- 112
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 70 تا 72 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 72 سوره آلعمران"
اضلال و ضلالت اهل کتاب
کفر عالمانه اهل کتاب و دوری آنها از هدایت پاداشی
نیرنگ سیاسی اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴿72﴾
کافر بالقول المطلق نبودن اهل کتاب
بعد از اینکه فرمود گروهی از اهل کتاب بر این همتاند که شما را گمراه کنند ولی نمیفهمند که فقط خودشان را به ضلالت میکشانند، آنگاه به خود اهل کتاب خطاب فرمود و بعضی از حیلههای اضلالگرانه اهل کتاب را هم اشاره کرد. به اهل کتاب فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ ضلالت اهل کتاب درباره نبوت خاصه است نه درباره اصل توحید و نه درباره نبوت عامّه، زیرا اصل مبدأ را میپذیرند و اصل وحی و رسالت را میپذیرند، چه اینکه بسیاری از انبیای قبلی را قبول دارند، نوبت به خاتم که میرسد(علیه آلاف التحیّة والثّناء) انکار دارند، بنابراین آنها کافر بالقولالمطلق نیستند و اگر سخن از کفر آنهاست کفر آنها در زمینه آیات الهی است، البته کسی که به آیات الهی کافر است بعد از اینکه روشن شد اینها آیات الهیاند این در حکم کافر مطلق است، چون ایمان به آیات الهی تبعیضپذیر نیست.
اضلال و ضلالت اهل کتاب
در بحثهای قبل نظیر آنچه از سورهٴ «مائده» نقل شد خداوند به این گروه اهل کتاب فرمود شما هم ضالید هم مضل، به دیگران فرمود: ﴿لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا﴾ چون اهل کتاب، مخصوصاً علمای اینها هم ضالاند هم مضل، دو آیهای که امروز قرائت شد یکی مربوط به ضلالت آنهاست، یکی مربوط به اضلال آنها. اما آیهای که مربوط به ضلالت آنهاست همین است که الآن خوانده شد: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾؛ چرا به آیات الهی کفر میورزید در حالی که این آیات الهی برای شما از باب «قد تبین الرشد» مشهود شماست زیرا آیات الهی را در عهدین تورات و انجیل خواندید و آن آیات و اوصاف را در وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالعیان یافتید پس این امر، به شهادت و حس شما رسیده است چیزی که بینالرشد شد و مشهود شما شد چرا کفر میورزید؟ این مربوط به ضلالت آنها که ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾.
علم حسی اهل کتاب به وجود پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اما شهود اینها یعنی علم حسی اینها در آیات دیگر هم بیان شده، نظیر آیهٴ 146 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد، فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ اهل کتاب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را میشناسند، آنطوری که هر کسی اعضای خانواده خود را میشناسد، آن طوری که پدر پسر را میشناسد که یک شهادت حسی و یقینی است، زیرا اوصاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کتاب اینها به صورت صریح بیان شده و همان اوصاف مصرّحه به صورت صریح بر وجود خارجی حضرت تطبیق شده و آنها پیغمبر را همانطوری که هر پدری پسر خود را میشناسد میشناختند، شده علم مشهود و علم حسی که فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ لذا در موارد دیگر میفرماید ﴿و انتم تشهدون﴾ یعنی شما شاهد این صحنه هستید، یک علم حدسی نیست یک علم استدلالی نیست [بلکه] یک علم حسی است چرا با اینکه مسئله برای شما مشهود است کفر میورزید؟
پرسش: ...
پاسخ: این هم برای آنهاست، چون ضلالت و اضلال دو وصف عالمان سوء است وگرنه برای توده مردم یک وصف است.
اینکه اوصاف وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت روشن در کتابهای آسمانی آمده همان است که در آیهٴ 157 سورهٴ «اعراف» ذکر شد که فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ آنها که مردان با اخلاصیاند به پیامبری ایمان میآورند که به صورت صریح، نام مبارکش یا خصوصیات شخصی آن حضرت در کتابهای آسمانی اینها آمده و اینها اسم مبارک حضرت یا خصوصیات آن حضرت را در کتاب آسمانی خود مییابند، چه در تورات و چه در انجیل. آن اوصاف را خواندند و فهمیدند و بر وجود مبارک در خارج تطبیق کردند، شده علم شهودی.
کفر عالمانه اهل کتاب و دوری آنها از هدایت پاداشی
همانطوری که فرعون کافر مطلق است بعد از بیان حق از باطل و آل فرعون اینچنین بودند که عالمانه کفر ورزیدند ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾ این گروه از مشایخ سوء اهل کتاب هم عالمانه کفر ورزیدند که «کفروا بعد ما شهدوا» این «کفروا بعد ما شهدوا» نه تنها از این آیه قرائت شده در سورهٴ «آل عمران» که محل بحث است استفاده میشود، در آیات دیگر هم هست که ﴿ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقّ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش هست در چند آیهٴ بعد که خواهد آمد، آیهٴ 86 این است ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ این شامل اهل کتاب هم خواهد شد، اینها به مبدأ و وحی و رسالت ایمان آوردند ولی نوبت به وحی خاتم که رسید با اینکه شاهد حق و صدق این سخناند مع ذلک کفر ورزیدند، دیگر این گروه از توفیق هدایت الهی برخوردار نیستند یعنی هدایت پاداشی و هدایت ایصال به مطلوب و مانند آن وگرنه خداوند آنها را با هدایت ابتدایی راهنمایی کرده است، اینکه در همین سورهٴ «آل عمران» آیهٴ 86 فرمود خداوند چگونه هدایت کند افرادی را که بعد از ایمان، کفر ورزیدند و حق برای آنها مشهود شد: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ یعنی هدایت پاداشی نصیب اینها نمیشود وگرنه همه این آیات برای هدایت همه مردم است، استدلالهایی که در قرآن آمده آن فطرت تغییرناپذیری که در نهان و نهاد هرکسی هست هدایت الهی است، هدایت الهی شامل همه خواهد شد ولی این هدایت پاداشی است که خدا به افراد ظالم نخواهد داد یعنی توفیق نمیدهد [و] او را به حال خود رها میکند.
تحجر و جمود اهل کتاب علت نپذیرفتن اسلام
پرسش...
پاسخ: چرا، چون شواهد فراوانی نشانههای زیادی از نبوت در کتاب آنها هست، نشانههای اخلاقی هست نشانههایی که به صورت او برمیگردد نشانههایی که به سیرت آن حضرت برمیگردد این نشانهها فراوان است، همه این نشانهها را دیدند مع ذلک کفر ورزیدند این گروه پس «ضلوا فی انفسهم»، لذا در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ در اصرار این اهل کتاب به کفرورزی [در] سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت و سورهٴ «نساء» هم در این زمینه، بحثی دارد. آنچه در سورهٴ «بقره» گذشت این بود که در آیهٴ 145 ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذًا لَمِنَ الظّالِمینَ﴾؛ فرمود اگر معجزات فراوانی بیاوری اینها ایمان آور نیستند؛ آن تعصب و تحجّر نمیگذارد اینها حقپذیر باشند، چه اینکه در سورهٴ «نساء» مطلبی دارد که شامل اهل کتاب هم میشود، آیهٴ 150 و 151 ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً ٭ أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾؛ اینها کسانیاند که بعضی از انبیا را قبول دارند بعضی از انبیا را قبول ندارند، در حقیقت همان پیامبری را که قبول دارند همان پیامبر را قبول ندارند، سرّ اینکه دین تبعیضپذیر نیست [و] ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ [صحیح نیست] سرّش این است که اگر کسی بعضی از حرفهای یک پیامبر را بپذیرد و بعضی از حرفهای دیگران را قبول کند، معلوم میشود او را پیامبر معصوم نمیداند هرچه که مطابق با رأی خود شد او را حق میداند هرچه مطابق با میل خود نبود او را باطل میشمارد، پس پیامبری را تکذیب میکند. لذا اگر کسی حلالی را حرام شمرد یا حرام بیّنی را حلال شمرد استحلال کرد حرامی را، این میشود مرتد، چون دین به هیچ وجه تبعیضپذیر نیست، لذا در سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا﴾ در نتیجه جمودی که اینها و تحجّری که دارند مانع اسلام پذیری اینگونه از مشایخ سوء است، این خلاصه کلام در مقام اول که اینها ﴿ضلوا﴾ گمراه شدند.
انواع اضلال اهل کتاب
اما بحث در مقام دوم که اضلال اینهاست، آن آیهٴ بعدی است که فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ اینکه شما باطلی را به لباس حق درمیآورید و حق را کتمان میکنید، این اضلال است ﴿لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ مقام ثانی هم به دو امر منحل میشود، چون اگر کسی بخواهد اضلال کند به احدالامرین اضلال میکند به عنوان منفصلهٔ مانعةالخلو که جمع را شاید، اگر کسی بخواهد اضلال کند یا القای شبهه میکند باطلی را به صورت حق درمیآورد و عرضه میکند یا کاری میکند که حق را کتمان بکند و به دست اهل نرسد یا باطل را ارائه میدهد [و] کاری به کتمان حق ندارد یا نه، باطل ارائه نمیدهد حق را نمیگوید یا دروغ میگوید یا راست نمیگوید؛ آنجا که باید شهادت حق بدهد حرف نمیزند آنجا که حرف میزند دروغ میگوید، این مفسّرین عهدین اینچنین بودند یا آیات تورات و انجیل را تحریف میکردند بد معنا میکردند یا آنجا که باید فتوا بدهند و جلوی خلاف را بگیرند ساکتاند که «الساکتُ عن الحق شیطانٌ اٴخرسٌ» این دو راه که به نحو منفصله مانعة الخلو است و اجتماع را شاید، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش آنجا هم [به] همین مضمون است: ﴿وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ﴾؛ شما اول کسی نباشید که از دینم برگشته باشید ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَنًا قَلیلاً وَ إِیّایَ فَاتَّقُونِ٭وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ﴾ یعنی «ولا تکتموا الحق» ﴿و انتم تعلمون﴾ هم آنجا که القای شبهه میکنید [و] حق را به صورت باطلی به مردم ارائه میدهید تا منزجر بشوند عالمید و هم آنجا که کتمان میکنید حق را و حرف نمیزنید هم عالمید، که﴿ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴾قید هر دو امر است «ولا تلبسوا الحق بالباطل و انتم تعلمون» و ﴿تکتموا﴾ یعنی «لا تکتموا الحق و انتم تعلمون» که در آیهٴ 42 سوره «بقره» گذشت، این مضمون مربوط به اضلال است، لذا فرمود بعد از اینکه گرفتار ضلالت شدید به دام اضلال میافتید و ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ آنجا که حق را کتمان میکردند آیات الهی را اصلاً نمیگفتند، آنجا که حق را به لباس باطل درمیآوردند به مردم عرضه میکردند همان بود که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ .
نیرنگ سیاسی اهل کتاب
خب، با یک القای شبههای که این حرف تورات است، این حرف انجیل است مردم را گمراه میکردند پس «ضلوا و اضلوا» و منشأ این کارها هم «لبس حق بالباطل» و کتمان حق است که این جمع را شاید و به هر دو مقام اینها عالم بودند، آنگاه فرمود: ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ اینها دسیسه بازان و سیاست بازان اسرائیلیاند، ممکن است همان مشایخ سوء و علمای سوء باشند ممکن است گروه دیگر باشند، این کار، کار علمی نیست [بلکه] یک نیرنگ سیاسی است. بیان ذلک این است که گروهی از اهل کتاب گفتند شما آنچه بر مسلمین نازل شده است بروید ایمان بیاورید در اول روز و در آخر روز برگردید.
وجوه معانی آیه در تفسیرهای التبیان و مجمع البیان
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تبیان سه وجه ذکر کرده با اظهار نظر ، مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان همان سه وجه را ذکر کرده بیاظهارنظر . آن وجوه ثلاثهای که در مجمع البیان ملاحظه فرمودید به همین ترتیب اصلش در تبیان هست؛ منتها مرحوم شیح میفرماید اکثر مفسّرین و اهل علم بر ایناند که منظور آیه این است که عدهای از دسیسه بازان اسرائیلی نقشه کشیدند، گفتند شما صبح بروید در جمع مسلمین به مسلمین بپیوندید و بگویید ما ایمان آوردیم [و] عصر برگردید، بگویید ما تحقیق کردیم دیدیم خبری نبود، چون شما صاحب نظرید این دسیسه بازان ممکن است صاحبنظر نباشند؛ اما اینها که مجریان این توطئه هستند صاحبنظرند یعنی کسانیاند که وجیه الملهاند، حرفشان مقبول است [و] امضای اینها مقبول است. این گروه را وادار کردند- حالا یا خودشان رفتند یا عدهای را وادار کردند- که صبح به اسلام گرایش پیدا کنند به پیغمبر ایمان بیاورند و در جمع مسلمین باشند عصری برگردند، بگویند ما آمدیم تحقیق کردیم دیدیم خبری نبود چیز باطلی است ـ معاذ الله ـ این توطئه باعث میشود که افراد متوسط یا ضعیف اینها برمیگردند از دین، این یک معنای روشنی است برای آیه که اکثر مفسرین به تعبیر مرحوم شیخ در تبیان این معنا را قبول کردند و این وجه، همان اولین وجه از سه وجهی است که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان دارد.
وجه دیگری هم هست و آن اینکه یهودیها گفتند که چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز صبح را به طرف بیتالمقدس خواندند و در هنگام نماز ظهر، دستور آمد که قبله شما کعبه است، شما به آن که اول روز پیغمبر عمل کرده به همان ایمان بیاورید یعنی به طرف بیت المقدس عبادت کنید، نه آن که در آخر روز دستور رسیده است به آن کفر بورزید. این قول بعضی از مفسرین است در کنارش هم یک شأن نزولی ذکر شده است.
روش تفسیری مرحوم علامه در المیزان
سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بر اساس آن شدت علاقهای که به روایات دارد و المیزان را شما از اول تا آخر که ملاحظه میفرمایید، میبینید که ایشان با چراغ عقل و روایت آیات را میبیند یعنی نظیر بحثهای معمولی ما نیست که ما بحثهای روایی را آخر مثلاً ذکر بکنیم، اینچنین نیست [بلکه] اول، روایات را در کنار چشمشان میگذارند براهین عقلی را در کنار چشمشان میگذارند، آن وقت با این دو تا نورافکن آیات را میبینند، لذا در بحث تفسیری آیات را طوری معنا میکنند که مطابق با روایت باشد و به این جمله «کما سیجیء فی البحث الروایی» اشاره میکنند، وقتی وارد بحث روایی شدند میفرمایند این همان است که «قد تقدّم فی التفسیر» اینچنین نیست که آیات را اول معنا کنند با قطع نظر از روایات، بعد بروند بحث روایی را جداگانه معنا کنند، این تفسیر القرآن بالثقلین نشد، که ایشان در متن تفسیر همه روایات را ملحوظ کردند، لذا در بحثهای روایی به استثنای موارد کم، شرح زایدی ندارند ایشان، به همین جمله کوتاه یا مشابه آن اکتفا میکنند، این پیداست که روایت را جلو گذاشتند آن برهان عقلی را هم دارند با این دید عقل و نقل به سراغ قرآن میروند. روایتی را در تفسیر قمی از ابیالجارود نقل شده است که امام باقر(سلام الله علیه) فرمود گروهی از اهل کتاب این¬چنین فتوا دادند گفتند که آنچه بر پیغمبر در اول روز نازل شد به او ایمان بیاورید، آنچه بر پیغمبر در آخر روز نازل شد به او کفر بورزید: ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ که این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾، ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا﴾ به چیزی که ﴿أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾، ﴿وَ اکْفُرُوا﴾ به چیزی که «انزل علی الذین آمنوا آخر النهار» برابر روایتی که در تفسیر قمی از ابی¬الجارود نقل شده است که از امام باقر(سلام الله علیه) نقل شده، سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) برخلاف اکثری اهل تفسیر این آیه را این چنان معنا کردند، فرمودند منظور آیه این است که ﴿آمنوا﴾ به نماز به طرف بیت المقدس ﴿و اکفروا﴾ به نماز به طرف کعبه که این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾ یعنی «انزل وجه النهار» آنچه اکثری اهل تفسیر بیان کردند این ﴿وجه النهار﴾ ظرف است برای ﴿آمِنوا﴾، یعنی «آمِنوا وجه النهار بالذی انزل علی الذین آمنوا واکفروا آخر النهار بالذی انزل علی الذین آمنوا» ایشان تبعاً للروایة و استنباطاً لنکة ادبیة این معنا را پذیرفتند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ چون اگر روایتی پنج تا احتمال دارد که یکی، دوتا احتمالش با عصمت انبیا مخالف است، عقل میگوید این احتمالها هم ضعیف است، این احتمالات مردود است. عقل به عنوان مقید لبّی، مخصص لبّی متصل یا منفصل همواره در کنار آیات و روایات است، اگر آیهای پنج تا احتمال داشت بعضی از این احتمالات با توحید مخالف بود یا با رسالت مخالف بود یا با عصمت مخالف بود، عقل میگوید آن احتمالات روا نیست. نکته ادبی که ایشان ذکر کردند این است که فرمودند اگر ما این ﴿وجه النهار﴾ را متعلّق به ﴿انزل﴾ بگیریم نزدیکتر هم است تا اینکه ﴿وجه النهار﴾ را متعلّق به ﴿آمنوا﴾ بگیریم؛ بگوییم ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهار﴾ِ اگر ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿آمنوا﴾ که خیلیها گفتند، این دور است؛ ظرف و مظروف دور است ولی اگر ﴿وجه النهار﴾ را ظرف بگیریم برای ﴿انزل﴾ این نزدیک است، این خلاصه فرمایش ایشان.
نقد نظر علامه طباطبایی(ره)
اما اشکالی که در این کار هست این است که این دسیسه نیست، آیه در صدد [بیان] دسیسه و اضلال اهل کتاب است این دسیسه نیست، برای اینکه علمای یهود به اینها گفتند که این کسی که آمده و داعیه اسلام دارد صبح به طرف بیتالمقدس نماز خواند و عصر به طرف کعبه، شما همان صبح را قبول بکنید [و] آن که ایشان در عصر عمل کرد آن را قبول نکنید. خب، این ﴿لعلهم یرجعون﴾ ندارد که، این چه فتنهای است [و چه] عوام فریبی است که عدهای را بفریبند؟
نکته دیگر آن است که گرچه این ﴿وجه النهار﴾ نزدیک به ﴿انزل﴾ است؛ اما قید، متوجه مطلبی است که «سیق له الکلام» و کلام در اضلال و نیرنگ اهل کتاب است که زمینه برای ارتجاع و ارتداد مسلمین را فراهم کند و آنچه اساس کار است همان ﴿آمنوا﴾ است که در اول آمده که این قیدها همه متوجه به ﴿آمنوا﴾ است که اول ذکر شده: ﴿ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ﴾این ﴿وَاکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ هم مؤید آن است که یعنی «آخر النهار»، «آمنوا وجه النهار واکفروا آخر النهار» بنابر فرمایش ایشان این ﴿وَاکْفُرُوا آخِرَهُ ﴾ یعنی «واکفروا بالذی انزل آخر النهار» چنین چیزی باید مقدم باشد، این هم سازگار نیست. عمده آن است که جریان ابیالجارود مورد اعتماد نیست، این جریان ابیالجارود که در تفسیر قمی(رضوان الله علیه) آمده از زیادبنمنذر است، زیادبنمنذر هم در رجال توثیق نشده، تضعیف شده، مرحوم شیخ و دیگران او را تضعیف کردند، روایت ضعیف است (اولاً) و (ثانیاً) نمیگوید این شأن نزول است.
معتبر نبودن روایت وارد شده در شأن نزول آیه شریفه
در تفسیر علیابنابراهیمقمی(رضوان الله علیه) ذیل همین آیهٴ محل بحث این چنین آمده است «و قوله تعالی ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ قال نزلت فی قوم من الیهود قالوا آمنا بالذی جاء به محمد بالغداة و کفرنا به بالعشی» این یک حرف بعد میفرماید: «و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) ان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما قدم المدینه و هو یُصلّی نحوَ بیت المقدس اعجبَ الیهود من ذلک فلما صَرفَهُ الله عن بیت المقدس الی بیت الحرام وَجَدَت»-«وَجَدَت» یعنی «حزَنَت»؛ محزون شدند- «و کان صرفُ القبلة صلاة الظهر» یعنی موقع نماز ظهر حضرت از بیت المقدس به طرف کعبه منصرف شدند «فقالوا»؛ این یهودیها گفتند: «صلّی محمد الغداة و استقبل قبلتَنا فآمنوا بالذی انزل علی محمد وجه النهار و اکفروا آخره یعنون القبله حین استقبل رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) المسجد الحرام لعلهم یرجعون الی قبلتنا» شما به طرف بیتالمقدس نماز بخوانید، همانطوری که حضرت نماز اول روز را به طرف بیت المقدس خواند، شما این کار را بکنید تا مردم به قبله ما برگردند. خب
اولاً این روایت در اثر اینکه زیادبنمنذر که مکنّا به ابی الجارود است، ضعیف است [و] معتبر نیست. ثانیاً روایتی است که این چنین شده؛ اما حالا آیه در همین زمینه نازل شده یا نه آن هم نیرنگی بود گفتند، اینکه شان نزول در آن نیست که آنها چنین کاری کردند بعد آیه نازل شده، اگر هم باشد تطبیقی است از خود جناب علیابنابراهیم قمی و مانند آن، پس طبق چند جهت این حرف پذیرشش مشکل است.
«و الحمد لله رب العالمین»
اضلال و ضلالت اهل کتاب
کفر عالمانه اهل کتاب و دوری آنها از هدایت پاداشی
نیرنگ سیاسی اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴿72﴾
کافر بالقول المطلق نبودن اهل کتاب
بعد از اینکه فرمود گروهی از اهل کتاب بر این همتاند که شما را گمراه کنند ولی نمیفهمند که فقط خودشان را به ضلالت میکشانند، آنگاه به خود اهل کتاب خطاب فرمود و بعضی از حیلههای اضلالگرانه اهل کتاب را هم اشاره کرد. به اهل کتاب فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ ضلالت اهل کتاب درباره نبوت خاصه است نه درباره اصل توحید و نه درباره نبوت عامّه، زیرا اصل مبدأ را میپذیرند و اصل وحی و رسالت را میپذیرند، چه اینکه بسیاری از انبیای قبلی را قبول دارند، نوبت به خاتم که میرسد(علیه آلاف التحیّة والثّناء) انکار دارند، بنابراین آنها کافر بالقولالمطلق نیستند و اگر سخن از کفر آنهاست کفر آنها در زمینه آیات الهی است، البته کسی که به آیات الهی کافر است بعد از اینکه روشن شد اینها آیات الهیاند این در حکم کافر مطلق است، چون ایمان به آیات الهی تبعیضپذیر نیست.
اضلال و ضلالت اهل کتاب
در بحثهای قبل نظیر آنچه از سورهٴ «مائده» نقل شد خداوند به این گروه اهل کتاب فرمود شما هم ضالید هم مضل، به دیگران فرمود: ﴿لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا﴾ چون اهل کتاب، مخصوصاً علمای اینها هم ضالاند هم مضل، دو آیهای که امروز قرائت شد یکی مربوط به ضلالت آنهاست، یکی مربوط به اضلال آنها. اما آیهای که مربوط به ضلالت آنهاست همین است که الآن خوانده شد: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾؛ چرا به آیات الهی کفر میورزید در حالی که این آیات الهی برای شما از باب «قد تبین الرشد» مشهود شماست زیرا آیات الهی را در عهدین تورات و انجیل خواندید و آن آیات و اوصاف را در وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالعیان یافتید پس این امر، به شهادت و حس شما رسیده است چیزی که بینالرشد شد و مشهود شما شد چرا کفر میورزید؟ این مربوط به ضلالت آنها که ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾.
علم حسی اهل کتاب به وجود پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اما شهود اینها یعنی علم حسی اینها در آیات دیگر هم بیان شده، نظیر آیهٴ 146 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد، فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ اهل کتاب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را میشناسند، آنطوری که هر کسی اعضای خانواده خود را میشناسد، آن طوری که پدر پسر را میشناسد که یک شهادت حسی و یقینی است، زیرا اوصاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کتاب اینها به صورت صریح بیان شده و همان اوصاف مصرّحه به صورت صریح بر وجود خارجی حضرت تطبیق شده و آنها پیغمبر را همانطوری که هر پدری پسر خود را میشناسد میشناختند، شده علم مشهود و علم حسی که فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ لذا در موارد دیگر میفرماید ﴿و انتم تشهدون﴾ یعنی شما شاهد این صحنه هستید، یک علم حدسی نیست یک علم استدلالی نیست [بلکه] یک علم حسی است چرا با اینکه مسئله برای شما مشهود است کفر میورزید؟
پرسش: ...
پاسخ: این هم برای آنهاست، چون ضلالت و اضلال دو وصف عالمان سوء است وگرنه برای توده مردم یک وصف است.
اینکه اوصاف وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت روشن در کتابهای آسمانی آمده همان است که در آیهٴ 157 سورهٴ «اعراف» ذکر شد که فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ آنها که مردان با اخلاصیاند به پیامبری ایمان میآورند که به صورت صریح، نام مبارکش یا خصوصیات شخصی آن حضرت در کتابهای آسمانی اینها آمده و اینها اسم مبارک حضرت یا خصوصیات آن حضرت را در کتاب آسمانی خود مییابند، چه در تورات و چه در انجیل. آن اوصاف را خواندند و فهمیدند و بر وجود مبارک در خارج تطبیق کردند، شده علم شهودی.
کفر عالمانه اهل کتاب و دوری آنها از هدایت پاداشی
همانطوری که فرعون کافر مطلق است بعد از بیان حق از باطل و آل فرعون اینچنین بودند که عالمانه کفر ورزیدند ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾ این گروه از مشایخ سوء اهل کتاب هم عالمانه کفر ورزیدند که «کفروا بعد ما شهدوا» این «کفروا بعد ما شهدوا» نه تنها از این آیه قرائت شده در سورهٴ «آل عمران» که محل بحث است استفاده میشود، در آیات دیگر هم هست که ﴿ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقّ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش هست در چند آیهٴ بعد که خواهد آمد، آیهٴ 86 این است ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ این شامل اهل کتاب هم خواهد شد، اینها به مبدأ و وحی و رسالت ایمان آوردند ولی نوبت به وحی خاتم که رسید با اینکه شاهد حق و صدق این سخناند مع ذلک کفر ورزیدند، دیگر این گروه از توفیق هدایت الهی برخوردار نیستند یعنی هدایت پاداشی و هدایت ایصال به مطلوب و مانند آن وگرنه خداوند آنها را با هدایت ابتدایی راهنمایی کرده است، اینکه در همین سورهٴ «آل عمران» آیهٴ 86 فرمود خداوند چگونه هدایت کند افرادی را که بعد از ایمان، کفر ورزیدند و حق برای آنها مشهود شد: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ یعنی هدایت پاداشی نصیب اینها نمیشود وگرنه همه این آیات برای هدایت همه مردم است، استدلالهایی که در قرآن آمده آن فطرت تغییرناپذیری که در نهان و نهاد هرکسی هست هدایت الهی است، هدایت الهی شامل همه خواهد شد ولی این هدایت پاداشی است که خدا به افراد ظالم نخواهد داد یعنی توفیق نمیدهد [و] او را به حال خود رها میکند.
تحجر و جمود اهل کتاب علت نپذیرفتن اسلام
پرسش...
پاسخ: چرا، چون شواهد فراوانی نشانههای زیادی از نبوت در کتاب آنها هست، نشانههای اخلاقی هست نشانههایی که به صورت او برمیگردد نشانههایی که به سیرت آن حضرت برمیگردد این نشانهها فراوان است، همه این نشانهها را دیدند مع ذلک کفر ورزیدند این گروه پس «ضلوا فی انفسهم»، لذا در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ در اصرار این اهل کتاب به کفرورزی [در] سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت و سورهٴ «نساء» هم در این زمینه، بحثی دارد. آنچه در سورهٴ «بقره» گذشت این بود که در آیهٴ 145 ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذًا لَمِنَ الظّالِمینَ﴾؛ فرمود اگر معجزات فراوانی بیاوری اینها ایمان آور نیستند؛ آن تعصب و تحجّر نمیگذارد اینها حقپذیر باشند، چه اینکه در سورهٴ «نساء» مطلبی دارد که شامل اهل کتاب هم میشود، آیهٴ 150 و 151 ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً ٭ أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾؛ اینها کسانیاند که بعضی از انبیا را قبول دارند بعضی از انبیا را قبول ندارند، در حقیقت همان پیامبری را که قبول دارند همان پیامبر را قبول ندارند، سرّ اینکه دین تبعیضپذیر نیست [و] ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ [صحیح نیست] سرّش این است که اگر کسی بعضی از حرفهای یک پیامبر را بپذیرد و بعضی از حرفهای دیگران را قبول کند، معلوم میشود او را پیامبر معصوم نمیداند هرچه که مطابق با رأی خود شد او را حق میداند هرچه مطابق با میل خود نبود او را باطل میشمارد، پس پیامبری را تکذیب میکند. لذا اگر کسی حلالی را حرام شمرد یا حرام بیّنی را حلال شمرد استحلال کرد حرامی را، این میشود مرتد، چون دین به هیچ وجه تبعیضپذیر نیست، لذا در سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا﴾ در نتیجه جمودی که اینها و تحجّری که دارند مانع اسلام پذیری اینگونه از مشایخ سوء است، این خلاصه کلام در مقام اول که اینها ﴿ضلوا﴾ گمراه شدند.
انواع اضلال اهل کتاب
اما بحث در مقام دوم که اضلال اینهاست، آن آیهٴ بعدی است که فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ اینکه شما باطلی را به لباس حق درمیآورید و حق را کتمان میکنید، این اضلال است ﴿لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ مقام ثانی هم به دو امر منحل میشود، چون اگر کسی بخواهد اضلال کند به احدالامرین اضلال میکند به عنوان منفصلهٔ مانعةالخلو که جمع را شاید، اگر کسی بخواهد اضلال کند یا القای شبهه میکند باطلی را به صورت حق درمیآورد و عرضه میکند یا کاری میکند که حق را کتمان بکند و به دست اهل نرسد یا باطل را ارائه میدهد [و] کاری به کتمان حق ندارد یا نه، باطل ارائه نمیدهد حق را نمیگوید یا دروغ میگوید یا راست نمیگوید؛ آنجا که باید شهادت حق بدهد حرف نمیزند آنجا که حرف میزند دروغ میگوید، این مفسّرین عهدین اینچنین بودند یا آیات تورات و انجیل را تحریف میکردند بد معنا میکردند یا آنجا که باید فتوا بدهند و جلوی خلاف را بگیرند ساکتاند که «الساکتُ عن الحق شیطانٌ اٴخرسٌ» این دو راه که به نحو منفصله مانعة الخلو است و اجتماع را شاید، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش آنجا هم [به] همین مضمون است: ﴿وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ﴾؛ شما اول کسی نباشید که از دینم برگشته باشید ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَنًا قَلیلاً وَ إِیّایَ فَاتَّقُونِ٭وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ﴾ یعنی «ولا تکتموا الحق» ﴿و انتم تعلمون﴾ هم آنجا که القای شبهه میکنید [و] حق را به صورت باطلی به مردم ارائه میدهید تا منزجر بشوند عالمید و هم آنجا که کتمان میکنید حق را و حرف نمیزنید هم عالمید، که﴿ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴾قید هر دو امر است «ولا تلبسوا الحق بالباطل و انتم تعلمون» و ﴿تکتموا﴾ یعنی «لا تکتموا الحق و انتم تعلمون» که در آیهٴ 42 سوره «بقره» گذشت، این مضمون مربوط به اضلال است، لذا فرمود بعد از اینکه گرفتار ضلالت شدید به دام اضلال میافتید و ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ آنجا که حق را کتمان میکردند آیات الهی را اصلاً نمیگفتند، آنجا که حق را به لباس باطل درمیآوردند به مردم عرضه میکردند همان بود که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ .
نیرنگ سیاسی اهل کتاب
خب، با یک القای شبههای که این حرف تورات است، این حرف انجیل است مردم را گمراه میکردند پس «ضلوا و اضلوا» و منشأ این کارها هم «لبس حق بالباطل» و کتمان حق است که این جمع را شاید و به هر دو مقام اینها عالم بودند، آنگاه فرمود: ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ اینها دسیسه بازان و سیاست بازان اسرائیلیاند، ممکن است همان مشایخ سوء و علمای سوء باشند ممکن است گروه دیگر باشند، این کار، کار علمی نیست [بلکه] یک نیرنگ سیاسی است. بیان ذلک این است که گروهی از اهل کتاب گفتند شما آنچه بر مسلمین نازل شده است بروید ایمان بیاورید در اول روز و در آخر روز برگردید.
وجوه معانی آیه در تفسیرهای التبیان و مجمع البیان
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تبیان سه وجه ذکر کرده با اظهار نظر ، مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان همان سه وجه را ذکر کرده بیاظهارنظر . آن وجوه ثلاثهای که در مجمع البیان ملاحظه فرمودید به همین ترتیب اصلش در تبیان هست؛ منتها مرحوم شیح میفرماید اکثر مفسّرین و اهل علم بر ایناند که منظور آیه این است که عدهای از دسیسه بازان اسرائیلی نقشه کشیدند، گفتند شما صبح بروید در جمع مسلمین به مسلمین بپیوندید و بگویید ما ایمان آوردیم [و] عصر برگردید، بگویید ما تحقیق کردیم دیدیم خبری نبود، چون شما صاحب نظرید این دسیسه بازان ممکن است صاحبنظر نباشند؛ اما اینها که مجریان این توطئه هستند صاحبنظرند یعنی کسانیاند که وجیه الملهاند، حرفشان مقبول است [و] امضای اینها مقبول است. این گروه را وادار کردند- حالا یا خودشان رفتند یا عدهای را وادار کردند- که صبح به اسلام گرایش پیدا کنند به پیغمبر ایمان بیاورند و در جمع مسلمین باشند عصری برگردند، بگویند ما آمدیم تحقیق کردیم دیدیم خبری نبود چیز باطلی است ـ معاذ الله ـ این توطئه باعث میشود که افراد متوسط یا ضعیف اینها برمیگردند از دین، این یک معنای روشنی است برای آیه که اکثر مفسرین به تعبیر مرحوم شیخ در تبیان این معنا را قبول کردند و این وجه، همان اولین وجه از سه وجهی است که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان دارد.
وجه دیگری هم هست و آن اینکه یهودیها گفتند که چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز صبح را به طرف بیتالمقدس خواندند و در هنگام نماز ظهر، دستور آمد که قبله شما کعبه است، شما به آن که اول روز پیغمبر عمل کرده به همان ایمان بیاورید یعنی به طرف بیت المقدس عبادت کنید، نه آن که در آخر روز دستور رسیده است به آن کفر بورزید. این قول بعضی از مفسرین است در کنارش هم یک شأن نزولی ذکر شده است.
روش تفسیری مرحوم علامه در المیزان
سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بر اساس آن شدت علاقهای که به روایات دارد و المیزان را شما از اول تا آخر که ملاحظه میفرمایید، میبینید که ایشان با چراغ عقل و روایت آیات را میبیند یعنی نظیر بحثهای معمولی ما نیست که ما بحثهای روایی را آخر مثلاً ذکر بکنیم، اینچنین نیست [بلکه] اول، روایات را در کنار چشمشان میگذارند براهین عقلی را در کنار چشمشان میگذارند، آن وقت با این دو تا نورافکن آیات را میبینند، لذا در بحث تفسیری آیات را طوری معنا میکنند که مطابق با روایت باشد و به این جمله «کما سیجیء فی البحث الروایی» اشاره میکنند، وقتی وارد بحث روایی شدند میفرمایند این همان است که «قد تقدّم فی التفسیر» اینچنین نیست که آیات را اول معنا کنند با قطع نظر از روایات، بعد بروند بحث روایی را جداگانه معنا کنند، این تفسیر القرآن بالثقلین نشد، که ایشان در متن تفسیر همه روایات را ملحوظ کردند، لذا در بحثهای روایی به استثنای موارد کم، شرح زایدی ندارند ایشان، به همین جمله کوتاه یا مشابه آن اکتفا میکنند، این پیداست که روایت را جلو گذاشتند آن برهان عقلی را هم دارند با این دید عقل و نقل به سراغ قرآن میروند. روایتی را در تفسیر قمی از ابیالجارود نقل شده است که امام باقر(سلام الله علیه) فرمود گروهی از اهل کتاب این¬چنین فتوا دادند گفتند که آنچه بر پیغمبر در اول روز نازل شد به او ایمان بیاورید، آنچه بر پیغمبر در آخر روز نازل شد به او کفر بورزید: ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ که این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾، ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا﴾ به چیزی که ﴿أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾، ﴿وَ اکْفُرُوا﴾ به چیزی که «انزل علی الذین آمنوا آخر النهار» برابر روایتی که در تفسیر قمی از ابی¬الجارود نقل شده است که از امام باقر(سلام الله علیه) نقل شده، سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) برخلاف اکثری اهل تفسیر این آیه را این چنان معنا کردند، فرمودند منظور آیه این است که ﴿آمنوا﴾ به نماز به طرف بیت المقدس ﴿و اکفروا﴾ به نماز به طرف کعبه که این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾ یعنی «انزل وجه النهار» آنچه اکثری اهل تفسیر بیان کردند این ﴿وجه النهار﴾ ظرف است برای ﴿آمِنوا﴾، یعنی «آمِنوا وجه النهار بالذی انزل علی الذین آمنوا واکفروا آخر النهار بالذی انزل علی الذین آمنوا» ایشان تبعاً للروایة و استنباطاً لنکة ادبیة این معنا را پذیرفتند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ چون اگر روایتی پنج تا احتمال دارد که یکی، دوتا احتمالش با عصمت انبیا مخالف است، عقل میگوید این احتمالها هم ضعیف است، این احتمالات مردود است. عقل به عنوان مقید لبّی، مخصص لبّی متصل یا منفصل همواره در کنار آیات و روایات است، اگر آیهای پنج تا احتمال داشت بعضی از این احتمالات با توحید مخالف بود یا با رسالت مخالف بود یا با عصمت مخالف بود، عقل میگوید آن احتمالات روا نیست. نکته ادبی که ایشان ذکر کردند این است که فرمودند اگر ما این ﴿وجه النهار﴾ را متعلّق به ﴿انزل﴾ بگیریم نزدیکتر هم است تا اینکه ﴿وجه النهار﴾ را متعلّق به ﴿آمنوا﴾ بگیریم؛ بگوییم ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهار﴾ِ اگر ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿آمنوا﴾ که خیلیها گفتند، این دور است؛ ظرف و مظروف دور است ولی اگر ﴿وجه النهار﴾ را ظرف بگیریم برای ﴿انزل﴾ این نزدیک است، این خلاصه فرمایش ایشان.
نقد نظر علامه طباطبایی(ره)
اما اشکالی که در این کار هست این است که این دسیسه نیست، آیه در صدد [بیان] دسیسه و اضلال اهل کتاب است این دسیسه نیست، برای اینکه علمای یهود به اینها گفتند که این کسی که آمده و داعیه اسلام دارد صبح به طرف بیتالمقدس نماز خواند و عصر به طرف کعبه، شما همان صبح را قبول بکنید [و] آن که ایشان در عصر عمل کرد آن را قبول نکنید. خب، این ﴿لعلهم یرجعون﴾ ندارد که، این چه فتنهای است [و چه] عوام فریبی است که عدهای را بفریبند؟
نکته دیگر آن است که گرچه این ﴿وجه النهار﴾ نزدیک به ﴿انزل﴾ است؛ اما قید، متوجه مطلبی است که «سیق له الکلام» و کلام در اضلال و نیرنگ اهل کتاب است که زمینه برای ارتجاع و ارتداد مسلمین را فراهم کند و آنچه اساس کار است همان ﴿آمنوا﴾ است که در اول آمده که این قیدها همه متوجه به ﴿آمنوا﴾ است که اول ذکر شده: ﴿ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ﴾این ﴿وَاکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ هم مؤید آن است که یعنی «آخر النهار»، «آمنوا وجه النهار واکفروا آخر النهار» بنابر فرمایش ایشان این ﴿وَاکْفُرُوا آخِرَهُ ﴾ یعنی «واکفروا بالذی انزل آخر النهار» چنین چیزی باید مقدم باشد، این هم سازگار نیست. عمده آن است که جریان ابیالجارود مورد اعتماد نیست، این جریان ابیالجارود که در تفسیر قمی(رضوان الله علیه) آمده از زیادبنمنذر است، زیادبنمنذر هم در رجال توثیق نشده، تضعیف شده، مرحوم شیخ و دیگران او را تضعیف کردند، روایت ضعیف است (اولاً) و (ثانیاً) نمیگوید این شأن نزول است.
معتبر نبودن روایت وارد شده در شأن نزول آیه شریفه
در تفسیر علیابنابراهیمقمی(رضوان الله علیه) ذیل همین آیهٴ محل بحث این چنین آمده است «و قوله تعالی ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ قال نزلت فی قوم من الیهود قالوا آمنا بالذی جاء به محمد بالغداة و کفرنا به بالعشی» این یک حرف بعد میفرماید: «و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) ان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما قدم المدینه و هو یُصلّی نحوَ بیت المقدس اعجبَ الیهود من ذلک فلما صَرفَهُ الله عن بیت المقدس الی بیت الحرام وَجَدَت»-«وَجَدَت» یعنی «حزَنَت»؛ محزون شدند- «و کان صرفُ القبلة صلاة الظهر» یعنی موقع نماز ظهر حضرت از بیت المقدس به طرف کعبه منصرف شدند «فقالوا»؛ این یهودیها گفتند: «صلّی محمد الغداة و استقبل قبلتَنا فآمنوا بالذی انزل علی محمد وجه النهار و اکفروا آخره یعنون القبله حین استقبل رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) المسجد الحرام لعلهم یرجعون الی قبلتنا» شما به طرف بیتالمقدس نماز بخوانید، همانطوری که حضرت نماز اول روز را به طرف بیت المقدس خواند، شما این کار را بکنید تا مردم به قبله ما برگردند. خب
اولاً این روایت در اثر اینکه زیادبنمنذر که مکنّا به ابی الجارود است، ضعیف است [و] معتبر نیست. ثانیاً روایتی است که این چنین شده؛ اما حالا آیه در همین زمینه نازل شده یا نه آن هم نیرنگی بود گفتند، اینکه شان نزول در آن نیست که آنها چنین کاری کردند بعد آیه نازل شده، اگر هم باشد تطبیقی است از خود جناب علیابنابراهیم قمی و مانند آن، پس طبق چند جهت این حرف پذیرشش مشکل است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است