- 819
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 13 تا 16 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 16 سوره نساء"
- تبیین حکم عمل به احکام الهی و تعدی از آن؛
- علت ذکر اطاعت از پیامبر (ص) در کنار اطاعت خدا؛
- بیان برخی از مسائل عفت عمومی در سوره نساء.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿13﴾ وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾ وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً﴿16﴾
تبیین حکم عمل به احکام الهی و تعدی از آن
بعد از بیان احکام میراث و قبل از بیان بعضی از حدود فرمود: ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ﴾ که اختصاصی به گذشته ندارد یعنی آنچه را که ذات اقدس الهی بیان کرد، حدود خداست و دربارهٴ حدود، حُکم الهی این است. حدود در مقابل تعزیرات و قصاص و اینها نه یعنی آنچه را که خدا بیان کرد حُکم خداست، حدّ خداست ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ﴾. خب، حالا اگر حدود الهی مشخص شد کسی به حدّ الهی عمل کرد، حُکمش چیست و اگر کسی از حدّ الهی تعدّی کرد حُکمش چیست?
فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾؛ اگر کسی مطیع خدا و پیامبر خدا بود، پاداشی که خدا به او اعطا میکند این است که او را وارد بهشتی میکند که نهرها زیر آن بهشت جاری است و این یک رستگاری عظیم است، چیزی را که ذات اقدس الهی به عظمت معرّفی کند، معلوم میشود خیلی عظیم است.
علت ذکر اطاعت از پیامبر(ص) در کنار اطاعت خدا
در اینجا فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ گاهی سخن از اطاعت پیامبر، در کنار اطاعت از خدا ذکر میشود و این موهم آن است که اطاعت از پیغمبر، چیزی غیر از اطاعت از خداست. چه اینکه گاهی معصیتِ پیغمبر در قبال معصیت خدا قرار میگیرد و این موهم آن است که معصیت پیغمبر، غیر از معصیت خداست. برای اینکه این حُکم و این توهّم برطرف بشود یا قبل از این بیان یا بعد از این بیان، مطلبی را افاده میکنند که پیغمبر از آن جهت که پیغمبر است هر چه دارد از طرف خدا دارد. در حقیقت، اطاعت پیغمبر همان اطاعت حُکم خداست و معصیت پیغمبر، معصیت حُکم خداست یا به صورت روشن این مطلب را بیان میفرماید یا تعبیری دارد که از نحوهٴ آن تعبیر، این مطلب استفاده میشود.
اقسام حدود الهی در مقام بیان
در آیهای که تلاوت شد اول فرمود: ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ نه «حدود الله و حدود رسول الله»، ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾؛ آنکه حق تعیین حدود دارد خداست و احکام هم حدود الهی است. حالا که سخن از حدود خداست نه حدود خدا و حدود رسول خدا، این حدود خدا سه قِسم است: یک قسمت را ذات اقدس الهی به صورت روشن در قرآن بیان میکند. قسمت دیگر را از راه وحی و الهام به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفهماند تا پیغمبر به مردم ابلاغ کند. قِسم سوم، ابلاغ از طرف خدا نیست که جنبهٴ رسالت داشته باشد [بلکه] ادارهٴ شئون امّت اسلامی است که جنبهٴ امامت و ولایت و رهبری باشد. هر سه قِسم، مشمول حدود الهی است خواه آنچه را که به عنوان فرضالله در قرآن بیان شد، خواه آنچه را که به عنوان فرضالنبی در روایات ذکر شد، خواه آنچه به عنوان ولایت و رهبری، به دستورات خود پیغمبر باید عمل کنند که ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ شامل این دو قسم اخیر خواهد شد.
مجموعهٴ این سه قِسم، زیر عنوان حدود الهی مندرج است که ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾. نه «تلک حدود الله و حدود رسول الله» که صدر بحث این است، سرفصل این است ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾. آنگاه حُکم حدود الهی مشخص است ـ از نظر اطاعت و عصیان ـ . اما از نظر اطاعت فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ که در حقیقت، باز اطاعت الله است ﴿یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾؛ ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ که در حقیقت معصیت رسول همان معصیتالله است ﴿یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا﴾ کذا و کذا، این یک مطلب. لذا اول این فصل به اینکه ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ است شروع میشود.
بررسی علت ارجاع ضمیر جمع و مفرد به«من» موصول در آیهٴ 14
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ گاهی به لحاظ ظاهر این ﴿مَن﴾ که موصول است ضمیر مفرد میآورند، مثل اینکه فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا﴾ ولی آنجا در آن آیه اُولیٰ فرمود: ﴿یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾. دربارهٴ اطاعت فرمود: «یدخله خالدین» یعنی هم مفرد آورد، هم جمع ولی در آیه دوم، فقط مفرد آورد که فرمود: «یدخله خالداً» به لحاظ ظاهر کلمهٴ ﴿مَن﴾ چون جمع نیست، به این لحاظ ضمیر مفرد آورده میشود ولی چون جمع را هم شامل میشود، لذا وصف جمع، حال جمع آوردند فرمود: ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾.
وحدت حدود الهی در فراز «تلک حدودالله و حدود رسول¬الله»
مطلب بعدی آن است که در آیه دوم که فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ دوباره نفرمود: «ویتعدّ حدودهما»، باز به صورت روشن ذکر فرمود: ﴿وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ یعنی سرفصل این است ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾، نه «تلک حدود الله و حدود رسول الله». بعد از اینکه حُکم اطاعت را فرمود و هشدار اعصیان را ذکر کرد ـ هنوز حُکم معصیت را بیان نکرد ـ فرمود: ﴿وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ ضمیر را مفرد آورد. معلوم میشود رسول خدا چه در آنجایی که به عنوان سنّت ذکر میکند، چه آنجا که به عنوان ولایت دارد رهبری را به عهده میگیرد ـ هر کاری که انجام میدهد ـ در حقیقت، از طرف ذات اقدس الهی است. مثل اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ ، نه «إذا دعواکم». سخن این است که از خدا و پیغمبر اجابت کنید، اگر شما را دعوت کرده است که ضمیر مفرد است در حقیقت، چون پیامبر چیزی از خود ندارد.
در اینگونه از موارد، میشود مسئله را با ذکر قرینه حالا یا قبل از جمله یا بعد از جمله فهماند. ولی درباره اصل توحید اینچنین نیست، آنجا دیگر مستقیماً مربوط به ذات اقدس الهی است، نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هست که آیهٴ 48 سورهٴ «نساء»: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْماً عَظِیماً﴾ و مانند آن.
بیان برخی از مسائل عفت عمومی در سورهٴ نساء
اما بعضی از مسائل مربوط به ارث در پایان همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا مطرح خواهد شد. اما مطلب بعدی که امروز شروع میشود این است، فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾. چون در سورهٴ «نساء» بعضی از احکامی که مربوط به حدود و ارث است ذکر میکند، بعضی هم مربوط به مسائل عفّت عمومی است ذکر میفرماید. زنهایی که نزدیک فحشا میروند «أتی الفاحشة» یعنی نزدیکِ او شد، رفت به طرف او، نه او را آورد، این «أتی» یعنی آمد «یأتی» یعنی میآید. گاهی به معنای آوردن هم استعمال میشود؛ اما معمولاً آنجایی است که با کلمهٴ «باء» باشد ﴿أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ . «أتی به» یعنی آورد او را؛ اما «أتاه» یعنی رفت؛ نزد او رفت «یأتی»؛ میرود، ﴿أَتَی أَمْرُ اللَّهِ﴾ یعنی آمد. اگر گفتیم «أتی زیدٌ بکتابٍ» یعنی کتاب را آورد؛ اما اگر گفتیم «أتی زیدٌ کتاباً» یعنی نزد کتاب رفت.
اینکه فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ یعنی آنهایی که به طرف بدی میروند، نه بدی را میآورند و این معنای روشناش رفتنِ به طرف بدی است، معنای کناییاش بد کردن است. مثل ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ ، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا﴾ یعنی «لا تفعلوا»، نزدیک او نروید یعنی این کار را نکنید. این ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا﴾ معنای صریحاش نهی از قُرب است، معنای کنایی که مقصود است، اصلِ آن عمل هست ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ این قُرب، کنایه از ارتکاب غصب است نه اینکه نزدیک مالِ یتیم نروید. آنجا هم که به آدم و حوّا(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ یعنی «لا تأکلا منها». اینجا هم که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ یعنی «یأتین بها» آن معنای کنایی است که مقصود است و معنای صریحش این است که به طرف فعل رفت و چون موضوع، مهم است از او به رفتن یاد کرده است نه آوردن، نظیر ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾؛ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾ که به رفتن و نزدیک شدن، یاد شده است.
تبیین معنا و مفهوم کلمهی فاحشه در قرآن
اما کلمهٴ فاحشه، این آن عملِ قبیح را، آن خصلت قبیح را، آن صفت قبیح را که قُبحش زیاد باشد میگویند «فاحشه»: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ اینچنین است. ادبِ قرآن این است که در اینگونه از موارد، با آن الفاظ کنایی یاد میکند؛ منتها الآن چهارده قرن است که این الفاظ که گفته شد، یک معنای صریح پیدا کرده است وگرنه فحشا به این معنا نیست، فاحشه به معنای زانیه نیست. اگر کسی معصیت کرد، دروغ گفت، غیبت کرد او هم فحشا مرتکب شده است، آنهایی که فواحش را مرتکب شدند یا فحشایی را مرتکب شدند: ﴿إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً﴾ ؛ ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ یعنی از غیبت و دروغ و خیانت و امثال ذلک هم نهی میکند، نه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ یعنی فقط از آن عمل خلاف عفّت، هر گناهی فحشاست؛ منتها گناه باید کبیره باشد. وقتی که این کلمه در طیّ این چهارده قرن، مکرّر به کار رفت حالا دیگر معنای صریح خودش را پیدا کرد.
در بحثهای قبلی هم مشابه این بود مثلاً درباره وضو دارد که ﴿جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ ؛ کسی که از غائط آمده است و آب ندارد، این تیمّم بکند. غائط که به معنی مدفوع نیست [بلکه] غائط آن مکان منخفض است که او را برای قضای حاجت انتخاب میکردند. نظیر اینکه الآن میگویند دستشویی؛ کسی از دستشویی آمد باید وضو بگیرد. ممکن است همین بعد از چند سال هم معنای صریح بشود برای آن کار، یک کلمهٴ دیگری انتخاب میکنند. این غائط، یک تعبیر باحیا و باادبی بود که قرآن آن روز به کار برده. چون برای قضای حاجت یک جای منخفض و محفوظی را انتخاب میکردند که هم از وزش باد محفوظ باشد هم در منظر و مرآ نباشد، آن مکان منخفض را میگفتند غائط. اگر کسی از آنجا آمد بیرون باید وضو بگیرد، این ادبیترین و باحیاترین تعبیر بود. الآن دیگر کمکم به این معنا به صورت روشن، معنای مدفوع دارد و حال اینکه معنای آن این نیست که فاحشه هم همین طور است.
گناهِ زشت را، آن عملِ قبیح را میگویند فحشا که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ و شیطان ﴿یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ﴾ ، پس فحشا لغتاً به همان کارِ قیبح گفته میشود و منظور قرآن کریم هم همان کارِ قبیح است؛ منتها در خصوص این موارد ـ به شهادت سیاق و مضمون ـ آن کارِ قبیح مخصوص است.
پرسش:...
پاسخ: در خصوص این آیه و آیات دیگری که در خلال بحث اشاره شد، چون محفوف به قرینه است، آنجا هم استدلال میکند در سورهٴ «اسراء»: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ وگرنه این اتحاد دلیل و مدّعاست که فاحشه به معنای زانیه نیست یا فاحشه به معنای زنا نیست. فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾، «فاحشةً أی صفةً قبیحةً» که فاحشه، وصف آن عمل است، این خصلت است [و] آن خصلت را میگویند فاحشه یعنی قبیح: ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ یعنی «إنّه کان وصفاً قبیحا»؛ «صفةً قبیحةً». «فاحش» یعنی زیاد، اینکه میگویند تلاشِ فاحش کردند، این فاحش یعنی زیاد. آن «تاء» هم «تاء» مبالغه است، گاهی وصف مذکر هم قرار میگیرد. زنا با اینکه مذکر است، این فاحشه است. این «تاء»، «تاء» مبالغه است، البته اگر موصوف مؤنث بود که حساب دیگری دارد، فاحش یعنی فراوان، زیاد.
پرسش:...
پاسخ: بله، تجاوز از حد است دیگر. چیزی که از حد بگذرد، فاحش است یعنی فراوان است، زاید است. این هم چون از حد گذشته است میشود فاحش. این [را] میگویند غلطِ فاحش است، غلطِ فاحش یعنی خیلی روشن است. این تعبیر غلط فاحش یعنی خیلی از حد گذشته است، اگر در اینگونه از موارد کلمهٴ «تاء» ذکر بشود، این «تاء»، «تاء» مبالغه است، چون این وصف است برای فعل، نه وصف است برای فاعل.
فحشا و شهود اربعه اثبات آن
خب، زنهایی که کارِ قبیح میکنند، این اختصاصی به زنهای مسلمان ندارد؛ اما چون اجرای حدود در صدر اسلام برای خارج از حوزهٴ اسلامی مقدور نبود، فرمود: ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ وگرنه زنهای دیگر هم به همین حُکم محکوماند. ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ بعضیها خواستند از این کلمهٴ ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ استفاده کنند که منظور از این زنها، زنهای همسردارند ولی اینچنین نیست ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ یعنی «من نساءکم أیها المسلمون». اگر زنهایی به این گناه مبتلا شدند ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾، چون شما که نمیتوانید این کار را به عهده بگیرید که کیفر بدهید، این یک محکمهٴ قضایی طلب میکند؛ باید در محکمه، نزد قاضی عادل چهارتا شاهد عادلِ مرد شهادت بدهند. مرد بودن را از آیه میشود استفاده کرد، عدل داشتن را از دلیل دیگر. فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ﴾؛ بر این زنهایی که متّهمه هستند ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ نه أربعاً، أربعة، چون اربعة مؤنث است، معلوم میشود آن معدود، مذکر است. درباره مؤنث میگویند أربع، «نسأء أربع»، «أربع نساء» درباره مذکر است که میگویند أربعه، «ذکّر أنّث! بعکس ما اشتهرا».
شرط مرد بودن شهود اربعه و مجازات بزهکاری زنان
خب، ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ معلوم میشود که چهارتا مرد باید شهادت بدهند، این یک قرینه. قرینهای هم ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ دارد؛ اما ﴿مِنکُمْ﴾ دلیل نیست، برای اینکه خطاب به امت اسلامی است؛ همان طوری که ﴿نِسَائِکُمْ﴾ هست، ﴿مِنکُمْ﴾ هم هست. این دوتا قرینه به خوبی نشان میدهد که شاهدها باید مرد باشند، فرمود: ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ یعنی آن اربعه، اگر شهادت دادند نه «شهدن»، پس چهارتا مرد باید شهادت بدهند. ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ حالا اگر در محکمه، این چهار مرد عادل شهادت دادند به بزهکاری این زن، حُکم شما که مسئولین محکمه هستید این است: ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ اینها را در خانه نگهدارید [و] حبسِ ابد کنید تا بمیرند، اینها را این قدر در خانه نگه بدارید که بمیرند یا راهحلی خدا برای اینها معیّن بکند.
طرح سؤال در خصوص نحوه بررسی آیه
آیا این آیه حد است یا نه? آیا با سورهٴ مبارکهٴ «نور» نسخ شد یا نه? آیا هم آیه سورهٴ «نور» را میشود عمل کرد هم این آیه را? آیا اینها مربوط به حُکم صدر اسلام است و بعد عوض شد? اینها حدود احکام فقهی است که باید در اثر جمع بین این کریمه، با آیه کریمه سورهٴ «نور» حل بشود.
بررسی حدّ یا غیرحدّ بودن مجازات امساک زنانّّ
اینکه فرمود: ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ بعضی از آقایان خواستند این را حمل بر نهی از منکر بکنند که این مربوط به حد نیست یعنی کسی که بزهکار شد نگذارید از خانه بیرون بیایند یا راهحلّی خدا برای او فراهم میکند که مثلاً او با یک همسر صالحی ازدواج بکند که دیگر به این آلودگی تن در ندهد یا واقعاً توبه بکند و صالح بشود یا مرگش فرابرسد، یکی از این راهها که بالأخره مشکل او حل بشود، این را به عنوان نهی از منکر دانستند. ولی عدهای از ظاهر کریمه ـ که مسئلهٴ امساک در خانه را متفرّع بر شهادت در محکمه قرار داد ـ مسئله حد استفاده کردند ، نه نهی از منکر. فرمود وقتی که چهارتا شاهد عادل شهادت دادند، کیفر او این است که او را در خانه حبس کنید، این میشود حبس ابد، چرا? برای اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾؛ تا بمیرد، این میشود حبس ابد ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ یعنی شاید یک راهحل دیگری خدا بر او معیّن کند. این مثل آن است که بفرماید فلان متّهم بعد از اثبات بزهکاری، محکوم به حبس ابد است تا اطلاع ثانوی، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ زمینه فراهم میکند یعنی بعداً ما یک حُکم دیگری خواهیم داشت. از همان اول مشخص است که این حُکم، حُکم ابدی نیست حبس ابد است؛ اما حُکم، حُکم ابد نیست. این زن ممکن است بعد از چند سال بمیرد یا بعد از چند روز بمیرد، این تا نمرده باید در زندان باشد یا در خانه محبوس باشد ولی این قانون، قانون ابدی نیست یعنی این حبس ابد، حُکم ابد نیست، ممکن است یک حُکم دیگری بیاید.
نحوهٴ جمع آیه 15 با مجازات زناء در سوره نور
بعد [در] سورهٴ مبارکهٴ «نور» که فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ این بیانگر مسئلهٴ آن سبیلی است که اینجا مشخص فرمود؛ در اول سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ٭ الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ آن وقت این راهحلی است که پیدا شده در برابر آن سبیل. بعضیها میخواهند بگویند این چه راهحلی است? اینکه سبیل است «علیهنّ»، نه سبیل است «لهنّ» . اینکه خدا فرمود: ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ این راه حلی است به سود او، آیه سورهٴ «نور» که علیه اوست، برای اینکه دارد او را تازیانه بزنید ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ و مانند آن، خواستند بفرمایند که آیه سورهٴ «نور» مربوط به حدّ است و آیه پانزده سورهٴ «نساء» مربوط به نهی از منکر است، اصلاً ارتباطی با هم ندارند، حالا تا در این زمینه بحث بشود.
نحوهٴ دلالت آیه به مجازات زنای زنان
مطلبی که باید ملاحظه بفرمایید این است که کلمهٴ فاحشه، گرچه به معنای عملِ قبیح است که قُبحش خیلی است؛ اما در قرآن کریم بر همه موارد بیعفّتی اطلاق شده است یعنی کلمه فاحشه. یکی همین آیه است که حدّ مشخصی دارد، یکی هم خواه مرد با مرد، خواه زن با زن، خواه زن با مرد، آنجا که زن با مرد است در آیهٴ 32 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾، آنجا که مرد با مرد است، درباره قوم لوط اینچنین بیان فرمود که آیه 29 سورهٴ «عنکبوت»: ﴿أَءِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ﴾، آیهٴ 28 این بود: ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَاسَبَقَکُمْ بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ﴾. آنجا هم که در در آیه 29 فرمود: ﴿وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ﴾ نه یعنی منکر را میآورید، نادی یعنی محفل، انجمن، مجلس شما در مجلستان به طرف منکر میروید.
خب، حالا باید از شواهد دیگر آن بزهکاری زن با زن را هم استنباط کرد. پس زن با مرد در سورهٴ «اسراء» بیان شد، مرد با مرد در سُوَری عدیده [که] یکی همین جریان سورهٴ «عنکبوت» است مشخص شد. حالا این ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ چون سخن از زن است آیا خصوص زنا را شامل میشود یا اعم از زنا و مساحقه است? آیه بعد، خصوص بزهکاری مرد با مرد است که قوم لوط مبتلا بودند یا او هم بزهکاری مرد با زن را او هم شامل خواهد شد، اینها فروعی است که باید بحث بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- تبیین حکم عمل به احکام الهی و تعدی از آن؛
- علت ذکر اطاعت از پیامبر (ص) در کنار اطاعت خدا؛
- بیان برخی از مسائل عفت عمومی در سوره نساء.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿13﴾ وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾ وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً﴿16﴾
تبیین حکم عمل به احکام الهی و تعدی از آن
بعد از بیان احکام میراث و قبل از بیان بعضی از حدود فرمود: ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ﴾ که اختصاصی به گذشته ندارد یعنی آنچه را که ذات اقدس الهی بیان کرد، حدود خداست و دربارهٴ حدود، حُکم الهی این است. حدود در مقابل تعزیرات و قصاص و اینها نه یعنی آنچه را که خدا بیان کرد حُکم خداست، حدّ خداست ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ﴾. خب، حالا اگر حدود الهی مشخص شد کسی به حدّ الهی عمل کرد، حُکمش چیست و اگر کسی از حدّ الهی تعدّی کرد حُکمش چیست?
فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾؛ اگر کسی مطیع خدا و پیامبر خدا بود، پاداشی که خدا به او اعطا میکند این است که او را وارد بهشتی میکند که نهرها زیر آن بهشت جاری است و این یک رستگاری عظیم است، چیزی را که ذات اقدس الهی به عظمت معرّفی کند، معلوم میشود خیلی عظیم است.
علت ذکر اطاعت از پیامبر(ص) در کنار اطاعت خدا
در اینجا فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ گاهی سخن از اطاعت پیامبر، در کنار اطاعت از خدا ذکر میشود و این موهم آن است که اطاعت از پیغمبر، چیزی غیر از اطاعت از خداست. چه اینکه گاهی معصیتِ پیغمبر در قبال معصیت خدا قرار میگیرد و این موهم آن است که معصیت پیغمبر، غیر از معصیت خداست. برای اینکه این حُکم و این توهّم برطرف بشود یا قبل از این بیان یا بعد از این بیان، مطلبی را افاده میکنند که پیغمبر از آن جهت که پیغمبر است هر چه دارد از طرف خدا دارد. در حقیقت، اطاعت پیغمبر همان اطاعت حُکم خداست و معصیت پیغمبر، معصیت حُکم خداست یا به صورت روشن این مطلب را بیان میفرماید یا تعبیری دارد که از نحوهٴ آن تعبیر، این مطلب استفاده میشود.
اقسام حدود الهی در مقام بیان
در آیهای که تلاوت شد اول فرمود: ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ نه «حدود الله و حدود رسول الله»، ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾؛ آنکه حق تعیین حدود دارد خداست و احکام هم حدود الهی است. حالا که سخن از حدود خداست نه حدود خدا و حدود رسول خدا، این حدود خدا سه قِسم است: یک قسمت را ذات اقدس الهی به صورت روشن در قرآن بیان میکند. قسمت دیگر را از راه وحی و الهام به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفهماند تا پیغمبر به مردم ابلاغ کند. قِسم سوم، ابلاغ از طرف خدا نیست که جنبهٴ رسالت داشته باشد [بلکه] ادارهٴ شئون امّت اسلامی است که جنبهٴ امامت و ولایت و رهبری باشد. هر سه قِسم، مشمول حدود الهی است خواه آنچه را که به عنوان فرضالله در قرآن بیان شد، خواه آنچه را که به عنوان فرضالنبی در روایات ذکر شد، خواه آنچه به عنوان ولایت و رهبری، به دستورات خود پیغمبر باید عمل کنند که ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ شامل این دو قسم اخیر خواهد شد.
مجموعهٴ این سه قِسم، زیر عنوان حدود الهی مندرج است که ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾. نه «تلک حدود الله و حدود رسول الله» که صدر بحث این است، سرفصل این است ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾. آنگاه حُکم حدود الهی مشخص است ـ از نظر اطاعت و عصیان ـ . اما از نظر اطاعت فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ که در حقیقت، باز اطاعت الله است ﴿یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾؛ ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ که در حقیقت معصیت رسول همان معصیتالله است ﴿یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا﴾ کذا و کذا، این یک مطلب. لذا اول این فصل به اینکه ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ است شروع میشود.
بررسی علت ارجاع ضمیر جمع و مفرد به«من» موصول در آیهٴ 14
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ گاهی به لحاظ ظاهر این ﴿مَن﴾ که موصول است ضمیر مفرد میآورند، مثل اینکه فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا﴾ ولی آنجا در آن آیه اُولیٰ فرمود: ﴿یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾. دربارهٴ اطاعت فرمود: «یدخله خالدین» یعنی هم مفرد آورد، هم جمع ولی در آیه دوم، فقط مفرد آورد که فرمود: «یدخله خالداً» به لحاظ ظاهر کلمهٴ ﴿مَن﴾ چون جمع نیست، به این لحاظ ضمیر مفرد آورده میشود ولی چون جمع را هم شامل میشود، لذا وصف جمع، حال جمع آوردند فرمود: ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾.
وحدت حدود الهی در فراز «تلک حدودالله و حدود رسول¬الله»
مطلب بعدی آن است که در آیه دوم که فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ دوباره نفرمود: «ویتعدّ حدودهما»، باز به صورت روشن ذکر فرمود: ﴿وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ یعنی سرفصل این است ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ﴾، نه «تلک حدود الله و حدود رسول الله». بعد از اینکه حُکم اطاعت را فرمود و هشدار اعصیان را ذکر کرد ـ هنوز حُکم معصیت را بیان نکرد ـ فرمود: ﴿وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ ضمیر را مفرد آورد. معلوم میشود رسول خدا چه در آنجایی که به عنوان سنّت ذکر میکند، چه آنجا که به عنوان ولایت دارد رهبری را به عهده میگیرد ـ هر کاری که انجام میدهد ـ در حقیقت، از طرف ذات اقدس الهی است. مثل اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ ، نه «إذا دعواکم». سخن این است که از خدا و پیغمبر اجابت کنید، اگر شما را دعوت کرده است که ضمیر مفرد است در حقیقت، چون پیامبر چیزی از خود ندارد.
در اینگونه از موارد، میشود مسئله را با ذکر قرینه حالا یا قبل از جمله یا بعد از جمله فهماند. ولی درباره اصل توحید اینچنین نیست، آنجا دیگر مستقیماً مربوط به ذات اقدس الهی است، نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هست که آیهٴ 48 سورهٴ «نساء»: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْماً عَظِیماً﴾ و مانند آن.
بیان برخی از مسائل عفت عمومی در سورهٴ نساء
اما بعضی از مسائل مربوط به ارث در پایان همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا مطرح خواهد شد. اما مطلب بعدی که امروز شروع میشود این است، فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾. چون در سورهٴ «نساء» بعضی از احکامی که مربوط به حدود و ارث است ذکر میکند، بعضی هم مربوط به مسائل عفّت عمومی است ذکر میفرماید. زنهایی که نزدیک فحشا میروند «أتی الفاحشة» یعنی نزدیکِ او شد، رفت به طرف او، نه او را آورد، این «أتی» یعنی آمد «یأتی» یعنی میآید. گاهی به معنای آوردن هم استعمال میشود؛ اما معمولاً آنجایی است که با کلمهٴ «باء» باشد ﴿أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ . «أتی به» یعنی آورد او را؛ اما «أتاه» یعنی رفت؛ نزد او رفت «یأتی»؛ میرود، ﴿أَتَی أَمْرُ اللَّهِ﴾ یعنی آمد. اگر گفتیم «أتی زیدٌ بکتابٍ» یعنی کتاب را آورد؛ اما اگر گفتیم «أتی زیدٌ کتاباً» یعنی نزد کتاب رفت.
اینکه فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ یعنی آنهایی که به طرف بدی میروند، نه بدی را میآورند و این معنای روشناش رفتنِ به طرف بدی است، معنای کناییاش بد کردن است. مثل ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ ، ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا﴾ یعنی «لا تفعلوا»، نزدیک او نروید یعنی این کار را نکنید. این ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا﴾ معنای صریحاش نهی از قُرب است، معنای کنایی که مقصود است، اصلِ آن عمل هست ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ این قُرب، کنایه از ارتکاب غصب است نه اینکه نزدیک مالِ یتیم نروید. آنجا هم که به آدم و حوّا(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ یعنی «لا تأکلا منها». اینجا هم که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ یعنی «یأتین بها» آن معنای کنایی است که مقصود است و معنای صریحش این است که به طرف فعل رفت و چون موضوع، مهم است از او به رفتن یاد کرده است نه آوردن، نظیر ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾؛ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾ که به رفتن و نزدیک شدن، یاد شده است.
تبیین معنا و مفهوم کلمهی فاحشه در قرآن
اما کلمهٴ فاحشه، این آن عملِ قبیح را، آن خصلت قبیح را، آن صفت قبیح را که قُبحش زیاد باشد میگویند «فاحشه»: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ اینچنین است. ادبِ قرآن این است که در اینگونه از موارد، با آن الفاظ کنایی یاد میکند؛ منتها الآن چهارده قرن است که این الفاظ که گفته شد، یک معنای صریح پیدا کرده است وگرنه فحشا به این معنا نیست، فاحشه به معنای زانیه نیست. اگر کسی معصیت کرد، دروغ گفت، غیبت کرد او هم فحشا مرتکب شده است، آنهایی که فواحش را مرتکب شدند یا فحشایی را مرتکب شدند: ﴿إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً﴾ ؛ ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ یعنی از غیبت و دروغ و خیانت و امثال ذلک هم نهی میکند، نه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ یعنی فقط از آن عمل خلاف عفّت، هر گناهی فحشاست؛ منتها گناه باید کبیره باشد. وقتی که این کلمه در طیّ این چهارده قرن، مکرّر به کار رفت حالا دیگر معنای صریح خودش را پیدا کرد.
در بحثهای قبلی هم مشابه این بود مثلاً درباره وضو دارد که ﴿جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ ؛ کسی که از غائط آمده است و آب ندارد، این تیمّم بکند. غائط که به معنی مدفوع نیست [بلکه] غائط آن مکان منخفض است که او را برای قضای حاجت انتخاب میکردند. نظیر اینکه الآن میگویند دستشویی؛ کسی از دستشویی آمد باید وضو بگیرد. ممکن است همین بعد از چند سال هم معنای صریح بشود برای آن کار، یک کلمهٴ دیگری انتخاب میکنند. این غائط، یک تعبیر باحیا و باادبی بود که قرآن آن روز به کار برده. چون برای قضای حاجت یک جای منخفض و محفوظی را انتخاب میکردند که هم از وزش باد محفوظ باشد هم در منظر و مرآ نباشد، آن مکان منخفض را میگفتند غائط. اگر کسی از آنجا آمد بیرون باید وضو بگیرد، این ادبیترین و باحیاترین تعبیر بود. الآن دیگر کمکم به این معنا به صورت روشن، معنای مدفوع دارد و حال اینکه معنای آن این نیست که فاحشه هم همین طور است.
گناهِ زشت را، آن عملِ قبیح را میگویند فحشا که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ و شیطان ﴿یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ﴾ ، پس فحشا لغتاً به همان کارِ قیبح گفته میشود و منظور قرآن کریم هم همان کارِ قبیح است؛ منتها در خصوص این موارد ـ به شهادت سیاق و مضمون ـ آن کارِ قبیح مخصوص است.
پرسش:...
پاسخ: در خصوص این آیه و آیات دیگری که در خلال بحث اشاره شد، چون محفوف به قرینه است، آنجا هم استدلال میکند در سورهٴ «اسراء»: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ وگرنه این اتحاد دلیل و مدّعاست که فاحشه به معنای زانیه نیست یا فاحشه به معنای زنا نیست. فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾، «فاحشةً أی صفةً قبیحةً» که فاحشه، وصف آن عمل است، این خصلت است [و] آن خصلت را میگویند فاحشه یعنی قبیح: ﴿إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ یعنی «إنّه کان وصفاً قبیحا»؛ «صفةً قبیحةً». «فاحش» یعنی زیاد، اینکه میگویند تلاشِ فاحش کردند، این فاحش یعنی زیاد. آن «تاء» هم «تاء» مبالغه است، گاهی وصف مذکر هم قرار میگیرد. زنا با اینکه مذکر است، این فاحشه است. این «تاء»، «تاء» مبالغه است، البته اگر موصوف مؤنث بود که حساب دیگری دارد، فاحش یعنی فراوان، زیاد.
پرسش:...
پاسخ: بله، تجاوز از حد است دیگر. چیزی که از حد بگذرد، فاحش است یعنی فراوان است، زاید است. این هم چون از حد گذشته است میشود فاحش. این [را] میگویند غلطِ فاحش است، غلطِ فاحش یعنی خیلی روشن است. این تعبیر غلط فاحش یعنی خیلی از حد گذشته است، اگر در اینگونه از موارد کلمهٴ «تاء» ذکر بشود، این «تاء»، «تاء» مبالغه است، چون این وصف است برای فعل، نه وصف است برای فاعل.
فحشا و شهود اربعه اثبات آن
خب، زنهایی که کارِ قبیح میکنند، این اختصاصی به زنهای مسلمان ندارد؛ اما چون اجرای حدود در صدر اسلام برای خارج از حوزهٴ اسلامی مقدور نبود، فرمود: ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ وگرنه زنهای دیگر هم به همین حُکم محکوماند. ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ بعضیها خواستند از این کلمهٴ ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ استفاده کنند که منظور از این زنها، زنهای همسردارند ولی اینچنین نیست ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ یعنی «من نساءکم أیها المسلمون». اگر زنهایی به این گناه مبتلا شدند ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾، چون شما که نمیتوانید این کار را به عهده بگیرید که کیفر بدهید، این یک محکمهٴ قضایی طلب میکند؛ باید در محکمه، نزد قاضی عادل چهارتا شاهد عادلِ مرد شهادت بدهند. مرد بودن را از آیه میشود استفاده کرد، عدل داشتن را از دلیل دیگر. فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ﴾؛ بر این زنهایی که متّهمه هستند ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ نه أربعاً، أربعة، چون اربعة مؤنث است، معلوم میشود آن معدود، مذکر است. درباره مؤنث میگویند أربع، «نسأء أربع»، «أربع نساء» درباره مذکر است که میگویند أربعه، «ذکّر أنّث! بعکس ما اشتهرا».
شرط مرد بودن شهود اربعه و مجازات بزهکاری زنان
خب، ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ معلوم میشود که چهارتا مرد باید شهادت بدهند، این یک قرینه. قرینهای هم ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ دارد؛ اما ﴿مِنکُمْ﴾ دلیل نیست، برای اینکه خطاب به امت اسلامی است؛ همان طوری که ﴿نِسَائِکُمْ﴾ هست، ﴿مِنکُمْ﴾ هم هست. این دوتا قرینه به خوبی نشان میدهد که شاهدها باید مرد باشند، فرمود: ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ یعنی آن اربعه، اگر شهادت دادند نه «شهدن»، پس چهارتا مرد باید شهادت بدهند. ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ حالا اگر در محکمه، این چهار مرد عادل شهادت دادند به بزهکاری این زن، حُکم شما که مسئولین محکمه هستید این است: ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ اینها را در خانه نگهدارید [و] حبسِ ابد کنید تا بمیرند، اینها را این قدر در خانه نگه بدارید که بمیرند یا راهحلی خدا برای اینها معیّن بکند.
طرح سؤال در خصوص نحوه بررسی آیه
آیا این آیه حد است یا نه? آیا با سورهٴ مبارکهٴ «نور» نسخ شد یا نه? آیا هم آیه سورهٴ «نور» را میشود عمل کرد هم این آیه را? آیا اینها مربوط به حُکم صدر اسلام است و بعد عوض شد? اینها حدود احکام فقهی است که باید در اثر جمع بین این کریمه، با آیه کریمه سورهٴ «نور» حل بشود.
بررسی حدّ یا غیرحدّ بودن مجازات امساک زنانّّ
اینکه فرمود: ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ بعضی از آقایان خواستند این را حمل بر نهی از منکر بکنند که این مربوط به حد نیست یعنی کسی که بزهکار شد نگذارید از خانه بیرون بیایند یا راهحلّی خدا برای او فراهم میکند که مثلاً او با یک همسر صالحی ازدواج بکند که دیگر به این آلودگی تن در ندهد یا واقعاً توبه بکند و صالح بشود یا مرگش فرابرسد، یکی از این راهها که بالأخره مشکل او حل بشود، این را به عنوان نهی از منکر دانستند. ولی عدهای از ظاهر کریمه ـ که مسئلهٴ امساک در خانه را متفرّع بر شهادت در محکمه قرار داد ـ مسئله حد استفاده کردند ، نه نهی از منکر. فرمود وقتی که چهارتا شاهد عادل شهادت دادند، کیفر او این است که او را در خانه حبس کنید، این میشود حبس ابد، چرا? برای اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾؛ تا بمیرد، این میشود حبس ابد ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ یعنی شاید یک راهحل دیگری خدا بر او معیّن کند. این مثل آن است که بفرماید فلان متّهم بعد از اثبات بزهکاری، محکوم به حبس ابد است تا اطلاع ثانوی، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ زمینه فراهم میکند یعنی بعداً ما یک حُکم دیگری خواهیم داشت. از همان اول مشخص است که این حُکم، حُکم ابدی نیست حبس ابد است؛ اما حُکم، حُکم ابد نیست. این زن ممکن است بعد از چند سال بمیرد یا بعد از چند روز بمیرد، این تا نمرده باید در زندان باشد یا در خانه محبوس باشد ولی این قانون، قانون ابدی نیست یعنی این حبس ابد، حُکم ابد نیست، ممکن است یک حُکم دیگری بیاید.
نحوهٴ جمع آیه 15 با مجازات زناء در سوره نور
بعد [در] سورهٴ مبارکهٴ «نور» که فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ این بیانگر مسئلهٴ آن سبیلی است که اینجا مشخص فرمود؛ در اول سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ٭ الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ آن وقت این راهحلی است که پیدا شده در برابر آن سبیل. بعضیها میخواهند بگویند این چه راهحلی است? اینکه سبیل است «علیهنّ»، نه سبیل است «لهنّ» . اینکه خدا فرمود: ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ این راه حلی است به سود او، آیه سورهٴ «نور» که علیه اوست، برای اینکه دارد او را تازیانه بزنید ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ و مانند آن، خواستند بفرمایند که آیه سورهٴ «نور» مربوط به حدّ است و آیه پانزده سورهٴ «نساء» مربوط به نهی از منکر است، اصلاً ارتباطی با هم ندارند، حالا تا در این زمینه بحث بشود.
نحوهٴ دلالت آیه به مجازات زنای زنان
مطلبی که باید ملاحظه بفرمایید این است که کلمهٴ فاحشه، گرچه به معنای عملِ قبیح است که قُبحش خیلی است؛ اما در قرآن کریم بر همه موارد بیعفّتی اطلاق شده است یعنی کلمه فاحشه. یکی همین آیه است که حدّ مشخصی دارد، یکی هم خواه مرد با مرد، خواه زن با زن، خواه زن با مرد، آنجا که زن با مرد است در آیهٴ 32 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾، آنجا که مرد با مرد است، درباره قوم لوط اینچنین بیان فرمود که آیه 29 سورهٴ «عنکبوت»: ﴿أَءِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ﴾، آیهٴ 28 این بود: ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَاسَبَقَکُمْ بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ﴾. آنجا هم که در در آیه 29 فرمود: ﴿وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ﴾ نه یعنی منکر را میآورید، نادی یعنی محفل، انجمن، مجلس شما در مجلستان به طرف منکر میروید.
خب، حالا باید از شواهد دیگر آن بزهکاری زن با زن را هم استنباط کرد. پس زن با مرد در سورهٴ «اسراء» بیان شد، مرد با مرد در سُوَری عدیده [که] یکی همین جریان سورهٴ «عنکبوت» است مشخص شد. حالا این ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ چون سخن از زن است آیا خصوص زنا را شامل میشود یا اعم از زنا و مساحقه است? آیه بعد، خصوص بزهکاری مرد با مرد است که قوم لوط مبتلا بودند یا او هم بزهکاری مرد با زن را او هم شامل خواهد شد، اینها فروعی است که باید بحث بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است