- 695
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش سیزدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش سیزدهم"
- اثبات تطور افراد بشر در نوع واحد؛
- دلالت ادله بر وجود عوالم قبل از عالم و آدم فعلی؛
- خلقت بهشت و جهنم هم زمان با خلقت اولین عالم و آدم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
خلاصه مباحث گذشته
خلاصهٴ آن بحثی که دربارهٴ تحوّل انواع شده است، این است که به صورت قطعی و علمی بیان نشد که بشر از حیوان است بلاواسطه یا معالواسطه [بلکه] یک فرضیه است و بین فرضیهای که علوم بر آن مبتنی است با قضیهٴ بدیهی که نظری بر آن مبتنی است خیلی فرق است؛ قضیهٴ بدیهی، مفید یقین است ولی فرضیه مفید یقین نیست، این مطلب اول.
اثبات تطور افراد بشر در نوع واحد
مطلب دوم آنکه آنچه در علوم ثابت شده است و تا حدودی مجرّب است، تطوّر افراد نوعِ واحد است نه انواع. یعنی افرادِ یکنوع، درجاتی از کمال را یکی پس از دیگری طی کردهاند، نه اینکه نوعی تبدیل به نوع دیگر شده باشد. آنچه مشهود است تطوّرات افراد یک نوع است نه اینکه انواع، اصالتی نداشته باشند [و] نوعی از نوع دیگر تبدیل شده باشند که مثلاً اوّلین حیوانی که خلق شده حیوانِ آبی بود، بعد حیوانی که ذوحیاتین است یعنی هم در دریا زندگی میکند هم در صحرا، بعد حیوانات صحرایی، بعد هم درجات خاصّه را یکی پس از دیگری طی کردند و نوبت به انسان رسید، این مبرهن نیست. ولی آنچه مجرّب است، تطوّرات افراد یک نوع است، نه اینکه انواع یک جنس هم به همدیگر متحوّل شده باشند.
رد نظریه تکامل داروین
مطلب بعدی آن است که براساس این فرضیه داروین، الآن قرنهاست که بشر این حیوانات را میشناسد و با این حیوانات چه در باغ وحش چه غیر باغ وحش آشناست، زندگی آنها را جانورشناسان زیر پوشش دارند و در تعلیم و تربیت این حیوانات هم میکوشند ولی نشد که بالأخره بوزینهای، مبدأ پیدایش یک انسان بشود.
اعتبار ظاهر در نبود دلیل قاطع
مطلب سوم همان است که چندبار بازگو شد که اگر یک وقت برهان قطعی و ریاضی، قائم شد که الاولابد، بشر باید سابقهٴ نسلِ دیگر داشته باشد، آن وقت آیات به وسیله این برهان قطعی که دلیل لُبّی منفصل است حمل بر خلاف ظاهر میشود. مثل همه ادلهٴ لفظیه چه در مسائل فقهی، چه حقوقی، چه اخلاقی، چه مسائل دیگر، دلیل لفظی اگر نصّی بود بر ظاهر مقدم است، اگر اظهری بود بر ظاهر مقدم است، اگر برهان لُبّی قاطعی بود، قرینه میشود بر ظاهر لفظ، اگر عقلی بود بر نقلی، مقدّم است و مانند آن.
دلالت ادله بر وجود عوالم قبل از عالم و آدم فعلی
مطلب بعدی آن است که این پیدایش نسل که فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ و همچنین اینکه همهٴ افراد بشر به آدم(علیه السلام) منتهی میشوند، روایات فراوانی هست که میگوید گرچه نسل موجود، به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی میشوند که «کلّکم من آدم و آدمُ مِن تُراب» ؛ اما اینچنین نیست که آدم، اوّلین موجودی باشد که در روی زمین خلق شده و قبل از او آدمی نبود یا عالمی که بشرِ کنونی در او بهسر میبرد، اوّلین عالمی باشد که خدا آفریده اینچنین نیست، بلکه قبل از این عالم، عوالم دیگری را هم خدا آفرید و قبل از آدم(علیه السلام) آدمهای دیگری را هم آفرید، آنها هم نسلهایی داشتند منقرض شدند، نوبت به آدم و حوّا(علیهما السلام) رسید که مبدأ پیدایش نسل جدید شدند و بعد از اینکه قیامت، قیام کرد و این نسل فعلی سپری شد، باز ذات اقدس الهی زمینی، آسمانی، انسانی، زنی، مردی میآفریند و زندگی اینها را اداره میکند.
عدم تعارض روایات در دلالت بر موضوع
اینها چند طایفه از نصوص است که مربوط به پیدایش و پرورش انسانها، قبل از آدم(علیه السلام) در روی زمین و این روایات هم مختلفاند؛ اما مخالف هم نیستند تا معارض باشند، مختلفاند؛ هر کدام از دیدگاهی وارده شده است، نه اینکه مخالف هم باشند، چون اختلافشان قابل توجیه است پس مخالفتی ندارند تا معارض باشند.
بررسی روایات وارده در خصوص بحث
این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) از توحید ایشان هم نقل شد از خصال ایشان هم میخوانیم ولی نوع این روایات در خصال هم هست، گرچه در توحید هم بخشی از آنها را آوردند.
روایت اول از کتاب خصال
اوّلین روایات، در صفحه 358 کتاب خصال، باب سبعه چون ایشان براساس این اعداد و ارقام، این ابواب را تنظیم کردند، باب سبعه یکی از آن عناوین باب سبعه این است که «خلق الله عزّ و جل فی الأرض مُنذ خلقها سبعة عالمین»؛ ذات اقدس الهی از آن روزی که در زمین، بشر را خلق کرد یا عالم را خلق کرد، هفت عالم آفرید که انسانهای موجود در این عالم، جزء هشتمین عالم محسوب میشوند.
دلالت روایت بر آفرینش عوالم هشتگانه
روایتی است که چند مطلب را دربردارد؛ آن روایت را علاء بن رزین از محمدبنمسلم نقل میکند «قال سمعت أباجعفر(علیهم السلام) یقول: لقد خلق الله عزّ و جل فی الأرض مُنذ خلقها سبعة عالمین»؛ هفت عالم آفرید که «لیس هم من وُلد آدم»؛ آنها از فرزندان آدم نیستند، قهراً این عالم کنونی هشتمین عالم خواهد بود.
«خلقهم من أدیم الأرض»؛ اینها را از سفرهٴ زمین، خدا خلق کرد «فأسکَنَهم فیها واحداً بعدَ واحدٍ مع عالَمه»؛ هر کدام از اینها را یکی پس از دیگری به دنیا آورد و هر کدام از اینها در عالم مخصوص خودشان زندگی میکردند «ثم خلق الله عزّ و جل آدم أبا هذا البشر» که این نشانهٴ خوبی است و ظهور خوبی دارد که نسل فعلی، به آدم(علیه السلام) منتهی میشود و این آدم، آدم شخصی است نه آدم نوعی. «ثم خلق الله عزّ و جل آدم أبا هذا البشر و خلق ذریّته منه» این مربوط به عوالم هشتگانه که ما فعلاً در هشتمین عالم زندگی میکنیم.
خلقت بهشت و جهنم هم زمان با خلقت اولین عالم و آدم
مطلب دیگر فرمود: «و لا والله ما خلت الجنّة من أرواح المؤمنین مُنذ خلقها و لا خلت النار من أرواح الکفار والعصاة مُنذ خلقها» یعنی نه به خدا قسم، که حالا یا «لا» زائده است یا نه، زائده نیست به هر حال همان دو بیانی که در نظیر ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ و امثالذلک است. فرمود بهشت از آن وقتی که خدا او را خلق کرد، هرگز از ارواح مؤمنین خالی نبود و جهنم از آن وقتی را که ذات اقدس الهی او را آفرید از ارواح کفار و معصیتکاران خالی نبود یعنی چون بهشت و جهنم الآن مخلوقاند؛ از دیرزمان، مؤمنینی که مُردند وارد بهشت شدند، کافرانی هم که مُردند وارد جهنم شدند، معصیتکاران هم وارد جهنم شدند، گرچه این بخش دوم یک معنای عمیقتری هم دارد یعنی هماکنون مؤمنین شما هم در بهشتاند و عاصین و کافرانی که در روی زمین زندگی میکنند، هماکنون هم در جهنماند؛ اما آن معنایی که قدری ظاهرتر است و سادهتر، همان معنای اوّلی است که فرمود: «ما خلت الجنّة من أرواح المؤمنین مُنذ خلقها و لا خلت النار من أرواح الکفار والعصاة مُنذ خلقها عزّ و جل».
دلالت روایت بر تداوم خلقت آدم و عالم بعدی
بخش سوم این است که فرمود: «لعلکم ترون أنّه کان یوم القیامه و صَیَّرَ الله ابدان اهل الجنة مع أرواحهم فی الجنة و صَیَّرَ أبدان أهل النار مع ارواحهم فی النار أن الله عزّ و جل لا یعبد فی بلاده و لا یخلق خلقاً یعبدونه و یوحّدونه و یُعظّّمونه»؛ آیا شما اینچنین میبینید که وقتی این نظام منقرض شد، مؤمنین با ابدانشان به بهشت رفتند، کافران با ابدانشان به جهنم رفتند، دیگر هیچ کسی را خدا در روی زمین خلق نمیکند که خدا را عبادت کنند و او را تعظیم کنند و گرامی بدارند، اینچنین خیال میکنید؟ این طور نیست «بلیٰ والله لیخلقن الله خلقاً من غیر فحولة و اناث یعبدونه و یوحّدونه و یُعظّمونه»؛ بعد از اینکه شما منقرض شدید و از بین رفتید، خداوند خلقی را بدون پدر و مادر میآفریند که این خلق، بالأخره برنامههای آینده را اداره میکنند و روی زمین زندگی میکنند، مثل شما که شما در هشتمین عالم زندگی میکنید، بعد از شما هم نهمین عالمیها میرسند و ممکن است بعد از آنها هم، دهمین عالم برسد. او «دائم الفضل و الفیض علی البریّة» است او «کلّ منّه قدیم» است، اینچنین نیست که بشود گذشتهٴ مشخص یا آیندهٴ مشخصی داشت که فیضی که مربوط به جهان طبیعت است این قطع بشود، اینچنین نیست. فیضهایی به طور تدریج و تکامل باید در عالم طبیعت و دنیا ظهور کند، این فیض قطع نمیشود، چون در بهشت دیگر جا برای تکامل عملی نیست؛ هر کس هر چه دارد همان را داراست، کمال علمی در بهشت کشف میشود؛ اما راهِ تحصیل و جهاد و اجتهاد و امثالذلک دیگر در بهشت نیست. برای اینکه این سلسله از امور تکاملی قطع نشود، بعد از انقراض این هشتمین عالم، ذات اقدس الهی عالم نُهم را هم میآفریند، افرادی را در عالم نُهم خلق میکند که او را عبادت کنند، همین بیانی که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ درباره عالمهای نُهم به بعد هم هست.
«بلیٰ والله لیخلقن الله خلقاً من غیر فحولة و لا اناث یعبدونه و یوحّدونه و یعظّمونه و یخلق لهم أرضاً تحملهم و سماء تظلّهم»؛ یک آسمان و زمین دیگری، چون این مجموعه عوض میشود. آنگاه به این دو جمله از دو بخش قرآن حضرت استشهاد میکند، میفرماید که «الیس الله عزّ و جل یقول ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ » قیامت که قیام میکند آسمان وزمین دگرگون میشود و باز به آیه دیگر تمسّک میفرماید: «وقال الله عزّ و جلّ ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ » ظاهر این آیه این است که منکران معاد، دربارهٴ آیندهٴ بشر شک داشتند که بشر یک حیات بعد از مرگی دارد. میفرماید آیا ما با آفرینش خلق اول خسته شدیم، اینچنین نیست ما توان آن را داریم ولی اینها در لَبس و التباس و اشتباهاند: ﴿بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ ظاهر این آیه آن است که خلق جدیدی به نام قیامت و معاد هست و اینها در تردیدند. ولی از اطلاق این آیه، امام باقر(سلام الله علیه) طبق این نقل استفاده میکند که کسانی که خیال میکنند وقتی دنیا منقرض شد، خودشان منقرض شدند کلّ جهان طبیعت هم منقرض میشود، اینها ﴿فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ این طور نیست اینها در التباساند بلکه خداوند یک آسمان دیگر و زمین دیگر و دنیایی دیگر میآفریند، نظیر همین دنیای شما تا او را عبادت کنند، تعظیم کنند و امثالذلک که قهراً میشود نُهمین آدم و میشود نُهمین عالم.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون در همین روایت دو مطلب آمده: یکی اینکه این زمینِ شما تبدیل میشود به زمین دیگر، این یکی؛ یکی اینکه خداوند برای نسل دیگر «یخلق لهم أرضاً تحملهم و سماء تظلّهم» قهراً آن آسمان و زمین جدید برای آنها خلق میشود، ما با این مجموعه میرویم؛ این مجموعهای که فعلاً با ماست و ما با این مجموعهایم ما باهم به معاد میرویم، چون این زمین باید با ما بیاید که یا شهادت بدهد یا شکایت کند یا شفاعت کند و مانند آن، ما با همین مجموعه تبدیل میشویم.
اشراف حجیت حضرات ائمه (علیهمالسلام) بر کل عالم
در صفحهٴ [کتاب خصال] 639 باب <اثنی عشر ألف> عالم این است: «عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال ان لله عزّ و جل اثنی عشر ألف عالم»؛ دوازده هزار عالم هست «کلّ عالمٍ منهم اکبر من سبع سماوات و سبع أرضین»؛ هر کدام از آنها، از این سماوات سبع و أرضین سبع بزرگترند «ما تریٰ عالم منهم أن لله عزّ و جل عالماً غیرهم»؛ فرمود خداوند، دوازده هزار عالم دارد که هر کدام از اینها از عوالم دیگر بیخبرند «ما تریٰ عالمٌ» یعنی هیچ عالمی، هیچ جهانی از جهان دیگر خبر ندارد که چنین چیزی هست «و أنا الحجة علیهم» این از آن تعبیرات بلند عترت طاهرین(علیهم السلام) است. فرمود من حجت خدایم بر این دوازده هزار عالم، این معلوم میشود براساس وجود عنصری و وجود مادّی و طبیعی حُکم نمیکند، این یک حساب دیگری است. این «و أنا الحجة علیهم» نشانهٴ سعهٴ روح ولایت این خاندان است. البته در هر عالمی، اینها حضور و ظهور دارند، نوّابی دارند همان طوری که وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) الآن کلّ عالم را با نایبانش اداره میکند و خودش اشراف بر همه دارد، اینها نسبت به عوالم دیگر هم همین طور است، فرمود: «و أنا الحجة علیهم».
بررسی روایت دوم از کتاب شریف خصال
روایت بعدی که آخرین روایت کتاب خصال است در صفحه 652 زیر عنوان «ألف، ألف عالم». کلمهٴ میلیون سابقاً رواج نبود این رقم، اگر کسی میخواست از میلیون حرف بزند، میگفتند این ألف، ألف میکند، این مبالغه است. یا میخواستند بگویند فلان کس اغراقگوست یا خیلی مُفرط است یا داعیهای دارد، میگفتند او ألف، ألف میکند. ألف، ألف یعنی یک میلیون، قبلاً میگفتند هزار هزار. در این حدیث که فرمود: «خلق الله تبارک وتعالی ألف ألف عالم و ألف ألف آدم» این بیان را دارد، جابر میگوید «سألت أبا جعفر(علیهم السلام) عن قول الله عزّ و جل ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ » این کریمه یک معنای مشهور و معروفی دارد که در بین مفسّران، رواج دارد و ظاهرش هم همین است یعنی آیا ما از آفرینش خلق اول که دنیاست، خسته شدیم که نتوانیم و عاجز باشیم از اعادهٴ اشیاء در قیامت و معاد، این طور نیست. بلکه ما میتوانیم از طرف ما عجزی نیست، بلکه آنها در اشتباهاند ﴿بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ این معنایی است معروف. اما طبق این بیان، امام باقر(سلام الله علیه) جواب جابر را که از اصحاب سرّ حضرت است، به سبک دیگر میدهد. میفرماید: «یا جابر! تأویل ذلک» این است که «أن الله عزّ و جل اذا أفنی هذا الخلق و هذا العالم»؛ وقتی این مجموعه را افنا کرد و از بین برد «و أسکن أهلَ الجنة الجنةَ و أهلَ النار النارَ»؛ وقتی قیامت اینها را تنظیم کرد «جدّد الله عزّ و جل عالَماً غیر هذا العالم و جدّد عالَماً مِن غیر فحولة و لا اناث»؛ فرمود یک عالم دیگری غیر از این عالم میآورد و یک نسل دیگری غیر از این نسل میآورد، بدون اینکه آنها فرزندان پدر و مادری باشند یعنی همان طوری که آدم(سلام الله علیه) «مِن غیر فحولة و اناث» بود، نسلهایی که بعد از انقراض این عالم و این نسل به دنیا میآیند، آنها هم از طین و تراب و مانند آن هستند، دیگر فرزند کسی نیستند.
«و خلق لهم أرض غیر هذه الأرض تحملهم و سماء غیر هذه السماء تظلّهم»؛ برای اینها یک آسمان و زمین دیگری میآفریند، «لعلّک تریٰ» حضرت طبق این نقل به جابر فرمود: «لعلک تریٰ أن الله عزّ و جل إنّما خلق هذا العالم الواحد»؛ خیال کردی فقط خدا همین یک عالم را آفرید «و تریٰ أن الله عزّ و جل لم یخلق بشراً غیرکم»؛ غیر از شما بشر دیگر خلق نکرد، این طور نیست «بل والله لقد خلق الله تبارک و تعالیٰ ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت فی آخر تلک العوالم و اولئک الآدمیین» . حالا بعد از ما نوبت به میلیون و یک میرسد، ما در آخرین عالم یعنی آخرین عالم این یک میلیون قرار داریم، بعد از ما تازه میلیون دوم شروع میشود، معلوم نیست که آنها هم آخرین نسل باشند.
دلالت روایت بر استمرار فیض الهی
بنابراین او فیضش مستمرّ است، دائم است و این نشئه طبیعت که آماده است برای تکامل و هر کس به هر جایی رسید از این دالان ورودی طبیعت به هر جایی رسید، آمد در این نشئهای که هم گناه ممکن است، هم اطاعت ممکن است، آمد با جهاد و اجتهاد به جایی رسید این نشئه، زوالپذیر است شخصاً؛ اما نوعاً باقی است، به این صورت درمیآید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اثبات تطور افراد بشر در نوع واحد؛
- دلالت ادله بر وجود عوالم قبل از عالم و آدم فعلی؛
- خلقت بهشت و جهنم هم زمان با خلقت اولین عالم و آدم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
خلاصه مباحث گذشته
خلاصهٴ آن بحثی که دربارهٴ تحوّل انواع شده است، این است که به صورت قطعی و علمی بیان نشد که بشر از حیوان است بلاواسطه یا معالواسطه [بلکه] یک فرضیه است و بین فرضیهای که علوم بر آن مبتنی است با قضیهٴ بدیهی که نظری بر آن مبتنی است خیلی فرق است؛ قضیهٴ بدیهی، مفید یقین است ولی فرضیه مفید یقین نیست، این مطلب اول.
اثبات تطور افراد بشر در نوع واحد
مطلب دوم آنکه آنچه در علوم ثابت شده است و تا حدودی مجرّب است، تطوّر افراد نوعِ واحد است نه انواع. یعنی افرادِ یکنوع، درجاتی از کمال را یکی پس از دیگری طی کردهاند، نه اینکه نوعی تبدیل به نوع دیگر شده باشد. آنچه مشهود است تطوّرات افراد یک نوع است نه اینکه انواع، اصالتی نداشته باشند [و] نوعی از نوع دیگر تبدیل شده باشند که مثلاً اوّلین حیوانی که خلق شده حیوانِ آبی بود، بعد حیوانی که ذوحیاتین است یعنی هم در دریا زندگی میکند هم در صحرا، بعد حیوانات صحرایی، بعد هم درجات خاصّه را یکی پس از دیگری طی کردند و نوبت به انسان رسید، این مبرهن نیست. ولی آنچه مجرّب است، تطوّرات افراد یک نوع است، نه اینکه انواع یک جنس هم به همدیگر متحوّل شده باشند.
رد نظریه تکامل داروین
مطلب بعدی آن است که براساس این فرضیه داروین، الآن قرنهاست که بشر این حیوانات را میشناسد و با این حیوانات چه در باغ وحش چه غیر باغ وحش آشناست، زندگی آنها را جانورشناسان زیر پوشش دارند و در تعلیم و تربیت این حیوانات هم میکوشند ولی نشد که بالأخره بوزینهای، مبدأ پیدایش یک انسان بشود.
اعتبار ظاهر در نبود دلیل قاطع
مطلب سوم همان است که چندبار بازگو شد که اگر یک وقت برهان قطعی و ریاضی، قائم شد که الاولابد، بشر باید سابقهٴ نسلِ دیگر داشته باشد، آن وقت آیات به وسیله این برهان قطعی که دلیل لُبّی منفصل است حمل بر خلاف ظاهر میشود. مثل همه ادلهٴ لفظیه چه در مسائل فقهی، چه حقوقی، چه اخلاقی، چه مسائل دیگر، دلیل لفظی اگر نصّی بود بر ظاهر مقدم است، اگر اظهری بود بر ظاهر مقدم است، اگر برهان لُبّی قاطعی بود، قرینه میشود بر ظاهر لفظ، اگر عقلی بود بر نقلی، مقدّم است و مانند آن.
دلالت ادله بر وجود عوالم قبل از عالم و آدم فعلی
مطلب بعدی آن است که این پیدایش نسل که فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ و همچنین اینکه همهٴ افراد بشر به آدم(علیه السلام) منتهی میشوند، روایات فراوانی هست که میگوید گرچه نسل موجود، به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی میشوند که «کلّکم من آدم و آدمُ مِن تُراب» ؛ اما اینچنین نیست که آدم، اوّلین موجودی باشد که در روی زمین خلق شده و قبل از او آدمی نبود یا عالمی که بشرِ کنونی در او بهسر میبرد، اوّلین عالمی باشد که خدا آفریده اینچنین نیست، بلکه قبل از این عالم، عوالم دیگری را هم خدا آفرید و قبل از آدم(علیه السلام) آدمهای دیگری را هم آفرید، آنها هم نسلهایی داشتند منقرض شدند، نوبت به آدم و حوّا(علیهما السلام) رسید که مبدأ پیدایش نسل جدید شدند و بعد از اینکه قیامت، قیام کرد و این نسل فعلی سپری شد، باز ذات اقدس الهی زمینی، آسمانی، انسانی، زنی، مردی میآفریند و زندگی اینها را اداره میکند.
عدم تعارض روایات در دلالت بر موضوع
اینها چند طایفه از نصوص است که مربوط به پیدایش و پرورش انسانها، قبل از آدم(علیه السلام) در روی زمین و این روایات هم مختلفاند؛ اما مخالف هم نیستند تا معارض باشند، مختلفاند؛ هر کدام از دیدگاهی وارده شده است، نه اینکه مخالف هم باشند، چون اختلافشان قابل توجیه است پس مخالفتی ندارند تا معارض باشند.
بررسی روایات وارده در خصوص بحث
این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) از توحید ایشان هم نقل شد از خصال ایشان هم میخوانیم ولی نوع این روایات در خصال هم هست، گرچه در توحید هم بخشی از آنها را آوردند.
روایت اول از کتاب خصال
اوّلین روایات، در صفحه 358 کتاب خصال، باب سبعه چون ایشان براساس این اعداد و ارقام، این ابواب را تنظیم کردند، باب سبعه یکی از آن عناوین باب سبعه این است که «خلق الله عزّ و جل فی الأرض مُنذ خلقها سبعة عالمین»؛ ذات اقدس الهی از آن روزی که در زمین، بشر را خلق کرد یا عالم را خلق کرد، هفت عالم آفرید که انسانهای موجود در این عالم، جزء هشتمین عالم محسوب میشوند.
دلالت روایت بر آفرینش عوالم هشتگانه
روایتی است که چند مطلب را دربردارد؛ آن روایت را علاء بن رزین از محمدبنمسلم نقل میکند «قال سمعت أباجعفر(علیهم السلام) یقول: لقد خلق الله عزّ و جل فی الأرض مُنذ خلقها سبعة عالمین»؛ هفت عالم آفرید که «لیس هم من وُلد آدم»؛ آنها از فرزندان آدم نیستند، قهراً این عالم کنونی هشتمین عالم خواهد بود.
«خلقهم من أدیم الأرض»؛ اینها را از سفرهٴ زمین، خدا خلق کرد «فأسکَنَهم فیها واحداً بعدَ واحدٍ مع عالَمه»؛ هر کدام از اینها را یکی پس از دیگری به دنیا آورد و هر کدام از اینها در عالم مخصوص خودشان زندگی میکردند «ثم خلق الله عزّ و جل آدم أبا هذا البشر» که این نشانهٴ خوبی است و ظهور خوبی دارد که نسل فعلی، به آدم(علیه السلام) منتهی میشود و این آدم، آدم شخصی است نه آدم نوعی. «ثم خلق الله عزّ و جل آدم أبا هذا البشر و خلق ذریّته منه» این مربوط به عوالم هشتگانه که ما فعلاً در هشتمین عالم زندگی میکنیم.
خلقت بهشت و جهنم هم زمان با خلقت اولین عالم و آدم
مطلب دیگر فرمود: «و لا والله ما خلت الجنّة من أرواح المؤمنین مُنذ خلقها و لا خلت النار من أرواح الکفار والعصاة مُنذ خلقها» یعنی نه به خدا قسم، که حالا یا «لا» زائده است یا نه، زائده نیست به هر حال همان دو بیانی که در نظیر ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ و امثالذلک است. فرمود بهشت از آن وقتی که خدا او را خلق کرد، هرگز از ارواح مؤمنین خالی نبود و جهنم از آن وقتی را که ذات اقدس الهی او را آفرید از ارواح کفار و معصیتکاران خالی نبود یعنی چون بهشت و جهنم الآن مخلوقاند؛ از دیرزمان، مؤمنینی که مُردند وارد بهشت شدند، کافرانی هم که مُردند وارد جهنم شدند، معصیتکاران هم وارد جهنم شدند، گرچه این بخش دوم یک معنای عمیقتری هم دارد یعنی هماکنون مؤمنین شما هم در بهشتاند و عاصین و کافرانی که در روی زمین زندگی میکنند، هماکنون هم در جهنماند؛ اما آن معنایی که قدری ظاهرتر است و سادهتر، همان معنای اوّلی است که فرمود: «ما خلت الجنّة من أرواح المؤمنین مُنذ خلقها و لا خلت النار من أرواح الکفار والعصاة مُنذ خلقها عزّ و جل».
دلالت روایت بر تداوم خلقت آدم و عالم بعدی
بخش سوم این است که فرمود: «لعلکم ترون أنّه کان یوم القیامه و صَیَّرَ الله ابدان اهل الجنة مع أرواحهم فی الجنة و صَیَّرَ أبدان أهل النار مع ارواحهم فی النار أن الله عزّ و جل لا یعبد فی بلاده و لا یخلق خلقاً یعبدونه و یوحّدونه و یُعظّّمونه»؛ آیا شما اینچنین میبینید که وقتی این نظام منقرض شد، مؤمنین با ابدانشان به بهشت رفتند، کافران با ابدانشان به جهنم رفتند، دیگر هیچ کسی را خدا در روی زمین خلق نمیکند که خدا را عبادت کنند و او را تعظیم کنند و گرامی بدارند، اینچنین خیال میکنید؟ این طور نیست «بلیٰ والله لیخلقن الله خلقاً من غیر فحولة و اناث یعبدونه و یوحّدونه و یُعظّمونه»؛ بعد از اینکه شما منقرض شدید و از بین رفتید، خداوند خلقی را بدون پدر و مادر میآفریند که این خلق، بالأخره برنامههای آینده را اداره میکنند و روی زمین زندگی میکنند، مثل شما که شما در هشتمین عالم زندگی میکنید، بعد از شما هم نهمین عالمیها میرسند و ممکن است بعد از آنها هم، دهمین عالم برسد. او «دائم الفضل و الفیض علی البریّة» است او «کلّ منّه قدیم» است، اینچنین نیست که بشود گذشتهٴ مشخص یا آیندهٴ مشخصی داشت که فیضی که مربوط به جهان طبیعت است این قطع بشود، اینچنین نیست. فیضهایی به طور تدریج و تکامل باید در عالم طبیعت و دنیا ظهور کند، این فیض قطع نمیشود، چون در بهشت دیگر جا برای تکامل عملی نیست؛ هر کس هر چه دارد همان را داراست، کمال علمی در بهشت کشف میشود؛ اما راهِ تحصیل و جهاد و اجتهاد و امثالذلک دیگر در بهشت نیست. برای اینکه این سلسله از امور تکاملی قطع نشود، بعد از انقراض این هشتمین عالم، ذات اقدس الهی عالم نُهم را هم میآفریند، افرادی را در عالم نُهم خلق میکند که او را عبادت کنند، همین بیانی که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ درباره عالمهای نُهم به بعد هم هست.
«بلیٰ والله لیخلقن الله خلقاً من غیر فحولة و لا اناث یعبدونه و یوحّدونه و یعظّمونه و یخلق لهم أرضاً تحملهم و سماء تظلّهم»؛ یک آسمان و زمین دیگری، چون این مجموعه عوض میشود. آنگاه به این دو جمله از دو بخش قرآن حضرت استشهاد میکند، میفرماید که «الیس الله عزّ و جل یقول ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ » قیامت که قیام میکند آسمان وزمین دگرگون میشود و باز به آیه دیگر تمسّک میفرماید: «وقال الله عزّ و جلّ ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ » ظاهر این آیه این است که منکران معاد، دربارهٴ آیندهٴ بشر شک داشتند که بشر یک حیات بعد از مرگی دارد. میفرماید آیا ما با آفرینش خلق اول خسته شدیم، اینچنین نیست ما توان آن را داریم ولی اینها در لَبس و التباس و اشتباهاند: ﴿بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ ظاهر این آیه آن است که خلق جدیدی به نام قیامت و معاد هست و اینها در تردیدند. ولی از اطلاق این آیه، امام باقر(سلام الله علیه) طبق این نقل استفاده میکند که کسانی که خیال میکنند وقتی دنیا منقرض شد، خودشان منقرض شدند کلّ جهان طبیعت هم منقرض میشود، اینها ﴿فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ این طور نیست اینها در التباساند بلکه خداوند یک آسمان دیگر و زمین دیگر و دنیایی دیگر میآفریند، نظیر همین دنیای شما تا او را عبادت کنند، تعظیم کنند و امثالذلک که قهراً میشود نُهمین آدم و میشود نُهمین عالم.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون در همین روایت دو مطلب آمده: یکی اینکه این زمینِ شما تبدیل میشود به زمین دیگر، این یکی؛ یکی اینکه خداوند برای نسل دیگر «یخلق لهم أرضاً تحملهم و سماء تظلّهم» قهراً آن آسمان و زمین جدید برای آنها خلق میشود، ما با این مجموعه میرویم؛ این مجموعهای که فعلاً با ماست و ما با این مجموعهایم ما باهم به معاد میرویم، چون این زمین باید با ما بیاید که یا شهادت بدهد یا شکایت کند یا شفاعت کند و مانند آن، ما با همین مجموعه تبدیل میشویم.
اشراف حجیت حضرات ائمه (علیهمالسلام) بر کل عالم
در صفحهٴ [کتاب خصال] 639 باب <اثنی عشر ألف> عالم این است: «عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال ان لله عزّ و جل اثنی عشر ألف عالم»؛ دوازده هزار عالم هست «کلّ عالمٍ منهم اکبر من سبع سماوات و سبع أرضین»؛ هر کدام از آنها، از این سماوات سبع و أرضین سبع بزرگترند «ما تریٰ عالم منهم أن لله عزّ و جل عالماً غیرهم»؛ فرمود خداوند، دوازده هزار عالم دارد که هر کدام از اینها از عوالم دیگر بیخبرند «ما تریٰ عالمٌ» یعنی هیچ عالمی، هیچ جهانی از جهان دیگر خبر ندارد که چنین چیزی هست «و أنا الحجة علیهم» این از آن تعبیرات بلند عترت طاهرین(علیهم السلام) است. فرمود من حجت خدایم بر این دوازده هزار عالم، این معلوم میشود براساس وجود عنصری و وجود مادّی و طبیعی حُکم نمیکند، این یک حساب دیگری است. این «و أنا الحجة علیهم» نشانهٴ سعهٴ روح ولایت این خاندان است. البته در هر عالمی، اینها حضور و ظهور دارند، نوّابی دارند همان طوری که وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) الآن کلّ عالم را با نایبانش اداره میکند و خودش اشراف بر همه دارد، اینها نسبت به عوالم دیگر هم همین طور است، فرمود: «و أنا الحجة علیهم».
بررسی روایت دوم از کتاب شریف خصال
روایت بعدی که آخرین روایت کتاب خصال است در صفحه 652 زیر عنوان «ألف، ألف عالم». کلمهٴ میلیون سابقاً رواج نبود این رقم، اگر کسی میخواست از میلیون حرف بزند، میگفتند این ألف، ألف میکند، این مبالغه است. یا میخواستند بگویند فلان کس اغراقگوست یا خیلی مُفرط است یا داعیهای دارد، میگفتند او ألف، ألف میکند. ألف، ألف یعنی یک میلیون، قبلاً میگفتند هزار هزار. در این حدیث که فرمود: «خلق الله تبارک وتعالی ألف ألف عالم و ألف ألف آدم» این بیان را دارد، جابر میگوید «سألت أبا جعفر(علیهم السلام) عن قول الله عزّ و جل ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ » این کریمه یک معنای مشهور و معروفی دارد که در بین مفسّران، رواج دارد و ظاهرش هم همین است یعنی آیا ما از آفرینش خلق اول که دنیاست، خسته شدیم که نتوانیم و عاجز باشیم از اعادهٴ اشیاء در قیامت و معاد، این طور نیست. بلکه ما میتوانیم از طرف ما عجزی نیست، بلکه آنها در اشتباهاند ﴿بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ این معنایی است معروف. اما طبق این بیان، امام باقر(سلام الله علیه) جواب جابر را که از اصحاب سرّ حضرت است، به سبک دیگر میدهد. میفرماید: «یا جابر! تأویل ذلک» این است که «أن الله عزّ و جل اذا أفنی هذا الخلق و هذا العالم»؛ وقتی این مجموعه را افنا کرد و از بین برد «و أسکن أهلَ الجنة الجنةَ و أهلَ النار النارَ»؛ وقتی قیامت اینها را تنظیم کرد «جدّد الله عزّ و جل عالَماً غیر هذا العالم و جدّد عالَماً مِن غیر فحولة و لا اناث»؛ فرمود یک عالم دیگری غیر از این عالم میآورد و یک نسل دیگری غیر از این نسل میآورد، بدون اینکه آنها فرزندان پدر و مادری باشند یعنی همان طوری که آدم(سلام الله علیه) «مِن غیر فحولة و اناث» بود، نسلهایی که بعد از انقراض این عالم و این نسل به دنیا میآیند، آنها هم از طین و تراب و مانند آن هستند، دیگر فرزند کسی نیستند.
«و خلق لهم أرض غیر هذه الأرض تحملهم و سماء غیر هذه السماء تظلّهم»؛ برای اینها یک آسمان و زمین دیگری میآفریند، «لعلّک تریٰ» حضرت طبق این نقل به جابر فرمود: «لعلک تریٰ أن الله عزّ و جل إنّما خلق هذا العالم الواحد»؛ خیال کردی فقط خدا همین یک عالم را آفرید «و تریٰ أن الله عزّ و جل لم یخلق بشراً غیرکم»؛ غیر از شما بشر دیگر خلق نکرد، این طور نیست «بل والله لقد خلق الله تبارک و تعالیٰ ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت فی آخر تلک العوالم و اولئک الآدمیین» . حالا بعد از ما نوبت به میلیون و یک میرسد، ما در آخرین عالم یعنی آخرین عالم این یک میلیون قرار داریم، بعد از ما تازه میلیون دوم شروع میشود، معلوم نیست که آنها هم آخرین نسل باشند.
دلالت روایت بر استمرار فیض الهی
بنابراین او فیضش مستمرّ است، دائم است و این نشئه طبیعت که آماده است برای تکامل و هر کس به هر جایی رسید از این دالان ورودی طبیعت به هر جایی رسید، آمد در این نشئهای که هم گناه ممکن است، هم اطاعت ممکن است، آمد با جهاد و اجتهاد به جایی رسید این نشئه، زوالپذیر است شخصاً؛ اما نوعاً باقی است، به این صورت درمیآید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است