی است صدها حکم است که در فقه هست, در روایات هست و در قرآن نیامده همه اینها مشمول ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ است. آن جریان اینکه قلم و دوات بخواهید میخواهد جانشین خودش را معیّن کند این حکم الهی است, دینی مردم است, فریضهٴ دینی است این حتماً بر اساس ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ مشمول آن آیه خواهد بود و چون حکم دینی در همین سه بخش است دیگر یا قرآن کریم است یا حدیث قدسی است یا روایت. بنابراین آن قصّه مشمول این میتواند باشد.
در این کریمه فرمود: ﴿وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ حالا آیه بعدش این است که جریان قرب فرایض را هم اگر توانستید تحقیق کنید حالا این مسئله اینترنت هست راههای دیگر هست کلمهٴ قرب, کلمهٴ فرایض, کلمهٴ قرب فرایض معجمها, دائرةالمعارفها و اینها مراجعه کنید ببینید که یک حدیث معتبری از کلمات بزرگان نه, یا حدیث مرسل نه, مرسل هم باشد پیدا کردید باز هم نیمه راه است یک حدیث مُسندی نظیر آنچه که دربارهٴ قرب نوافل آمده است آیا در قرب فرایض در بین روایات ما یا روایات اهل سنّت چنین چیزی هست یا نه, ما که تا حال چیزی دستمان نرسیده.
پرسش: سید آملی در کتاب الذریعة.
پاسخ: آن هم مرسل است و اینها هم جزء کلمات اصحاب است گفتیم اینها را نقل نکنید.
پرسش: روایت است از حضرت علی(علیه السلام) که از کتاب صدوق نقل کرده.
پاسخ: که چطور؟
پرسش: که فرموده: «أنأ عین الله».
پاسخ: خب نه, آنکه آن روز اول سه, چهار روز قبل اینجا بحث شد او حضرت فرمود الآن در توحید مرحوم صدوق هم هست که چند قرن قبل از مرحوم سیّدحیدرآملی است «أنأ عین الله» أنا فلان اما این قرب فرایض به عنوان اصل کلّی همانطوری که مرحوم کلینی در جلد دوم کافی به عنوان اصل کلی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که انسان به وسیلهٴ نوافل به خدا نزدیک میشود از مُحب بودن به محبوبیّت منتقل میشود قبلاً محبّ خدا بود هم اکنون محبوب خداست اگر محبوب خدا شد مجاری ادراکی و تحریکی او را خدا به عهده میگیرد اما ما یک اصل کلّی داشته باشیم به صورت روایت که هر کسی در اثر قرب فرایض به خدای سبحان نزدیک شد به جایی میرسد که این شخص میشود لسان الله, این شخص میشود عین الله, این شخص میشود کذا آنکه سه, چهار روز قبل اینجا سؤال و جواب شد همین بود که وجود مبارک حضرت امیر در آن روایت بر فرض سند معتبر باشد شخصِ معصوم فرمود من اینچنین هستم آن دیگر اصل کلی از آن استفاده نمیشود و ثانیاً مطلب مهم آن است که آیا اگر کسی به قرب فرایض راه پیدا کرده است حوزهٴ او مشخص است یا نه؟ در چه گفتاری او لسان الله هست حتی در مسئله قرآن و امثال قرآن هم او لسان الله هست یا نه, خود حضرت امیر(سلام الله علیه) یا خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اینها یک نورند و لسان الله شدند برابر آن روایتی که در توحید مرحوم صدوق هست خدا به اینها میفرماید که زبانتان را باید ببندید هیچ نباید حرف بزنید اول باید من بگویم, بخوانم, وارد گوشتان بشود, وارد قلبتان بشود بعد از زبانتان در بیاید ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ اول گوش, بعد فهم, مرحلهٴ سوم زبانت را تکان بده بخوان این را به خود پیغمبر میگوید فضلاً از حضرت امیر. حرم قرآن و حریم قرآن باید کلاً محفوظ باشد به وجود مبارک پیغمبر اجازه نداد زبانش تکان بخورد فرمود زبانت در مرحلهٴ سوم است و فصل سوم است فصل دوم فهمِ توست, فصل اول گوش توست گوش کن, بفهم بعد برای مردم بگو این را به پیغمبر فرموده فضلاً از حضرت امیر, خب.
فرمود اینکه میبینید به ما گفتند قرآن را بالای سر بگذارید اگر اسم کلب در قرآن کریم آمده ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ﴾ هیچ حکیمی, هیچ فقیهی, هیچ مؤمنی حق ندارد بیوضو این کلب را ببوسد سرّش همین است اسم فرعون هست, اسم کلب هست, اسم جهنم هست, اسم کفار هست, مشرکین هست چنین کتابی است مگر کسی حالا بگوید من این کلب را میخواهم دست بزنم خیر, میخواهم ببوسم خیر, تا وضو نداری نمیتوانی دست به این کلمه بزنی ببوسی اینچنین نیست این برای ابد آمده جهان را میخواهد هدایت کند هیچ احدی نمیتواند مثل این حرف بزند نه پیغمبر, نه غیر پیغمبر. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه میفرمود یک آیه در آن درخشانترین خطبههای نهجالبلاغه وقتی کسی دارد میخواند, میخواند, میخواند وسط یک جمله آیه هست آدم میبیند عوض شد با آنکه خطبههای نهجالبلاغه دیگر در کمال فصاحت است الآن این آیههایی که در نهجالبلاغه هست کسی با آن آهنگ عربی بخواهد بخواند وقتی به این آیه رسید آدم میبیند وضع عوض شد حساب او از حساب نهجالبلاغه و همه چیز جداست, خب.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ فرمود ما آنچه که لازم بود برای هدایت مردم در این کتاب گفتیم ما حکما را دعوت کردیم, فقها را دعوت کردیم, اصولییون را دعوت کردیم, ادبا را دعوت کردیم, پژوهشگران را دعوت کردیم, تودهٴ مردم را هم دعوت کردیم ما حرفی نزدیم که کسی نفهمد درست است که آیات عمیق در قرآن کریم است اما همان آیات عمیق را ترقیق کردیم در ضمن مَثل, در ضمن قصص, در ضمن داستانها, در ضمن تشبیهات, در ضمن تنزیلها اینقدر پایین آوردیم, پایین آوردیم, پایین آوردیم که همگان میفهمند. هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که تودهٴ مردم نفهمند اما آیاتی است که حکما هم به زحمت میفهمند همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که انشاءالله رسیدیم مشخص میشود که خیلی از متکلّمان ماندند ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ برهان تمانع یعنی چه؟ آیا برهان تمانع به برهان توارد علّتین برمیگردد یا نه؟ همین معنا را ذات اقدس الهی در ضمن قصص و داستانی آنقدر رقیق کرده که در دسترس فهم همه قرار گرفته همین آیهٴ مبارکهٴ «نبأ» خب این را همه ما میفهمیم ولی وقتی به دست شیخ انصاری و امثال شیخ انصاری افتاد آن معنای خاصّ خودش را پیدا میکند ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چه کسی است که این را نمیفهمد شما به هر که این معنا را بگویید میفهمد که خدا در قرآن فرمود اگر فاسقی به شما گزارش داد همینطور قبول نکنید برای اینکه ممکن است دروغ بگوید این معنا قابل فهم نیست یا همه میفهمند اما همین آیه را وقتی به شیخ انصاری(رضوان الله علیه) بدهید میبینید آن مطالب عمیق اصولی از آن در میآید میگوید بعضی اشکالاتش «ممّا یمکن الذبّ» است, بعضی اشکالاتش «ممّا لا یمکن الذبّ» است همه در کنار این مائده و مأدبه نشستند اما هر کسی به اندازهٴ خودش استفاده میکند خب آن «ممّا یمکن الذبّ» و «ممّا لا یمکن الذبّ» که برای مردم به درد نمیخورد این برای این آیه را همه میفهمند و درست هم هست خدا فرمود اگر فاسقی به شما خبر داد زود باور نکن این مطلبی نیست کسی نفهمد که اما آن عمقش و آن باطنش چون این طناب آویخته است درجاتی دارد بله درجات بالاترش برای علماست, بالاترِ بالاترش برای دیگران است, بالاتر بالاترش لدیاللهیاش برای اهل بیت است این کتاب فرمود ما همه طور حرف زدیم, برای همگان حرف زدیم هیچ کس نمیتواند بگوید من از این قرآن استفاده نمیکنم ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ ما تاکنون میگفتیم که در جریان مبارزه طلب کردن, تحدّی کردن و امثال ذلک ذات اقدس الهی سه مرحله را به بشر آموخت ولی فخررازی در ذیل این آیه میگوید چهار مرحله است آن مراحل سهگانهای که معروف است این است که اول ذات اقدس الهی تحدّی کرده فرمود کتابی مثل این بیاورید نظیر همین که ﴿عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ و کلّ قرآن, از این مرحله تنزّل فرمود آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و «هود» و امثال این هست که ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ به ده سوره, از آنها تنزّل فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این معروف است که این مراحل تحدّی سهگانه است. جناب فخررازی در ذیل همین آیه ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا﴾ دارد که مرحلهٴ چهارم هم هست آن مرحلهٴ چهارم این است که اگر نتوانستید مثل قرآن, نتوانستید ده سوره, نتوانستید یک سوره, لااقل یک پارگراف, یک مطلب قرآنی بیاورید ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ این حدیث را ایشان میگوید مطلبی مثل قرآن بیاورید حالا ولو این فلان سوره مثلاً دهتا مطلب دارد شما یک مطلب منسجم از این مطالب دهگانه را مورد مبارزه قرار بدهید مثل این بیاورید ایشان میگوید ما دربارهٴ معجزه این «صرّف» یعنی «غَیَّر» تصریف ریاح همین است دیگر تغییر دادیم, تحویل کردیم, جابهجا کردیم, شبیهسازی کردیم, شبیه آوردیم و مانند آن دگرگون کردیم دربارهٴ معجزه این تحوّلات و تصریفات هست, دربارهٴ توحید ادلهٴ گوناگون اقامه کردیم برای وحدانیت ذات اقدس الهی و بطلان شرک مَثل زدیم, با ممثّلها بیان کردیم, برهان آوردیم, شواهد دیگر ارائه کردیم, از فطرت کمک گرفتیم, از عقل کمک گرفتیم و مانند آن, دربارهٴ معاد و خود نبوّت, نبوّت غیر از مسئله معجزه بودن است دربارهٴ نبوّت هم براهین فراوان داشتیم که نبیّ حتماً باید باشد, انسان باید باشد, فرشته نمیتواند نبیّ خدا باشد برای اینکه مردم او را نمیبینند اُسوهٴ مردم نیست, در مردم نیست این نمیتواند امامت بکند همهٴ اینها را گفتیم دربارهٴ معاد گفتیم خدا عادل است, خدا حکیم است, کیفری دارد, پاداشی دارد همهٴ اینها را بیان کردیم پس «فیما یرجع الی الاصول» اعم از توحید و وحی و نبوّت و اعجاز و امثال ذلک ما براهین گوناگون, ادلهٴ گوناگون, بیانات گوناگون در ضمن قِصص و داستان و برهان مطالب را به شما منتقل کردیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است