- 1158
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 13 و 14 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 و 14 سوره نساء _ بخش دوم"
- خارج بودن حکمت جعل احکام الهی از درک عادی بشری؛
- عدم فضیلت مرد بر زن در معارف لطیف قرآنی؛
- تقدم تنفیذِ دین قبل از وصیت در سیره رسول اکرم (ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿13﴾ وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾
خارج بودن حکمت جعل احکام الهی از درک عادی بشری
چون نحوهٴ توزیع تَرکه بین ورثه با خواستهها یا احیاناً با درکهای بشر خیلی روشن نیست، لذا فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ و همان طوری که ملاحظه فرمودید، این اختصاصی به طبقهٴ اُولای از ارث ندارد [بلکه] در طبقه ثانیه و ثالثه هم همین طور است یعنی شما درباره اخوه و اخوات یا جدّ و جدّات و همچنین دربارهٴ اعمام و عمّات و اخوال و خالات، نمیدانید چه کسی به حال شما نافعتر است، لذا بهتر از همه آن است که به همین سِهام الهی اکتفا کنید.
این بیانی که ذات اقدس الهی به انسانها میفرماید که: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ مشابه همان بیانی است که به فرشتهها میفرماید. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه سی، این جمله گذشت که به فرشتهها دستوری داد، بعد به فرشتهها فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ . بعضی از چیزهاست که اسرار آن حتی برای ملائکه هم روشن نیست، در جریان خلافت آدم ع. آنها گفتند که: ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ ، آنگاه ذات اقدس الهی در جواب فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما به همین گفتهٴ الهی اکتفا کنید بهتر است، چون خیلی از اسرار است که حتی برای شما هم روشن نیست. وقتی بعضی از اسرار، برای ملائکه روشن نباشد، بشرِ عادی حق ندارد که در برابر حُکم ذات اقدس الهی اعتراضی کند، لذا خدا همان طوری که به ملائکه میفرماید:﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ به انسانها هم میفرماید که: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ چه بهتر که به بیان الهی منقاد باشید، این مطلب اول.
استیناسی بودن وجوه حکمت در برخی آیات
مطلب دوم آن است که یک سلسله وجوه استیناسی در این آیههای یادشده هست [که] اینها نمیتواند اسرار نهایی و نهانی این آیات باشد ولی میتواند مایه اُنس باشد، این وجه استیناسی است. در این وجوه استیناسی میتوان گفت که گرچه آبا و اولاد طبقهٴ اولاند یعنی نه پدر و مادر حاجباند، نه فرزند البته حَجب کلّی، همه اینها در یک طبقه ارث میبرند؛ اما سهم فرزند بیش از سهم پدر و مادر است. شاید نکتهاش این باشد که پدر و مادر تقریباً دوران عمرشان را گذراندند و اواخر عمر آنهاست و تا حال چیزی هم تهیه کردند که بتوانند زندگی را ادامه بدهند، این فرزنداناند که نیاز دارند به یک سهم بیشتری، لذا ارث فرزندها بیش از ارث پدر و مادر است.
تعابیر مختلف قرآنی برای بیان احکام الهی
مطلب سوم آن است که در جریان کَلاله، تعبیر قرآن کریم این است که ﴿وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ﴾ . درباره پدر و مادر تعبیرش این است که ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ ؛ ارثی که مربوط به پدر و مادر و فرزندان است که برای طبقهٴ اُولاست چون اهم است، تعبیر به فریضه فرمود، ارثی که مربوط به برادر و خواهر هست، چون مهم است نه به اندازه اهمیت ارث پدر و مادر، برای اینکه این قدر به میّت اقرب نیستند، تعبیر به وصیت فرمود. اینها فقط لطایف تعبیری است وگرنه حُکم همان حُکم فقهی است و همه حدود خداست و آنچه در ذیل آیه آمده که اگر کسی از حدود الهی تعدّی کرده است معذّب خواهد شد، شامل همه اینها میشود، چه ارث پدر و مادر که طبقه اولاند و ارث فرزند، چه ارث برادر و خواهر که کلالهاند.
شرح ادبی فراز «ولی اخ أو اخت لها» در آیهٴ 12
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ این اخ و اُخت توضیح نیست، چون اصلاً کَلاله یعنی برادر و خواهر؛ هم برادر و خواهر را میگویند کلاله و هم متوفّا کلالهٴ آنهاست. اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ یعنی «إن کانت امرأةٌ تورث کلالة» ﴿وَلَهُ﴾ یعنی «للرجل» یا «لها» یعنی برای مرأه که محذوف است و مقدّر ﴿أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾، نه معنایش آن است که اگر کسی بمیرد و کلالهٴ او ارث ببرند و برادر و خواهر داشته باشد نه؛ بلکه منظور آن است که اگر کسی طبقهٴ اول نداشت یعنی وارث طبقهٴ اول مثل پدر و مادر و فرزند نداشت و کلالةً ارث گذاشت، در اینجا دو حالت است: یا ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ که این تنوین، تنوین وحدت است یعنی یا یک برادر دارد [و] یک خواهر ﴿فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾ که این ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ سرفصل جداست نه تتمّه کلاله است، نه اینکه «وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ» خب، کلاله همان است که برادر و خواهر دارد دیگر و برادر و خواهر را میگویند کلاله. پس آن جمله اُولیٰ تمام شد که: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً﴾، این چند حال دارد یعنی کسی که وارث او برادر و خواهر او هستند، چند حالت دارد یا ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ که این تنوین، تنوین وحدت است یعنی یا یک برادر، یک خواهر دارد [که] اینجا سُدس میبرند ﴿فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾، پس این ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ این سرفصل است برای تفصیل این کلاله، نه اینکه تتمّه گذشته باشد تا بشود قید توضیحی که اینچنین باشد: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ اینچنین نیست وگرنه میشود توضیحی.
پرسش:...
پاسخ: ﴿لَهُ﴾ به رجل برمیگردد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: یا «أخٌ» یعنی «أخٌ واحده»، «أو أختٌ» یعنی «أختٌ واحده»، این ﴿فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾. ﴿فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ﴾؛ اگر بیش از یکی بودند ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾ .
شبهه افضلیت مرد در برابر زن و بیان حضرت استاد
مطلب بعدی آن است که در ذهن افرادی مثل فخررازی و مانند آن, جا کرده است که قرآن، مرد را بالاتر از زن میداند. خیال کردند که آن آیهای که فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ یا ﴿لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ این مربوط به زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن است که یعنی مذکر «بما هو مذکر»، افضل از مؤنث «بما هی مؤنث» است ، در حالی که اینچنین نیست. آن آیه، زنِ در مقابل شوهر را حساب کرده است، نه زنِ در مقابل مرد را. زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن، این هیچ فضیلتی هیچ کدام بر دیگری ندارند، هر که اتقا شد اکرم است. صِرف مذکر بودن، دلیل بر فضیلت عند الله نیست و صِرف مؤنث بودن هم دلیل بر محرومیت از فضل الهی نیست. در محیط خانواده یکی پدر است، یکی مادر است، یکی شوهر است، یکی همسر است، در محیط خانواده کارها گوناگون است. گاهی میبینیم در محیط خانواده، آن حرفِ نهایی را مرد میزند. گاهی میبینیم در محیط خانواده طوری است که آن مرد باید اطاعت کند از یک زن و آن زن، مادرِ آن مرد است و اطاعت مادر واجب است، عقوق و معصیت مادر حرام است ولو این مرد به هر درجه علمی رسیده باشد. در محدودهٴ خانواده، یک سلسله احکام مختصّی گاهی برای مرد است، گاهی برای زن هست که اینها حسابشان جداست، برای تنظیم امور خانواده. اما در اصل جامعه انسانی، زن به عنوان یک انسان مؤنث، مرد به عنوان یک انسان مذکر، هیچ فرقی بین اینها نیست که حالا مثلاً مذکر، افضل باشد از مؤنث.
پرسش:...
پاسخ: آن کارهای اجرایی است. کارهایی اجرایی را باید مرد به عهده بگیرد، چون تماس با نامحرم دارد دیگر. این فضیلت عند الله نیست. معیار فضیلت یا علم است که زن و مرد هر که اعلم شد، افضل است یا عدل است هر کدام اعدل شدند، افضلاند یا تقواست [که] هر کدام اتقا شدند، اکرماند. اینچنین نیست که زن، صِرف اینکه مؤنث است مرجوحه باشد، مرد صرف اینکه مذکّر است، راجح باشد عند الله، این طور نیست. در تقسیم کارها، آن کارهای زِبر و خشن و اجرایی و تماس با نامحرم را به مرد میدهند. آن کارهای عاطفی و رقیق و دقیق و امثال ذلک را به زن واگذار میکنند، این تقسیم کار است. هر کسی در کار خود باخلوصتر بود عند الله مقرّبتر است، چنین فضیلتی برای مرد از آن جهت که مرد است باشد هرگز نیست. حالا بر اساس همان دید، این آیات را هم اینچنین معنا میکنند.
پرسش:...
پاسخ:
عدم فضیلت مرد بر زن در معارف لطیف قرآنی
کارهای اجرایی، تقسیمشده است، کار پرورش اولاد مگر کارِ اجرایی نیست؟ نوعِ اولاد صحیح را مادر تربیت میکند. خیلی از کارهای پرستاری است، تعلیم و تربیت مراکز زنهاست که به عهده خود زنهاست. خیلی از کارهاست که به عهده زنهاست، زنها میتوانند به عهده بگیرند، خیلی از کارهاست که مردها میتوانند به عهده بگیرند. آنجا که تماس نامحرمان است، آنجا باید اصلاح بشود، آن کارهای زبر و خشن را مرد به عهده بگیرد، آن کارهای نرم و رقیق را زن به عهده بگیرد، این هم میشود تقسیم کار وگرنه صِرف اینکه مرد از آن جهت که مذکر است، این افضل عند الله باشد هرگز نیست.
بر اساس همان دید، اینها آمدند این تعبیر لطیف قرآن کریم را بر همان معیار حمل کردند و آن این است که گفتند: قرآن کریم وقتی خدا بخواهد با مرد حرف بزند، او را مخاطب قرار میدهد؛ مستقیماً با او سخن میگوید [و] به او خطاب میکند. وقتی میخواهد درباره زن حرف بزند، از او به کنایه یاد میکند و او را به ضمیر غایب یاد میکند، از او به ضمیر غایب یاد میکند؛ مستقیماً او را مخاطب قرار نمیدهد، این نشانهٴ فضیلت مرد بر زن است . در حالی که این ادبِ حیاست یعنی در طرز حرف زدن، حیا را تعلیم میکند. این معنای دقیق را وقتی به دست فخررازیها میرسد، انسان این را هدر رفته میبیند. این ادبِ الهی است، این حیای قرآن است. نمیگوید زنها! شما یک هشتم میبرید یا یک چهارم میبرید. میگوید مردها! آنها یک هشتم میبرند یا یک چهارم میبرند وگرنه قرآن کریم، مستقیماً بر وجود مبارک پیغمبر نازل شد، بعد از آنجا برای همه مردم نازل شد: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ . این مثل آن آبِ بلندی است که آبشارگونه است که اول باید در سینهٴ یک سنگ بزرگ بریزد، بعد به دامنهاش که آن آب مستقیماً به این دامنهها روی این گیاهان نمیشود بریزد، برای اینکه همه اینها از بین میبرد: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ ؛ این قرآن باید بر قلبی که از همه کوهها وَزینتر است، نازل بشود که آن قلب حضرت است که: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ ، بعد از آنجا آبشارگونه به این چمنهای دامنهٴ آن آبشار میرسد، برای همه نازل شده است، خدا با همه سخن گفته است. اما آنجا که احساس خطر میکند، میبیند زنهایی هستند که باکشان نیست که بعد به میدان بیایند و جریان جمل را به پا کنند، مستقیماً در سورهٴ «احزاب» اینها را خطاب قرار میدهد: ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ﴾ مرتب با اینها حرف میزند.
این ادبِ حیاست، طرزی حرف میزند که هم نکته ادبی در آن هست، هم نکتهٴ فقهی در آن هست، هم نکتهٴ اخلاقی در آن هست، هم دستور حیا و عفّت در آن هست. لذا میفرماید: ﴿وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِن لَم یَکُن لَهُنَّ وَلَدٌ﴾؛ خطاب به مردهاست، فرمود: اگر همسرهای شما بمیرند و فرزندی نداشته باشند شما یک دوم میبرید، فرزند داشته باشند یک چهارم میبرید: ﴿فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾ این برای مردها. اما در این زمینه دیگر به زنها نمیفرماید «ولکنّ الربع مما ترکوا ان لم یکن لهم ولد» [بلکه] در همین فضا میفرماید: ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِن لَمْ یَکُن لَکُمْ وَلَدٌ﴾ ؛ آنها یک چهارم میبرند، اگر شما فرزند نداشتید. آنها یک هشتم میبرند، اگر شما فرزند داشتید، از آنها بالصراحه یاد نمیکند. لذا در تعبیر و تقریر علمای سلف(رضوان الله علیهم) این بود که از زنها که میخواستند یاد کنند میگفتند کریمه، مستوره با این کلمات تعبیر میکردند. این نه برای آن است که مرد، افضل از اوست، این برای اینکه آن حیا و ادب را میخواهد رعایت بکند.
تقدم تنفیذِ دین قبل از وصیت در سیره رسول اکرم ص
خب، مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾ نصوص خاصّه آمده، فرموده که سیرهٴ پیغمبرص این بود که دِیْن را، قبل از وصیّت تنفیذ میکرد که حالا بعضی از آن روایات را میخوانیم.
در این محدوده که فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ﴾ کذا ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ﴾ کذا که خیلی لحنِ این وعید و تهدید تند است، برای آن است که کسی که در آستانهٴ وصیت کردن است، این عمر زیادی را گذرانده. او اگر بخواهد وصیتش بر خلاف شرع باشد، معلوم میشود که اعتنایی به شریعت ندارد ـ معاذ الله ـ . اگر کسی وصیّتش زیانبار باشد، معلوم میشود این که دارد جریان بعد از مرگ خود را تشریح میکند، باز هم دست از گناه برنمیدارد. اینکه فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَی بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ بعد هم این تعبیرات تند را فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ﴾ کذا و کذا، اگر کسی وصیتش خلاف شرع باشد و قصد اضرار به ورثه داشته باشد، معلوم میشود که اولاً عمری از او گذشته است که الآن دارد وصیت میکند دیگر، اواخر عمر اوست. ثانیاً به قدری جَری و جسور است که حتی برنامههای بعد از مرگ خود را هم بر خلاف شرع دارد تنظیم میکند، این است که فرمود: ﴿مَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ کذا و کذا، خیلی لحنش تند است.
البته کسی که وصیّ است او هم بخواهد تعدّی بکند، مشمول این تهدید است. کسی که وارث است او هم بخواهد دِیْن یا وصیت را نادیده بگیرد، او هم مشمول این تهدید است. اما سرّ اینکه این تهدید با اینکه معصیت، معصیت کبیره است، کفر نیست ولی تهدید به خلود شده است. فرمود: ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ یعنی مبادا حالا که به آخرِ عمر رسیدید باز هم اصرار داشته باشید خلاف شرع کنید، حالا که میخواهید برنامه بعد از مرگتان را تنظیم بکنید باز هم میخواهید خلاف شرع بکنید خب، این چه لجبازی با دین است [که] بگویید همه مال مرا در راه خیر صرف بکنید، خب، اگر آدم خیّری هستی در زمان حیات خودت صرف بکن، برای اینکه به ورثه نرسد، برای اینکه بر خلاف کتاب الله عمل بشود.
پرسش:...
پاسخ: بله، بدهکار هست؛ اما برای اینکه به ورثه ضرر برساند، اقرار زایدی هم دارد. میگوید به جای اینکه به فلان رقم اقرار کند، به دو برابر اقرار میکند و مانند آن یا وصیت را مازاد بر ثلث تنظیم میکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ یعنی «غیر مضارّ بالورثه»، میخواهد به ورثه ضرر برساند. حالا یا وصیّتش زاید بر ثلث است یا اقرار به دِیْنی است که ندارد یا اگر دارد به آن حد نیست.
این پنج، شش مطلب بود که مربوط به این آیات بود، حالا در تتمّه بحث دیروز این روایات را بخوانیم، ببینیم که از این روایات درباره ارث زن و مرد و یا سایر مسائل مربوط به این دو آیه که روایاتی وارد شده است چه میفرماید?
خب، در همان کتاب تفسیر شریف نورالثقلین، صفحهٴ 451 به بعد، چندتا روایت است که آنها را هم اگر بخوانیم تا حدودی کمک میکند به مسئله.
پاسخ تعلیل امام صادق در دو برابر بودن سهمالارث مرد بر زن
روایتی را از من لا یحضره الفقیه نقل میکند «ما بال المرأة الضعیفة لها سهمٌ واحد و للرجل القویّ الموسر سهمانٍ» این را به محمدبن نعمان احول میگوید و ایشان همین شبههٴ ابنأبیالعوجاء را ـ همین اصل مطلب را ـ به حضور امام صادق عرض کرده بود. «قال فذکرتُ ذلک لأبیعبدالله فقال إنّ المرأة لیس لها عاقلة»؛ در آنجا که دِیه بر عاقله است بر مردهایی که جزء بستگان پدری این جانیاند دِیه هست، نه بر زن «و لیس علیها نفقةٌ و لا جهاد و عَدَّدَ أشیاء غیر هذا»؛ ای کاش محمدبن نعمان آنها را هم ذکر میکرد که امام ششم اشیای دیگری را هم ذکر کرده که فرمود شما اگر دیدید سهمِ ارث زن کمتر است، در خیلی از موارد ذات اقدس الهی جانبِ او را رعایت کرده که حالا سه نمونه، اینجا ذکر شد. «و هذا علی الرجل»؛ در حالی که نوعِ این هزینهها بر مرد است یعنی دِیه بر عاقله است بر مرد هست، نفقه بر مرد هست، جهاد بر مرد هست و مانند آن. لذا «فجُعل له سهمان و لها سهمٌ» ؛ برای مرد دو برابر، برای زن یک برابر.
روایت بعدی آن است که «علیبن سالم عن أبیه» میگوید من از وجود مبارک امام ششم سؤال کردم «کیف صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾» ؛ چرا میراث مرد دو برابر زن است یعنی پسر دو برابر دختر? «قال: لأنّ الحبّات التی أکلها آدم و حوّا، فی الجنة کانت ثمانی عشرة حبةً أکل آدم منها اثنتی عشرة حبةً و أکلت حوّا ستاً فلذلک صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾» این سلسله احادیث، ظاهراً برای توجیه یک عده از افرادی است که اعتراض خامی داشتند وگرنه اینکه دلیل بر خلاف است. که ظاهر این حدیث این است که چون آن حبّهای که در بهشت بود و اینها ممنوع بودند، هیجدهتا بود [که] دوازدهتایش را آدم خورد، ششتا را حضرت حوّا، از این جهت سهم ارث مرد بیش از زن است. خب، آنجا که خوردن معصیت بود که آن دوازدهتا گناه کرده، این ششتا گناه کرده، خب این دلیل است بر اینکه سهم او باید بیشتر باشد ﴿لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ حالا اگر تنزیه است، آدم قصورش بیشتر بود ـ معاذ الله ـ ارشاد بود، قصور او بیشتر است ـ معاذ الله ـ . اصلاً اینگونه از احادیث نمیتواند بیانگر علّت سِهام باشد، اگر این دلیل بر عکس نباشد، دلیل بر اصل نیست.
نقد حضرت استاد بر استدلال به روایتی دیگر
مشابه این، روایت دیگری است که از وجود مبارک امام رضاست «من خبر الشامی» و سؤال کرد «و ما سأل عنه أمیرالمؤمنین فی جامع الکوفه» در حدیث طویلی «وفیه: و سأله» که «لِمَ صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ فقال من قِبَل السنبلة» یعنی این سنبله و این خوشهٴ گندم از آنجا این اختلاف سهم پیدا شد. «کان علیها ثلاث حبّات»؛ سه حبّه گندم روی آن خوشه بود «فبادرت الیها حوّا فأکلت منها حبّةً»؛ یک دانه را حوّا خورد «و أطعمت آدم حبّتین» ؛ به آدم دو حبّه داد، لذا سهم آدم باید دو برابر باشد. خب، این دلیل بر خلاف است و از طرفی آنکه اول فریب خورد، آدم بود: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ و اگر حوّا فریب خورد، به تبع بود. بنابراین اینگونه از نصوص، اگر دلیل بر عکس نباشد، دلیل بر اصل مطلب نیست.
تبیین روایتی دیگر از امام صادق درباره مسأله اخیر
روایت دیگر که عبداللهبن سنان از امام صادق سؤال میکند: «لأیّ علّة صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ فقال لما جعل الله لها من الصَداق» . خب، این یک تعلیل خوبی است. فرمود: از این طرف مهریه دارد، چه اینکه از آن طرف نفقه دارد، از آن طرف دِیه بر او نیست، از آن طرف هزینهٴ جهاد نیست، خب از این طرف هم سهم کمتری دارد.
روایات مربوط به حاجب بودن اخوه از ارث
دربارهٴ اخوه که بحث تفسیریاش گذشت که برادرها حاجب هستند، آنجا روایتی را ایشان از کلینی نقل میکند، درباره ﴿فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ آنجا امام ششم به زراره میفرماید: «ویحک یا زرارة اولئک الاخوة من الأب»؛ اگر برادران پدری باشند حاجب است، نه برادران مادری «فإذا کان إخوةً من الاُم لم یحجبوا الامّ عن الثلث» .
روایت بعدی آن عدد این اخوه است که محمدبن مسلم از امام صادق نقل میکند که «لا یُحجب الاُمّ عن الثلث إذا لم یکن ولدٌ الاّ أخوان أو أربع أخوات» ، «لا یحجب الاُمّ عن الثلث» مگر دو برادر یا چهار خواهر، پس هم اخوه ـ به کمک این روایات ـ شامل اخوات میشود و هم شامل دو نفر هم خواهد شد.
تفسیر عیّاشی عن زراره عن أبیجعفر است: «فی قول الله ﴿فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ﴾» یعنی «اخوة لأبٍ و اُمٍّ و اخوة لأب» یعنی این اخوه یا ابوینیاند یا ابیاند که حاجباند وگرنه اخوهٴ امّی، حاجب نیست.
روایتی از وجود مبارک حضرت امیر در تقدم دین بر وصیت
درباره اینکه دِیْن، قبل از وصیت است، از وجود مبارک حضرت امیر روایتی است که فرمود: «إنَّکم تَقْرأون فی هذه الآیة الوصیة قبل الدِیْن» ولی «وإنَّ رسول الله قَضیٰ بالدین قبل الوصیة» یعنی آیه را که میخوانی به حسب ترتیب ذکری اول، وصیت است و بعد دِین ولی اولین مبیّن و مفسّر قرآن، وجود مبارک پیغمبر است [که] او فرمود: دِین، قبل از وصیت است: «قضی بالدین قبل الوصیة».
روایت بعدی که از عیّاشی است نقل میکند که از وجود مبارک امام پنجم رسیده است که «یقول فی الدین والوصیة فقال إنّ الدّین قبل الوصیه ثمّ الوصیة علی أثر الدین ثم المیراث» که همان مراحل چهارگانه تنظیم شده است یعنی کسی که مُرد اول، تجهیز او یعنی کفن و امثال او را از مال برمیدارند، بعد دِینش را خارج میکنند، بعد به ثلثش عمل میکنند، بعد میراث را تقسیم میکنند.
این روایت هم آخرین روایتی است که الآن میخوانیم و آن این است که کسی به حضور امام صادق ع رسیده است؛ گفت: من در مدینه ازدواج کردم. حضرت فرمود: چگونه یافتی ازدواج را? گفت که از نظر ازدواج و همسری خوب بود، مگر اینکه این همسر من به من خیانت کرده است: «و لکن خانتنی فقال و ما هو? قلتُ ولدت جاریة»؛ این دختر زایید، خب همان رسوبات جاهلی است دیگر، بعد «فقال لَعَلّک کَرِهْتَها»؛ مثل اینکه بدت میآید دختر داشته باشید، در حالی که «إنّ الله جلّ ثناؤه یقول: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ »؛ چه میدانید کاری که نه به دست پدر است نه به دست مادر است نه به دست کس دیگر است نه کسی از او خبر دارد و نه از آینده خبر دارد، این چه جاهلیتی است? «قال عزّ من قائل ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ﴾ » آن روایت بعدی است که آنها را دیگر مطالعه میفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- خارج بودن حکمت جعل احکام الهی از درک عادی بشری؛
- عدم فضیلت مرد بر زن در معارف لطیف قرآنی؛
- تقدم تنفیذِ دین قبل از وصیت در سیره رسول اکرم (ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿13﴾ وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾
خارج بودن حکمت جعل احکام الهی از درک عادی بشری
چون نحوهٴ توزیع تَرکه بین ورثه با خواستهها یا احیاناً با درکهای بشر خیلی روشن نیست، لذا فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ و همان طوری که ملاحظه فرمودید، این اختصاصی به طبقهٴ اُولای از ارث ندارد [بلکه] در طبقه ثانیه و ثالثه هم همین طور است یعنی شما درباره اخوه و اخوات یا جدّ و جدّات و همچنین دربارهٴ اعمام و عمّات و اخوال و خالات، نمیدانید چه کسی به حال شما نافعتر است، لذا بهتر از همه آن است که به همین سِهام الهی اکتفا کنید.
این بیانی که ذات اقدس الهی به انسانها میفرماید که: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ مشابه همان بیانی است که به فرشتهها میفرماید. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه سی، این جمله گذشت که به فرشتهها دستوری داد، بعد به فرشتهها فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ . بعضی از چیزهاست که اسرار آن حتی برای ملائکه هم روشن نیست، در جریان خلافت آدم ع. آنها گفتند که: ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ ، آنگاه ذات اقدس الهی در جواب فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما به همین گفتهٴ الهی اکتفا کنید بهتر است، چون خیلی از اسرار است که حتی برای شما هم روشن نیست. وقتی بعضی از اسرار، برای ملائکه روشن نباشد، بشرِ عادی حق ندارد که در برابر حُکم ذات اقدس الهی اعتراضی کند، لذا خدا همان طوری که به ملائکه میفرماید:﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ به انسانها هم میفرماید که: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ چه بهتر که به بیان الهی منقاد باشید، این مطلب اول.
استیناسی بودن وجوه حکمت در برخی آیات
مطلب دوم آن است که یک سلسله وجوه استیناسی در این آیههای یادشده هست [که] اینها نمیتواند اسرار نهایی و نهانی این آیات باشد ولی میتواند مایه اُنس باشد، این وجه استیناسی است. در این وجوه استیناسی میتوان گفت که گرچه آبا و اولاد طبقهٴ اولاند یعنی نه پدر و مادر حاجباند، نه فرزند البته حَجب کلّی، همه اینها در یک طبقه ارث میبرند؛ اما سهم فرزند بیش از سهم پدر و مادر است. شاید نکتهاش این باشد که پدر و مادر تقریباً دوران عمرشان را گذراندند و اواخر عمر آنهاست و تا حال چیزی هم تهیه کردند که بتوانند زندگی را ادامه بدهند، این فرزنداناند که نیاز دارند به یک سهم بیشتری، لذا ارث فرزندها بیش از ارث پدر و مادر است.
تعابیر مختلف قرآنی برای بیان احکام الهی
مطلب سوم آن است که در جریان کَلاله، تعبیر قرآن کریم این است که ﴿وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ﴾ . درباره پدر و مادر تعبیرش این است که ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ ؛ ارثی که مربوط به پدر و مادر و فرزندان است که برای طبقهٴ اُولاست چون اهم است، تعبیر به فریضه فرمود، ارثی که مربوط به برادر و خواهر هست، چون مهم است نه به اندازه اهمیت ارث پدر و مادر، برای اینکه این قدر به میّت اقرب نیستند، تعبیر به وصیت فرمود. اینها فقط لطایف تعبیری است وگرنه حُکم همان حُکم فقهی است و همه حدود خداست و آنچه در ذیل آیه آمده که اگر کسی از حدود الهی تعدّی کرده است معذّب خواهد شد، شامل همه اینها میشود، چه ارث پدر و مادر که طبقه اولاند و ارث فرزند، چه ارث برادر و خواهر که کلالهاند.
شرح ادبی فراز «ولی اخ أو اخت لها» در آیهٴ 12
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ این اخ و اُخت توضیح نیست، چون اصلاً کَلاله یعنی برادر و خواهر؛ هم برادر و خواهر را میگویند کلاله و هم متوفّا کلالهٴ آنهاست. اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ یعنی «إن کانت امرأةٌ تورث کلالة» ﴿وَلَهُ﴾ یعنی «للرجل» یا «لها» یعنی برای مرأه که محذوف است و مقدّر ﴿أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾، نه معنایش آن است که اگر کسی بمیرد و کلالهٴ او ارث ببرند و برادر و خواهر داشته باشد نه؛ بلکه منظور آن است که اگر کسی طبقهٴ اول نداشت یعنی وارث طبقهٴ اول مثل پدر و مادر و فرزند نداشت و کلالةً ارث گذاشت، در اینجا دو حالت است: یا ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ که این تنوین، تنوین وحدت است یعنی یا یک برادر دارد [و] یک خواهر ﴿فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾ که این ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ سرفصل جداست نه تتمّه کلاله است، نه اینکه «وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ» خب، کلاله همان است که برادر و خواهر دارد دیگر و برادر و خواهر را میگویند کلاله. پس آن جمله اُولیٰ تمام شد که: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً﴾، این چند حال دارد یعنی کسی که وارث او برادر و خواهر او هستند، چند حالت دارد یا ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ که این تنوین، تنوین وحدت است یعنی یا یک برادر، یک خواهر دارد [که] اینجا سُدس میبرند ﴿فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾، پس این ﴿لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ این سرفصل است برای تفصیل این کلاله، نه اینکه تتمّه گذشته باشد تا بشود قید توضیحی که اینچنین باشد: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ اینچنین نیست وگرنه میشود توضیحی.
پرسش:...
پاسخ: ﴿لَهُ﴾ به رجل برمیگردد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: یا «أخٌ» یعنی «أخٌ واحده»، «أو أختٌ» یعنی «أختٌ واحده»، این ﴿فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾. ﴿فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ﴾؛ اگر بیش از یکی بودند ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾ .
شبهه افضلیت مرد در برابر زن و بیان حضرت استاد
مطلب بعدی آن است که در ذهن افرادی مثل فخررازی و مانند آن, جا کرده است که قرآن، مرد را بالاتر از زن میداند. خیال کردند که آن آیهای که فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ یا ﴿لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ این مربوط به زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن است که یعنی مذکر «بما هو مذکر»، افضل از مؤنث «بما هی مؤنث» است ، در حالی که اینچنین نیست. آن آیه، زنِ در مقابل شوهر را حساب کرده است، نه زنِ در مقابل مرد را. زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن، این هیچ فضیلتی هیچ کدام بر دیگری ندارند، هر که اتقا شد اکرم است. صِرف مذکر بودن، دلیل بر فضیلت عند الله نیست و صِرف مؤنث بودن هم دلیل بر محرومیت از فضل الهی نیست. در محیط خانواده یکی پدر است، یکی مادر است، یکی شوهر است، یکی همسر است، در محیط خانواده کارها گوناگون است. گاهی میبینیم در محیط خانواده، آن حرفِ نهایی را مرد میزند. گاهی میبینیم در محیط خانواده طوری است که آن مرد باید اطاعت کند از یک زن و آن زن، مادرِ آن مرد است و اطاعت مادر واجب است، عقوق و معصیت مادر حرام است ولو این مرد به هر درجه علمی رسیده باشد. در محدودهٴ خانواده، یک سلسله احکام مختصّی گاهی برای مرد است، گاهی برای زن هست که اینها حسابشان جداست، برای تنظیم امور خانواده. اما در اصل جامعه انسانی، زن به عنوان یک انسان مؤنث، مرد به عنوان یک انسان مذکر، هیچ فرقی بین اینها نیست که حالا مثلاً مذکر، افضل باشد از مؤنث.
پرسش:...
پاسخ: آن کارهای اجرایی است. کارهایی اجرایی را باید مرد به عهده بگیرد، چون تماس با نامحرم دارد دیگر. این فضیلت عند الله نیست. معیار فضیلت یا علم است که زن و مرد هر که اعلم شد، افضل است یا عدل است هر کدام اعدل شدند، افضلاند یا تقواست [که] هر کدام اتقا شدند، اکرماند. اینچنین نیست که زن، صِرف اینکه مؤنث است مرجوحه باشد، مرد صرف اینکه مذکّر است، راجح باشد عند الله، این طور نیست. در تقسیم کارها، آن کارهای زِبر و خشن و اجرایی و تماس با نامحرم را به مرد میدهند. آن کارهای عاطفی و رقیق و دقیق و امثال ذلک را به زن واگذار میکنند، این تقسیم کار است. هر کسی در کار خود باخلوصتر بود عند الله مقرّبتر است، چنین فضیلتی برای مرد از آن جهت که مرد است باشد هرگز نیست. حالا بر اساس همان دید، این آیات را هم اینچنین معنا میکنند.
پرسش:...
پاسخ:
عدم فضیلت مرد بر زن در معارف لطیف قرآنی
کارهای اجرایی، تقسیمشده است، کار پرورش اولاد مگر کارِ اجرایی نیست؟ نوعِ اولاد صحیح را مادر تربیت میکند. خیلی از کارهای پرستاری است، تعلیم و تربیت مراکز زنهاست که به عهده خود زنهاست. خیلی از کارهاست که به عهده زنهاست، زنها میتوانند به عهده بگیرند، خیلی از کارهاست که مردها میتوانند به عهده بگیرند. آنجا که تماس نامحرمان است، آنجا باید اصلاح بشود، آن کارهای زبر و خشن را مرد به عهده بگیرد، آن کارهای نرم و رقیق را زن به عهده بگیرد، این هم میشود تقسیم کار وگرنه صِرف اینکه مرد از آن جهت که مذکر است، این افضل عند الله باشد هرگز نیست.
بر اساس همان دید، اینها آمدند این تعبیر لطیف قرآن کریم را بر همان معیار حمل کردند و آن این است که گفتند: قرآن کریم وقتی خدا بخواهد با مرد حرف بزند، او را مخاطب قرار میدهد؛ مستقیماً با او سخن میگوید [و] به او خطاب میکند. وقتی میخواهد درباره زن حرف بزند، از او به کنایه یاد میکند و او را به ضمیر غایب یاد میکند، از او به ضمیر غایب یاد میکند؛ مستقیماً او را مخاطب قرار نمیدهد، این نشانهٴ فضیلت مرد بر زن است . در حالی که این ادبِ حیاست یعنی در طرز حرف زدن، حیا را تعلیم میکند. این معنای دقیق را وقتی به دست فخررازیها میرسد، انسان این را هدر رفته میبیند. این ادبِ الهی است، این حیای قرآن است. نمیگوید زنها! شما یک هشتم میبرید یا یک چهارم میبرید. میگوید مردها! آنها یک هشتم میبرند یا یک چهارم میبرند وگرنه قرآن کریم، مستقیماً بر وجود مبارک پیغمبر نازل شد، بعد از آنجا برای همه مردم نازل شد: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ . این مثل آن آبِ بلندی است که آبشارگونه است که اول باید در سینهٴ یک سنگ بزرگ بریزد، بعد به دامنهاش که آن آب مستقیماً به این دامنهها روی این گیاهان نمیشود بریزد، برای اینکه همه اینها از بین میبرد: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ ؛ این قرآن باید بر قلبی که از همه کوهها وَزینتر است، نازل بشود که آن قلب حضرت است که: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ ، بعد از آنجا آبشارگونه به این چمنهای دامنهٴ آن آبشار میرسد، برای همه نازل شده است، خدا با همه سخن گفته است. اما آنجا که احساس خطر میکند، میبیند زنهایی هستند که باکشان نیست که بعد به میدان بیایند و جریان جمل را به پا کنند، مستقیماً در سورهٴ «احزاب» اینها را خطاب قرار میدهد: ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ﴾ مرتب با اینها حرف میزند.
این ادبِ حیاست، طرزی حرف میزند که هم نکته ادبی در آن هست، هم نکتهٴ فقهی در آن هست، هم نکتهٴ اخلاقی در آن هست، هم دستور حیا و عفّت در آن هست. لذا میفرماید: ﴿وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِن لَم یَکُن لَهُنَّ وَلَدٌ﴾؛ خطاب به مردهاست، فرمود: اگر همسرهای شما بمیرند و فرزندی نداشته باشند شما یک دوم میبرید، فرزند داشته باشند یک چهارم میبرید: ﴿فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾ این برای مردها. اما در این زمینه دیگر به زنها نمیفرماید «ولکنّ الربع مما ترکوا ان لم یکن لهم ولد» [بلکه] در همین فضا میفرماید: ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِن لَمْ یَکُن لَکُمْ وَلَدٌ﴾ ؛ آنها یک چهارم میبرند، اگر شما فرزند نداشتید. آنها یک هشتم میبرند، اگر شما فرزند داشتید، از آنها بالصراحه یاد نمیکند. لذا در تعبیر و تقریر علمای سلف(رضوان الله علیهم) این بود که از زنها که میخواستند یاد کنند میگفتند کریمه، مستوره با این کلمات تعبیر میکردند. این نه برای آن است که مرد، افضل از اوست، این برای اینکه آن حیا و ادب را میخواهد رعایت بکند.
تقدم تنفیذِ دین قبل از وصیت در سیره رسول اکرم ص
خب، مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾ نصوص خاصّه آمده، فرموده که سیرهٴ پیغمبرص این بود که دِیْن را، قبل از وصیّت تنفیذ میکرد که حالا بعضی از آن روایات را میخوانیم.
در این محدوده که فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ﴾ کذا ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ﴾ کذا که خیلی لحنِ این وعید و تهدید تند است، برای آن است که کسی که در آستانهٴ وصیت کردن است، این عمر زیادی را گذرانده. او اگر بخواهد وصیتش بر خلاف شرع باشد، معلوم میشود که اعتنایی به شریعت ندارد ـ معاذ الله ـ . اگر کسی وصیّتش زیانبار باشد، معلوم میشود این که دارد جریان بعد از مرگ خود را تشریح میکند، باز هم دست از گناه برنمیدارد. اینکه فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَی بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ بعد هم این تعبیرات تند را فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ﴾ کذا و کذا، اگر کسی وصیتش خلاف شرع باشد و قصد اضرار به ورثه داشته باشد، معلوم میشود که اولاً عمری از او گذشته است که الآن دارد وصیت میکند دیگر، اواخر عمر اوست. ثانیاً به قدری جَری و جسور است که حتی برنامههای بعد از مرگ خود را هم بر خلاف شرع دارد تنظیم میکند، این است که فرمود: ﴿مَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ کذا و کذا، خیلی لحنش تند است.
البته کسی که وصیّ است او هم بخواهد تعدّی بکند، مشمول این تهدید است. کسی که وارث است او هم بخواهد دِیْن یا وصیت را نادیده بگیرد، او هم مشمول این تهدید است. اما سرّ اینکه این تهدید با اینکه معصیت، معصیت کبیره است، کفر نیست ولی تهدید به خلود شده است. فرمود: ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ یعنی مبادا حالا که به آخرِ عمر رسیدید باز هم اصرار داشته باشید خلاف شرع کنید، حالا که میخواهید برنامه بعد از مرگتان را تنظیم بکنید باز هم میخواهید خلاف شرع بکنید خب، این چه لجبازی با دین است [که] بگویید همه مال مرا در راه خیر صرف بکنید، خب، اگر آدم خیّری هستی در زمان حیات خودت صرف بکن، برای اینکه به ورثه نرسد، برای اینکه بر خلاف کتاب الله عمل بشود.
پرسش:...
پاسخ: بله، بدهکار هست؛ اما برای اینکه به ورثه ضرر برساند، اقرار زایدی هم دارد. میگوید به جای اینکه به فلان رقم اقرار کند، به دو برابر اقرار میکند و مانند آن یا وصیت را مازاد بر ثلث تنظیم میکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ یعنی «غیر مضارّ بالورثه»، میخواهد به ورثه ضرر برساند. حالا یا وصیّتش زاید بر ثلث است یا اقرار به دِیْنی است که ندارد یا اگر دارد به آن حد نیست.
این پنج، شش مطلب بود که مربوط به این آیات بود، حالا در تتمّه بحث دیروز این روایات را بخوانیم، ببینیم که از این روایات درباره ارث زن و مرد و یا سایر مسائل مربوط به این دو آیه که روایاتی وارد شده است چه میفرماید?
خب، در همان کتاب تفسیر شریف نورالثقلین، صفحهٴ 451 به بعد، چندتا روایت است که آنها را هم اگر بخوانیم تا حدودی کمک میکند به مسئله.
پاسخ تعلیل امام صادق در دو برابر بودن سهمالارث مرد بر زن
روایتی را از من لا یحضره الفقیه نقل میکند «ما بال المرأة الضعیفة لها سهمٌ واحد و للرجل القویّ الموسر سهمانٍ» این را به محمدبن نعمان احول میگوید و ایشان همین شبههٴ ابنأبیالعوجاء را ـ همین اصل مطلب را ـ به حضور امام صادق عرض کرده بود. «قال فذکرتُ ذلک لأبیعبدالله فقال إنّ المرأة لیس لها عاقلة»؛ در آنجا که دِیه بر عاقله است بر مردهایی که جزء بستگان پدری این جانیاند دِیه هست، نه بر زن «و لیس علیها نفقةٌ و لا جهاد و عَدَّدَ أشیاء غیر هذا»؛ ای کاش محمدبن نعمان آنها را هم ذکر میکرد که امام ششم اشیای دیگری را هم ذکر کرده که فرمود شما اگر دیدید سهمِ ارث زن کمتر است، در خیلی از موارد ذات اقدس الهی جانبِ او را رعایت کرده که حالا سه نمونه، اینجا ذکر شد. «و هذا علی الرجل»؛ در حالی که نوعِ این هزینهها بر مرد است یعنی دِیه بر عاقله است بر مرد هست، نفقه بر مرد هست، جهاد بر مرد هست و مانند آن. لذا «فجُعل له سهمان و لها سهمٌ» ؛ برای مرد دو برابر، برای زن یک برابر.
روایت بعدی آن است که «علیبن سالم عن أبیه» میگوید من از وجود مبارک امام ششم سؤال کردم «کیف صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾» ؛ چرا میراث مرد دو برابر زن است یعنی پسر دو برابر دختر? «قال: لأنّ الحبّات التی أکلها آدم و حوّا، فی الجنة کانت ثمانی عشرة حبةً أکل آدم منها اثنتی عشرة حبةً و أکلت حوّا ستاً فلذلک صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾» این سلسله احادیث، ظاهراً برای توجیه یک عده از افرادی است که اعتراض خامی داشتند وگرنه اینکه دلیل بر خلاف است. که ظاهر این حدیث این است که چون آن حبّهای که در بهشت بود و اینها ممنوع بودند، هیجدهتا بود [که] دوازدهتایش را آدم خورد، ششتا را حضرت حوّا، از این جهت سهم ارث مرد بیش از زن است. خب، آنجا که خوردن معصیت بود که آن دوازدهتا گناه کرده، این ششتا گناه کرده، خب این دلیل است بر اینکه سهم او باید بیشتر باشد ﴿لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ حالا اگر تنزیه است، آدم قصورش بیشتر بود ـ معاذ الله ـ ارشاد بود، قصور او بیشتر است ـ معاذ الله ـ . اصلاً اینگونه از احادیث نمیتواند بیانگر علّت سِهام باشد، اگر این دلیل بر عکس نباشد، دلیل بر اصل نیست.
نقد حضرت استاد بر استدلال به روایتی دیگر
مشابه این، روایت دیگری است که از وجود مبارک امام رضاست «من خبر الشامی» و سؤال کرد «و ما سأل عنه أمیرالمؤمنین فی جامع الکوفه» در حدیث طویلی «وفیه: و سأله» که «لِمَ صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ فقال من قِبَل السنبلة» یعنی این سنبله و این خوشهٴ گندم از آنجا این اختلاف سهم پیدا شد. «کان علیها ثلاث حبّات»؛ سه حبّه گندم روی آن خوشه بود «فبادرت الیها حوّا فأکلت منها حبّةً»؛ یک دانه را حوّا خورد «و أطعمت آدم حبّتین» ؛ به آدم دو حبّه داد، لذا سهم آدم باید دو برابر باشد. خب، این دلیل بر خلاف است و از طرفی آنکه اول فریب خورد، آدم بود: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ و اگر حوّا فریب خورد، به تبع بود. بنابراین اینگونه از نصوص، اگر دلیل بر عکس نباشد، دلیل بر اصل مطلب نیست.
تبیین روایتی دیگر از امام صادق درباره مسأله اخیر
روایت دیگر که عبداللهبن سنان از امام صادق سؤال میکند: «لأیّ علّة صار المیراث ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ فقال لما جعل الله لها من الصَداق» . خب، این یک تعلیل خوبی است. فرمود: از این طرف مهریه دارد، چه اینکه از آن طرف نفقه دارد، از آن طرف دِیه بر او نیست، از آن طرف هزینهٴ جهاد نیست، خب از این طرف هم سهم کمتری دارد.
روایات مربوط به حاجب بودن اخوه از ارث
دربارهٴ اخوه که بحث تفسیریاش گذشت که برادرها حاجب هستند، آنجا روایتی را ایشان از کلینی نقل میکند، درباره ﴿فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ آنجا امام ششم به زراره میفرماید: «ویحک یا زرارة اولئک الاخوة من الأب»؛ اگر برادران پدری باشند حاجب است، نه برادران مادری «فإذا کان إخوةً من الاُم لم یحجبوا الامّ عن الثلث» .
روایت بعدی آن عدد این اخوه است که محمدبن مسلم از امام صادق نقل میکند که «لا یُحجب الاُمّ عن الثلث إذا لم یکن ولدٌ الاّ أخوان أو أربع أخوات» ، «لا یحجب الاُمّ عن الثلث» مگر دو برادر یا چهار خواهر، پس هم اخوه ـ به کمک این روایات ـ شامل اخوات میشود و هم شامل دو نفر هم خواهد شد.
تفسیر عیّاشی عن زراره عن أبیجعفر است: «فی قول الله ﴿فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ﴾» یعنی «اخوة لأبٍ و اُمٍّ و اخوة لأب» یعنی این اخوه یا ابوینیاند یا ابیاند که حاجباند وگرنه اخوهٴ امّی، حاجب نیست.
روایتی از وجود مبارک حضرت امیر در تقدم دین بر وصیت
درباره اینکه دِیْن، قبل از وصیت است، از وجود مبارک حضرت امیر روایتی است که فرمود: «إنَّکم تَقْرأون فی هذه الآیة الوصیة قبل الدِیْن» ولی «وإنَّ رسول الله قَضیٰ بالدین قبل الوصیة» یعنی آیه را که میخوانی به حسب ترتیب ذکری اول، وصیت است و بعد دِین ولی اولین مبیّن و مفسّر قرآن، وجود مبارک پیغمبر است [که] او فرمود: دِین، قبل از وصیت است: «قضی بالدین قبل الوصیة».
روایت بعدی که از عیّاشی است نقل میکند که از وجود مبارک امام پنجم رسیده است که «یقول فی الدین والوصیة فقال إنّ الدّین قبل الوصیه ثمّ الوصیة علی أثر الدین ثم المیراث» که همان مراحل چهارگانه تنظیم شده است یعنی کسی که مُرد اول، تجهیز او یعنی کفن و امثال او را از مال برمیدارند، بعد دِینش را خارج میکنند، بعد به ثلثش عمل میکنند، بعد میراث را تقسیم میکنند.
این روایت هم آخرین روایتی است که الآن میخوانیم و آن این است که کسی به حضور امام صادق ع رسیده است؛ گفت: من در مدینه ازدواج کردم. حضرت فرمود: چگونه یافتی ازدواج را? گفت که از نظر ازدواج و همسری خوب بود، مگر اینکه این همسر من به من خیانت کرده است: «و لکن خانتنی فقال و ما هو? قلتُ ولدت جاریة»؛ این دختر زایید، خب همان رسوبات جاهلی است دیگر، بعد «فقال لَعَلّک کَرِهْتَها»؛ مثل اینکه بدت میآید دختر داشته باشید، در حالی که «إنّ الله جلّ ثناؤه یقول: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ »؛ چه میدانید کاری که نه به دست پدر است نه به دست مادر است نه به دست کس دیگر است نه کسی از او خبر دارد و نه از آینده خبر دارد، این چه جاهلیتی است? «قال عزّ من قائل ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ﴾ » آن روایت بعدی است که آنها را دیگر مطالعه میفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است