- 1115
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 و 2 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 و 2 سوره نساء"
- فطری و ثابت بودن خطوط کلی شریعت و متغیر بودن امور جزئی؛
- تفاوت انسان با سایر موجودات در صور نوعیه؛
- خطاب احسن الخالقین به واسطه خلقت احسن انسان.
-
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾ وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً﴿2﴾
بررسی ازدواج فرزندان بطن اول آدم (علیهالسلام) با همدیگر
چند مطلب، مربوط به آیهٴ قبل مانده است. مطلب اول این است که اگر فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) یک پسر و یک دختر بودند، هرگز نمیشد مسئلهٴ حلّیت را توجیه کرد ولو اینکه ما بگوییم در زمان گذشته و در شریعت اُولیٰ، ازدواج برادر و خواهر حلال بود، زیرا اگر ازدواج برادر و خواهر بر فرض، در شریعت اُولیٰ حلال باشد، همهٴ نسلهای بعدی هم باز برادر و خواهرند حتیالیوم، دیگر نمیشود گفت که مجوس قائل به حلّیت ازدواج محارماند بعد از نزول تحریم و جریان فرزندان آدم(علیهما السلام) براساس حلّیت ازدواج برادر و خواهرخواهد بود قبل از تحریم، چون همه برادر و خواهرند در کلّ عالم. ولی اینچنین که نبود، فرزندان آدم(سلام الله علیه) چندتا پسر بودند و چندتا دختر که در هر بَطنی مثلاً یک برادر و یک خواهر به دنیا میآمد، برادر و خواهر بطن اول با برادر و خواهر بطن دوم ازدواج کردند و مانند آن.
قهراً برادر و خواهر، در همان ازدواج اول باهم عقد ازدواج بستند. بقیه، دیگر پسرعموها و پسرداییها و امثالذلکاند، اینچنین نیست که مشکلی داشته باشد. پس در صورتی که فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) یک پسر و یک دختر باشند، این محذور به هیچ وجه قابل حل نیست؛ اما یک پسر و یک دختر که نبودند [بلکه] : چندتا پسر و چندتا دختر بودند، قهراً طبقهٴ سوم میشود بنیاعمام پسرعموها، پسرداییها، پسرخالهها، پسرعمهها و مانند آن. نسل اول، طبقه اول خود آدم و حوّا(علیهما السلام)اند، طبقه دوم، فرزندان آنها هستند، طبقه سوم، نوههای آنها هستند که اینها بنیاعماماند؛ پسرعمو، پسردایی، پسرخاله، پسرعمه و مانند آن.
فطری و ثابت بودن خطوط کلی شریعت و متغیر بودن امور جزئی
پرسش:...
پاسخ: خطوط کلی اعتقاد، مطابق با فطرت است، خطوط کلی اخلاق و حقوق و دین، مطابق فطرت است، اینها تغییرپذیر نیست؛ اما مسائل جزئی در زمان حضرت موسی(سلام الله علیه) بعضی از امور، بر بنیاسرائیل تحریم شد که فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ این در سورهٴ «نساء» بود. پس بعضی از امور، بر بعضی از ملل حرام میشود. زمان مسیح(سلام الله علیه) همان محرّمها، محلّل شد که در سورهٴ «آلعمران» فرمود من آمدم در حالی که: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ همان محرّمهای زمان موسی(علیه السلام) ، محلّل زمان عیسی(علیه السلام) میشود؛ هم آن حرام، مطابق با فطرت بود، هم این حلال، مطابق با فطرت است. در کیفیت تطابق احکام با فطرت به عرض رسید که فطرت در انسانها، نظیر فطرت فرشتهها نیست که ثابتِ محض باشد این (یک). در انسان، گذشته از فطرت توحیدی که برای روح اوست، طبیعت سیّار و متغیّری دارد که برای جنبهٴ بدن اوست که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ که این مربوط به فطرت اوست.
چون طبیعت او متغیّر است، شِرعه و منهاج طلب میکند؛ منتها این فطرت ثابت با آن طبیعت متغیّر در هر عصری خاصیّتی دارد، تقاضایی دارد. آن تقاضا مجموعاً به صورت خطوط کلی دین درمیآید که با اصل ثابت فطرت هماهنگ است. به صورت منهاج و شریعت درمیآید که با چهرهٴ متغیّر این انسان که رابطهٴ بین فطرت و طبیعت است تنظیم میشود، لذا دین الهی در آن سیزده سالی که در مکه حاکم بود و غیر از خطوط کلّی اخلاق و حقوق و فقه و غیر از اصلِ اصول دین، چیزی به عنوان روزه واجب نبود، چیزی به عنوان زکات واجب نبود، چیزی به عنوان جهاد و امثالذلک واجب نبود. خیلی از محرّمات بود که در مدینه حُکم حرمتشان نازل شده است، در مکه نیامده. آن وقتی که در مکّه حضرت تشریف داشتند یعنی در طیّ سیزده سال اسلام را به مردم عرضه کردند، آن اسلام هم مطابق با فطرت بود و در مدینه که آمدند همان فطرت هم ظهور بیشتری پیدا کرد. اینچنین نیست که آن شِرعه و منهاج هم تغییرناپذیر باشد، به دلیل همین اختلافی که در ادیان و شرایع هست.
بنابراین ممکن است چیزی در شریعتی حلال باشد، در شریعت دیگر حرام باشد، جزء خطوط کلّی دین نیست [بلکه] جزء خطوط جزئی دین است.
نقد و احتمال ازدواج فرزندان آدم (علیهالسلام) باباقیمانده نسلهای قبل
عمده آن است که در توجیه این ازدواج برادر و خواهر، چند وجه گفته شد: یکی از آن وجوه این است که ممکن است فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) با باقیماندههای نسل قبل ازدواج کرده باشند. چون براساس نصوص دیگر، قبل از آدم(سلام الله علیه) آدمی بود و افراد دیگری هم قبل از آدم خلق شده بودند و این نسل فعلی البته به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی میشود.
نقل کلام به نحوه ازدواج اولین دختر و پسر نسلهای قبلی
برابر این احتمال که از بقایای نسل قبلی کسانی بودند که فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) با آنها ازدواج کردند، این چندتا سؤال مطرح است. سؤال اول این است که آنها هم به همین سرنوشت مبتلایند، آن وقت نقل کلام در آن فرزندان آدمِ قبلی میکنیم، آنها چگونه باهم ازدواج کردند? حالا فرزندان این آدم، با بقایای نسل آدمِ قبلی ازدواج کردند، آن وقت نقل کلام در فرزندان آدم قبلی میکنیم، آنها چگونه باهم ازدواج کردند?
بررسی شبهه غیرمسئول و غیرمکلّف بودن نسلهای قبلی
یکی از چند راه، ممکن است به عنوان پاسخ این شبهه مطرح بشود. راه اول همان است که برخی پنداشتند که قبل از آدم و حوّا(علیهما السلام) انسانهایی زندگی میکردند ولی غیرمسئول و غیرمکلّف، چون مکلّف نبودند بنابراین شریعتی نداشتند، چون شریعتی نداشتند، سؤال مطرح نیست تا جواب گفته بشود.
تام نبودن بیان فوق و حجیت ائمه اطهار براساس روایات
این سخن تام نیست، برای اینکه همین روایاتی که میفرماید قبل از آدم(سلام الله علیه) آدم دیگری بود و خلق دیگری بودند، حضرت میفرماید: «و أنا الحجةُ علیهم» معلوم میشود آنها هم مکلّف بودند، حجّتی داشتند و تنها مقصود امام صادق(علیه السلام) نیست که فرمود من حجت بر آنها هستم یعنی ما عترت طاهره، یعنی انبیا و اولیا حجت بر آنها هستند. منظور شخصِ خود حضرت نیست، مثلاً آبا و اجدادش(علیهم السلام) مشمول این نباشند. همین روایتی که قبلاً در بحث روزهای قبل از خصال مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) خواندیم، این بود که فرمود قبل از این عالم و آدم، عالم و آدم دیگری بود «و أنا الحجةُ علیهم» و ظاهر حجت هم، همان حجت تشریعی و تکلیفی است، نه آن حجت تکوینی محض. پس این پاسخ کافی نیست و اگر چنین جواب داده بشود یعنی جواب دوم که آنها مکلّف بودند ولی در دین آنها ازدواج برادر و خواهر جایز بود، خب همان جواب را انسان دربارهٴ فرزندان خود آدم میدهد دیگر، فرقی که نمیکند.
بررسی احتمال ازدواج اولاد آدم با باقیمانده نسلهای قبلی
تنها احتمالی که هست راه سوم است و آن این است که بگوییم قبل از این آدم، آدم دیگری بود و آن آدم دیگر، همراهش دو نفرِ دیگر غیر از همسرش خلق شده بودند یعنی دوتا مرد و دوتا زن از اوّل خلق شدند و این چهار نفر، نسل اول را تشکیل میدهند[و] این چهار نفر باهم ازدواج کردند و فرزندان اینها هم محرم هم نبودند، بنیاعمام هم نبودند، بنیاخوال هم نبودند[بلکه] بیگانه محض بودند و ازدواج کردند. براساس این احتمال ما بتوانیم نسل قبل از توجیه بکنیم، بعد بگوییم از بقایای نسل قبل کسانی بودند که فرزندان آدم با آنها ازدواج کردند. تازه میشود خلاف ظاهر آیه، خلاف حُکم فقهی نخواهد بود، تازه میشود خلاف ظاهر آیه. چون ظاهر آیه این است که نسل فعلی که روی زمین زندگی میکنند به آدم و حوّا میرسند، برای اینکه فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ یکی و در اول هم فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ اگر با بقایای نسل قبلی فرزندان آدم ازدواج کردند، پس افرادی که فعلاً روی زمین زندگی میکنند ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ نیستند. چه اینکه یا باید گفت «من نفسین»اند یا با نفوساند و مانند آن، چه اینکه ﴿بَثَّ مِنْهُمَا﴾ هم نیست، بلکه «بثّ منهما و من غیرهما».
خلاف ظاهر آیات و روایات بودن احتمال فوق
بنابراین اگر ما همه این راهها را طی کردیم و احتمال داده شد که آن نسل قبلی، چهار نفر حداقل خلق شدند؛ دوتا مرد و دوتا زن، اینها باهم ازدواج کردند، فرزندان اینها بیگانه از هم بودند، هیچ رحامتی هم نداشتند و بعد باهم ازدواج کردند. اگر این احتمال که هیچ چیزی هم او را تأیید نمیکند نه آیه تأیید میکند نه روایت تأیید میکند ثابت بشود، تازه میشود خلاف ظاهر آیه که فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ و میشود خلاف روایات که فرمود: « کلّکم مِن آدم و آدمُ مِن تراب» روایات، ظهورشان از آیه بیشتر است؛ مجموع آیات و روایات این است که آنچه در روی زمین زندگی میکنند، به آدم(علیه السلام) منتهی میشوند، نه اینکه به آدم و انسانهای ماندهٴ از نسل قبل.
پرسش:...
پاسخ: بله ولی برای اینکه هم حقیقت واحده را بفهماند و هم شخص واحد را فرمود: ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾، اگر مسئلهٴ ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ نبود ما فقط یک مطلب را استفاده میکردیم و آن این است که همه انسانها یک حقیقت دارند؛ اما وقتی فرمود: ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ معلوم میشود که دو مطلب است: یکی اینکه همه انسانها یک حقیقت دارند، حتی همسر او هم از همان حقیقت است، مطلب دوم آن است که مصداق آن ﴿نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ آدم(علیه السلام) است. اگر میفرمود «یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من آدم»، بعد میفرمود همسرش را هم آفرید اینها باهم ازدواج کردند، ما از کجا میفهمیدیم همه افراد انسان یک حقیقت دارند ولی روایات هم این را مشخص کرد و آیه هم مشخص میکند. آیه، دو مطلب را میفهماند: یکی وحدتِ حقیقتِ همه انسانهاست؛ یکی بیان مصداق آن حقیقت واحده که آن حقیقت واحد یعنی آدم. اگر میفرمود ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾، [و بعد] ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ را نمیفرمود ما فقط یک مطلب را استفاده میکردیم، میفهمیدیم که یک حقیقت است؛ اما آن حقیقت چیست، مشخص نیست و اگر میفرمود «خلقکم من آدم» باز احتمال اینکه همسر او از جنس او نباشد هم میدادیم، این احتمال محتمل بود؛ اما حال که فرمود: ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ دو مطلب استفاده میشود: یکی اینکه همه شما اعم از زن و مرد یک حقیقتاید؛ دوم اینکه منشأ همه این افراد که یک حقیقتاند، آدم(علیه السلام) است.
شبهه وارد بر احتمال ازدواج فرزندان آدم(ع) با جن و ملائکه
پس این شبهه را اگر بخواهیم با ازدواج با نسل قبل حل بکنیم، این راه طولانی را باید طی بکنیم و همچنین اگر این شبهه را بخواهیم اینچنین بیان کنیم که شما را خداوند از آدم و از حوری بهشت آفرید یا از آدم و از جن خلق کرد که بعضی از نصوص دارند که از جن، خداوند فردی را خلق کرد که یکی از فرزندان آدم با او ازدواج کرد، بعضی از نصوص دارد که از حوری . در اینجا باید میفرمود «اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفسین»؛ شما از دو حقیقت خلق شدید، نه از یک حقیقت. مبدأ پیدایش شما یک حقیقت نیست. چه اینکه اگر ما آن روایات را جمع بکنیم، بگوییم هم روایاتی که میگوید از حوری خلق شدید درست است، هم روایاتی که میگوید از جن آفریده شدید درست است، جن و حوری و انسان جمعاً میشود سه حقیقت باید اینچنین میفرمود «خلقکم من نفوس» و بعد هم میفرمود «وبثّ منهم رجالاً کثیرا ونساء» یعنی از این نفوس کثیره یعنی حقایق کثیره، در حالی که نه سخن از نفسین است نه از نفوس سخنی است، نه از «منهم» سخنی است، معلوم میشود که آن جوابها هم خیلی مطابق با ظاهر نیست، چه از حوری یا از بنیالجان و امثالذلک باشد.
تفاوت انسان با سایر موجودات در صور نوعیه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنها هم روحشان با روح انسان فرق میکند، یک نوع که نیستند که. اگر نوع، متعدّد است برای اینکه صورت نوعیه فرق میکند، روح فرق میکند وگرنه مراحل بدنی، حیوانات هم اینچنیناند؛ حیوان با انسان در مراحل بدنی که شبیه هماند، مسئلهٴ نطفه و تولید و توالد و امثالذلک علقه و مُضغه شدن و ﴿فکسونا العظام لحماً﴾ و بعد جنین شدن و اینها شدن، در انسان و حیوان که فرقی نمیکند، حیوان هم در رَحِم مادرش این مراحل را طی میکند، انسان هم در رَحم مادرش همین مراحل را طی میکند. تنها فرقی که بین کودک انسانی و نوزاد حیوانی است، از آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است، که درباره خصوص انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ وگرنه آن مراحل قبلی که نطفه باشد، علقه باشد، مضغه باشد، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ باشد، جنین باشد اینها همه در یک گوسفند با یک انسان هست، در حیوانات دیگر با انسان هست. تمام فرق از آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است، تمام فرق آن است که خلق دیگر است وگرنه در این کارهای طبیعی و گذشتن دوران علقه و مضغه و جنین، بین انسان و حیوان فرقی نیست.
خطاب احسن الخالقین به واسطه خلقت احسن انسان
پرسش:...
پاسخ: اما ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نیست، چون «أحسن المخلوقین» به او افاضه نشده. وقتی خدا ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است که «أحسن المخلوقین» را بیافریند، وقتی «أحسن المخلوقین» را میآفریند که درباره انسان فرمود: ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ . انسان ولو به صورت بلال حبشی باشد ﴿فی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است؛ اما درباره طاووس با آن پَر زیبایی که دارد دیگر سخن از ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست. طاووس گفتند با اینکه پَرش زیباست، اگر یک گوشه این پَرش در لباس نمازگزار باشد، نماز باطل است، چون «ما لا یأکل لحم» است. احسن تقویم بودن، کار به زیبایی بدنی و بال و پَر ندارند.
تعارض روایات و عرضه آن به قرآن
خب، پس این احتمال که حوری به تنهایی آمده باشد یا جن به تنهایی آمده باشد یا باهم آمده باشند، با ظاهر آیات سازگار نیست. روایات هم که ملاحظه فرمودید متعارضاند، بعضی از روایات میفرمایند هرگز برادر و خواهر باهم ازدواج نکردند ، بعضی از روایات میفرماید که این اشکال ندارد، چون قبل از نزول حرمت بود ، پس این روایات متعارضاند و اگر ما نتوانستیم احدیالطایفتین را ترجیح بدهیم مرجع، قرآن کریم است و ظاهر آیه همین است و ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾.
میماند یک مسئله استبعاد و فطرت و اینها که پاسخش هم قبلاً گفته شد یعنی دینی که در مکه بود، دین فطری بود، با اینکه شراب هنوز حرام نبود، با اینکه روزه هنوز واجب نشد، زکات واجب نشد.
برابر نبودن مرام ادیان ساختگی با شرایع الهی
پرسش:...
پاسخ: آن روایاتی که هم از امام سجاد(علیه السلام) در احتجاج نقل کرد، هم از امام رضا(علیه السلام) نقل شد، این یک طایفه روایتی است که یکی از امام رضا(علیه السلام) است یکی از امام سجاد دیگر، این روایات را مبسوطاً مرحوم صاحب تفسیر نورالثقلین نقل کرده. این طایفه از روایات که یکی از امام رضا(علیه السلام) است، یکی از امام سجاد(علیه السلام) است، فرمودند این کاری که ما میگوییم برابر مرام مجوسیّت نیست، چون مجوس، بعد از نزول حرمت ازدواج محارم، مبتلا به این کار است ولی آن فرزندان آدم، قبل از نزول تحریم بودند .
رسوبات رسوم جاهلی و پافشاری برخی بر آن
پرسش:...
پاسخ: خب، بله روایت هم همین را میگوید دیگر، این روایتی که از امام سجاد(علیه السلام) صادر شد و آن که از امام رضا(علیه السلام) صادر شد، هر دو مضمونش این است که آن وقت حرام نبود مثل شراب، مثل خیلی از واجبها که اوایل واجب نبود، بعد واجب شد یا خیلی از محرّمات که اوایل محرّم نبود، بعد محرّم شد. یک سلسله کارهاست که ما براساس عادت، روی او خیلی پافشاری میکنیم. مثلاً اگر ـ معاذ الله ـ زنی از یک خانواده، آلوده بشود اعضای آن خانواده و آن قبیله، احساس ننگ میکنند. مردی اگر آلوده بشود، هیچ احساس ننگ نمیکنند، این همان رسومات جاهلیت است، هیچ فرقی ندارد. چطور اگر زنی از اعضای یک قبیله آلوده بشود اعضای آن قبیله احساس ننگ میکنند ولی مردی اگر آلوده بشود، احساس ننگ نمیکنند این حُکم، حُکم جاهلی است دیگر وگرنه اگر اسلام است که هر دو را تحریم کرده، اگر تازیانه هست برای هر دو هست، اگر رَجم هست برای هر دو هست، اینچنین نیست که فرقی داشته باشد. آن رسومات جاهلی در هر ملّتی کم و بیش هست. ما نباید آنچه را که خودمان بد میدانیم خیال بکنیم برای همیشه بد بود یا شرع هم همین را میگوید. ما باید دینی را ترسیم بکنیم که در مکه، سیزده سال به عنوان دین رسمی مسلمین بود، در آن روزه نبود، زکات نبود، جهاد نبود، خمس نبود و دهها مسائل فقهی دیگر نبود، به نام واجبات. در اوایل شراب حرام نبود، چه اینکه حجاب واجب نبود و خیلی از احکام محرّمهٴ بعدی حرام نبود، بعدها شده حرام. اینچنین نیست که همین دین، همان روزی که آمده همه واجبها را آورده و همه محرّمات را هم آورده درباره انسانهای اوّلی هم باز بشرح ایضاً [همچنین].
ورود مسیحیها در مساجد مسلمین حالا بعدها نهی کردند. قبلاً در همین آیهٴ سورهٴ «آلعمران» در بحث مباهله خواندیم که حدیثی است که مسیحیهای نجران وقتی وارد مدینه شدند موقع عبادتشان که فرارسید، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اصحابشان وارد مسجد شدند مشغول نماز، آنها هم آمدند در مسجد مشغول ناقوسزدن شدند که این حدیث را مرحوم امینالاسلام در مجمع هم نقل کرد که مسلمین حساسیتی روی این اصل نشان دادند، به رسول خدا عرض کردند مسیحیها که به زبان قرآن، اینها کافرند آنهم ناقوس، آنهم در مسجد. فرمود فعلاً بگذارید اینها کارشان را انجام بدهند . خب، یک وقت است که ورود مسیحی و ناقوس زدن مسیحی در مسجدالنبی که بعد از مسجدالحرام، افضل مساجد روی زمین است آزاد، بود بعدش هم نهی شد.
خلاف ظاهر بودن خلق زوج برای فرزندان آدم (علیهالسلام)
بنابراین اگر راههای فنّی را کسی طی کند، دیگر مشکلاتی آن چنان به میان نمیآید. البته اینکه ذات اقدس الهی از زمین، یک پسر و دختری را خلق کرده هیچ محال نیست، با اینها ازدواج کردند برای فرزندان آدم، این هیچ محال نیست؛ منتها خلاف ظاهر هست. حُکم، حُکم قطعی فلسفی یا نازلتر از او، مسئله ریاضی که نیست میشود ظهور. احتمال اینکه یک پسر و دختری از زمین ذات اقدس الهی خلق کرده باشد هست، حالا منتها خلاف ظاهر هست، اینچنین نیست که حالا مشکلی ایجاد بکند.
وجه بیان «رجالاً و نساءً» در آیه اول
میماند جملهٴ بعد که فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾، نفرمود «ذکوراً و اناثا». در بخشی از آیات، وقتی سخن از فرزندان به میان میآید، از مذکّر و مؤنث سخن میگوید. نظیر آیهٴ 49 و 50 سورهٴ «شوریٰ»، ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً﴾؛ خدا هر چه را بخواهد میآفریند، به هر که بخواهد دختر میدهد ﴿وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ﴾؛ به هر که بخواهد پسر میدهد ﴿أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً﴾؛ به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر میدهد ﴿وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾؛ به بعضیها نه پسر میدهد نه دختر ﴿إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ﴾. فرمود مردم سه دستهاند: بعضی را خدا فقط دختر میدهد؛ بعضی را فقط پسر میدهد؛ به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر، این سه دسته که بهرهمندند؛ گروه چهارم کسانیاند که اصلاً عقیماند.
خب، اینجا سخن از ذکور و اناث است. ولی در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» نفرمود «وبثّ منهما ذکوراً کثیرا و اناثا» [بلکه] فرمود: ﴿رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ سخن از رجال و نساست، نه سخن از مذکّر و مؤنث. شاید ناظر به این باشد که وقتی اول سوره، دستور تقوا میدهد، بعدش هم فرمانهای فراوانی درباره احکام الهی صادر میکند و مخاطبین اینها هم مکلّفاند، لذا به رجال و نساء عنوان فرمود، نه به مذکر و مؤنث: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً﴾ که این محور اصلی را به عنوان ازدواج بازگو فرمود، بعد حالا به دنبالش مسائل مالی و ارث و امثالذلک را ذکر میکند، یکی پس از دیگری.
«و الحمد لله رب العالمین»
- فطری و ثابت بودن خطوط کلی شریعت و متغیر بودن امور جزئی؛
- تفاوت انسان با سایر موجودات در صور نوعیه؛
- خطاب احسن الخالقین به واسطه خلقت احسن انسان.
-
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾ وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً﴿2﴾
بررسی ازدواج فرزندان بطن اول آدم (علیهالسلام) با همدیگر
چند مطلب، مربوط به آیهٴ قبل مانده است. مطلب اول این است که اگر فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) یک پسر و یک دختر بودند، هرگز نمیشد مسئلهٴ حلّیت را توجیه کرد ولو اینکه ما بگوییم در زمان گذشته و در شریعت اُولیٰ، ازدواج برادر و خواهر حلال بود، زیرا اگر ازدواج برادر و خواهر بر فرض، در شریعت اُولیٰ حلال باشد، همهٴ نسلهای بعدی هم باز برادر و خواهرند حتیالیوم، دیگر نمیشود گفت که مجوس قائل به حلّیت ازدواج محارماند بعد از نزول تحریم و جریان فرزندان آدم(علیهما السلام) براساس حلّیت ازدواج برادر و خواهرخواهد بود قبل از تحریم، چون همه برادر و خواهرند در کلّ عالم. ولی اینچنین که نبود، فرزندان آدم(سلام الله علیه) چندتا پسر بودند و چندتا دختر که در هر بَطنی مثلاً یک برادر و یک خواهر به دنیا میآمد، برادر و خواهر بطن اول با برادر و خواهر بطن دوم ازدواج کردند و مانند آن.
قهراً برادر و خواهر، در همان ازدواج اول باهم عقد ازدواج بستند. بقیه، دیگر پسرعموها و پسرداییها و امثالذلکاند، اینچنین نیست که مشکلی داشته باشد. پس در صورتی که فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) یک پسر و یک دختر باشند، این محذور به هیچ وجه قابل حل نیست؛ اما یک پسر و یک دختر که نبودند [بلکه] : چندتا پسر و چندتا دختر بودند، قهراً طبقهٴ سوم میشود بنیاعمام پسرعموها، پسرداییها، پسرخالهها، پسرعمهها و مانند آن. نسل اول، طبقه اول خود آدم و حوّا(علیهما السلام)اند، طبقه دوم، فرزندان آنها هستند، طبقه سوم، نوههای آنها هستند که اینها بنیاعماماند؛ پسرعمو، پسردایی، پسرخاله، پسرعمه و مانند آن.
فطری و ثابت بودن خطوط کلی شریعت و متغیر بودن امور جزئی
پرسش:...
پاسخ: خطوط کلی اعتقاد، مطابق با فطرت است، خطوط کلی اخلاق و حقوق و دین، مطابق فطرت است، اینها تغییرپذیر نیست؛ اما مسائل جزئی در زمان حضرت موسی(سلام الله علیه) بعضی از امور، بر بنیاسرائیل تحریم شد که فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ این در سورهٴ «نساء» بود. پس بعضی از امور، بر بعضی از ملل حرام میشود. زمان مسیح(سلام الله علیه) همان محرّمها، محلّل شد که در سورهٴ «آلعمران» فرمود من آمدم در حالی که: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ همان محرّمهای زمان موسی(علیه السلام) ، محلّل زمان عیسی(علیه السلام) میشود؛ هم آن حرام، مطابق با فطرت بود، هم این حلال، مطابق با فطرت است. در کیفیت تطابق احکام با فطرت به عرض رسید که فطرت در انسانها، نظیر فطرت فرشتهها نیست که ثابتِ محض باشد این (یک). در انسان، گذشته از فطرت توحیدی که برای روح اوست، طبیعت سیّار و متغیّری دارد که برای جنبهٴ بدن اوست که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ که این مربوط به فطرت اوست.
چون طبیعت او متغیّر است، شِرعه و منهاج طلب میکند؛ منتها این فطرت ثابت با آن طبیعت متغیّر در هر عصری خاصیّتی دارد، تقاضایی دارد. آن تقاضا مجموعاً به صورت خطوط کلی دین درمیآید که با اصل ثابت فطرت هماهنگ است. به صورت منهاج و شریعت درمیآید که با چهرهٴ متغیّر این انسان که رابطهٴ بین فطرت و طبیعت است تنظیم میشود، لذا دین الهی در آن سیزده سالی که در مکه حاکم بود و غیر از خطوط کلّی اخلاق و حقوق و فقه و غیر از اصلِ اصول دین، چیزی به عنوان روزه واجب نبود، چیزی به عنوان زکات واجب نبود، چیزی به عنوان جهاد و امثالذلک واجب نبود. خیلی از محرّمات بود که در مدینه حُکم حرمتشان نازل شده است، در مکه نیامده. آن وقتی که در مکّه حضرت تشریف داشتند یعنی در طیّ سیزده سال اسلام را به مردم عرضه کردند، آن اسلام هم مطابق با فطرت بود و در مدینه که آمدند همان فطرت هم ظهور بیشتری پیدا کرد. اینچنین نیست که آن شِرعه و منهاج هم تغییرناپذیر باشد، به دلیل همین اختلافی که در ادیان و شرایع هست.
بنابراین ممکن است چیزی در شریعتی حلال باشد، در شریعت دیگر حرام باشد، جزء خطوط کلّی دین نیست [بلکه] جزء خطوط جزئی دین است.
نقد و احتمال ازدواج فرزندان آدم (علیهالسلام) باباقیمانده نسلهای قبل
عمده آن است که در توجیه این ازدواج برادر و خواهر، چند وجه گفته شد: یکی از آن وجوه این است که ممکن است فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) با باقیماندههای نسل قبل ازدواج کرده باشند. چون براساس نصوص دیگر، قبل از آدم(سلام الله علیه) آدمی بود و افراد دیگری هم قبل از آدم خلق شده بودند و این نسل فعلی البته به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی میشود.
نقل کلام به نحوه ازدواج اولین دختر و پسر نسلهای قبلی
برابر این احتمال که از بقایای نسل قبلی کسانی بودند که فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) با آنها ازدواج کردند، این چندتا سؤال مطرح است. سؤال اول این است که آنها هم به همین سرنوشت مبتلایند، آن وقت نقل کلام در آن فرزندان آدمِ قبلی میکنیم، آنها چگونه باهم ازدواج کردند? حالا فرزندان این آدم، با بقایای نسل آدمِ قبلی ازدواج کردند، آن وقت نقل کلام در فرزندان آدم قبلی میکنیم، آنها چگونه باهم ازدواج کردند?
بررسی شبهه غیرمسئول و غیرمکلّف بودن نسلهای قبلی
یکی از چند راه، ممکن است به عنوان پاسخ این شبهه مطرح بشود. راه اول همان است که برخی پنداشتند که قبل از آدم و حوّا(علیهما السلام) انسانهایی زندگی میکردند ولی غیرمسئول و غیرمکلّف، چون مکلّف نبودند بنابراین شریعتی نداشتند، چون شریعتی نداشتند، سؤال مطرح نیست تا جواب گفته بشود.
تام نبودن بیان فوق و حجیت ائمه اطهار براساس روایات
این سخن تام نیست، برای اینکه همین روایاتی که میفرماید قبل از آدم(سلام الله علیه) آدم دیگری بود و خلق دیگری بودند، حضرت میفرماید: «و أنا الحجةُ علیهم» معلوم میشود آنها هم مکلّف بودند، حجّتی داشتند و تنها مقصود امام صادق(علیه السلام) نیست که فرمود من حجت بر آنها هستم یعنی ما عترت طاهره، یعنی انبیا و اولیا حجت بر آنها هستند. منظور شخصِ خود حضرت نیست، مثلاً آبا و اجدادش(علیهم السلام) مشمول این نباشند. همین روایتی که قبلاً در بحث روزهای قبل از خصال مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) خواندیم، این بود که فرمود قبل از این عالم و آدم، عالم و آدم دیگری بود «و أنا الحجةُ علیهم» و ظاهر حجت هم، همان حجت تشریعی و تکلیفی است، نه آن حجت تکوینی محض. پس این پاسخ کافی نیست و اگر چنین جواب داده بشود یعنی جواب دوم که آنها مکلّف بودند ولی در دین آنها ازدواج برادر و خواهر جایز بود، خب همان جواب را انسان دربارهٴ فرزندان خود آدم میدهد دیگر، فرقی که نمیکند.
بررسی احتمال ازدواج اولاد آدم با باقیمانده نسلهای قبلی
تنها احتمالی که هست راه سوم است و آن این است که بگوییم قبل از این آدم، آدم دیگری بود و آن آدم دیگر، همراهش دو نفرِ دیگر غیر از همسرش خلق شده بودند یعنی دوتا مرد و دوتا زن از اوّل خلق شدند و این چهار نفر، نسل اول را تشکیل میدهند[و] این چهار نفر باهم ازدواج کردند و فرزندان اینها هم محرم هم نبودند، بنیاعمام هم نبودند، بنیاخوال هم نبودند[بلکه] بیگانه محض بودند و ازدواج کردند. براساس این احتمال ما بتوانیم نسل قبل از توجیه بکنیم، بعد بگوییم از بقایای نسل قبل کسانی بودند که فرزندان آدم با آنها ازدواج کردند. تازه میشود خلاف ظاهر آیه، خلاف حُکم فقهی نخواهد بود، تازه میشود خلاف ظاهر آیه. چون ظاهر آیه این است که نسل فعلی که روی زمین زندگی میکنند به آدم و حوّا میرسند، برای اینکه فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ یکی و در اول هم فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ اگر با بقایای نسل قبلی فرزندان آدم ازدواج کردند، پس افرادی که فعلاً روی زمین زندگی میکنند ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ نیستند. چه اینکه یا باید گفت «من نفسین»اند یا با نفوساند و مانند آن، چه اینکه ﴿بَثَّ مِنْهُمَا﴾ هم نیست، بلکه «بثّ منهما و من غیرهما».
خلاف ظاهر آیات و روایات بودن احتمال فوق
بنابراین اگر ما همه این راهها را طی کردیم و احتمال داده شد که آن نسل قبلی، چهار نفر حداقل خلق شدند؛ دوتا مرد و دوتا زن، اینها باهم ازدواج کردند، فرزندان اینها بیگانه از هم بودند، هیچ رحامتی هم نداشتند و بعد باهم ازدواج کردند. اگر این احتمال که هیچ چیزی هم او را تأیید نمیکند نه آیه تأیید میکند نه روایت تأیید میکند ثابت بشود، تازه میشود خلاف ظاهر آیه که فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ و میشود خلاف روایات که فرمود: « کلّکم مِن آدم و آدمُ مِن تراب» روایات، ظهورشان از آیه بیشتر است؛ مجموع آیات و روایات این است که آنچه در روی زمین زندگی میکنند، به آدم(علیه السلام) منتهی میشوند، نه اینکه به آدم و انسانهای ماندهٴ از نسل قبل.
پرسش:...
پاسخ: بله ولی برای اینکه هم حقیقت واحده را بفهماند و هم شخص واحد را فرمود: ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾، اگر مسئلهٴ ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ نبود ما فقط یک مطلب را استفاده میکردیم و آن این است که همه انسانها یک حقیقت دارند؛ اما وقتی فرمود: ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ معلوم میشود که دو مطلب است: یکی اینکه همه انسانها یک حقیقت دارند، حتی همسر او هم از همان حقیقت است، مطلب دوم آن است که مصداق آن ﴿نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ آدم(علیه السلام) است. اگر میفرمود «یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من آدم»، بعد میفرمود همسرش را هم آفرید اینها باهم ازدواج کردند، ما از کجا میفهمیدیم همه افراد انسان یک حقیقت دارند ولی روایات هم این را مشخص کرد و آیه هم مشخص میکند. آیه، دو مطلب را میفهماند: یکی وحدتِ حقیقتِ همه انسانهاست؛ یکی بیان مصداق آن حقیقت واحده که آن حقیقت واحد یعنی آدم. اگر میفرمود ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾، [و بعد] ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ را نمیفرمود ما فقط یک مطلب را استفاده میکردیم، میفهمیدیم که یک حقیقت است؛ اما آن حقیقت چیست، مشخص نیست و اگر میفرمود «خلقکم من آدم» باز احتمال اینکه همسر او از جنس او نباشد هم میدادیم، این احتمال محتمل بود؛ اما حال که فرمود: ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ دو مطلب استفاده میشود: یکی اینکه همه شما اعم از زن و مرد یک حقیقتاید؛ دوم اینکه منشأ همه این افراد که یک حقیقتاند، آدم(علیه السلام) است.
شبهه وارد بر احتمال ازدواج فرزندان آدم(ع) با جن و ملائکه
پس این شبهه را اگر بخواهیم با ازدواج با نسل قبل حل بکنیم، این راه طولانی را باید طی بکنیم و همچنین اگر این شبهه را بخواهیم اینچنین بیان کنیم که شما را خداوند از آدم و از حوری بهشت آفرید یا از آدم و از جن خلق کرد که بعضی از نصوص دارند که از جن، خداوند فردی را خلق کرد که یکی از فرزندان آدم با او ازدواج کرد، بعضی از نصوص دارد که از حوری . در اینجا باید میفرمود «اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفسین»؛ شما از دو حقیقت خلق شدید، نه از یک حقیقت. مبدأ پیدایش شما یک حقیقت نیست. چه اینکه اگر ما آن روایات را جمع بکنیم، بگوییم هم روایاتی که میگوید از حوری خلق شدید درست است، هم روایاتی که میگوید از جن آفریده شدید درست است، جن و حوری و انسان جمعاً میشود سه حقیقت باید اینچنین میفرمود «خلقکم من نفوس» و بعد هم میفرمود «وبثّ منهم رجالاً کثیرا ونساء» یعنی از این نفوس کثیره یعنی حقایق کثیره، در حالی که نه سخن از نفسین است نه از نفوس سخنی است، نه از «منهم» سخنی است، معلوم میشود که آن جوابها هم خیلی مطابق با ظاهر نیست، چه از حوری یا از بنیالجان و امثالذلک باشد.
تفاوت انسان با سایر موجودات در صور نوعیه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنها هم روحشان با روح انسان فرق میکند، یک نوع که نیستند که. اگر نوع، متعدّد است برای اینکه صورت نوعیه فرق میکند، روح فرق میکند وگرنه مراحل بدنی، حیوانات هم اینچنیناند؛ حیوان با انسان در مراحل بدنی که شبیه هماند، مسئلهٴ نطفه و تولید و توالد و امثالذلک علقه و مُضغه شدن و ﴿فکسونا العظام لحماً﴾ و بعد جنین شدن و اینها شدن، در انسان و حیوان که فرقی نمیکند، حیوان هم در رَحِم مادرش این مراحل را طی میکند، انسان هم در رَحم مادرش همین مراحل را طی میکند. تنها فرقی که بین کودک انسانی و نوزاد حیوانی است، از آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است، که درباره خصوص انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ وگرنه آن مراحل قبلی که نطفه باشد، علقه باشد، مضغه باشد، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ باشد، جنین باشد اینها همه در یک گوسفند با یک انسان هست، در حیوانات دیگر با انسان هست. تمام فرق از آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است، تمام فرق آن است که خلق دیگر است وگرنه در این کارهای طبیعی و گذشتن دوران علقه و مضغه و جنین، بین انسان و حیوان فرقی نیست.
خطاب احسن الخالقین به واسطه خلقت احسن انسان
پرسش:...
پاسخ: اما ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نیست، چون «أحسن المخلوقین» به او افاضه نشده. وقتی خدا ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است که «أحسن المخلوقین» را بیافریند، وقتی «أحسن المخلوقین» را میآفریند که درباره انسان فرمود: ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ . انسان ولو به صورت بلال حبشی باشد ﴿فی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است؛ اما درباره طاووس با آن پَر زیبایی که دارد دیگر سخن از ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست. طاووس گفتند با اینکه پَرش زیباست، اگر یک گوشه این پَرش در لباس نمازگزار باشد، نماز باطل است، چون «ما لا یأکل لحم» است. احسن تقویم بودن، کار به زیبایی بدنی و بال و پَر ندارند.
تعارض روایات و عرضه آن به قرآن
خب، پس این احتمال که حوری به تنهایی آمده باشد یا جن به تنهایی آمده باشد یا باهم آمده باشند، با ظاهر آیات سازگار نیست. روایات هم که ملاحظه فرمودید متعارضاند، بعضی از روایات میفرمایند هرگز برادر و خواهر باهم ازدواج نکردند ، بعضی از روایات میفرماید که این اشکال ندارد، چون قبل از نزول حرمت بود ، پس این روایات متعارضاند و اگر ما نتوانستیم احدیالطایفتین را ترجیح بدهیم مرجع، قرآن کریم است و ظاهر آیه همین است و ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾.
میماند یک مسئله استبعاد و فطرت و اینها که پاسخش هم قبلاً گفته شد یعنی دینی که در مکه بود، دین فطری بود، با اینکه شراب هنوز حرام نبود، با اینکه روزه هنوز واجب نشد، زکات واجب نشد.
برابر نبودن مرام ادیان ساختگی با شرایع الهی
پرسش:...
پاسخ: آن روایاتی که هم از امام سجاد(علیه السلام) در احتجاج نقل کرد، هم از امام رضا(علیه السلام) نقل شد، این یک طایفه روایتی است که یکی از امام رضا(علیه السلام) است یکی از امام سجاد دیگر، این روایات را مبسوطاً مرحوم صاحب تفسیر نورالثقلین نقل کرده. این طایفه از روایات که یکی از امام رضا(علیه السلام) است، یکی از امام سجاد(علیه السلام) است، فرمودند این کاری که ما میگوییم برابر مرام مجوسیّت نیست، چون مجوس، بعد از نزول حرمت ازدواج محارم، مبتلا به این کار است ولی آن فرزندان آدم، قبل از نزول تحریم بودند .
رسوبات رسوم جاهلی و پافشاری برخی بر آن
پرسش:...
پاسخ: خب، بله روایت هم همین را میگوید دیگر، این روایتی که از امام سجاد(علیه السلام) صادر شد و آن که از امام رضا(علیه السلام) صادر شد، هر دو مضمونش این است که آن وقت حرام نبود مثل شراب، مثل خیلی از واجبها که اوایل واجب نبود، بعد واجب شد یا خیلی از محرّمات که اوایل محرّم نبود، بعد محرّم شد. یک سلسله کارهاست که ما براساس عادت، روی او خیلی پافشاری میکنیم. مثلاً اگر ـ معاذ الله ـ زنی از یک خانواده، آلوده بشود اعضای آن خانواده و آن قبیله، احساس ننگ میکنند. مردی اگر آلوده بشود، هیچ احساس ننگ نمیکنند، این همان رسومات جاهلیت است، هیچ فرقی ندارد. چطور اگر زنی از اعضای یک قبیله آلوده بشود اعضای آن قبیله احساس ننگ میکنند ولی مردی اگر آلوده بشود، احساس ننگ نمیکنند این حُکم، حُکم جاهلی است دیگر وگرنه اگر اسلام است که هر دو را تحریم کرده، اگر تازیانه هست برای هر دو هست، اگر رَجم هست برای هر دو هست، اینچنین نیست که فرقی داشته باشد. آن رسومات جاهلی در هر ملّتی کم و بیش هست. ما نباید آنچه را که خودمان بد میدانیم خیال بکنیم برای همیشه بد بود یا شرع هم همین را میگوید. ما باید دینی را ترسیم بکنیم که در مکه، سیزده سال به عنوان دین رسمی مسلمین بود، در آن روزه نبود، زکات نبود، جهاد نبود، خمس نبود و دهها مسائل فقهی دیگر نبود، به نام واجبات. در اوایل شراب حرام نبود، چه اینکه حجاب واجب نبود و خیلی از احکام محرّمهٴ بعدی حرام نبود، بعدها شده حرام. اینچنین نیست که همین دین، همان روزی که آمده همه واجبها را آورده و همه محرّمات را هم آورده درباره انسانهای اوّلی هم باز بشرح ایضاً [همچنین].
ورود مسیحیها در مساجد مسلمین حالا بعدها نهی کردند. قبلاً در همین آیهٴ سورهٴ «آلعمران» در بحث مباهله خواندیم که حدیثی است که مسیحیهای نجران وقتی وارد مدینه شدند موقع عبادتشان که فرارسید، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اصحابشان وارد مسجد شدند مشغول نماز، آنها هم آمدند در مسجد مشغول ناقوسزدن شدند که این حدیث را مرحوم امینالاسلام در مجمع هم نقل کرد که مسلمین حساسیتی روی این اصل نشان دادند، به رسول خدا عرض کردند مسیحیها که به زبان قرآن، اینها کافرند آنهم ناقوس، آنهم در مسجد. فرمود فعلاً بگذارید اینها کارشان را انجام بدهند . خب، یک وقت است که ورود مسیحی و ناقوس زدن مسیحی در مسجدالنبی که بعد از مسجدالحرام، افضل مساجد روی زمین است آزاد، بود بعدش هم نهی شد.
خلاف ظاهر بودن خلق زوج برای فرزندان آدم (علیهالسلام)
بنابراین اگر راههای فنّی را کسی طی کند، دیگر مشکلاتی آن چنان به میان نمیآید. البته اینکه ذات اقدس الهی از زمین، یک پسر و دختری را خلق کرده هیچ محال نیست، با اینها ازدواج کردند برای فرزندان آدم، این هیچ محال نیست؛ منتها خلاف ظاهر هست. حُکم، حُکم قطعی فلسفی یا نازلتر از او، مسئله ریاضی که نیست میشود ظهور. احتمال اینکه یک پسر و دختری از زمین ذات اقدس الهی خلق کرده باشد هست، حالا منتها خلاف ظاهر هست، اینچنین نیست که حالا مشکلی ایجاد بکند.
وجه بیان «رجالاً و نساءً» در آیه اول
میماند جملهٴ بعد که فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾، نفرمود «ذکوراً و اناثا». در بخشی از آیات، وقتی سخن از فرزندان به میان میآید، از مذکّر و مؤنث سخن میگوید. نظیر آیهٴ 49 و 50 سورهٴ «شوریٰ»، ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً﴾؛ خدا هر چه را بخواهد میآفریند، به هر که بخواهد دختر میدهد ﴿وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ﴾؛ به هر که بخواهد پسر میدهد ﴿أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً﴾؛ به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر میدهد ﴿وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾؛ به بعضیها نه پسر میدهد نه دختر ﴿إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ﴾. فرمود مردم سه دستهاند: بعضی را خدا فقط دختر میدهد؛ بعضی را فقط پسر میدهد؛ به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر، این سه دسته که بهرهمندند؛ گروه چهارم کسانیاند که اصلاً عقیماند.
خب، اینجا سخن از ذکور و اناث است. ولی در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» نفرمود «وبثّ منهما ذکوراً کثیرا و اناثا» [بلکه] فرمود: ﴿رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ سخن از رجال و نساست، نه سخن از مذکّر و مؤنث. شاید ناظر به این باشد که وقتی اول سوره، دستور تقوا میدهد، بعدش هم فرمانهای فراوانی درباره احکام الهی صادر میکند و مخاطبین اینها هم مکلّفاند، لذا به رجال و نساء عنوان فرمود، نه به مذکر و مؤنث: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً﴾ که این محور اصلی را به عنوان ازدواج بازگو فرمود، بعد حالا به دنبالش مسائل مالی و ارث و امثالذلک را ذکر میکند، یکی پس از دیگری.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است