- 3628
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش سوم"
- تساوی انسانها اصل جامع حاکم بر آیه اول؛
- واحد بودن حقیقت انسان در آفرینش؛
- مفطور بودن روح و جسم ومخلوق بودن انسان.
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ﴿1﴾
تساوی انسانها اصل جامع حاکم بر آیه اول
برای اینکه احکام و مطالب این سوره، زیر پوشش عنوان اوّلی قرار بگیرد، آیه اول یک اصل جامعی را مطرح فرمود چون در این سوره، مسئلهٴ تساوی زن و مرد در بسیاری از آیات، مطرح است این یک حُکم. تساوی زن و شوهر، در خیلی از احکام مطرح است، این دو حکم. تساوی خردسالان و بزرگسالان در خیلی از احکام مطرح است، این سه حُکم. زن در مقابل مرد یک سلسله احکام دارد، زن در مقابل شوهر یک سلسله احکام دیگری دارد.
تفاوت احکام زن در مقابل شوهر
در بحثهای قبل هم اشاره شد، مبسوطاً هم به خواست خدا خواهد آمد که ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ این برای زنِ در مقابل مرد نیست [بلکه] این برای زنِ در مقابل شوهر است.
بنابراین در همان محیط خانوادگی، ممکن است زنی قوّام باشد بر مرد، مثل اینکه مادر در خیلی از موارد، حقّ حُکم کردن بر فرزند دارد ولو فرزندش در بسیاری از رشتهها متخصّص باشد، مجتهد باشد، حتی مرجع تقلید باشد باید از مادر اطاعت کند. در اینگونه از موارد خانوادگی، گاهی زن، قوّام بر مرد است زنِ در محیط خانواده گاهی در مقابل شوهر است، گاهی در مقابل برادر است، گاهی در مقابل فرزند است، گاهی در مقابل پدر و مادر و مانند آن است.
حاکم بودن اصل «الرجال قوامون علی النساء» در روابط خانوادگی
زن، در محیط خانوادگی یک سلسله احکام دارد، زن در مقابل مرد یک سلسله احکام دیگر دارد. هرگز مسئله ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ دربارهٴ زنِ در مقابل مرد نیست [بلکه] زنِ در مقابل مرد هیچ سِمتی ندارد، قوّامیت ندارد مردِ در مقابل زن هم هیچ قوّامیت ندارد. وقتی خانواده تشکیل داده شد، آن وقت یک سلسله احکامی در درون خانواده ذکر میشود.
تاکید بر واحد بودن حقیقت انسان در آفرینش
به هر حال برای اینکه این احکام زیرمجموعه این آیه اُولیٰ جا بگیرد، فرمود ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شما از خدایی بپرهیزید که همه شما را از یک حقیقت آفرید. بنابراین زن و مرد و زن و شوهر و بزرگ و کوچک در این یکسانند. آنگاه مسئله رعایت حقوق ایتام و صِغار را ذکر میکند که ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ﴾ و مانند آن، این یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: این در مسئلهٴ امور داخلی، بالأخره یک نفر باید مدیر مسئول باشد، در محدودهٴ خانوادگی مدیر مسئول مرد است البته و در محدودهٴ خانوادگی گاهی فرمانروا زن است مثل مادر، نباید گفت که ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ به زن بها نداد به مرد بها داد، زنِ در مقابل مرد فصلی از بحث طولانی را دارد، زنِ در مقابل شوهر هم یک فصل طولانی از بحث را دارد، اینها دوتا فصل کاملاً از هم جدا هستند، این ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ درباره زنِ در مقابل شوهر است. در محدودهٴ خانوادگی گاهی هم زن، قوّام است. به هر حال چون این احکام در این سوره است و آیه اول به منزلهٴ تابلوی ورودی هر سوره است باید عصاره آن سوره را، این تابلو در برداشته باشد، از این جهت فرمود شما از یک حقیقت هستید.
عام بودن اصل تساوی انسانها بر اساس قید «ایهاالناس»
مطلب دوم آن است که چون این مسئله، اختصاصی به مؤمنین ندارد، هم عنوان ناس ذکر شد؛ نفرمود ﴿یا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ و هم عنوان ربّ ذکر شد نه اله، اله را مؤمنین قبول دارند که میپرستند « اله» یعنی معبود، ولی دیگران هم که الوهیّت را نمیپذیرند یعنی مبعودیّت را قبول ندارند، ناچارند به ربوبیّت تن در بدهند، برای اینکه یک نفر هست، مبدئی هست که اینها را میپروراند. لذا عنوان الوهیّت اخذ نشده است؛ نفرمود «اتّقوا الهکم الذی کذا»، فرمود: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم﴾.
تبین واحد بودن ذات انسانها در خلقت
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾، این ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ نفس یعنی ذات «نفسُ الشیء ذاته»، «نفس الشیء عینه»، «عینه»، «نفسه» یعنی «ذاته» یعنی از یک ذات خلق شدید. گرچه معیار ذات در اشیاء گوناگون است؛ ذات هر شیئی به حسب خود اوست و گرچه ذات انسان هم در نشئات گوناگون فرق میکند که دو مطلب است، جدای از هم. مطلب اول آن است که «ذات کلّ شیء بحسبه»؛ ذات هر چیزی به حسب خود اوست.
تفاوت داشتن حقیقت انسان در نشئات مختلف
مطلب دوم آن است که ذات انسان در نشئات فرق میکند، حقیقت انسان و تمام الحقیقة انسان در نشئات، فرق میکند. در دنیا تمام الحقیقة برای انسان، تمام حقیقت انسان، مجموعه روح است و همین بدن مادّی. این بدن بدون روح را یا روحِ بدون بدن را نمیگویند تمام الحقیقه. ولی در نشئه برزخ، روح به تنهایی تمام الحقیقه است، حالا تا دوباره برگردد به مسئله معاد که او حساب دیگری دارد ولی در برزخ، تمام الحقیقه همان روح است، چه اینکه هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بحثش گذشت، هم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» . در سورهٴ «بقره» این است ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ ؛ اینها که مُردهاند گرچه بدن شریفشان در دنیا مانده و سوخته و قطعه قطعه شده و از بین رفته ولی اینها زندهاند، نه اینکه بعضی از اینها زنده باشند. اینچنین نیست که شهید، بعضِ او زنده باشد و بعضِ او از بین رفته باشد [بلکه] شهید، تمام الحقیقه او زنده است. معلوم میشود تمام الحقیقه در عالم برزخ، همان روح است. البته روح، بدن مثالی خود را هم دارد، بدن برزخی او را همراهی میکند و مانند آن.
همین شخصی که تمام الحقیقه او در دنیا، مجموعه روح و بدن بود، همین شخص تمام الحقیقه او در برزخ، روح است، البته قیامت کبرا حساب دیگری دارد. پس اینکه فرمود نفس، نفس هر چیز یعنی ذات او، فرمود شما را از نفس واحد آفرید یعنی از یک حقیقت آفرید. منظور از نفس، در اینجا آدم نیست [بلکه] منظور از نفس یک حقیقت است؛ منتها اوّلین کسی که از این حقیقت، خلق شد آدم(سلام الله علیه) است، از این جهت گفته میشود که منظور از نفس، آدم است وگرنه خود آدم(علیه السلام) هم از این حقیقت است و خود آدم(علیه السلام) هم مشمول همین آیه بود و همین حکم درباره او جاری بود یعنی او هم جزء ناس است، او هم مأمور به تقوای ربّ است، او هم مخلوق خداست از یک اصل، اینچنین نیست که خداوند به انسانها بفرماید که خدا شما را از آدم خلق کرد که خود آدم، مشمول این قانون نباشد، اینچنین نیست. میفرماید شما را از یک حقیقت خلق کرد؛ منتها اوّلین فردی که از این حقیقت، ظهور کرده است آدم(سلام الله علیه) است، نه اینکه شما از آدم هستید، شما از یک حقیقت هستید. آدم، هم از آن حقیقت است، حوّا(علیها السلام) هم از این حقیقت است.
تفصیل بیان اجمالی سوره در سایر سور قرآن
حالا همین حقیقت را که به طور اجمال در این سوره بیان فرمود، به طور تفصیل در سایر سُوَر مشخص کرد؛ هم حقیقت بدنی را مشخص کرد، فرمود انسان از طین است ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ هم مسئله طین را با درجاتش ذکر کرد و هم مسئله روح را با خصوصیاتش ذکر فرمود.
در این آیه به طور اجمال فرمود شما از یک حقیقت هستید. این حقیقت را در سایر سُوَر تشریح کرد، فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ یعنی او از طین است و از روح که جمعاً میشود یک حقیقت. حالا به تشریح طبقات طین و درجات طین پرداخت که «حمأ مسنون» هست، «صلصال» هست و «تراب» هست ، «طین لازب» هست ، هر کدام از این مراتب را یکی پس از دیگری ذکر میکند، چه اینکه برای روح هم که درجات و مراتبی است آنها را هم بازگو میکند که اصل شما یک حقیقت است: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ از یک حقیقت. این کلمه ﴿وَاحِدَةٍ﴾ هم برای آن است که خیال نشود ﴿مِن نَفْسٍ﴾ این جنس است، بعضیها از صِنفی، بعضیها از صنف دیگر، نه ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ از یک اصل. آنگاه هیچ راهی برای تعدّی و امتیازطلبی و امثالذلک نیست. اگر میفرمود: «من نفس»، این توهّم میشد که ممکن بود بشود که این جنس است و تحت این جنس، انواع یا اصناف است و هر کسی از صِنف خاصّی خلق شده است که تمایزی در کار باشد، میفرماید نه، از یک حقیقت خلق شدید [و] چون از یک حقیقت خلق شدید، راه برای تمایز بسته است ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾.
مفطور بودن روح و جسم ومخلوق بودن انسان
پرسش:...
پاسخ: نه خود روح هم مفطور است، بدن هم مفطور است. ولی انسان، مخلوق است از روح و بدن، فطر آن نوظهوری است، خَلق آن است که موادّی را قبلاً بیافریند، از این موادّ آفریده شیئی را بسازد. خلق، مسبوق به فطر است. فاطر یعنی نوآور، گویا عدم را میشکافد و از عدم ظهور میکند یعنی «لا شیء» شیء میشود، نه «من لا شیء» شیء ایجاد کند، بلکه «لا من شیء» شیء ایجاد میکند، آن میشود فاطر، فاطر است و خالق است و باری است و مصوّر که اینها هر کدام یکی قبل از دیگری است.
نقد نظر مفسرین از نفس واحد و بیان حضرت استاد
پس همه از یک حقیقت هستند ﴿الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ که یعنی حقیقت انسانی ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ یعنی از همین حقیقت، زوجِ آن نفس واحده را هم آفریده است. منظور از این نفس واحده، حقیقت واحد انسانیت است، این یک مطلب. اوّلین کسی که از این حقیقت، ظهور کرده آدم(سلام الله علیه) است این دو مطلب. به این مناسبت، مفسّرین فرمودند که منظور از نفس واحده آدم است ، براساس این جهت است و به همین مناسبت هم ضمیر ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ به این نفس برمیگردد به معنای آدم یعنی همسرِ این را، از این آفرید، از همین حقیقت آفرید. همسر این از جای دیگر نیامده، همسر این حقیقت از همین حقیقت است ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا﴾ از همین حقیقت، همسر او را، نه اینکه ﴿خَلَقَ مِنْهَا﴾ یعنی از یک گوشه بدنش یا از یک استخوان دندهٴ چپش و امثالذلک اینچنین نیست از همین حقیقت، همسر آن حقیقت را آفرید. تعبیرات قرآنی هم نشان میدهد که وقتی گفتند از این حقیقت، همسر او را آفریدیم از شما، همسر شما را آفریدیم یعنی همسر شما از حقیقت شماست. حالا سایر آیاتی که در این زمینه آمده، قدری معنا را باز میکند تا برسیم به آن آیاتی که درباره کلّ اشیاء سخن دارد که ما از هر حقیقتی یک زوج پدید آوردیم، زوجین پدید آوردیم از هر حقیقتی ما یک جفت آفریدیم، نه این است که یکی را از دیگری ساختیم ﴿مِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ﴾ ؛ از هر حقیقتی یک جفت خلق کردیم؛ هیچکدام اصل نیستند و دیگری فرع باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه، آنهم همین طور است، گِل که زیاد بیاید، برای او نیست که این گِل است و فراوان روح جداگانه، گِل جداگانه روحِ هر دو از یک حقیقت، گِل هر دو هم از یک حقیقت.
پرسش:...
پاسخ: حالا این شواهد، به خواست خدا خوانده بشود، ببینیم که از آن شواهد در موارد دیگر چه استفاده میشود که هرگز زن از مرد خلق نشده است، بلکه اینها یک حقیقتاند که این حقیقت، مبدأ پیدایش زن و مرد است. مثلاً آیهٴ یازده سورهٴ «شوریٰ» این است ﴿فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ اینکه به انسانها میفرماید خدا از شما، از نفسِ شما همسران شما را قرار داد جز به این معناست که از همین حقیقت شماست یعنی از همین حقیقت است، از جای دیگر نیست، از حقیقتِ شما همسران شما را آفرید، نه اینکه از فاضل طینت شما یا آن گِل اضافی شما یا عضوی از اعضای بدن شما، اینچنین نیست.
تناسب آیه شش سوره «زمر» با آیه اول سوره «نساء»
خب، در آیهٴ شش سورهٴ «زمر» این است که ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾. درباره انسان، تعبیری که در آیهٴ شش سورهٴ «زمر» هست، مشابه همین تعبیری است که در آیهٴ اول سورهٴ «نساء» است که محلّ بحث است. فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ که آن ﴿ثُمَّ﴾ ترتیب در ذکر است. بعد فرمود از انعام، هشت جفت خدا برای شما فرستاد و خلق کرد یعنی اگر از فَرس است، یک جفت از فرس، نَر و ماده یا وحشی و اهلی، اگر بقر است یک جفت؛ نَر و ماده یا وحشی و اهلی، اگر غَنم است یک جفت؛ نَر و ماده یا وحشی و اهلی؛ از هر حقیقتی، یک جفت آفرید ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ از حقیقت اسب یک جفت، از حقیقت گوسفند یک جفت، اینچنین نیست که آنجا ماده از نر باشد و مانند آن، از هر حقیقتی یک جفت آفریده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «روم» آنجا هم مشابه این آیه آمده است که برای شما و از جنس شما، حقیقت شما را آفریده است. آیهٴ 21 سورهٴ «روم» این است که ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾. خب، این گاهی ﴿جَعل﴾ است، گاهی ﴿خَلَق﴾ است، خطاب به انسانها میفرماید. فرمود که از حقیقت شما همسران شما را آفرید یعنی اینچنین نیست که بین زن و مرد یا زن و شوهر فرقی باشد، زنها از حقیقت مرد خلق شدهاند ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن برای تشکیل خانواده است که ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ ؛ برای شما خلق کردیم ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ برای اینکه زن، در این قسمت از آیات به عنوان محور قرار گرفت که مرد، تمام تلاشها و خستگیها را برای تأمین همین زندگی خانگی تشکیل میدهد و آرامشِ مرد به همین زن است، مایهٴ سَکینت و سکون و آرامش اوست.
یعنی انسانِ مضطرب به یک اصل تکیه میکند و میآرامد. این یک وسیله برای آرامش است ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ و مانند آن.
تناسب آیات در خصوص حقیقت واحد انسانها
در مسائل حقوقی که رسیدند، فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ حقوق متقابل را آن آیات، مشخص کرده است. غرض این است که در این کریمه فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ نه یعنی از زائدهٴ ماء یا تراب و طین شما و نه یعنی از زائدهٴ اضلاع شما اینچنین نیست، بلکه «من حقیقتکم» است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» مشابه این تعبیر آمده است که آیهٴ 72 سورهٴ «نحل» ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ این ﴿جَعَلَ﴾ است که یک مفعول میگیرد ﴿والله جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُم﴾ خب اینکه فرمود: ﴿جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ یعنی «من ذواتکم»، «من حقائقکم»؛ از حقیقتهای شما، از نفوس شما، از ذوات شما، همسران شما را آفریده است که هیچ مِیزی از این جهت نیست.
پرسش:...
پاسخ: این مرد که تلاش و کوشش به عهدهٴ اوست، این باید به جایی بیارمد، به بیگانه آرامش پیدا نمیکند از حقیقت او برای او یک منشأ آرامشی ما ساختیم. پس اینچنین نیست که آن زن یک جنس دیگری باشد، فرع این باشد و مانند آن، از همین حقیقت است ولاغیر.
اثبات حقیت واحد زن ومرد در خلقت
پرسش:...
پاسخ: چرا، این ﴿لَکُم﴾ برای تأمین آسایش شماست، مثل اینکه برای تأمین آسایش فرزند، پدر و مادر عهدهدار مسئولیتاند، برای تأمین نیازهای یک عده، اولیای اینها عهدهدار حراست اینهایند، برای سرپرستی گروهی بعضیها عهدهدار کفالتاند و مانند آن. منشأ سکینت و آرامش مردی که مشغول تلاش و کوشش است، زن است و این زن از همین حقیقت است، نه از چیز دیگر ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ﴾ یا ﴿جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ﴾ این آیات، مربوط به زن و مرد است، خواه زن در مقابل شوهر، خواه زن در مقابل مرد. بعد از این آیات که جلوتر رفتیم میبینیم مسئله زوج یعنی فردی که از مماثل این هست و از همین حقیقت است و دوتایی، یک جفت آن شیء را تشکیل میدهند گفته خواهد شد. درباره حیوانات که داشتیم ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ درباره فواکه و روییدنیها هم دارد که ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ ، این ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ یعنی از هر میوه یک جفت، معلوم میشود یک اصل است، یک حقیقت است، دو سنخ میوه دوتا فرد میوه از یک حقیقت است. پس یک طایفه از آیات درباره انسان است، از این وسیعتر درباره حیوانات است که ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ از این أَوسع درباره گیاهان است که ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ و از این وسیعتر ﴿و من کلّ شیء خلقنا زوجین﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» این آیه، اعم است از همه آیاتی که خوانده شد، آیهٴ 49 سورهٴ «ذاریات» این است که ﴿وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ﴾؛ از هر حقیقتی ما یک جفت آفریدیم.
حالا مسئله جذب و دفع، در انسان هم هست، در حیوان هم هست، در گیاهان هم هست، در جمادات هم هست؛ هر خاکی یک خاک دیگر را جذب نمیکند، این مثبت و منفی در برق هم هست، در رعد هم هست. از هر حقیقتی ما یک جفت آفریدیم که اینها دوتایی با هم، آن محدودهٴ خود را تأمین کنند، از انسان گرفته تا رعد و برق آسمان تا خاکهای دلِ کوه که بخواهند جمعاً معدنی را متکوّن کنند ﴿وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّمْ تَذَکَّرُونَ﴾، پس معلوم میشود زن و مرد یک حقیقتاند.
اشرفیت حضرت آدم (ع)بر حوا به واسطه پیامبری نه تفاوت جنسی
پرسش:...
پاسخ¬: آن به خاطر پیغمبر بودن اوست، نه به خاطر اینکه مرد است. او شرافتی برای حضرت آدم(سلام الله علیه) است چون پیغمبر است، نه چون مرد است و در بحثهای روایی به خواست خدا خواهد آمد که یک میلیون آدم آمدند و رفتند، تازه نوبت به آدم ما رسید. تاریخ عالم این نیست که در ناسخالتواریخ و امثالذلک نوشته شده هفت، هشت ده میلیارد سال هم شاید بیشتر باشد ما چه میدانیم، سخن از میلیون نیست سخن از میلیارد است. حالا روایتی که مرحوم صدوق در خصال نقل کرد که الف، الف آدم آمدند و رفتند، الف، الف یعنی یک میلیون، یک میلیون آدم آمدند و رفتند تا نوبت به آدم و حوّای ما رسید . اگر تازه این ناظر به کثرت نباشد، اگر ناظر به کثرت باشد که سخن از میلیون و میلیارد هم میگذرد شاید ناظر به کثرت باشد، مثل اینکه فرمود اگر برای آنها هفتاد بار استغفار کنی اثر ندارد نه یعنی حالا 71 بار اگر استغفار کردی اثر دارد. فرمود درباره منافقین ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ این معنایش این رقم خاص نیست که اگر هفتاد بار استغفار بکنی فایده ندارد حالا اگر هشتاد بار استغفار کردی فایده دارد، این طور نیست [بلکه] منظور، کثرت است. در اینجا اگر منظور از این الف، الف؛ هزار، هزار یعنی یک میلیون. اگر منظور، کثرت باشد معلوم میشود به حساب عدد خاص درنمیآید اگر هم نه، ما جمود بکنیم بر همین لفظ، خب یک میلیون آدم آمد گذشت، هر آدمی بالأخره نسلی داشتند، انبیایی بودند، اولیایی بودند، بشری بودند، اندیشهها و فکری بودند، منقرض شدند تا نوبت به ما رسید.
خب، بنابراین ممکن است در این خلقتها گاهی زن، قبل از مرد خلق شده باشد، گاهی مرد خلق شده باشد، این سَبق و لحوق زمانی مایه افتخار نیست، عمده درباره حضرت آدم(سلام الله علیه) برای نبوت اوست که خب مقام عظیم دارد.
یکسان بودن مرد و زن به عنوان نمونه¬ای از مردم
پرسش:...
پاسخ: معمولاً مردم شده نه مردها، این فرهنگ مذکّرگرایی نیست در قرآن که تهمت زدند [بلکه] این یک ادبیات خاصّی است که ادب محاوره است چه در بین عرب، چه در بین عجم، وقتی سخن میگویند، میگویند مردم نه مردها. وقتی هم قرآن میخواهد از زنها به عظمت یاد کند، زنهای برجسته را که نام میبرد، میفرماید این الگوی مردم بافضیلتاند مریم، اسوهٴ مردم بافضیلت است، نمیگوید اسوهٴ زنان بافضیلت است یا آن زنِ نوح و زنِ لوط که کافرند اینها نمونهٴ مردم کافرند. آسیه و مریم(علیهما السلام) نمونهٴ مردم باایماناند ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ﴾ نه «للاتی آمنّ». نمونهٴ مردمِ خوب، مریم است، نمونهٴ مردم خوب، آسیه است، نمونهٴ مردم بد، زنِ نوح است، نمونهٴ مردم بد، زنِ لوط است: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ﴾ نه «للاتی کفرن»، این یک ادب محاوره است که هم زن، نمونهٴ مردم است، هم مرد، نمونهٴ مردم.
پرسش:..
پاسخ: از حقیقتِ شما، نه از خاک شما یا گِل شما یا حمأ مسنون شما یا طین لازب شما یا ضلع چپ شما، اینچنین نیست، از حقیقت شما. شما هم از همان حقیقتید، زنها هم از همان حقیقتاند شما هم بالأخره حقیقتی دارید دیگر، از همان حقیقت، زنها را خدا خلق کرد، نه اینکه از بدن شما که شما بشوید اصل. جامعترین آیه همین آیهٴ سورهٴ «ذاریات» است که فرمود ما از هر حقیقتی، یک جفت آفریدیم یا از آن نازلتر فرمود: ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ ما از هر میوه یک جفت خلق کردیم، هیچکدام اصل نیستند، اصل آن حقیقت است.
پرسش:..
پاسخ: چون نوعاً و غلبه و کثرت این است که مشکلات را مرد در بیرون تحمل میکند، وقتی به خانه آمد ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ ؛ آرام میشود.
خب، ﴿الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا﴾ یعنی از همین حقیقت، زوج او را. زوج یعنی موجودی که اگر در کنار همنوعش قرار بگیرد، عنوان زوج تشکیل میشود، خواه در انسان باشد، خواه در حیوان باشد، خواه در گیاه باشد، خواه در موجودات نازلتر از گیاه که این چهار طایفه آیات قرآنی نشان داد.
خب،
حقیقت واحد داشتن تمام زوجها ازنظر قرآن کریم
﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾، ﴿مِنْهَا﴾ به این نفس واحده برمیگردد چون نفس، مؤنث مجازی است، لذا وصف او هم «واحده» است. زوج یعنی فردی که اگر در کنار همنوعش قرار بگیرد، جمعاً این وصف زوجیت ظهور میکند. مرد، هم زوج زن است، زن هم زوج مرد. کلمهٴ زوجه همان طوری که از مفردات راغب نقل شده است یک لغت ردی ای است لذا در قرآن کریم اصلاً از زن به عنوان زوجه یاد نشده است. زوج، درباره زن گفته شد، ازواج هم که جمع زوج است درباره او گفته شد، نه زوجات. زوجه و امثالذلک اصلاً در قرآن به کار نرفته ﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ یا همین آیه که ﴿خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ و امثالذلک یا ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ ، ﴿جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ زوجه یک لغت فصیحهای نیست، فصیحش زوج است؛ هم مرد زوج است، هم زن زوج است. حالا اینکه فرمود: ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ یعنی از همین حقیقت، فردِ دیگری آفرید که این دوتایی با هم شدند زوج، خواه این مسئله زوج براساس زناشویی و عقد نکاح و امثالذلک باشد، نظیر این آیاتی که بخشی از اینها خوانده شد و درباره دنیا همین طور است. یا نه، حقیقتی باشد که درباره گیاهان هم صادق است، نه نکاح اعتباری و قراردادی، بلکه یک مزاوجهٴ تکوینی است نظیر آنچه درباره بهشتیها گفته شد: ﴿لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ آنجا که عقد شرعی و ایجاب و قبول و اینها که نیست، چون عالم شریعت فقط در دنیاست، عالم اعتبار هم در دنیاست. آنجا نشئهای باشد که زن و مردی به این معنا که ازدواج بکنند، نکاحی بکنند، عقدی بخوانند، ایجاب و قبولی داشته باشند و حقوقی داشته باشند، اینچنین که نیست [بلکه] دار، دار عصمت است و هر دو نفر هم با هم زندگی میکنند، آنجا هم تعبیر به ازواج شده است، با اینکه آنجا زوجیت به این معنا که در دنیا باشد و یک نکاح ایجاب و قبولی باشد و یک امر قرارداد و پیوند اعتباری باشد، اینچنین نیست.
زوج، از همین حقیقت است یعنی فردِ دیگری از همین حقیقت که دوتایی یک جفت را تشکیل میدهند، مرد هم زوج زن است، زن هم زوج مرد ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراًونساءً﴾ یعنی از این نفس واحده که در اینجا مصداقش آدم(علیه السلام) است و از همسرش که حوّا(علیها سلام) است، نسل فراوانی خدا را پراکنده کرد. «مبثوث» یعنی پراکنده، ﴿بَثّ﴾ یعنی پراکنده کرد. غم از آن جهت که پراکنده میشود [و] کلّ دل را اشغال میکند، از این جهت غم را «بَث» گفتند ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ وگرنه «بَث» به معنای غم نیست، چون لازمهٴ غم، فراگیری است نظیر ابر که فرامیگیرد، مثل غمامه؛ اندوه فرامیگیرد، از این جهت او را «بَث» گفتند. خب ﴿بَثّ﴾ یعنی پراکنده کرد از این دو نفر، رجال فراوان و نساء فراوانی را.
بعضیها خیال کردند که این آیه اینکه فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ یعنی خداوند شما را از یک پدر و مادر آفرید. هر کسی پدری دارد [و] یک مادری. حالا آدم(علیه السلام) مستثنا شد و عیسی(علیه السلام) مستثنا شد، آنها هم حسابشان جداست. آدم و حوّا مستثنا هستند و حضرت عیسی، بقیه هر کدام پدری دارد و یک مادر، آن وقت نباید با هم فخر کنید نباید بر یکدیگر مزیّتی تحمیل کنید و مانند آن. قهراً این آیه، نظیر آیهٴ سورهٴ «حجرات» خواهد بود، در حالی که به تعبیر سیدناالاستاد، فرق فراوانی بین این دو آیه است .
آیهٴ سورهٴ «حجرات» این است که آیهٴ سیزده سورهٴ «حجرات» این است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾ یعنی مردم! هر کدام از شما یک پدر دارید یک مادر و بعد هم براساس اصول خانوادگی، کمکم قبیله و شعبه و نژاد پیدا شده است؛ هیچ مزیّتی بر شما نیست، اینچنین نیست که کسی از جای دیگر آمده باشد، این طور نیست هر فردی که در جامعه زندگی میکند از یک پدر است و یک مادر، دیگر افتخاری نیست، این آیهٴ سورهٴ «حجرات» این مطلب را میخواهد بگوید.
بیان تفاوت آیه اول سوره نساءبا آیه سیزده سوره حجرات
آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» نمیخواهد بگوید که هر کدام از شما یک پدر دارید و یک مادر [بلکه] میخواهد بگوید [که] انسانیت یک حقیقت دارد؛ چه شما، چه آن آدم اوّلی چه حوّا، چه آدم همگی یک حقیقت دارید. بین مضمون آیهٴ محلّ بحث یعنی آیهٴ اول سورهٴ «نساء» با آیهٴ سیزده سورهٴ «حجرات» خیلی فرق است. آن آیهٴ سورهٴ «حجرات» مسائل خانوادگی را در مقابل مسائل قبیلگی و امثالذلک مطرح میکند، میفرماید هر کدام از شما یک پدر دارید و یک مادر ولی آیهٴ سورهٴ «نساء» میخواهد بگوید همه انسانها یک حقیقت دارند، نه اینکه یک پدر دارند و یک مادر [بلکه] یک حقیقت دارند. حالا آیهٴ سورهٴ «حجرات» که فرمود همه شما یک پدر دارید یک مادر، ممکن است پدر شما یک حقیقتی داشته باشد مادر شما یک حقیقت دیگر داشته باشد، ممکن است و اما آیهٴ سورهٴ محلّ بحث فرمود که همه افراد، یک حقیقت دارند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تساوی انسانها اصل جامع حاکم بر آیه اول؛
- واحد بودن حقیقت انسان در آفرینش؛
- مفطور بودن روح و جسم ومخلوق بودن انسان.
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ﴿1﴾
تساوی انسانها اصل جامع حاکم بر آیه اول
برای اینکه احکام و مطالب این سوره، زیر پوشش عنوان اوّلی قرار بگیرد، آیه اول یک اصل جامعی را مطرح فرمود چون در این سوره، مسئلهٴ تساوی زن و مرد در بسیاری از آیات، مطرح است این یک حُکم. تساوی زن و شوهر، در خیلی از احکام مطرح است، این دو حکم. تساوی خردسالان و بزرگسالان در خیلی از احکام مطرح است، این سه حُکم. زن در مقابل مرد یک سلسله احکام دارد، زن در مقابل شوهر یک سلسله احکام دیگری دارد.
تفاوت احکام زن در مقابل شوهر
در بحثهای قبل هم اشاره شد، مبسوطاً هم به خواست خدا خواهد آمد که ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ این برای زنِ در مقابل مرد نیست [بلکه] این برای زنِ در مقابل شوهر است.
بنابراین در همان محیط خانوادگی، ممکن است زنی قوّام باشد بر مرد، مثل اینکه مادر در خیلی از موارد، حقّ حُکم کردن بر فرزند دارد ولو فرزندش در بسیاری از رشتهها متخصّص باشد، مجتهد باشد، حتی مرجع تقلید باشد باید از مادر اطاعت کند. در اینگونه از موارد خانوادگی، گاهی زن، قوّام بر مرد است زنِ در محیط خانواده گاهی در مقابل شوهر است، گاهی در مقابل برادر است، گاهی در مقابل فرزند است، گاهی در مقابل پدر و مادر و مانند آن است.
حاکم بودن اصل «الرجال قوامون علی النساء» در روابط خانوادگی
زن، در محیط خانوادگی یک سلسله احکام دارد، زن در مقابل مرد یک سلسله احکام دیگر دارد. هرگز مسئله ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ دربارهٴ زنِ در مقابل مرد نیست [بلکه] زنِ در مقابل مرد هیچ سِمتی ندارد، قوّامیت ندارد مردِ در مقابل زن هم هیچ قوّامیت ندارد. وقتی خانواده تشکیل داده شد، آن وقت یک سلسله احکامی در درون خانواده ذکر میشود.
تاکید بر واحد بودن حقیقت انسان در آفرینش
به هر حال برای اینکه این احکام زیرمجموعه این آیه اُولیٰ جا بگیرد، فرمود ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شما از خدایی بپرهیزید که همه شما را از یک حقیقت آفرید. بنابراین زن و مرد و زن و شوهر و بزرگ و کوچک در این یکسانند. آنگاه مسئله رعایت حقوق ایتام و صِغار را ذکر میکند که ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ﴾ و مانند آن، این یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: این در مسئلهٴ امور داخلی، بالأخره یک نفر باید مدیر مسئول باشد، در محدودهٴ خانوادگی مدیر مسئول مرد است البته و در محدودهٴ خانوادگی گاهی فرمانروا زن است مثل مادر، نباید گفت که ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ به زن بها نداد به مرد بها داد، زنِ در مقابل مرد فصلی از بحث طولانی را دارد، زنِ در مقابل شوهر هم یک فصل طولانی از بحث را دارد، اینها دوتا فصل کاملاً از هم جدا هستند، این ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ درباره زنِ در مقابل شوهر است. در محدودهٴ خانوادگی گاهی هم زن، قوّام است. به هر حال چون این احکام در این سوره است و آیه اول به منزلهٴ تابلوی ورودی هر سوره است باید عصاره آن سوره را، این تابلو در برداشته باشد، از این جهت فرمود شما از یک حقیقت هستید.
عام بودن اصل تساوی انسانها بر اساس قید «ایهاالناس»
مطلب دوم آن است که چون این مسئله، اختصاصی به مؤمنین ندارد، هم عنوان ناس ذکر شد؛ نفرمود ﴿یا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ و هم عنوان ربّ ذکر شد نه اله، اله را مؤمنین قبول دارند که میپرستند « اله» یعنی معبود، ولی دیگران هم که الوهیّت را نمیپذیرند یعنی مبعودیّت را قبول ندارند، ناچارند به ربوبیّت تن در بدهند، برای اینکه یک نفر هست، مبدئی هست که اینها را میپروراند. لذا عنوان الوهیّت اخذ نشده است؛ نفرمود «اتّقوا الهکم الذی کذا»، فرمود: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم﴾.
تبین واحد بودن ذات انسانها در خلقت
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾، این ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ نفس یعنی ذات «نفسُ الشیء ذاته»، «نفس الشیء عینه»، «عینه»، «نفسه» یعنی «ذاته» یعنی از یک ذات خلق شدید. گرچه معیار ذات در اشیاء گوناگون است؛ ذات هر شیئی به حسب خود اوست و گرچه ذات انسان هم در نشئات گوناگون فرق میکند که دو مطلب است، جدای از هم. مطلب اول آن است که «ذات کلّ شیء بحسبه»؛ ذات هر چیزی به حسب خود اوست.
تفاوت داشتن حقیقت انسان در نشئات مختلف
مطلب دوم آن است که ذات انسان در نشئات فرق میکند، حقیقت انسان و تمام الحقیقة انسان در نشئات، فرق میکند. در دنیا تمام الحقیقة برای انسان، تمام حقیقت انسان، مجموعه روح است و همین بدن مادّی. این بدن بدون روح را یا روحِ بدون بدن را نمیگویند تمام الحقیقه. ولی در نشئه برزخ، روح به تنهایی تمام الحقیقه است، حالا تا دوباره برگردد به مسئله معاد که او حساب دیگری دارد ولی در برزخ، تمام الحقیقه همان روح است، چه اینکه هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بحثش گذشت، هم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» . در سورهٴ «بقره» این است ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ ؛ اینها که مُردهاند گرچه بدن شریفشان در دنیا مانده و سوخته و قطعه قطعه شده و از بین رفته ولی اینها زندهاند، نه اینکه بعضی از اینها زنده باشند. اینچنین نیست که شهید، بعضِ او زنده باشد و بعضِ او از بین رفته باشد [بلکه] شهید، تمام الحقیقه او زنده است. معلوم میشود تمام الحقیقه در عالم برزخ، همان روح است. البته روح، بدن مثالی خود را هم دارد، بدن برزخی او را همراهی میکند و مانند آن.
همین شخصی که تمام الحقیقه او در دنیا، مجموعه روح و بدن بود، همین شخص تمام الحقیقه او در برزخ، روح است، البته قیامت کبرا حساب دیگری دارد. پس اینکه فرمود نفس، نفس هر چیز یعنی ذات او، فرمود شما را از نفس واحد آفرید یعنی از یک حقیقت آفرید. منظور از نفس، در اینجا آدم نیست [بلکه] منظور از نفس یک حقیقت است؛ منتها اوّلین کسی که از این حقیقت، خلق شد آدم(سلام الله علیه) است، از این جهت گفته میشود که منظور از نفس، آدم است وگرنه خود آدم(علیه السلام) هم از این حقیقت است و خود آدم(علیه السلام) هم مشمول همین آیه بود و همین حکم درباره او جاری بود یعنی او هم جزء ناس است، او هم مأمور به تقوای ربّ است، او هم مخلوق خداست از یک اصل، اینچنین نیست که خداوند به انسانها بفرماید که خدا شما را از آدم خلق کرد که خود آدم، مشمول این قانون نباشد، اینچنین نیست. میفرماید شما را از یک حقیقت خلق کرد؛ منتها اوّلین فردی که از این حقیقت، ظهور کرده است آدم(سلام الله علیه) است، نه اینکه شما از آدم هستید، شما از یک حقیقت هستید. آدم، هم از آن حقیقت است، حوّا(علیها السلام) هم از این حقیقت است.
تفصیل بیان اجمالی سوره در سایر سور قرآن
حالا همین حقیقت را که به طور اجمال در این سوره بیان فرمود، به طور تفصیل در سایر سُوَر مشخص کرد؛ هم حقیقت بدنی را مشخص کرد، فرمود انسان از طین است ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ هم مسئله طین را با درجاتش ذکر کرد و هم مسئله روح را با خصوصیاتش ذکر فرمود.
در این آیه به طور اجمال فرمود شما از یک حقیقت هستید. این حقیقت را در سایر سُوَر تشریح کرد، فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ یعنی او از طین است و از روح که جمعاً میشود یک حقیقت. حالا به تشریح طبقات طین و درجات طین پرداخت که «حمأ مسنون» هست، «صلصال» هست و «تراب» هست ، «طین لازب» هست ، هر کدام از این مراتب را یکی پس از دیگری ذکر میکند، چه اینکه برای روح هم که درجات و مراتبی است آنها را هم بازگو میکند که اصل شما یک حقیقت است: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ از یک حقیقت. این کلمه ﴿وَاحِدَةٍ﴾ هم برای آن است که خیال نشود ﴿مِن نَفْسٍ﴾ این جنس است، بعضیها از صِنفی، بعضیها از صنف دیگر، نه ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ از یک اصل. آنگاه هیچ راهی برای تعدّی و امتیازطلبی و امثالذلک نیست. اگر میفرمود: «من نفس»، این توهّم میشد که ممکن بود بشود که این جنس است و تحت این جنس، انواع یا اصناف است و هر کسی از صِنف خاصّی خلق شده است که تمایزی در کار باشد، میفرماید نه، از یک حقیقت خلق شدید [و] چون از یک حقیقت خلق شدید، راه برای تمایز بسته است ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾.
مفطور بودن روح و جسم ومخلوق بودن انسان
پرسش:...
پاسخ: نه خود روح هم مفطور است، بدن هم مفطور است. ولی انسان، مخلوق است از روح و بدن، فطر آن نوظهوری است، خَلق آن است که موادّی را قبلاً بیافریند، از این موادّ آفریده شیئی را بسازد. خلق، مسبوق به فطر است. فاطر یعنی نوآور، گویا عدم را میشکافد و از عدم ظهور میکند یعنی «لا شیء» شیء میشود، نه «من لا شیء» شیء ایجاد کند، بلکه «لا من شیء» شیء ایجاد میکند، آن میشود فاطر، فاطر است و خالق است و باری است و مصوّر که اینها هر کدام یکی قبل از دیگری است.
نقد نظر مفسرین از نفس واحد و بیان حضرت استاد
پس همه از یک حقیقت هستند ﴿الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ که یعنی حقیقت انسانی ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ یعنی از همین حقیقت، زوجِ آن نفس واحده را هم آفریده است. منظور از این نفس واحده، حقیقت واحد انسانیت است، این یک مطلب. اوّلین کسی که از این حقیقت، ظهور کرده آدم(سلام الله علیه) است این دو مطلب. به این مناسبت، مفسّرین فرمودند که منظور از نفس واحده آدم است ، براساس این جهت است و به همین مناسبت هم ضمیر ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ به این نفس برمیگردد به معنای آدم یعنی همسرِ این را، از این آفرید، از همین حقیقت آفرید. همسر این از جای دیگر نیامده، همسر این حقیقت از همین حقیقت است ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا﴾ از همین حقیقت، همسر او را، نه اینکه ﴿خَلَقَ مِنْهَا﴾ یعنی از یک گوشه بدنش یا از یک استخوان دندهٴ چپش و امثالذلک اینچنین نیست از همین حقیقت، همسر آن حقیقت را آفرید. تعبیرات قرآنی هم نشان میدهد که وقتی گفتند از این حقیقت، همسر او را آفریدیم از شما، همسر شما را آفریدیم یعنی همسر شما از حقیقت شماست. حالا سایر آیاتی که در این زمینه آمده، قدری معنا را باز میکند تا برسیم به آن آیاتی که درباره کلّ اشیاء سخن دارد که ما از هر حقیقتی یک زوج پدید آوردیم، زوجین پدید آوردیم از هر حقیقتی ما یک جفت آفریدیم، نه این است که یکی را از دیگری ساختیم ﴿مِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ﴾ ؛ از هر حقیقتی یک جفت خلق کردیم؛ هیچکدام اصل نیستند و دیگری فرع باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه، آنهم همین طور است، گِل که زیاد بیاید، برای او نیست که این گِل است و فراوان روح جداگانه، گِل جداگانه روحِ هر دو از یک حقیقت، گِل هر دو هم از یک حقیقت.
پرسش:...
پاسخ: حالا این شواهد، به خواست خدا خوانده بشود، ببینیم که از آن شواهد در موارد دیگر چه استفاده میشود که هرگز زن از مرد خلق نشده است، بلکه اینها یک حقیقتاند که این حقیقت، مبدأ پیدایش زن و مرد است. مثلاً آیهٴ یازده سورهٴ «شوریٰ» این است ﴿فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ اینکه به انسانها میفرماید خدا از شما، از نفسِ شما همسران شما را قرار داد جز به این معناست که از همین حقیقت شماست یعنی از همین حقیقت است، از جای دیگر نیست، از حقیقتِ شما همسران شما را آفرید، نه اینکه از فاضل طینت شما یا آن گِل اضافی شما یا عضوی از اعضای بدن شما، اینچنین نیست.
تناسب آیه شش سوره «زمر» با آیه اول سوره «نساء»
خب، در آیهٴ شش سورهٴ «زمر» این است که ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾. درباره انسان، تعبیری که در آیهٴ شش سورهٴ «زمر» هست، مشابه همین تعبیری است که در آیهٴ اول سورهٴ «نساء» است که محلّ بحث است. فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ که آن ﴿ثُمَّ﴾ ترتیب در ذکر است. بعد فرمود از انعام، هشت جفت خدا برای شما فرستاد و خلق کرد یعنی اگر از فَرس است، یک جفت از فرس، نَر و ماده یا وحشی و اهلی، اگر بقر است یک جفت؛ نَر و ماده یا وحشی و اهلی، اگر غَنم است یک جفت؛ نَر و ماده یا وحشی و اهلی؛ از هر حقیقتی، یک جفت آفرید ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ از حقیقت اسب یک جفت، از حقیقت گوسفند یک جفت، اینچنین نیست که آنجا ماده از نر باشد و مانند آن، از هر حقیقتی یک جفت آفریده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «روم» آنجا هم مشابه این آیه آمده است که برای شما و از جنس شما، حقیقت شما را آفریده است. آیهٴ 21 سورهٴ «روم» این است که ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾. خب، این گاهی ﴿جَعل﴾ است، گاهی ﴿خَلَق﴾ است، خطاب به انسانها میفرماید. فرمود که از حقیقت شما همسران شما را آفرید یعنی اینچنین نیست که بین زن و مرد یا زن و شوهر فرقی باشد، زنها از حقیقت مرد خلق شدهاند ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن برای تشکیل خانواده است که ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ ؛ برای شما خلق کردیم ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ برای اینکه زن، در این قسمت از آیات به عنوان محور قرار گرفت که مرد، تمام تلاشها و خستگیها را برای تأمین همین زندگی خانگی تشکیل میدهد و آرامشِ مرد به همین زن است، مایهٴ سَکینت و سکون و آرامش اوست.
یعنی انسانِ مضطرب به یک اصل تکیه میکند و میآرامد. این یک وسیله برای آرامش است ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ و مانند آن.
تناسب آیات در خصوص حقیقت واحد انسانها
در مسائل حقوقی که رسیدند، فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ حقوق متقابل را آن آیات، مشخص کرده است. غرض این است که در این کریمه فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ نه یعنی از زائدهٴ ماء یا تراب و طین شما و نه یعنی از زائدهٴ اضلاع شما اینچنین نیست، بلکه «من حقیقتکم» است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» مشابه این تعبیر آمده است که آیهٴ 72 سورهٴ «نحل» ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ این ﴿جَعَلَ﴾ است که یک مفعول میگیرد ﴿والله جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُم﴾ خب اینکه فرمود: ﴿جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ یعنی «من ذواتکم»، «من حقائقکم»؛ از حقیقتهای شما، از نفوس شما، از ذوات شما، همسران شما را آفریده است که هیچ مِیزی از این جهت نیست.
پرسش:...
پاسخ: این مرد که تلاش و کوشش به عهدهٴ اوست، این باید به جایی بیارمد، به بیگانه آرامش پیدا نمیکند از حقیقت او برای او یک منشأ آرامشی ما ساختیم. پس اینچنین نیست که آن زن یک جنس دیگری باشد، فرع این باشد و مانند آن، از همین حقیقت است ولاغیر.
اثبات حقیت واحد زن ومرد در خلقت
پرسش:...
پاسخ: چرا، این ﴿لَکُم﴾ برای تأمین آسایش شماست، مثل اینکه برای تأمین آسایش فرزند، پدر و مادر عهدهدار مسئولیتاند، برای تأمین نیازهای یک عده، اولیای اینها عهدهدار حراست اینهایند، برای سرپرستی گروهی بعضیها عهدهدار کفالتاند و مانند آن. منشأ سکینت و آرامش مردی که مشغول تلاش و کوشش است، زن است و این زن از همین حقیقت است، نه از چیز دیگر ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ﴾ یا ﴿جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ﴾ این آیات، مربوط به زن و مرد است، خواه زن در مقابل شوهر، خواه زن در مقابل مرد. بعد از این آیات که جلوتر رفتیم میبینیم مسئله زوج یعنی فردی که از مماثل این هست و از همین حقیقت است و دوتایی، یک جفت آن شیء را تشکیل میدهند گفته خواهد شد. درباره حیوانات که داشتیم ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ درباره فواکه و روییدنیها هم دارد که ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ ، این ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ یعنی از هر میوه یک جفت، معلوم میشود یک اصل است، یک حقیقت است، دو سنخ میوه دوتا فرد میوه از یک حقیقت است. پس یک طایفه از آیات درباره انسان است، از این وسیعتر درباره حیوانات است که ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ از این أَوسع درباره گیاهان است که ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ و از این وسیعتر ﴿و من کلّ شیء خلقنا زوجین﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» این آیه، اعم است از همه آیاتی که خوانده شد، آیهٴ 49 سورهٴ «ذاریات» این است که ﴿وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ﴾؛ از هر حقیقتی ما یک جفت آفریدیم.
حالا مسئله جذب و دفع، در انسان هم هست، در حیوان هم هست، در گیاهان هم هست، در جمادات هم هست؛ هر خاکی یک خاک دیگر را جذب نمیکند، این مثبت و منفی در برق هم هست، در رعد هم هست. از هر حقیقتی ما یک جفت آفریدیم که اینها دوتایی با هم، آن محدودهٴ خود را تأمین کنند، از انسان گرفته تا رعد و برق آسمان تا خاکهای دلِ کوه که بخواهند جمعاً معدنی را متکوّن کنند ﴿وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّمْ تَذَکَّرُونَ﴾، پس معلوم میشود زن و مرد یک حقیقتاند.
اشرفیت حضرت آدم (ع)بر حوا به واسطه پیامبری نه تفاوت جنسی
پرسش:...
پاسخ¬: آن به خاطر پیغمبر بودن اوست، نه به خاطر اینکه مرد است. او شرافتی برای حضرت آدم(سلام الله علیه) است چون پیغمبر است، نه چون مرد است و در بحثهای روایی به خواست خدا خواهد آمد که یک میلیون آدم آمدند و رفتند، تازه نوبت به آدم ما رسید. تاریخ عالم این نیست که در ناسخالتواریخ و امثالذلک نوشته شده هفت، هشت ده میلیارد سال هم شاید بیشتر باشد ما چه میدانیم، سخن از میلیون نیست سخن از میلیارد است. حالا روایتی که مرحوم صدوق در خصال نقل کرد که الف، الف آدم آمدند و رفتند، الف، الف یعنی یک میلیون، یک میلیون آدم آمدند و رفتند تا نوبت به آدم و حوّای ما رسید . اگر تازه این ناظر به کثرت نباشد، اگر ناظر به کثرت باشد که سخن از میلیون و میلیارد هم میگذرد شاید ناظر به کثرت باشد، مثل اینکه فرمود اگر برای آنها هفتاد بار استغفار کنی اثر ندارد نه یعنی حالا 71 بار اگر استغفار کردی اثر دارد. فرمود درباره منافقین ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ این معنایش این رقم خاص نیست که اگر هفتاد بار استغفار بکنی فایده ندارد حالا اگر هشتاد بار استغفار کردی فایده دارد، این طور نیست [بلکه] منظور، کثرت است. در اینجا اگر منظور از این الف، الف؛ هزار، هزار یعنی یک میلیون. اگر منظور، کثرت باشد معلوم میشود به حساب عدد خاص درنمیآید اگر هم نه، ما جمود بکنیم بر همین لفظ، خب یک میلیون آدم آمد گذشت، هر آدمی بالأخره نسلی داشتند، انبیایی بودند، اولیایی بودند، بشری بودند، اندیشهها و فکری بودند، منقرض شدند تا نوبت به ما رسید.
خب، بنابراین ممکن است در این خلقتها گاهی زن، قبل از مرد خلق شده باشد، گاهی مرد خلق شده باشد، این سَبق و لحوق زمانی مایه افتخار نیست، عمده درباره حضرت آدم(سلام الله علیه) برای نبوت اوست که خب مقام عظیم دارد.
یکسان بودن مرد و زن به عنوان نمونه¬ای از مردم
پرسش:...
پاسخ: معمولاً مردم شده نه مردها، این فرهنگ مذکّرگرایی نیست در قرآن که تهمت زدند [بلکه] این یک ادبیات خاصّی است که ادب محاوره است چه در بین عرب، چه در بین عجم، وقتی سخن میگویند، میگویند مردم نه مردها. وقتی هم قرآن میخواهد از زنها به عظمت یاد کند، زنهای برجسته را که نام میبرد، میفرماید این الگوی مردم بافضیلتاند مریم، اسوهٴ مردم بافضیلت است، نمیگوید اسوهٴ زنان بافضیلت است یا آن زنِ نوح و زنِ لوط که کافرند اینها نمونهٴ مردم کافرند. آسیه و مریم(علیهما السلام) نمونهٴ مردم باایماناند ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ﴾ نه «للاتی آمنّ». نمونهٴ مردمِ خوب، مریم است، نمونهٴ مردم خوب، آسیه است، نمونهٴ مردم بد، زنِ نوح است، نمونهٴ مردم بد، زنِ لوط است: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ﴾ نه «للاتی کفرن»، این یک ادب محاوره است که هم زن، نمونهٴ مردم است، هم مرد، نمونهٴ مردم.
پرسش:..
پاسخ: از حقیقتِ شما، نه از خاک شما یا گِل شما یا حمأ مسنون شما یا طین لازب شما یا ضلع چپ شما، اینچنین نیست، از حقیقت شما. شما هم از همان حقیقتید، زنها هم از همان حقیقتاند شما هم بالأخره حقیقتی دارید دیگر، از همان حقیقت، زنها را خدا خلق کرد، نه اینکه از بدن شما که شما بشوید اصل. جامعترین آیه همین آیهٴ سورهٴ «ذاریات» است که فرمود ما از هر حقیقتی، یک جفت آفریدیم یا از آن نازلتر فرمود: ﴿مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ﴾ ما از هر میوه یک جفت خلق کردیم، هیچکدام اصل نیستند، اصل آن حقیقت است.
پرسش:..
پاسخ: چون نوعاً و غلبه و کثرت این است که مشکلات را مرد در بیرون تحمل میکند، وقتی به خانه آمد ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ ؛ آرام میشود.
خب، ﴿الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا﴾ یعنی از همین حقیقت، زوج او را. زوج یعنی موجودی که اگر در کنار همنوعش قرار بگیرد، عنوان زوج تشکیل میشود، خواه در انسان باشد، خواه در حیوان باشد، خواه در گیاه باشد، خواه در موجودات نازلتر از گیاه که این چهار طایفه آیات قرآنی نشان داد.
خب،
حقیقت واحد داشتن تمام زوجها ازنظر قرآن کریم
﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾، ﴿مِنْهَا﴾ به این نفس واحده برمیگردد چون نفس، مؤنث مجازی است، لذا وصف او هم «واحده» است. زوج یعنی فردی که اگر در کنار همنوعش قرار بگیرد، جمعاً این وصف زوجیت ظهور میکند. مرد، هم زوج زن است، زن هم زوج مرد. کلمهٴ زوجه همان طوری که از مفردات راغب نقل شده است یک لغت ردی ای است لذا در قرآن کریم اصلاً از زن به عنوان زوجه یاد نشده است. زوج، درباره زن گفته شد، ازواج هم که جمع زوج است درباره او گفته شد، نه زوجات. زوجه و امثالذلک اصلاً در قرآن به کار نرفته ﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ یا همین آیه که ﴿خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ و امثالذلک یا ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ ، ﴿جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ زوجه یک لغت فصیحهای نیست، فصیحش زوج است؛ هم مرد زوج است، هم زن زوج است. حالا اینکه فرمود: ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ یعنی از همین حقیقت، فردِ دیگری آفرید که این دوتایی با هم شدند زوج، خواه این مسئله زوج براساس زناشویی و عقد نکاح و امثالذلک باشد، نظیر این آیاتی که بخشی از اینها خوانده شد و درباره دنیا همین طور است. یا نه، حقیقتی باشد که درباره گیاهان هم صادق است، نه نکاح اعتباری و قراردادی، بلکه یک مزاوجهٴ تکوینی است نظیر آنچه درباره بهشتیها گفته شد: ﴿لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ آنجا که عقد شرعی و ایجاب و قبول و اینها که نیست، چون عالم شریعت فقط در دنیاست، عالم اعتبار هم در دنیاست. آنجا نشئهای باشد که زن و مردی به این معنا که ازدواج بکنند، نکاحی بکنند، عقدی بخوانند، ایجاب و قبولی داشته باشند و حقوقی داشته باشند، اینچنین که نیست [بلکه] دار، دار عصمت است و هر دو نفر هم با هم زندگی میکنند، آنجا هم تعبیر به ازواج شده است، با اینکه آنجا زوجیت به این معنا که در دنیا باشد و یک نکاح ایجاب و قبولی باشد و یک امر قرارداد و پیوند اعتباری باشد، اینچنین نیست.
زوج، از همین حقیقت است یعنی فردِ دیگری از همین حقیقت که دوتایی یک جفت را تشکیل میدهند، مرد هم زوج زن است، زن هم زوج مرد ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراًونساءً﴾ یعنی از این نفس واحده که در اینجا مصداقش آدم(علیه السلام) است و از همسرش که حوّا(علیها سلام) است، نسل فراوانی خدا را پراکنده کرد. «مبثوث» یعنی پراکنده، ﴿بَثّ﴾ یعنی پراکنده کرد. غم از آن جهت که پراکنده میشود [و] کلّ دل را اشغال میکند، از این جهت غم را «بَث» گفتند ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ وگرنه «بَث» به معنای غم نیست، چون لازمهٴ غم، فراگیری است نظیر ابر که فرامیگیرد، مثل غمامه؛ اندوه فرامیگیرد، از این جهت او را «بَث» گفتند. خب ﴿بَثّ﴾ یعنی پراکنده کرد از این دو نفر، رجال فراوان و نساء فراوانی را.
بعضیها خیال کردند که این آیه اینکه فرمود: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ یعنی خداوند شما را از یک پدر و مادر آفرید. هر کسی پدری دارد [و] یک مادری. حالا آدم(علیه السلام) مستثنا شد و عیسی(علیه السلام) مستثنا شد، آنها هم حسابشان جداست. آدم و حوّا مستثنا هستند و حضرت عیسی، بقیه هر کدام پدری دارد و یک مادر، آن وقت نباید با هم فخر کنید نباید بر یکدیگر مزیّتی تحمیل کنید و مانند آن. قهراً این آیه، نظیر آیهٴ سورهٴ «حجرات» خواهد بود، در حالی که به تعبیر سیدناالاستاد، فرق فراوانی بین این دو آیه است .
آیهٴ سورهٴ «حجرات» این است که آیهٴ سیزده سورهٴ «حجرات» این است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾ یعنی مردم! هر کدام از شما یک پدر دارید یک مادر و بعد هم براساس اصول خانوادگی، کمکم قبیله و شعبه و نژاد پیدا شده است؛ هیچ مزیّتی بر شما نیست، اینچنین نیست که کسی از جای دیگر آمده باشد، این طور نیست هر فردی که در جامعه زندگی میکند از یک پدر است و یک مادر، دیگر افتخاری نیست، این آیهٴ سورهٴ «حجرات» این مطلب را میخواهد بگوید.
بیان تفاوت آیه اول سوره نساءبا آیه سیزده سوره حجرات
آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» نمیخواهد بگوید که هر کدام از شما یک پدر دارید و یک مادر [بلکه] میخواهد بگوید [که] انسانیت یک حقیقت دارد؛ چه شما، چه آن آدم اوّلی چه حوّا، چه آدم همگی یک حقیقت دارید. بین مضمون آیهٴ محلّ بحث یعنی آیهٴ اول سورهٴ «نساء» با آیهٴ سیزده سورهٴ «حجرات» خیلی فرق است. آن آیهٴ سورهٴ «حجرات» مسائل خانوادگی را در مقابل مسائل قبیلگی و امثالذلک مطرح میکند، میفرماید هر کدام از شما یک پدر دارید و یک مادر ولی آیهٴ سورهٴ «نساء» میخواهد بگوید همه انسانها یک حقیقت دارند، نه اینکه یک پدر دارند و یک مادر [بلکه] یک حقیقت دارند. حالا آیهٴ سورهٴ «حجرات» که فرمود همه شما یک پدر دارید یک مادر، ممکن است پدر شما یک حقیقتی داشته باشد مادر شما یک حقیقت دیگر داشته باشد، ممکن است و اما آیهٴ سورهٴ محلّ بحث فرمود که همه افراد، یک حقیقت دارند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است