display result search
منو
تفسیر آیات 52 تا 58 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 52 تا 58 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 52 تا 58 سوره آل‌عمران"

وجه تسمیه حواریون و منظور از شهادت آنها
به کار رفتن کلمهٴ توفّی در مورد خواب
بررسی روح انسان توسط پروردگار هنگام خواب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إَلَی اللّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ٭ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ٭ وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ٭ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ٭ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ٭ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ٭ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴾

وجه تسمیه حواریون و منظور از شهادت آنها
مطالبی که مربوط به آیات گذشته است یکی این است که از عیون اخبارالرضا(سلام الله علیه) نقل شد و ظاهراً باید در علل‌الشرایع که از آن حضرت رسیده است هم باشد که چرا حواریین را حواریّین نامیدند، فرمود اینها هم خودشان اهل خلوص بودند و هم مُخلِص و مُخلِّص دیگران یعنی چون حواری از خلوص است و اینها هم خودشان مُخلِصاً لله بودند و هم عامل اخلاص و تهذیب از این جهت اینها را حواری گفتند ، قهراً خُلّص اصحاب را حواریّ خواهند گفت به این مناسبت است، این از عیون اخبارالرضا است و مرحوم آقای بلاغی هم این را در آن تفسیرشان نقل کردند.

مراد از ﴿مَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ﴾
مطلب بعدی آن است که این استشهاد که حواریّون عرض کردند: ﴿وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ یا ﴿فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ﴾ گذشته از آن احتمالات گذشته، این معنا را هم در بر دارد که خدایا شاهد باش، بدان که ما جزء شاهدان به وحدانیتیم، نظیر ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ ما جزء آن اولواالعلمی هستیم که شاهد به وحدانیتیم و همچنین ﴿فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ﴾ که شاهد به رسالت مسیح(سلام الله علیه) هم هستیم.
اما دربارهٴ ﴿وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ چون بحث مبسوطی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» درباره مکر گذشت، تکرار نمی‌شود و این سخنی هم که مرحوم امین‌الاسلام در مجمع دارد مسبوق است به سخن مرحوم شیخ طوسی در تبیان، مرحوم شیخ در تبیان سخنی دارد که همان بیان در مجمع‌البیان هم آمده است و آن این است که اطلاق مکر بر خدا از باب مشاکله است، نظیر ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ در حالی که جزای سیّئه، حَسَنه است سیّئه نیست. کیفرِ کار بد، چیز خوبی است یا ﴿فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾ این از باب مشاکله است، زیرا آن کسی که بدئاً ستم می‌کند او متعدّی و معتدی است کسی که در صدد قصاص است او معتدی و متعدّی نیست، در حالی که آیه فرمود هر کسی اعتدا کرد، تعدّی کرد به شما، حقّ شما را گرفت و تجاوز کرد شما هم به مقدرای که او تجاوز کرد تجاوز کنید، در حالی که کار کسی که در صدد تقاص است تعدّی و اعتدا به شمار نمی‌رود، مگر از باب مشاکله که ﴿فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾ و چون مکر به کافران و ملحدان اسناد داده شد و به معنی خُدعه است، از باب اینکه ﴿اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ﴾ و مانند آن مشاکلتاً کلمهٴ مکر به الله اسناد یافت، لذا فرمود: ﴿وَمَکَرَ اللّهُ﴾ وگرنه خدا اهل مکر نیست. این خلاصه سخنی که از مرحوم شیخ نقل شد و در مجمع هم آمده است.

مکر مذموم و مکر ممدوح
در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که مکر یعنی کارِ خفی که نگذارد مقدمه به نتیجه برسد این را می‌گویند مکر، گاهی این خوب است و گاهی بد. گاهی عده‌ای در این صددند که مؤمنان که مقدماتی فراهم کردند که به مقصد برسند آنها با حیله نگذارند که این مؤمنین به هدف نائل بشوند، این را مکر مذموم می‌دانند و مکر را هم حیله گفتند برای آن است که حائل است، مانع است بین مقدمه و نتیجه این همان است که در سورهٴ «حج» آمده است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾ ؛ هر پیامبری که آمد شیاطین تلاش و کوشش می‌کنند که نگذارند اهداف انبیا(علیهم السلام) پیاده شود و انبیا به مقصدشان برسند، این را می‌گویند حیله.
گاهی این حیله و احتیال و مکر در این است که نمی‌گذارد تبهکاران که مقدّمات تباهی را فراهم کرده‌اند به مقصد برسند، مثل اینکه گفته می‌شود: ﴿وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ﴾ بعد از مرگ بین کافران و بین مُشتهای آنها حائل برقرار می‌شود و خداوند دستور می‌دهد که اینها به خواسته‌های خود نرسند ﴿وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ﴾ از این قبیل حیله‌ها را مکرِ ممدوح می‌نامند.

اخذ نشدن مذمت و خدعه در جوهرهٴ کلمه مکر
مکر در جوهر کلمهٴ او خُدعه و نیرنگ مذموم اخذ نشده است، لذا مکر را می‌شود به خدا اسناد داد، چه اینکه به غیر خدا هم می‌شود اسناد داد، مکر مذموم و مکر ممدوح لذا در دعاها هم گفته می‌شود «وَلا تَمْکُرْ بی‏ فی‏ حیلَتِکَ» یعنی این حیله‌هایی که تو داری در مقابل توفیق، نمی‌گذاری بعضیها به آن مقصد برسند با ما این حیله‌ها را به کار نبر، ما را توفیق بده یعنی علل و اسباب را طرزی تنظیم بکن که موافق با هدف و نتیجه باشد، این را می‌گویند توفیق. با ما از راه حیله رفتار نکن و این حیله را بین ما و بین معصیت قرار بده «الّلهم اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ ما یَحُولُ بَیْنَنا وَبَیْنَ مَعْصِیَتِکَ» ما درخواست حیله از خدا می‌کنیم، می‌گوییم خدایا! حیله‌ای بکن، کاری که حائل بشود بین ما و گناه. همین درخواست حیله را نسبت به حوادث بد هم داریم؛ خدایا! حیله بکن بین ما و حوادث ناگوار که مصائب به ما نرسد، اینها را می‌گویند حیله. در این دعا که عرض می‌کنیم «وَلا تَمْکُرْ بی‏ فی‏ حیلَتِکَ» یعنی آن حیله‌ای که نمی‌گذارد انسان به هدف اساسی‌اش برسد یعنی موفق بشود آن را روا ندار، آن مکری که مانع رسیدن به هدف است آن را با ما روا مدار.
بنابراین در جوهرهٴ کلمه مکر و حیله، مذمّت اخذ نشده است، بلکه آن کارهای ظریفی که نمی‌گذارد آن هدف بر این نتیجه مترتّب بشود آن را مکر و حیله می‌گویند گاهی بد است، گاهی خوب.

پرسش:...
پاسخ: غرض این است که خداوند مکر دارد یعنی نمی‌گذارد بعضیها به هدفشان برسند، این گاهی به صورت کیفر است و گاهی به صورت امتحان است و مانند آن. در درون معنای مکر، مذمّت اخذ نشده است بر خلاف اعتدا و تجاوز که در درون معنای اعتدا، چون تعدّی است با عدل و قِسط سازگار نیست مذمّت اخذ شده است. تعدّی نمی‌تواند خوب باشد، سیئ نمی‌تواند خوب باشد و اگر گفته شد ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ آنجا، جا برای مشاکله است، لذا آنها که یک مقدار دقیق‌تر از آیات برداشت دارند می‌گویند این ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ تهدید نیست وعده است، نمی‌خواهد خدا تهدید کند بگوید اگر شما کار بد کردید ما هم دستور بد درباره شما می‌دهیم این مژده است، این لسان، لسان بشارت است، لسان رحمت است یعنی چون جزای بد، بد است و ما بد نمی‌کنیم پس جزای بد را نمی‌دهیم یعنی عفو می‌کنیم ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ و ما هم که اهل سیّئه نیستیم.
آن یک دید دیگری است که از این کریمه، بشارت دریافت می‌کنند، برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ و مانند آن که این لسان ردیف آیاتی است که دارد ﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَی ظُلْمِهِمْ﴾ که این لسان، لسان بشارت است. این‌‌گونه برداشتها چون در طول برداشتهای ظاهری است آن معنای اوّلی را نفی نمی‌کند، معنای اوّلی این است که انسانی که بد کرد استحقاق کیفر بد را دارد، معنای بالاتر آن است که خدا البته قدرت بر عفو دارد، وعدهٴ عفو هم داده است؛ اما نه به نحو موجبهٴ کلیه.
غرض آن است که اعتدا یک امر مذموم است، سیئ یک امر مذموم است، اگر به ما گفتند: ﴿فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾ این از باب مشاکله است؛ اما ﴿وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ این از باب مشاکله نیست، چون در درون مکر، مذمّت و مانند آن تعبیه نشد. مکر دو قِسم است، حیله دو قِسم است و مانند آن، گاهی خوب است و گاهی بد و خدا ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است، چرا ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است، برای اینکه هر نقشه‌ای که دیگران می‌کِشند نقاش و نقشه و همه و همه جزء ستاد و سپاهیان حق است، لذا فرمود: ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ نقشه بد فقط به فرمان خدا دامنگیر خود نقاش می‌شود یعنی اگر کسی حیله‌ای کرد که به دیگری ستم برساند خود این حیله، پاپیچ همان مُحتال می‌شود کسی مکری کرد که به مؤمنی آسیب برساند این مکر، دامنگیر خود ماکر می‌شود، این لسان هم لسان حصر است ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾. غرض آن است که این مشاکله نیست و عبارت هم به ظاهرش مأخوذ است.

زمان وقوع مکر پروردگار برای مقابله با دشمنان حضرت عیسی(علیه السلام)
خب، این مکر خدا چه موقع انجام شد، فرمود: ﴿إِذْ قَالَ﴾ ظاهرش آن است که این ﴿إِذْ﴾ ظرفی است منصوب و ناصبش همان ﴿مَکَرَ اللّهُ﴾ است یعنی ظرف مکر خدا این وقت است. کافرانی که به این فکر بودند که آسیب برسانند.
پرسش:...
پاسخ: مکر خدا هم متین است، چون ﴿وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: مرادف هم نیستند این هم نزدیک این است؛ اما مرادف هم نیست، اما این‌چنین نیست که اگر فرمود: ﴿کَیْدِی مَتِینٌ﴾ معنایش این است که کِید غیر از مکر است نه، مکر یا مکر متین نیست مکر هم متین است چون ﴿اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است، نشانه‌اش این است که این مکر را خدا دامنگیر خود مکّار کرده است، کیدش هم این‌‌چنین است کِید شیطان ضعیف است، کید خدا قوی است ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ کِید هم همان مکر و کار مرموز و مخفیانه که رابطه بین مقدمه و نتیجه را قطع می‌کند، این هم می‌شود کید البته، اینها مرادف هم نیستند، ولی مقارب هم‌اند.
پرسش:...
پاسخ: آنها حواریّ نیستند، آنها چون یک انجیل محرّف دارند ـ معاذ الله ـ این حرفها را به انبیایشان هم نسبت می‌دهند تحلیل مسکرات را؛ اختصاصی به حواریین ندارد.
خب، این مکر را خدای سبحان که ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است چه موقع اِعمال کرد، فرمود: ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ آنها تصمیم گرفتند عیسی(سلام الله علیه) را شهید کنند. خداوند فرمود ما بین مقدمات کار اینها و هدف اینها فاصله ایجاد کردیم، نگذاشتیم به تو دسترسی پیدا کنند نه یهودیها که بر این پندارند تو را کُشتند درست می‌پندارند، زیرا تو کُشتهٴ یهودیها نبودی و نکشتنت نه مسیحیها که این توهّم یهودیها را تأیید می‌کنند می‌گویند مسیح(علیه السلام) به دار آویخته شد، تو مصلوب نشدی ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾ لذا فرمود ما کاری کردیم که آ‌نها به تو دسترسی پیدا نکردند ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ این صِرف وعده نیست، برای اینکه اگر صِرف وعده باشد با ﴿وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ هماهنگ نیست، بلکه گفتاری است با رفتار هماهنگ، یعنی خداوند مسیح را از دسترس قاتلان و صالبان نجات داد﴿یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾.
در جریان مسیح(سلام الله علیه) مباحث فراوانی است که بخشی از آنها را این آیه به عهده می‌گیرد، بخشی را هم آن آیه که ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾ است ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ هم است. یک بحث در این است که آیا مقتول شد یا نه، آیا مصلوب شد یا نه؟ یک بحث دیگر در این است که حالا که مصلوب نشد به موت طبیعی مُرد یا نه؟ اگر به موت طبیعی نمرد آیا الآن در بین مردم زنده است، نظیر ولیّ‌عصر(ارواحنا فداه) یا مرفوع الی السماء است در آسمانها زنده است که اینها یکی پس از دیگری باید در ضمن این آیات حل بشود.

مراد از متوفی در قرآن
آن بخشی که مربوط به این آیه 55 سورهٴ «آل‌عمران» که محل بحث است قرار می‌گیرد این است، خدای سبحان به عیسی فرمود: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ کلمهٴ توفّی، ظهور در مرگ ندارد گرچه مُرده‌ها را می‌گویند متوفّا؛ اما توفّی اختصاصی به اماته ندارد، زیرا هم در حال مرگ نسبت به مُرده‌ها می‌گویند آنها متوفّایند و خدا متوفّی آنهاست یا فرشتهٴ مرگ(سلام الله علیه) متوفّی است یا فرشتگانی که مأموران زیر دست عزرائیل(سلام الله علیهم)اند آنها را می‌گویند متوفّی و هم اینکه انسان در حال خواب متوفّاست، وفات می‌کند نه فوت، چون کلمهٴ توفّی هم در حالت مرگ به کار رفت و هم در حالت خواب به کار رفت ، پس اگر در جای سوّمی، نظیر ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ به کار برود ظهوری در موت ندارد که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ به معنای «إنی ممیتک» این‌‌چنین نیست.
آیهٴ 42 سورهٴ «زمر» این است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ فرمود خداوند هر کسی را که می‌میرد جان او را در حال مرگ قبض می‌کند که خدا می‌شود متوفّی و شخص می‌شود متوفّا و این قبض روح و اخذ تام را می‌گویند توفّی، که کلمهٴ توفّی همان‌طوری که مکرّر ملاحظه فرمودید از مادهٴ وفاست و انسان وفات می‌کند نه فوت، فوت در قرآن منفی است و وفات اثبات شده است و خدا متوفّی است و این توفّی بالاتر از استیفاست چون در استیفا یک تکلّف طلب هست ولی در توفّی قدرت بر طلب، قدرت بر اخذ، لذا مادهٴ توفّی، فوق مادهٴ استیفاست در عین حال که مستوفی، تمام آن مطلب را وفا می‌کند؛ اما با تلاش و کوشش در طلب وفاست، ولی متوفّی بدون تلاش و کوشش مطلب را کلاً اخذ می‌کند.
مشرکینی که منکر معاد بودند می‌گفتند انسان که می‌میرد نابود می‌شود، مرگ عبارت از ضلالت در زمین است ﴿أءِذَا ضَلَلْنَا فی الأرْضِ﴾ در جواب این توهّم، خدای سبحان فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ ؛ شما فوت نمی‌کنید، وفات می‌کنید؛ چیزی از شما کم نمی‌شود یعنی آنچه حقیقت شما را تشکیل می‌دهد همان شیء در حین موت اخذ خواهد شد. شما مرگ را ضلالت فی الأرض پنداشتید، ما مرگ را توفّی می‌دانیم این دو نحوه، انسان‌شناسی و جهان‌‌بینی است. شما می‌گویید: «إذا مات الإنسان، فات» ما هم می‌گوییم: «إذا مات الإنسان، توفّی» شما می‌گویید: ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ﴾ تمام حقیقتان را در بدن خلاصه می‌کنید، بعد می‌گویید این بدن در زمین پوسیده می‌شود و گُم می‌شود ما می‌گوییم این‌‌چنین نیست [بلکه] تمام حقیقت شما با موت نزد ما برمی‌گردد ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا فی الأرْضَِ﴾ جوابش این است که ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ .
بنابراین سخن از توفّی است و وفات است نه فوت، چون توفّی به معنای اخذ تام است و این توفّی هم در حال موت به کار رفت، هم در حال خواب، معلوم می‌شود به معنای موت نیست [و] اختصاصی به مرگ ندارد. همه ما که می‌خوابیم در حال خواب وفات می‌کنیم، متوفّا می‌شویم و ذات اقدس الهی متوفّی است. این آیهٴ 42 سورهٴ «زمر» به خوبی نشان می‌دهد که ارواح چه در حال موت، چه در حال خواب متوفّایند: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی﴾ یعنی «یتوفی الأنفس التی‌» ﴿لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ آنها که نمردند ولی به خواب رفته‌اند در حال خواب، خدای سبحان توفّی می‌کند.

محل بحث بودن معنای توفّی دربارهٴ حضرت عیسیٰ
پرسش:...
پاسخ: الآن که آیه حضرت عیسی محل بحث است به کمک روایات، مصداق سوم پیدا می‌کنیم. الآن ما بخواهیم به صِرف آیه‌ای که مربوط به حضرت عیسی است تمسّک بکنیم این تمسک با عام در شبههٴ مصداقیه است ولی وقتی که ثابت شد توفّی دو قسم است جلوی تمسّک دیگران گرفته می‌شود نه جلوی تمسّک ما را باز کند، ما نمی‌توانیم به این آیه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ تمسّک بکنیم پس عیسی زنده است نظیر خواب، می‌شود با این آیه 42 سورهٴ «زمر» و همچنین آیه‌ای که در سورهٴ «انعام» است بعد خوانده می‌شود، جلوی تمسّک و استدلال کسانی که می‌پندارند مسیح مُرده است جلوی استدلال آنها را گرفت که این تمسّک به عام در شبههٴ مصداقیه خود عام است. از کجا از این قبیل است یا از آن قبیل، چون شک داریم که آیا توفّی عیسی، نظیر اخذ تامّی است که در حال موت است یا نظیر اخذ تامّی است که در حال خواب است، نمی‌شود به صِرف اینکه در سورهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ چنین استنباط کرد که «إنّی ممیتک» گرچه خدا ممیت است و گرچه مسیح(علیه السلام) محکوم مرگ است، نظیر یحیی(علیه السلام) که محکوم مرگ بود، لذا درباره هر دو بزرگوار با تفاوت گوناگون آمده است ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً﴾ یا ﴿وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً﴾ موت برای مسیح و عیسی(علیهما السلام) هست؛ اما این موت چه موقع هستم آن را آن آیه مشخص نمی‌کند، چه اینکه آیه محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» هم معیّن نمی‌کند که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ به معنای «إنّی ممیتک» است، که اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه مسیح(سلام الله علیه) زنده است ما بگوییم این روایت، مخالف قرآن است این‌‌چنین نیست، چون خود قرآن درباره عیسی(سلام الله علیه) گرچه اصل محکومیتش را به مرگ خبر داد ؛ اما وقتش را مشخص نکرد و در جریان مکر الهی و نجات از بنی‌اسرائیل موت را به کار نبرد، توفّی را به کار برد.

به کار رفتن کلمهٴ توفّی در مورد خواب
توفّی بر اساس آیهٴ 42 سورهٴ «زمر» مخصوص به موت نیست در حال خواب هم انسان متوفّاست، انسان که می‌خوابد وفات می‌کند مرحلهٴ ضعیفه او که همان حیات گیاهی است در رختخواب است وگرنه قسمت مهمّ انسانیّتِ انسان این بدن را رها کرد. آن‌گاه اگر کسی اجلش سرآمده باشد در همان خواب می‌میرد، دیگر روح برنمی‌گردد یعنی شخص اول می‌خوابد بعد می‌میرد و اگر اجلش به سر نیامده باشد، در خواب نمی‌میرد [و] روح به بدن برمی‌گردد.
فرمود: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ را ﴿فِی مَنَامِهَا﴾ یعنی «الله یتوفی الأنفس التی لم تمت» آن را چه موقع توفّی می‌کند ﴿فِی مَنَامِهَا﴾. وقتی که در خواب، روح را توفّی کرد ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ﴾ آن روحی که عمرش به سر آمده است ارتباطش با بدن به پایان رسید برابر قضای الهی، مرگ بر او مُحَتّم شد دیگر به بدن برنمی‌گردد، آن روحی که مرگ برای او تثبیت نشد، هنوز وقت دارد آن روح را به بدن برمی‌گرداند ﴿وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ که هر کسی در هر شب بالأخره می‌میرد بعد صبح بیدار می‌شود و سرّ اینکه این مسائل برای ما مطرح نیست برای اینکه مسئله روح و رابطه روح با بدن و مسئله شناخت روح و امثال ذلک در ما نیست، تمام تلاش و کوشش ما این است که ما بیرون دروازه خودمان را بشناسیم، چیزی از این علمها خلاصه عاید ما نخواهد شد، آنکه درون دروازه است و حقیقت ماست از او غافلیم فقط به این فکریم بیرون خودمان همین اصطلاحات رایج حوزه و دانشگاه را بشناسیم این است که انسان هر شب می‌میرد مع‌ذلک نمی‌داند مرگ یعنی چه، هر روز زنده می‌شود و دیگر نمی‌داند زنده شدن یعنی چه و قیامت یعنی چه. از هر کدام از ما سؤال بکنی مرگ یعنی چه ما می‌مانیم، با اینکه هر شب می‌میریم. از هر کدام سؤال بکنی زنده شدن در قیامت یعنی چه برای ما دشوار است جواب به این، در حالی که هر روز معادی داریم.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه همین معنا را فرمود؛ آیه شصت سورهٴ «انعام» این است فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَی أَجَلٌ مُسَمَّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود خدا همان مبدئی است که هر شب شما را متوفّا می‌کند، شما هر شب وفات می‌کنید منظور لیل در مقابل نهار نیست این قید، قید غالبی است، چون معمولاً نوم در لیل است از این جهت فرمود: ﴿یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ﴾ حالا اگر کسی روز خوابید آن هم بشرح ایضاً [همچنین] این در روز که خوابید وفات می‌کند، منظور آن نیست که خدا شب جانتان را می‌گیرد ولو بیدار باشید، و روز جانتان را نمی‌گیرد ولو به خواب رفته باشید، این قید، قید غالبی است، این ظرف، ظرف غالبی است ﴿وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ﴾ پس هر شب شما وفات می‌کنید نه فوت، او متوفّی است و شما متوفّا.

بررسی روح انسان توسط پروردگار هنگام خواب
این را هم هشدار داد، فرمود این روحی که متوفّا می‌شود و به قبضهٴ حق تعلّق می‌گیرد، با همهٴ همراهان نزد خدا می‌رود یعنی هر عقیده و وصفی که در درون روح است این را خدا هر شب می‌گیرد و بررسی می‌کند ﴿وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾ ، ﴿جَرَحْتُم﴾ یعنی «إکتسبتم بالجارحه» هر کاری که در روز با جوارح کردید این معلوم است، این نه برای آن است که حالا اگر ما را نمیراند، نمی‌داند، این‌چنین نیست این در همان آیهٴ 61 سورهٴ «یونس» فرمود همین که وارد کار می‌خواهید بشوید ما شاهدیم: ﴿لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾ ؛ همین که می‌خواهید وارد بشوید ما می‌بینیم شما چه کار می‌خواهید بکنید.
اما اینکه فرمود: ﴿وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾ یعنی شما هر شب، روح را به ما می‌سپارید مواظب باشید یک شیء بدبویی را نزد ما نفرستید. یک شیء متعفّنی را به ما ندهید، چون گناه همان است دیگر، اگر شما می‌دانید هر شب روح را به ذات اقدس الهی تقدیم می‌کنید «بسم الله اموت و احیا» خب همین دعاهایی که مستحب است هنگام خواب آدم بخواند دیگر، به نام خدا می‌میرم، به نام خدا زنده می‌شوم: «بسم الله أموت و أحیا» این دعای خواب است دیگر خب، پس انسان هر شب روح را به عنوان ودیعت به ذات اقدس الهی می‌دهد، بالأخره باید روحی باشد که فرشتگان لذّت ببرند. فرمود: ﴿وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ﴾ هر روز شما مبعوث می‌شوید و این مرگ و حیات ادامه دارد تا قیامت کبرا قیام کند ﴿لِیُقْضَی أَجَلٌ مُسَمَّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ﴾ .
بنابراین گرچه موت در قرآن‌ کریم برای هر انسانی هست ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ گرچه موت در قرآن برای بالاتر از مسیح(سلام الله علیه) آمده است ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ ، گرچه موت بالخصوص، درباره مسیح آمده است که خدا فرمود سلام بر مسیح یا خود مسیح گفت سلام بر من آن وقتی که می‌میرم؛ اما هیچ‌کدام از اینها را نمی‌شود از آیه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ استفاده کرد که یعنی «إنّی ممیتک».

مراد از زنده بودن و عدم موت شهدا
قرآن در عین حال که موت را به همه انسانها اسناد می‌دهد، آنجا که موت معنای نَفاد و زوال دارد آن معنا را امضا نمی‌کند، لذا می‌فرماید که به شهید نگویید مُرده است. خب، اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾ یعنی اینها میّت نیستند؟ یعنی این میّتی که شما می‌پندارید که «إذا مات الإنسان فات» به این معنا نیست، این واقعاً حیّ است ﴿أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ . اینکه فرمود نگویید مُرده است یعنی آن موتی که من می‌گویم به آن معنا عیب ندارد بگویید اینها مُرده‌اند [چون] به این معنا انبیا هم می‌میرند و مانند آن؛ اما به همین فرهنگ رایج که موت را فوت می‌پندارید به این معنا درباره شهدا به کار نبرید ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله؛ منتها حیّ‌اند ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾اند؛ اما آل‌فرعون هم حیّ‌اند؛ اما درباره آل‌فرعون فرمود: ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ برای آنها «حفرة من حفر النیران» است. جریان قبله بدر هم همین‌طور است، این‌چنین نیست که حیات، مخصوص شهید باشد همه زنده‌اند؛ منتها شهید «حیّ عند ربه مرزوق» دیگران که قاتلان اینها هستند ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً﴾ اینها «فی حفرة من حفر النیران» معذّب‌اند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصل حیات که نه، اصل حیات که برای همه است اصل حیات که کمال نیست.
پرسش:...
پاسخ: عمده این است که اینها حیّ‌اند، عند ربّ‌اند، مرزوق‌اند، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ﴾ اند، این اوصاف را دارند وگرنه هیچ‌کسی با مرگ نابود نمی‌شود، عده‌ای در «حفرة من حفر النیران»اند که صریحاً درباره آل‌فرعون فرمود صبح و شام آتش را بر اینها عرضه می‌کنند تا قیامت قیام کند.

تبیین توفّی به پروردگار
پرسش:...
پاسخ: آن ممکن است ولی همین آیه سورهٴ «انعام» یا آیه سورهٴ مبارکهٴ «زمر» در هر دو جا بلاواسطه خدا به خود اسناد داد، فرمود هر کس می‌خوابد جانش را خدا توفّی می‌کند ﴿هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که توفّی را خدا در همین آیه شصت سورهٴ «انعام» 42 سورهٴ «زمر» به خود اسناد می‌دهد درباره همه، این منافات ندارد که وسایط هم به وساطتشان سرگرم باشند، البته بعضیها هستند که در همه موارد خدای سبحان جان را قبض می‌کند، الا اینکه دیگران نمی‌بینند و خواص می‌بینند وگرنه این‌چنین نیست که جایی در عالم، کاری باشد که فرشته بکند و خدا آن کار را نکند که، این‌طور نیست. فرق ضعاف و اوساط از یک طرف با اوحدی این است که اوحدی می‌بیند جان را به چه کسی می‌دهد، دیگران نمی‌بینند وگرنه این‌چنین نیست که یک‌جا جبرئیل توفّی کند، یک‌جا پایین‌تر از جبرئیل توفّی کند که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ یک‌جا فقط الله، همه‌جا الله هست، همه‌جا وسایط در کارند؛ منتها آن کسی که جان را تسلیم می‌کند باید ببیند که رخ چه کسی را می‌بیند و تسلیم چه کسی می‌کند. اگر جزء ضعاف باشد به او خیلی سخت می‌گذرد، جزء اوساط باشد تا حدودی راحت است، جزء اوحدی باشد اصلاً روح و ریحان خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: این همان حیات گیاهی است که مرحلهٴ ضعیفه حیات است که تعلّق نفس به بدن باقی است، البته حیات گیاهی است.
پرسش:...
پاسخ: همان، مرحله ضعیفه حیات گیاهی است که در حقیقت به انسانیت انسان آسیب نمی‌رساند آن مرحله گیاهی انسان است که در خواب می‌ماند وگرنه همه تمثّلات آنها با آن ابدان مثالی است وگرنه انسان که خواب می‌بیند با همان ادراکات و حواسش دارد خواب می‌بیند.
خب، پس خود توفّی دو مورد دارد، گرچه این بزرگان محکوم به مرگ‌اند ولی نمی‌شود موت آنها را از کلمهٴ ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ استنباط کرد، چون متوفّی هم نسبت به مُرده‌هاست هم نسبت به کسانی که زنده‌اند و اخذ تام دارند، آن‌گاه روایت هم می‌تواند یک مصداق سومی برای توفّی فراهم کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن