- ۲۳۸۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
دینداری باید موجب تغییر رفتار در ما گردد، جلسه دوم
سخنرانی از حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «دینداری باید موجب تغییر رفتار در ما گردد»، جلسه دوم، سال ۱۴۰۰
ما دین را برای سعادتِ آخرتمان و اصلاح دنیایمان داریم، وگرنه اگر چیز زائدی کنار آنچه داریم بود که کأنّه بخواهیم یک بار اضافه بکشیم، چه لزومی داشت چنین کنیم؟
دین باید در رفتار ما تغییر ایجاد کند و انسان هرچه دیندارتر است باید حتماً در رفتارِ او دیده بشود، وگرنه معلوم است که مسیر را غلط میرود.
یک یا دو مورد که بنده احساس خطر میکنم و از انگیزههای بنده برای انتخاب این موضوع هست این است که دینداری هرچه قویتر باشد و ولایت هرچه عمیقتر باشد باید تولّی و تبرّی را تقویت کند.
تولّی یعنی ابراز محبّت و همچنین محبّت قلبی در درجهی اول نسبت به شیعیان و دوستان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، در درجهی دوم همجبههایها، در درجهی سوم مس... لمین.
یعنی چه؟ یعنی محبّت ما نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از بقیه است، گرچه برای سایر مسلمین، بعضی از این عزیزانی که شهید شدهاند و تصاویرشان در جلسه موجود است جانشان را هم برای غیرشیعه هم دادهاند.
عرض کردیم که دینداری باید تولّی را تقویت کند، ضمناً تبرّی هم نسبت به دشمنانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است نه نسبت دوستانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین!
اما وقتی یک رصد میکنیم میبینیم که بین هیئتیها و دوستان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در این زمینه ضعف جدّی وجود دارد، لذا انگیزهی ما این شد که مقداری روی این موضوع تمرکز کنیم. از جمله اینکه فکر میکنیم اگر خیلی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دوست داریم میتوانیم به یک نفر دیگری که او هم شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است نسبت «متوکل عباسی» بدهیم، حال اینکه چقدر این قیاس درست است یک بحث است و اینکه این نسبت که جزو زشتترین نسبتهاست… یعنی ما نعوذبالله هر فحشی به کسی بدهیم مانند متوکل عباسی گفتن نیست، جلسهی گذشته حتّی این را هم عرض کردم که نعوذبالله اگر به کسی غیرحلالزاده بگویند هم به نظر بنده فحش کوچکتری است تا اینکه به او نسبت متوکل عباسی بدهند. وقتی کسی میخواهد چنین نسبتی به کسی بدهد باید بتواند روز قیامت پاسخگو باشد. این موضوع بین هیئتیها جدّی است.
وقتی میبینیم که این تولّی و تبرّی درست بر سر جای خود نیست، میفهمیم که باید برگردیم و آن دینداری را وارسی کنیم و ببینیم و که این دین را از کجا آوردهایم؟
معمولاً عمدهی دینداری ما باید از سلف گرفته شده باشد. این شبها فرصتِ این موضوع نیست که من این موضوع را کامل تشریح کنم، ما بخاطر وهابیت آنقدر گاف دادهایم و خطای راهبردی رسانهای کردهایم و اینها را به غلط «سلفی» معرّفی کردهایم که اصلاً عنوان «سلفیگری» عنوان منفی تلقّی میشود، در حالی که اهل تحقیق میدانند که وهابیت حتّی نسبت به ابن تیمیه که شخص بسیار دروغگوی رذلی است و قتل انسانهای بسیاری به گردان اوست هم پیروِ کامل نیستند، یعنی اینها حتّی نسبت به هفتصد سال قبل هم سلفی نیستند که به گذشته برگردند، اینها نوآوری زیادی دارند.
اینکه شما میبینید، این حدود دویست سالی که در عربستان اوج گرفت و عدّهای از آنجا چیزهایی از این فکر را به هندوستان بردند، اینها حتی نسبت به ابن تیمیه هم پیرو کامل نیستند، چه برسد به سلف، که از نظر ما سلف یعنی معصومین علیهم السلام و شاگردان مستقیم معصومین که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آنها را تأیید کردهاند.
در دینداری باید ما هم عملاً سلفی باشیم، منتها چون کلمه «سلفی» منفی است از آن استفاده نمیکنیم، منتها باید دین را از اصل و سرچشمهی آن بگیریم، توضیح هم دادیم که منظور ما از «باید دین را از اصل و سرچشمهی آن بگیریم» قدیمی نیست، هر چیزی که قدیمی باشد لزوماً خوب نیست که فکر کنیم هر چیزی که قدیمی است خوب است، منتها این دین اگر دین کاملی هست باید از اصل و مصدر آن گرفت، که منابع دین مشخص است، بصورت خاص ان شاء الله روزیمان بشود که از امام زمان ارواحنا فداه بگیریم، حال که فعلاً دستمان خالی است باید از قرآن و روایات معتبر بگیریم، آن هم روایات از آب گذشته.
اما ما چطور هستیم؟ نگاه ما نسبت به روایات، با نگاه عالم به روایات تفاوت دارد، عالم اگر روایت ببیند به این راحتی نسبتِ جزمی به معصوم نمیدهد، البته به این راحتی هم نفی نمیکند، نفی روایت آداب دارد، لذا روایت را کنار میگذارد تا علم آن برسد و دسترسی پیدا کند، به این راحتی به روایت جسارت نمیکند.
اینجا «روایت» یعنی آنچه ادّعا شده است که از معصوم است. وقتی مجتهد با روایت روبرو میشود بعنوانِ اینکه این ادّعا شده است از معصوم است بررسی میکند تا ببیند که آیا حجّت دارد این را بعنوان «قال الصادق علیه السلام» استفاده کند یا نه، ولی ما چطور؟ ما اگر از اینترنت هم پیدا کنیم در مدارس و شاید پادگانها و تابلوهای ادارات استفاده میکنیم.
جلسهی گذشته عرض کردم که خیلی از علما حتّی ترجمهی روایات را هم قبول ندارند، به این دلیل که وقتی یک کتاب میخواهد ترجمه بشود باید یک عالمی نظر داده باشد، برای اینکه ممکن است حق و باطل در آن باشد.
جلسهی گذشته توضیح دادم به دلایل زیادی که یکی از آنها «اختلاف در روایات» است، اصلاً ما یک درگیری بزرگی بین گذشتگانمان داشتیم که چکار کنیم؟ حتی بعضی از تشیع بیرون رفتند و گفتند که یعنی چه از امام صادق علیه السلام راجع به یک موضوعی سه روایت وجود دارد که هر سه با یکدیگر تفاوت دارد، اصلاً ضدّ یکدیگر هستند، اصلاً این دین کلاً اختلافی است! تشخیص ندادند که امام معصوم برای حفظ جان شیعیان و حفظ شخص خودش در چه شرایطی بوده است.
یک روزی امام سجّاد علیه الصلاه و السلام که عباداتِ حیرتانگیزی داشتند… ائمه و معصومان علیهم السلام که عبادت ندیده نیستند، ولی ما نشنیدیم که مثلاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از عبادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگران شده باشند، من هیچ روایتی ندیدم که مثلاً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر در رکوع یا قیام میایستادند که پاهای مبارکشان ورم میکرد بفرمایند من نگران شدهام.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسیاری از شبها مدهوش میشدند و این موضوع برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیز عجیبی نبود، خبر میدادند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دنیا رفت و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرمودند: اگر در محراب یا در سجدهگاه و در سجادهی خود است در حال عبادت بوده است.
ولی امام باقر علیه السلام میفرمودند که من برای عبادات پدرم نگران جان ایشان میشدم. این خیلی عجیب است.
همینقدر به شما سربسته عرض کنم که با آن جنایت عظیم کربلا، وقتی یک جنایتی رخ میدهد در این عالم اثر وضعی دارد، مانند این میماند که پردهی غلیظی بین من و شما عزیزان بیندازند، دیگر من شما را نمیبینم و متقابلاً شما هم من را نمیبینید، نه بینایی شما مشکل دارد و نه من نابینای مطلق هستم، اما مانع بیرونی وجود دارد.
گناه باعث میشود که پردهی غلیظی در جامعه بیفتد، یعنی معنویت را خراب کند و حال عبادت را از بقیه بگیرد، این موضوع را شوخی نگیرید که سر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به نیزه زدند و در شهرها گرداندند و هلهله کردند و عالم بهم نخورده باشد، فکر نکنید ناموس خدا را با آن وضع از آن شهر به این شهر بردند اتفاقی نیفتاده است.
برای خیلی خیلی خیلی کوچکتر از این اثر وضعی میگذارد و حال عبادت از بین میرود، برخی معتقد هستند که این عبادت سنگین حضرت زین العابدین سلام الله علیه بخشی از امامت حضرت بود که این اثر وضعی را کم کند، که اگر یک صاحب استعدادی میخواهد آدم بشود این پردههای غلیظ جلوی او را نگیرد. نه اینکه بگویم امام سجّاد علیه السلام عبادت میکردند که دیگران راحت گناه کنند، اشتباه برداشت نکنید.
اگر خدای نکرده یک پدر و مادری هر دو معتاد باشند و خانهیشان هم مرکز مصرف کردن مواد برای دیگران باشد، اثر وضعی آن فضا این است که احتمال درست تربیت شدنِ بچهی آن خانواده خیلی کم است. بعید نیست که آن عبادت حضرت زین العابدین سلام الله علیه به این دلیل بوده باشد که حضرت میخواستند آن قضارت معنوی و آن ناپاکی عظیم معنوی که با ان بیحرمتی رخ داد، حضرت مقابله کنند و اگر کسی خواست آدم بشود و کسی خواست عبادت کند و کسی خواست به دامان دین و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برگردد، این مانعها جلوی او را نگیرند.
کمااینکه «طاووس یمانی» میگوید من هر وقت حال عبادت نداشتم میرفتم و نماز علی بن الحسین [سلام الله علیه] را تماشا میکردم. این شخص اصلاً شیعه نیست.
اینجا حضرت زین العابدین سلام الله علیه سعی کردند همهی عالم را تطهیر کنند، لذا عبادات حضرت بگونهای بود که برای بقیه خیلی وحشتناک و تعجّبآور و نگران کننده بود، از طول عبادت، حال عبادت، ساعتهای متمادی، آن بدن نحیف و لاغر حضرت زین العابدین سلام الله علیه که جسم مبارک حضرت ضعیف بود، از بس که گریه و عبادت میکردند، امام هم که از نظر ما نسیان ندارد، یعنی فراموشی ندارد، یک نفر داغی میبیند و بعد از مدّتی برای او همه چیز عادی میشود و فراموش میکند، امام که فراموشی ندارد، یعنی هر روز برای امام روز عاشوراست، ولی برای اینکه با مردم زندگی کنند، برای اینکه زن و بچهی ایشان اذیت نشوند…
اینطور نبود که حضرت دائم بین مردم گریه کنند، زمان گریهی امام سجّاد علیه السلام برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زمانهای خاصی بود، اینطور نبود که حضرت سجّاد علیه السلام از صبح تا شب برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کنند و جامعه هم بفهمند که حضرت برای امام حسین علیه السلام گریه میکنند، بلکه عبادت امام سجّاد علیه السلام طولانی بود.
این مقدّمه را عرض کردم که این فضا در ذهن شما بیاید که من بگویم مسئله «اختلاف روایت» بود، بحث هم کمی دقّت نیاز دارد.
عرض کردیم «اختلاف روایت» این است که خود امام معصوم علیه السلام عمداً کاری میکردند که بین اصحاب در بعضی امور اتفاق نظر وجود نداشته باشد، مخصوصاً اموری که از نظر حکومت بصورت تبلیغی ترویج میشد، اگر شیعیان مخالف آن جریان پیدا میشدند قتل عام میشدند.
حال همهی این مقدمه را عرض کردم که عرض ادبی به ساحت مبارک حضرت زین العابدین سلام الله علیه کرده باشم تا این روایت را برای شما بگویم. خواهر حضرت زین العابدین صلوات الله علیه حضرت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها که از اسرای کربلا هستند و در کوفه و شام خطبه خواندهاند روزی جابر بن عبدالله انصاری را صدا زدند، فرمودند: جابر! من برای جان برادرم نگران هستم، برو و به او بگو که ما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم دیدهایم، این عبادت تو را حتّی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نمیکرد. میترسم او خودش را به کشتن بدهد.
هم دخترِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و نوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، هم امام باقر سلام الله علیه که خودشان معصوم هستند و پسر امام هستند، روایت دارند که ما برای جان امام زین العابدین سلام الله علیه نگران بودیم.
جابر بن عبدالله انصاری را فرستادند که این ابراز نگرانی را به امام سجّاد علیه السلام منتقل کند، جابر به در خانه امام سجّاد علیه السلام آمد، وقتی نزدیک شد یک آقازادهای را دید که حدود پنج سال سن دارد و دست یکی از خادمهاست و جلوی در خانه است… میخواهم عرض کنم که ائمه علیهم السلام بخاطر این فضای بشدّت امنیتی، اینطور دقّت میکردند، اینطور نبود که امام باقر علیه السلام بروند و در کوچه بازی کنند… وقتی جابر حضرت باقر علیه السلام را دید، همینکه ایشان را دید عرض کرد: شما چقدر شبیه پیغمبر هستید! یعنی از شدّت شباهت امام باقر علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: آیا شما باقر هستید؟
اینجا امام باقر سلام الله علیه ظاهراً خردسال هستند و هنوز آوازهی علمی ندارند که جامعه ایشان را به «باقر» بشناسند. بلافاصله خادمها حضرت باقر صلوات الله علیه را به داخل خانه بردند، یعنی ترسیدند، انگار که کسی را لو دادهاند.
شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه نقل میکند که حضرت سجّاد صلوات الله علیه عتاب کردند که خون تو را ریخت. برای چه پسرم را به جلوی در بردید؟ چرا جابر مراعات نکرده است؟
مگر جابر بن عبدالله انصاری چه گفته است؟ او از شدّت شباهت پرسید که آیا شما باقر هستید؟ سپس گریه کرد و گفت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امام باقر صلوات الله علیه سلام رسانده است… وقتی که جابر منقلب شد حضرت سجّاد علیه السلام عتاب کردند و فرمودند: این چه کاری است که جلوی در انجام دادی؟ به داخل خانه میآمدی و این کار را میکردی. یعنی اینقدر مراقبت میکردند.
شیعیان حتّی مصداقِ امام بعد از امام را نمیشناختند، حتّی معمولاً بزرگان هم نمیشناختند. بجز خواص اصلاً نمیدانستند که ما چند امامی هستیم. یعنی اصلاً اگر قرار بود بدانند که دشمن قتل عام میکرد و کار تمام میشد.
بارها امام صادق علیه السلام یا حضرت زین العابدین سلام الله علیه را میبردند و تفتیش میکردند و میپرسیدند که آیا تو مدّعی امامت هستی؟ حضرت میفرمودند: خیر!
صحیفه همین امام زین العابدین سلام الله علیه را ببینید، تازه صحیفه یک کتاب عمومی نبوده است، امام سجّاد علیه السلام امام هستند و مسلّماً امامِ امام سجّاد علیه السلام خودشان هستند، امام زین العابدین سلام الله علیه در دعای چهل و هفتم صحیفه سجّادیه میفرمایند: مرا شکرگذار نعمت امام زمانم قرار بده.
معلوم است که حضرت در میان دعا هم در حال تقیّه هستند، که وقتی این دعا بعداً بدست شیعیان رسید قابل استفاده بشود و آموزش پیدا کنند که ما چطور راجع به امام زمانمان دعا کنیم.
حضرت در این دعا به خدای متعال عرض میکنند: «هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ» خدایا! دعای امام زمانم را روزی من بگردان. حضرت در حال آموزش دادن هستند، وگرنه آن زمان که امام سجّاد علیه السلام خودشان امام زمان هستند.
خود صحیفه سجّادیه هم یک کتاب تقیّهای است، صحیفه به دست مردم عادی نبوده است، صحیفه دست خاص الخاصانِ علمای زمان امام سجّاد علیه السلام بوده است، بنده احتمال میدهم که زمان امام سجّاد علیه السلام از خانهی حضرت بیرون نرفته باشد، شاید زمان امام باقر سلام الله علیه و امام صادق سلام الله علیه به دست کسی رسیده باشد، ولی با این حال پردهی تقیّه را ببینید، حضرت سجّاد به خدای متعال عرض میکنند: «وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ» خدایا! ما را گوش به فرمان و مطیع اماممان قرار بده.
توجّه کنید که خود حضرت سجّاد علیه السلام امام هستند، کتاب هم قرار نیست فعلاً به دست کسی برسد، معلوم نیست که تا صد سال بعد هم به دست عموم شیعه رسیده باشد، با این حال حضرت در میان دعا با خدای متعال هم بشدّت پردهپوشی دارند. اولین نسخهی صحیفه سجّادیه را امام باقر علیه السلام نوشتهاند. اگر قرار بود که رموز و اسرار شیعه منتشر بشود، شیعیان را به سرعت از بین میبردند.
در روایات فراوانی هست که حضرت صادق سلام الله علیه از شیعیانی که تقیّه نمیکردند و اسرار را فاش میکردند شکایت کردند. هم فرمودند که در خونِ کشتهها شریک هستید، هم فرمودند: کاری کردهاید که حتّی ما هم برای سخن گفتن با شما مانع پیدا کرده باشیم.
به قول شهید صدر رضوان الله تعالی علیه که فرمایش درستی فرمودهاند، یکی از سطوح تقیّهای حضرات معصومین سلام الله علیهم أجمعین از شیعیان بوده است.
اگر بروید و روایاتِ این موضوع را ببینید فراوان است.
فردی میآید و عرض میکند: آقا! ما شنیدهایم که شما خیلی علم دارید و خدا به شما علم داده است و علم غیب دارید… حضرت میفرمودند: نه! من گاهی اوقات شتر خود را گم میکنم و پیدا نمیکنم! کنیز من خطایی کرده است و میخواستم او را تنبیه کنم اما نمیدانم کجا پنهان شده است! این شخص میرود و یک شاگرد مهمتر و قدیمیتری میآید…
جلسه گذشته عرض کردم، روایات را نزد زراره و ابوبصیر و ابن ابی عمیر و یونس بن عبدالرحمن و امثال اینها میبردند و میپرسیدند که کدام روایت درست است؟
کمااینکه بعداً به سراغ شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه میرفتند، مقدمهی شیخ کلینی را ببینید، آن کسی که به شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه عرض میکند که کتاب کافی را بنویسید، میگوید: گیر کردهایم کدام روایت درست است… یعنی مسئله «اختلاف روایت» است.
این مسئلهی «اختلاف روایت» در منابع اهل سنّت هم فراوان است، یعنی هر کجا که نقل هست اختلاف روایت هم هست. کلاً اقتضای خبر «احتمال خطا دادن» است. ما کلاً خبری را میپذیریم که دوست داریم بپذیریم، یعنی اگر انقلابی هستیم در ماجرای اربعین بیشتر دولت عراق را مقصر میبینیم، البته انصافاً دولت عراق بسیار مقصر است. اما اگر ضد انقلاب باشیم همهی تقصیر را به گردن جمهوری اسلامی میاندازیم، یعنی معمولاً از نظر روانشناختی در مباحث نقل اینطور هست که راوی یا شنونده آن چیزی را که دوست دارد را باور میکنند.
اگر بخواهم راجع به خودِ نقل بحث کنم ساعتها بحث دارد که خودِ نقل هم اقتضائات مختلفی دارد، منظور بنده آن اقتضائاتِ عمومی نیست.
خودِ ائمه علیهم السلام عمداً اختلاف روایت درست میکردند، تصریح هم فرمودهاند، فرمودهاند برای اینکه خونِ خودمان و شیعیان عصرمان را حفظ کنیم. بنابراین کار در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی مشکل است، مشکلتر از سایر مذاهب است. البته اگر من میخواستم راجع به سایر مذاهب هم صحبت کنم اشکالات فراوانی میگفتم، جاهایی در آنجا از اساس باطل وجود دارد که جلوتر عرض خواهم کرد.
این اختلاف روایت که از طرف خود معصومین مدیریت میشد، و ما در جایی مفصل توضیح دادیم که ائمه علیهم السلام به چه جهاتی کتاب نمینوشتند، یا اگر بگویم کمتر کتاب مینوشتند دقیقتر است، برای این بود که اگر کتاب هم مینوشتند باید با روایت یک عالمِ رَبّانی مورد وثوق امام تأیید میشد، چون همهی مردم شهرها خط امام را از کجا میشناختند؟ باز هم باید به یک راوی اعتماد میکردند که این خط امام است، مثلاً باید یک راوی از مدینه به کوفه میرفت و میگفت که این خطِ امام است، حال این شخص چه کسی بود؟ یعنی آن زمان راهی نبود.
حتی شافعی و بخاری که در اهل سنّت کتاب دارند، مثلاً یکی از بزرگترین مشکلات کتاب صحیح بخاری این است که الآن نسخه خطی او را که ندارند، دو نفر ادّعا کردهاند که نسخهی خط او را دیدهایم، بین این دو نفر اختلافاتی هست، یک جاهایی را گفتهاند که اینجا سفید بود، آن دیگری میگوید که در آن مطلب دارد! نمیدانند که آیا یک نفر دیگری در آن مطلبی نوشته است یا گزارش این دو نفر اشکال دارد.
میخواهم بگویم که این مشکل مختص ما نیست و این یک مشکل عمومی است، اما بخاطرِ تقیّه امام معصوم علیه السلام خودشان عمداً اختلاف روایت هم ایجاد میکنند، لذا کارِ یک شیعه برای فهمِ روایت به جهاتی مشکلتر است.
لذا بوده است که وقتی از امام رضا علیه السلام میپرسند که معالم دینمان را از کجا اخذ کنیم؟ حضرت که میدانستند این شخص قمی است میفرمایند: از یونس بن عبدالرحمن بگیر.
تا زمانی که دسترسی به ائمه علیهم السلام بود، روایت را نزد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام میبردند و میپرسیدند که چنین روایتی از جدّ شما امام صادق علیه السلام چنین روایتی به دست ما رسیده است، درست است یا نه؟ گاهی فرمودهاند هست، گاهی فرمودهاند نیست.
پس اگر میخواستند ببینند که آیا یک روایت برای امام هست یا نه باید به سراغ یک عالم برجسته میرفتند، نه اینکه به هر کسی رجوع کنند که ادّعا کرده است که من امام صادق علیه السلام را دیدهام.
تعداد این علمای برجسته که اصول خاص داشتند زیاد نبوده است و دین بر گردهی اینها بوده است. یک زمانهایی اگر اینها تبانی میکردند امروز هیچ چیزی از تشیّع نمانده بود.
گاهی به بعضی از این بزرگان رشوههای سنگینی میدادند یا تهدیدهای سختی میکردند، اگر آنها میپذیرفتند امروز هیچ چیزی از تشیّع باقی نمانده بود.
اگر صفوان نبود امروز شیعه نبود، اگر یونس بن عبدالرحمن نبود امروز شیعه نبود، چون بعضی از علمای سوء و منافقین از شاگردان ائمه رفتند و فشار آوردند که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از دنیا نرفتهاند و شهید نشدهاند، که بگویند امام رضا علیه السلام نعوذبالله امام نیستند، که با این کار تشیّع را نابود کنند، به خیلیها رشوه دادند، بعضیها رشوه را قبول کردند و با اینها همراه شدند، بعضیها فشارها را تحمّل کردند و فحشها را شنیدند و رشوه نگرفتند و ایستادند و تشیّع را حفظ کردند. دورهای بود که سن ظاهری ائمه علیهم السلام کم بود و پذیرش امامتِ امام با سن کم برای هر کسی آسان نبود، کافی بود که ناگهان یک عالم برجستهای هم یک إن قُلتی هم کند. رشوههای سنگینی به یونس بن عبدالرحمن و صفوان دادند و این بزرگواران قبول نکردند.
پذیرش روایت یک تخصص است، میدانم این حرف من مخالفانی دارد ولی بنده استدلال خودم را میگویم و شما هم این عرایض ناقابل ما را به اهل آن عرضه کنید و آن چیزی را که درست بود را بگیرید. بنده با روایتی که از آب گذشته نباشد و این طرف و آن طرف نقل بشود مخالف هستم.
این بدین معنا نیست که ما در عظمت کتب روایی خودمان تشکیک کنیم نیست، بسیاری از کتب در رشتههای علمی مختلف ارزشمند هستند ولی تخصصی هستند.
مسلّماً هر کسی که زبان انگلیسی بداند نمیتواند در کتاب معرّفی داروها کسی را درمان کند، این پزشک متخصص است که میداند. چون مثلاً برای عوارض و حالات بیماریها و آثار داروها، ممکن است صدها دارو آثار مشترک داشته باشند، اینکه کدامیک انتخاب شود کارِ یک متخصص است، نه کسی که فقط زبانِ آن کتاب را بلد است!
کتب روایی هم گنج است. شما یک تابلوی نقاشی را در نظر بگیرید، شما میتوانید از زیبایی این تابلو لذّت ببرید، اما نمیتوانید روی آن تابلو قیمت بگذارید که آیا این تابلو پنج میلیون تومان میارزد یا بیست میلیارد تومان.
ممکن است شما از زیبایی روایت لذّت ببرید ولی اینکه اعتبارسنجی کنید و بخواهید ببینید که آیا حجّت بین من و خدا هست، این کارِ یک متخصص است. لذا بهتر است شرح روایت بخوانیم، مانند چهل حدیث امام رضوان الله تعالی علیه یا سایر علماء. مثلاً خوب است که طلبهها کتاب «الشافی فی العقائد و الاخلاق و الاحکام» ملامحسن فیض را ببینند که حداقل هر باب را در یک بیان یک صفحهای توضیح داده است. چون روایات به این دلیلی که عرض کردم فراوان ضد و نقیض هستند، تشخیص این موضوع کار خیلی مشکلی است. حال طرف هنوز پنج کلاس درس نخوانده است حکم تکفیر و فسق و ضدانقلاب و بتری و… میدهد، تو چقدر درس خواندهای که میخواهی اینطور حکم بدهی؟ اگر نزد یک متخصص بروی و بگویی کیفیت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیست؟ تأکید میکنم که کیفیت شهادت را عرض میکنم نه اصل شهادت را، نود و نه درصد متخصصها خواهند گفت که نمیدانم.
کیفیت شهادت امام حسین علیه السلام چیست؟ آیا میتوانی قسمِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بخوری که کیفیت شهادت این است؟ میگوید: نه! نمیتوانم قسم بخورم.
یعنی آن کسی که متخصص است، در اموری که روشن هم هست…
ما این همه هم مقتل داریم، حال کیفیت قتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیست؟ شمر ملعون قاتل اصلی است یا سنان ملعون؟ خدایا! لحظه به لحظه بر عذاب سنان بن انس و پدرش بیفزای… این ملعون یکی از بیادبترین جنایتکارانِ کربلاست، هیچ وقت نمیشود روضههای مربوط به این ملعون را خواند، فقط باید مطالعه کرد. بین آن همه ملعون که نوشتهاند هر که با هر چه داشت میزد، دو نفر هستند که شک است قاتل اصلی هستند… خلاصه اینکه اگر نزد متخصص بروید به این راحتی جزمی حرف نمیزند.
ما در یک روزگاری هستیم که مانند همهی روزگاران گذشته، همهی دشمنان به دنبالِ این هستند که فکرِ ما را با همین خبر مدیریت کنند، منتها در روزگاران گذشته بایستی با کتاب این کار را میکردند، یا حکومتها در مساجد کاری میکردند، لذا اگر یک نفر کمی فاصله میگرفت و فرار میکرد کمتر در آسیب قرار میگرفت، الآن هر کدام از ما که گوشی داریم انگار که هزار پایگاه دشمن هم داریم، دشمنان مختلف را عرض میکنم، منظور بنده فقط امریکا به معنای مستکبر نیست، دزد عقیده، دزد محبّت ما به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، دزد بیزاری ما نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، دزدها مختلف هستند و کانالها و فضاهای مختلفی هم دارند، دائماً بشدّت به ما حمله میکنند، بعضی از آنها گرگ در لباس میش هستند، بعضی از آنها ظاهراً شیعه هم هستند، من جلسهی گذشته به خزعبلات یکی از آنها اشاره کردم، کم پیش میآید که من به او پاسخ بدهم، به جهت اینکه دل من میسوزد، واقعاً اگر شیعهای بخواهد به حرفها و خزعبلات آن فرد توجّه کند تقصیر خودِ اوست، چون دیگر کسی در این سطح خزعبل بگوید و کسی باور کند، به نظر بنده حجّت ندارد، از چند نفر بپرس، انسان گوش خودش را به دست هر کسی نمیدهد… همیشه هم میگفت تقطیع شده است، این چون در صفحهی خودش بود من اشارهای کردم.
حال ما با یک چیزهایی که خیلی از آنها را نمیدانیم و از خیلی از جزئیات بیاطلاع هستیم، بخاطر عشق به امام حسین علیه السلام به شیعهی امام حسین علیه السلام فحش میدهیم! آن هم فحشهایی در حدّ متوکّل، لعن میکنیم…
بالاخره یا باید به فقیه و مرجع بزرگوار خودت مراجعه کنی و ببینی که آیا اجازه میدهد یا نه، چون اگر اجازه هم بدهد باید علی التّعیین اجازه بدهد، یعنی بگوید فلانی. یا اینکه شما بگویید که از کجا به این کار رسیدهاید؟ این دردی بین ماست.
جلسهی گذشته عرض کردم که چون ما یک غیبت یا یک تهمت یا یک بهتان یا یک فحش یا یک ناسزا یا یک تمسخر را بطور عمومی منتشر میکنیم، با اینکه هیچ کدام از ما کلاس خبرنگاری نرفتهایم فرصت داریم، در همین گوشی میتوانیم توییتر و تلگرام و اینستاگرام و ایتا و… داشته باشد، میتوانیم ناگهان در ده جای مختلف خبرپراکنی کنیم، بعد میخواهیم برویم و از چه کسی عذرخواهی کنیم؟ میخواهیم ذهن چه کسی را پاک کنیم؟
واقعاً هم حیف است، یک زمانی کسی یزید ملعون را دوست دارد، این فرد هر کاری که دوست دارد انجام بدهد، اما کسی بخاطر زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به کسی بهتان بزند دیگر خیلی عجیب است، باید خیلی دقت کرد، حیف است…
من منکرِ کمکاری یا بد عمل کردنِ بعضی از مسئولان در زمینهی اربعین نیستم، خیلی بد عمل کردند، حداقل باید توضیح میدادند، دولت عراق که بسیار بسیار بیانصافی کرده است، ان شاء الله خدای متعال مردم عراق را هم از بَدانِ دولت عراق نجات بدهد، اما بعضی از مسئولان ما هم کمکاری کردند و درست عمل نکردند، به أحسنِ وجه عمل نکردند، آنهایی هم که میخواستند عمل کنند عرضه هم نداشتند توضیح بدهند، اما اگر یک نفر در یک جایی کمکاری میکند که نباید به او نسبت متوکل عباسی داد!
این کار مانند این است که من خراشی روی پای شما بیندازم و شما بجای این کار پای مرا ببرید! این مجازات با آن جرم یکسان نیست، انسان باید انصاف داشته باشد، انتقاد هم سر جای خود، مطالبهگری هم سر جای خود.
ما بخاطر اینکه جا ماندهایم و جگرمان و همهی وجودمان میسوزد، این مجوز نیست که به کسی بهتان بزنیم یا به کسی فحش بدهیم. چون این موضوع در بین هیئتیها هست بنای من بر این شد که این بحث را مطرح کنم. ما باید بالاخره حجّت داشته باشیم، روز قیامت نمیگویند چون عشق به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتی اجازه داشتی هر فحشی به هر کسی بدهی.
البته اگر کسی عمداً خطاکاری کرد و سهلانگاری کرد ان شاء الله حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را تقاص کند، اما اینکه آیا عمدی بود یا سهوی بود یا چه شرایطی بود یا چه پشت پردهای وجود داشت، بعضی از حرفها را نمیشود گفت، خلاصه اینکه نمیشود به این راحتی فحش داد، باید مرام ما با مرام دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرق کند، تولّی ما باید زیاد باشد، اگر میبینیم راحت میتوانیم بین یکدیگر دعوا کنیم و چماق بر سرِ یکدیگر بکشیم، البته فحش از چماق بالاتر است، پس معلوم است که دینداری ما ایرادی دارد و تولّی ما اشکال دارد.
پس سرمنشأ همهی این مشکلاتی که ما امروز داریم تخلّفی است که از غدیر شد، فرمایش حضرت آقا حفظه الله را فردا میخوانم و توضیح میدهم، هرچه بیچارگی و سرگشتگی داریم برای آن روز است، فرمایش ایشان را خواهم خواند تا شما ببینید.
نمایش بیشتر
ما دین را برای سعادتِ آخرتمان و اصلاح دنیایمان داریم، وگرنه اگر چیز زائدی کنار آنچه داریم بود که کأنّه بخواهیم یک بار اضافه بکشیم، چه لزومی داشت چنین کنیم؟
دین باید در رفتار ما تغییر ایجاد کند و انسان هرچه دیندارتر است باید حتماً در رفتارِ او دیده بشود، وگرنه معلوم است که مسیر را غلط میرود.
یک یا دو مورد که بنده احساس خطر میکنم و از انگیزههای بنده برای انتخاب این موضوع هست این است که دینداری هرچه قویتر باشد و ولایت هرچه عمیقتر باشد باید تولّی و تبرّی را تقویت کند.
تولّی یعنی ابراز محبّت و همچنین محبّت قلبی در درجهی اول نسبت به شیعیان و دوستان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، در درجهی دوم همجبههایها، در درجهی سوم مس... لمین.
یعنی چه؟ یعنی محبّت ما نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از بقیه است، گرچه برای سایر مسلمین، بعضی از این عزیزانی که شهید شدهاند و تصاویرشان در جلسه موجود است جانشان را هم برای غیرشیعه هم دادهاند.
عرض کردیم که دینداری باید تولّی را تقویت کند، ضمناً تبرّی هم نسبت به دشمنانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است نه نسبت دوستانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین!
اما وقتی یک رصد میکنیم میبینیم که بین هیئتیها و دوستان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در این زمینه ضعف جدّی وجود دارد، لذا انگیزهی ما این شد که مقداری روی این موضوع تمرکز کنیم. از جمله اینکه فکر میکنیم اگر خیلی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دوست داریم میتوانیم به یک نفر دیگری که او هم شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است نسبت «متوکل عباسی» بدهیم، حال اینکه چقدر این قیاس درست است یک بحث است و اینکه این نسبت که جزو زشتترین نسبتهاست… یعنی ما نعوذبالله هر فحشی به کسی بدهیم مانند متوکل عباسی گفتن نیست، جلسهی گذشته حتّی این را هم عرض کردم که نعوذبالله اگر به کسی غیرحلالزاده بگویند هم به نظر بنده فحش کوچکتری است تا اینکه به او نسبت متوکل عباسی بدهند. وقتی کسی میخواهد چنین نسبتی به کسی بدهد باید بتواند روز قیامت پاسخگو باشد. این موضوع بین هیئتیها جدّی است.
وقتی میبینیم که این تولّی و تبرّی درست بر سر جای خود نیست، میفهمیم که باید برگردیم و آن دینداری را وارسی کنیم و ببینیم و که این دین را از کجا آوردهایم؟
معمولاً عمدهی دینداری ما باید از سلف گرفته شده باشد. این شبها فرصتِ این موضوع نیست که من این موضوع را کامل تشریح کنم، ما بخاطر وهابیت آنقدر گاف دادهایم و خطای راهبردی رسانهای کردهایم و اینها را به غلط «سلفی» معرّفی کردهایم که اصلاً عنوان «سلفیگری» عنوان منفی تلقّی میشود، در حالی که اهل تحقیق میدانند که وهابیت حتّی نسبت به ابن تیمیه که شخص بسیار دروغگوی رذلی است و قتل انسانهای بسیاری به گردان اوست هم پیروِ کامل نیستند، یعنی اینها حتّی نسبت به هفتصد سال قبل هم سلفی نیستند که به گذشته برگردند، اینها نوآوری زیادی دارند.
اینکه شما میبینید، این حدود دویست سالی که در عربستان اوج گرفت و عدّهای از آنجا چیزهایی از این فکر را به هندوستان بردند، اینها حتی نسبت به ابن تیمیه هم پیرو کامل نیستند، چه برسد به سلف، که از نظر ما سلف یعنی معصومین علیهم السلام و شاگردان مستقیم معصومین که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آنها را تأیید کردهاند.
در دینداری باید ما هم عملاً سلفی باشیم، منتها چون کلمه «سلفی» منفی است از آن استفاده نمیکنیم، منتها باید دین را از اصل و سرچشمهی آن بگیریم، توضیح هم دادیم که منظور ما از «باید دین را از اصل و سرچشمهی آن بگیریم» قدیمی نیست، هر چیزی که قدیمی باشد لزوماً خوب نیست که فکر کنیم هر چیزی که قدیمی است خوب است، منتها این دین اگر دین کاملی هست باید از اصل و مصدر آن گرفت، که منابع دین مشخص است، بصورت خاص ان شاء الله روزیمان بشود که از امام زمان ارواحنا فداه بگیریم، حال که فعلاً دستمان خالی است باید از قرآن و روایات معتبر بگیریم، آن هم روایات از آب گذشته.
اما ما چطور هستیم؟ نگاه ما نسبت به روایات، با نگاه عالم به روایات تفاوت دارد، عالم اگر روایت ببیند به این راحتی نسبتِ جزمی به معصوم نمیدهد، البته به این راحتی هم نفی نمیکند، نفی روایت آداب دارد، لذا روایت را کنار میگذارد تا علم آن برسد و دسترسی پیدا کند، به این راحتی به روایت جسارت نمیکند.
اینجا «روایت» یعنی آنچه ادّعا شده است که از معصوم است. وقتی مجتهد با روایت روبرو میشود بعنوانِ اینکه این ادّعا شده است از معصوم است بررسی میکند تا ببیند که آیا حجّت دارد این را بعنوان «قال الصادق علیه السلام» استفاده کند یا نه، ولی ما چطور؟ ما اگر از اینترنت هم پیدا کنیم در مدارس و شاید پادگانها و تابلوهای ادارات استفاده میکنیم.
جلسهی گذشته عرض کردم که خیلی از علما حتّی ترجمهی روایات را هم قبول ندارند، به این دلیل که وقتی یک کتاب میخواهد ترجمه بشود باید یک عالمی نظر داده باشد، برای اینکه ممکن است حق و باطل در آن باشد.
جلسهی گذشته توضیح دادم به دلایل زیادی که یکی از آنها «اختلاف در روایات» است، اصلاً ما یک درگیری بزرگی بین گذشتگانمان داشتیم که چکار کنیم؟ حتی بعضی از تشیع بیرون رفتند و گفتند که یعنی چه از امام صادق علیه السلام راجع به یک موضوعی سه روایت وجود دارد که هر سه با یکدیگر تفاوت دارد، اصلاً ضدّ یکدیگر هستند، اصلاً این دین کلاً اختلافی است! تشخیص ندادند که امام معصوم برای حفظ جان شیعیان و حفظ شخص خودش در چه شرایطی بوده است.
یک روزی امام سجّاد علیه الصلاه و السلام که عباداتِ حیرتانگیزی داشتند… ائمه و معصومان علیهم السلام که عبادت ندیده نیستند، ولی ما نشنیدیم که مثلاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از عبادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگران شده باشند، من هیچ روایتی ندیدم که مثلاً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر در رکوع یا قیام میایستادند که پاهای مبارکشان ورم میکرد بفرمایند من نگران شدهام.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسیاری از شبها مدهوش میشدند و این موضوع برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیز عجیبی نبود، خبر میدادند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دنیا رفت و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرمودند: اگر در محراب یا در سجدهگاه و در سجادهی خود است در حال عبادت بوده است.
ولی امام باقر علیه السلام میفرمودند که من برای عبادات پدرم نگران جان ایشان میشدم. این خیلی عجیب است.
همینقدر به شما سربسته عرض کنم که با آن جنایت عظیم کربلا، وقتی یک جنایتی رخ میدهد در این عالم اثر وضعی دارد، مانند این میماند که پردهی غلیظی بین من و شما عزیزان بیندازند، دیگر من شما را نمیبینم و متقابلاً شما هم من را نمیبینید، نه بینایی شما مشکل دارد و نه من نابینای مطلق هستم، اما مانع بیرونی وجود دارد.
گناه باعث میشود که پردهی غلیظی در جامعه بیفتد، یعنی معنویت را خراب کند و حال عبادت را از بقیه بگیرد، این موضوع را شوخی نگیرید که سر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به نیزه زدند و در شهرها گرداندند و هلهله کردند و عالم بهم نخورده باشد، فکر نکنید ناموس خدا را با آن وضع از آن شهر به این شهر بردند اتفاقی نیفتاده است.
برای خیلی خیلی خیلی کوچکتر از این اثر وضعی میگذارد و حال عبادت از بین میرود، برخی معتقد هستند که این عبادت سنگین حضرت زین العابدین سلام الله علیه بخشی از امامت حضرت بود که این اثر وضعی را کم کند، که اگر یک صاحب استعدادی میخواهد آدم بشود این پردههای غلیظ جلوی او را نگیرد. نه اینکه بگویم امام سجّاد علیه السلام عبادت میکردند که دیگران راحت گناه کنند، اشتباه برداشت نکنید.
اگر خدای نکرده یک پدر و مادری هر دو معتاد باشند و خانهیشان هم مرکز مصرف کردن مواد برای دیگران باشد، اثر وضعی آن فضا این است که احتمال درست تربیت شدنِ بچهی آن خانواده خیلی کم است. بعید نیست که آن عبادت حضرت زین العابدین سلام الله علیه به این دلیل بوده باشد که حضرت میخواستند آن قضارت معنوی و آن ناپاکی عظیم معنوی که با ان بیحرمتی رخ داد، حضرت مقابله کنند و اگر کسی خواست آدم بشود و کسی خواست عبادت کند و کسی خواست به دامان دین و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برگردد، این مانعها جلوی او را نگیرند.
کمااینکه «طاووس یمانی» میگوید من هر وقت حال عبادت نداشتم میرفتم و نماز علی بن الحسین [سلام الله علیه] را تماشا میکردم. این شخص اصلاً شیعه نیست.
اینجا حضرت زین العابدین سلام الله علیه سعی کردند همهی عالم را تطهیر کنند، لذا عبادات حضرت بگونهای بود که برای بقیه خیلی وحشتناک و تعجّبآور و نگران کننده بود، از طول عبادت، حال عبادت، ساعتهای متمادی، آن بدن نحیف و لاغر حضرت زین العابدین سلام الله علیه که جسم مبارک حضرت ضعیف بود، از بس که گریه و عبادت میکردند، امام هم که از نظر ما نسیان ندارد، یعنی فراموشی ندارد، یک نفر داغی میبیند و بعد از مدّتی برای او همه چیز عادی میشود و فراموش میکند، امام که فراموشی ندارد، یعنی هر روز برای امام روز عاشوراست، ولی برای اینکه با مردم زندگی کنند، برای اینکه زن و بچهی ایشان اذیت نشوند…
اینطور نبود که حضرت دائم بین مردم گریه کنند، زمان گریهی امام سجّاد علیه السلام برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زمانهای خاصی بود، اینطور نبود که حضرت سجّاد علیه السلام از صبح تا شب برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کنند و جامعه هم بفهمند که حضرت برای امام حسین علیه السلام گریه میکنند، بلکه عبادت امام سجّاد علیه السلام طولانی بود.
این مقدّمه را عرض کردم که این فضا در ذهن شما بیاید که من بگویم مسئله «اختلاف روایت» بود، بحث هم کمی دقّت نیاز دارد.
عرض کردیم «اختلاف روایت» این است که خود امام معصوم علیه السلام عمداً کاری میکردند که بین اصحاب در بعضی امور اتفاق نظر وجود نداشته باشد، مخصوصاً اموری که از نظر حکومت بصورت تبلیغی ترویج میشد، اگر شیعیان مخالف آن جریان پیدا میشدند قتل عام میشدند.
حال همهی این مقدمه را عرض کردم که عرض ادبی به ساحت مبارک حضرت زین العابدین سلام الله علیه کرده باشم تا این روایت را برای شما بگویم. خواهر حضرت زین العابدین صلوات الله علیه حضرت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها که از اسرای کربلا هستند و در کوفه و شام خطبه خواندهاند روزی جابر بن عبدالله انصاری را صدا زدند، فرمودند: جابر! من برای جان برادرم نگران هستم، برو و به او بگو که ما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم دیدهایم، این عبادت تو را حتّی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نمیکرد. میترسم او خودش را به کشتن بدهد.
هم دخترِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و نوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، هم امام باقر سلام الله علیه که خودشان معصوم هستند و پسر امام هستند، روایت دارند که ما برای جان امام زین العابدین سلام الله علیه نگران بودیم.
جابر بن عبدالله انصاری را فرستادند که این ابراز نگرانی را به امام سجّاد علیه السلام منتقل کند، جابر به در خانه امام سجّاد علیه السلام آمد، وقتی نزدیک شد یک آقازادهای را دید که حدود پنج سال سن دارد و دست یکی از خادمهاست و جلوی در خانه است… میخواهم عرض کنم که ائمه علیهم السلام بخاطر این فضای بشدّت امنیتی، اینطور دقّت میکردند، اینطور نبود که امام باقر علیه السلام بروند و در کوچه بازی کنند… وقتی جابر حضرت باقر علیه السلام را دید، همینکه ایشان را دید عرض کرد: شما چقدر شبیه پیغمبر هستید! یعنی از شدّت شباهت امام باقر علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: آیا شما باقر هستید؟
اینجا امام باقر سلام الله علیه ظاهراً خردسال هستند و هنوز آوازهی علمی ندارند که جامعه ایشان را به «باقر» بشناسند. بلافاصله خادمها حضرت باقر صلوات الله علیه را به داخل خانه بردند، یعنی ترسیدند، انگار که کسی را لو دادهاند.
شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه نقل میکند که حضرت سجّاد صلوات الله علیه عتاب کردند که خون تو را ریخت. برای چه پسرم را به جلوی در بردید؟ چرا جابر مراعات نکرده است؟
مگر جابر بن عبدالله انصاری چه گفته است؟ او از شدّت شباهت پرسید که آیا شما باقر هستید؟ سپس گریه کرد و گفت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امام باقر صلوات الله علیه سلام رسانده است… وقتی که جابر منقلب شد حضرت سجّاد علیه السلام عتاب کردند و فرمودند: این چه کاری است که جلوی در انجام دادی؟ به داخل خانه میآمدی و این کار را میکردی. یعنی اینقدر مراقبت میکردند.
شیعیان حتّی مصداقِ امام بعد از امام را نمیشناختند، حتّی معمولاً بزرگان هم نمیشناختند. بجز خواص اصلاً نمیدانستند که ما چند امامی هستیم. یعنی اصلاً اگر قرار بود بدانند که دشمن قتل عام میکرد و کار تمام میشد.
بارها امام صادق علیه السلام یا حضرت زین العابدین سلام الله علیه را میبردند و تفتیش میکردند و میپرسیدند که آیا تو مدّعی امامت هستی؟ حضرت میفرمودند: خیر!
صحیفه همین امام زین العابدین سلام الله علیه را ببینید، تازه صحیفه یک کتاب عمومی نبوده است، امام سجّاد علیه السلام امام هستند و مسلّماً امامِ امام سجّاد علیه السلام خودشان هستند، امام زین العابدین سلام الله علیه در دعای چهل و هفتم صحیفه سجّادیه میفرمایند: مرا شکرگذار نعمت امام زمانم قرار بده.
معلوم است که حضرت در میان دعا هم در حال تقیّه هستند، که وقتی این دعا بعداً بدست شیعیان رسید قابل استفاده بشود و آموزش پیدا کنند که ما چطور راجع به امام زمانمان دعا کنیم.
حضرت در این دعا به خدای متعال عرض میکنند: «هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ» خدایا! دعای امام زمانم را روزی من بگردان. حضرت در حال آموزش دادن هستند، وگرنه آن زمان که امام سجّاد علیه السلام خودشان امام زمان هستند.
خود صحیفه سجّادیه هم یک کتاب تقیّهای است، صحیفه به دست مردم عادی نبوده است، صحیفه دست خاص الخاصانِ علمای زمان امام سجّاد علیه السلام بوده است، بنده احتمال میدهم که زمان امام سجّاد علیه السلام از خانهی حضرت بیرون نرفته باشد، شاید زمان امام باقر سلام الله علیه و امام صادق سلام الله علیه به دست کسی رسیده باشد، ولی با این حال پردهی تقیّه را ببینید، حضرت سجّاد به خدای متعال عرض میکنند: «وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ» خدایا! ما را گوش به فرمان و مطیع اماممان قرار بده.
توجّه کنید که خود حضرت سجّاد علیه السلام امام هستند، کتاب هم قرار نیست فعلاً به دست کسی برسد، معلوم نیست که تا صد سال بعد هم به دست عموم شیعه رسیده باشد، با این حال حضرت در میان دعا با خدای متعال هم بشدّت پردهپوشی دارند. اولین نسخهی صحیفه سجّادیه را امام باقر علیه السلام نوشتهاند. اگر قرار بود که رموز و اسرار شیعه منتشر بشود، شیعیان را به سرعت از بین میبردند.
در روایات فراوانی هست که حضرت صادق سلام الله علیه از شیعیانی که تقیّه نمیکردند و اسرار را فاش میکردند شکایت کردند. هم فرمودند که در خونِ کشتهها شریک هستید، هم فرمودند: کاری کردهاید که حتّی ما هم برای سخن گفتن با شما مانع پیدا کرده باشیم.
به قول شهید صدر رضوان الله تعالی علیه که فرمایش درستی فرمودهاند، یکی از سطوح تقیّهای حضرات معصومین سلام الله علیهم أجمعین از شیعیان بوده است.
اگر بروید و روایاتِ این موضوع را ببینید فراوان است.
فردی میآید و عرض میکند: آقا! ما شنیدهایم که شما خیلی علم دارید و خدا به شما علم داده است و علم غیب دارید… حضرت میفرمودند: نه! من گاهی اوقات شتر خود را گم میکنم و پیدا نمیکنم! کنیز من خطایی کرده است و میخواستم او را تنبیه کنم اما نمیدانم کجا پنهان شده است! این شخص میرود و یک شاگرد مهمتر و قدیمیتری میآید…
جلسه گذشته عرض کردم، روایات را نزد زراره و ابوبصیر و ابن ابی عمیر و یونس بن عبدالرحمن و امثال اینها میبردند و میپرسیدند که کدام روایت درست است؟
کمااینکه بعداً به سراغ شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه میرفتند، مقدمهی شیخ کلینی را ببینید، آن کسی که به شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه عرض میکند که کتاب کافی را بنویسید، میگوید: گیر کردهایم کدام روایت درست است… یعنی مسئله «اختلاف روایت» است.
این مسئلهی «اختلاف روایت» در منابع اهل سنّت هم فراوان است، یعنی هر کجا که نقل هست اختلاف روایت هم هست. کلاً اقتضای خبر «احتمال خطا دادن» است. ما کلاً خبری را میپذیریم که دوست داریم بپذیریم، یعنی اگر انقلابی هستیم در ماجرای اربعین بیشتر دولت عراق را مقصر میبینیم، البته انصافاً دولت عراق بسیار مقصر است. اما اگر ضد انقلاب باشیم همهی تقصیر را به گردن جمهوری اسلامی میاندازیم، یعنی معمولاً از نظر روانشناختی در مباحث نقل اینطور هست که راوی یا شنونده آن چیزی را که دوست دارد را باور میکنند.
اگر بخواهم راجع به خودِ نقل بحث کنم ساعتها بحث دارد که خودِ نقل هم اقتضائات مختلفی دارد، منظور بنده آن اقتضائاتِ عمومی نیست.
خودِ ائمه علیهم السلام عمداً اختلاف روایت درست میکردند، تصریح هم فرمودهاند، فرمودهاند برای اینکه خونِ خودمان و شیعیان عصرمان را حفظ کنیم. بنابراین کار در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی مشکل است، مشکلتر از سایر مذاهب است. البته اگر من میخواستم راجع به سایر مذاهب هم صحبت کنم اشکالات فراوانی میگفتم، جاهایی در آنجا از اساس باطل وجود دارد که جلوتر عرض خواهم کرد.
این اختلاف روایت که از طرف خود معصومین مدیریت میشد، و ما در جایی مفصل توضیح دادیم که ائمه علیهم السلام به چه جهاتی کتاب نمینوشتند، یا اگر بگویم کمتر کتاب مینوشتند دقیقتر است، برای این بود که اگر کتاب هم مینوشتند باید با روایت یک عالمِ رَبّانی مورد وثوق امام تأیید میشد، چون همهی مردم شهرها خط امام را از کجا میشناختند؟ باز هم باید به یک راوی اعتماد میکردند که این خط امام است، مثلاً باید یک راوی از مدینه به کوفه میرفت و میگفت که این خطِ امام است، حال این شخص چه کسی بود؟ یعنی آن زمان راهی نبود.
حتی شافعی و بخاری که در اهل سنّت کتاب دارند، مثلاً یکی از بزرگترین مشکلات کتاب صحیح بخاری این است که الآن نسخه خطی او را که ندارند، دو نفر ادّعا کردهاند که نسخهی خط او را دیدهایم، بین این دو نفر اختلافاتی هست، یک جاهایی را گفتهاند که اینجا سفید بود، آن دیگری میگوید که در آن مطلب دارد! نمیدانند که آیا یک نفر دیگری در آن مطلبی نوشته است یا گزارش این دو نفر اشکال دارد.
میخواهم بگویم که این مشکل مختص ما نیست و این یک مشکل عمومی است، اما بخاطرِ تقیّه امام معصوم علیه السلام خودشان عمداً اختلاف روایت هم ایجاد میکنند، لذا کارِ یک شیعه برای فهمِ روایت به جهاتی مشکلتر است.
لذا بوده است که وقتی از امام رضا علیه السلام میپرسند که معالم دینمان را از کجا اخذ کنیم؟ حضرت که میدانستند این شخص قمی است میفرمایند: از یونس بن عبدالرحمن بگیر.
تا زمانی که دسترسی به ائمه علیهم السلام بود، روایت را نزد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام میبردند و میپرسیدند که چنین روایتی از جدّ شما امام صادق علیه السلام چنین روایتی به دست ما رسیده است، درست است یا نه؟ گاهی فرمودهاند هست، گاهی فرمودهاند نیست.
پس اگر میخواستند ببینند که آیا یک روایت برای امام هست یا نه باید به سراغ یک عالم برجسته میرفتند، نه اینکه به هر کسی رجوع کنند که ادّعا کرده است که من امام صادق علیه السلام را دیدهام.
تعداد این علمای برجسته که اصول خاص داشتند زیاد نبوده است و دین بر گردهی اینها بوده است. یک زمانهایی اگر اینها تبانی میکردند امروز هیچ چیزی از تشیّع نمانده بود.
گاهی به بعضی از این بزرگان رشوههای سنگینی میدادند یا تهدیدهای سختی میکردند، اگر آنها میپذیرفتند امروز هیچ چیزی از تشیّع باقی نمانده بود.
اگر صفوان نبود امروز شیعه نبود، اگر یونس بن عبدالرحمن نبود امروز شیعه نبود، چون بعضی از علمای سوء و منافقین از شاگردان ائمه رفتند و فشار آوردند که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از دنیا نرفتهاند و شهید نشدهاند، که بگویند امام رضا علیه السلام نعوذبالله امام نیستند، که با این کار تشیّع را نابود کنند، به خیلیها رشوه دادند، بعضیها رشوه را قبول کردند و با اینها همراه شدند، بعضیها فشارها را تحمّل کردند و فحشها را شنیدند و رشوه نگرفتند و ایستادند و تشیّع را حفظ کردند. دورهای بود که سن ظاهری ائمه علیهم السلام کم بود و پذیرش امامتِ امام با سن کم برای هر کسی آسان نبود، کافی بود که ناگهان یک عالم برجستهای هم یک إن قُلتی هم کند. رشوههای سنگینی به یونس بن عبدالرحمن و صفوان دادند و این بزرگواران قبول نکردند.
پذیرش روایت یک تخصص است، میدانم این حرف من مخالفانی دارد ولی بنده استدلال خودم را میگویم و شما هم این عرایض ناقابل ما را به اهل آن عرضه کنید و آن چیزی را که درست بود را بگیرید. بنده با روایتی که از آب گذشته نباشد و این طرف و آن طرف نقل بشود مخالف هستم.
این بدین معنا نیست که ما در عظمت کتب روایی خودمان تشکیک کنیم نیست، بسیاری از کتب در رشتههای علمی مختلف ارزشمند هستند ولی تخصصی هستند.
مسلّماً هر کسی که زبان انگلیسی بداند نمیتواند در کتاب معرّفی داروها کسی را درمان کند، این پزشک متخصص است که میداند. چون مثلاً برای عوارض و حالات بیماریها و آثار داروها، ممکن است صدها دارو آثار مشترک داشته باشند، اینکه کدامیک انتخاب شود کارِ یک متخصص است، نه کسی که فقط زبانِ آن کتاب را بلد است!
کتب روایی هم گنج است. شما یک تابلوی نقاشی را در نظر بگیرید، شما میتوانید از زیبایی این تابلو لذّت ببرید، اما نمیتوانید روی آن تابلو قیمت بگذارید که آیا این تابلو پنج میلیون تومان میارزد یا بیست میلیارد تومان.
ممکن است شما از زیبایی روایت لذّت ببرید ولی اینکه اعتبارسنجی کنید و بخواهید ببینید که آیا حجّت بین من و خدا هست، این کارِ یک متخصص است. لذا بهتر است شرح روایت بخوانیم، مانند چهل حدیث امام رضوان الله تعالی علیه یا سایر علماء. مثلاً خوب است که طلبهها کتاب «الشافی فی العقائد و الاخلاق و الاحکام» ملامحسن فیض را ببینند که حداقل هر باب را در یک بیان یک صفحهای توضیح داده است. چون روایات به این دلیلی که عرض کردم فراوان ضد و نقیض هستند، تشخیص این موضوع کار خیلی مشکلی است. حال طرف هنوز پنج کلاس درس نخوانده است حکم تکفیر و فسق و ضدانقلاب و بتری و… میدهد، تو چقدر درس خواندهای که میخواهی اینطور حکم بدهی؟ اگر نزد یک متخصص بروی و بگویی کیفیت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیست؟ تأکید میکنم که کیفیت شهادت را عرض میکنم نه اصل شهادت را، نود و نه درصد متخصصها خواهند گفت که نمیدانم.
کیفیت شهادت امام حسین علیه السلام چیست؟ آیا میتوانی قسمِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بخوری که کیفیت شهادت این است؟ میگوید: نه! نمیتوانم قسم بخورم.
یعنی آن کسی که متخصص است، در اموری که روشن هم هست…
ما این همه هم مقتل داریم، حال کیفیت قتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیست؟ شمر ملعون قاتل اصلی است یا سنان ملعون؟ خدایا! لحظه به لحظه بر عذاب سنان بن انس و پدرش بیفزای… این ملعون یکی از بیادبترین جنایتکارانِ کربلاست، هیچ وقت نمیشود روضههای مربوط به این ملعون را خواند، فقط باید مطالعه کرد. بین آن همه ملعون که نوشتهاند هر که با هر چه داشت میزد، دو نفر هستند که شک است قاتل اصلی هستند… خلاصه اینکه اگر نزد متخصص بروید به این راحتی جزمی حرف نمیزند.
ما در یک روزگاری هستیم که مانند همهی روزگاران گذشته، همهی دشمنان به دنبالِ این هستند که فکرِ ما را با همین خبر مدیریت کنند، منتها در روزگاران گذشته بایستی با کتاب این کار را میکردند، یا حکومتها در مساجد کاری میکردند، لذا اگر یک نفر کمی فاصله میگرفت و فرار میکرد کمتر در آسیب قرار میگرفت، الآن هر کدام از ما که گوشی داریم انگار که هزار پایگاه دشمن هم داریم، دشمنان مختلف را عرض میکنم، منظور بنده فقط امریکا به معنای مستکبر نیست، دزد عقیده، دزد محبّت ما به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، دزد بیزاری ما نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، دزدها مختلف هستند و کانالها و فضاهای مختلفی هم دارند، دائماً بشدّت به ما حمله میکنند، بعضی از آنها گرگ در لباس میش هستند، بعضی از آنها ظاهراً شیعه هم هستند، من جلسهی گذشته به خزعبلات یکی از آنها اشاره کردم، کم پیش میآید که من به او پاسخ بدهم، به جهت اینکه دل من میسوزد، واقعاً اگر شیعهای بخواهد به حرفها و خزعبلات آن فرد توجّه کند تقصیر خودِ اوست، چون دیگر کسی در این سطح خزعبل بگوید و کسی باور کند، به نظر بنده حجّت ندارد، از چند نفر بپرس، انسان گوش خودش را به دست هر کسی نمیدهد… همیشه هم میگفت تقطیع شده است، این چون در صفحهی خودش بود من اشارهای کردم.
حال ما با یک چیزهایی که خیلی از آنها را نمیدانیم و از خیلی از جزئیات بیاطلاع هستیم، بخاطر عشق به امام حسین علیه السلام به شیعهی امام حسین علیه السلام فحش میدهیم! آن هم فحشهایی در حدّ متوکّل، لعن میکنیم…
بالاخره یا باید به فقیه و مرجع بزرگوار خودت مراجعه کنی و ببینی که آیا اجازه میدهد یا نه، چون اگر اجازه هم بدهد باید علی التّعیین اجازه بدهد، یعنی بگوید فلانی. یا اینکه شما بگویید که از کجا به این کار رسیدهاید؟ این دردی بین ماست.
جلسهی گذشته عرض کردم که چون ما یک غیبت یا یک تهمت یا یک بهتان یا یک فحش یا یک ناسزا یا یک تمسخر را بطور عمومی منتشر میکنیم، با اینکه هیچ کدام از ما کلاس خبرنگاری نرفتهایم فرصت داریم، در همین گوشی میتوانیم توییتر و تلگرام و اینستاگرام و ایتا و… داشته باشد، میتوانیم ناگهان در ده جای مختلف خبرپراکنی کنیم، بعد میخواهیم برویم و از چه کسی عذرخواهی کنیم؟ میخواهیم ذهن چه کسی را پاک کنیم؟
واقعاً هم حیف است، یک زمانی کسی یزید ملعون را دوست دارد، این فرد هر کاری که دوست دارد انجام بدهد، اما کسی بخاطر زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به کسی بهتان بزند دیگر خیلی عجیب است، باید خیلی دقت کرد، حیف است…
من منکرِ کمکاری یا بد عمل کردنِ بعضی از مسئولان در زمینهی اربعین نیستم، خیلی بد عمل کردند، حداقل باید توضیح میدادند، دولت عراق که بسیار بسیار بیانصافی کرده است، ان شاء الله خدای متعال مردم عراق را هم از بَدانِ دولت عراق نجات بدهد، اما بعضی از مسئولان ما هم کمکاری کردند و درست عمل نکردند، به أحسنِ وجه عمل نکردند، آنهایی هم که میخواستند عمل کنند عرضه هم نداشتند توضیح بدهند، اما اگر یک نفر در یک جایی کمکاری میکند که نباید به او نسبت متوکل عباسی داد!
این کار مانند این است که من خراشی روی پای شما بیندازم و شما بجای این کار پای مرا ببرید! این مجازات با آن جرم یکسان نیست، انسان باید انصاف داشته باشد، انتقاد هم سر جای خود، مطالبهگری هم سر جای خود.
ما بخاطر اینکه جا ماندهایم و جگرمان و همهی وجودمان میسوزد، این مجوز نیست که به کسی بهتان بزنیم یا به کسی فحش بدهیم. چون این موضوع در بین هیئتیها هست بنای من بر این شد که این بحث را مطرح کنم. ما باید بالاخره حجّت داشته باشیم، روز قیامت نمیگویند چون عشق به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتی اجازه داشتی هر فحشی به هر کسی بدهی.
البته اگر کسی عمداً خطاکاری کرد و سهلانگاری کرد ان شاء الله حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را تقاص کند، اما اینکه آیا عمدی بود یا سهوی بود یا چه شرایطی بود یا چه پشت پردهای وجود داشت، بعضی از حرفها را نمیشود گفت، خلاصه اینکه نمیشود به این راحتی فحش داد، باید مرام ما با مرام دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرق کند، تولّی ما باید زیاد باشد، اگر میبینیم راحت میتوانیم بین یکدیگر دعوا کنیم و چماق بر سرِ یکدیگر بکشیم، البته فحش از چماق بالاتر است، پس معلوم است که دینداری ما ایرادی دارد و تولّی ما اشکال دارد.
پس سرمنشأ همهی این مشکلاتی که ما امروز داریم تخلّفی است که از غدیر شد، فرمایش حضرت آقا حفظه الله را فردا میخوانم و توضیح میدهم، هرچه بیچارگی و سرگشتگی داریم برای آن روز است، فرمایش ایشان را خواهم خواند تا شما ببینید.
نمایش بیشتر
کاربر مهمان