- 1341
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 11 سوره نساء _ بخش اول"
- تبیین لزومی بودن حکم مراتب ارث؛
- بیان اقسام آیات ارث و طبقات مربوط به آن؛
- اصناف چهارگانه آفرینش انسان و حفظ آن در مراحل ارث.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ﴿11﴾
شرح متون کلی میراث در آیهٴ 11
بعد از اینکه به نحو کلّی در حدّ یک متن فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ ، آنگاه به وسیله آیات میراث، آن متن و اصل را شرح میکند، این یک مطلب.
تبیین لزومی بودن حکم مراتب ارث
شرح این مطلب هم که بیان مراتب ارث است، به عنوان یک حُکم فقهی لزومی است نه استحبابی، این دو.
لزومی بودن این از چند جا استفاده میشود: یکی اینکه در بیان آن ضابط کلّی فرمود: ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾ که سخن از فرض است نه نفل و در ذیل همین آیهای که تلاوت شد فرمود: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾؛ اینها فریضهٴ الهی است. بعد هم معلّل فرمود که شما نمیدانید کدام یک از این طبقات، به حال شما نافعترند. بنابراین نمیشود از کلمه ﴿یُوصِیکُمُ﴾ استفاده کرد که این یک حُکم فقهیِ غیرلزومی است یعنی توصیه خداست؛ وصیت خداست یعنی سفارش کرده، نه الزام کرده.
الزامی بودن احکام مستفاد از کلمه «ایصاء» در قرآن
از طرف دیگر خود کلمه «ایصاء» در بسیاری از موارد، درباره حُکم لزومی به کار رفت نه استحبابی. نوعِ مواردی که خداوند به عنوان ایصاء یا توصیه، مطلبی را به بشر گوشزد میکند، حُکم وجوبی است نه استحبابی. نمونه اوّلش در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 131 این است: ﴿وَلِلّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَإِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾؛ فرمود ما هم به اُمم گذشته و هم به شما تقوا را توصیه میکنیم، این توصیه وجوبی است نه استحبابی.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» موارد زیادی همین کلمه در مورد لزوم به کار رفت. آیهٴ 144 سورهٴ «انعام» این است که: ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللّهُ بِهذَا﴾؛ آیا این حُکمی را که شما طرح میکنید خدا به شما گفته یا خودتان جعل کردید? این حُکمالله است یا بدعت است که این ﴿وَصَّاکُمُ اللّهُ﴾ یعنی حُکمالله؛ خدا اینچنین حُکم کرده یا اینکه شما جعل کردید?
در همان سورهٴ «انعام» آیه 151 فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾. نوع این احکامی که در آیهٴ 151 سورهٴ «انعام» آمده است محرّمات است، اصل آیه این است: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ﴾ یعنی این احکام مارّه وصیت الهی است.
باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام»، آیهٴ 152 که بعضی از احکام لزومی را ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشِدَّهُ وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ﴾. خب، چه واجب چه حرام اینها را به عنوان توصیه یاد کرده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آیهٴ سیزده، اصل دین را به عنوان توصیه الهی یاد کرده است. فرمود: ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ﴾. خب، اصل دین را که برای نوح تشریع کرد، برای ابراهیم و انبیای ابرهیمی(علیهم السلام) تشریع کرد، به عنوان توصیه یاد کرده است.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که سفارش کردن به احکام وجوبی هم هست؛ یک سفارش نَدبی نیست. در نوعِ مواردی که به کار رفت یعنی توصیه الهی، ایصای الهی در مورد لزوم است. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم»، آیهٴ 31 جریان حضرت مسیح(علیه السلام) را که ذکر میکند، اینچنین میفرماید: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ گرچه این حرف، الآن یک امر مسلّمی است که ایصای الهی اختصاصی به استحباب ندارد ولی آن روزها یعنی قبل از پیروزی انقلاب، شبههای که داشتند این بود که قرآن درباره زن اگر گفت نصف مرد ارث میبرد، این یک سفارش است، این شاید مثلاً ـ معاذ الله ـ این حُکم را عوض کرد. حالاها به لطف الهی دیگر چنین توهّمهایی نیست ولی آن روز رواج داشت این توهّم، به هر تقدیر، قرآن کریم در نوع این موارد ایصاء و توصیه را درباره حُکم فقهی به نحو وجوب به کار برد، نه استحباب.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنجاها با قرینه است. در نوع مواردی که به کار رفت که بدون قرینه بود؛ در اصلِ ایصاء، در اصل توصیه، در اصل دین. یا در جریان حضرت یعقوب(سلام الله علیه) که فرزندانش را وصیت کرده است به اسلام: ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ اینجا که توصیه استحبابی نیست. میفرمایند: شما مسلمان زندگی کنید و با اسلام بمیرید. در نوع این موارد با وجوب فقهی همراه است، گاهی هم البته ممکن است به قرینه مورد، در مورد مستحب هم به کار برود.
پس این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ نشانه این نیست که استحباب است، گذشته از اینکه شواهد فراوانی بر وجوب دلالت میکند.
شأن نزول آیه از تبیان شیخ طوسی(ره)
مطلب بعدی آن است که شأن نزول این قسمت را مرحوم شیخ طوسی در تبیان و همچنین بعد از ایشان، دو امر ذکر کردند: یکی اینکه جابربن عبدالله انصاری در حال بیماری بود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عیادت ایشان رفت و آبی خواستند و بر جابر پاشیدند و جابر به هوش آمد و جابر وقتی به هوش آمد به حضرت عرض کرد که من درباره مالم چه بکنم? آن وقت این آیه نازل شد که نحوهٴ ارث را تبیین میکند . یکی هم در جریان عبدالرحمان برادر همان شاعر معروف به نام حسّان، او مُرد و همسرش با پنج برادر جزء بازماندگان او بودند. آنها آمدند و اموال را بردند [و] چیزی هم به زن ندادند، در آن فضا این آیه نازل شد . به هر تقدیر، چند حادثه ممکن است سبب نزول باشد و در جاهلیت هم همان طوری که در ذیل آیه: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ﴾ بیان شد به زنها، به سالمندان، به خردسالان ارث نمیدادند. میگفتند ارث مالی است که برای کسی است که اهل نبرد و جنگ و رزم و امثالذلک باشد .
علت تکرار «یوصیکم الله فی الاولاد» در آیه
مطلب بعدی آن است که گرچه ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ به منزلهٴ متن است؛ اما چون چند آیه و چند جمله، وسط فاصله شد، دوباره برای اینکه متنی را بفرماید و آن متن را شرح کند، فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این به منزلهٴ متن است، بعد آنگاه حالات چندگانه اولاد را ذکر میفرماید؛ پسر چقدر و دختر چقدر، پسرها چقدر و دخترها چقدر.
پرسش:...
پاسخ: تقسیم که نه، آن وقتی که آیه نازل شد یعنی تو دیگر حُکمی نداری! احکام مال مشخص شد، نگران مال نباش! آن بخشی که مربوط به وصیت است: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ﴾ برای آن ثلث است. ولی وقتی آیه ارث مشخص شد این شخص صاحبمال، نگران نیست؛ میداند علی کتاب الله، مال بین ورثه تقسیم میشود.
بیان اقسام آیات ارث و طبقات مربوط به آن
مطلب بعدی آن است که آیات ارث چند قسمت است: یک قسمت برای بیان ارثِ فرزندان است؛ یک قسمت برای بیان ارث پدر و مادر است؛ یک قسمت برای بیان ارث همسرهاست؛ یک قسمت برای بیان ارث برادرها و خواهرها و امثالذلک است. یعنی نوعِ این طبقات را قرآن کریم مشخص کرد. اینها هم طبقه بودن اینها مشخص شد براساس: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ و هم اینکه بعضیها با همه این طبقات جمع میشوند، مثل همسر. زوج و زوجه هم با اولاد جمع میشوند هم با ابوان جمع میشوند، هم با برادر و خواهر جمع میشوند و هم با طبقات دیگر. ولی آن سه طبقه یعنی عمودین؛ اولاد و آبا و همچنین برادر و خواهر و همچنین اعمام و اجداد و اینها، اینها دیگر هیچکدام از طبقه بعدی با طبقه قبلی جمع نمیشود.
اصناف چهارگانه آفرینش انسان و حفظ آن در مراحل ارث
مطلب بعدی آن است که در یکی از حوامیم فرمود: خداوند انسانها را با چهار وضع میآفریند؛ به بعضیها اصلاً فرزند نمیدهد؛ به بعضیها فقط دختر میدهد؛ به بعضیها فقط پسر میدهد، به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر، آنگاه درباره ارث هم این اصناف اربعه را یاد فرمود. در آنجا فرمود که ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ ٭ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾ این چهار گروه؛ به بعضیها فقط دختر میدهد، به بعضیها فقط پسر میدهد، به بعضیها هم پسر و هم دختر میدهد و بعضیها هم عقیماند، این چهار گروه. حالا در مراحل ارث هم همه این اصناف اربعه آمده است. آنکه فرزند ندارد، حُکم او در این آیه آمده است که اگر کسی مُرد و فرزند نداشت، حالا یا عقیم بود یا «بمنزلة العقیم». اگر عقیم بود که حُکمش روشن، اگر عقیم نبود فرزند داشت ولی مُرد، این به منزلهٴ عقیم است حُکمش آن است که پدر و مادر ارث میبرند. پس کسی که فرزند ندارد، حُکم او را این آیه مشخص کرده است. اگر فرزند داشت آن فرزند یا یکی است یا بیش از یکی. اگر یکی بود یا دختر است یا پسر، آنهم مشخص است. اگر پس یکی بود بیش از دو حال ندارد یا آن یکی دختر است یا آن یکی پسر. اگر بیش از یکی بود سه فرض دارد یا همه پسرند یا همه دخترند یا بعضی پسر و بعضی دختر، این احکام را مبسوطاً این بخش از آیات به عهده دارند.
اصل بودن بعضی از امور دینی در منظومه قرآن
مطلب بعدی آن است که بعضی از امور را قرآن و نظام دینی او را اصل میدانند، بعضی از امور را با این اصل میسنجند. مثلاً درباره نماز از آن جهت که صلات، عمود دین است و همه مردم در همه شرایط به نماز مکلّفاند، حتی کسی که در بستر بیماریِ منتهی به مرگ قرار دارد او هم بر او نماز واجب است ولو با اشارهٴ ابرو یا کسی که در حال غرق شدن است بر او هم نماز واجب است ولو با اشاره، خلاصه نماز ستون دین است ، از هیچکس در هیچ حال ساقط نیست، این به منزلهٴ یک اصل قرار میگیرد که کارهای دیگر را با او میسنجند. لذا میگویند اگر کسی فلان کار خیر را انجام داد، مثل آن است که چند رکعت نماز مستحب خوانده ، که این را اصل قرار میدهد.
از نظر مسائل نظامی، چون جریان بدر اوّلین جنگی بود در اسلام و کسانی که در صحنهٴ بدر شرکت میکردند از دیگران توفیق بیشتری داشتند، مسئلهٴ شهدای بدر یک واحد اصلی قرار میگرفت. میگفتند: اگر کسی فلان کار را کرد، ثواب شهدای بدر را دارد ، مثل آن است که در صحنهٴ بدر حضور داشته باشد. بعضی از کارها به عنوان یک اصل قرار میگیرد و کارهای دیگر را با او میسنجند.
اصل بودن سهمالارث زن در مقابل مرد
در نوع این قسمتها شما وقتی مطالعه میفرمایید، میبینید سهم زن، اصل است نه سهم مرد. اصل اینکه زن ارث میبرد و وارث است این مفروغ عنه گرفته شده و سهم مشخصی دارد، این مفروغ عنه گرفته شده، آنگاه برای مردها میگویند مرد یا مثل او میبرد یا دو برابر او میبرد و امثالذلک. نمیفرماید زن، نصف مرد سهم میبرد که سهم مرد اصلِ مفروغ عنه باشد، بلکه آنچه مفروغ عنه است و مسلّم است سهم زن است، آنگاه سِهام گوناگون مرد را در ارزیابی با سهم زن میسنجند. این کاملاً برای طرد همان رسوبات جاهلی است، چون در جاهلیت، زن را از ارث محروم میکردند، قرآن آمد نه تنها فرمود: همان طوری که مرد ارث میبرد زن هم ارث میبرد، بلکه ارثِ زن را یک اصل مسلّم گرفت، آنگاه ارث مرد را با او سنجید. در همین آیه که شروع میکنیم، میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ خب، هنوز اُنثا و ذَکَر؛ مذکر و مؤنث چه سهمی دارند که مشخص نشد. آن آیهای که قبلاً خوانده شد به منزلهٴ متن بود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ اما در هنگام شرح آن اصل، ابتدائاً بفرماید: مرد دو برابر زن میبرد، خب، سهم زن چیست? چه کسی گفت زن ارث میبرد اصلاً? معلوم میشود آن مسلّم و مفروغ عنه است و سهمش هم مسلّم است و مفروغ عنه، بعد سِهام مرد با بررسی سِهام زن تبیین میشود، فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این متن است. چگونه سِهام ارث را بین اولاد تقسیم بکنیم? یک: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، دیگر نفرمود مال را تقسیم بکنید [و] دوتا را به مرد بدهید یکی را به زن. اگر بفرماید مال را تقسیم بکنید دوتا را به مرد بدهید و یکی را به زن، نظیر آن جملههای بعدی که دو ثلث برای پسر، یک ثلث برای دختر این یک راه طبیعی است؛ اما همین که وارد بحث میشود میفرماید که اگر خواستید مال را تقسیم بکنید به پسر دو برابر حظّ دختر بدهید یعنی دختر، ارث میبرد حظّش هم مشخص هست، سهم این دو برابر اوست. البته حالا بعدها مشخص خواهد شد ـ به لطف الهی در بحثهای فقهیاش، آن مقداری که با تفسیر هماهنگ باشد ـ زن و مرد در ارث، گاهی همتای هماند؛ به یک اندازه ارث میبرند، گاهی زن، دو برابر مرد ارث میبرد، گاهی مرد، دو برابر زن ارث میبرد. اینچنین نیست که در اسلام در همه موارد فقهی، مرد دو برابر زن ارث ببرد. در بعضی از این طبقاتاند که زن، دو برابر مرد ارث میبرد. در بعضی از موارد است که مرد دو برابر زن ارث میبرد. در بعضی از موارد است که زن و مرد با هم یکسان ارث میبرند. زن و مرد نه تنها برادر و خواهر، برادر و خواهر هم که فرزندان میّتاند، بلکه صِنف زن و صِنف مرد. حالا مشخص میشود که کجا زن دو برابر ارث میبرد و کجا مرد دو برابر ارث میبرد و کجا زن و مرد با هم یکسان ارث میبرند.
شرح متن «یوصیکم الله فی اولادکم» در ادامه آیه
به هر تقدیر، فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این متن، شرحش اینچنین است که ﴿لِلْذَّکَرِ﴾ یعنی اولاد اگر مذکّر بود ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، دیگر نفرمود «مثلا حظّ الانثیٰ» یا «مثلُ حظّی الانثیٰ» [بلکه] فرمود: ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، چون با بعد هم باید هماهنگ دربیاید. اگر میفرمود مرد، دو برابر زن میبرد مطلب ادا میشد. یا میفرمود مثل دو حظّ یک زن میبرد، باز هم ادا میشد. ولی هیچ کدام از این دو تعبیر را نکرد؛ نه فرمود «مثلا حظّ الانثیٰ» و نفرمود «مثل حظَّیَ الانثیٰ»، بلکه فرمود: ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾؛ مثلّ حظّ دو زن. برای اینکه در جمله بعد که بخواهد بفرماید اگر بازماندهها و فرزندها دو زن یا بیشتر شدند حُکمشان چیست که کلمهٴ دو زن را باید آنجا به کار ببرند. اگر اولاد، مرکّب از زن و مرد بودند، حُکمش همین است که: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾. حالا اگر همهشان زن بودند چه? اگر اولاد، زن بود یعنی فقط دختر بود حالا یا یکی است یا بیشتر. اگر یکی بود او را بعداً ذکر میکند: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾؛ اگر کسی بمیرد و یک دختر از او باز بماند، نصف تَرَکه برای اوست بالاصل، بقیه هم بالرد سهم او خواهد بود و اگر بیش از یکی بود یعنی دختر بودند و بیش از یکی هم بودند حالا یا دوتا دخترند یا بیشتر، اگر بیشتر از دوتا بودند آن را مشخص کرد، فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾، ﴿فَإِن کُنَّ﴾ یعنی آن اولاد که ضمیر به اولاد برمیگردد تأنیثش هم ملاحظه خبر هست، نفرمود «فان کانوا نساءً» [بلکه] فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ﴾ یعنی آن اولاد ﴿نِسَاءً﴾ یعنی همه این بچهها دختر بودند، آنگاه دو ثلث میبرند در چه صورت? در صورتی که بیش از دوتا دختر باشند. خب، اگر دو دختر بودند چه? آیا اینکه فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ یعنی دو و بیشتر حُکمشان این است، مثل اینکه بفرمایند: اگر سفر کردی هشت فرسخ و بیشتر این است، بیشتر از هشت فرسخ رفتی یعنی هشت فرسخ و بیشتر حُکمش این است؟ یا نه، واقعاً اگر دو دختر بودند حُکمشان جداست و بیش از دو دختر بودند، حکمش ﴿ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ است.
استعمال الانثین و علت احتمالی آن
شاید سرّ اینکه در آن جملهٴ قبل نفرمود «لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظَیَ الْأُنْثَیٰ» یا نفرمود «مثلا حظّ الانثیٰ»، بلکه ﴿الْأُنْثَیَیْنِ﴾ را ذکر کرد، برای اینکه روشن بشود که ﴿الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و «ما فوقهما» دو سوم را میبرند بالاصل، بقیه را هم بالرد البته.
شاهد بر اینکه منظور آیه این نیست که اگر دخترها دو نفر بودند دو ثلث نمیبرند و اگر بیش از دو نفر بودند دو ثلث میبرند، بلکه منظور آن است که دو نفر و مازاد بر دو نفر حُکمشان این است، آیهٴ پایانی همین سورهٴ «نساء» است که درباره خواهرها آمده نه درباره دخترها. آیهای که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است درباره کلاله است؛ آیهٴ 176 سورهٴ «نساء»: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ﴾؛ اگر کسی مُرد و فرزند ندارد و یک خواهر دارد: ﴿فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَا إِن لَمْ یَکُن لَهَا وَلَدٌ﴾؛ برادر هم از خواهر در صورتی ارث میبرد که خواهر، فرزند نداشته باشد یعنی برادر و خواهر جزء طبقه دو هستند نه طبقهٴ یک. ﴿فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ﴾ ؛ درباره خواهرها دیگر نفرمود اگر دو خواهر و بیشتر بودند دو ثلث میبرد [بلکه] فرمود اگر دو خواهر بودند، دو ثلث میبرند. خب، اگر سه خواهر بودند چطور? چهار خواهر بودند چطور? یعنی اگر یک خواهر بود که حُکمش گذشت اگر دو بودند یعنی دو و بیشتر، نظیر کُر. تحدید کُر این است که اگر کمتر بود، منفعل میشود، اگر به حدّ کُر رسید منفعل نمیشود، این دیگر نسبت به مازاد که حدّی ندارد، تحدیدی نیست. تحدید گاهی طرفینی است گاهی من طرف واحد است. تحدید درباره نصاب زکات این طرفینی است؛ اگر نصاب شتر مثلاً کمتر بود، حُکمش مشخص، بیشتر بود مشخص، در یک مدار مخصوص بود نصاب معیّنی دارد . نصاب زکوات، حدّش هم مادون را شامل میشود هم مافوق. ولی بعضی از تحدیدها و نصابها یک طرفه است نه دو طرفه، نظیر نصاب کُر. اگر کمتر از کُر بود منفعل میشود، اگر به حدّ کُر رسید و بیشتر، منفعل نخواهد شد. این تحدید در کُر به لحاظ مادون است، نه به لحاظ مادون و مافوق. درباره مسافت هم اینچنین بود؛ درباره مسافت اگر کمتر از هشت فرسخ بود نماز تام است، شکسته نیست. اگر به هشت فرسخ رسید و بیشتر، نماز شکسته است. این تحدید درباره خواهرها در آخر سورهٴ «نساء» اینچنین است که اگر یک خواهر بودند، حُکمش مشخص. اگر دوتا خواهر بودند، دو سوم میبرند یعنی از دو خواهر به بالا حُکم، دو ثلث است.
در باب دخترها هم اینچنین است که اگر یک دختر بود نصف مال را میبرد بالاصل، بقیه را هم بالرّد که آن روایات میگوید و اگر دو دختر بود یعنی دو دختر و بیشتر، دو سوم مال را میبرند بالاصل، بقیه را هم به حُکم دیگر. بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾، پس این دو فرض مشخص شد. فرض اول که اولاد بعضی مذکّر باشند بعضی مؤنث، حُکمش همین است: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ این ناظر به همان ﴿أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً﴾ و آن صورتی که همهاش مؤنث باشند، آن را هم مشخص کرد، فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ این کلمهٴ «ثُلُث» و «سُدُس» که در قرآن آمده، بعضیها هم به تخفیف قرائت کردند یعنی «ثُلْث» و «سُدْس» و «رُبع» . نظیر کلمهٴ «جُمُعه» که در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» هست که: ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾ که بعضیها همان «جُمْعه» هم که تخفیفاً قرائت کردند که آسانتر باشد. کلمه «ثُلُث» و «سُدُس» و «رُبُع» که در قرآن آمده به تخفیف هم قرائت شد و چه اینکه کلمه «جُمعه» هم همین طور است. به هر تقدیر، فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ این دو فرض.
پرسش:...
پاسخ: حالا اگر فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اگر یک پسر بود و یک دختر، اینجا چون کلمه اولاد است [و] جمع است، شامل نمیشود. یا آنجا که شرح همین اولاد است و فقط یک دختر است، این به لحاظ موارد است نه درباره هر مورد، شخص باید اولاد داشته باشد، چون همه اصناف را شامل میشود. فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ حالا گاهی اولاد، فقط یک دختر است، گاهی اولاد، یک دختر است و یک پسر، گاهی اولاد، دو دختر است و لا غیر، گاهی بیش از دو دختر است.
خب، این فرع سوم این است که ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً﴾ خب، این ﴿کَانَتْ وَاحِدَةً﴾ ضمیر به چه چیزی برمیگردد? یعنی همان اولادی که به عنوان متن اول ذکر شد حالا تصنیف شده؛ صنفهایش مشخص شده. بعضی از افراد، اولادشان مذکر و مؤنثاند ولو دو نفرند؛ یک برادر است و یک خواهر: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾. گاهی دوتا خواهرند، دوتا دخترند، گاهی فقط یک دخترند: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً﴾، اینجا ﴿فَلَهَا النِّصْفُ﴾ که نصف را بالاصاله میبرد، بقیه را بالرد . حالا پدر و مادر چه سهمی میبرند، بخش دوم بحث است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تبیین لزومی بودن حکم مراتب ارث؛
- بیان اقسام آیات ارث و طبقات مربوط به آن؛
- اصناف چهارگانه آفرینش انسان و حفظ آن در مراحل ارث.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ﴿11﴾
شرح متون کلی میراث در آیهٴ 11
بعد از اینکه به نحو کلّی در حدّ یک متن فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ ، آنگاه به وسیله آیات میراث، آن متن و اصل را شرح میکند، این یک مطلب.
تبیین لزومی بودن حکم مراتب ارث
شرح این مطلب هم که بیان مراتب ارث است، به عنوان یک حُکم فقهی لزومی است نه استحبابی، این دو.
لزومی بودن این از چند جا استفاده میشود: یکی اینکه در بیان آن ضابط کلّی فرمود: ﴿نَصِیباً مَفْرُوضاً﴾ که سخن از فرض است نه نفل و در ذیل همین آیهای که تلاوت شد فرمود: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾؛ اینها فریضهٴ الهی است. بعد هم معلّل فرمود که شما نمیدانید کدام یک از این طبقات، به حال شما نافعترند. بنابراین نمیشود از کلمه ﴿یُوصِیکُمُ﴾ استفاده کرد که این یک حُکم فقهیِ غیرلزومی است یعنی توصیه خداست؛ وصیت خداست یعنی سفارش کرده، نه الزام کرده.
الزامی بودن احکام مستفاد از کلمه «ایصاء» در قرآن
از طرف دیگر خود کلمه «ایصاء» در بسیاری از موارد، درباره حُکم لزومی به کار رفت نه استحبابی. نوعِ مواردی که خداوند به عنوان ایصاء یا توصیه، مطلبی را به بشر گوشزد میکند، حُکم وجوبی است نه استحبابی. نمونه اوّلش در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 131 این است: ﴿وَلِلّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَإِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾؛ فرمود ما هم به اُمم گذشته و هم به شما تقوا را توصیه میکنیم، این توصیه وجوبی است نه استحبابی.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» موارد زیادی همین کلمه در مورد لزوم به کار رفت. آیهٴ 144 سورهٴ «انعام» این است که: ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللّهُ بِهذَا﴾؛ آیا این حُکمی را که شما طرح میکنید خدا به شما گفته یا خودتان جعل کردید? این حُکمالله است یا بدعت است که این ﴿وَصَّاکُمُ اللّهُ﴾ یعنی حُکمالله؛ خدا اینچنین حُکم کرده یا اینکه شما جعل کردید?
در همان سورهٴ «انعام» آیه 151 فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾. نوع این احکامی که در آیهٴ 151 سورهٴ «انعام» آمده است محرّمات است، اصل آیه این است: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ﴾ یعنی این احکام مارّه وصیت الهی است.
باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام»، آیهٴ 152 که بعضی از احکام لزومی را ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشِدَّهُ وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ﴾. خب، چه واجب چه حرام اینها را به عنوان توصیه یاد کرده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آیهٴ سیزده، اصل دین را به عنوان توصیه الهی یاد کرده است. فرمود: ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ﴾. خب، اصل دین را که برای نوح تشریع کرد، برای ابراهیم و انبیای ابرهیمی(علیهم السلام) تشریع کرد، به عنوان توصیه یاد کرده است.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که سفارش کردن به احکام وجوبی هم هست؛ یک سفارش نَدبی نیست. در نوعِ مواردی که به کار رفت یعنی توصیه الهی، ایصای الهی در مورد لزوم است. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم»، آیهٴ 31 جریان حضرت مسیح(علیه السلام) را که ذکر میکند، اینچنین میفرماید: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ گرچه این حرف، الآن یک امر مسلّمی است که ایصای الهی اختصاصی به استحباب ندارد ولی آن روزها یعنی قبل از پیروزی انقلاب، شبههای که داشتند این بود که قرآن درباره زن اگر گفت نصف مرد ارث میبرد، این یک سفارش است، این شاید مثلاً ـ معاذ الله ـ این حُکم را عوض کرد. حالاها به لطف الهی دیگر چنین توهّمهایی نیست ولی آن روز رواج داشت این توهّم، به هر تقدیر، قرآن کریم در نوع این موارد ایصاء و توصیه را درباره حُکم فقهی به نحو وجوب به کار برد، نه استحباب.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنجاها با قرینه است. در نوع مواردی که به کار رفت که بدون قرینه بود؛ در اصلِ ایصاء، در اصل توصیه، در اصل دین. یا در جریان حضرت یعقوب(سلام الله علیه) که فرزندانش را وصیت کرده است به اسلام: ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ اینجا که توصیه استحبابی نیست. میفرمایند: شما مسلمان زندگی کنید و با اسلام بمیرید. در نوع این موارد با وجوب فقهی همراه است، گاهی هم البته ممکن است به قرینه مورد، در مورد مستحب هم به کار برود.
پس این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ نشانه این نیست که استحباب است، گذشته از اینکه شواهد فراوانی بر وجوب دلالت میکند.
شأن نزول آیه از تبیان شیخ طوسی(ره)
مطلب بعدی آن است که شأن نزول این قسمت را مرحوم شیخ طوسی در تبیان و همچنین بعد از ایشان، دو امر ذکر کردند: یکی اینکه جابربن عبدالله انصاری در حال بیماری بود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عیادت ایشان رفت و آبی خواستند و بر جابر پاشیدند و جابر به هوش آمد و جابر وقتی به هوش آمد به حضرت عرض کرد که من درباره مالم چه بکنم? آن وقت این آیه نازل شد که نحوهٴ ارث را تبیین میکند . یکی هم در جریان عبدالرحمان برادر همان شاعر معروف به نام حسّان، او مُرد و همسرش با پنج برادر جزء بازماندگان او بودند. آنها آمدند و اموال را بردند [و] چیزی هم به زن ندادند، در آن فضا این آیه نازل شد . به هر تقدیر، چند حادثه ممکن است سبب نزول باشد و در جاهلیت هم همان طوری که در ذیل آیه: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ﴾ بیان شد به زنها، به سالمندان، به خردسالان ارث نمیدادند. میگفتند ارث مالی است که برای کسی است که اهل نبرد و جنگ و رزم و امثالذلک باشد .
علت تکرار «یوصیکم الله فی الاولاد» در آیه
مطلب بعدی آن است که گرچه ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ به منزلهٴ متن است؛ اما چون چند آیه و چند جمله، وسط فاصله شد، دوباره برای اینکه متنی را بفرماید و آن متن را شرح کند، فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این به منزلهٴ متن است، بعد آنگاه حالات چندگانه اولاد را ذکر میفرماید؛ پسر چقدر و دختر چقدر، پسرها چقدر و دخترها چقدر.
پرسش:...
پاسخ: تقسیم که نه، آن وقتی که آیه نازل شد یعنی تو دیگر حُکمی نداری! احکام مال مشخص شد، نگران مال نباش! آن بخشی که مربوط به وصیت است: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ﴾ برای آن ثلث است. ولی وقتی آیه ارث مشخص شد این شخص صاحبمال، نگران نیست؛ میداند علی کتاب الله، مال بین ورثه تقسیم میشود.
بیان اقسام آیات ارث و طبقات مربوط به آن
مطلب بعدی آن است که آیات ارث چند قسمت است: یک قسمت برای بیان ارثِ فرزندان است؛ یک قسمت برای بیان ارث پدر و مادر است؛ یک قسمت برای بیان ارث همسرهاست؛ یک قسمت برای بیان ارث برادرها و خواهرها و امثالذلک است. یعنی نوعِ این طبقات را قرآن کریم مشخص کرد. اینها هم طبقه بودن اینها مشخص شد براساس: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ و هم اینکه بعضیها با همه این طبقات جمع میشوند، مثل همسر. زوج و زوجه هم با اولاد جمع میشوند هم با ابوان جمع میشوند، هم با برادر و خواهر جمع میشوند و هم با طبقات دیگر. ولی آن سه طبقه یعنی عمودین؛ اولاد و آبا و همچنین برادر و خواهر و همچنین اعمام و اجداد و اینها، اینها دیگر هیچکدام از طبقه بعدی با طبقه قبلی جمع نمیشود.
اصناف چهارگانه آفرینش انسان و حفظ آن در مراحل ارث
مطلب بعدی آن است که در یکی از حوامیم فرمود: خداوند انسانها را با چهار وضع میآفریند؛ به بعضیها اصلاً فرزند نمیدهد؛ به بعضیها فقط دختر میدهد؛ به بعضیها فقط پسر میدهد، به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر، آنگاه درباره ارث هم این اصناف اربعه را یاد فرمود. در آنجا فرمود که ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ ٭ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾ این چهار گروه؛ به بعضیها فقط دختر میدهد، به بعضیها فقط پسر میدهد، به بعضیها هم پسر و هم دختر میدهد و بعضیها هم عقیماند، این چهار گروه. حالا در مراحل ارث هم همه این اصناف اربعه آمده است. آنکه فرزند ندارد، حُکم او در این آیه آمده است که اگر کسی مُرد و فرزند نداشت، حالا یا عقیم بود یا «بمنزلة العقیم». اگر عقیم بود که حُکمش روشن، اگر عقیم نبود فرزند داشت ولی مُرد، این به منزلهٴ عقیم است حُکمش آن است که پدر و مادر ارث میبرند. پس کسی که فرزند ندارد، حُکم او را این آیه مشخص کرده است. اگر فرزند داشت آن فرزند یا یکی است یا بیش از یکی. اگر یکی بود یا دختر است یا پسر، آنهم مشخص است. اگر پس یکی بود بیش از دو حال ندارد یا آن یکی دختر است یا آن یکی پسر. اگر بیش از یکی بود سه فرض دارد یا همه پسرند یا همه دخترند یا بعضی پسر و بعضی دختر، این احکام را مبسوطاً این بخش از آیات به عهده دارند.
اصل بودن بعضی از امور دینی در منظومه قرآن
مطلب بعدی آن است که بعضی از امور را قرآن و نظام دینی او را اصل میدانند، بعضی از امور را با این اصل میسنجند. مثلاً درباره نماز از آن جهت که صلات، عمود دین است و همه مردم در همه شرایط به نماز مکلّفاند، حتی کسی که در بستر بیماریِ منتهی به مرگ قرار دارد او هم بر او نماز واجب است ولو با اشارهٴ ابرو یا کسی که در حال غرق شدن است بر او هم نماز واجب است ولو با اشاره، خلاصه نماز ستون دین است ، از هیچکس در هیچ حال ساقط نیست، این به منزلهٴ یک اصل قرار میگیرد که کارهای دیگر را با او میسنجند. لذا میگویند اگر کسی فلان کار خیر را انجام داد، مثل آن است که چند رکعت نماز مستحب خوانده ، که این را اصل قرار میدهد.
از نظر مسائل نظامی، چون جریان بدر اوّلین جنگی بود در اسلام و کسانی که در صحنهٴ بدر شرکت میکردند از دیگران توفیق بیشتری داشتند، مسئلهٴ شهدای بدر یک واحد اصلی قرار میگرفت. میگفتند: اگر کسی فلان کار را کرد، ثواب شهدای بدر را دارد ، مثل آن است که در صحنهٴ بدر حضور داشته باشد. بعضی از کارها به عنوان یک اصل قرار میگیرد و کارهای دیگر را با او میسنجند.
اصل بودن سهمالارث زن در مقابل مرد
در نوع این قسمتها شما وقتی مطالعه میفرمایید، میبینید سهم زن، اصل است نه سهم مرد. اصل اینکه زن ارث میبرد و وارث است این مفروغ عنه گرفته شده و سهم مشخصی دارد، این مفروغ عنه گرفته شده، آنگاه برای مردها میگویند مرد یا مثل او میبرد یا دو برابر او میبرد و امثالذلک. نمیفرماید زن، نصف مرد سهم میبرد که سهم مرد اصلِ مفروغ عنه باشد، بلکه آنچه مفروغ عنه است و مسلّم است سهم زن است، آنگاه سِهام گوناگون مرد را در ارزیابی با سهم زن میسنجند. این کاملاً برای طرد همان رسوبات جاهلی است، چون در جاهلیت، زن را از ارث محروم میکردند، قرآن آمد نه تنها فرمود: همان طوری که مرد ارث میبرد زن هم ارث میبرد، بلکه ارثِ زن را یک اصل مسلّم گرفت، آنگاه ارث مرد را با او سنجید. در همین آیه که شروع میکنیم، میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ خب، هنوز اُنثا و ذَکَر؛ مذکر و مؤنث چه سهمی دارند که مشخص نشد. آن آیهای که قبلاً خوانده شد به منزلهٴ متن بود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ اما در هنگام شرح آن اصل، ابتدائاً بفرماید: مرد دو برابر زن میبرد، خب، سهم زن چیست? چه کسی گفت زن ارث میبرد اصلاً? معلوم میشود آن مسلّم و مفروغ عنه است و سهمش هم مسلّم است و مفروغ عنه، بعد سِهام مرد با بررسی سِهام زن تبیین میشود، فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این متن است. چگونه سِهام ارث را بین اولاد تقسیم بکنیم? یک: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، دیگر نفرمود مال را تقسیم بکنید [و] دوتا را به مرد بدهید یکی را به زن. اگر بفرماید مال را تقسیم بکنید دوتا را به مرد بدهید و یکی را به زن، نظیر آن جملههای بعدی که دو ثلث برای پسر، یک ثلث برای دختر این یک راه طبیعی است؛ اما همین که وارد بحث میشود میفرماید که اگر خواستید مال را تقسیم بکنید به پسر دو برابر حظّ دختر بدهید یعنی دختر، ارث میبرد حظّش هم مشخص هست، سهم این دو برابر اوست. البته حالا بعدها مشخص خواهد شد ـ به لطف الهی در بحثهای فقهیاش، آن مقداری که با تفسیر هماهنگ باشد ـ زن و مرد در ارث، گاهی همتای هماند؛ به یک اندازه ارث میبرند، گاهی زن، دو برابر مرد ارث میبرد، گاهی مرد، دو برابر زن ارث میبرد. اینچنین نیست که در اسلام در همه موارد فقهی، مرد دو برابر زن ارث ببرد. در بعضی از این طبقاتاند که زن، دو برابر مرد ارث میبرد. در بعضی از موارد است که مرد دو برابر زن ارث میبرد. در بعضی از موارد است که زن و مرد با هم یکسان ارث میبرند. زن و مرد نه تنها برادر و خواهر، برادر و خواهر هم که فرزندان میّتاند، بلکه صِنف زن و صِنف مرد. حالا مشخص میشود که کجا زن دو برابر ارث میبرد و کجا مرد دو برابر ارث میبرد و کجا زن و مرد با هم یکسان ارث میبرند.
شرح متن «یوصیکم الله فی اولادکم» در ادامه آیه
به هر تقدیر، فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این متن، شرحش اینچنین است که ﴿لِلْذَّکَرِ﴾ یعنی اولاد اگر مذکّر بود ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، دیگر نفرمود «مثلا حظّ الانثیٰ» یا «مثلُ حظّی الانثیٰ» [بلکه] فرمود: ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، چون با بعد هم باید هماهنگ دربیاید. اگر میفرمود مرد، دو برابر زن میبرد مطلب ادا میشد. یا میفرمود مثل دو حظّ یک زن میبرد، باز هم ادا میشد. ولی هیچ کدام از این دو تعبیر را نکرد؛ نه فرمود «مثلا حظّ الانثیٰ» و نفرمود «مثل حظَّیَ الانثیٰ»، بلکه فرمود: ﴿مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾؛ مثلّ حظّ دو زن. برای اینکه در جمله بعد که بخواهد بفرماید اگر بازماندهها و فرزندها دو زن یا بیشتر شدند حُکمشان چیست که کلمهٴ دو زن را باید آنجا به کار ببرند. اگر اولاد، مرکّب از زن و مرد بودند، حُکمش همین است که: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾. حالا اگر همهشان زن بودند چه? اگر اولاد، زن بود یعنی فقط دختر بود حالا یا یکی است یا بیشتر. اگر یکی بود او را بعداً ذکر میکند: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾؛ اگر کسی بمیرد و یک دختر از او باز بماند، نصف تَرَکه برای اوست بالاصل، بقیه هم بالرد سهم او خواهد بود و اگر بیش از یکی بود یعنی دختر بودند و بیش از یکی هم بودند حالا یا دوتا دخترند یا بیشتر، اگر بیشتر از دوتا بودند آن را مشخص کرد، فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾، ﴿فَإِن کُنَّ﴾ یعنی آن اولاد که ضمیر به اولاد برمیگردد تأنیثش هم ملاحظه خبر هست، نفرمود «فان کانوا نساءً» [بلکه] فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ﴾ یعنی آن اولاد ﴿نِسَاءً﴾ یعنی همه این بچهها دختر بودند، آنگاه دو ثلث میبرند در چه صورت? در صورتی که بیش از دوتا دختر باشند. خب، اگر دو دختر بودند چه? آیا اینکه فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ یعنی دو و بیشتر حُکمشان این است، مثل اینکه بفرمایند: اگر سفر کردی هشت فرسخ و بیشتر این است، بیشتر از هشت فرسخ رفتی یعنی هشت فرسخ و بیشتر حُکمش این است؟ یا نه، واقعاً اگر دو دختر بودند حُکمشان جداست و بیش از دو دختر بودند، حکمش ﴿ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ است.
استعمال الانثین و علت احتمالی آن
شاید سرّ اینکه در آن جملهٴ قبل نفرمود «لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظَیَ الْأُنْثَیٰ» یا نفرمود «مثلا حظّ الانثیٰ»، بلکه ﴿الْأُنْثَیَیْنِ﴾ را ذکر کرد، برای اینکه روشن بشود که ﴿الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و «ما فوقهما» دو سوم را میبرند بالاصل، بقیه را هم بالرد البته.
شاهد بر اینکه منظور آیه این نیست که اگر دخترها دو نفر بودند دو ثلث نمیبرند و اگر بیش از دو نفر بودند دو ثلث میبرند، بلکه منظور آن است که دو نفر و مازاد بر دو نفر حُکمشان این است، آیهٴ پایانی همین سورهٴ «نساء» است که درباره خواهرها آمده نه درباره دخترها. آیهای که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است درباره کلاله است؛ آیهٴ 176 سورهٴ «نساء»: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ﴾؛ اگر کسی مُرد و فرزند ندارد و یک خواهر دارد: ﴿فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَا إِن لَمْ یَکُن لَهَا وَلَدٌ﴾؛ برادر هم از خواهر در صورتی ارث میبرد که خواهر، فرزند نداشته باشد یعنی برادر و خواهر جزء طبقه دو هستند نه طبقهٴ یک. ﴿فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ﴾ ؛ درباره خواهرها دیگر نفرمود اگر دو خواهر و بیشتر بودند دو ثلث میبرد [بلکه] فرمود اگر دو خواهر بودند، دو ثلث میبرند. خب، اگر سه خواهر بودند چطور? چهار خواهر بودند چطور? یعنی اگر یک خواهر بود که حُکمش گذشت اگر دو بودند یعنی دو و بیشتر، نظیر کُر. تحدید کُر این است که اگر کمتر بود، منفعل میشود، اگر به حدّ کُر رسید منفعل نمیشود، این دیگر نسبت به مازاد که حدّی ندارد، تحدیدی نیست. تحدید گاهی طرفینی است گاهی من طرف واحد است. تحدید درباره نصاب زکات این طرفینی است؛ اگر نصاب شتر مثلاً کمتر بود، حُکمش مشخص، بیشتر بود مشخص، در یک مدار مخصوص بود نصاب معیّنی دارد . نصاب زکوات، حدّش هم مادون را شامل میشود هم مافوق. ولی بعضی از تحدیدها و نصابها یک طرفه است نه دو طرفه، نظیر نصاب کُر. اگر کمتر از کُر بود منفعل میشود، اگر به حدّ کُر رسید و بیشتر، منفعل نخواهد شد. این تحدید در کُر به لحاظ مادون است، نه به لحاظ مادون و مافوق. درباره مسافت هم اینچنین بود؛ درباره مسافت اگر کمتر از هشت فرسخ بود نماز تام است، شکسته نیست. اگر به هشت فرسخ رسید و بیشتر، نماز شکسته است. این تحدید درباره خواهرها در آخر سورهٴ «نساء» اینچنین است که اگر یک خواهر بودند، حُکمش مشخص. اگر دوتا خواهر بودند، دو سوم میبرند یعنی از دو خواهر به بالا حُکم، دو ثلث است.
در باب دخترها هم اینچنین است که اگر یک دختر بود نصف مال را میبرد بالاصل، بقیه را هم بالرّد که آن روایات میگوید و اگر دو دختر بود یعنی دو دختر و بیشتر، دو سوم مال را میبرند بالاصل، بقیه را هم به حُکم دیگر. بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾، پس این دو فرض مشخص شد. فرض اول که اولاد بعضی مذکّر باشند بعضی مؤنث، حُکمش همین است: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ این ناظر به همان ﴿أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً﴾ و آن صورتی که همهاش مؤنث باشند، آن را هم مشخص کرد، فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ این کلمهٴ «ثُلُث» و «سُدُس» که در قرآن آمده، بعضیها هم به تخفیف قرائت کردند یعنی «ثُلْث» و «سُدْس» و «رُبع» . نظیر کلمهٴ «جُمُعه» که در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» هست که: ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾ که بعضیها همان «جُمْعه» هم که تخفیفاً قرائت کردند که آسانتر باشد. کلمه «ثُلُث» و «سُدُس» و «رُبُع» که در قرآن آمده به تخفیف هم قرائت شد و چه اینکه کلمه «جُمعه» هم همین طور است. به هر تقدیر، فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾ این دو فرض.
پرسش:...
پاسخ: حالا اگر فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اگر یک پسر بود و یک دختر، اینجا چون کلمه اولاد است [و] جمع است، شامل نمیشود. یا آنجا که شرح همین اولاد است و فقط یک دختر است، این به لحاظ موارد است نه درباره هر مورد، شخص باید اولاد داشته باشد، چون همه اصناف را شامل میشود. فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ حالا گاهی اولاد، فقط یک دختر است، گاهی اولاد، یک دختر است و یک پسر، گاهی اولاد، دو دختر است و لا غیر، گاهی بیش از دو دختر است.
خب، این فرع سوم این است که ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً﴾ خب، این ﴿کَانَتْ وَاحِدَةً﴾ ضمیر به چه چیزی برمیگردد? یعنی همان اولادی که به عنوان متن اول ذکر شد حالا تصنیف شده؛ صنفهایش مشخص شده. بعضی از افراد، اولادشان مذکر و مؤنثاند ولو دو نفرند؛ یک برادر است و یک خواهر: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾. گاهی دوتا خواهرند، دوتا دخترند، گاهی فقط یک دخترند: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً﴾، اینجا ﴿فَلَهَا النِّصْفُ﴾ که نصف را بالاصاله میبرد، بقیه را بالرد . حالا پدر و مادر چه سهمی میبرند، بخش دوم بحث است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است