display result search
منو
تفسیر آیات 58 و 59 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 58 و 59 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 58 و 59 سوره آل‌عمران"

صفت مشترک بین آدم و مسیح (علیهماالسلام)
دلیل جدال احسن بودن آیه
دیدگاه قرآن درباره ماده اولیه خلقت انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ ﴿58﴾ إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿59﴾

معنای ﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ﴾ در آیهٴ شریفه
در تتمّه جریان مسیح(سلام الله علیه) فرمود آنچه تاکنون بازگو شد و آنچه هم در پیش داریم اینها آیات الهی است که ما بر تو تلاوت می‌کنیم و آیات کتاب حکیم و ذکر حکیم یعنی قرآن است و از اینکه به ﴿ذلِکَ﴾ تعبیر شد، اشاره کردند به اینکه نظیر ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ناظر به عظمت مقام و بُعد مکانت و منزلت است. از اینکه با ﴿عَلَیْکَ﴾ این کلمه تلاوت یاد شد برای آن است که اشراف را در بردارد و این از مقام بالا بر وجود مبارک رسول اکرم نازل می‌شود، جریان آیات و ذکر حکیم هم که روشن است.

تشبیه حضرت عیسی به آدم(ع)و شأن نزول این آیه
آن‌گاه فرمود: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ﴾ نقل کردند عده‌ای از مسیحیهای نجران و مانند آنها به وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند شما چرا دربارهٴ مسیح سخنی این‌‌چنین داری، ابن‌الله بودن او را محکوم می‌کنید و او را همانند دیگران می‌دانید؟
در جواب این آیه نازل شد که این به عنوان جدال احسن است، گاهی دعوت با برهان است، گاهی با موعظت، گاهی با جدال احسن است این آیه از مصادیق جدال احسن هست. آیه نازل شد که شما جریان آدم(سلام الله علیه) را قبول دارید و می‌دانید که او مخلوق است و بنده است، نه الله است و نه ابن‌الله. مخلوقی است مانند سایر مخلوقها؛ منتها از یک سِمت خاصی به عنوان نبوت مثلاً برخوردار است. درباره مسیح(سلام الله علیه) شما هم باید چنین عقیده‌ای داشته باشید چرا، چون اگر انسانی بدون پدر خلق شد معنایش این نیست که پدر او الله است و او ابن‌الله است، زیرا شما درباره آدم همین عقیده را دارید که آدم با اینکه انسان است و انسان از پدر و مادر متولد می‌شود آدم(سلام الله علیه) نه پدر داشت و نه مادر و همان‌طوری که مسئله آفرینش آدم برای شما حل است باید مسئله آفرینش عیسی هم برای شما روشن باشد ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ﴾ این کلمه ﴿عِندَ اللّهِ﴾ ناظر به آن است که این سخن حق است و باطل شدنی نیست، چون آنچه نزد شماست ممکن است تغییرپذیر باشد ولی آنچه نزد خداست حق است و تغییرپذیر نیست، چون ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ این ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ﴾ اختصاصی به مسائل مالی ندارد مسائل علمی را هم می‌گیرد، افکار و عقاید شما ممکن است تغییرپذیر باشد؛ اما علومی که نزد خداست ثابت است و مصون از تغییر است. پس وصف عیسی و جریان عیسی(سلام الله علیه) عندالله که حق است، نظیر جریان آدم است ﴿کَمَثَلِ آدَمَ﴾ یعنی «کوصف آدم».

صفت مشترک بین آدم و مسیح(علیهما السّلام)
آن‌گاه سؤال مطرح می‌شود که تشبیه عیسی به آدم(علیهم السلام) در چیست؟ وجه شَبَه چیست؟ آ‌ن صفت مشترک چیست؟ فرمود صفت مشترک آن است که هیچ‌کدام پدر نداشتند؛ منتها آدم در این جهت قوی‌تر است و عیسی در این جهت ضعیف، ضعیف را به قوی تشبیه می‌کنند، چون عیسی(علیه السلام) گرچه پدر نداشت ولی مادر داشت، تکوّن یک انسان از دستگاه زایمان مادر خیلی دور نیست؛ اما پیدایش یک انسان بدون پدر و مادر با اینکه انسان بر اساس توالد یافت می‌شود خیلی دور است، لذا جریان آدم می‌شود ابعد و أغرب، جریان عیسی می‌شود غریب و بعید این غریب را به اقرب و این بعید را به آن ابعد تشبیه کردند. شما که ابعد از عیسی را قبول دارید، اقرب از عیسی را قبول دارید، جریان عیسی اگر غریب است و بعید باید به طریق اُولیٰ بپذیرید ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ﴾.
این جلمه ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ ارتباط ادبی با آدم ندارد، چون آدم معرفه است و این جمله نمی‌تواند صفت او باشد، این ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ گویا جواب یک سؤال مقدّر است و آن این است که خب جریان آدم چه بود؟ می‌‌فرماید جریان آدم این است که خداوند او را از خاک آفرید، بعد به او فرمود باش، او شد که این «کان» تامّه است، دیگر اسم و خبر نمی‌خواهد [و] به همان فاعل اکتفا می‌کند.

دلیل جدال احسن بودن آیهٴ
با این جدال احسن، بهانهٴ الوهیّت یا تثلیث یا ابن‌اللهی را از دست مسیحیت گرفت؛ منتها در این آیه چند مطلب مطرح است: یکی اینکه این جدال احسن است نه برهان، گرچه فی‌نفسه حق است؛ اما وقتی مقدمه‌ای از تسلّم خصم مایه گرفت، این استدلال را به عنوان جدال قرار می‌دهد نه به عنوان برهان، اگر مقدمهٴ دلیل به عنوان اینکه حق است از او استفاده شد، می‌شود برهان ولی اگر مقدمه دلیلی گرچه حق است ولی از آن جهت که مورد قبول خصم است از او استفاده شد می‌شود جدال؛ منتها جدال احسن. مطلب دوم آن است که وجه شَبَه آن است که هیچ‌کدام پدر نداشتند.
مطلب سوم آن است که آدم(سلام الله علیه) دارای دو جنبه است: همان جنبهٴ بدن و جنبهٴ روح. برای جنبهٴ بدن، آیات فراوانی است که مراحل گوناگون را بازگو می‌کند، برای جنبهٴ روح، آیات فراوانی است که درجات گوناگون روح را تشریح می‌کند، اگر کسی خواست به عنوان انسان در قرآ‌ن بحث کند هم باید درجات گوناگون بدن انسان را از آیات استخراج کند، هم درجات گوناگون روح را از قرآن استخراج کند، هم پیوند این درجات را با یکدیگر تبیین کند، این سه کار را با استنباط این سه طایفه از آیات باید انجام بدهد.
طایفه اُولیٰ آیاتی‌اند که دربارهٴ درجات گوناگون بدن، سخن می‌گویند. طایفه ثانیه آیاتی‌اند که درباره درجات گوناگون روح او سخن می‌گویند، طایفه ثالثه احیاناً آیاتی‌اند که این دو طایفه از آیات را هماهنگ می‌کنند فعلاً بحث در طایفه دوم و سوم نیست، [بلکه] بحث در طایفه اُولیٰ است که سیر تدریجی خلقت بدن را مشخص می‌کند.

دیدگاه قرآن درباره ماده اولیه خلقت انسان
در اینجا فرمود جریان عیسی نزد خدا مثل جریان آدم است که خداوند او را از خاک آفرید ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ بعضی از آیات دلالت می‌کند که انسان اوّلی از تراب است، از خاک است ، بعضی از آیات دلالت می‌کند که انسان اوّلی از آب است که خداوند انسان را از آب خلق کرد . گروه سوم آیاتی‌اند که دلالت می‌کنند به اینکه خدا انسان را از گِل، از طین آفرید . گروه دیگر آیاتی‌اند که می‌فرمایند انسان از ﴿حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾ یعنی متغیّر الرائحه خلق شد، نه تنها از حمأ که لجن متغیّر اللون است، بلکه از مسنون خلق شد یعنی متغیّر الرائحه یعنی خاکی که در آب مدتها ماند و گِل شد و رنگش عوض شد و بویش هم تغییر پیدا کرد. گروه دیگر آیاتی‌اند که از این مرحله بالاتر را خبر می‌دهند، می‌فرمایند انسان از طینِ لازب و چسبنده خلق شده است . بخش دیگر آیاتی‌اند که گذشته از این مرحله را هم گوشزد می‌کنند و آن اینکه این طین لازب؛ گِل چسبنده کم‌کم به صورت فخّار و خزف و آجر پخته درآمده است مثل کوزه شد . آن‌گاه روح به او متعلّق شده است. اینها تقریباً آیاتی است که نازل به سیر تدریجی بدن انسان است؛ اما روح انسان چه مراتبی را گذراند البته آیاتش باید جداگانه استخراج بشود.

پرسش:...
پاسخ: آنها که در مراحل تولد و تولید است، آ‌ن انسانهای ثانوی فعلاً بحث نیست که انسانهای ثانوی از پدر و مادر به نام آدم و حوّا به دنیا آمدند بر اساس زاد و وَلد، آن بحث نیست [بلکه] بحث در همان انسان اوّلی است. این بحث درباره انسان اوّلی است که با آن فرضیه‌ها سازگار نیست، آن فرضیه بر فرض اینکه صحیح هم باشد به هیچ گوشه‌ای از معارف اصلی دین آسیبی نمی‌رساند؛ منتها فرضیه‌ای است باطل و با ظاهر قرآن ناسازگار.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ دوتا حرف است این تکامل که یقینی است نه تنها منافات ندارد، استنباط این آیات قرآن برای همان است که قرآ‌ن بر اساس این تکامل دارد سخن می‌گوید وگرنه پنج، شش آیه که مخالف هم نیست، گاهی می‌فرماید تراب ، گاهی می‌فرماید آب ، گاهی می‌فرماید طین ، گاهی می‌فرماید حمأ مسنون ، گاهی طین لازب ، گاهی صلصال کالفخّار این پنج، شش طایفه هماهنگ هم‌اند [و] از سیر تدریجی دارد سخن می‌گوید؛ اما این‌‌چنین نیست که قبلاً به نوعی تبدیل شد از آن نوع کم‌کم به نوع دیگری، بعد به صورت بوزینه‌ای بعد به صورت انسان آن نیست، اگر هم آن باشد در جهان‌بینی توحیدی هیچ اثری و هیچ ضرری ندارد؛ منتها ظاهر قرآن با او سازگار نیست، بر فرض هم آن باشد نه با مبدأ مخالف است نه با منتها، اگر هم تازه فرضیه داروین که خود آنها ابطال کردند تازه بر فرض هم این درست باشد به هیچ‌جا ضرر ندارد، بالأخره خدایی دارد، مسئولیتی دارد، یک حساب و کتابی دارد؛ منتها ظاهر قرآن این است که این‌‌چنین نبود که حالا به خواست خدا روشن خواهد شد.

دشوار بودن چند طایفه از آیات در سیر تنازلی روح
این آیات، خیلی دشوار نیست یعنی بررسی این هفت، شش دسته آیات که ناظر به سیر تدریجی بدن انسان است خیلی دشوار نیست، عمده تنظیم و دسته‌بندی کردن آیاتی است که از سیر تنازلی روح خبر می‌دهد که این روح از کجا آمد، چند درجه را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت تا با بدن هماهنگ شد و با او متّحد شد و جمعاً شدند انسان، آن مهم است. آن نه با این لغتها قابل حل است و نه با این اصطلاحات عادی که چگونه روحی که متعلّق به خداست و پیوندی با ذات اقدس الهی دارد، از آن مرحله تنزّل می‌کند و به بدن متّصل می‌شود و با بدن هماهنگ می‌شود و این درجاتی را که پشت سر گذاشته است و از آنها گذشت و تنزّل کرده است، آن درجات چیست و اگر آن طایفه ثانیه بررسی شد آن‌گاه باید نوبت برسد به طایفه ثالثه که در مقابل هر درجه از درجات بدن آیا هر درجه از درجات روح هماهنگ است یا نه، چون فعلاً بحث در انسان‌شناسی در قرآ‌ن نیست آن طایفه ثانیه و طایفه ثالثه مطرح نیست، فعلاً این طایفه اُولیٰ مطرح است که خدا فرمود ما آدم را از تراب خلق کردیم، آن‌گاه سخن خود قرآ‌ن روشن بشود بعد ببینیم آیا با فرضیه‌های دیگر هماهنگ است یا نه.

بررسی آیات مربوط به ماده اولیه انسان
آیاتی که مربوط به تبیین آفرینش بدن هست چند قِسم است که اشاره شد حالا آن آیات اشاره شده را می‌خوانیم: یکی همین آیه است که فرمود: ﴿کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾؛ بخش دیگر انسان را از آب می‌دانند که اختصاصی به انسان البته ندارد، ولی جریان آفرینش را از آب شروع می‌کند. پس بعضی از آیات می‌فرماید انسان را از تراب خلق کردیم ، بعضی می‌فرماید که او را از آب خلق کردیم ﴿فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً﴾ اگر این آیه‌ای که می‌فرماید ما او را از آب خلق کردیم، ناظر به انسانهایی که فرزند آدم و حوّا هستند باشد این از بحث خارج است، ولی اگر آیه‌ای در قرآ‌ن دلالت داشت بر اینکه انسان را ما از آب خلق کردیم این ناظر به آن است که یک بخش از انسان را خاک تشکیل می‌دهد، یک بخش دیگر را آب، آ‌‌ن‌گاه نوبت به بخش سوم که رسید وضعش روشن می‌شود، چون این تراب وقتی با آن آب ممزوج شد، طین را تشکیل خواهد داد.
آیاتی که در قرآن، از طین بودن مبدأ اوّلی آفرینش بدن انسان سخن می‌گوید زیاد است که بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» است که فرمود انسان از طین خلق شد، آیه 26 به بعد ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ یا ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾ و در آیه 33 هم در همان سورهٴ «حجر» شیطان می‌گوید: ﴿قَالَ لَمْ أَکُن لاَ سْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾ البته این «صَلْصَالٍ» و «حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» بعد از جریان طین است که در سورهٴ «مؤمنون» آمده که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ﴾ پس تراب هست، آب هست، طین هست و بعد می‌شود حمأ، بعد می‌شود مسنون، بعد می‌شود صلصال. «حمأ» آن گِل متغیّر اللون است، «مسنون» آ‌ن لجن متغیّر الرائحه است. حالا البته در خلال بازگو کردن این آیات، تذکّری هم هست که انسان مبدأ اصلی‌اش چه چیزی بود تا دیگر فخری نفروشد و مانند آن و این طین که به صورت گِل چسبنده درآمده است از او به عنوان طین لازب یاد می‌شود . آن آیه‌ای که ﴿نَسَباً وَصِهْراً﴾ در آن هست ﴿وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً ٭ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً﴾ این ﴿نَسَباً وَصِهْراً﴾ برای نسل بعد است، آن ﴿خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً﴾ برای نسل اول است.
خب، مسئلهٴ سلالهٴ من طین بودن یا طین لازب بودن اینها مشکلی ندارد، چون یکی پس از دیگری این درجات را بازگو می‌کنند. مسئله ﴿وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ هم که آیه هفت سورهٴ «سجده» است آن هم مشکلی ندارد، چه اینکه آیه یازده سورهٴ «صافات» که می‌فرماید: ﴿إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِینٍ لاَزِبٍ﴾ از گل چسبنده، آن هم محذور و مشکلی ندارد.

پدر نداشتن انسان اولیٰ
از مجموع این آیات استفاده می‌شود که انسان اوّلی پدر نداشت چرا، برای اینکه در این جدال احسن خدای سبحان به رسولش فرمود آنها درباره مسیح غلوّ کردند یا سخن از تألیه اوست؛ قائل به الوهیت او شدند، یا سخن از تثلیث است، یا سخن از ابن‌اللهی است به هر حال غلوّ است. چرا اینها درباره مسیح این سخنهای گزاف را دارند، برای اینکه مسیح مثلاً پدر نداشت، خب آدم هم که پدر نداشت، اگر فرضیه‌ای که مُبرهن نیست ارائه بشود که انسانهای غیر مسئول در عالم بودند، رشد فکری نداشتند، از بین این انسانهای غیر مسئول دو نفر با بلوغ و عقل متولّد شدند به نام آدم و حوا که آدم و حوا هم پدر داشتند و مادر هم داشتند و قبل از اینها پدر و مادر اینها بود و اینها از پدر و مادر خلق شدند، اگر این‌‌چنین باشد هرگز استدلال قرآن، علیه مسیحیت تام نیست؛ خدا بفرماید شما چرا درباره مسیح غلوّ می‌کنید، برای اینکه جریان مسیح مثل جریان آدم است، خب آنها می‌گویند آدم پدر و مادر داشت، مسیح پدر ندارد، هرگز جریان مسیح مثل جریان آدم نیست.
این آیه به خوبی با یک ظهور قوی دلالت دارد، بر اینکه آدم(سلام الله علیه) فرزند کسی نبود، پدر نداشت و اگر روایاتی دلالت می‌کند بر اینکه قبل از آدم، آدم بود و قبل از عالم، عالم دیگر بود ، هیچ منافاتی با این بحث ندارد، زیرا نسلهای فراوانی آمدند و منقرض شدند، نسل فعلی که روی زمین زندگی می‌کند این به حضرت آدم و حوا منتهی می‌شود. عمر عالم هم این‌‌چنین نیست که در ناسخ و امثال ناسخ نوشتند که با چند هزار ختم بشود و عمر عالم هم به این نیست که با چند میلیون و چند میلیارد بشود آن را تخمین زد که اگر چهارتا اثر باستانی پیدا کردند برای ده میلیون سال قبل یا ده میلیارد سال قبل، انسان بتواند جزم پیدا کند که عالم، ده میلیارد سال سابقه دارد، این‌‌چنین نیست. چقدر است ذات اقدس الهی می‌داند، نه هشت، ده هزار سال ناسخ‌التواریخهاست، نه هشت، ده میلیون است، نه هشت، ده میلیارد. آن روایاتی که گرچه خبر واحد است دارد ألف آدم و ألف عالم را ذات اقدس الهی خلق کرد و بعضی از روایات دارد که ما فعلاً در هشتمین عالمیم اینها نه استبعاد عقلی دارد و نه استبعادهای نقلی، ولی حرف در این است که این بشر امروز نسل آدم و حوایند و نسلهای قبل منقرض شدند و آدم و حوا هم از تراب و آب و طین و طین لازب و حمأ مسنون و صلصال کالفخّار خلق شدند، این مراحل را در کوتاه مدت طی کردند یا دراز مدت، خدا می‌داند اینها تکامل است. آیات به خوبی ناظر به امضای تکامل است؛ اما نه تکامل نو یا از نو.

سیر خلقت انسان از ابتدا تا انجام
همان‌طوری که در درون رَحِم یک مُشت آب و خاک کم‌کم به دستگاه رَحِم که رفتند فرزند می‌شوند، در بیرون رَحِم هم همین ممکن است، الآ‌ن این افرادی که در جامعه ما به سر می‌برند یکی، دو قرن قبل اینها را که نگاه کنید اینها در باغها بودند، دو قرن بعد هم که نگاه کنید بعد هم در باغها هستند یعنی یک مُشت خاک بودند که کم‌کم آب دیدند و شدند گِل و در کنار ریشه‌های جو و گندم و برنج و سایر موادّ غذایی قرار گرفتند و بعد به صورت غذا درآمدند و بعد به بازار عرضه شدند و بعد نیاکان ما از این غذاها خوردند و بعد شد نطفه و بعد در قرار مکین قرار گرفته و بعد شد نسل حاضر، طولی هم نمی‌کشد که مشابه این همین حالت را انسان پیدا می‌کند یعنی کسی که از بالا نگاه کند می‌بیند این مردم چند سال قبل در این باغها بودند، چند سال بعد هم در این باغها هستند بالأخره.
این مراحل را در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» تا حدودی تبیین فرموده است که شما قبلاً چه چیزی بودید، بعد هم چه چیزی خواهید شد ﴿ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ ناظر به همین است. آیه دوازده به بعد سورهٴ «مؤمنون» این است: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ که آ‌ن نسل اول است این نسل دوم ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ این سیر بدنی، یک سیر ارضی است؛ یک مُشت خاک حرکت کردند آمدند در شهر، بعد می‌روند دوباره در باغها این خلاصه بدن است در این آمد و رفت یک سیر صعودی و نزولی هم هست، روح آمده و چیزهایی را هم به همراه می‌برد، عمده آ‌ن سفر روحی است، آن دستگاهش دیگر از این دستگاه‌ها نیست که در ردیف قرار بگیرد [و] در این آمارگیریها قرار بگیرد. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» تعبیر لطیف قرآن این است که ما نسل اوّلش که خاک و آب و گِل و امثال ذلک بود ، نسل بعد که به صورت نطفه درآمد همه اینها را یکی پس از دیگری ذکر می‌کنیم و ذکر فرمود، فرمود این نطفه که علقه شد، بعد مضغه شد، بعد به صورت استخوان درآمد، بعد استخوان را ما با گوشت پوشاندیم همه اینها را به عنوان اینکه یکی پس از دیگری مراحل را گذرانده است ما انجام دادیم، بعد او را چیز دیگر کردیم که نامی ندارد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ . وقتی نوبت به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ می‌رسد و افاضه روح می‌رسد دیگر کلّ الفاظ عوض می‌شود، می‌فرماید بعد ما او را چیز دیگر کردیم، آن چیز دیگر چه چیزی است؟ پس انسان همین نیست که در تالار تشریح او را ارباً اربا [پاره پاره] می‌کنند، انسان یک چیز دیگری است که او هرگز نمرد و نمی‌میرد و به تالار تشریح هم نمی‌آید تا کسی او را تشریح کند.
فرمود ما او را چیز دیگر کردیم نه چیز دیگر به او دادیم، این خیلی عمیق‌تر است ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است، این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ نشان نمی‌دهد که از این دوتا ما چیزی ساختیم؛ اما این آیه مبارکهٴ سورهٴ «مؤمنون» می‌فرماید ما او را چیز دیگر کردیم، که آن شناخته شدنی نیست برای افراد عادی. نه اینکه چیز دیگر به او دادیم، همان را ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ یعنی او را چیز دیگر کردیم یعنی همین را، نه اینکه چیز دیگری به او دادیم.
احسن الخالقین بودن پروردگار، دلیل بر احسن المخلوقین بودن انسان
﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اینجا فقط جای بَه بَه گفتن است ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ خب، اگر این «أحسن‌المخلوقین» نباشد که او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نیست، خدا همه چیز را خلق کرد این مجموعهٴ نظام آسمانها و زمینها را او آفرید.
درباره همه اینها هم قرآ‌ن سخن گفت؛ اما نفرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ وقتی نوبت به «أحسن‌المخلوقین» می‌رسد، می‌فرماید: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر مخلوقی زیباتر از انسان بود، خدا درباره آفرینش او می‌فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نه درباره انسان. وقتی خدا ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است که «أحسن‌المخلوقین» بپروراند و چون انسان دست‌ساخته خدایی است که ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است می‌شود «أحسن‌المخلوقین» و این «أحسن‌المخلوقین» بودن او برای آن بخش اول نیست، زیرا آفرینش از تراب و طین در غیر انسان هم هست چه در توالد و چه در تولید، چه در زایمان و چه در تخم‌گذاری [در] همه هست یعنی اگر مسئلهٴ نطفه است مشترک بین انسان و حیوان است، علقه است بشرح ایضاً [همچنین]، مضغه است بشرح ایضاً [همچنین]، استخوان‌‌بندی کردن است بشرح ایضاً [همچنین]، استخوانها را با جامهٴ گوشت پوشاندن است بشرح ایضاً [همچنین]، اینکه «أحسن‌المخلوقین» نیست، نوع حیوانات این‌‌چنین‌اند.
پرسش:...
پاسخ: آن دیگر حُسن نفسی دارد نه حُسن نسبی، آن خدایی که ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چیزی را زیبا آفرید؛ اما زیباترینش کدام است؟
پرسش:...
پاسخ: بله؛ ﴿أَحْسَنَ﴾ یعنی «عطا بشیء حَسَن» نه ﴿أَحْسَنَ﴾ یعنی کلّ شیء را، از کلّ شیء أحسن قرار داد وگرنه فرض صحیح ندارد که «یلزم أن یکون المفضّل والمفضّل علیه واحدا» ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ این حُسن نفسی است یعنی هر چیزی را زیبا آفرید هیچ چیزی نقص ندارد؛ اما زیباترینش کدام است. آن که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ این طاوس را با همه زیبایی که دارد ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ به او نگفت، منظومه شمسی با همه ظرافتی که دارد ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ را به او نداد ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ را به انسان داد آن هم نه برای تنش، زیرا همه اطفار او، ادواری که برای تن انسان است برای تن حیوانات دیگر هم هست یعنی اگر نطفه است آ‌نها هم دارند، علقه و مضغه و عظام و ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ است آنها هم دارند، چطور درباره آنها ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نشد، درباره انسان است.

بازگشت احسن الخالقین به روح مدّبر بدن
خب، پس این ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ به روح او برمی‌گردد؟ نه، چون این روح را فرشته‌ها هم دارند پس برای چه کسی است این، برای تن او که نیست، برای روح او که نیست، پس برای چه چیزی است این ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾، آ‌ن تنی که در خدمت این روح باشد، آن روحی که مدبّر و مربّی این تن باشد و آلوده نشود از فرشته بالاتر است، لذا می‌شود «أحسن المخلوقین» آن هم می‌شود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ وگرنه آن روحی که با این تن باشد و آلوده باشد که ﴿کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است، خدا برای آفرینش ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ که خود را ﴿تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نمی‌گوید که، این ﴿ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ را که ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نمی‌گوید که، این روح تنهایی را هم که فرشته‌ها دارند، این بدن منهای روح را هم که خیلیها دارند، اگر روح به این بدن برسد و از این بدن مدد بگیرد از هر فرشته می‌گذرد، می‌شود «أحسن المخلوقین» آ‌ن‌گاه خدایی که چنین موجودی را آفرید و پروراند می‌شود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ تعمیم ندارد، برای اینکه همان آیاتی که فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ هم در کنارش هست، خب چطور برای آفرینش اضل یا انعام ﴿فتَبَارَکَ اللَّهُ﴾ نفرمود، اگر درباره خصوص ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است، این روح را که درباره فرشته‌ها هم هست، فرشته‌ها را هم که به عظمت ستود، فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ یا در سورهٴ «انبیا» فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ معصوم‌اند، مطهّرند، پاک‌اند ولی درباره فرشته‌ها نفرمود اینها احسن التقویم¬اند «تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
پرسش:...
پاسخ: این ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ﴾ برای عالم طبیعت است و تنزّل.
پرسش:...
پاسخ: ﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یعنی اگر این راه را دوباره برگردد، این ﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بیانگر آن ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است وگرنه بلال حبش می‌شود ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ و آن طاوس با همه زیبایی ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ ندارد، معلوم می‌شود با تن کاری ندارد، آن سفیدپوستان را هم ﴿کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ می‌شمارد، این سیاه‌پوستان را هم «أحسن المخلوقین» می‌داند، معلوم می‌شود معیار حُسن و قُبح در فرهنگ قرآن چیز دیگر است نه بدن است به تنهایی، نه روح است به تنهایی، نه روح آمیختهٴ به بدن است که در حدّ حیات گیاهی یا حیوانی زندگی کند و مانند آن، اگر روح به علاوه بدن آمد و این دو جهاد را انجام داد و در جهان طبیعت بود و جنگید و بر خصم درون و بیرون پیروز شد می‌شود «أحسن المخلوقین»، آن‌گاه خدای سبحان برای آفرینش چنین موجودی می‌شود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾، ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن