- 1399
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش ششم"
- اقامه دلیل بر لزوم تقوای الهی؛
- گذری بر احکام ارحام در فقه اسلام؛
- بیان اقسام جهنم و تطبیق آن با آیات.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
پرهیز از هر امری به تناسب آن
در این کریمه مطالبی بود که بعضی از آنها به عرض رسید, به این قسمت رسیدیم که فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾; از خدا بپرهیزید و از ارحام هم بپرهیزید. پرهیز از هر چیزی, مناسب با همان چیز یا همان شخص است. پرهیز از خدا، پرهیز از مخالفت با اوست. بعضیها که خوفِ نفسی دارند, تقوای اینها تقوای متوسّط است که از عذاب خدا میترسند. عذاب خدا در حقیقت, نتیجهٴ اعمال خود آدم است, لذا در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ که امید را به رحمت حق اسناد داد و ترس را از عاقبت کار خود آدم, نه اینکه از خدا بترسید او که ارحمالراحمین است [او] ترسی ندارد. نفرمود مردان الهی کسانیاند که از خدا میترسند و به رحمت خدا امیدوارند, فرمود از پایان کار میترسند و به رحمت او امیدوارند: ﴿یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾. گرچه در آیات دیگر هست که ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ اما اینگونه از آیات مشروح است به آیاتی که روشن میکند که ترس مربوط به پایان اعمال خود آدم است.
گروهی که برتر از اینها میاندیشند, آنها دارای خوف عقلیاند; همان احراریاند که «خوفاً من الهجران» خدا را عبادت میکنند. اینها پرهیز از جهنم برای آنها مطرح نیست, بلکه پرهیز از هجران الهی برای آنها مطرح است که «خوفاً من الهجران» همان است که در دعای «کمیل» آمده «هَبْنی صَبَرْتُ عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلی کَرامَتِکَ». به هر حال پرهیز ضعاف و متوسطین و اُوحدی, در سه قسمت از هم جدایند, این همان است که گفتند پرهیز عام است و خاص است و اخص, در نوع عبادات هم همین حرف را زدند درباره صوم هم ملاحظه فرمودید که صوم سه قِسم است: روزهٴ عوام و روزهٴ خواص و روزهٴ اخص, نوع عبادات اینچنین است.
اقامه دلیل بر لزوم تقوای الهی
اینکه فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ اینهم از باب تعلیق حُکم بر وصف است, نظیر ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم﴾. در آن بخش اول ملاحظه فرمودید تقوای به الله, به دوتا برهان مستدلّ شده است از خدا بپرهیزید، چرا, چون او خالق شماست یعنی اصل هستی را او داد; از خدا بپرهیزید، چرا, چون او ربّ شماست بعد از خالقیت, نوبت به ربوبیّت میرسد. خالق یعنی آفریننده و ربّ یعنی پرورنده; آنکه آفرید, میپروراند; هم آفرینش او دلیل بر لزوم تقوای از اوست، هم پروراندن او دلیل لزوم تقوای از اوست.
استفاده از برهان و جدال احسن در اثبات لزوم تقوای الهی
اما در این بخش دیگر فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ این به جدال احسن شبیهتر است تا برهان, زیرا در خلال این بخش از مقدّمهٴ مسلّم استفاده شده است در آن بخش اول دوتا مقدمه برهانی داشت که به صورت متن, بیان شده, او خالق است هر خالقی باید تکریم و احترام بشود او باید تکریم بشود، او ربّ است, هر ربّی باید تکریم بشود او باید تکریم بشود که این هر کدام, حدوسط است برای یک برهان مستقل که جمعاً میشود دو برهان. اما این سومی به جدال احسن شبیهتر است. جدال, یعنی طرزی انسان سخن بگوید که مطلبش حق باشد و آن مقدمه مورد پذیرش مخاطب باشد از آن جهت که این مقدمه, مورد قبول اوست میشود جدال و از این جهت که این مقدمه, حق است میشود جدال احسن. اگر مقدمه مورد پذیرش او نباشد یا او پذیرفته ولی حق نباشد, جدال احسن نیست یا جدال نیست یا جدال محرّم است. نباید از سوء ضعف مخاطب یا تشخیص مخاطب یا جهل مخاطب, سوء استفاده کرده. ولی در اینجا فرمود شما که خدا را گرامی میدارید, اگر بخواهید مطلبی را از یکدیگر طلب بکنید, آنها را به خدا سوگند میدهید; میگویید به خدا این کار را انجام بده که معنای ﴿تَسَاءَلُونَ﴾ همان «تقسمون» باشد. یا نه، اگر چیزی را هم بخواهید از خدا مسئلت میکنید که این ﴿تَسَاءَلُونَ﴾ همان «تطلبون» باشد نه یعنی «تقسمون». به هر یکی از این دو وجه که باشد, چون این مقدمه مورد پذیرش مخاطبین است, میشود جدال احسن میفرماید خدایی که شما او را محترم میشمارید و یکدیگر را به او سوگند میدهید از او بپرهیزید. یا خدایی که هر چه خواستید از او طلب میکنید به عنوان قاضی حاجات از او بپرهیزید که این ﴿تَسَاءَلُونَ﴾ یا به معنای «تطلبون» است, مثل ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ یا به معنای «تناشدون» است که «ینشدوا بعضکم بعضا»; سوگند میدهید.
وجوه مختلف در عطف «الارحام»
خب، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ درباره این ارحام, چندین وجه قرائت شده: به جرّ قرائت شده دو وجه است: یکی اینکه عطف باشد بر ضمیر که «تساءلون به وبالأرحام» یا مجرور باشد, برای اینکه خود این «واو»، «واو» قسم باشد که ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾; قسم به ارحام, شما از خدا بپرهیزید. که این احتمال در جامع احکام و بیان قرطبی آمده که تا حدودی هم از او حمایت کرده. اما این خیلی دور است که خدا سوگند یاد بکند بفرماید به حقّ ارحام از خدا بپرهیزید. گرچه ذات اقدس الهی برابر مصلحتی که دارد به موجودات تکوینی سوگند یاد میکند ﴿وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ﴾ و امثالذلک; اما بحثی از آیات تکوینی به عنوان اینکه آیات ربوبیّت حقاند یک مطلب است، بحث از سوگند یاد کردن به ارحام که خود این سوگند به ارحام در روایات نهی شده است که به غیر خدا سوگند یاد نکنید آنگاه خودش در همین آیه به ارحام سوگند یاد کند.
بنابراین این وجه دوم هم مثل وجه اول ضعیف است. ضعف وجه اول در بحث دیروز مشخص شد که عطف بر ضمیر, بدون ذکر جار, مطابق با قوانین ادب نیست. لذا در آن آیه فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ نفرمود «خسفنا به و داره الأرض» که این دار را عطف کرده باشد بر ضمیر, بدون اعادهٴ جار، نفرمود «فخسفنا به و داره الأرض» فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾. اینجا اگر عطف بود بر ضمیر, این حرف جرّ تکرار میشد میفرمود: «تساءلون به وبالأرحام». پس این دو وجه که به جرّ خواندن کلمه ارحام است, این درست نیست.
نصب هم دوتا احتمال در آن هست: یکی اینکه ﴿وَالْأَرْحَامَ﴾ منصوب باشد و عطف باشد بر محلّ این ضمیر, چون این ضمیر مفعول است و محلاً منصوب, این همان اشکالی که در عطف بر ظاهر این ضمیر هست, در عطف بر محلّ این ضمیر هم هست, برای اینکه «تساءلون به وبالأرحام» ما نداریم.
احتمال دیگر که وجه چهارم هست این است که ﴿وَالْأَرْحَامَ﴾ منصوب باشد و عطف باشد بر ﴿الله﴾ ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ یعنی «اتقوا الأرحام», این یک وجه خوبی است که احسن الوجوه است.
وجه پنجم که «والأرحامُ» قرائت شده است به رفع قرائت شده است و مبتداست برای خبر محذوف یا خبر است برای مبتدای محذوف که اینچنین باشد «والأرحام ینبغی أن توصل» یا «یجب أن توصل» آنهم دور است, برای اینکه احتیاج دارد به حذف یک مبتدا یا حذف خبر, آن وقت حذف مبدا یا حذف خبر, تعیینش به دست ما نیست. ولی اگر عطف باشد بر ﴿الله﴾ این کلمهٴ ﴿وَاتَّقُوا﴾ روی او درمیآید, معلوم میشود «واتقوا الأرحام» و یکی از ادلّه وجوب صلهٴ رَحِم خواهد بود, همان طوری که یکی از ادلهٴ وجوب تقوای الهی ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ است, یکی از ادلهٴ وجوب صلهٴ رَحم هم «واتقوا الأرحام» است. امر است و ظهور در وجوب دارد, حملش هم بر استحباب, دلیل طلب میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، این «صلّی الله علیه و آله» آنچنان نیست که بتواند این آیه را برابر آن ما بتوانیم تنظیم بکنیم. آنجا چون همراه با قرینه است, اینجا اگر عطف بشود بر ضمیر ـ همان طوری که در بحث دیروز اشاره شد ـ لازمهاش این است که وقتی ما این معطوفعلیه را برداریم, اینچنین میشود که «واتقوا الله الذی تساءلون بالأرحام» آن وقت این «الذی» بدون صِله میماند, آنجا «صلّی الله علی آله» هیچ محذوری ندارد; اما اینجا اگر ما عطف بکنیم بر ضمیر «بِه» چون معطوفعلیه را باید برداریم در هنگام معنا کردن جمله دوم, اینچنین میشود «اتقوا الله الذی تساءلون بالأرحام», آن وقت چیزی که ضمیر باشد و صله باشد برای «الذی» در این جمله نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه، اصل تقوا یعنی پرهیز است; پرهیز بکنید. همان در بحث دیروز اشاره شد که گاهی تقوا به آتش تعلّق میگیرد، گاهی به الله تعلّق میگیرد، گاهی به فتنه تعلّق میگیرد ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً﴾ که در سورهٴ «انفال» داشتیم ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً﴾; از فتنه پرهیز کنید.
بنابراین از ارحام پرهیز کنید. پرهیز از چیز, وقتی به شیء یا به شخص اسناد داده شد, آن عملِ متوقّع از آن شیء یا اثر متوقّع از آن شخص به ذهن میآید. اینکه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ با «حرمت علیکم الخمر» فرق میکند, آن حرمت به عین تعلّق گرفته [و] منظور شُرب است یا بیع است و مانند آن، این حرمت, به امهات تعلّق گرفته و منظور نکاح است. حرمت هر شیء یا شخصی مناسب با آن شیء یا آن شخص است. تقوا هم اینچنین است, تقوای از نار به یک اثر هست، تقوای از الله به یک اثر هست، تقوای از فتنه به یک اثر هست، تقوای از ارحام به یک اثر هست اینها مشترک لفظی نیستند [بلکه] مشترک معنویاند, جامع حقیقی دارند; منتها اختلاف در خصوصیتهای مورد است از ارحام بپرهیزید یعنی از قطع رَحم بپرهیزید صلهٴ رحم را این کریمه, مثل سایر آیات واجب میکند. بعضی از آیات است یا ادلهٴ نقلی است که صلهٴ رَحم را واجب میکند, بعضی از ادلهٴ نقلی است که قطع صلهٴ رحم را حرام میکند, میگفتند ﴿وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ﴾ یکی از موارد این آیه, و مصادیق این آیه همان صله رحم است که خدا عدهای را لعن کرده, کسانی که ﴿وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ﴾.
گذری بر احکام ارحام در فقه اسلام
خب، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾, «اتقوا الأرحام» یعنی بپرهیزید از اینکه رحامت را قطع کنید. برای ارحام در فقه اسلامی, احکام فراوانی است. چون ارحام, درجاتی دارند احکام فقهی هم مراتبی دارند. بعضی از آن مراتب, مربوط به وجوب انفاق است مثل عمودین، والدین و اولاد, اینها ارحام یکدیگرند و این رحامتشان در حدّ وجوب انفاق هم است. بعضی از احکام از اینها وسیعتر هست و مخصوص به والدین نیست; اما بعضیها مخصوص به والدین است. آنها که مخصوص به والدین یا عمودین است, همان وجوب انفاق هست یک و انعتاق است دو, که اگر کسی احدالعمودین را بخرد «یَنعَتِق علیه فوراً» این حُکم برای عمودین است, مثلاً. اما بعضی احکام برای والدین است, بعضی مطلق عمودین است و به سایر درجات ارحام سرایت نمیکند. بعضی از مراحل احکام فقهی, نظیر ارث از اینها هم تعدّی میکند یعنی از عمودین از پدر و مادر و فرزند تعدّی میکند, به برادر و خواهر به عمو و عمه و خاله و دایی هم میرسد, مثل طبقات ارث. بعضی از احکام است که از همه اینها وسیعتر است, خواه در موردی باشد که انفاق واجب باشد یا نه، یا موردی باشد که مایه انعتاق باشد یا نه، یا مورد ارث باشد یا نه [که] آن مسئله صله رحم است.
خب، بعضیها هستند که ارثبر نیستند ولی رَحِماند و صلهٴ آنها واجب است یا اصلاً ارثبر نیستند یا با بودن بعضی از مراتب قبلی, ارثبر نیستند ولی بالأخره رَحِماند و صلهٴ آنها لازم است.
تفاوت رحامت با حرمت نکاح
و مسئلهٴ رحامت غیر از حرمت نکاح است. رحامت, محرمیت میآورد گاهی هم محرمیت نمیآورد و حرمت نکاح نمیآورد, مثل پسرخاله و پسردایی و امثالذلک, اینها رَحِم هستند ولی محرم نیستند. چه اینکه بعضی از موارد حرمت نکاح هست ولی رحامت نیست, نظیر جمع بین اُختین و امثالذلک. مسئله رحامت و محرمیت, غیر از مسئله حرمت نکاح هست.
جواز وصیت از سهم ثلت برای ارحام
حُکم فقهی دیگری که مربوط به ارحام است, این است که فرمودند شما در هنگام مرگ اگر خواستید وصیت بکنید, به مقدار ثُلث وصیت بکنید که مازاد بر ثلث برای ورثه است, برای پدر و مادرتان وصیت کنید و برای اقربین وصیت کنید. چه اینکه به ورثه میفرماید در هنگام تقسیم و توزیع تَرکه اگر اقربا و ارحامتان حضور پیدا کردند, آنها را بینصیب نگذارید که این دوتا مطلب کاملاً از هم جداست: یک مطلب برای شخص است هنگام وصیت میفرماید شما ارحام را در نظر داشته باشید، مطلب دیگر آن است که به اولیای متوفّا در هنگام توزیع ترکه میفرماید هنگام قسمت اگر اقربایتان حضور پیدا کردند, آنها را بیبهره نگذارید. در آیهٴ 180 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً﴾ این البته به مقدار ثلث است.
اما آن مطلبی که مربوط به تقسیم ترکه است, آن در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هشت اینچنین آمده: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾. خب, اینها احکام فقهی است که برای ارحام مترتّب است.
یک حُکم فقهی دیگری که براساس رحامت مطرح است, مسئله لزوم هِبه است. هِبه از عقود مجّانی و اِذنی است و جایز هم است. واهب میتواند قبل از تصرّف متّهب در عین موهوبه, او را استرجاع کند; برگرداند. ولی اگر هِبه معوّضه بود یا به قصد قربت بود یا به ذیرَحِم بود, میگویند لازم است، اگر کسی چیزی را به یکی از ارحام, هِبه کرد ولو آن عین تلف نشده باشد ولو معوّض هم نباشد ولو قصد قربت هم نکرده باشد, حقّ ارجاع ندارد. هبهای که به قصد قربت باشد یا معوّضه باشد, اگر گفتند لازم است, درباره هِبهٴ به ذیرحم هم گفتند لازم است، بنابراین اینها احکام فقهی است که برای ارحام, مترتّب است.
پرسش:...
پاسخ: خب چرا البته، چرا در بیانات خود حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) است که «إبْدأ بِمَن تعول» یعنی اول, انسان عهدهدار عایله خود است, بعد همین طور. ولی اصل وجوب هست, بعضیها ممکن است شدید، بعضیها اشد باشند و قطع رَحِم حُرمت دارد بعضی ممکن است اکید, بعضی ممکن است آکد باشد.
پرسش:...
پاسخ: محرم نیستند ولی ارحاماند.
محوریت زن در اجتماع بشری
عظمت زن از نظر قرآن کریم هم این است که محور این خانواده و این جامعهٴ کوچک, زن است. در همین آیه یکجا میفرماید محور, مرد است فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَق مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در همین آیه میفرماید که محور, زن است. اصولاً قبیلهای که از بنیاعمام و بنیاخوال و بنیخالات و بنیعمّات و امثالذلک تشکیل شدهاند اینها ارحاماند، ارحاماند یعنی چه? یعنی همه اینها به یک رَحِم یعنی زِهدان زن مرتبطاند, پس منشأ تشکیل این جامعهٴ کوچک میشود زن. اگر فرمود: ﴿مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾ آن صلب و ترائب, منشأ نیست برای تشکیل یک جامعهٴ کوچک, آنچه این جامعه کوچک را محرم میکند، ارحام میکند، حقوق پنجگانهٴ فقهی یادشده را به همراه دارد, زن است. چون ارحام را هم که ارحام گفتند, برای اینکه همه اینها به رَحِم واحد مرتبطاند. رَحِم یعنی جایِ پرورش کودک این منشأ پیدایش این جامعه کوچک است و اگر این رعایت نشود جامعهٴ بزرگ هم ساخته نخواهد شد چون در قرآن کریم جامعهٴ بزرگ را مدیون جوامع کوچک میداند بالأخره اگر آبهای آلوده یکجا جمع شدند این دیگر دریای زلال نخواهد بود اگر شعوب و قبایل آلودهای جمع شدند هرگز مدینه فاضله تشکیل نمیدهند یا جامعهٴ فاضله نمیسازند.
در قرآن کریم اول فرد را میسازد (یک) و برای اینکه زندگی فردی میسور انسان نیست این جامعه کوچک را به عنوان اینکه یک مادر, این جامعه و قبیله را اداره میکند میسازد این (دو). اگر این قبایل و شعوب را یک زن, ساخت یعنی براساس رحامت ساخته شده, نه براساس صلب و تصلّب, براساس صلابت ساخته نشده، براساس رحامت و رَحْم و عاطفه ساخته شده آنگاه جوامع بزرگ شکل میگیرند. این جوامع کوچک را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ اینها جوامع کوچک است که کار به جامعه بزرگ ندارد و مشابه آن آیهٴ سورهٴ «حجرات» در سورهٴ «فرقان» هم آمده آیهٴ 54 فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً﴾ در این کریمه, گرچه سبب را از نَسب جدا کرده است ولی در مقابل نسب، سبب را ذکر نکرد. فرمود از یک قطره آب, بالأخره انساب و اصهار را خدا ساخت; هم نَسَب ساخت، هم مِهر و داماد ساخت.
جایگاه ارحام سببی در دین مبین اسلام
اما آن خطبهٴ عَقدی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مراسم ازدواج حضرت امیر و زهرا(علیهما السلام) خواندند, از آن خطبه برمیآید که پیوندهای سببی در اسلام, ملحق به پیوندها نسبی است یعنی وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) مِهر را و داماد را و دامادی را نسبِ لاحق قرار داد, فرمود: «إنّ الله جَعل العصاهرة نسباً لاحقاً» آن وقت دوتا خانواده بیگانه با آمدن یک رَحِم در وسط, میشوند ارحام. پیوند سببی, ملحق به پیوند نسبی است, فرمود: «إنّ الله جَعل العصاهرة نسباً لاحقاً» یعنی مصاهره و دامادی, دوتا خانواده را رَحم میکند, ارحام هم قرار میدهد.
آنگاه همان طوری که مصاهره, محرمیت میآورد، مصاهره, رحامت هم میآورد. حالا بحثی در فقه هست که آیا رضاع هم همان طوری که محرمیت میآورد رحامت هم میآورد یا نه? که این دیگر از بحث تفسیری فاصلهاش خیلی زیاد میشود که آیا همان طوری که هبهٴ به ذیرَحم, عقد لازم است نه عقد جایز, آیا اگر کسی رحامتش با رضاع بود, مثل رحامت با نسب است یا نه? به هر حال شیر، مصاهره و رحامت, این سه عامل را زن تشکیل میدهد و عظمت زن را هم در همین آیات قرآن کریم مشخص فرموده است, بالأخره اوست که جامعهٴ کوچک را شکل میدهد. مسئله صُلب و امثالذلک نیست, گرچه من فحل واحد شرط است; اما عمده رضاع است که نشر حرمت میکند، محرمیت میآورد، حرمت نکاح دارد و مانند آن. اگر در آن بیان آمده است که «یَحرُم مِن الرضاع ما یَحرُم مِن النَّسب» یا در آن خطبه عقد آمده که مصاهره, به منزلهٴ نسب لاحق است, نشان میدهد که زن در سازماندهی قبایل و اشاعر و شعوب, نقش اساسی را دارد.
در این سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود: ﴿فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً﴾ که از راه نَسب و از راه دامادی این مسئله را حل کردند. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ را در آیهٴ ششم سورهٴ «احزاب» مطرح فرمود که ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ پس این نقش تعیینکنندهای است که ارحام دارند. در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است, آیهٴ 22 آمده که ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ﴾ این به عنوان تهدید و تحذیر یاد کرده است, فرمود شما کسانی هستید که اگر کار به دستتان بیفتد, ارحامتان را قطع میکنید یعنی این قطع رَحِم که حرام است شما به او مبتلا خواهید شد.
پس این احکام را در همین آیهٴ مبارکهٴ اول سورهٴ «نساء» به بنیانگذارش که زن است اسناد میدهد, در قسمت اولش, بنیانگذار را مرد میداند بالأخره و برای اینکه خیال نشود آن جامعهٴ بزرگ فقط به وسیله مرد تشکیل میشود فرمود نه، این زن هم از این حقیقت است [و] یک چیز بیگانهای نیست که ﴿خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ مثل اینکه در جوامع کوچک هم فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ این ﴿لَکُم﴾ نه یعنی برای استخدام شما, مثل اینکه خدا میفرماید ما ملائکه را برای شما فرستادیم، انبیا را برای شما فرستادیم. این «لام» استعمال و استخدام و امثالذلک نیست, «لام» تدبیر و تربیت و نگهداری و نگهبانی و نفع است خلاصه, نه نفع با ذلّت. مثل اینکه انبیا را برای شما فرستادیم, این برای شما فرستادیم نه یعنی شما مخدوماید او خادم یا ملائکه برای شماست و امثالذلک. بنابراین این ﴿لَکُم﴾ به آن معنا نخواهد بود, هم وحدت حقیقت زن و مرد را مشخص کرد ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ و هم اینکه او فرمود به سود شماست خلاصه, برای نگهداری و نگهبانی شماست.
پرسش:...
پاسخ: آیهٴ قرآن هم مطلق است و شارحش نصوص است, ما اگر شکّی داشته باشیم که آیا این مطلق است یا منصرف است, آن نصوصی که میفرماید این «نسباً لاحقا» این به منزله توسعه موضوع است.
پرسش:...
پاسخ: نه, البته مشخص است اگر یک وقت, مثل سایر محرّمات دیگر, سایر محرّمات یک مواضع استثنایی دارد، سایر واجبات, یک وارد استثنایی دارد اینهم بشرح ایضاً [همچنین].
علت تأکید بر رعایت تقوی در اول سورهٴ «نساء»
خب، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ چرا ﴿وَاتَّقُوا﴾ اول فرمود: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ بعد «واتقوا الأرحام», این ﴿اتَّقُوا﴾ که بعضی از جاها بالصراحه آمده، بعضی جاها ضمناً یاد شده، چرا? فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً﴾; خدا رقیب شماست.
«رقیب» را «رقیب» گفتند, برای اینکه این محافظ رِقاب زیردستان اوست, این (یک). یا نه، چون خودش برای اینکه اشراف داشته باشد, رَقَبه میکِشد، گردن میکشد که درست بررسی کند و ببیند این دو نکته و چون جای بلند را که دیدبانها آنجا قرار میگیرند آن را میگویند مَرقب, برای اینکه رقیب آنجا میایستد تا اشراف داشته باشد. اگر کسی از جای بلندی، از مکان بلند یا از مکانت والا, اشراف داشته باشد میشود رقیب و این رقیب هم به معنای مطّلع نیست که از جای بلند فقط نگاه کند و به معنای حفیظ هم نیست که نگذارد دیگران او را ببرند, بلکه به این معناست: هم اشراف دارد (یک)، هم حفیظ است از دستبرد دیگران جلوگیری میکند (دو)، هم خودش اگر کم و کسری دارد اصلاح میکند این (سه), این میشود رقیب و ذات اقدس الهی رقیبِ به این معناست, لذا فرمود من در کمین هستم. شیطان در کمین است تا کمین بزند ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ رهزنی میکند; اما ذات اقدس الهی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ که در کمینِ طاغیان است.
و اما ذات اقدس الهی نسبت به افراد وارسته در کمین است که دستگیری کند, نه رهزنی بکند. میفرماید هر جا راه میروی جهنم در کمین توست ما حالا خیال کردیم جهنم, مسلّم شد برای ما که شیئی است, مکانی است غیرمنقول و اگر گفتند جهنم در کمین شماست یعنی جایی است آنجا آماده که شما اگر مُردید بعداً شما را در آن جهنم میبرند. اما آیا جهنم همهاش همان است یا جهنمهای دیگری هم هست, آیا جهنم منقول است یا غیرمنقول، آیا سورهٴ مبارکهٴ «فجر» که دارد ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ حتماً باید توجیه و تأویل بشود یا ما جهنم منقول هم داریم یا انسان هر جا که میرود, جهنم در کمین اوست?
بیان اقسام جهنم و تطبیق آن با آیات
به هر حال اگر برای آدم, مسلّم شد که فقط یک قِسم جهنم داریم, آنهم غیرمنقول است [و] مکان است, آن وقت این آیاتی که دارد جهنم را میآورند یا جهنم در کمین شماست البته باید توجیه بشود. اما اگر نه، جهنمهای فراوانی بود بعضی منقول بود، بعضی غیرمنقول بود، بعضی در دنیا بود، بعضی در آخرت بود این آیات, به ظاهرشان باقی است. فرمود جهنم, در کمین شماست تکان خوردی میافتی; منتها حالا نمیدانی داری میسوزی ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَاداً ٭ لِلطَّاغِینَ مَآبَاً﴾ اما ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ مرصاد همه است. مرصاد طاغیان است تا آنها را بگیرد، مرصاد پرهیزگاران است که تا دست آنها را بگیرد, نه رهزنی بکند. خدا رقیب است که اگر کسی یک وقت میخواهد تعدّی بکند, فوراً او را تنبیه میکند, تنبیهش هم یا به بیماری است یا به ایجاد مشکلات دیگر است یا به تذکّر است بالأخره به هر راهی که شد او را متوجه میکند که بیراهه میروی, هر راهی که خودش مصلحت بداند. این همان مراقبت کامل است که رقیب است و اگر برای هر انسانی رقیب است, آن غیر از رقابت الهی است در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾; هیچ کسی حرفی نمیزند, مگر اینکه یک «رقیب عتید»، «عتید» یعنی مستعد; از اِعداد و استعداد و مُعدّ بودن و از این باب است «عَدّ» و «أعدّ» «واستعدّ» یعنی آماده شد «عتید» یعنی آماده, هر کسی یک رقیب آمادهای دارد در قبال هر قول.
منظور از این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ق» که فرمود; آیهٴ هیجده سورهٴ «ق» ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ نه اینکه ﴿لَدَیْهِ﴾ حتماً به آن قائل برگردد «لدی القول»; کنار این حرف یک رقیب مستعدّی هست و منظور از این حرف هم در مقابل نیّت و فعل نیست. حرف که میگویند یعنی مطلق کار, خواه کار قلبی، خواه کار بدنی، خواه گفتار, مثل اینکه فرمودند: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ منظور خوردن که نیست مطلق تصرّف است ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ منظور حرمت خوردنِ به باطل نیست [بلکه] منظور حرمت مطلق تصرّف است. اینکه فرمود اینها هیچ حرفی نمیزنند, انسان هیچ حرفی نمیزند, مگر یک رقیب آمادهای آنجا ضبط میکند یعنی هیچ کاری نمیکند, نه اینکه خاطرات را ضبط نکنند، افعال را ضبط نکنند فقط اقوال را ضبط بکند, این طور نیست; منتها این «رقیبِ عتیدِ» مستعدّ آماده, کارش این است که او امینالقول است، امینالفعل است; فقط کرامِ کاتب است و ضبط میکند همین, بیش از این مأموریتی ندارد مگر به امر الهی.
معنای «رقیب» در آیه 52 سورهٴ «احزاب»
و اما آنچه ذات اقدس الهی در سورهٴ «احزاب» فرمود این نشانهٴ آن است که خداوند, حفیظ مطلق است هر چیزی را میپروراند که به یکی از شئون ربوبیّت او برمیگردد و به همین معنا هم رقیب انسان هم هست. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ 52 فرمود: ﴿وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً﴾ که به همین معنای مراقب بودن. خدا مراقب انسان هم هست و این ﴿کَانَ﴾ هم ﴿کَانَ﴾ای است که از دیرزمان, این مسئله را اثبات میکند یعنی همیشه بوده, نه ماضی و مضارع و حال دارد, برای افادهٴٴ دوام مراقبت حق است نه استمرار مراقبت. بین این دو مطلب خیلی فرق است: یکی اینکه خدا کارش ـ معاذ الله ـ زمانی است ماضی دارد و مضارع دارد و حال دارد ولی در هر سه زمان بود اینچنین نیست; یک وقت این خدا کارش همیشه هست, بدون اینکه زمان او را همراهی بکند, در همهجا هست بدون اینکه مکان او را همراهی بکند, این به این معناست ﴿وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً﴾ به این معنا, ذات اقدس الهی رقیب انسان هم است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اقامه دلیل بر لزوم تقوای الهی؛
- گذری بر احکام ارحام در فقه اسلام؛
- بیان اقسام جهنم و تطبیق آن با آیات.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
پرهیز از هر امری به تناسب آن
در این کریمه مطالبی بود که بعضی از آنها به عرض رسید, به این قسمت رسیدیم که فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾; از خدا بپرهیزید و از ارحام هم بپرهیزید. پرهیز از هر چیزی, مناسب با همان چیز یا همان شخص است. پرهیز از خدا، پرهیز از مخالفت با اوست. بعضیها که خوفِ نفسی دارند, تقوای اینها تقوای متوسّط است که از عذاب خدا میترسند. عذاب خدا در حقیقت, نتیجهٴ اعمال خود آدم است, لذا در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ که امید را به رحمت حق اسناد داد و ترس را از عاقبت کار خود آدم, نه اینکه از خدا بترسید او که ارحمالراحمین است [او] ترسی ندارد. نفرمود مردان الهی کسانیاند که از خدا میترسند و به رحمت خدا امیدوارند, فرمود از پایان کار میترسند و به رحمت او امیدوارند: ﴿یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾. گرچه در آیات دیگر هست که ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ اما اینگونه از آیات مشروح است به آیاتی که روشن میکند که ترس مربوط به پایان اعمال خود آدم است.
گروهی که برتر از اینها میاندیشند, آنها دارای خوف عقلیاند; همان احراریاند که «خوفاً من الهجران» خدا را عبادت میکنند. اینها پرهیز از جهنم برای آنها مطرح نیست, بلکه پرهیز از هجران الهی برای آنها مطرح است که «خوفاً من الهجران» همان است که در دعای «کمیل» آمده «هَبْنی صَبَرْتُ عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلی کَرامَتِکَ». به هر حال پرهیز ضعاف و متوسطین و اُوحدی, در سه قسمت از هم جدایند, این همان است که گفتند پرهیز عام است و خاص است و اخص, در نوع عبادات هم همین حرف را زدند درباره صوم هم ملاحظه فرمودید که صوم سه قِسم است: روزهٴ عوام و روزهٴ خواص و روزهٴ اخص, نوع عبادات اینچنین است.
اقامه دلیل بر لزوم تقوای الهی
اینکه فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ اینهم از باب تعلیق حُکم بر وصف است, نظیر ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم﴾. در آن بخش اول ملاحظه فرمودید تقوای به الله, به دوتا برهان مستدلّ شده است از خدا بپرهیزید، چرا, چون او خالق شماست یعنی اصل هستی را او داد; از خدا بپرهیزید، چرا, چون او ربّ شماست بعد از خالقیت, نوبت به ربوبیّت میرسد. خالق یعنی آفریننده و ربّ یعنی پرورنده; آنکه آفرید, میپروراند; هم آفرینش او دلیل بر لزوم تقوای از اوست، هم پروراندن او دلیل لزوم تقوای از اوست.
استفاده از برهان و جدال احسن در اثبات لزوم تقوای الهی
اما در این بخش دیگر فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ این به جدال احسن شبیهتر است تا برهان, زیرا در خلال این بخش از مقدّمهٴ مسلّم استفاده شده است در آن بخش اول دوتا مقدمه برهانی داشت که به صورت متن, بیان شده, او خالق است هر خالقی باید تکریم و احترام بشود او باید تکریم بشود، او ربّ است, هر ربّی باید تکریم بشود او باید تکریم بشود که این هر کدام, حدوسط است برای یک برهان مستقل که جمعاً میشود دو برهان. اما این سومی به جدال احسن شبیهتر است. جدال, یعنی طرزی انسان سخن بگوید که مطلبش حق باشد و آن مقدمه مورد پذیرش مخاطب باشد از آن جهت که این مقدمه, مورد قبول اوست میشود جدال و از این جهت که این مقدمه, حق است میشود جدال احسن. اگر مقدمه مورد پذیرش او نباشد یا او پذیرفته ولی حق نباشد, جدال احسن نیست یا جدال نیست یا جدال محرّم است. نباید از سوء ضعف مخاطب یا تشخیص مخاطب یا جهل مخاطب, سوء استفاده کرده. ولی در اینجا فرمود شما که خدا را گرامی میدارید, اگر بخواهید مطلبی را از یکدیگر طلب بکنید, آنها را به خدا سوگند میدهید; میگویید به خدا این کار را انجام بده که معنای ﴿تَسَاءَلُونَ﴾ همان «تقسمون» باشد. یا نه، اگر چیزی را هم بخواهید از خدا مسئلت میکنید که این ﴿تَسَاءَلُونَ﴾ همان «تطلبون» باشد نه یعنی «تقسمون». به هر یکی از این دو وجه که باشد, چون این مقدمه مورد پذیرش مخاطبین است, میشود جدال احسن میفرماید خدایی که شما او را محترم میشمارید و یکدیگر را به او سوگند میدهید از او بپرهیزید. یا خدایی که هر چه خواستید از او طلب میکنید به عنوان قاضی حاجات از او بپرهیزید که این ﴿تَسَاءَلُونَ﴾ یا به معنای «تطلبون» است, مثل ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ یا به معنای «تناشدون» است که «ینشدوا بعضکم بعضا»; سوگند میدهید.
وجوه مختلف در عطف «الارحام»
خب، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ درباره این ارحام, چندین وجه قرائت شده: به جرّ قرائت شده دو وجه است: یکی اینکه عطف باشد بر ضمیر که «تساءلون به وبالأرحام» یا مجرور باشد, برای اینکه خود این «واو»، «واو» قسم باشد که ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾; قسم به ارحام, شما از خدا بپرهیزید. که این احتمال در جامع احکام و بیان قرطبی آمده که تا حدودی هم از او حمایت کرده. اما این خیلی دور است که خدا سوگند یاد بکند بفرماید به حقّ ارحام از خدا بپرهیزید. گرچه ذات اقدس الهی برابر مصلحتی که دارد به موجودات تکوینی سوگند یاد میکند ﴿وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ﴾ و امثالذلک; اما بحثی از آیات تکوینی به عنوان اینکه آیات ربوبیّت حقاند یک مطلب است، بحث از سوگند یاد کردن به ارحام که خود این سوگند به ارحام در روایات نهی شده است که به غیر خدا سوگند یاد نکنید آنگاه خودش در همین آیه به ارحام سوگند یاد کند.
بنابراین این وجه دوم هم مثل وجه اول ضعیف است. ضعف وجه اول در بحث دیروز مشخص شد که عطف بر ضمیر, بدون ذکر جار, مطابق با قوانین ادب نیست. لذا در آن آیه فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ نفرمود «خسفنا به و داره الأرض» که این دار را عطف کرده باشد بر ضمیر, بدون اعادهٴ جار، نفرمود «فخسفنا به و داره الأرض» فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾. اینجا اگر عطف بود بر ضمیر, این حرف جرّ تکرار میشد میفرمود: «تساءلون به وبالأرحام». پس این دو وجه که به جرّ خواندن کلمه ارحام است, این درست نیست.
نصب هم دوتا احتمال در آن هست: یکی اینکه ﴿وَالْأَرْحَامَ﴾ منصوب باشد و عطف باشد بر محلّ این ضمیر, چون این ضمیر مفعول است و محلاً منصوب, این همان اشکالی که در عطف بر ظاهر این ضمیر هست, در عطف بر محلّ این ضمیر هم هست, برای اینکه «تساءلون به وبالأرحام» ما نداریم.
احتمال دیگر که وجه چهارم هست این است که ﴿وَالْأَرْحَامَ﴾ منصوب باشد و عطف باشد بر ﴿الله﴾ ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ یعنی «اتقوا الأرحام», این یک وجه خوبی است که احسن الوجوه است.
وجه پنجم که «والأرحامُ» قرائت شده است به رفع قرائت شده است و مبتداست برای خبر محذوف یا خبر است برای مبتدای محذوف که اینچنین باشد «والأرحام ینبغی أن توصل» یا «یجب أن توصل» آنهم دور است, برای اینکه احتیاج دارد به حذف یک مبتدا یا حذف خبر, آن وقت حذف مبدا یا حذف خبر, تعیینش به دست ما نیست. ولی اگر عطف باشد بر ﴿الله﴾ این کلمهٴ ﴿وَاتَّقُوا﴾ روی او درمیآید, معلوم میشود «واتقوا الأرحام» و یکی از ادلّه وجوب صلهٴ رَحِم خواهد بود, همان طوری که یکی از ادلهٴ وجوب تقوای الهی ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ است, یکی از ادلهٴ وجوب صلهٴ رَحم هم «واتقوا الأرحام» است. امر است و ظهور در وجوب دارد, حملش هم بر استحباب, دلیل طلب میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، این «صلّی الله علیه و آله» آنچنان نیست که بتواند این آیه را برابر آن ما بتوانیم تنظیم بکنیم. آنجا چون همراه با قرینه است, اینجا اگر عطف بشود بر ضمیر ـ همان طوری که در بحث دیروز اشاره شد ـ لازمهاش این است که وقتی ما این معطوفعلیه را برداریم, اینچنین میشود که «واتقوا الله الذی تساءلون بالأرحام» آن وقت این «الذی» بدون صِله میماند, آنجا «صلّی الله علی آله» هیچ محذوری ندارد; اما اینجا اگر ما عطف بکنیم بر ضمیر «بِه» چون معطوفعلیه را باید برداریم در هنگام معنا کردن جمله دوم, اینچنین میشود «اتقوا الله الذی تساءلون بالأرحام», آن وقت چیزی که ضمیر باشد و صله باشد برای «الذی» در این جمله نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه، اصل تقوا یعنی پرهیز است; پرهیز بکنید. همان در بحث دیروز اشاره شد که گاهی تقوا به آتش تعلّق میگیرد، گاهی به الله تعلّق میگیرد، گاهی به فتنه تعلّق میگیرد ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً﴾ که در سورهٴ «انفال» داشتیم ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً﴾; از فتنه پرهیز کنید.
بنابراین از ارحام پرهیز کنید. پرهیز از چیز, وقتی به شیء یا به شخص اسناد داده شد, آن عملِ متوقّع از آن شیء یا اثر متوقّع از آن شخص به ذهن میآید. اینکه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ با «حرمت علیکم الخمر» فرق میکند, آن حرمت به عین تعلّق گرفته [و] منظور شُرب است یا بیع است و مانند آن، این حرمت, به امهات تعلّق گرفته و منظور نکاح است. حرمت هر شیء یا شخصی مناسب با آن شیء یا آن شخص است. تقوا هم اینچنین است, تقوای از نار به یک اثر هست، تقوای از الله به یک اثر هست، تقوای از فتنه به یک اثر هست، تقوای از ارحام به یک اثر هست اینها مشترک لفظی نیستند [بلکه] مشترک معنویاند, جامع حقیقی دارند; منتها اختلاف در خصوصیتهای مورد است از ارحام بپرهیزید یعنی از قطع رَحم بپرهیزید صلهٴ رحم را این کریمه, مثل سایر آیات واجب میکند. بعضی از آیات است یا ادلهٴ نقلی است که صلهٴ رَحم را واجب میکند, بعضی از ادلهٴ نقلی است که قطع صلهٴ رحم را حرام میکند, میگفتند ﴿وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ﴾ یکی از موارد این آیه, و مصادیق این آیه همان صله رحم است که خدا عدهای را لعن کرده, کسانی که ﴿وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ﴾.
گذری بر احکام ارحام در فقه اسلام
خب، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾, «اتقوا الأرحام» یعنی بپرهیزید از اینکه رحامت را قطع کنید. برای ارحام در فقه اسلامی, احکام فراوانی است. چون ارحام, درجاتی دارند احکام فقهی هم مراتبی دارند. بعضی از آن مراتب, مربوط به وجوب انفاق است مثل عمودین، والدین و اولاد, اینها ارحام یکدیگرند و این رحامتشان در حدّ وجوب انفاق هم است. بعضی از احکام از اینها وسیعتر هست و مخصوص به والدین نیست; اما بعضیها مخصوص به والدین است. آنها که مخصوص به والدین یا عمودین است, همان وجوب انفاق هست یک و انعتاق است دو, که اگر کسی احدالعمودین را بخرد «یَنعَتِق علیه فوراً» این حُکم برای عمودین است, مثلاً. اما بعضی احکام برای والدین است, بعضی مطلق عمودین است و به سایر درجات ارحام سرایت نمیکند. بعضی از مراحل احکام فقهی, نظیر ارث از اینها هم تعدّی میکند یعنی از عمودین از پدر و مادر و فرزند تعدّی میکند, به برادر و خواهر به عمو و عمه و خاله و دایی هم میرسد, مثل طبقات ارث. بعضی از احکام است که از همه اینها وسیعتر است, خواه در موردی باشد که انفاق واجب باشد یا نه، یا موردی باشد که مایه انعتاق باشد یا نه، یا مورد ارث باشد یا نه [که] آن مسئله صله رحم است.
خب، بعضیها هستند که ارثبر نیستند ولی رَحِماند و صلهٴ آنها واجب است یا اصلاً ارثبر نیستند یا با بودن بعضی از مراتب قبلی, ارثبر نیستند ولی بالأخره رَحِماند و صلهٴ آنها لازم است.
تفاوت رحامت با حرمت نکاح
و مسئلهٴ رحامت غیر از حرمت نکاح است. رحامت, محرمیت میآورد گاهی هم محرمیت نمیآورد و حرمت نکاح نمیآورد, مثل پسرخاله و پسردایی و امثالذلک, اینها رَحِم هستند ولی محرم نیستند. چه اینکه بعضی از موارد حرمت نکاح هست ولی رحامت نیست, نظیر جمع بین اُختین و امثالذلک. مسئله رحامت و محرمیت, غیر از مسئله حرمت نکاح هست.
جواز وصیت از سهم ثلت برای ارحام
حُکم فقهی دیگری که مربوط به ارحام است, این است که فرمودند شما در هنگام مرگ اگر خواستید وصیت بکنید, به مقدار ثُلث وصیت بکنید که مازاد بر ثلث برای ورثه است, برای پدر و مادرتان وصیت کنید و برای اقربین وصیت کنید. چه اینکه به ورثه میفرماید در هنگام تقسیم و توزیع تَرکه اگر اقربا و ارحامتان حضور پیدا کردند, آنها را بینصیب نگذارید که این دوتا مطلب کاملاً از هم جداست: یک مطلب برای شخص است هنگام وصیت میفرماید شما ارحام را در نظر داشته باشید، مطلب دیگر آن است که به اولیای متوفّا در هنگام توزیع ترکه میفرماید هنگام قسمت اگر اقربایتان حضور پیدا کردند, آنها را بیبهره نگذارید. در آیهٴ 180 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً﴾ این البته به مقدار ثلث است.
اما آن مطلبی که مربوط به تقسیم ترکه است, آن در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هشت اینچنین آمده: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾. خب, اینها احکام فقهی است که برای ارحام مترتّب است.
یک حُکم فقهی دیگری که براساس رحامت مطرح است, مسئله لزوم هِبه است. هِبه از عقود مجّانی و اِذنی است و جایز هم است. واهب میتواند قبل از تصرّف متّهب در عین موهوبه, او را استرجاع کند; برگرداند. ولی اگر هِبه معوّضه بود یا به قصد قربت بود یا به ذیرَحِم بود, میگویند لازم است، اگر کسی چیزی را به یکی از ارحام, هِبه کرد ولو آن عین تلف نشده باشد ولو معوّض هم نباشد ولو قصد قربت هم نکرده باشد, حقّ ارجاع ندارد. هبهای که به قصد قربت باشد یا معوّضه باشد, اگر گفتند لازم است, درباره هِبهٴ به ذیرحم هم گفتند لازم است، بنابراین اینها احکام فقهی است که برای ارحام, مترتّب است.
پرسش:...
پاسخ: خب چرا البته، چرا در بیانات خود حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) است که «إبْدأ بِمَن تعول» یعنی اول, انسان عهدهدار عایله خود است, بعد همین طور. ولی اصل وجوب هست, بعضیها ممکن است شدید، بعضیها اشد باشند و قطع رَحِم حُرمت دارد بعضی ممکن است اکید, بعضی ممکن است آکد باشد.
پرسش:...
پاسخ: محرم نیستند ولی ارحاماند.
محوریت زن در اجتماع بشری
عظمت زن از نظر قرآن کریم هم این است که محور این خانواده و این جامعهٴ کوچک, زن است. در همین آیه یکجا میفرماید محور, مرد است فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَق مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در همین آیه میفرماید که محور, زن است. اصولاً قبیلهای که از بنیاعمام و بنیاخوال و بنیخالات و بنیعمّات و امثالذلک تشکیل شدهاند اینها ارحاماند، ارحاماند یعنی چه? یعنی همه اینها به یک رَحِم یعنی زِهدان زن مرتبطاند, پس منشأ تشکیل این جامعهٴ کوچک میشود زن. اگر فرمود: ﴿مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾ آن صلب و ترائب, منشأ نیست برای تشکیل یک جامعهٴ کوچک, آنچه این جامعه کوچک را محرم میکند، ارحام میکند، حقوق پنجگانهٴ فقهی یادشده را به همراه دارد, زن است. چون ارحام را هم که ارحام گفتند, برای اینکه همه اینها به رَحِم واحد مرتبطاند. رَحِم یعنی جایِ پرورش کودک این منشأ پیدایش این جامعه کوچک است و اگر این رعایت نشود جامعهٴ بزرگ هم ساخته نخواهد شد چون در قرآن کریم جامعهٴ بزرگ را مدیون جوامع کوچک میداند بالأخره اگر آبهای آلوده یکجا جمع شدند این دیگر دریای زلال نخواهد بود اگر شعوب و قبایل آلودهای جمع شدند هرگز مدینه فاضله تشکیل نمیدهند یا جامعهٴ فاضله نمیسازند.
در قرآن کریم اول فرد را میسازد (یک) و برای اینکه زندگی فردی میسور انسان نیست این جامعه کوچک را به عنوان اینکه یک مادر, این جامعه و قبیله را اداره میکند میسازد این (دو). اگر این قبایل و شعوب را یک زن, ساخت یعنی براساس رحامت ساخته شده, نه براساس صلب و تصلّب, براساس صلابت ساخته نشده، براساس رحامت و رَحْم و عاطفه ساخته شده آنگاه جوامع بزرگ شکل میگیرند. این جوامع کوچک را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ اینها جوامع کوچک است که کار به جامعه بزرگ ندارد و مشابه آن آیهٴ سورهٴ «حجرات» در سورهٴ «فرقان» هم آمده آیهٴ 54 فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً﴾ در این کریمه, گرچه سبب را از نَسب جدا کرده است ولی در مقابل نسب، سبب را ذکر نکرد. فرمود از یک قطره آب, بالأخره انساب و اصهار را خدا ساخت; هم نَسَب ساخت، هم مِهر و داماد ساخت.
جایگاه ارحام سببی در دین مبین اسلام
اما آن خطبهٴ عَقدی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مراسم ازدواج حضرت امیر و زهرا(علیهما السلام) خواندند, از آن خطبه برمیآید که پیوندهای سببی در اسلام, ملحق به پیوندها نسبی است یعنی وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) مِهر را و داماد را و دامادی را نسبِ لاحق قرار داد, فرمود: «إنّ الله جَعل العصاهرة نسباً لاحقاً» آن وقت دوتا خانواده بیگانه با آمدن یک رَحِم در وسط, میشوند ارحام. پیوند سببی, ملحق به پیوند نسبی است, فرمود: «إنّ الله جَعل العصاهرة نسباً لاحقاً» یعنی مصاهره و دامادی, دوتا خانواده را رَحم میکند, ارحام هم قرار میدهد.
آنگاه همان طوری که مصاهره, محرمیت میآورد، مصاهره, رحامت هم میآورد. حالا بحثی در فقه هست که آیا رضاع هم همان طوری که محرمیت میآورد رحامت هم میآورد یا نه? که این دیگر از بحث تفسیری فاصلهاش خیلی زیاد میشود که آیا همان طوری که هبهٴ به ذیرَحم, عقد لازم است نه عقد جایز, آیا اگر کسی رحامتش با رضاع بود, مثل رحامت با نسب است یا نه? به هر حال شیر، مصاهره و رحامت, این سه عامل را زن تشکیل میدهد و عظمت زن را هم در همین آیات قرآن کریم مشخص فرموده است, بالأخره اوست که جامعهٴ کوچک را شکل میدهد. مسئله صُلب و امثالذلک نیست, گرچه من فحل واحد شرط است; اما عمده رضاع است که نشر حرمت میکند، محرمیت میآورد، حرمت نکاح دارد و مانند آن. اگر در آن بیان آمده است که «یَحرُم مِن الرضاع ما یَحرُم مِن النَّسب» یا در آن خطبه عقد آمده که مصاهره, به منزلهٴ نسب لاحق است, نشان میدهد که زن در سازماندهی قبایل و اشاعر و شعوب, نقش اساسی را دارد.
در این سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود: ﴿فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً﴾ که از راه نَسب و از راه دامادی این مسئله را حل کردند. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ را در آیهٴ ششم سورهٴ «احزاب» مطرح فرمود که ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ پس این نقش تعیینکنندهای است که ارحام دارند. در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است, آیهٴ 22 آمده که ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ﴾ این به عنوان تهدید و تحذیر یاد کرده است, فرمود شما کسانی هستید که اگر کار به دستتان بیفتد, ارحامتان را قطع میکنید یعنی این قطع رَحِم که حرام است شما به او مبتلا خواهید شد.
پس این احکام را در همین آیهٴ مبارکهٴ اول سورهٴ «نساء» به بنیانگذارش که زن است اسناد میدهد, در قسمت اولش, بنیانگذار را مرد میداند بالأخره و برای اینکه خیال نشود آن جامعهٴ بزرگ فقط به وسیله مرد تشکیل میشود فرمود نه، این زن هم از این حقیقت است [و] یک چیز بیگانهای نیست که ﴿خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ مثل اینکه در جوامع کوچک هم فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ این ﴿لَکُم﴾ نه یعنی برای استخدام شما, مثل اینکه خدا میفرماید ما ملائکه را برای شما فرستادیم، انبیا را برای شما فرستادیم. این «لام» استعمال و استخدام و امثالذلک نیست, «لام» تدبیر و تربیت و نگهداری و نگهبانی و نفع است خلاصه, نه نفع با ذلّت. مثل اینکه انبیا را برای شما فرستادیم, این برای شما فرستادیم نه یعنی شما مخدوماید او خادم یا ملائکه برای شماست و امثالذلک. بنابراین این ﴿لَکُم﴾ به آن معنا نخواهد بود, هم وحدت حقیقت زن و مرد را مشخص کرد ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ و هم اینکه او فرمود به سود شماست خلاصه, برای نگهداری و نگهبانی شماست.
پرسش:...
پاسخ: آیهٴ قرآن هم مطلق است و شارحش نصوص است, ما اگر شکّی داشته باشیم که آیا این مطلق است یا منصرف است, آن نصوصی که میفرماید این «نسباً لاحقا» این به منزله توسعه موضوع است.
پرسش:...
پاسخ: نه, البته مشخص است اگر یک وقت, مثل سایر محرّمات دیگر, سایر محرّمات یک مواضع استثنایی دارد، سایر واجبات, یک وارد استثنایی دارد اینهم بشرح ایضاً [همچنین].
علت تأکید بر رعایت تقوی در اول سورهٴ «نساء»
خب، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ چرا ﴿وَاتَّقُوا﴾ اول فرمود: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ بعد «واتقوا الأرحام», این ﴿اتَّقُوا﴾ که بعضی از جاها بالصراحه آمده، بعضی جاها ضمناً یاد شده، چرا? فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً﴾; خدا رقیب شماست.
«رقیب» را «رقیب» گفتند, برای اینکه این محافظ رِقاب زیردستان اوست, این (یک). یا نه، چون خودش برای اینکه اشراف داشته باشد, رَقَبه میکِشد، گردن میکشد که درست بررسی کند و ببیند این دو نکته و چون جای بلند را که دیدبانها آنجا قرار میگیرند آن را میگویند مَرقب, برای اینکه رقیب آنجا میایستد تا اشراف داشته باشد. اگر کسی از جای بلندی، از مکان بلند یا از مکانت والا, اشراف داشته باشد میشود رقیب و این رقیب هم به معنای مطّلع نیست که از جای بلند فقط نگاه کند و به معنای حفیظ هم نیست که نگذارد دیگران او را ببرند, بلکه به این معناست: هم اشراف دارد (یک)، هم حفیظ است از دستبرد دیگران جلوگیری میکند (دو)، هم خودش اگر کم و کسری دارد اصلاح میکند این (سه), این میشود رقیب و ذات اقدس الهی رقیبِ به این معناست, لذا فرمود من در کمین هستم. شیطان در کمین است تا کمین بزند ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ رهزنی میکند; اما ذات اقدس الهی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ که در کمینِ طاغیان است.
و اما ذات اقدس الهی نسبت به افراد وارسته در کمین است که دستگیری کند, نه رهزنی بکند. میفرماید هر جا راه میروی جهنم در کمین توست ما حالا خیال کردیم جهنم, مسلّم شد برای ما که شیئی است, مکانی است غیرمنقول و اگر گفتند جهنم در کمین شماست یعنی جایی است آنجا آماده که شما اگر مُردید بعداً شما را در آن جهنم میبرند. اما آیا جهنم همهاش همان است یا جهنمهای دیگری هم هست, آیا جهنم منقول است یا غیرمنقول، آیا سورهٴ مبارکهٴ «فجر» که دارد ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ حتماً باید توجیه و تأویل بشود یا ما جهنم منقول هم داریم یا انسان هر جا که میرود, جهنم در کمین اوست?
بیان اقسام جهنم و تطبیق آن با آیات
به هر حال اگر برای آدم, مسلّم شد که فقط یک قِسم جهنم داریم, آنهم غیرمنقول است [و] مکان است, آن وقت این آیاتی که دارد جهنم را میآورند یا جهنم در کمین شماست البته باید توجیه بشود. اما اگر نه، جهنمهای فراوانی بود بعضی منقول بود، بعضی غیرمنقول بود، بعضی در دنیا بود، بعضی در آخرت بود این آیات, به ظاهرشان باقی است. فرمود جهنم, در کمین شماست تکان خوردی میافتی; منتها حالا نمیدانی داری میسوزی ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَاداً ٭ لِلطَّاغِینَ مَآبَاً﴾ اما ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ مرصاد همه است. مرصاد طاغیان است تا آنها را بگیرد، مرصاد پرهیزگاران است که تا دست آنها را بگیرد, نه رهزنی بکند. خدا رقیب است که اگر کسی یک وقت میخواهد تعدّی بکند, فوراً او را تنبیه میکند, تنبیهش هم یا به بیماری است یا به ایجاد مشکلات دیگر است یا به تذکّر است بالأخره به هر راهی که شد او را متوجه میکند که بیراهه میروی, هر راهی که خودش مصلحت بداند. این همان مراقبت کامل است که رقیب است و اگر برای هر انسانی رقیب است, آن غیر از رقابت الهی است در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾; هیچ کسی حرفی نمیزند, مگر اینکه یک «رقیب عتید»، «عتید» یعنی مستعد; از اِعداد و استعداد و مُعدّ بودن و از این باب است «عَدّ» و «أعدّ» «واستعدّ» یعنی آماده شد «عتید» یعنی آماده, هر کسی یک رقیب آمادهای دارد در قبال هر قول.
منظور از این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ق» که فرمود; آیهٴ هیجده سورهٴ «ق» ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ نه اینکه ﴿لَدَیْهِ﴾ حتماً به آن قائل برگردد «لدی القول»; کنار این حرف یک رقیب مستعدّی هست و منظور از این حرف هم در مقابل نیّت و فعل نیست. حرف که میگویند یعنی مطلق کار, خواه کار قلبی، خواه کار بدنی، خواه گفتار, مثل اینکه فرمودند: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ منظور خوردن که نیست مطلق تصرّف است ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ منظور حرمت خوردنِ به باطل نیست [بلکه] منظور حرمت مطلق تصرّف است. اینکه فرمود اینها هیچ حرفی نمیزنند, انسان هیچ حرفی نمیزند, مگر یک رقیب آمادهای آنجا ضبط میکند یعنی هیچ کاری نمیکند, نه اینکه خاطرات را ضبط نکنند، افعال را ضبط نکنند فقط اقوال را ضبط بکند, این طور نیست; منتها این «رقیبِ عتیدِ» مستعدّ آماده, کارش این است که او امینالقول است، امینالفعل است; فقط کرامِ کاتب است و ضبط میکند همین, بیش از این مأموریتی ندارد مگر به امر الهی.
معنای «رقیب» در آیه 52 سورهٴ «احزاب»
و اما آنچه ذات اقدس الهی در سورهٴ «احزاب» فرمود این نشانهٴ آن است که خداوند, حفیظ مطلق است هر چیزی را میپروراند که به یکی از شئون ربوبیّت او برمیگردد و به همین معنا هم رقیب انسان هم هست. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ 52 فرمود: ﴿وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً﴾ که به همین معنای مراقب بودن. خدا مراقب انسان هم هست و این ﴿کَانَ﴾ هم ﴿کَانَ﴾ای است که از دیرزمان, این مسئله را اثبات میکند یعنی همیشه بوده, نه ماضی و مضارع و حال دارد, برای افادهٴٴ دوام مراقبت حق است نه استمرار مراقبت. بین این دو مطلب خیلی فرق است: یکی اینکه خدا کارش ـ معاذ الله ـ زمانی است ماضی دارد و مضارع دارد و حال دارد ولی در هر سه زمان بود اینچنین نیست; یک وقت این خدا کارش همیشه هست, بدون اینکه زمان او را همراهی بکند, در همهجا هست بدون اینکه مکان او را همراهی بکند, این به این معناست ﴿وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً﴾ به این معنا, ذات اقدس الهی رقیب انسان هم است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است