- 694
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش یازدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش یازدهم"
- نظریه وحدت یا تعدد ریشه نسل بشری؛
- استناد به برخی از آیات در اثبات تعدد ریشه نسل بشری؛
- ظهور ختم نسل بشری به آدم و حوا (ع) از آیات قرآن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
مباحث مطرح شده در آیه اول
سه مبحث, درباره آفرینش انسان مطرح میشد. ممکن است مباحث دیگری هم در کنارش طرح بشود ولی اینها رئوس مسائل را دارد.
نظریه وحدت یا تعدد ریشه نسل بشری
مبحث اول این بود که آیا بشرِ فعلی, فرزندان یک پدر و مادرند یا فرزندان چهار پدر و مادرند یا فرزندان چندین پدر و مادر که سه رأی در این مبحث اول بود.
بیان نظریه تکامل انسان
مبحث دوم آن است که به هر تقدیر, انسانها که فرزندان آدم و حوّا هستند, این آدم و حوّا, فرزندان انسانهای غیرمسئول و غیرمسلّح به عقل و اندیشهاند, آنها در طیّ ادوار طولانی یکی پس از دیگری متولّد شد تا رسیدند به آن حیوانهایی که تبدیل شدند به انسانهای غیرمسئول و انسانهای غیرمسئول در اثر تناسل و توالد, کمکم زمینه شدند برای پیدایش انسانهای مسئول. یا نه، آدم و حوّا(علیهما السلام) مستقیماً خودشان مسئول تطوّرات حیواناند, مثل بوزینه ـ معاذ الله ـ که این حیوان, در اثر تطوّر, مایه پیدایش انسان شد یعنی نسل قبلی, بوزینه بود و نسل بعدی انسان شد, آنهم در درازمدت. یا نه; نه آن است و نه این, بلکه آدم و حوّا(علیهما السلام) از کسی به دنیا نیامدند یا از چیزی به دنیا نیامدند; نه از حیوان به دنیا آمدند نه از انسانهای غیرمسئول, از خاک خلق شدند این سه نظر, در مبحث دوم.
نحوه خلقت آدم و حوا از خاک
مبحث سوم آن است که حالا که آدم و حوّا(علیهما السلام) فرزند حیوان یا انسانی نیستند از خاک خلق شدند آیا به نحو عادی, خاک به صورت انسان درآمد یعنی تطوّراتی را گذراند همان طوری که یک قطره آب در رَحِم زن با طیّ مراتب کمال به انسانیّت میرسد, یک مقدار خاک در بیرونِ رَحِم با طیّ مدارج کمالی به انسانیّت رسیده است یا نه، طیّ مراتبی در کار نبود [بلکه] دفعتاً خداوند خاک را به صورت جسم انسان درآورد و به او روح دَمید. این دو نظر در مبحث سوم هست ممکن است آرای دیگری هم در مبحث سوم ارائه بشود و آن آرای یاد شده هم در مبحث اول و در مبحث دوم هست. هیچکدام از اینها ضروریِ دین نیستند یعنی به صورت روشن و قطعی, صاحب شریعت در اینجا بیانی داشته باشد, همان طوری که فرمود نماز واجب است، روزه واجب است، زکات واجب است، خمس واجب است، جهاد واجب است، حج واجب است، نماز صبح دو رکعت است، ظهر چهار رکعت است، مغرب سه رکعت است; به صورت روشن از صاحب شریعت چیزی رسیده است اینجا به صورت روشن چیزی نرسیده. البته اگر میگذاشتند که کار به دست اهلش برسد یا شاگردان خوشاستعدادی که آنها داشتند, نظیر اویسها و سلمانها و ابوذرها و مالکها و کمیلها سؤال میکردند یا خود معصومین(علیهم السلام) این معارف را به آنها تعلیم میکردند, به هر حال خیلی از چیزهاست که سؤال نشده.
ظهور ختم نسل بشری به آدم و حوا علیهالسلام از آیات قرآن
در مبحث اول, ظاهر آیات و اظهر از آیات [و] روایات این است که آنچه در روی زمین زندگی میکند, اینها فرزندان یک پدر و مادرند «کلّکم مِن آدم و آدمُ مِن تراب» این به صورت روشن در روایات هست; منتها خبر واحد است, یک خبر واحدی که ظنّیالسند است، ظنّیالدلاله است, قطعآور نیست. مسئله هم مسئله تعبّدی و عملی نیست که انسان به ظاهرِ یک روایت عمل بکند, میخواهد اعتقاد پیدا کند [و] اعتقاد هم به دست کسی نیست. هرگز با یک خبر واحد کسی نمیتواند معتقد بشود، جزم پیدا کند. سند ظنّی، دلالت ظنّی، قلبِ انسان هم که دست انسان نیست این مثل اعضا و جوارح نیست که انسان او را وادار بکند به انجام یک عبادت و عملی این کار نیست, این پذیرش است. پذیرش هم به دست هیچکس نیست اگر مبادی و علل در قلب پیدا شد انسان باور میکند، پیدا نشد شک دارد. شکّ وجدانی را با ظنّ و با ظاهر نمیشود برطرف کرد شکّ وجدانی را با برهان وجدانی یا یقین وجدانی باید برطرف کرد. ولی ظاهر معتمدی که انسان بتواند اسناد بدهد, هست. روایات ظهورش بیش از آیات است آیات هم تا حدودی که انسان بتواند به دین اسناد بدهد که بگوید ظاهر قرآن کریم این هست, این است که آنچه در روی زمین زندگی میکنند فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام),اند هم این آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ و هم آیهٴ ششم سورهٴ «زمر» که فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ و هم آیهٴ سورهٴ «اعراف» که مبدأ پیدایش همه انسانها را نفس واحده میداند.
در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 189 اینچنین است که ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾ که همه شما از یک نفر هستید. چرا نفرمود «من آدم»? برای اینکه ثابت کند که یک حقیقت است که آن حقیقت, اول به صورت آدم ظهور کرد, بعد حوّا هم از آن حقیقت و شما هم از آن حقیقت نشأت گرفتهاید. فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾, این ﴿لِیَسْکُنَ﴾ یعنی آن نفس واحده, سکونت پیدا کند به این همسرش, آرام بگیرد.
پرسش:...
پاسخ: این دو شیء جمعاً یک حقیقت را تشکیل میدهند; بدنش از طین است و روحش هم از عالم امر که مجموعاً یک واحد را تشکیل میدهند آن را در کیفیت پیدایش آدم(سلام الله علیه) هم فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِین ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ که اگر روح به این بدن افاضه شده است جمعاً میشود انسان نه روحِ بدون بدن انسان است، نه بدنِ بدون روح این حقیقت مؤلّف است از بدن و روح یعنی از طین و نفس.
پرسش:...
پاسخ: یعنی «من حقیقة واحده».
پرسش:...
پاسخ: نفس نه یعنی روح, نفسِ در این سه آیهای که خوانده شد ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ که در سورهٴ «نساء» است، در سورهٴ «اعراف» است، در سورهٴ «زمر» است یعنی «حقیقة واحده» آنجا که روح دارد در مقابل بدن است که انسان حقیقتی است که این حقیقت را بدن و روح تشکیل میدهد. خب، ظاهر این آیات این است که نسل فعلی به دو نفر ختم میشود; آدم و حوّا و همه هم یک حقیقت دارند.
این نفس واحده هم همان است که در آیات دیگر به صورت آدم درآمد ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾; من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم. فرشتگان برای آن انسانِ اوّلی گفتند که ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ و آن انسان اوّلی که خدا آفرینش آنها را به فرشتهها اعلام کرد همین است که فرمود من آدم آفریدم ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾ یا ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ کلّ چیزی که محور این قصه را تشکیل میدهد آدم و حوّاست, معلوم میشود آن بشرِ اوّلی که خدا تصمیم آفرینش او را به فرشتهها اعلام کرد همان آدم است و از همان حقیقت آدم, حوّا هم نشأت گرفته; منتها قرآن چون یک کتابِ علمیِ محض نیست, نظیر کتبی که در علوم دیگر نوشته شده قرآن نور است لذا این مسائل علمی را با آن مسائل تزکیه و تربیتی همراه میکند یعنی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ را با ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ بازگو میکند. یک وقت است که میفرماید شما از آدم خلق شدید جدّ اوّلیتان آدم است این به علم تاریخ و مذهب شبیهتر است تا علم هدایت، کتاب هدایت. یک وقت میخواهد بفرماید هیچ راهی برای گناه شما ندارید، هیچ راهی برای تفاخر و استکبار در شما نباید باشد یک و همه راههای جاذبه و عاطفه و محبّت باید به روی شما باز باشد این دو. این مسئلهٴ تربیت و تزکیه را در سایه انسانشناسی مشخص کرد, فرمود شما ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ هستید یعنی از یک حقیقت هستید بنابراین هیچ دلیلی ندارد که کسی بر دیگری فخر کند, این یک و چون ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ هستید پس راه تفاخر بسته است، چون همه برادر و خواهر یکدیگرید پس باید به یکدیگر عطوف و مهربان باشید, این دو. هم راه استکبار و فخر بسته است، هم درهای عاطفه باز است, این میشود نور.
کتابهای دیگر حالا چه در علوم عقلی چه در علوم نقلی, اینها آن بخشهای علمی را میگیرند. آن بخشهای تزکیه و بخشهای هدایت و بخشهای تربیت در آن نیست لذا میشود علم خشک و سرد. ولی قرآن هم آن معارف علمی را تبیین میکند، هم این معارف هدایت و تزکیه را بازگو میکند; طوری حرف میزند که هم علم باشد و هم هدایت یعنی میشود نور.
استناد به برخی ازآیات دراثبات تعدد ریشه نسل بشری
بنابراین از این آیاتی که نفس واحده را ذکر میکند. بعد میفرماید آدم است و کنارش هم حوّا, اینها وارد بهشت شدند و شما هم بنیآدم. فرزندان او هستید این آیات, به خوبی مشخص میکند که نسلِ فعلی بشر که روی زمین زندگی میکنند, فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام)اند. در قبال این آیات، آیات دیگری هست که به آن استدلال شده که تمام افراد بشر فرزندان آدم و حوّا نیستند و آدم و حوّا(علیهما السلام) تنها انسانهای اوّلی نیستند [بلکه] معاصرین زیادی هم داشتند; افراد زیادی را خدا خلق کرد و هر کدام از آنها منشأ پیدایش نسلهای فراواناند که یکی از آنها آدم و حوّاست.
مستند اول آیه 33 سوره مبارکه «آلعمران»
آیاتی که به این استدلال کردهاند سه طایفه است یا بیشتر. طایفهٴ اُولیٰ همان آیهٴ سورهٴ «آلعمران» بود که گذشت, گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ چون آدم را خدا اصطفا کرد، صفوةالله هست, اصطفا کردن و انتخاب نمودن, فرع بر آن است که یک عده افراد, معاصر او باشند تا در بین معاصرین آدم، آدم بشود صفوةالله، صفیالله.
پاسخ حضرت استاد به استناد فوق
جوابش این بود که اگر کلمه ﴿عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ نبود ممکن بود این توهّم در ذهن رسوخ کند; اما چون ﴿عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ است, معلوم میشود که صفی بودن احتیاج ندارد که نسبت به افراد موجود باشد, ممکن است کسی صفیالله باشد نسبت به افرادی که بعداً میآیند چه اینکه نوح در عین حال که معاصر داشت, صفیالله هست نسبت به همه الی یوم القیامه، آلابراهیم، آلعمران در عین حال که معاصرانی هم داشتند ولی صفیاللهاند نسبت به همه, حتی نسبت به معدومین حالالخطاب و جواب دوم این بود که آدم(سلام الله علیه) در آن زادروز خلقتش که صفیالله ممکن است که نبود, این اجتبا، این اصطفا این مقامات دیگر بعد نصیبشان شده بعد از اینکه خداوند حوّا را آفرید، فرزندانی اینها پیدا کردند در این جمع ـ ولو جمع کوچک ـ آدم, صفیالله شد، این دو جواب.
مطلب دیگر هم این است که اگر صفیالله بودن منظور این است که او دارای عقل است به عقل و اندیشه مسلّح است و انسانهای قبلی به عقل و اندیشه مسلّح نبودند و این آدم است که عاقل است و صفیّ است, این اختصاصی به آدم ندارد, همه ذویالعقول اینچنیناند، همه انسانهایی که به عقل مسلّحاند, اینچنیناند. البته اگر منظور از این اصطفا, خصوص نبوّت باشد میتوان گفت که قبلاً افرادی بودند و اوّلین کسی که به مقام نبوّت رسید و صفوت نبوت نصیبش شد, آدم(علیه السلام) است، این طایفهٴ اُولیٰ.
مستند دیگر آیه 11 سورهٴ «اعراف» و پایان سورهٴ «ص»
طایفه ثانیه آیاتی است که نظیر سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است. در آنجا آمده است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ از اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم میشود که افراد فراوانی را خدا خلق کرد و در بین اینها به آدم یک فیض خاصّی رساند [و] او را مسجودٌله فرشتهها کرد که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ بعد هم وقتی جریان معارضهٴ شیطان را ذکر کرد که خدا به او فرمود: ﴿مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ بعد از اینکه این مشاجره گذشت, آنگاه بعد از چند آیه دارد که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ معلوم میشود یک جمع زیادی خلق شده بودند آن ﴿خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ نشان میدهد که جمع زیادی خلق شده بودند و شیطان هم از اینکه گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یا گفت ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ نشان میدهد که جمع زیادی خلق شده بودند و یکی از آنها آدم(علیه السلام) است و حوّا.
نمونه این بحثها, مسئله سورهٴ مبارکهٴ «ص» است در سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم مشابه همین جمع آمده; در پایان سورهٴ مبارکهٴ «ص» جریان جمع, یاده شده است و آن این است که ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِین ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی وقتی اعتراض کرد و او در جواب گفت من بهتر از او هستم به اینجا میرسد که پس مرا مهلت بدهید ﴿قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ٭ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ که ضمیر ضمیر جمع است پس سخن، سخن از آدم است ولی تهدید به اغوای همه است معلوم میشود جمعی در آنجا موجود بودند پس چه در سورهٴ «اعراف» و چه در پایان سورهٴ «ص» معلوم میشود یک معاصران قابل توجّهی در عصر آدم بودند که شیطان گفت من همه اینها را اغوا میکنم, این طایفه ثانیه.
جواب حضرت استاد از مستند دوم قائلین به تعدد
جوابش این است که در هر دو بخش, چه در سورهٴ «اعراف» چه در سورهٴ «ص» شواهدی به انضمام سورهٴ «اسراء» پیدا میشود که این جمع, معاصران آدم(علیه السلام) نیستند این همان بنیآدماند، فرزندان آدماند. در سورهٴ «اعراف» هنوز آن قصه به پایان نرسیده, میبینیم جریان بنیآدم را ذکر میکند اصل قصّه از آیهٴ یازده شروع میشود تا آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف», از آیهٴ یازده این است که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ آنگاه این مشاجره سپری میشود, تهدید شیطان شروع میشود که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾ بعد آنگاه خدا مستقیماً خطاب را به آدم میکند ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ آنگاه جریان وسوسه آدم و حوّا شروع میشود و ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ شروع میشود و هبوط و خروج بازگو میشود تا میرسد به آیهٴ 26 فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾; ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾; فرمود ای فرزندان آدم! مواظب باشید, همان طوری که پدر و مادر شما را شیطان وسوسه کرد, شما را وسوسه نکند. معلوم میشود این ضمیرهای جمعی که قبلاً گذشت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یا ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم﴾ همه اینها به همان بنیآدم برمیگردد نه به افراد معاصر, برای اینکه آنها نقشی نداشتند طرفِ منازعهٴ شیطان, آدم(سلام الله علیه) است چرا آدم با دیگران عدوّ مبین باشد اینکه قرآن فرمود شیطان با انسان, عدوّ مبین است و در بخش پایانی همین آیات سورهٴ «اعراف» آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» خدا میفرماید: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ معلوم میشود تهدیدهای شیطان ناظر به بنیآدم است; این نسل مورد تهدید اوست.
استناد به آیات 61 و 62 سورهٴ «اسراء» و پاسخ حضرت استاد
از همین قبیل, میتوان آیهٴ سورهٴ «اسراء» را به کمک گرفت در سورهٴ «اسراء» آیهٴ 61 و 62 این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً ٭ قَالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾; من ذریّه او را احتناک میکنم, حَنک اینها را میگیرم, همان طوری که راکب، فَرس مرکوب را احتناک میکند افسار میزند به دهنش و حَنکش را میگیرد. خب, این آن وقت سخن از ذریّه نبود هنوز آدم با حوّا ازدواج نکرد چون اوّلینباری که ذات اقدس الهی جریان خلقت آدم را ذکر میکند این است که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ امر, در این ظرفیت است, هنوز سخن از ذریّه نیست، ولی شیطان در همین مدار میگوید ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ نه یعنی من او را رها میکنم, فقط ذریّه او را احتناک میکنم یعنی من با بنیآدم دشمنم.
این ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ﴾ که در سورهٴ «اعراف» است، ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم﴾ که در همان سورهٴ «اعراف» است ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ «ص» است, همه اینها به آدم و بنیآدم برمیگردد و در نوعِ این موارد تهدیدی, عباد مخلَص استثنا شده; منتها در سورهٴ «ص» و امثال «ص» عباد مخلَص استثنا شده, در سورهٴ «اسراء» ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ استثنا شده که قلیل, همان عباد مخلَص است.
پرسش:...
پاسخ: نه; این ﴿ثُمَّ﴾ ﴿ثُمَّ﴾ برای ترتیب در کلام است نه ترتیب زمان, برای اینکه در همان جریان سورهٴ «اعراف» دفعتاً ما دیدیم سخن از بنیآدم شروع شد که ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ آن آدم که آدم شخصی است, برای اینکه ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ آدم شخصی است نه نوعی این بنیآدم هم بنیآدم شخصیاند یعنی فرزندان همان شخص معیّناند, معلوم میشود بنیآدم که میگویند یعنی فرزندان آدم, نه اینکه آدم، آدم نوعی باشد و بنیآدم یعنی همه انسانها ولو از پدران متعدّدی خلق شده باشند, چون آن پدر و مادری که مورد فتنه شیطان بودند شخص معیّن بودند و در سورهٴ «اعراف» میفرماید ای بنیآدم! مواظب باشید, همان طوری که پدر و مادر شما را شیطان وسوسه کرد, شما را وسوسه نکند, مگر پدر و مادر همه انسانها بنا بر اینکه آدم، آدم نوعی باشد اینها وارد بهشت شدند، وسوسه شدند و از بهشت بیرون آمدند یا آدم و حوّای مشخص بودند که وارد بهشت شدند و مورد وسوسه شدند و بیرون آمدند. اگر این قصه را ما تقطیع بکنیم یک بخشش را بگیریم بخش دیگر را رها بکنیم آن توهّم ممکن است ظهور کند; اما این بحث از آیهٴ یازده [سورهٴ «اعراف»] شروع میشود تا آیهٴ 27 [سورهٴ «اعراف»] تمام میشود, این یک مجموعه است, در این مجموعه ما میبینیم سخن از بنیآدم است میفرماید ای بنیآدم! همان طوری که پدر و مادر شما را شیطان وسوسه کرد, مواظب باشید شما را فتنه نکند معلوم میشود که همه انسانها بنیآدماند و منظور از این آدم هم آدم شخصی است.
مستند دیگر آیات 7 تا 9 سوره مبارکه سجده و بیان حضرت استاد
طایفه ثالثه آیاتی است از قبیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «سجده» در سورهٴ «سجده» آیهٴ هفت تا نُه اینچنین است ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ این یک، ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ این دو، ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ این سه. استدلال این آقایان این است که این آیات هفت تا نُه سورهٴ «سجده» به سه مرحله نظر دارد. مرحله اول آن مبدأ پیدایش انسانهای اوّلی است که این طین است، مرحله سوم مرحله این تسویه است که ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ پیدایش انسانهای عاقل و مسئول است. مرحله اول خیلی ابتدایی است که از طین است, مرحله سوم پیدایش انسانهای مستویالعقل است که انسان مسئول است. بین این مرحله سوم و آن مرحله دوم, همین است که فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ همینهایی که زاد و ولد میکردند و انسانهای غیرمسئول بودند تا برسد به مرحله سوم که ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ این سه جملهٴ این سه آیه را بر سه مرحله حمل کردند, گفتند ﴿بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ این برای مرحله اُولیٰ, ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ برای مرحلهٴ سوم, این ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ که در وسط است برای این نسل وسط، پس انسان یک سلسله طولانی دارد; انسانهای اوّلی از طین بودند، انسانهای بعدی براساس زاد و ولد از آنها خلق شدند; انسانهایی که از آدم به بعد ظهور کردند انسان مستویالعقلاند، مسوّیالروحاند و مانند آن.
البته منشأ این طور برداشتها, اعتماد بیش از حدّی است که به بعضی از فرضیههای علمی دارند که آن فرضیههای علمی هم به صورت فرضیه است, خیلی قانونی نیست و ثانیاً هم راهِ علمی دارد; اینچنین نیست که معارض صریح با ظاهر آیات باشد. در حالی که از نظر ادبی, این ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیه مِن رُوحی﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ در آیهٴ سوم, عطف است بر آن ﴿بَدَأَ﴾ یعنی «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ» نه اینکه عطف باشد بر این ﴿ثُمَّ﴾ دوم این ﴿ثُمَّ﴾ اول عطف است بر ﴿بَدَأَ﴾ ﴿ثُمَّ﴾ دوم هم عطف است بر ﴿بَدَأَ﴾، ﴿بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ﴾ سوّیٰ همان را که «بدأ خلقه من طین» چه اینکه فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾.
بنابراین اینچنین نیست که آیه دلالت کند, سه مرحله را پشت سر گذاشته باشند: انسانهای اوّلی از طین باشند،, بعد زاد و ولد کرده باشند; بعد مستویالخلقة و العقل شده باشند اینچنین نیست, بلکه همان انسانی که یافت شده بدنش به طین برمیگردد و روحش به ذات اقدس الهی برمیگردد [و] این مجموعه, میشود انسان.
دلالت ظاهر قرآن بر ختم نسل بشر فعلی به آدم و حوا (علیهماالسلام)
بنابراین آنچه از مبحث اول برمیآید این است که ظاهر قرآن این است که انسانها نه از چهار پدر و مادر خلق شدند نه از چندین پدر و مادر خلق شدند, بلکه از یک پدر و از یک مادر خلق شدند. نه دلیل قعطی معتبری بر خلافش اقامه شده است, نه آیات معارضی میتواند جلوی این ظهور را بگیرد, حالا میماند مبحث دوم و مبحث سوم.
«و الحمد لله رب العالمین»
- نظریه وحدت یا تعدد ریشه نسل بشری؛
- استناد به برخی از آیات در اثبات تعدد ریشه نسل بشری؛
- ظهور ختم نسل بشری به آدم و حوا (ع) از آیات قرآن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
مباحث مطرح شده در آیه اول
سه مبحث, درباره آفرینش انسان مطرح میشد. ممکن است مباحث دیگری هم در کنارش طرح بشود ولی اینها رئوس مسائل را دارد.
نظریه وحدت یا تعدد ریشه نسل بشری
مبحث اول این بود که آیا بشرِ فعلی, فرزندان یک پدر و مادرند یا فرزندان چهار پدر و مادرند یا فرزندان چندین پدر و مادر که سه رأی در این مبحث اول بود.
بیان نظریه تکامل انسان
مبحث دوم آن است که به هر تقدیر, انسانها که فرزندان آدم و حوّا هستند, این آدم و حوّا, فرزندان انسانهای غیرمسئول و غیرمسلّح به عقل و اندیشهاند, آنها در طیّ ادوار طولانی یکی پس از دیگری متولّد شد تا رسیدند به آن حیوانهایی که تبدیل شدند به انسانهای غیرمسئول و انسانهای غیرمسئول در اثر تناسل و توالد, کمکم زمینه شدند برای پیدایش انسانهای مسئول. یا نه، آدم و حوّا(علیهما السلام) مستقیماً خودشان مسئول تطوّرات حیواناند, مثل بوزینه ـ معاذ الله ـ که این حیوان, در اثر تطوّر, مایه پیدایش انسان شد یعنی نسل قبلی, بوزینه بود و نسل بعدی انسان شد, آنهم در درازمدت. یا نه; نه آن است و نه این, بلکه آدم و حوّا(علیهما السلام) از کسی به دنیا نیامدند یا از چیزی به دنیا نیامدند; نه از حیوان به دنیا آمدند نه از انسانهای غیرمسئول, از خاک خلق شدند این سه نظر, در مبحث دوم.
نحوه خلقت آدم و حوا از خاک
مبحث سوم آن است که حالا که آدم و حوّا(علیهما السلام) فرزند حیوان یا انسانی نیستند از خاک خلق شدند آیا به نحو عادی, خاک به صورت انسان درآمد یعنی تطوّراتی را گذراند همان طوری که یک قطره آب در رَحِم زن با طیّ مراتب کمال به انسانیّت میرسد, یک مقدار خاک در بیرونِ رَحِم با طیّ مدارج کمالی به انسانیّت رسیده است یا نه، طیّ مراتبی در کار نبود [بلکه] دفعتاً خداوند خاک را به صورت جسم انسان درآورد و به او روح دَمید. این دو نظر در مبحث سوم هست ممکن است آرای دیگری هم در مبحث سوم ارائه بشود و آن آرای یاد شده هم در مبحث اول و در مبحث دوم هست. هیچکدام از اینها ضروریِ دین نیستند یعنی به صورت روشن و قطعی, صاحب شریعت در اینجا بیانی داشته باشد, همان طوری که فرمود نماز واجب است، روزه واجب است، زکات واجب است، خمس واجب است، جهاد واجب است، حج واجب است، نماز صبح دو رکعت است، ظهر چهار رکعت است، مغرب سه رکعت است; به صورت روشن از صاحب شریعت چیزی رسیده است اینجا به صورت روشن چیزی نرسیده. البته اگر میگذاشتند که کار به دست اهلش برسد یا شاگردان خوشاستعدادی که آنها داشتند, نظیر اویسها و سلمانها و ابوذرها و مالکها و کمیلها سؤال میکردند یا خود معصومین(علیهم السلام) این معارف را به آنها تعلیم میکردند, به هر حال خیلی از چیزهاست که سؤال نشده.
ظهور ختم نسل بشری به آدم و حوا علیهالسلام از آیات قرآن
در مبحث اول, ظاهر آیات و اظهر از آیات [و] روایات این است که آنچه در روی زمین زندگی میکند, اینها فرزندان یک پدر و مادرند «کلّکم مِن آدم و آدمُ مِن تراب» این به صورت روشن در روایات هست; منتها خبر واحد است, یک خبر واحدی که ظنّیالسند است، ظنّیالدلاله است, قطعآور نیست. مسئله هم مسئله تعبّدی و عملی نیست که انسان به ظاهرِ یک روایت عمل بکند, میخواهد اعتقاد پیدا کند [و] اعتقاد هم به دست کسی نیست. هرگز با یک خبر واحد کسی نمیتواند معتقد بشود، جزم پیدا کند. سند ظنّی، دلالت ظنّی، قلبِ انسان هم که دست انسان نیست این مثل اعضا و جوارح نیست که انسان او را وادار بکند به انجام یک عبادت و عملی این کار نیست, این پذیرش است. پذیرش هم به دست هیچکس نیست اگر مبادی و علل در قلب پیدا شد انسان باور میکند، پیدا نشد شک دارد. شکّ وجدانی را با ظنّ و با ظاهر نمیشود برطرف کرد شکّ وجدانی را با برهان وجدانی یا یقین وجدانی باید برطرف کرد. ولی ظاهر معتمدی که انسان بتواند اسناد بدهد, هست. روایات ظهورش بیش از آیات است آیات هم تا حدودی که انسان بتواند به دین اسناد بدهد که بگوید ظاهر قرآن کریم این هست, این است که آنچه در روی زمین زندگی میکنند فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام),اند هم این آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ و هم آیهٴ ششم سورهٴ «زمر» که فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ و هم آیهٴ سورهٴ «اعراف» که مبدأ پیدایش همه انسانها را نفس واحده میداند.
در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 189 اینچنین است که ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾ که همه شما از یک نفر هستید. چرا نفرمود «من آدم»? برای اینکه ثابت کند که یک حقیقت است که آن حقیقت, اول به صورت آدم ظهور کرد, بعد حوّا هم از آن حقیقت و شما هم از آن حقیقت نشأت گرفتهاید. فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾, این ﴿لِیَسْکُنَ﴾ یعنی آن نفس واحده, سکونت پیدا کند به این همسرش, آرام بگیرد.
پرسش:...
پاسخ: این دو شیء جمعاً یک حقیقت را تشکیل میدهند; بدنش از طین است و روحش هم از عالم امر که مجموعاً یک واحد را تشکیل میدهند آن را در کیفیت پیدایش آدم(سلام الله علیه) هم فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِین ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ که اگر روح به این بدن افاضه شده است جمعاً میشود انسان نه روحِ بدون بدن انسان است، نه بدنِ بدون روح این حقیقت مؤلّف است از بدن و روح یعنی از طین و نفس.
پرسش:...
پاسخ: یعنی «من حقیقة واحده».
پرسش:...
پاسخ: نفس نه یعنی روح, نفسِ در این سه آیهای که خوانده شد ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ که در سورهٴ «نساء» است، در سورهٴ «اعراف» است، در سورهٴ «زمر» است یعنی «حقیقة واحده» آنجا که روح دارد در مقابل بدن است که انسان حقیقتی است که این حقیقت را بدن و روح تشکیل میدهد. خب، ظاهر این آیات این است که نسل فعلی به دو نفر ختم میشود; آدم و حوّا و همه هم یک حقیقت دارند.
این نفس واحده هم همان است که در آیات دیگر به صورت آدم درآمد ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾; من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم. فرشتگان برای آن انسانِ اوّلی گفتند که ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ و آن انسان اوّلی که خدا آفرینش آنها را به فرشتهها اعلام کرد همین است که فرمود من آدم آفریدم ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾ یا ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ کلّ چیزی که محور این قصه را تشکیل میدهد آدم و حوّاست, معلوم میشود آن بشرِ اوّلی که خدا تصمیم آفرینش او را به فرشتهها اعلام کرد همان آدم است و از همان حقیقت آدم, حوّا هم نشأت گرفته; منتها قرآن چون یک کتابِ علمیِ محض نیست, نظیر کتبی که در علوم دیگر نوشته شده قرآن نور است لذا این مسائل علمی را با آن مسائل تزکیه و تربیتی همراه میکند یعنی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ را با ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ بازگو میکند. یک وقت است که میفرماید شما از آدم خلق شدید جدّ اوّلیتان آدم است این به علم تاریخ و مذهب شبیهتر است تا علم هدایت، کتاب هدایت. یک وقت میخواهد بفرماید هیچ راهی برای گناه شما ندارید، هیچ راهی برای تفاخر و استکبار در شما نباید باشد یک و همه راههای جاذبه و عاطفه و محبّت باید به روی شما باز باشد این دو. این مسئلهٴ تربیت و تزکیه را در سایه انسانشناسی مشخص کرد, فرمود شما ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ هستید یعنی از یک حقیقت هستید بنابراین هیچ دلیلی ندارد که کسی بر دیگری فخر کند, این یک و چون ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ هستید پس راه تفاخر بسته است، چون همه برادر و خواهر یکدیگرید پس باید به یکدیگر عطوف و مهربان باشید, این دو. هم راه استکبار و فخر بسته است، هم درهای عاطفه باز است, این میشود نور.
کتابهای دیگر حالا چه در علوم عقلی چه در علوم نقلی, اینها آن بخشهای علمی را میگیرند. آن بخشهای تزکیه و بخشهای هدایت و بخشهای تربیت در آن نیست لذا میشود علم خشک و سرد. ولی قرآن هم آن معارف علمی را تبیین میکند، هم این معارف هدایت و تزکیه را بازگو میکند; طوری حرف میزند که هم علم باشد و هم هدایت یعنی میشود نور.
استناد به برخی ازآیات دراثبات تعدد ریشه نسل بشری
بنابراین از این آیاتی که نفس واحده را ذکر میکند. بعد میفرماید آدم است و کنارش هم حوّا, اینها وارد بهشت شدند و شما هم بنیآدم. فرزندان او هستید این آیات, به خوبی مشخص میکند که نسلِ فعلی بشر که روی زمین زندگی میکنند, فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام)اند. در قبال این آیات، آیات دیگری هست که به آن استدلال شده که تمام افراد بشر فرزندان آدم و حوّا نیستند و آدم و حوّا(علیهما السلام) تنها انسانهای اوّلی نیستند [بلکه] معاصرین زیادی هم داشتند; افراد زیادی را خدا خلق کرد و هر کدام از آنها منشأ پیدایش نسلهای فراواناند که یکی از آنها آدم و حوّاست.
مستند اول آیه 33 سوره مبارکه «آلعمران»
آیاتی که به این استدلال کردهاند سه طایفه است یا بیشتر. طایفهٴ اُولیٰ همان آیهٴ سورهٴ «آلعمران» بود که گذشت, گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ چون آدم را خدا اصطفا کرد، صفوةالله هست, اصطفا کردن و انتخاب نمودن, فرع بر آن است که یک عده افراد, معاصر او باشند تا در بین معاصرین آدم، آدم بشود صفوةالله، صفیالله.
پاسخ حضرت استاد به استناد فوق
جوابش این بود که اگر کلمه ﴿عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ نبود ممکن بود این توهّم در ذهن رسوخ کند; اما چون ﴿عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ است, معلوم میشود که صفی بودن احتیاج ندارد که نسبت به افراد موجود باشد, ممکن است کسی صفیالله باشد نسبت به افرادی که بعداً میآیند چه اینکه نوح در عین حال که معاصر داشت, صفیالله هست نسبت به همه الی یوم القیامه، آلابراهیم، آلعمران در عین حال که معاصرانی هم داشتند ولی صفیاللهاند نسبت به همه, حتی نسبت به معدومین حالالخطاب و جواب دوم این بود که آدم(سلام الله علیه) در آن زادروز خلقتش که صفیالله ممکن است که نبود, این اجتبا، این اصطفا این مقامات دیگر بعد نصیبشان شده بعد از اینکه خداوند حوّا را آفرید، فرزندانی اینها پیدا کردند در این جمع ـ ولو جمع کوچک ـ آدم, صفیالله شد، این دو جواب.
مطلب دیگر هم این است که اگر صفیالله بودن منظور این است که او دارای عقل است به عقل و اندیشه مسلّح است و انسانهای قبلی به عقل و اندیشه مسلّح نبودند و این آدم است که عاقل است و صفیّ است, این اختصاصی به آدم ندارد, همه ذویالعقول اینچنیناند، همه انسانهایی که به عقل مسلّحاند, اینچنیناند. البته اگر منظور از این اصطفا, خصوص نبوّت باشد میتوان گفت که قبلاً افرادی بودند و اوّلین کسی که به مقام نبوّت رسید و صفوت نبوت نصیبش شد, آدم(علیه السلام) است، این طایفهٴ اُولیٰ.
مستند دیگر آیه 11 سورهٴ «اعراف» و پایان سورهٴ «ص»
طایفه ثانیه آیاتی است که نظیر سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است. در آنجا آمده است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ از اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم میشود که افراد فراوانی را خدا خلق کرد و در بین اینها به آدم یک فیض خاصّی رساند [و] او را مسجودٌله فرشتهها کرد که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ بعد هم وقتی جریان معارضهٴ شیطان را ذکر کرد که خدا به او فرمود: ﴿مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ بعد از اینکه این مشاجره گذشت, آنگاه بعد از چند آیه دارد که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ معلوم میشود یک جمع زیادی خلق شده بودند آن ﴿خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ نشان میدهد که جمع زیادی خلق شده بودند و شیطان هم از اینکه گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یا گفت ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ نشان میدهد که جمع زیادی خلق شده بودند و یکی از آنها آدم(علیه السلام) است و حوّا.
نمونه این بحثها, مسئله سورهٴ مبارکهٴ «ص» است در سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم مشابه همین جمع آمده; در پایان سورهٴ مبارکهٴ «ص» جریان جمع, یاده شده است و آن این است که ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِین ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی وقتی اعتراض کرد و او در جواب گفت من بهتر از او هستم به اینجا میرسد که پس مرا مهلت بدهید ﴿قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ٭ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ که ضمیر ضمیر جمع است پس سخن، سخن از آدم است ولی تهدید به اغوای همه است معلوم میشود جمعی در آنجا موجود بودند پس چه در سورهٴ «اعراف» و چه در پایان سورهٴ «ص» معلوم میشود یک معاصران قابل توجّهی در عصر آدم بودند که شیطان گفت من همه اینها را اغوا میکنم, این طایفه ثانیه.
جواب حضرت استاد از مستند دوم قائلین به تعدد
جوابش این است که در هر دو بخش, چه در سورهٴ «اعراف» چه در سورهٴ «ص» شواهدی به انضمام سورهٴ «اسراء» پیدا میشود که این جمع, معاصران آدم(علیه السلام) نیستند این همان بنیآدماند، فرزندان آدماند. در سورهٴ «اعراف» هنوز آن قصه به پایان نرسیده, میبینیم جریان بنیآدم را ذکر میکند اصل قصّه از آیهٴ یازده شروع میشود تا آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف», از آیهٴ یازده این است که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ آنگاه این مشاجره سپری میشود, تهدید شیطان شروع میشود که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾ بعد آنگاه خدا مستقیماً خطاب را به آدم میکند ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ آنگاه جریان وسوسه آدم و حوّا شروع میشود و ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ شروع میشود و هبوط و خروج بازگو میشود تا میرسد به آیهٴ 26 فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾; ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾; فرمود ای فرزندان آدم! مواظب باشید, همان طوری که پدر و مادر شما را شیطان وسوسه کرد, شما را وسوسه نکند. معلوم میشود این ضمیرهای جمعی که قبلاً گذشت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یا ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم﴾ همه اینها به همان بنیآدم برمیگردد نه به افراد معاصر, برای اینکه آنها نقشی نداشتند طرفِ منازعهٴ شیطان, آدم(سلام الله علیه) است چرا آدم با دیگران عدوّ مبین باشد اینکه قرآن فرمود شیطان با انسان, عدوّ مبین است و در بخش پایانی همین آیات سورهٴ «اعراف» آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» خدا میفرماید: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ معلوم میشود تهدیدهای شیطان ناظر به بنیآدم است; این نسل مورد تهدید اوست.
استناد به آیات 61 و 62 سورهٴ «اسراء» و پاسخ حضرت استاد
از همین قبیل, میتوان آیهٴ سورهٴ «اسراء» را به کمک گرفت در سورهٴ «اسراء» آیهٴ 61 و 62 این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً ٭ قَالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾; من ذریّه او را احتناک میکنم, حَنک اینها را میگیرم, همان طوری که راکب، فَرس مرکوب را احتناک میکند افسار میزند به دهنش و حَنکش را میگیرد. خب, این آن وقت سخن از ذریّه نبود هنوز آدم با حوّا ازدواج نکرد چون اوّلینباری که ذات اقدس الهی جریان خلقت آدم را ذکر میکند این است که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ امر, در این ظرفیت است, هنوز سخن از ذریّه نیست، ولی شیطان در همین مدار میگوید ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ نه یعنی من او را رها میکنم, فقط ذریّه او را احتناک میکنم یعنی من با بنیآدم دشمنم.
این ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ﴾ که در سورهٴ «اعراف» است، ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم﴾ که در همان سورهٴ «اعراف» است ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ «ص» است, همه اینها به آدم و بنیآدم برمیگردد و در نوعِ این موارد تهدیدی, عباد مخلَص استثنا شده; منتها در سورهٴ «ص» و امثال «ص» عباد مخلَص استثنا شده, در سورهٴ «اسراء» ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ استثنا شده که قلیل, همان عباد مخلَص است.
پرسش:...
پاسخ: نه; این ﴿ثُمَّ﴾ ﴿ثُمَّ﴾ برای ترتیب در کلام است نه ترتیب زمان, برای اینکه در همان جریان سورهٴ «اعراف» دفعتاً ما دیدیم سخن از بنیآدم شروع شد که ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ آن آدم که آدم شخصی است, برای اینکه ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ آدم شخصی است نه نوعی این بنیآدم هم بنیآدم شخصیاند یعنی فرزندان همان شخص معیّناند, معلوم میشود بنیآدم که میگویند یعنی فرزندان آدم, نه اینکه آدم، آدم نوعی باشد و بنیآدم یعنی همه انسانها ولو از پدران متعدّدی خلق شده باشند, چون آن پدر و مادری که مورد فتنه شیطان بودند شخص معیّن بودند و در سورهٴ «اعراف» میفرماید ای بنیآدم! مواظب باشید, همان طوری که پدر و مادر شما را شیطان وسوسه کرد, شما را وسوسه نکند, مگر پدر و مادر همه انسانها بنا بر اینکه آدم، آدم نوعی باشد اینها وارد بهشت شدند، وسوسه شدند و از بهشت بیرون آمدند یا آدم و حوّای مشخص بودند که وارد بهشت شدند و مورد وسوسه شدند و بیرون آمدند. اگر این قصه را ما تقطیع بکنیم یک بخشش را بگیریم بخش دیگر را رها بکنیم آن توهّم ممکن است ظهور کند; اما این بحث از آیهٴ یازده [سورهٴ «اعراف»] شروع میشود تا آیهٴ 27 [سورهٴ «اعراف»] تمام میشود, این یک مجموعه است, در این مجموعه ما میبینیم سخن از بنیآدم است میفرماید ای بنیآدم! همان طوری که پدر و مادر شما را شیطان وسوسه کرد, مواظب باشید شما را فتنه نکند معلوم میشود که همه انسانها بنیآدماند و منظور از این آدم هم آدم شخصی است.
مستند دیگر آیات 7 تا 9 سوره مبارکه سجده و بیان حضرت استاد
طایفه ثالثه آیاتی است از قبیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «سجده» در سورهٴ «سجده» آیهٴ هفت تا نُه اینچنین است ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ این یک، ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ این دو، ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ این سه. استدلال این آقایان این است که این آیات هفت تا نُه سورهٴ «سجده» به سه مرحله نظر دارد. مرحله اول آن مبدأ پیدایش انسانهای اوّلی است که این طین است، مرحله سوم مرحله این تسویه است که ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ پیدایش انسانهای عاقل و مسئول است. مرحله اول خیلی ابتدایی است که از طین است, مرحله سوم پیدایش انسانهای مستویالعقل است که انسان مسئول است. بین این مرحله سوم و آن مرحله دوم, همین است که فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ همینهایی که زاد و ولد میکردند و انسانهای غیرمسئول بودند تا برسد به مرحله سوم که ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ این سه جملهٴ این سه آیه را بر سه مرحله حمل کردند, گفتند ﴿بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ این برای مرحله اُولیٰ, ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ برای مرحلهٴ سوم, این ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ که در وسط است برای این نسل وسط، پس انسان یک سلسله طولانی دارد; انسانهای اوّلی از طین بودند، انسانهای بعدی براساس زاد و ولد از آنها خلق شدند; انسانهایی که از آدم به بعد ظهور کردند انسان مستویالعقلاند، مسوّیالروحاند و مانند آن.
البته منشأ این طور برداشتها, اعتماد بیش از حدّی است که به بعضی از فرضیههای علمی دارند که آن فرضیههای علمی هم به صورت فرضیه است, خیلی قانونی نیست و ثانیاً هم راهِ علمی دارد; اینچنین نیست که معارض صریح با ظاهر آیات باشد. در حالی که از نظر ادبی, این ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیه مِن رُوحی﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ در آیهٴ سوم, عطف است بر آن ﴿بَدَأَ﴾ یعنی «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ» نه اینکه عطف باشد بر این ﴿ثُمَّ﴾ دوم این ﴿ثُمَّ﴾ اول عطف است بر ﴿بَدَأَ﴾ ﴿ثُمَّ﴾ دوم هم عطف است بر ﴿بَدَأَ﴾، ﴿بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ﴾ سوّیٰ همان را که «بدأ خلقه من طین» چه اینکه فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾.
بنابراین اینچنین نیست که آیه دلالت کند, سه مرحله را پشت سر گذاشته باشند: انسانهای اوّلی از طین باشند،, بعد زاد و ولد کرده باشند; بعد مستویالخلقة و العقل شده باشند اینچنین نیست, بلکه همان انسانی که یافت شده بدنش به طین برمیگردد و روحش به ذات اقدس الهی برمیگردد [و] این مجموعه, میشود انسان.
دلالت ظاهر قرآن بر ختم نسل بشر فعلی به آدم و حوا (علیهماالسلام)
بنابراین آنچه از مبحث اول برمیآید این است که ظاهر قرآن این است که انسانها نه از چهار پدر و مادر خلق شدند نه از چندین پدر و مادر خلق شدند, بلکه از یک پدر و از یک مادر خلق شدند. نه دلیل قعطی معتبری بر خلافش اقامه شده است, نه آیات معارضی میتواند جلوی این ظهور را بگیرد, حالا میماند مبحث دوم و مبحث سوم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است