- 530
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 و 16 سوره نساء _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 و 16 سوره نساء _ بخش چهارم"
- مراد از «جعل سبیل» و جمع آن با عطف به ماسبق نشدن قوانین؛
- زمینهسازی برای بیان حکم و قول فخر رازی؛
- ناتمام بودن نقد فخررازی و لزوم نقد آیه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً ﴿16﴾
بررسی استعمال کلمه «نساء» در آیه پانزده
گاهی از مفردات این آیه، زمینهٴ استنباط خاص را فراهم میکنند. میفرمایند این آیه مربوط به مُحصنه است و سایر موارد را شامل نمیشود، به قرینهٴ اضافه کلمهٴ «نساء» به «کُم» که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ ولی بررسی استعمال این کلمه در قرآن کریم، جلوی این استنباط را میگیرد. چون گاهی نِسَائِکُمْ گفته میشود یعنی زنهای جامعهٴ اسلامی یا جامعهٴ خاص، زنهای این جامعه، زنهای این ملّت. نظیر آنچه دربارهٴ ستمِ فرعون گفته میشد که ﴿ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾2 که این در چند قسمت قرآن است ﴿یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ نه یعنی زنهایِ شوهردار یعنی زن در مقابل مرد، زن در مقابل پسر و امثال ذلک که اینها پسرها را ذبح میکردند و دخترها را و خواهرها را زنده نگه میداشتند، پس ﴿یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ به معنای زنهایِ شوهردار نیست. چه اینکه وقتی گفته میشود ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾3 این رجال هم به معنای شوهرهایِ زنان نیستند. رجال یعنی مردان جامعهٴ اسلامی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برای استشهاد جریان دِیْن، اینچنین فرمود؛ آیه 282سوره ((بقره)) این بود که ﴿فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾ این ﴿مِن رِجَالِکُمْ﴾، مثل آن ﴿نِسَاءَکُمْ﴾ به این معنا نیست که مردانِ زنان، بلکه مردانِ امت اسلامی، مردان جامعه اسلامی.
اطلاق معنای واژه «نساء» در آیه
این کلمهٴ «نساء» چه به «کُم» اضافه بشود، نظیر همین ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ چه به ضمیر متکلّم معالغیر اضافه بشود، هیچ کدام معنای زنِ شوهردار نیست. یعنی گاهی به معنی دختر استعمال میشود، گاهی به معنای زن و مانند آن. نظیر همان آیه مباهله که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود ـ آیه 61 سورهٴ «آلعمران» ـ که ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ﴾ این «نساء» در اینجا به معنی دخترهاست و اضافه هم شد که ﴿نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ﴾ این اختصاص ندارد به اینکه زنِ شوهردار. چه اینکه گاهی همین کلمهٴ «نساء» اضافه میشود و منظور، زنان اسلامی است. نظیر آنچه در سورهٴ «نور» بیان فرمود؛ آیه 31 سورهٴ «نور» که به زنها دستورِ چشمپوشی و عدمِ اظهار زینت میدهد، میفرماید: ﴿ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ﴾ تا اینکه ﴿أَوْ نِسَائِهِنَّ﴾، این ﴿نِسَائِهِنَّ﴾ یعنی زن، حق ندارد مواضع زینت خود را اظهار کند، مگر برای چند گروه که یکی از آنها زنهای خودشان هستند. زنهای خودشان یعنی زنهایی که از امت اسلامیاند، زنهای مؤمنهاند. زن، نزد زنِ کافره نمیتواند مواضع زینت خود را اظهار کند ولی نزد زنِ مسلمان میتواند بیحجاب باشد. پس استعمال این کلمهٴ «نساء» با اضافه، نشانهٴ زنِ شوهردار نیست. چه اینکه استعمال این کلمه، بدون اضافه هم نشانهٴ این نیست که این زن، شوهر ندارد نه استعمالش با اضافه، نشانهٴ اختصاص است، نه عدمِ اضافه نشانهٴ آن است که این زن، شوهر ندارد. نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 187 آمده است که ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائِکُمْ﴾ اینجا «نساء» به معنای همان زنهای شوهردار است که خطاب به خودِ مردهاست که با زنهای شوهردار زندگی میکنند یعنی با زنهای خودشان زندگی میکنند.
در بخش دیگر همین محتواست، همین مضمون هست یعنی به شوهرها خطاب میکند که حُکم زنهای آنها را به اینها تعلیم میدهد، بدون اینکه اضافه شده باشد. نظیر آیه 222 سورهٴ «بقره» که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾ اینجا کلمه «نسائُکم» نیامد یا «نسائَکم» نیامد ﴿النِّسَاءَ﴾ فرمود ولی معلوم است که منظور، زنِ شوهردار است یعنی به شوهرها میگوید آنجا که فرمود: ﴿نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ﴾ این برای زنهای شوهردار است، اینجا هم که می فرماید: ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾ برای زنهای شوهردار است، آنجایی که فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائِکُمْ﴾ این برای زنهای شوهردار است. پس هم بدون «الف» و «لام» استعمال میشود، هم با «الف» و «لام»، هم بدون «الف» و «لام» برای زنهای شوهردار است، هم با «الف» و «لام». چه اینکه هم بدون اضافه زنهای غیر شوهردار را شامل میشود هم با اضافه آنجایی که فرمود: ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾2 این به معنای زنهای در مقابل شوهر نیست یا
﴿وَ نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ ﴾ هم به معنای زنهای شوهردار نیست، گرچه حضرت صدّیقه(علیها سلام) همسردار بود ولی اینجا منظور، دخترها هستند. پس اطلاق شده است نساء بر غیرمُحصنه، بر غیرثَیِّبه و مانند آن.
پرسش:...حاج دنبالهٴ آیه این مردان زندار..موظف میکند که زنها را در خانه...
پاسخ: آنکه روشن شد، خطاب به حکومت است به هیأت حاکمه است، چون فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ ﴾ آنجا که مسئله استشهاد هست و اقامه شهادت چهارتا شاهد عادل است، آنجا محکمه است. بنابراین مخاطب ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ﴾ هیأت حاکمهاند، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بدون اضافه، کلمه «نساء» به معنای همان زنهای شوهردار به کار رفت: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾2 یعنی «آتوا نسائکم». پس این استشهادی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود که شاید بتوان از اضافهٴ کلمهٴ «نساء» به «کُم» ما اختصاص مُحصنه را بفهمیم3 این ظاهراً تام نیست، البته آن را هم شامل میشود.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، همه این موارد، مورد استعمال اینجاست و هیچ کدام هم مَجاز نیست، چون «نساء» مثل ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالبَنینَ﴾4 این «نساء» به معنای زنهای شوهردار که نیست. «نساء»، مطلق است نه اضافهاش به «کُم» دلیل بر اختصاص است، نه عدم اضافه. گاهی بدون اضافه استعمال میشود و منظور زنهای شوهردارند، نظیر ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ یا ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾2 این ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾ دستور به شوهرهاست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن جای اجراست، هیأت حاکمه یک دستگاه قضاست، یک دستگاه ولایت. این کارهای زندان و اینها کارهای اجرایی است که به قضا برنمیگردد به ولایت برمیگردد. والیِ مسلمین مسئول اجرای این احکام است [و] جای اجرای احکام همان بیت است. نظیر اینکه زن موظّف است وقتی که مطلّقه شد ﴿لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾3 اینها حُکمی است که مسئولش والّی مسلمین است. قاضی یک حُکم دارد میگوید «حَکمتُ» بخشهای ولایت است که این حُکم را اجرا میکند، به هر تقدیر این کلمهٴ «نساء» مطلق است.
پرسش:
پاسخ: بسیار خب؛ نه، حالا این یک گوشهاش را بیان کرده. این اختصاصی به زنهای شوهردار ندارد، چه اینکه اختصاصی به زنهای مُسلمه هم ندارد [و] غیر مسلمان را هم شامل میشود این «نساء» این است. برای اینکه «نساء» یا در مقابل إماء است، چون برای اِما و کنیزان ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ﴾4 یا اینکه نه، «نساء» اسلامی است. اگر «نساء» اسلامی بود، این شامل زنهای غیر مسلمان نمیشود ولی مُقیِّد هم نیست؛ این قصور و شمول دارد. اطلاق آیه سورهٴ «نور» که فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ شامل زن مسلمان و غیر مسلمان میشود.
پرسش:...
پاسخ: آنکه مطلق هست؛ منتها مُحصنه را با دلیل خاص، تخصیص دادند نه اینکه او ]را[ شامل نشود؛ او به دلیل خاص تخصیص خورده است.
پرسش:...
پاسخ: پس این مطلق است که اینکه فرمود: ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ این مطلق است که طبق روایت فریقین، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با نازل شدن آیه سورهٴ «نور» فرمود: «خذوا عنّی قدجَعَلَ الله لهنّ سبیلا»2 این را مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) نقل کرد این جوامع ستّ و صحاح ستّ غیر از بخاری همه این جریان را نقل کردند و در تفسیر الدرّالمنثور از دوازده نفر از کِبار محدّثین نقل شده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این همان سبیلی است که خدا فرمود3، از طریق ما هم که نقل شده که وقتی آیه نازل شد که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾4 فرمود: «خُذُوا عنّی قدجَعَلَ اللهُ لَهنّ سبیلا»5 این حبس ابد یک راهحلّی هم پیدا شد، نباید گفت که این سبیل، «علیهنّ» است «لهنّ» نیست. بالأخره اگر این حُکم هست، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ این آیهای که نازل شده است، نسبت به زنهایی که بعداً مبتلا میشوند هم «علیهنّ» است دیگر.
لزوم حفظ اطلاق در مواجه با آیه
پرسش:
پاسخ: پس تخصیص، نشانه آن است که این اطلاق داشت که تخصیص خورد، پس اطلاق دارد. ما وقتی در این آیه هستیم باید اطلاقش را حفظ بکنیم، وقتی به خدمت آن آیه رسیدیم آن میشود مقیّد، آن وقت قید آن، جلوی اطلاق این یا خصوصیت آن، جلوی عمومیت این را میگیرد دیگر.
خب، اینکه فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ آنچه از ابومسلم نقل شده است که این مخصوص به مساحقه است، چون درباره مساحقه چنین حُکمی نشده بود. آیه سورهٴ «نور»2 که ناظر به این نیست، باید حُکمش حبس ابد باشد و نسخ هم نشده باشد، در حالی که حُکم او اگر غیرمُحصنه است که همان صدتازیانه است و اگر مُحصنه است که گفتند او هم رَجم است. چه اینکه اگر کسی خواست بگوید این ناظر به نهی از منکر است، خب در خصوص این نهی از منکر، دستور خاص آمده در حالی که هرگز به آن عمل نشده و هرگز هم به آن عمل نمیشود؛ در هیچ آیهای، در هیچ روایتی، در هیچ سیرهای، در هیچ تاریخی نقل نشد که اهلبیت(علیهم السلام) دستور داده باشند زنی تبهکار که آلوده شده است به عنوان نهی از منکر او را نگهدارید تا اینکه توبه کند یا مثلاً تا شوهر بگیرد یا پیر بشود ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ اینکه نیست. الآن هم که این حُکم، نسخ نشده اگر نهی از منکر باشد و هیچ کس هم که به آن ملتزم نیست. معلوم میشود که آیه، ناظر به شهادت و قضاست نه نهی از منکر.
مراد از «جعل سبیل» و جمع آن با عطف به ماسبق نشدن قوانین
و اما اگر این آیه مطلق شد ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ بعداً آمد، این معنایش این نیست که آنهایی که قبلاً تبهکار بودند آنها آزاد میشوند و کسانی که از این تاریخ به بعد آلوده شدند حُکمشان تازیانه است، بلکه از همان اول پیشبینی شده، فرمود که اینها حُکمشان حبس ابد است، مگر اینکه راهحلی برای اینها بیاید و آن راهحل، تازیانه است، اینها تازیانه میخورند و آزاد میشوند، این معنای عطف بر ماسبق نیست. معنای عطف بر ماسبق که ممنوع است در قانونگذاری این است که قانونی با نصاب مشخص وضع بشود، عدهای مشمول این قانوناند و این قانون درباره اینها اجرا شده است. قانون دیگری درباره آن جرم بیاید، آن قانون شامل کسانی که قبلاً مرتکب آن جرم شدند نمیشود. ولی اگر در متن همان قانون اول بفرمایند کسانی که به این آلودگی مبتلا شدند، حُکمشان زندان است مگر اینکه در همین زمینه تبصرهای بیاید. خب، اگر تبصرهای آمد که اینها را با تازیانه محدودشان کنید، بعد آزاد بکنید این جعل سبیل است دیگر، اینچنین نیست که اینها بدون تازیانه آزاد بشوند که.
این از دو امر خارج نیست، اگر قانون قبلی این لاحقه را نمیداشت یعنی ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ نبود، قانون بعدی که بیاید چون قانون، عطف بر ماسبق نمیشود، گذشته را زیرپوشش نمیگیرد، گذشته برابر قانون خود عمل میکند، آینده برابر قانون جدید، این معنای این است که قانون عطف بر ماسبق نمیشود. اینگونه از مسائل هم مسائلی است که از بنای عقلا در محاورات استفاده شده است یعنی مسائل قانونگذاری، جمعبندی قوانین و مانند آن وگرنه ما هیچ آیهای یا روایتی نداریم که شما عام را بر خاص حمل بکنید یا مطلق را بر مقیّد حمل بکنید یا منسوخ را بر ناسخ حمل بکنید این طور که نیست که، همه اینها از محاورات عقلا استفاده شده، قانون هم عطف بر ماسبق نمیشود هم از محاورهٴ عقلاست یعنی اگر قانون قبلی نسبت به متّهمین اجرا شده است آن باید اجرا بشود. متّهم بعد، مشمول قانون بعد است این قانون جدید برای متّهمین جدید است، آن قانون قبلی برای متّهمین قبلی است، نه اینکه قانون بعدی که آمده متّهمین قبلی همین طور آزاد میشوند. مگر اینکه در همان قانون قبلی پیشبینی شده باشد که بگوید حُکمِ متّهمین فعلی این است؛ حبس ابد است، مگر اینکه راهحلی برای اینها پیشبینی بشود، آن راهحل هم مسئله تازیانه است. لذا اینکه مرحوم بلاغی نقل کرد که در صحاح خمس اهل سنّت و همچنین در تفسیر الدرّالمنثور که تفسیر روایی آنهاست، از دوازده نفر از کِبار محدثین نقل شد و از طریق ما امامیه هم نقل شد که وقتی آیه سورهٴ «نور»2 آمد حضرت فرمود: «خذوا عنّی» این سبیلی است که خدا وعده کرده است3 یعنی با تازیانه این دیگر از حبس ابد آزاد میشود.
قول ابومسلم در آیه شانزده و تحلیل حضرت استاد
میماند آیه ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ این را هم که ابومسلم گفته است به قرینه اینکه «اللَّذان» آورد و فعل هم مذکر است این مخصوص کارِ قوم لوط است ، این هم درست نیست، برای اینکه آن در اسلام مشخص است که حُکمش قتل است و نسخ هم نشده، حُکمش همین بود و آیه سورهٴ «نور» هم ناسخ او نیست، آنجا حضرت فرمود: «فاقتلوا الفاعلَ وَالمفعول به»2 و به تعبیر بعضی از این آقایان «قدیماً قیل لو نُکح الأسد فی دبره لذَلّ»3 این کار، کاری است که جزء پستترین کاری است که تا زمان قوم لوط سابقه نداشت و حتی مَثلی بود که اگر شیر به این کار آلوده بشود، به فرومایگی میافتد: «لو نُکح الأسد فی دبره لذلّ» این حُکمش جز قتل، چیز دیگر نیست و نسخ هم نشده، سابقهٴ چیز دیگری هم نداشته.
زمینه¬سازی برای بیان حکم و قول فخر رازی
میماند حالا اینکه فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ این زمینهٴ این حُکم را بیان میکند که اگر اینها شوهردار بودند، حُکمشان شدید است، شوهردار نبودند حُکمشان ایذاست، اگر توبه کردند که از آنها اعراض میشود، این آیه بعد حرفی است که قبل از آیه قبل نازل شده. امام رازی این را نقل میکند، بعد میگوید این نزد من «فی غایة البُعد» است. آن نقل این است که اول ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ آمده است، حُکمشان اذیت کردن و تنبیه زبانی و امثال ذلک است، بعد حُکم حبس ابد است، بعد مسئله جَلد و رَجم است که به ترتیب نازل شده. این را امام رازی میگوید نزد من «فی غایة البُعد» است، برای اینکه چطور میشود آن آیهای که قبل نازل شده بعد قرار بگیرد و آیهای که بعد نازل شده قبل قرار بگیرد .
ناتمام بودن نقد فخر رازی و لزوم نقد آیه به لحاظ وجود ضمیر
البته این دلیل ایشان ناتمام است، چون ما در قرآن داریم که یک سلسله از آیات کنار هم قرار گرفتند، در حالی که نظم طبیعی اقتضا میکند آنکه اول ذکر شده بعد ذکر بشود. اما در خصوص این آیه نشان میدهد که این ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا﴾ نمیتواند قبل نازل شده باشد، برای اینکه این ضمیر، بیمرجع است. آن آیه اول دارد که ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ آیه بعد دارد ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ خب چطور این ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ که ضمیر است قبل، نازل شده و آنکه اسم ظاهر است بعد، نازل شده?! پس التزام به این معنا کار آسانی نیست وگرنه اصل آن مطلب که ما در قرآن، آیاتی داریم که به حسب ظاهر مضمون بعضی از آیات مقدم بعد از آیات لاحق است این را داریم. نظیر آیات قبله در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 142 این است که ﴿سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا﴾ یعنی سُفهای بنیاسرائیل و مانند آن اعتراض میکنند که شما قبلاً قبلهتان بیتالمقدس بود الآن به طرف کعبه رو کردید، چه عامل باعث شد? خب، این آیه اول ذکر شده، بعدها میفرماید آیه 144 سوره((بقره))﴿قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾؛ فرمود من میبینم شما منتظر تغییر قبله هستید، ما برای تو قبلهای انتخاب میکنیم که خدا بپسندد و تو بپسندی، بعدها هم این آیه را نازل میکند که ﴿وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ که آیه150 سوره ((بقره)) هست.
خب، اول میفرماید که سفها میگویند چه عامل باعث شد که اینها قبله را تغییر دادند، هنوز سخن از تغییر قبله نبود که. بعد میفرماید که من میبینم شما احساس میکنی از این قبله فعلی رنج میبری، برای اینکه مورد شماتت بنیاسرائیل هستی، ما یک قبلهای که خدا بپسندد و رضای تو را تأمین بکند و دیگران بر شما حجتی نداشته باشند برای شما معیّن میکنیم، بعد هم میفرماید که ﴿وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾.
خب، این نظم نشان میدهد که اول بفرماید من میبینم که ﴿قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾ وعده بدهد که من قبله را تغییر میدهم، بعد بفرماید: ﴿ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ بعد بفرماید: ﴿سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا﴾2 این نظم صناعی است. ولی در حالی که آن ﴿سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ﴾ اول قرار گرفته، پس این در قرآن، نمونه دارد ولی در خصوص مقام نمیشود این را ملتزم شد، برای اینکه ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ مشتمل بر ضمیر است بدون مرجع و نمیتواند اول قرار بگیرد، حالا تتمّهاش برای بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- مراد از «جعل سبیل» و جمع آن با عطف به ماسبق نشدن قوانین؛
- زمینهسازی برای بیان حکم و قول فخر رازی؛
- ناتمام بودن نقد فخررازی و لزوم نقد آیه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً ﴿16﴾
بررسی استعمال کلمه «نساء» در آیه پانزده
گاهی از مفردات این آیه، زمینهٴ استنباط خاص را فراهم میکنند. میفرمایند این آیه مربوط به مُحصنه است و سایر موارد را شامل نمیشود، به قرینهٴ اضافه کلمهٴ «نساء» به «کُم» که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ ولی بررسی استعمال این کلمه در قرآن کریم، جلوی این استنباط را میگیرد. چون گاهی نِسَائِکُمْ گفته میشود یعنی زنهای جامعهٴ اسلامی یا جامعهٴ خاص، زنهای این جامعه، زنهای این ملّت. نظیر آنچه دربارهٴ ستمِ فرعون گفته میشد که ﴿ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾2 که این در چند قسمت قرآن است ﴿یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ نه یعنی زنهایِ شوهردار یعنی زن در مقابل مرد، زن در مقابل پسر و امثال ذلک که اینها پسرها را ذبح میکردند و دخترها را و خواهرها را زنده نگه میداشتند، پس ﴿یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ به معنای زنهایِ شوهردار نیست. چه اینکه وقتی گفته میشود ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾3 این رجال هم به معنای شوهرهایِ زنان نیستند. رجال یعنی مردان جامعهٴ اسلامی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برای استشهاد جریان دِیْن، اینچنین فرمود؛ آیه 282سوره ((بقره)) این بود که ﴿فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾ این ﴿مِن رِجَالِکُمْ﴾، مثل آن ﴿نِسَاءَکُمْ﴾ به این معنا نیست که مردانِ زنان، بلکه مردانِ امت اسلامی، مردان جامعه اسلامی.
اطلاق معنای واژه «نساء» در آیه
این کلمهٴ «نساء» چه به «کُم» اضافه بشود، نظیر همین ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ چه به ضمیر متکلّم معالغیر اضافه بشود، هیچ کدام معنای زنِ شوهردار نیست. یعنی گاهی به معنی دختر استعمال میشود، گاهی به معنای زن و مانند آن. نظیر همان آیه مباهله که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود ـ آیه 61 سورهٴ «آلعمران» ـ که ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ﴾ این «نساء» در اینجا به معنی دخترهاست و اضافه هم شد که ﴿نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ﴾ این اختصاص ندارد به اینکه زنِ شوهردار. چه اینکه گاهی همین کلمهٴ «نساء» اضافه میشود و منظور، زنان اسلامی است. نظیر آنچه در سورهٴ «نور» بیان فرمود؛ آیه 31 سورهٴ «نور» که به زنها دستورِ چشمپوشی و عدمِ اظهار زینت میدهد، میفرماید: ﴿ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ﴾ تا اینکه ﴿أَوْ نِسَائِهِنَّ﴾، این ﴿نِسَائِهِنَّ﴾ یعنی زن، حق ندارد مواضع زینت خود را اظهار کند، مگر برای چند گروه که یکی از آنها زنهای خودشان هستند. زنهای خودشان یعنی زنهایی که از امت اسلامیاند، زنهای مؤمنهاند. زن، نزد زنِ کافره نمیتواند مواضع زینت خود را اظهار کند ولی نزد زنِ مسلمان میتواند بیحجاب باشد. پس استعمال این کلمهٴ «نساء» با اضافه، نشانهٴ زنِ شوهردار نیست. چه اینکه استعمال این کلمه، بدون اضافه هم نشانهٴ این نیست که این زن، شوهر ندارد نه استعمالش با اضافه، نشانهٴ اختصاص است، نه عدمِ اضافه نشانهٴ آن است که این زن، شوهر ندارد. نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 187 آمده است که ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائِکُمْ﴾ اینجا «نساء» به معنای همان زنهای شوهردار است که خطاب به خودِ مردهاست که با زنهای شوهردار زندگی میکنند یعنی با زنهای خودشان زندگی میکنند.
در بخش دیگر همین محتواست، همین مضمون هست یعنی به شوهرها خطاب میکند که حُکم زنهای آنها را به اینها تعلیم میدهد، بدون اینکه اضافه شده باشد. نظیر آیه 222 سورهٴ «بقره» که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾ اینجا کلمه «نسائُکم» نیامد یا «نسائَکم» نیامد ﴿النِّسَاءَ﴾ فرمود ولی معلوم است که منظور، زنِ شوهردار است یعنی به شوهرها میگوید آنجا که فرمود: ﴿نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ﴾ این برای زنهای شوهردار است، اینجا هم که می فرماید: ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾ برای زنهای شوهردار است، آنجایی که فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائِکُمْ﴾ این برای زنهای شوهردار است. پس هم بدون «الف» و «لام» استعمال میشود، هم با «الف» و «لام»، هم بدون «الف» و «لام» برای زنهای شوهردار است، هم با «الف» و «لام». چه اینکه هم بدون اضافه زنهای غیر شوهردار را شامل میشود هم با اضافه آنجایی که فرمود: ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾2 این به معنای زنهای در مقابل شوهر نیست یا
﴿وَ نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ ﴾ هم به معنای زنهای شوهردار نیست، گرچه حضرت صدّیقه(علیها سلام) همسردار بود ولی اینجا منظور، دخترها هستند. پس اطلاق شده است نساء بر غیرمُحصنه، بر غیرثَیِّبه و مانند آن.
پرسش:...حاج دنبالهٴ آیه این مردان زندار..موظف میکند که زنها را در خانه...
پاسخ: آنکه روشن شد، خطاب به حکومت است به هیأت حاکمه است، چون فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ ﴾ آنجا که مسئله استشهاد هست و اقامه شهادت چهارتا شاهد عادل است، آنجا محکمه است. بنابراین مخاطب ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ﴾ هیأت حاکمهاند، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بدون اضافه، کلمه «نساء» به معنای همان زنهای شوهردار به کار رفت: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾2 یعنی «آتوا نسائکم». پس این استشهادی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود که شاید بتوان از اضافهٴ کلمهٴ «نساء» به «کُم» ما اختصاص مُحصنه را بفهمیم3 این ظاهراً تام نیست، البته آن را هم شامل میشود.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، همه این موارد، مورد استعمال اینجاست و هیچ کدام هم مَجاز نیست، چون «نساء» مثل ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالبَنینَ﴾4 این «نساء» به معنای زنهای شوهردار که نیست. «نساء»، مطلق است نه اضافهاش به «کُم» دلیل بر اختصاص است، نه عدم اضافه. گاهی بدون اضافه استعمال میشود و منظور زنهای شوهردارند، نظیر ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ یا ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾2 این ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ﴾ دستور به شوهرهاست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن جای اجراست، هیأت حاکمه یک دستگاه قضاست، یک دستگاه ولایت. این کارهای زندان و اینها کارهای اجرایی است که به قضا برنمیگردد به ولایت برمیگردد. والیِ مسلمین مسئول اجرای این احکام است [و] جای اجرای احکام همان بیت است. نظیر اینکه زن موظّف است وقتی که مطلّقه شد ﴿لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾3 اینها حُکمی است که مسئولش والّی مسلمین است. قاضی یک حُکم دارد میگوید «حَکمتُ» بخشهای ولایت است که این حُکم را اجرا میکند، به هر تقدیر این کلمهٴ «نساء» مطلق است.
پرسش:
پاسخ: بسیار خب؛ نه، حالا این یک گوشهاش را بیان کرده. این اختصاصی به زنهای شوهردار ندارد، چه اینکه اختصاصی به زنهای مُسلمه هم ندارد [و] غیر مسلمان را هم شامل میشود این «نساء» این است. برای اینکه «نساء» یا در مقابل إماء است، چون برای اِما و کنیزان ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ﴾4 یا اینکه نه، «نساء» اسلامی است. اگر «نساء» اسلامی بود، این شامل زنهای غیر مسلمان نمیشود ولی مُقیِّد هم نیست؛ این قصور و شمول دارد. اطلاق آیه سورهٴ «نور» که فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ شامل زن مسلمان و غیر مسلمان میشود.
پرسش:...
پاسخ: آنکه مطلق هست؛ منتها مُحصنه را با دلیل خاص، تخصیص دادند نه اینکه او ]را[ شامل نشود؛ او به دلیل خاص تخصیص خورده است.
پرسش:...
پاسخ: پس این مطلق است که اینکه فرمود: ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ این مطلق است که طبق روایت فریقین، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با نازل شدن آیه سورهٴ «نور» فرمود: «خذوا عنّی قدجَعَلَ الله لهنّ سبیلا»2 این را مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) نقل کرد این جوامع ستّ و صحاح ستّ غیر از بخاری همه این جریان را نقل کردند و در تفسیر الدرّالمنثور از دوازده نفر از کِبار محدّثین نقل شده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این همان سبیلی است که خدا فرمود3، از طریق ما هم که نقل شده که وقتی آیه نازل شد که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾4 فرمود: «خُذُوا عنّی قدجَعَلَ اللهُ لَهنّ سبیلا»5 این حبس ابد یک راهحلّی هم پیدا شد، نباید گفت که این سبیل، «علیهنّ» است «لهنّ» نیست. بالأخره اگر این حُکم هست، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ این آیهای که نازل شده است، نسبت به زنهایی که بعداً مبتلا میشوند هم «علیهنّ» است دیگر.
لزوم حفظ اطلاق در مواجه با آیه
پرسش:
پاسخ: پس تخصیص، نشانه آن است که این اطلاق داشت که تخصیص خورد، پس اطلاق دارد. ما وقتی در این آیه هستیم باید اطلاقش را حفظ بکنیم، وقتی به خدمت آن آیه رسیدیم آن میشود مقیّد، آن وقت قید آن، جلوی اطلاق این یا خصوصیت آن، جلوی عمومیت این را میگیرد دیگر.
خب، اینکه فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ آنچه از ابومسلم نقل شده است که این مخصوص به مساحقه است، چون درباره مساحقه چنین حُکمی نشده بود. آیه سورهٴ «نور»2 که ناظر به این نیست، باید حُکمش حبس ابد باشد و نسخ هم نشده باشد، در حالی که حُکم او اگر غیرمُحصنه است که همان صدتازیانه است و اگر مُحصنه است که گفتند او هم رَجم است. چه اینکه اگر کسی خواست بگوید این ناظر به نهی از منکر است، خب در خصوص این نهی از منکر، دستور خاص آمده در حالی که هرگز به آن عمل نشده و هرگز هم به آن عمل نمیشود؛ در هیچ آیهای، در هیچ روایتی، در هیچ سیرهای، در هیچ تاریخی نقل نشد که اهلبیت(علیهم السلام) دستور داده باشند زنی تبهکار که آلوده شده است به عنوان نهی از منکر او را نگهدارید تا اینکه توبه کند یا مثلاً تا شوهر بگیرد یا پیر بشود ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ اینکه نیست. الآن هم که این حُکم، نسخ نشده اگر نهی از منکر باشد و هیچ کس هم که به آن ملتزم نیست. معلوم میشود که آیه، ناظر به شهادت و قضاست نه نهی از منکر.
مراد از «جعل سبیل» و جمع آن با عطف به ماسبق نشدن قوانین
و اما اگر این آیه مطلق شد ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ بعداً آمد، این معنایش این نیست که آنهایی که قبلاً تبهکار بودند آنها آزاد میشوند و کسانی که از این تاریخ به بعد آلوده شدند حُکمشان تازیانه است، بلکه از همان اول پیشبینی شده، فرمود که اینها حُکمشان حبس ابد است، مگر اینکه راهحلی برای اینها بیاید و آن راهحل، تازیانه است، اینها تازیانه میخورند و آزاد میشوند، این معنای عطف بر ماسبق نیست. معنای عطف بر ماسبق که ممنوع است در قانونگذاری این است که قانونی با نصاب مشخص وضع بشود، عدهای مشمول این قانوناند و این قانون درباره اینها اجرا شده است. قانون دیگری درباره آن جرم بیاید، آن قانون شامل کسانی که قبلاً مرتکب آن جرم شدند نمیشود. ولی اگر در متن همان قانون اول بفرمایند کسانی که به این آلودگی مبتلا شدند، حُکمشان زندان است مگر اینکه در همین زمینه تبصرهای بیاید. خب، اگر تبصرهای آمد که اینها را با تازیانه محدودشان کنید، بعد آزاد بکنید این جعل سبیل است دیگر، اینچنین نیست که اینها بدون تازیانه آزاد بشوند که.
این از دو امر خارج نیست، اگر قانون قبلی این لاحقه را نمیداشت یعنی ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ نبود، قانون بعدی که بیاید چون قانون، عطف بر ماسبق نمیشود، گذشته را زیرپوشش نمیگیرد، گذشته برابر قانون خود عمل میکند، آینده برابر قانون جدید، این معنای این است که قانون عطف بر ماسبق نمیشود. اینگونه از مسائل هم مسائلی است که از بنای عقلا در محاورات استفاده شده است یعنی مسائل قانونگذاری، جمعبندی قوانین و مانند آن وگرنه ما هیچ آیهای یا روایتی نداریم که شما عام را بر خاص حمل بکنید یا مطلق را بر مقیّد حمل بکنید یا منسوخ را بر ناسخ حمل بکنید این طور که نیست که، همه اینها از محاورات عقلا استفاده شده، قانون هم عطف بر ماسبق نمیشود هم از محاورهٴ عقلاست یعنی اگر قانون قبلی نسبت به متّهمین اجرا شده است آن باید اجرا بشود. متّهم بعد، مشمول قانون بعد است این قانون جدید برای متّهمین جدید است، آن قانون قبلی برای متّهمین قبلی است، نه اینکه قانون بعدی که آمده متّهمین قبلی همین طور آزاد میشوند. مگر اینکه در همان قانون قبلی پیشبینی شده باشد که بگوید حُکمِ متّهمین فعلی این است؛ حبس ابد است، مگر اینکه راهحلی برای اینها پیشبینی بشود، آن راهحل هم مسئله تازیانه است. لذا اینکه مرحوم بلاغی نقل کرد که در صحاح خمس اهل سنّت و همچنین در تفسیر الدرّالمنثور که تفسیر روایی آنهاست، از دوازده نفر از کِبار محدثین نقل شد و از طریق ما امامیه هم نقل شد که وقتی آیه سورهٴ «نور»2 آمد حضرت فرمود: «خذوا عنّی» این سبیلی است که خدا وعده کرده است3 یعنی با تازیانه این دیگر از حبس ابد آزاد میشود.
قول ابومسلم در آیه شانزده و تحلیل حضرت استاد
میماند آیه ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ این را هم که ابومسلم گفته است به قرینه اینکه «اللَّذان» آورد و فعل هم مذکر است این مخصوص کارِ قوم لوط است ، این هم درست نیست، برای اینکه آن در اسلام مشخص است که حُکمش قتل است و نسخ هم نشده، حُکمش همین بود و آیه سورهٴ «نور» هم ناسخ او نیست، آنجا حضرت فرمود: «فاقتلوا الفاعلَ وَالمفعول به»2 و به تعبیر بعضی از این آقایان «قدیماً قیل لو نُکح الأسد فی دبره لذَلّ»3 این کار، کاری است که جزء پستترین کاری است که تا زمان قوم لوط سابقه نداشت و حتی مَثلی بود که اگر شیر به این کار آلوده بشود، به فرومایگی میافتد: «لو نُکح الأسد فی دبره لذلّ» این حُکمش جز قتل، چیز دیگر نیست و نسخ هم نشده، سابقهٴ چیز دیگری هم نداشته.
زمینه¬سازی برای بیان حکم و قول فخر رازی
میماند حالا اینکه فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ این زمینهٴ این حُکم را بیان میکند که اگر اینها شوهردار بودند، حُکمشان شدید است، شوهردار نبودند حُکمشان ایذاست، اگر توبه کردند که از آنها اعراض میشود، این آیه بعد حرفی است که قبل از آیه قبل نازل شده. امام رازی این را نقل میکند، بعد میگوید این نزد من «فی غایة البُعد» است. آن نقل این است که اول ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ آمده است، حُکمشان اذیت کردن و تنبیه زبانی و امثال ذلک است، بعد حُکم حبس ابد است، بعد مسئله جَلد و رَجم است که به ترتیب نازل شده. این را امام رازی میگوید نزد من «فی غایة البُعد» است، برای اینکه چطور میشود آن آیهای که قبل نازل شده بعد قرار بگیرد و آیهای که بعد نازل شده قبل قرار بگیرد .
ناتمام بودن نقد فخر رازی و لزوم نقد آیه به لحاظ وجود ضمیر
البته این دلیل ایشان ناتمام است، چون ما در قرآن داریم که یک سلسله از آیات کنار هم قرار گرفتند، در حالی که نظم طبیعی اقتضا میکند آنکه اول ذکر شده بعد ذکر بشود. اما در خصوص این آیه نشان میدهد که این ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا﴾ نمیتواند قبل نازل شده باشد، برای اینکه این ضمیر، بیمرجع است. آن آیه اول دارد که ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ آیه بعد دارد ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ خب چطور این ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ که ضمیر است قبل، نازل شده و آنکه اسم ظاهر است بعد، نازل شده?! پس التزام به این معنا کار آسانی نیست وگرنه اصل آن مطلب که ما در قرآن، آیاتی داریم که به حسب ظاهر مضمون بعضی از آیات مقدم بعد از آیات لاحق است این را داریم. نظیر آیات قبله در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 142 این است که ﴿سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا﴾ یعنی سُفهای بنیاسرائیل و مانند آن اعتراض میکنند که شما قبلاً قبلهتان بیتالمقدس بود الآن به طرف کعبه رو کردید، چه عامل باعث شد? خب، این آیه اول ذکر شده، بعدها میفرماید آیه 144 سوره((بقره))﴿قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾؛ فرمود من میبینم شما منتظر تغییر قبله هستید، ما برای تو قبلهای انتخاب میکنیم که خدا بپسندد و تو بپسندی، بعدها هم این آیه را نازل میکند که ﴿وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ که آیه150 سوره ((بقره)) هست.
خب، اول میفرماید که سفها میگویند چه عامل باعث شد که اینها قبله را تغییر دادند، هنوز سخن از تغییر قبله نبود که. بعد میفرماید که من میبینم شما احساس میکنی از این قبله فعلی رنج میبری، برای اینکه مورد شماتت بنیاسرائیل هستی، ما یک قبلهای که خدا بپسندد و رضای تو را تأمین بکند و دیگران بر شما حجتی نداشته باشند برای شما معیّن میکنیم، بعد هم میفرماید که ﴿وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾.
خب، این نظم نشان میدهد که اول بفرماید من میبینم که ﴿قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾ وعده بدهد که من قبله را تغییر میدهم، بعد بفرماید: ﴿ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ بعد بفرماید: ﴿سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا﴾2 این نظم صناعی است. ولی در حالی که آن ﴿سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ﴾ اول قرار گرفته، پس این در قرآن، نمونه دارد ولی در خصوص مقام نمیشود این را ملتزم شد، برای اینکه ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ مشتمل بر ضمیر است بدون مرجع و نمیتواند اول قرار بگیرد، حالا تتمّهاش برای بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است