- 2155
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 3 و 4 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 3 و 4 سوره نساء _ بخش اول"
- بررسی معنای «عال، یعول»؛
- آیه 129 سوره نساء و رعایت عدالت در محبت؛
- بیان حقوقی شرط ضمن عقد مبنی بر عدم اختیار همسر دوم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا ﴿3﴾ وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴿4﴾
بررسی معنای «عال، یعول»
ذیل آیهٴ محلّ بحث این بود که اگر هراس دارید [و] نمیتوانید عدل را بین بیش از یک زن رعایت کنید، یک همسر انتخاب بکنید یا با کنیزکان ازدواج کنید که آنها سهلالمئونهاند، بعد این حُکم را تعلیل فرمود: ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی این اقرب است که شما مبتلا به جور و ظلم نشوید. این «عال، یعول» از «عول» به معنای زیاده مثقله است، اگر در کفّهٴ ترازو یک بار سنگینی قرار بگیرد، آن کفّهٴ دیگر محکوم به ارتفاع است، این محکوم به نزول است او محکوم به صعود، این کفّه «عال» برای اینکه بار زاید دارد، قهراً آن تعادل را از دست میدهد و از همینجا مشتق شده است که میگویند «عال الحاکم» یعنی «جار»، حاکم، عائل شد یعنی جائر شد، «عال الحاکم» یعنی «جار و ظلم» این ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی «أدنی ألا تظلموا ولا تجروا» نزدیک است به اینکه جور و ظلم نکنید.
احتمال معنای عایله سبکتر از ﴿ذلک ادنی ألا تَعُولوا﴾
بنابراین اینهم اصل حُکم تعبّدی را بیان فرمود هم علّتش را مشخص کرد. بعضیها احتمال دادند که این ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی اگر عائلهتان سبکتر و کمتر باشد، شما به زحمتِ هزینهٴ اینها نمیافتید؛ فقیر نمیشوید [و] گرفتار هزینهٴ سنگین این عائله نمیشوید، لذا بارتان را سبکتر کنید .
اشکال لغوی وارده بر احتمال فوق
این یک اشکال تفسیری دارد و یک اشکال ادبی و لغوی. اما اشکال لغویاش این است که آن عال که به معنای «افتقر» است، آن اجوف «یایی» است؛ «عال, یعیل» یعنی «افتقر» و این اجوف «واوی» است، «عال یعول» است. آن «عال, یعیل» که اجوف «واوی» است و به معنای فقر است، هم در سورهٴ «توبه» آمده هم در سورهٴ «ضحیٰ». در سورهٴ «توبه» اینچنین است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً﴾ درباره اینکه مشرکین را طرد کنید و به فکر تأمین هزینه نباشید، زیرا اگر هراس فقر دارید، خدا تأمینتان میکند: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ﴾، آیهٴ 28 سورهٴ «توبه» شما اگر میترسید که فقیر بشوید، خدا شما را بینیاز میکند [و] احتیاجی نیست که مشرکین بیایند و مسائل مالی شما را تأمین کنند که این از «عال، یعیل» است ﴿عَیْلَةً﴾ یعنی «فقر». در سورهٴ «ضحیٰ» هم آمده است که ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی﴾ ﴿وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾2 عائل به قرینه ﴿فَأَغْنَی﴾ از «عال، یعیل» است یعنی نیازمند. پس «عال» که به معنای «افتقر» است، آن اجوف «واوی» است نه اجوف «یایی» و در حالی که اینجا مضارعش مشخص میکند که اجوف واوی است.
اشکال تفسیری بر احتمال فوق
اما از لحاظ تفسیری هم بعید است، برای اینکه بحث در قِسط و عدل است، نه در فقر و غنا. اول آیه، وسط آیه همه درباره قِسط و عدل است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ﴾ مثنی و ثلاث و رُباع ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾، آنگاه همین امری که مورد خوف است با راهنمایی حق، تأمین میشود. فرمود اگر میترسید که عدل را رعایت نکنید در ازدواج با ایتام، با آنها ازدواج نکنید، با سایر زنها ازدواج کنید. اگر خواستید با زنهای آزاده ازدواج کنید ﴿مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ تا چهار زن جایز است، بعد فرمود اگر میترسید که عدالت را رعایت نکنید، با یک همسر زندگی کنید. بعد در ذیل فرمود: ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی این راهحلّی که من به شما نشان دادهام، این راه نزدیکتر است که شما به ظلم نیفتید، بحث در فقر و غنا نیست، بحث در ظلم و عدل است.
پرسش:...
برداشت معنای واحده از «ما ملکت» و تحلیل حضرت استاد
نکته دیگر آن است که آنها که گفتند این ﴿مَا مَلَکَتْ﴾ عِدل واحدة است یعنی یا یک همسر آزاد از حرائر یا با کنیزکان، برای کنیزکان حدّی نبود که یکی باشد یا بیشتر. خب، اگر کسی بخواهد بیش از یک کنیز ازدواج کند با ﴿مَا مَلَکَتْ﴾ نکاح کند، دیگر مسئله مئونه و هزینه و اینها که فرق نمیکند؛ منتها در مسئله مَهر است که فرق دارد و مانند آن وگرنه در هزینه که فرقی نیست که، بالأخره همسر را باید اداره کرد، مقداری سبکتر هست ولی بالأخره عائله خواهد بود. بنابراین این کلمه ﴿أَلَّا تَعُولُوا﴾ نه به معنای عائلهمند شدن هست و نه به معنای فقر.
نقد کلام زمخشری و ارائه معنی عائلهمند شدن از ﴿أدنی الّا تعولوا﴾
زمخشری در کشاف از شافعی نقل میکند که این ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی عائلهمند بشوید ، این همان معنایی است که مرحوم امینالاسلام در مجمع، به عنوان وجه دوم یاد میکند، میگوید اینهم اشتباه است. مرحوم امینالاسلام میفرماید که بعضیها گفتند این ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی «ألا تفتقروا». فرمود این خطاست، برای اینکه «عال» به معنای «افتقر» اجوف یایی است و این اجوف واوی است2.
احتمال برداشت معنای عائلهمند نشدن و نقد وارده بر آن
وجه دیگری هم که دیگران ذکر کردند آنهم اشتباه است، این است که گفتند این ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی عائلهمند نشوید، برای اینکه عائلهمند نشوید، این کار را بکنید.
اینهم اشتباه است، برای اینکه «عال، یعول» که به معنای عائلهمند نیست «أعٰال، یعیل» یعنی عائلهمند شد، عائلهمند میشود، «مُعیل» یعنی عائلهمند، نه عیالدار. مُعیل به کسی میگویند که «کَثُر عیاله»، «أعال، یعیل» یعنی عائلهمند شد، عائلهمند میشود «مُعیل» یعنی کثیرالعیال. این از باب «أعال، یعیل» است که باب ثلاثی مزید است باب افعال و ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ به معنای کثرت عیال نیست3.
زمخشری و توجیه متعصبانه قول شافعی
زمخشری براساس ارادتی که به شافعی دارد و میگوید من کتابی هم نوشتهام در فضل علمی شافعی ، از او دارد حمایت میکند، دارد این را توجیه میکند و مانند آن، یکی از راههای توجیه حرف شافعی این است که این «عال یعول» که اجوف یایی است، به معنای پرداخت مئونه است «عال» یعنی «مان عیاله» یعنی مئونه عیالش را داد. «یعول» یعنی مئونه و هزینه عیال را میپردازد، آنگاه اگر کسی عیال متعدّد داشته باشد، باید عائل باشد یعنی مئونه سنگین و هزینهٴ سنگین این عیالها را تأمین کند. چون «عال، یعول» یعنی مئونهٴ عیال و هزینهٴ آنها را داد و میدهد، لذا گفته شد «ابدأ بنفسِک ثمّ بمن تَعول»2 یعنی اول مئونه خودت را حفظ بکن، بعد مئونه کسی که تو آنها را در کفالت گرفتی، با این بیان میشود حرف شافعی را توجیه کرد که ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی «ألا تمونوا عیالکم»
ناهمخوانی قول شافعی با سیاق آیه
منتها این همان شبهه را دارد که مطابق با اول و وسط آیه نیست، چون اول و وسط آیه، درباره عدل و ظلم است و قرآن هم راهحل نشان داد، فرمود این راه را که بروید به آن ظلم مبتلا نمیشوید. در اول آیه این است که اگر میترسید ظلم بکنید، در وسط آیه این است که اگر میترسید ظلم بکنید، این کارها را بکنید بعد دلیلی که ذکر میشود باید با آن راهحل ،هماهنگ باشد، این نزدیکتر است که به خطر نیفتی، آن خطری که انسان از او میهراسید همان خطر ظلم و عدم قِسط و عدل بود.
معنای مختار هماهنگ با سیاق آیه
خب، پس این آیه فرمود اگر میتوانید عدل را رعایت بکنید: ﴿مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ میتوانید انجام بدهید، که اگر به جای این «واو»، «أو» ذکر میکرد معنایش این بود که اگر مثنیٰ شد، دیگر ثلاث نیست و اگر ثلاث شد، دیگر رباع نیست. در حالی که اگر کسی مثنیٰ بود و یکی از اینها مُرد یا طلاق گرفت، میتواند به جای این یکی به ثلاث و رباع تبدیل بکند و شرعاً در صورت حفظ عدل، مقدور اوست و اگر «أو» باشد معنایش این است که حقّ تبدیل ندارد، مثلاً از مثنیٰ به ثلاث یا از ثلاث به رباع.
آیه 129 سوره «نساء» و رعایت عدالت در محبت
پرسش:...
پاسخ: بحث عدالت در محبّت را در آیهٴ 129 همین سورهٴ مبارکه مطرح است. در همین سورهٴ «نساء» آیهٴ 129 این است ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً﴾ برخیها فکر میکردند که این آیهٴ 129 سورهٴ «نساء» با این آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» مناقض است؛ میگفتند آیهٴ سه سورهٴ «نساء» با آیهٴ 129 هماهنگ نیست، برای اینکه در اینجا فرمود اگر درباره یتامیٰ هراس دارید که عدل را رعایت نکنید، حقوق این همسرِ یتیم را رعایت نکنید، دو یا سه همسر را میتوانید انتخاب بکنید. ولی در همین سورهٴ «نساء» آیهٴ 129 میفرماید، نمیتوانید خودتان را به زحمت نیندازید، فرمود: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ﴾؛ ولو خیلی هم تلاش و کوشش بکنید ﴿وَلَوْ حَرَصْتُمْ﴾؛ ولو هم خیلی حرص بورزید، خیلی هم تلاش و کوشش بکنید، نمیتوانید عدالت را رعایت بکنید، در حالی که در آیهٴ سه همین سورهٴ «نساء» فرمود با حفظ عدالت، میتوانید ﴿مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ ازدواج کنید.
تبیین عدم تنافی آیه 3 با آیه 129 سوره «نساء»
راهحلّی که امام(علیه السلام) در آن جواب بیان فرمودند این است که این آیهٴ سه سورهٴ «نساء» راجع به حقوق است، حقّالقَسم است مثلاً نفقه است و مانند آن. بعضیها نمیتوانند این حقوق واجبه را با حفظ عدل رعایت کنند و بعضی میتوانند. اما آیهٴ 129 سورهٴ «نساء» راجع به حقوق نیست، راجع به آن گرایشها و مِیل قلبی است. بعضیها مؤدّباند، خوشاخلاقاند، گرایش مرد به او بیش از دیگران است، این یک حُکم اخلاقی است این یک میل قلبی است، قهراً البته تبعاتی هم ممکن است به همراه داشته باشد. پس این آیهٴ 129 که فرمود: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ﴾ ناظر به آن تعدیل در امیال و گرایشهای قلبی است نه مسئله هزینه و نفقه و مسکن و امثالذلک، ممکن است کسی در مسکن و هزینه و کِسوه و نظایر آن، عدل را رعایت بکند ولی در مسئله گرایش قلبی، مقدورش نباشد. لذا این کریمه راهنمایی میکند که ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ﴾؛ خودتان را به این زحمت نیندازید، برای اینکه همین گرایشهای قلبی ممکن است احیاناً مایه تضییع حقوق و مانند آن بشود و این گرایش قلبی، کمکم زمینه میشود که ﴿فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ﴾ یکی از همسرها که از نظر اخلاقی، زندگی، سلیقه و مانند آن همفکر نیستید، او در عین حال که همسر شماست ﴿کَالْمُعَلَّقَةِ﴾ است، مثل آدم بیسرپرست میماند، آن کار را نکنید، بنابراین آن آیه با این آیه، منافاتی ندارد .
بیان حقوقی شرط ضمن عقد مبنی بر عدم اختیار همسر دوم
و اما شرط در ضمن عقد باشد این حقّ ازدواج مجدّد را ندارد. اگر آمد برخلاف این شرط عمل کرد، آن همسرش که در نکاح اول، شرط عدم تعدّد کرد، خیار تخلّف شرط دارد. گرچه در نکاح شرط الخیار نیست؛ اما خیار خلاف شرط هست، آن میتواند شرطی را که کرده است برابر آن شرط اقدام بکند.
خلاف شرط ضمن عقدبودن وضعیت عقد دوم
پرسش:...
پاسخ: دوّمی که باطل نیست، نسبت به دوّمی او معصیت کرده، چون عمل به شرط واجب است. چون عمل به شرط واجب است، این وفا نکرده به شرط معصیت کرده و شرط هم چون حُکم وضعی را به همراه دارد، آن همسر اول خیار تخلّف شرط دارد. حالا اگر حُکم شرعی را به وسیله قدرت ناهیه عن المنکر بتواند جلویش را بگیرد که آن کار را انجام ندهد آن را هم میتواند شرعاً؛ اما وقتی کرد، دیگر ممکن است تعزیر بشود که چرا کردی. فرق بین نهی از منکر و تعزیر آن است که در نهی از منکر، فشار روی کسی که قصد معصیت دارد وارد میشود که معصیت نکند، تعزیر و سایر حدود، بر مرتکب وارد میشود که چرا کردی. لذا یک فرق جوهری بین آن کارهایی که در نهی از منکر هست با تعزیر هست، چون برای نهی از منکر مراتبی هست: اول انزجار قلبی هست؛ بعد نهی لسانی هست؛ بعد نهی یدی هست با زدن و امثالذلک؛ بعد حتی آن مرحله نهایی به قتل هم میرسد؛ منتها مرحله اول و دوّمش عمومی است، مرحله سوم و چهارمش چون بحث سیاسی است به حکومت برمیگردد. اینچنین نیست که هر کسی حق داشته باشد به عنوان نهی از منکر، کسی را مصدوم بکند یا مجروح بکند یا مقتول بکند، آن مرحله سوم و چهارمش برای اینکه هرج و مرج نشود، به عهدهٴ حکومت است؛ اما مرحلهٴ اول و دومش عمومی است. در مرحله سوم و چهارم ـ حالا به عهده هر کسی هست ـ میزنند که جلوی این شخصی که میخواهد معصیت بکند بگیرند که این گناه را نکند. این زدن، برای دفع است که این شخص گناه نکند. حالا اگر گناه کرده است و در محکمه ثابت شده است، حاکم شرع دستور تعزیر یا حد میدهد که چرا کردی، آن زدنِ بعد از ارتکاب به عنوان تعزیر یا حد است که چرا کردی، این زدنِ قبل از ارتکاب، نهی از منکر است که جلوگیری بکند.
به هر حال اگر شرطی شده است بر شوهر، ازدواج دوم حرام است و میتوان از راه نهی از منکر جلوی او را گرفت. ولی اگر معصیتی کرده است، همسرِ قبلی حق دارد که آن خیار تخلّف شرط را اعمال بکند.
آیه چهار و تأکید بر پرداخت صداق همسران
بعد فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾؛ صَداق اینها آنچه را که به عنوان مَهریه برای اینها مقرّر کردید؛ آن را هم تصاحب نکنید به اینها بدهید. چون آنچه مایه تصدیق نکاح است و مایهٴ صَداقت طرفین است، او را به عنوان صَداق مینامند، همین مَهریه را به این مناسبت صداق میگویند. فرمود صَدُقات اینها را به اینها ﴿نِحْلَةً﴾ عطا کنید. ﴿نِحْلَةً﴾ یعنی «هِبةً»، «عطیةً» که تقریباً به منزلهٴ مفعول مطلق است؛ منتها از غیر جنس خود فعل «آتوا، ایتاء» یا «اعطوا، اعطاء» یا «انهلوا، نحلة» اینها مفعول مطلقی است از سنخ خود فعل؛ اما «آتوا، نحلة» مثل «قعد جلوساً» است که مفعول مطلق هست؛ منتها از لفظ خود فعل نیست. اینجا هم فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾؛ مهوری که برای اینها قرار دادید، صدقههایی که برای اینها قرار دادید، به اینها عطا کنید.
بررسی وجه خطاب «نحله» به مهر همسران
یک بحث درباره ﴿فآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ یا «هُنَّ مُستأجرات»2 که در مُتعه است که آن بحث جدایی است که شاید از مَهر او به عنوان اُجرت یاد بشود؛ اما در اینگونه از موارد، نِحله یاد شده. یکی از وجوهی که از ایتای مَهر به عنوان نحله یاد شده است، این است که زن و مرد در زندگی مشترکاند، بهرهای که میبرند مشترک است؛ منتها خداوند هِبهای به زن داده است.
لذت مشترک در ازدواج و هبه الهی بودن مهریه
به هر حال این یک التذاذ مشترک هست بین زن و شوهر و آن مهریهای که میبرد، این یک هِبه الهی است در مقابل چیزی نیست. برای اینکه لذّت، امری است مشترک، تشکیل خانواده امری است مشترک، حقوق امری است مشترک ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾، ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یک حقوق متقابلی زن و شوهر دارند؛ اما این مَهر، هبهای است الهی، لذا از او به عنوان نحله یاد شده است: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾. ولی اینچنین نیست که این امر، امر وجوبی باشد که حتماً باید بپردازید، حالا اگر او نخواست باز هم باید بپردازید، این طور نیست ﴿فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾؛ اگر همسرهای شما با طِیب نفس، مقداری از آن مَهر را به شما بخشیدند برای شما حلال است.
این «مَریء» آن دستگاه گوارش را میگویند مِری، آنچه به طور سَهل و گوارا وارد در این دستگاه مری میشود میگویند «مریء» یعنی گوارا، «هنیء» هم همین معنا را به همراه دارد ﴿هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ یعنی برای شما گوارا باد، این کنایه از همان حلّیت است. پس اصلش تعدّی در صدقات حرام است ولی نظیر همان «لا یحل مال امریء مسلم إلا بِطیب نفسه» اینهم براساس همان اصل کلی است، میفرمایند اگر با طِیب نفس مالی را به شما اعطا کردهاند ﴿فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بررسی معنای «عال، یعول»؛
- آیه 129 سوره نساء و رعایت عدالت در محبت؛
- بیان حقوقی شرط ضمن عقد مبنی بر عدم اختیار همسر دوم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا ﴿3﴾ وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴿4﴾
بررسی معنای «عال، یعول»
ذیل آیهٴ محلّ بحث این بود که اگر هراس دارید [و] نمیتوانید عدل را بین بیش از یک زن رعایت کنید، یک همسر انتخاب بکنید یا با کنیزکان ازدواج کنید که آنها سهلالمئونهاند، بعد این حُکم را تعلیل فرمود: ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی این اقرب است که شما مبتلا به جور و ظلم نشوید. این «عال، یعول» از «عول» به معنای زیاده مثقله است، اگر در کفّهٴ ترازو یک بار سنگینی قرار بگیرد، آن کفّهٴ دیگر محکوم به ارتفاع است، این محکوم به نزول است او محکوم به صعود، این کفّه «عال» برای اینکه بار زاید دارد، قهراً آن تعادل را از دست میدهد و از همینجا مشتق شده است که میگویند «عال الحاکم» یعنی «جار»، حاکم، عائل شد یعنی جائر شد، «عال الحاکم» یعنی «جار و ظلم» این ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی «أدنی ألا تظلموا ولا تجروا» نزدیک است به اینکه جور و ظلم نکنید.
احتمال معنای عایله سبکتر از ﴿ذلک ادنی ألا تَعُولوا﴾
بنابراین اینهم اصل حُکم تعبّدی را بیان فرمود هم علّتش را مشخص کرد. بعضیها احتمال دادند که این ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی اگر عائلهتان سبکتر و کمتر باشد، شما به زحمتِ هزینهٴ اینها نمیافتید؛ فقیر نمیشوید [و] گرفتار هزینهٴ سنگین این عائله نمیشوید، لذا بارتان را سبکتر کنید .
اشکال لغوی وارده بر احتمال فوق
این یک اشکال تفسیری دارد و یک اشکال ادبی و لغوی. اما اشکال لغویاش این است که آن عال که به معنای «افتقر» است، آن اجوف «یایی» است؛ «عال, یعیل» یعنی «افتقر» و این اجوف «واوی» است، «عال یعول» است. آن «عال, یعیل» که اجوف «واوی» است و به معنای فقر است، هم در سورهٴ «توبه» آمده هم در سورهٴ «ضحیٰ». در سورهٴ «توبه» اینچنین است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً﴾ درباره اینکه مشرکین را طرد کنید و به فکر تأمین هزینه نباشید، زیرا اگر هراس فقر دارید، خدا تأمینتان میکند: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ﴾، آیهٴ 28 سورهٴ «توبه» شما اگر میترسید که فقیر بشوید، خدا شما را بینیاز میکند [و] احتیاجی نیست که مشرکین بیایند و مسائل مالی شما را تأمین کنند که این از «عال، یعیل» است ﴿عَیْلَةً﴾ یعنی «فقر». در سورهٴ «ضحیٰ» هم آمده است که ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی﴾ ﴿وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾2 عائل به قرینه ﴿فَأَغْنَی﴾ از «عال، یعیل» است یعنی نیازمند. پس «عال» که به معنای «افتقر» است، آن اجوف «واوی» است نه اجوف «یایی» و در حالی که اینجا مضارعش مشخص میکند که اجوف واوی است.
اشکال تفسیری بر احتمال فوق
اما از لحاظ تفسیری هم بعید است، برای اینکه بحث در قِسط و عدل است، نه در فقر و غنا. اول آیه، وسط آیه همه درباره قِسط و عدل است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ﴾ مثنی و ثلاث و رُباع ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾، آنگاه همین امری که مورد خوف است با راهنمایی حق، تأمین میشود. فرمود اگر میترسید که عدل را رعایت نکنید در ازدواج با ایتام، با آنها ازدواج نکنید، با سایر زنها ازدواج کنید. اگر خواستید با زنهای آزاده ازدواج کنید ﴿مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ تا چهار زن جایز است، بعد فرمود اگر میترسید که عدالت را رعایت نکنید، با یک همسر زندگی کنید. بعد در ذیل فرمود: ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی این راهحلّی که من به شما نشان دادهام، این راه نزدیکتر است که شما به ظلم نیفتید، بحث در فقر و غنا نیست، بحث در ظلم و عدل است.
پرسش:...
برداشت معنای واحده از «ما ملکت» و تحلیل حضرت استاد
نکته دیگر آن است که آنها که گفتند این ﴿مَا مَلَکَتْ﴾ عِدل واحدة است یعنی یا یک همسر آزاد از حرائر یا با کنیزکان، برای کنیزکان حدّی نبود که یکی باشد یا بیشتر. خب، اگر کسی بخواهد بیش از یک کنیز ازدواج کند با ﴿مَا مَلَکَتْ﴾ نکاح کند، دیگر مسئله مئونه و هزینه و اینها که فرق نمیکند؛ منتها در مسئله مَهر است که فرق دارد و مانند آن وگرنه در هزینه که فرقی نیست که، بالأخره همسر را باید اداره کرد، مقداری سبکتر هست ولی بالأخره عائله خواهد بود. بنابراین این کلمه ﴿أَلَّا تَعُولُوا﴾ نه به معنای عائلهمند شدن هست و نه به معنای فقر.
نقد کلام زمخشری و ارائه معنی عائلهمند شدن از ﴿أدنی الّا تعولوا﴾
زمخشری در کشاف از شافعی نقل میکند که این ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی عائلهمند بشوید ، این همان معنایی است که مرحوم امینالاسلام در مجمع، به عنوان وجه دوم یاد میکند، میگوید اینهم اشتباه است. مرحوم امینالاسلام میفرماید که بعضیها گفتند این ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی «ألا تفتقروا». فرمود این خطاست، برای اینکه «عال» به معنای «افتقر» اجوف یایی است و این اجوف واوی است2.
احتمال برداشت معنای عائلهمند نشدن و نقد وارده بر آن
وجه دیگری هم که دیگران ذکر کردند آنهم اشتباه است، این است که گفتند این ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی عائلهمند نشوید، برای اینکه عائلهمند نشوید، این کار را بکنید.
اینهم اشتباه است، برای اینکه «عال، یعول» که به معنای عائلهمند نیست «أعٰال، یعیل» یعنی عائلهمند شد، عائلهمند میشود، «مُعیل» یعنی عائلهمند، نه عیالدار. مُعیل به کسی میگویند که «کَثُر عیاله»، «أعال، یعیل» یعنی عائلهمند شد، عائلهمند میشود «مُعیل» یعنی کثیرالعیال. این از باب «أعال، یعیل» است که باب ثلاثی مزید است باب افعال و ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ به معنای کثرت عیال نیست3.
زمخشری و توجیه متعصبانه قول شافعی
زمخشری براساس ارادتی که به شافعی دارد و میگوید من کتابی هم نوشتهام در فضل علمی شافعی ، از او دارد حمایت میکند، دارد این را توجیه میکند و مانند آن، یکی از راههای توجیه حرف شافعی این است که این «عال یعول» که اجوف یایی است، به معنای پرداخت مئونه است «عال» یعنی «مان عیاله» یعنی مئونه عیالش را داد. «یعول» یعنی مئونه و هزینه عیال را میپردازد، آنگاه اگر کسی عیال متعدّد داشته باشد، باید عائل باشد یعنی مئونه سنگین و هزینهٴ سنگین این عیالها را تأمین کند. چون «عال، یعول» یعنی مئونهٴ عیال و هزینهٴ آنها را داد و میدهد، لذا گفته شد «ابدأ بنفسِک ثمّ بمن تَعول»2 یعنی اول مئونه خودت را حفظ بکن، بعد مئونه کسی که تو آنها را در کفالت گرفتی، با این بیان میشود حرف شافعی را توجیه کرد که ﴿أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا﴾ یعنی «ألا تمونوا عیالکم»
ناهمخوانی قول شافعی با سیاق آیه
منتها این همان شبهه را دارد که مطابق با اول و وسط آیه نیست، چون اول و وسط آیه، درباره عدل و ظلم است و قرآن هم راهحل نشان داد، فرمود این راه را که بروید به آن ظلم مبتلا نمیشوید. در اول آیه این است که اگر میترسید ظلم بکنید، در وسط آیه این است که اگر میترسید ظلم بکنید، این کارها را بکنید بعد دلیلی که ذکر میشود باید با آن راهحل ،هماهنگ باشد، این نزدیکتر است که به خطر نیفتی، آن خطری که انسان از او میهراسید همان خطر ظلم و عدم قِسط و عدل بود.
معنای مختار هماهنگ با سیاق آیه
خب، پس این آیه فرمود اگر میتوانید عدل را رعایت بکنید: ﴿مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ میتوانید انجام بدهید، که اگر به جای این «واو»، «أو» ذکر میکرد معنایش این بود که اگر مثنیٰ شد، دیگر ثلاث نیست و اگر ثلاث شد، دیگر رباع نیست. در حالی که اگر کسی مثنیٰ بود و یکی از اینها مُرد یا طلاق گرفت، میتواند به جای این یکی به ثلاث و رباع تبدیل بکند و شرعاً در صورت حفظ عدل، مقدور اوست و اگر «أو» باشد معنایش این است که حقّ تبدیل ندارد، مثلاً از مثنیٰ به ثلاث یا از ثلاث به رباع.
آیه 129 سوره «نساء» و رعایت عدالت در محبت
پرسش:...
پاسخ: بحث عدالت در محبّت را در آیهٴ 129 همین سورهٴ مبارکه مطرح است. در همین سورهٴ «نساء» آیهٴ 129 این است ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً﴾ برخیها فکر میکردند که این آیهٴ 129 سورهٴ «نساء» با این آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» مناقض است؛ میگفتند آیهٴ سه سورهٴ «نساء» با آیهٴ 129 هماهنگ نیست، برای اینکه در اینجا فرمود اگر درباره یتامیٰ هراس دارید که عدل را رعایت نکنید، حقوق این همسرِ یتیم را رعایت نکنید، دو یا سه همسر را میتوانید انتخاب بکنید. ولی در همین سورهٴ «نساء» آیهٴ 129 میفرماید، نمیتوانید خودتان را به زحمت نیندازید، فرمود: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ﴾؛ ولو خیلی هم تلاش و کوشش بکنید ﴿وَلَوْ حَرَصْتُمْ﴾؛ ولو هم خیلی حرص بورزید، خیلی هم تلاش و کوشش بکنید، نمیتوانید عدالت را رعایت بکنید، در حالی که در آیهٴ سه همین سورهٴ «نساء» فرمود با حفظ عدالت، میتوانید ﴿مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ ازدواج کنید.
تبیین عدم تنافی آیه 3 با آیه 129 سوره «نساء»
راهحلّی که امام(علیه السلام) در آن جواب بیان فرمودند این است که این آیهٴ سه سورهٴ «نساء» راجع به حقوق است، حقّالقَسم است مثلاً نفقه است و مانند آن. بعضیها نمیتوانند این حقوق واجبه را با حفظ عدل رعایت کنند و بعضی میتوانند. اما آیهٴ 129 سورهٴ «نساء» راجع به حقوق نیست، راجع به آن گرایشها و مِیل قلبی است. بعضیها مؤدّباند، خوشاخلاقاند، گرایش مرد به او بیش از دیگران است، این یک حُکم اخلاقی است این یک میل قلبی است، قهراً البته تبعاتی هم ممکن است به همراه داشته باشد. پس این آیهٴ 129 که فرمود: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ﴾ ناظر به آن تعدیل در امیال و گرایشهای قلبی است نه مسئله هزینه و نفقه و مسکن و امثالذلک، ممکن است کسی در مسکن و هزینه و کِسوه و نظایر آن، عدل را رعایت بکند ولی در مسئله گرایش قلبی، مقدورش نباشد. لذا این کریمه راهنمایی میکند که ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ﴾؛ خودتان را به این زحمت نیندازید، برای اینکه همین گرایشهای قلبی ممکن است احیاناً مایه تضییع حقوق و مانند آن بشود و این گرایش قلبی، کمکم زمینه میشود که ﴿فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ﴾ یکی از همسرها که از نظر اخلاقی، زندگی، سلیقه و مانند آن همفکر نیستید، او در عین حال که همسر شماست ﴿کَالْمُعَلَّقَةِ﴾ است، مثل آدم بیسرپرست میماند، آن کار را نکنید، بنابراین آن آیه با این آیه، منافاتی ندارد .
بیان حقوقی شرط ضمن عقد مبنی بر عدم اختیار همسر دوم
و اما شرط در ضمن عقد باشد این حقّ ازدواج مجدّد را ندارد. اگر آمد برخلاف این شرط عمل کرد، آن همسرش که در نکاح اول، شرط عدم تعدّد کرد، خیار تخلّف شرط دارد. گرچه در نکاح شرط الخیار نیست؛ اما خیار خلاف شرط هست، آن میتواند شرطی را که کرده است برابر آن شرط اقدام بکند.
خلاف شرط ضمن عقدبودن وضعیت عقد دوم
پرسش:...
پاسخ: دوّمی که باطل نیست، نسبت به دوّمی او معصیت کرده، چون عمل به شرط واجب است. چون عمل به شرط واجب است، این وفا نکرده به شرط معصیت کرده و شرط هم چون حُکم وضعی را به همراه دارد، آن همسر اول خیار تخلّف شرط دارد. حالا اگر حُکم شرعی را به وسیله قدرت ناهیه عن المنکر بتواند جلویش را بگیرد که آن کار را انجام ندهد آن را هم میتواند شرعاً؛ اما وقتی کرد، دیگر ممکن است تعزیر بشود که چرا کردی. فرق بین نهی از منکر و تعزیر آن است که در نهی از منکر، فشار روی کسی که قصد معصیت دارد وارد میشود که معصیت نکند، تعزیر و سایر حدود، بر مرتکب وارد میشود که چرا کردی. لذا یک فرق جوهری بین آن کارهایی که در نهی از منکر هست با تعزیر هست، چون برای نهی از منکر مراتبی هست: اول انزجار قلبی هست؛ بعد نهی لسانی هست؛ بعد نهی یدی هست با زدن و امثالذلک؛ بعد حتی آن مرحله نهایی به قتل هم میرسد؛ منتها مرحله اول و دوّمش عمومی است، مرحله سوم و چهارمش چون بحث سیاسی است به حکومت برمیگردد. اینچنین نیست که هر کسی حق داشته باشد به عنوان نهی از منکر، کسی را مصدوم بکند یا مجروح بکند یا مقتول بکند، آن مرحله سوم و چهارمش برای اینکه هرج و مرج نشود، به عهدهٴ حکومت است؛ اما مرحلهٴ اول و دومش عمومی است. در مرحله سوم و چهارم ـ حالا به عهده هر کسی هست ـ میزنند که جلوی این شخصی که میخواهد معصیت بکند بگیرند که این گناه را نکند. این زدن، برای دفع است که این شخص گناه نکند. حالا اگر گناه کرده است و در محکمه ثابت شده است، حاکم شرع دستور تعزیر یا حد میدهد که چرا کردی، آن زدنِ بعد از ارتکاب به عنوان تعزیر یا حد است که چرا کردی، این زدنِ قبل از ارتکاب، نهی از منکر است که جلوگیری بکند.
به هر حال اگر شرطی شده است بر شوهر، ازدواج دوم حرام است و میتوان از راه نهی از منکر جلوی او را گرفت. ولی اگر معصیتی کرده است، همسرِ قبلی حق دارد که آن خیار تخلّف شرط را اعمال بکند.
آیه چهار و تأکید بر پرداخت صداق همسران
بعد فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾؛ صَداق اینها آنچه را که به عنوان مَهریه برای اینها مقرّر کردید؛ آن را هم تصاحب نکنید به اینها بدهید. چون آنچه مایه تصدیق نکاح است و مایهٴ صَداقت طرفین است، او را به عنوان صَداق مینامند، همین مَهریه را به این مناسبت صداق میگویند. فرمود صَدُقات اینها را به اینها ﴿نِحْلَةً﴾ عطا کنید. ﴿نِحْلَةً﴾ یعنی «هِبةً»، «عطیةً» که تقریباً به منزلهٴ مفعول مطلق است؛ منتها از غیر جنس خود فعل «آتوا، ایتاء» یا «اعطوا، اعطاء» یا «انهلوا، نحلة» اینها مفعول مطلقی است از سنخ خود فعل؛ اما «آتوا، نحلة» مثل «قعد جلوساً» است که مفعول مطلق هست؛ منتها از لفظ خود فعل نیست. اینجا هم فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾؛ مهوری که برای اینها قرار دادید، صدقههایی که برای اینها قرار دادید، به اینها عطا کنید.
بررسی وجه خطاب «نحله» به مهر همسران
یک بحث درباره ﴿فآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ یا «هُنَّ مُستأجرات»2 که در مُتعه است که آن بحث جدایی است که شاید از مَهر او به عنوان اُجرت یاد بشود؛ اما در اینگونه از موارد، نِحله یاد شده. یکی از وجوهی که از ایتای مَهر به عنوان نحله یاد شده است، این است که زن و مرد در زندگی مشترکاند، بهرهای که میبرند مشترک است؛ منتها خداوند هِبهای به زن داده است.
لذت مشترک در ازدواج و هبه الهی بودن مهریه
به هر حال این یک التذاذ مشترک هست بین زن و شوهر و آن مهریهای که میبرد، این یک هِبه الهی است در مقابل چیزی نیست. برای اینکه لذّت، امری است مشترک، تشکیل خانواده امری است مشترک، حقوق امری است مشترک ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾، ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یک حقوق متقابلی زن و شوهر دارند؛ اما این مَهر، هبهای است الهی، لذا از او به عنوان نحله یاد شده است: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾. ولی اینچنین نیست که این امر، امر وجوبی باشد که حتماً باید بپردازید، حالا اگر او نخواست باز هم باید بپردازید، این طور نیست ﴿فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾؛ اگر همسرهای شما با طِیب نفس، مقداری از آن مَهر را به شما بخشیدند برای شما حلال است.
این «مَریء» آن دستگاه گوارش را میگویند مِری، آنچه به طور سَهل و گوارا وارد در این دستگاه مری میشود میگویند «مریء» یعنی گوارا، «هنیء» هم همین معنا را به همراه دارد ﴿هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ یعنی برای شما گوارا باد، این کنایه از همان حلّیت است. پس اصلش تعدّی در صدقات حرام است ولی نظیر همان «لا یحل مال امریء مسلم إلا بِطیب نفسه» اینهم براساس همان اصل کلی است، میفرمایند اگر با طِیب نفس مالی را به شما اعطا کردهاند ﴿فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است