- 73
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 54 تا 58 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 54 تا 58 سوره آلعمران"
معنای تطهیر مسیح از گناهکاران
تأیید ضمنی آیات بر زنده بودن حضرت عیسی (ع)
مراد از برتری و فوقیّت تابعین مسیح بر کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ﴿54﴾ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿56﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿57﴾ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴿58﴾
خلاصه مباحث گذشته
در بیان مکر بنیاسرائیل کافر نسبت به مسیح(سلام الله علیه) وجوهی گفته شد، چه اینکه مکر ذات اقدس الهی نسبت به آنها هم وجوهی گفته شد.
یکی از وجوهی که به عنوان مکر بنیاسرائیل به عیسای مسیح(علیه السلام) گفته شد این است که اینها توطئهای کردند که آن حاکم و آن سلطان وقت، مسیح(سلام الله علیه) را به قتل برساند و خداوند هم کاری کرد که آنها موفق نشدند و مسیح(سلام الله علیه) محفوظ ماند، گاهی حفظ یک پیامبر به آن است که مقدّمات کارِ قتل او انجام بگیرد ولی به ثمر نرسد، نظیر آنچه در لیلةالمبیت اتفاق افتاده است که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ یا نظیر آنچه ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ و خدا تو را حفظ میکند و هیچ یک از این مکرها اثری نمیگذارد، گاهی هم به این است که شبیه آن پیامبر مثلاً کُشته بشود و خود آن پیامبر محفوظ بماند، چه اینکه در جریان حضرت عیسی اینچنین آمده است.
﴿إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که این ﴿إِذْ﴾ ظرف است برای این ﴿وَ مَکَرَ اللّهُ﴾ مکر خدا در این وقت است که خدای سبحان به عیسی فرمود من تو را توفّی میکنم، تو متوفّا میشوی و به طرف خودم تو را رفع میکنم.
معنای ﴿مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ﴾ در آیهٴ کریمه
از کلمه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ خواستند استفاده بکنند که عیسی(سلام الله علیه) رحلت کرد، این به عرض رسید که برابر آیه سورهٴ «زمر» و سورهٴ «انعام» کلمهٴ توفّی، ظهوری در موت ندارد اعم از اخذ تامّ در حال موت و اخذ تامّ در حال نوم است، همانطوری که میّت متوفّاست، نائم هم متوفّاست، همانطوری که موت وفات است، نوم هم وفات است که «النوم أخ الموت» و تمسّک به این متوفّی، تمسّک به عام است برای اثبات یک مصداق معیّن، نظیر اینکه اگر گفتند: «أکرم العلماء» و ما شک کردیم که آیا زید، میدانیم که زید عالم است؛ اما نمیدانیم فقیه است یا طبیب بخواهیم به «أکرم العلماء» تمسّک کنیم و ثابت کنیم که زید طبیب است مثلاً فقیه نیست او بالعکس. هرگز این استدلال تام نیست، چون توفّی دو مصداق دارد: یکی در حال موت؛ یکی در حال نوم. نمیشود به اطلاق توفّی احد المصادیق را اثبات کرد.
﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ تو را به طرف خودم رفع میکنم، چون ذات اقدس الهی منزّه از مکان است و نه مکانت، این رفع، رفع صوری نخواهد بود [بلکه] رفع معنوی است، چون ﴿فَأََیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ به هر سَمت شما رو کنید به طرف خداست، جای معیّنی ندارد. قهراً این رفع، رفع معنوی خواهد بود، نظیر ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ که درباره ادریس(سلام الله علیه) است. پس رفع صوری و مکانی مراد نیست.
معنای تطهیر مسیح از گناهکاران
﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ من تو را از این کافران که رجساند تطهیر میکنم یعنی تو را نجات میدهم، چون قرآن کریم کافر را رجس میداند ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ درباره اینها آمده یا ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾، ﴿لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن نازل شده، پس اینها رجس و پلیدند و انبیا طاهرند، فرمود من تو را از این ارجاس و از این ادناس و آلودهها تطهیر میکنم ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ نه تو را از گناه تطهیر میکنم، نظیر آیه تطهیر، تو را از گناهکاران تطهیر میکنم، نظیر ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ این ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ تقریباً شبیه ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ است، چون تطهیر از گنهکاران یعنی نجات از دست آنها، بر خلاف تطهیر از گناه است که در آیه تطهیر آمده آن یک حساب دیگری دارد ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، آنگاه کیفر کافران را بیان میکند و پاداش مؤمنان را ذکر میکند که اشاره خواهد شد.
تأیید ضمنی آیات بر زنده بودن حضرت عیسی
بحث در این بود که آیا این توفّی به صورت موت است یا به صورت اخذ تام در غیرموت. آیات، ظهوری در این ندارد که این عیسای مسیح مُرده است مگر برخی از آیاتی که اشاره خواهد شد. روایات تا حدودی تأیید میکند که مسیح(سلام الله علیه) زنده است، لذا اکثر مسلمین بر آناند که عیسی(سلام الله علیه) زنده است. آیه سورهٴ «نساء» مقداری ظهور دارد ولی البته در ذیل آن آیه باید بحث نهایی انجام بگیرد. آیه 156 به بعد سورهٴ «نساء» این است که حرفهایی را اسرائیلیها داشتند، یهودیها داشتند که قرآن کریم آنها را تخطئه میکند، میفرماید: ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً ٭ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ﴾؛ یهودیها گفتند ما عیسیبنمریم را کُشتیم، خدا میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾ با بیانهای مکرّر و مؤکّد میفرماید که او را به دار نیاویختند، او را نکُشتند این حرفها هم که میزنند عالمانه نیست، بر اساس مظنّه و گمان میگویند و یقین نزد ماست ما به طور یقین حُکم میکنیم که عیسی را اینها نکُشتند. پس آنها دلیلی ندارند بر اینکه عیسای مسیح را کُشته باشند ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ این آیه تا حدودی ظهور دارد که عیسای مسیح نه تنها مقتول نیست، بلکه مرفوع الیالله است و حیّ است ﴿وَکَانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً﴾ آنگاه روزی هم میرسد که عیسی(سلام الله علیه) رحلت میکند، چه اینکه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ﴾ در کنارش هست.
اما در آیه 159 همان سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَإِن مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً﴾؛ هیچ یک از اهل کتاب نیستند، مگر اینکه قبل از مرگ او به او ایمان میآورند، این ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ ضمیر به چه کسی برمیگردد آیا به مسیح برمیگردد یعنی قبل از موت مسیح به او ایمان میآورند یا این ﴿مَوْتِهِ﴾ به آن ﴿إِن مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ﴾ برمیگردد یعنی هیچ کسی نیست از اهل کتاب، مگر اینکه قبل از مرگ خود به عیسی(علیه السلام) ایمان میآورد. به هر حال آن آیه خیلی ظهور ندارد که هر مسیحی قبل از مرگش [و] هر اهل کتاب قبل از مرگش به عیسی ایمان میآورد ولی از آن جمله ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ میشود استظهار کرد که عیسی(سلام الله علیه) زنده است، چه اینکه بعضی از روایات هم این را تأیید میکند.
بررسی نظر مرحوم بلاغی درباره مکر پروردگار
مطلب دیگر سخنی است که مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف آلاءالرحمن دارند. ایشان فرمودند دوتا مکر مطرح است: یکی مکر بنیاسرائیل؛ یکی هم مکر خدا. مکر بنیاسرائیل این بود که با سلطان عصرشان توطئه کردند که عیسی(سلام الله علیه) را شهید بکنند این مکرشان ولی مکرشان به ثمر نرسید، چون خدا که ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است مکری کرد که نجاتبخش بود و آن این است که کاری کرد که فتنهای نباشد و کاری کرد که نه فتنهٴ خونریزی و نظامی باشد و نه فتنهٴ فکری، برای اینکه نه فتنهٴ خونریزی و نظامی باشد و نه فتنهٴ فکری و اعتقادی راهحلی را نشان داد، زیرا اگر عیسای مسیح را بدون تشبیه از بین مردم میبرد و بنیاسرائیلی که به دنبال عیسی با توطئهٴ سلطان عصرشان جستجو میکردند عیسی را پیدا نمیکردند این جستجو و پیگیری ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ ادامه پیدا میکرد باعث فتنههای فراوان میشد، خونریزیهای فراوان میشد و اگر علناً در حضور مردم عیسای مسیح را به آسمانها میبرد، گرچه فتنهٴ نظامی و خونریزی در کار نبود؛ اما آن فتنهٴ اعتقادی تشدید میشد، چون عدهای به الوهیت عیسی یا ابنالله بودن عیسی فکر میکردند و اگر علناً میدیدند عیسای مسیح به آسمان رفت، این اعتقاد خرافیشان تشدید میشد.
پس هیچکدام از این دوتا کار شدنی نبود نه رفع عیسی به آسمان در خفا، نه رفع عیسی به آسمان در علن، برای اینکه راهحلی ارائه بدهند هم مسیح(سلام الله علیه) به آسمان برود و هم فتنهای نباشد، کسی را که شبیه عیسی بود بر مردم مشتبه کرد آنها فکر میکردند که این شخص عیسی است او را گرفتند و کُشتند و عیسای مسیح(سلام الله علیه) سالم ماند. نه آن جستجوها و فتنهانگیزیها و خونریزیهای بعدی ادامه داشت، نه علناً عیسی(سلام الله علیه) به آسمان رفت که آن پندار خرافی ابنالله بودن او تشدید پیدا کند، این را به عنوان یک مکر ظریف احتمال میدهند.
این حرف فینفسه بد نیست، چه اینکه ظاهر قصه هم همینطور است یعنی ظاهر سورهٴ «نساء» و آیات دیگر این است که آنها توطئه کردند برای دستگیری مسیح و موفق نشدند و شبیه مسیح را گرفتند و کُشتند و خود مسیح سالم ماند، این قصه هست؛ اما راز این قصه آن است که اگر علناً او را به آسمان میبرد آن توهّم ابناللهی پیش میآمد، لذا در خفا او را برد که هیچکس نفهمد عیسی به آسمان رفت، خب الآن که قرآن این معنا را علنی کرد به زعم شما و فرمود عیسی زنده است و در آسمانهاست خب، آنها که خرافیاند و خرافاتزدهاند که این توهّم خرافیشان تشدید و تأیید میشود که. الآن یعنی قرآن وقتی که نازل شده است از همان روز اوّلش «ینادی بأعلی صوته» به اینکه عیسی به آسمان رفت خب، اگر این عمل آن توهّم خرافی را تأیید میکرد، پس باید تصریح قرآن یا ظهور قرآن تأیید آن امر خرافی باشد، اینکه نیست.
پرسش:...
پاسخ: الیوم که دنیا، دنیای علم است خرافات اگر بیش از گذشته نباشد کمتر نیست، الآن هم شما میبینید در هند و چین و ژاپن بسیاری از مردماند که خرافیاند و بتپرست، الیوم.
پرسش:...
پاسخ: عدهای از نظر صنعت ترقّی کردند، عدهای یا به خرافات وثنیّت و صنمیت تن در دادند، عدهای هم لامذهباند در این بحبوحه، رسالت اسلام خیلی مهم است. بالأخره این گروه فراوان که وثنی و صنمیاند با پیشرفتهای علمی، بالأخره در آینده نزدیک یا نیمهنزدیک دست از این بتپرستی برمیدارند، اگر ادیان توحیدی رهآورد خوبی برای این وثنیین و بتپرستها نداشته باشند، اینها خواهناخواه میچربند به طرف کفهٴ مارکسیستی؛ منتها لطف الهی طوری شد که آن کفّه را قبل از اینکه اینها بچرباند و سنگین کنند خدا سبک کرد وگرنه این خطر هست، این مسئله وثنیّت چیزی نیست که بماند؛ اما میلیونها نفر الیوم هم قائل به حلولاند، الیوم هم قائل به تناسخاند، الیوم هم در برابر بت در چین، در ژاپن دارند خضوع میکنند بتهای سنگی فراوان، اینچنین نیست که اینها را مظهر خدا بدانند همین، همین خود این سنگ هفده، هیجده متری را عبادت میکنند.
بنابراین گرچه از یک نظر جهان ترقّی کرده است؛ اما آن وثنیّت و صنمیّت همچنان در صلابت خود باقی است، اگر ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ بودن حق در این است که عیسی را طوری به آسمان ببرد که کسی نفهمد تا خرافی ابنالله بودن او تشدید و تأیید نشود خب، پس نباید اصلاً قرآن بگوید، قرآن که گفته است لازمهاش آن است که آن مسئله خرافی را دارد تأیید میکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ نه آن ابناللهی را مرحوم آقای بلاغی میفرماید که اگر علناً عیسی به آسمان میرفت آن توهّم ابناللهی تأیید میشد خب، حالا اگر آن روز نرفت و قرآن که مثلاً کلام حق است بیان کرد که عیسی به آسمان رفت، آن توهّم را باید تأیید کند که.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ فرق نمیکند، الیوم هم هستند کسانی که مثل آنها هستند یا در وثنیّت از آنها متصلّبترند، اینچنین نیست که حالا اگر علم ترقّی کرده وثنیّت هم زائل شده، اینطور نیست نشانهاش همین بتپرستی است که الآن در هند هست، چین هست، ژاپن هست، بنابراین آن نمیتواند یک مطلب دقیقی به عنوان مکر باشد.
بررسی مصلوب شدن یکی از حواریون خائن به جای حضرت عیسی
سخن دیگری که ایشان دارند البته خب اهل اطلاع و فناند و آن سخنشان محترم است این است که میفرمایند مطلبی در انجیل برنابا بود که همان مطلب آمده در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، چون این تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(سلام الله علیه) را ایشان بالکل رد میکنند، میگویند این برای حضرت نیست و بعضی از مورّخان مثل ابنجریر و بعضی از راویان مثل ابنمنبه آنها هم نقل کردند که این کسی که شِبه عیسی بود و کُشته شد [او] یکی از حواریین عیسی بود و یک توطئه نهانی با یهودیها داشت و عیسی(علیه السلام) را معرّفی کرد در قبال دریافت سی درهم، که عیسی(علیه السلام) را به کُشتن بدهد. چون این خیانت را کرد خداوند او را به عنوان شبیه عیسی به دست قاتلان فرستاد و عیسی را حفظ کرد که این خیانت از یکی از حواریین نشأت گرفته است، میفرمایند این دلیل معتبری بر او نیست نه انجیل برنابا سند دینی دارد و نه تفسیر منسوب به امام حسن عسکری اتقان رجالی دارد و نه سخن ابنمنبه خب، پس اینکه فرمود: ﴿یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ نمیشود از این آیه وفات مسیح را استفاده کرد؛ اما اینکه فرمود: ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ معلوم میشود کفر رجس است و تو را ما از اینها تطهیر میکنیم نجات میدهیم.
مراد از برتری و فوقیّت تابعین مسیح بر کافران
آنگاه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این را به عنوان یک سنّت ذکر میکند، فرمود کسانی که راه مسیح(سلام الله علیه) را میروند اینها همواره برترند و کسانی که کافرند اینها محکوماند.
آیا منظور آن است که مسیحیها بر آن یهودیهای معاند، تقدّمِ فکری و فرهنگی دارند یعنی دلیل آنها بر دلیل اینها غالب است یا تفوّق سیاسی دارند که همواره مسیحیهای راستین بر یهودیها سلطهٴ سیاسی دارند یا تفوّق نظامی دارند که در جنگها، مسیحیهای به حق منصورند و یهودیها مغلوباند، کدام یک از اینهاست؟
اولاً بعضی از اهل تفسیر، اصراری داشتند بگویند این فوقیّت فقط فوقیّت در مقام احتجاج و استدلال است نه فوقیّت نظامی یا سیاسی و مانند آن. شاید نشود این اصرار را اثبات کرد یا این حصر را اثبات کرد؛ اما اینکه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ گذشته از اینکه این کلمه ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ نشانه سنّت است این جاعل که صفت مشبهه است و به وزن اسم فاعل این هم دلالت بر سنّت میکند، چون این جاعل، اسم فاعل نیست که دلالت بر معنای حدوثی داشته باشد، بلکه صفت مشبهه است که دلالت بر معنای ثبوتی دارد یعنی من این کار را همواره میکنم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ﴾ کسانی که تابع تو هستند. آن مسیحیهایی که تن به تثلیث دادند، تن به الوهیت عیسی دادند، تن به ابناللهی عیسی دادند اینها مطیع حضرت عیسی و تابع حضرت عیسی نبودند اینها هیچ، آن حواریّون و گروه خاصّی که گفتند: ﴿رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ﴾ آنها مشمول این اصلاند و مسلمینی که در اثر تأیید قرآن، عیسای مسیح را به رسالت و عصمت پذیرفتهاند مشمول این اصلاند، مسلمیناند که مشمول این اصلاند. امروز اگر مسلمان واقعی رهآورد مسیح را از راه قرآن اثبات بکند و به او ایمان بیاورد این فوق کافران خواهد بود، تنها ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ این آیه وِزان آن آیه نیست، بلکه از او قویتر و جامعتر است.
مسلمین پیروان راستین حضرت عیسی
نشانهٴ اینکه مسلمین، پیروان راستین مسیحاند آن است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 68 این است ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ﴾ عدهای خودشان را به ابراهیم(سلام الله علیه) نزدیک میکردند، در این کریمه میفرماید: ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ سه گروهاند: اول مؤمنین راستین عصر او هستند؛ بعد وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة و الثناء) است؛ بعد مؤمنین به پیامبرند، اینها ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾اند، این ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ اینچنین نیست که «قضیة فی واقعه» باشد، بلکه یک اصل کلی است «إن اولی الناس بنوح»، «إن اولی الناس بموسی»، «إن اولی الناس بعیسی» همینها هستند؛ منتها چون این دین، دین ابراهیمی است و این صُحُفی که هست صحف ابراهیمی است و این انبیایی که هستند انبیای ابراهیمیاند(علیهم السلام) فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ﴾.
بنابراین اگر امر دایر بشود بین نسبتسنجی او مسلمان واقعی به موسای کلیم از هر یهودی نزدیکتر است، مسلمان واقعی به عیسای مسیح از هر مسیحی نزدیکتر است، چون قرآن فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ مؤمنین عصر او هستند که تابع او بودند و رسول اکرم و مؤمنین به رسول اکرم و چون نظر این آیه راجع به دین ابراهیمی است، نه شخص ابراهیم(سلام الله علیه) پس میتوان گفت إنّ اولی الناس بعیسی للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا مسیحیِ واقعی همان مسلمیناند، کلیمی واقعی همان مسلمیناند، ابراهیمی واقعی هم همان مسلمیناند و همینها هستند که وارث انبیایند که نه به نبوّت اینها، نه به الوهیت اینها و نه به مقتول بودن یا مصلوب بودن مسیح(سلام الله علیه) فتوا دادهاند اینها هستند، آنگاه آیه به عنوان یک اصل کلّی میگوید من این کار را میکنم نه تنها دلیل ما فوق دلیل آنهاست که بشود یک امر فکری، آن فکری نظیر «الإسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» است، اگر دلیلی بگوید: «الإسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» این معنایش آن است که اسلام، همواره منطقش پیروز است؛ اما اگر بگوید مسلمین عالیاند یعنی «مسلمین بما هم مسلمون» اینها عالیاند، این تنها اختصاصی به سلطه فکری ندارد یعنی اینها پیروزی سیاسی و نظامی هم دارند. فرمود من تا روز قیامت اینها را بالای کافران قرار میدهم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ و نشانهٴ این پیروزیها را هم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخص فرمود.
ذلت مسیحیان و یهودیان تا روز قیامت
در سورهٴ «مائده» چند آیه است که جریان بنیاسرائیل را، جریان مسیحیها را برای همیشه تا روز قیامت محفوظ میداند، میفرماید اینها تا روز قیامت زندهاند، نسل یهودیها تا روز قیامت هست، نسل مسیحیها هم تا روز قیامت هست این تفکّرها هستند؛ اما با ذلّت. دوتا آیه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است با یک تفاوت، یکجا ﴿فأغْرَیْنَا﴾ است، یک جا﴿أَلْقَیْنَا﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آن نسبت به کافرانی بود که به انبیای گذشته حمله کردند، فرمود: ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ولی درباره یهودیها و درباره مسیحیها دوتا آیه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که دلالت میکند که یهودیت تا روز قیامت هست، مسیحیت تا روز قیامت هست؛ منتها با ذلت هست یکجا ﴿فأغْرَیْنَا﴾ است، یکجا ﴿أَلْقَیْنَا﴾ فرمود: ﴿أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ درباره گروه دیگر فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ؛ اینها تا قیامت به جان هماند و منظور از قیامت همان اشراطالساعه است که هنگام ظهور حضرت ولی(سلام الله علیه) اینها دیگر ناچارند جِزْیه بدهند، خیلی از احکام است که مربوط به قیامت است و با اشراطالساعه هماهنگ است یعنی هنگام ظهور حضرت ظهور میکند آن احکام، چون وقتی حضرت(سلام الله علیه) ظهور میکند دیگر نشئه دارد عوض میشود که تقریباً لبهٴ قیامت کبراست. در این دو آیه فرمود اینها همواره به جان هماند و شما که از الفت خاص برخوردارید و از حقّانیت مخصوص متنعّمید بالای اینهایید.
توفیق و برتری همیشگی مسلمین بر کافرین
پس این وعده را داد و وعده هم مطلق است، مسلمین را فرمود من بالای یهودیها و کافران قرار میدهم، نه اسلام را تا ما بگوییم فقط سلطهٴ فرهنگی است. اینکه گفته شد این آیه بالاتر از آن آیه ﴿وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ است، برای اینکه آن آیه لسانش، لسان سلبِ سلطهپذیری است، این آیه لسانش اثبات سلطهگیری است خیلی بینشان فرق است. آن آیه میفرماید مؤمنین، ذلیل کافران نخواهند بود و کافران بر مؤمنین مسلّط نخواهند شد ﴿وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ حالا میشود گفت آنجا سلطهٴ فرهنگی است و احتجاج است و مانند آن. آن هم اگر هم تازه توسعه بدهیم لسانش، لسان سلب است یعنی خدای سبحان کافران را بر مسلمین مسلّط نکرده است؛ اما آیا مسلمین را بر کافران مسلّط میکند یا نه از آن آیه استفاده نمیشود، چون لسان آن آیه سلب سلطهٴ کافران است نه اثبات سلطهٴ مؤمنین ولی این آیه محل بحث در سورهٴ «آلعمران» به خوبی دلالت میکند که مؤمنین بر کافران همواره تفوّق دارند ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ آنوقت اگر یک وقت تفوّق نبود، معلوم میشود اتّباع نیست یعنی ما پیروی نکردیم، دیگر ممکن نیست کسی پیروی بکند و به تعبیر امام(رضوان الله علیه) اسلام ناب داشته باشد مع ذلک تفوّق نداشته باشد، این شدنی نیست ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این میشود سنّت الهی، دیگر مخصوص به یک عصر نیست که ما بگوییم این را در زمان ظهور حضرت است و امثال ذلک که الآن مثلاً مسلمین حق ندارند، وقتی حضرت آمده است باید این کار را بکند، اینطور نیست از حین نزول این آیه تا زمان ظهور حضرت اینچنین است؛ هر وقت مسلمین تابع راستین انبیا و دین ابراهیمی شدند موفق و پیروزند ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آنوقت هم ظهور کامل این است، چون در هنگام ظهور حضرت رجعت، محقّق میشود.
پرسش:...
پاسخ: هر وقتی هم که حضرت ظهور کرد همان وقت خواهد بود، مثل اینکه قیامت زمانش مشخص نیست.
پرسش:...
پاسخ: عیب ندارد ولی بالأخره یوم قیامت مشخص نیست، ظهور حضرت هم مشخص نیست، رجعت هم مشخص نیست ولی در تمام این مدت، این اصل کلی ثابت است.
«و الحمد لله رب العالمین»
معنای تطهیر مسیح از گناهکاران
تأیید ضمنی آیات بر زنده بودن حضرت عیسی (ع)
مراد از برتری و فوقیّت تابعین مسیح بر کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ﴿54﴾ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿56﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿57﴾ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴿58﴾
خلاصه مباحث گذشته
در بیان مکر بنیاسرائیل کافر نسبت به مسیح(سلام الله علیه) وجوهی گفته شد، چه اینکه مکر ذات اقدس الهی نسبت به آنها هم وجوهی گفته شد.
یکی از وجوهی که به عنوان مکر بنیاسرائیل به عیسای مسیح(علیه السلام) گفته شد این است که اینها توطئهای کردند که آن حاکم و آن سلطان وقت، مسیح(سلام الله علیه) را به قتل برساند و خداوند هم کاری کرد که آنها موفق نشدند و مسیح(سلام الله علیه) محفوظ ماند، گاهی حفظ یک پیامبر به آن است که مقدّمات کارِ قتل او انجام بگیرد ولی به ثمر نرسد، نظیر آنچه در لیلةالمبیت اتفاق افتاده است که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ یا نظیر آنچه ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ و خدا تو را حفظ میکند و هیچ یک از این مکرها اثری نمیگذارد، گاهی هم به این است که شبیه آن پیامبر مثلاً کُشته بشود و خود آن پیامبر محفوظ بماند، چه اینکه در جریان حضرت عیسی اینچنین آمده است.
﴿إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که این ﴿إِذْ﴾ ظرف است برای این ﴿وَ مَکَرَ اللّهُ﴾ مکر خدا در این وقت است که خدای سبحان به عیسی فرمود من تو را توفّی میکنم، تو متوفّا میشوی و به طرف خودم تو را رفع میکنم.
معنای ﴿مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ﴾ در آیهٴ کریمه
از کلمه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ خواستند استفاده بکنند که عیسی(سلام الله علیه) رحلت کرد، این به عرض رسید که برابر آیه سورهٴ «زمر» و سورهٴ «انعام» کلمهٴ توفّی، ظهوری در موت ندارد اعم از اخذ تامّ در حال موت و اخذ تامّ در حال نوم است، همانطوری که میّت متوفّاست، نائم هم متوفّاست، همانطوری که موت وفات است، نوم هم وفات است که «النوم أخ الموت» و تمسّک به این متوفّی، تمسّک به عام است برای اثبات یک مصداق معیّن، نظیر اینکه اگر گفتند: «أکرم العلماء» و ما شک کردیم که آیا زید، میدانیم که زید عالم است؛ اما نمیدانیم فقیه است یا طبیب بخواهیم به «أکرم العلماء» تمسّک کنیم و ثابت کنیم که زید طبیب است مثلاً فقیه نیست او بالعکس. هرگز این استدلال تام نیست، چون توفّی دو مصداق دارد: یکی در حال موت؛ یکی در حال نوم. نمیشود به اطلاق توفّی احد المصادیق را اثبات کرد.
﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ تو را به طرف خودم رفع میکنم، چون ذات اقدس الهی منزّه از مکان است و نه مکانت، این رفع، رفع صوری نخواهد بود [بلکه] رفع معنوی است، چون ﴿فَأََیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ به هر سَمت شما رو کنید به طرف خداست، جای معیّنی ندارد. قهراً این رفع، رفع معنوی خواهد بود، نظیر ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ که درباره ادریس(سلام الله علیه) است. پس رفع صوری و مکانی مراد نیست.
معنای تطهیر مسیح از گناهکاران
﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ من تو را از این کافران که رجساند تطهیر میکنم یعنی تو را نجات میدهم، چون قرآن کریم کافر را رجس میداند ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ درباره اینها آمده یا ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾، ﴿لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن نازل شده، پس اینها رجس و پلیدند و انبیا طاهرند، فرمود من تو را از این ارجاس و از این ادناس و آلودهها تطهیر میکنم ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ نه تو را از گناه تطهیر میکنم، نظیر آیه تطهیر، تو را از گناهکاران تطهیر میکنم، نظیر ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ این ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ تقریباً شبیه ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ است، چون تطهیر از گنهکاران یعنی نجات از دست آنها، بر خلاف تطهیر از گناه است که در آیه تطهیر آمده آن یک حساب دیگری دارد ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، آنگاه کیفر کافران را بیان میکند و پاداش مؤمنان را ذکر میکند که اشاره خواهد شد.
تأیید ضمنی آیات بر زنده بودن حضرت عیسی
بحث در این بود که آیا این توفّی به صورت موت است یا به صورت اخذ تام در غیرموت. آیات، ظهوری در این ندارد که این عیسای مسیح مُرده است مگر برخی از آیاتی که اشاره خواهد شد. روایات تا حدودی تأیید میکند که مسیح(سلام الله علیه) زنده است، لذا اکثر مسلمین بر آناند که عیسی(سلام الله علیه) زنده است. آیه سورهٴ «نساء» مقداری ظهور دارد ولی البته در ذیل آن آیه باید بحث نهایی انجام بگیرد. آیه 156 به بعد سورهٴ «نساء» این است که حرفهایی را اسرائیلیها داشتند، یهودیها داشتند که قرآن کریم آنها را تخطئه میکند، میفرماید: ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً ٭ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ﴾؛ یهودیها گفتند ما عیسیبنمریم را کُشتیم، خدا میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾ با بیانهای مکرّر و مؤکّد میفرماید که او را به دار نیاویختند، او را نکُشتند این حرفها هم که میزنند عالمانه نیست، بر اساس مظنّه و گمان میگویند و یقین نزد ماست ما به طور یقین حُکم میکنیم که عیسی را اینها نکُشتند. پس آنها دلیلی ندارند بر اینکه عیسای مسیح را کُشته باشند ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ این آیه تا حدودی ظهور دارد که عیسای مسیح نه تنها مقتول نیست، بلکه مرفوع الیالله است و حیّ است ﴿وَکَانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً﴾ آنگاه روزی هم میرسد که عیسی(سلام الله علیه) رحلت میکند، چه اینکه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ﴾ در کنارش هست.
اما در آیه 159 همان سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَإِن مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً﴾؛ هیچ یک از اهل کتاب نیستند، مگر اینکه قبل از مرگ او به او ایمان میآورند، این ﴿قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ ضمیر به چه کسی برمیگردد آیا به مسیح برمیگردد یعنی قبل از موت مسیح به او ایمان میآورند یا این ﴿مَوْتِهِ﴾ به آن ﴿إِن مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ﴾ برمیگردد یعنی هیچ کسی نیست از اهل کتاب، مگر اینکه قبل از مرگ خود به عیسی(علیه السلام) ایمان میآورد. به هر حال آن آیه خیلی ظهور ندارد که هر مسیحی قبل از مرگش [و] هر اهل کتاب قبل از مرگش به عیسی ایمان میآورد ولی از آن جمله ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ میشود استظهار کرد که عیسی(سلام الله علیه) زنده است، چه اینکه بعضی از روایات هم این را تأیید میکند.
بررسی نظر مرحوم بلاغی درباره مکر پروردگار
مطلب دیگر سخنی است که مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف آلاءالرحمن دارند. ایشان فرمودند دوتا مکر مطرح است: یکی مکر بنیاسرائیل؛ یکی هم مکر خدا. مکر بنیاسرائیل این بود که با سلطان عصرشان توطئه کردند که عیسی(سلام الله علیه) را شهید بکنند این مکرشان ولی مکرشان به ثمر نرسید، چون خدا که ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است مکری کرد که نجاتبخش بود و آن این است که کاری کرد که فتنهای نباشد و کاری کرد که نه فتنهٴ خونریزی و نظامی باشد و نه فتنهٴ فکری، برای اینکه نه فتنهٴ خونریزی و نظامی باشد و نه فتنهٴ فکری و اعتقادی راهحلی را نشان داد، زیرا اگر عیسای مسیح را بدون تشبیه از بین مردم میبرد و بنیاسرائیلی که به دنبال عیسی با توطئهٴ سلطان عصرشان جستجو میکردند عیسی را پیدا نمیکردند این جستجو و پیگیری ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ ادامه پیدا میکرد باعث فتنههای فراوان میشد، خونریزیهای فراوان میشد و اگر علناً در حضور مردم عیسای مسیح را به آسمانها میبرد، گرچه فتنهٴ نظامی و خونریزی در کار نبود؛ اما آن فتنهٴ اعتقادی تشدید میشد، چون عدهای به الوهیت عیسی یا ابنالله بودن عیسی فکر میکردند و اگر علناً میدیدند عیسای مسیح به آسمان رفت، این اعتقاد خرافیشان تشدید میشد.
پس هیچکدام از این دوتا کار شدنی نبود نه رفع عیسی به آسمان در خفا، نه رفع عیسی به آسمان در علن، برای اینکه راهحلی ارائه بدهند هم مسیح(سلام الله علیه) به آسمان برود و هم فتنهای نباشد، کسی را که شبیه عیسی بود بر مردم مشتبه کرد آنها فکر میکردند که این شخص عیسی است او را گرفتند و کُشتند و عیسای مسیح(سلام الله علیه) سالم ماند. نه آن جستجوها و فتنهانگیزیها و خونریزیهای بعدی ادامه داشت، نه علناً عیسی(سلام الله علیه) به آسمان رفت که آن پندار خرافی ابنالله بودن او تشدید پیدا کند، این را به عنوان یک مکر ظریف احتمال میدهند.
این حرف فینفسه بد نیست، چه اینکه ظاهر قصه هم همینطور است یعنی ظاهر سورهٴ «نساء» و آیات دیگر این است که آنها توطئه کردند برای دستگیری مسیح و موفق نشدند و شبیه مسیح را گرفتند و کُشتند و خود مسیح سالم ماند، این قصه هست؛ اما راز این قصه آن است که اگر علناً او را به آسمان میبرد آن توهّم ابناللهی پیش میآمد، لذا در خفا او را برد که هیچکس نفهمد عیسی به آسمان رفت، خب الآن که قرآن این معنا را علنی کرد به زعم شما و فرمود عیسی زنده است و در آسمانهاست خب، آنها که خرافیاند و خرافاتزدهاند که این توهّم خرافیشان تشدید و تأیید میشود که. الآن یعنی قرآن وقتی که نازل شده است از همان روز اوّلش «ینادی بأعلی صوته» به اینکه عیسی به آسمان رفت خب، اگر این عمل آن توهّم خرافی را تأیید میکرد، پس باید تصریح قرآن یا ظهور قرآن تأیید آن امر خرافی باشد، اینکه نیست.
پرسش:...
پاسخ: الیوم که دنیا، دنیای علم است خرافات اگر بیش از گذشته نباشد کمتر نیست، الآن هم شما میبینید در هند و چین و ژاپن بسیاری از مردماند که خرافیاند و بتپرست، الیوم.
پرسش:...
پاسخ: عدهای از نظر صنعت ترقّی کردند، عدهای یا به خرافات وثنیّت و صنمیت تن در دادند، عدهای هم لامذهباند در این بحبوحه، رسالت اسلام خیلی مهم است. بالأخره این گروه فراوان که وثنی و صنمیاند با پیشرفتهای علمی، بالأخره در آینده نزدیک یا نیمهنزدیک دست از این بتپرستی برمیدارند، اگر ادیان توحیدی رهآورد خوبی برای این وثنیین و بتپرستها نداشته باشند، اینها خواهناخواه میچربند به طرف کفهٴ مارکسیستی؛ منتها لطف الهی طوری شد که آن کفّه را قبل از اینکه اینها بچرباند و سنگین کنند خدا سبک کرد وگرنه این خطر هست، این مسئله وثنیّت چیزی نیست که بماند؛ اما میلیونها نفر الیوم هم قائل به حلولاند، الیوم هم قائل به تناسخاند، الیوم هم در برابر بت در چین، در ژاپن دارند خضوع میکنند بتهای سنگی فراوان، اینچنین نیست که اینها را مظهر خدا بدانند همین، همین خود این سنگ هفده، هیجده متری را عبادت میکنند.
بنابراین گرچه از یک نظر جهان ترقّی کرده است؛ اما آن وثنیّت و صنمیّت همچنان در صلابت خود باقی است، اگر ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ بودن حق در این است که عیسی را طوری به آسمان ببرد که کسی نفهمد تا خرافی ابنالله بودن او تشدید و تأیید نشود خب، پس نباید اصلاً قرآن بگوید، قرآن که گفته است لازمهاش آن است که آن مسئله خرافی را دارد تأیید میکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ نه آن ابناللهی را مرحوم آقای بلاغی میفرماید که اگر علناً عیسی به آسمان میرفت آن توهّم ابناللهی تأیید میشد خب، حالا اگر آن روز نرفت و قرآن که مثلاً کلام حق است بیان کرد که عیسی به آسمان رفت، آن توهّم را باید تأیید کند که.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ فرق نمیکند، الیوم هم هستند کسانی که مثل آنها هستند یا در وثنیّت از آنها متصلّبترند، اینچنین نیست که حالا اگر علم ترقّی کرده وثنیّت هم زائل شده، اینطور نیست نشانهاش همین بتپرستی است که الآن در هند هست، چین هست، ژاپن هست، بنابراین آن نمیتواند یک مطلب دقیقی به عنوان مکر باشد.
بررسی مصلوب شدن یکی از حواریون خائن به جای حضرت عیسی
سخن دیگری که ایشان دارند البته خب اهل اطلاع و فناند و آن سخنشان محترم است این است که میفرمایند مطلبی در انجیل برنابا بود که همان مطلب آمده در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، چون این تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(سلام الله علیه) را ایشان بالکل رد میکنند، میگویند این برای حضرت نیست و بعضی از مورّخان مثل ابنجریر و بعضی از راویان مثل ابنمنبه آنها هم نقل کردند که این کسی که شِبه عیسی بود و کُشته شد [او] یکی از حواریین عیسی بود و یک توطئه نهانی با یهودیها داشت و عیسی(علیه السلام) را معرّفی کرد در قبال دریافت سی درهم، که عیسی(علیه السلام) را به کُشتن بدهد. چون این خیانت را کرد خداوند او را به عنوان شبیه عیسی به دست قاتلان فرستاد و عیسی را حفظ کرد که این خیانت از یکی از حواریین نشأت گرفته است، میفرمایند این دلیل معتبری بر او نیست نه انجیل برنابا سند دینی دارد و نه تفسیر منسوب به امام حسن عسکری اتقان رجالی دارد و نه سخن ابنمنبه خب، پس اینکه فرمود: ﴿یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ نمیشود از این آیه وفات مسیح را استفاده کرد؛ اما اینکه فرمود: ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ معلوم میشود کفر رجس است و تو را ما از اینها تطهیر میکنیم نجات میدهیم.
مراد از برتری و فوقیّت تابعین مسیح بر کافران
آنگاه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این را به عنوان یک سنّت ذکر میکند، فرمود کسانی که راه مسیح(سلام الله علیه) را میروند اینها همواره برترند و کسانی که کافرند اینها محکوماند.
آیا منظور آن است که مسیحیها بر آن یهودیهای معاند، تقدّمِ فکری و فرهنگی دارند یعنی دلیل آنها بر دلیل اینها غالب است یا تفوّق سیاسی دارند که همواره مسیحیهای راستین بر یهودیها سلطهٴ سیاسی دارند یا تفوّق نظامی دارند که در جنگها، مسیحیهای به حق منصورند و یهودیها مغلوباند، کدام یک از اینهاست؟
اولاً بعضی از اهل تفسیر، اصراری داشتند بگویند این فوقیّت فقط فوقیّت در مقام احتجاج و استدلال است نه فوقیّت نظامی یا سیاسی و مانند آن. شاید نشود این اصرار را اثبات کرد یا این حصر را اثبات کرد؛ اما اینکه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ گذشته از اینکه این کلمه ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ نشانه سنّت است این جاعل که صفت مشبهه است و به وزن اسم فاعل این هم دلالت بر سنّت میکند، چون این جاعل، اسم فاعل نیست که دلالت بر معنای حدوثی داشته باشد، بلکه صفت مشبهه است که دلالت بر معنای ثبوتی دارد یعنی من این کار را همواره میکنم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ﴾ کسانی که تابع تو هستند. آن مسیحیهایی که تن به تثلیث دادند، تن به الوهیت عیسی دادند، تن به ابناللهی عیسی دادند اینها مطیع حضرت عیسی و تابع حضرت عیسی نبودند اینها هیچ، آن حواریّون و گروه خاصّی که گفتند: ﴿رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ﴾ آنها مشمول این اصلاند و مسلمینی که در اثر تأیید قرآن، عیسای مسیح را به رسالت و عصمت پذیرفتهاند مشمول این اصلاند، مسلمیناند که مشمول این اصلاند. امروز اگر مسلمان واقعی رهآورد مسیح را از راه قرآن اثبات بکند و به او ایمان بیاورد این فوق کافران خواهد بود، تنها ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ این آیه وِزان آن آیه نیست، بلکه از او قویتر و جامعتر است.
مسلمین پیروان راستین حضرت عیسی
نشانهٴ اینکه مسلمین، پیروان راستین مسیحاند آن است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 68 این است ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ﴾ عدهای خودشان را به ابراهیم(سلام الله علیه) نزدیک میکردند، در این کریمه میفرماید: ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ سه گروهاند: اول مؤمنین راستین عصر او هستند؛ بعد وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة و الثناء) است؛ بعد مؤمنین به پیامبرند، اینها ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾اند، این ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ اینچنین نیست که «قضیة فی واقعه» باشد، بلکه یک اصل کلی است «إن اولی الناس بنوح»، «إن اولی الناس بموسی»، «إن اولی الناس بعیسی» همینها هستند؛ منتها چون این دین، دین ابراهیمی است و این صُحُفی که هست صحف ابراهیمی است و این انبیایی که هستند انبیای ابراهیمیاند(علیهم السلام) فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ﴾.
بنابراین اگر امر دایر بشود بین نسبتسنجی او مسلمان واقعی به موسای کلیم از هر یهودی نزدیکتر است، مسلمان واقعی به عیسای مسیح از هر مسیحی نزدیکتر است، چون قرآن فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ مؤمنین عصر او هستند که تابع او بودند و رسول اکرم و مؤمنین به رسول اکرم و چون نظر این آیه راجع به دین ابراهیمی است، نه شخص ابراهیم(سلام الله علیه) پس میتوان گفت إنّ اولی الناس بعیسی للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا مسیحیِ واقعی همان مسلمیناند، کلیمی واقعی همان مسلمیناند، ابراهیمی واقعی هم همان مسلمیناند و همینها هستند که وارث انبیایند که نه به نبوّت اینها، نه به الوهیت اینها و نه به مقتول بودن یا مصلوب بودن مسیح(سلام الله علیه) فتوا دادهاند اینها هستند، آنگاه آیه به عنوان یک اصل کلّی میگوید من این کار را میکنم نه تنها دلیل ما فوق دلیل آنهاست که بشود یک امر فکری، آن فکری نظیر «الإسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» است، اگر دلیلی بگوید: «الإسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» این معنایش آن است که اسلام، همواره منطقش پیروز است؛ اما اگر بگوید مسلمین عالیاند یعنی «مسلمین بما هم مسلمون» اینها عالیاند، این تنها اختصاصی به سلطه فکری ندارد یعنی اینها پیروزی سیاسی و نظامی هم دارند. فرمود من تا روز قیامت اینها را بالای کافران قرار میدهم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ و نشانهٴ این پیروزیها را هم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخص فرمود.
ذلت مسیحیان و یهودیان تا روز قیامت
در سورهٴ «مائده» چند آیه است که جریان بنیاسرائیل را، جریان مسیحیها را برای همیشه تا روز قیامت محفوظ میداند، میفرماید اینها تا روز قیامت زندهاند، نسل یهودیها تا روز قیامت هست، نسل مسیحیها هم تا روز قیامت هست این تفکّرها هستند؛ اما با ذلّت. دوتا آیه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است با یک تفاوت، یکجا ﴿فأغْرَیْنَا﴾ است، یک جا﴿أَلْقَیْنَا﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آن نسبت به کافرانی بود که به انبیای گذشته حمله کردند، فرمود: ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ولی درباره یهودیها و درباره مسیحیها دوتا آیه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که دلالت میکند که یهودیت تا روز قیامت هست، مسیحیت تا روز قیامت هست؛ منتها با ذلت هست یکجا ﴿فأغْرَیْنَا﴾ است، یکجا ﴿أَلْقَیْنَا﴾ فرمود: ﴿أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ درباره گروه دیگر فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ؛ اینها تا قیامت به جان هماند و منظور از قیامت همان اشراطالساعه است که هنگام ظهور حضرت ولی(سلام الله علیه) اینها دیگر ناچارند جِزْیه بدهند، خیلی از احکام است که مربوط به قیامت است و با اشراطالساعه هماهنگ است یعنی هنگام ظهور حضرت ظهور میکند آن احکام، چون وقتی حضرت(سلام الله علیه) ظهور میکند دیگر نشئه دارد عوض میشود که تقریباً لبهٴ قیامت کبراست. در این دو آیه فرمود اینها همواره به جان هماند و شما که از الفت خاص برخوردارید و از حقّانیت مخصوص متنعّمید بالای اینهایید.
توفیق و برتری همیشگی مسلمین بر کافرین
پس این وعده را داد و وعده هم مطلق است، مسلمین را فرمود من بالای یهودیها و کافران قرار میدهم، نه اسلام را تا ما بگوییم فقط سلطهٴ فرهنگی است. اینکه گفته شد این آیه بالاتر از آن آیه ﴿وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ است، برای اینکه آن آیه لسانش، لسان سلبِ سلطهپذیری است، این آیه لسانش اثبات سلطهگیری است خیلی بینشان فرق است. آن آیه میفرماید مؤمنین، ذلیل کافران نخواهند بود و کافران بر مؤمنین مسلّط نخواهند شد ﴿وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ حالا میشود گفت آنجا سلطهٴ فرهنگی است و احتجاج است و مانند آن. آن هم اگر هم تازه توسعه بدهیم لسانش، لسان سلب است یعنی خدای سبحان کافران را بر مسلمین مسلّط نکرده است؛ اما آیا مسلمین را بر کافران مسلّط میکند یا نه از آن آیه استفاده نمیشود، چون لسان آن آیه سلب سلطهٴ کافران است نه اثبات سلطهٴ مؤمنین ولی این آیه محل بحث در سورهٴ «آلعمران» به خوبی دلالت میکند که مؤمنین بر کافران همواره تفوّق دارند ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ آنوقت اگر یک وقت تفوّق نبود، معلوم میشود اتّباع نیست یعنی ما پیروی نکردیم، دیگر ممکن نیست کسی پیروی بکند و به تعبیر امام(رضوان الله علیه) اسلام ناب داشته باشد مع ذلک تفوّق نداشته باشد، این شدنی نیست ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این میشود سنّت الهی، دیگر مخصوص به یک عصر نیست که ما بگوییم این را در زمان ظهور حضرت است و امثال ذلک که الآن مثلاً مسلمین حق ندارند، وقتی حضرت آمده است باید این کار را بکند، اینطور نیست از حین نزول این آیه تا زمان ظهور حضرت اینچنین است؛ هر وقت مسلمین تابع راستین انبیا و دین ابراهیمی شدند موفق و پیروزند ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آنوقت هم ظهور کامل این است، چون در هنگام ظهور حضرت رجعت، محقّق میشود.
پرسش:...
پاسخ: هر وقتی هم که حضرت ظهور کرد همان وقت خواهد بود، مثل اینکه قیامت زمانش مشخص نیست.
پرسش:...
پاسخ: عیب ندارد ولی بالأخره یوم قیامت مشخص نیست، ظهور حضرت هم مشخص نیست، رجعت هم مشخص نیست ولی در تمام این مدت، این اصل کلی ثابت است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است