- 91
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 75 و 76 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 75 و 76 سوره آلعمران _ بخش اول"
تبیین آیهٴ شریفه تقسم اهل کتاب به خائن و امین
مقابل هم قرار گرفتن کلمهٴ قنطار و دینار در آیهٴ شریفه
خطاب آیه به واگذار کنندگان امانت به اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿75﴾ بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین ﴿76﴾
تبیین محل بحث
در تبیین انحای نیرنگ و اضلال اهل کتاب نسبت به موٴمنین به این قسمت میرسیم که میفرماید اینها نه تنها خود گمراهاند و در صدد گمراهی شمایند، بلکه حرمتی برای شما قائل نیستند و همان دید باطلی که دارند نه برای فکر شما ارزش قائلاند نه برای خون شما احترامی نه برای مال شما حرمتی. اما درباره مال، خصوص این آیه ناظر است.
سر بیان (من اهل کتاب) در آیهٴ شریفه
فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نفرمود «و منهم»، برای اینکه اگر میفرمود «منهم» ظاهرش این است که همان گروهی که این توطئههای یاد شده را طرح کردند همانها هستند که در مسئله امور مالی یا امیناند یا خائن، این طور نیست بلکه خواه آن گروه خواه گروه دیگر، اصولاً اهل کتاب دو دستهاند: اهل کتاب بعضی امیناند [و] بعضی خائن، پس «منهم» نفرمود برای اینکه به آن مرجع خاص برنگردد، فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾.
نکته دوم این است چرا نفرمود یهود این چنیناند، فرمود اهل کتاب این چنیناند، برای دو امر: یکی اینکه با اینکه اینها اهل کتاب¬اند و باید کتاب هادی اینها باشد، چون ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ به مقتضای تعلیم کتاب عمل نکردند؛ نکته دوم آن است که نه تنها به سفارش کتاب آسمانی عمل نکردند بلکه این کتاب را مورد افترا قرار دادند، دروغی را به همین کتاب خدا اسناد دادند، چون گفتند این در کتاب آسمانی ماست و کذبی است به کتاب آسمانی اسناد داده شد و خداوند تکذیب میکند اینها را، بنابراین بر اساس این دو نکته نفرمود «و الیهود کذا» فرمود و ﴿من اهل الکتاب﴾ کذا.
نکته سوم این است که چرا فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نفرمود و «اهل الکتاب»، برای اینکه حق عدل و انصاف را که انصاف «سید الاعمال» است قرآن کاملاً رعایت میکند، چون همه اهل کتاب اینچنین نیستند؛ بعضیها امیناند و بعضیها خائن، حق امنا را حفظ کرده و خیانت خائنان را هم افشا کرده، لذا آنها که امیناند حرمت امانت آنها را نگه داشت و آنها که خائناند قبح خیانت اینها را افشا کرد، لذا با «من» تبعیضیه بحث شروع شد و اهل کتاب به دو قسم تقسیم شدند.
تبیین آیهٴ شریفه تقسم اهل کتاب به خائن و امین
مطلب دیگر آن است که فرمود اهل کتاب دو دستهاند: یک عده امیناند [و] یک عده خائن، این اختصاصی به اهل کتاب ندارد [بلکه] دیگران هم همین طورند، مسلمانها هم دو دستهاند: یک عده امیناند [و] یک عده خائن، غیر مسلمین هم باز دو دستهاند: یک عده امیناند [و] یک عده خائن، این چه خصوصیتی دارد که درباره اهل کتاب بفرماید اینها دو دستهاند: یک عده امین [و] یک عده خائن. ظاهراً نکتهاش این است که چون خیانت در اینها بیش از امانت است و اینها خیانت را به وحی الهی و کم کم به آن نژاد استناد دادند و شدند نژادپرست، از این جهت نام اینها مطرح شد وگرنه گرچه در بین مسلمین یک عده امیناند یک عده خائن؛ اما مسلمان خائن نمیگوید قرآن ما گفت خیانت کنید ـ معاذ الله ـ ولی خیانت میکند یا گروههای دیگر نمیگویند ما حق خیانت داریم؛ اما این اسرائیل نژادپرست میگوید ما حق داریم که در اموال دیگران تعدّی کنیم چون حق ماست، این خیانت خود را توجیهنژادی میکند [و] توجیه شخصیتی میدهد، میگوید که چون حق ماست و این را خیانت نمیدانند، از این جهت قرآن متعرّض شده است وگرنه صرف اینکه در بین امتها مردم دو دستهاند: یک عده امین [و] یک عده خائن این اختصاصی به یهود ندارد [بلکه] نوع مردم البته این طورند.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی «منهم کذا، منهم کذا» چون میخواهد اینها را تقسیم کند اصلاً کلام «سیق لبیان تقسیم اهل کتاب» از اول بفرماید که امین بعضی از مردم است، نمیخواهد امین را تقسیم کند بگوید امین از بعض اهل کتاباند یا خائن بعضی از اهل کتاباند، میخواهند بعض اهل کتاب را بگویند امین، این نکته تقدیم است. یک وقت است میخواهد بفرماید که بعضی از امنا یهودیاند [و] بعضی از امنا غیر یهود، خب اینجا باید امین را مقدم ذکر میکند؛ اما کلام مسوق است برای تقسیم اهل کتاب، لذا باید خبر مقدم باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ سرّش این است که آنها خیانتشان را جنبه دینی میدهند که الآن در همین آیه مطرح است، ببینید دو نکته عنوان اهل کتاب آمده: یکی اینکه کتاب داشتن باید بازدارنده باشد معذلک در اینها اثر نکرد، چون ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾. نکته دیگر اینکه اینها نه تنها خیانت مالی کردند، خیانت فکری کردند و این تعدّی به مال امنا را به کتابشان اسناد دادند، گفتند در دین ما این چنین است که حرجی بر ما نیست.
پرسش: ...
پاسخ: اگر اینچنین باشند همین تفکر یهودیت است. در احتجاجات امام هشتم (سلام الله علیه) به آن شخصی که در خراسان با او استدلال کرد فرمود این طرز تفکری که تو داری تفکر یهودیّت است « اٴحسَبُک ضاهَیتَ الیهود»؛ طرز یهودانه فکر میکنی که اگر مسلمانی ـ معاذ الله ـ خیانت بکند بعد این را به دین خود اسناد بدهد که دین ما گفته است که شما میتوانید خیانت بکنید.
مقابل هم قرار گرفتن کلمهٴ قنطار و دینار در آیهٴ شریفه
مطلب بعدی آن است که کلمه قنطار و دینار مقابل هم قرار گرفت، این تقابل نشان میدهد که منظور آن نصاب خاص نیست «قنطار» را در باب جعل مهریه ذکر کردند ﴿وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا﴾ در آنجا «قنطار» معنا شد که آیا هزار و دویست اوقیه است یا یک پوست گاو پر از طلا است یا نصاب دیگری دارد. این زحمتها برای فهمیدن لغت قنطار، خوب است؛ اما در آیهٴ محل بحث نقشی ندارد چون این نصاب برای هیچ حکمی نیست. در اینجا قنطار در مقابل دینار قرار گرفت یعنی بعضیها هستند که مال زیاد اگر به آنها به عنوان امانت بدهی خیانت نمیکنند چه رسد به مال کم، بعضیها هستند که مال کم به آنها امانت بدهی خیانت میکنند، چه رسد به مال زیاد.
در اینجا نباید بحث بکنیم، چون این نصاب زکات یا مانند آن نیست یک حکم فقهی روی قنطار نیامده تا ما ببینیم که قنطار چند گرم است و چند مثقال، چه اینکه یک حکم فقهی روی دینار نیامده تا ما بفهمیم که دینار چقدر است و چند درهم است. منظور از قنطار و دینار نظیر آن مسائلی که درباره زکات یا امثال زکات آمده نیست. در زکات، مال زکوی اگر بخواهد زکات به او تعلّق بگیرد باید دینارش مشخص باشد؛ اما اینجا منظور قلیل و کثیر است، چون منظور قلیل و کثیر است بحث درباره نصاب قنطار و دینار یک بحث زایدی است، البته یک مسئله لغوی و آثار فقهی هم برایش مترتب است خوب است؛ اما آیه ناظر به آن نیست، این هم یک مطلب.
خطاب آیه به واگذار کنندگان امانت به اهل کتاب
اینکه فرمود: ﴿مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ خطاب، مفرد است یعنی هر مخاطبی که شایسته خطاب است این آیه ناظر به اوست، بعضی از خطابها متوجه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است به عنوانی که او قاید مسلمین است، خطاب به اوست بعد هم به امت سرایت میکند؛ اما اینجا خطاب به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست به عنوانی که او قاید مسلمین است، خطاب به أیّ مخاطب است، به أیّ مسلم است، که شما هر مسلمان در هر شرایطی که باشی وقتی مالت را به یهودی به عنوان امانت میسپاری اینها دو دستهاند: بعضیها هستند که مال زیاد را هم که به آنها به عنوان امانت بدهی خیانت نمیکنند، چه رسد به مال کم؛ بعضیها هستند که مال کم را هم خیانت میکنند، چه رسد به مال زیاد پس ﴿إِنْ تَأْمَنْهُ﴾ خطاب به شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، خطاب به أیّ مخاطب خواهد بود ﴿مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾؛ خودش تأدیه میکند؛ اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾؛ بعضیها هستند که یک دینار هم اگر به اینها بدهی خیانت میکنند به شما نمیپردازند ﴿إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ مگر اینکه شما ایستادگی کنید، این ﴿ما دُمْتَ﴾ چون خود این ماده دوام آن استمرار را میرساند، این «ما» دیگر ظرفیه نیست، چون «ما» ظرفیه یعنی وقتی که، این دیگر با دوام، سازگار نیست وقتی که دوام، مستمر بود به این معنا نیست، قهراً میشود «ما» مصدریه ﴿ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ یعنی «الّا ان تدوم علیه قیامک» مگر قیام تو دایم باشد و منظور از قیام هم اینچنین نیست که جمود بر لفظ مراد باشد یعنی مادامی که بالای سر او ایستادی و همراه او هستی، منظور از این قایماً یعنی ایستادگی کردن، اگر ایستادگی کردی مقاومت کردی حقّت را میگیری، اگر ایستادگی نکردی او اهل اینکه حقّت را به تو بپردازد نیست ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ «الا ان تدوم علیه مقاوماً» ﴿إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ یعنی مگر اینکه این قیام و ایستادگی را استمرار بدهی که اگر مقاومت کردی، حقّت را میگیری.
آن گاه این نکته روشن میشود که خب مسلمین هم همینطورند، دیگران هم همینطورند که در آنها امین و خائن هم وجود دارد، چرا درباره خصوص اهل کتاب فرمود، برای این چند نکته: یکی اینکه خیانت آنها بیش از امانت آنها است و یکی اینکه اینها خیانت را به آن جریان دینشان توجیه میکنند.
اما اینکه قرآن انصاف را که «سید الاعمال» که انصاف است را رعایت کرده در بحثهای قبل هم خواندیم که قرآن حرمت امین و حرمت انسان وارسته را حفظ میکند ولو یهودی باشد، چه اینکه ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ٭ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ﴾ آن گاه گروه دیگر اینچنین نیست، چه اینکه در این آیه از سورهٴ «مائده» بحثش گذشت احترام آن افراد امین از اهل کتاب را حفظ کرده است. آیهٴ 66 سورهٴ «مائده» این بود ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ این نشان میدهد که چرا جریان اهل کتاب را گفته نفرمود «منهم امة مقتصدة و منهم ساء ما کانوا یعملون» بعضی خوباند، بعضی بدند، فرمود بعضی خوباند [و] خیلیها بداند. اینکه فرمود: ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ نشان میدهد که چرا جریان امین و خائن اهل کتاب را ذکر کرده، اگر یک ملتی خائنینش بیش از امنایش باشد باید بازگو کرد و اما اگر امین و خائن برابر هم بودند یا امین، بیش از خائن بود دیگر لازم نیست بگویند.
معنای (الامیین) در آیهٴ شریفه
مطلب دیگر آن است که اینها این خیانت را رنگ دینی دادند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ یعنی حرجی نیست که ما علیه امیّین قیام و اقدامی بکنیم. امی یا منسوب به امالقری است یا منسوب به مادر است که همان ناخوانا و نانویس باشد یعنی کسی که مادرزاد است و چیزی نخوانده و چیزی ننوشته به همان اصل باقی باشد میگویند امی. این کلمه امیین گاهی در مقابل اهل کتاب قرار میگیرد گاهی احیاناً خود اهل کتاب را هم شامل میشود، آنچه در مقابل اهل کتاب قرار گرفت آیه بیست همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» هست که قبلاً خوانده شد، فرمود: ﴿فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ اْلأُمِّیِّینَ﴾ به اهل کتاب و آنها که اهل کتاب نیستند یعنی مشرکین بگو امّی در مقابل اهل کتاب است؛ اهل کتاب، امّی نیست ولو قدرت خواندن و نوشتن نداشته باشد همین که امت یهود شد و دارای کتاب و دین شد امّی نیست، در مقابل امّی است.
پس امّی گاهی مقابل اهل کتاب است، نظیر همین آیهٴ 20 سورهٴ «آل عمران» گاهی هم به معنای ناخوانا و جاهل که اهل کتاب را هم میگیرد، نظیر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که آیهٴ 78 سورهٴ «بقره» است؛ فرمود ﴿وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ﴾ بنابراین امّی، دو اطلاق خواهد داشت. اگر تفصیلی در کار نباشد تا قاطع شرکت باشد امیّین، شامل ناخوانا و نانویسهای اهل کتاب هم خواهد شد؛ اما از اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ یعنی در بین همین امتهای غیر اهل کتاب، این بحث راجع به امیین.
مذمت قرآن بر طغیان و بزرگ بینی اهل کتاب
درباره اینکه فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ فرمود اینها میگویند که ما هر کاری نسبت به غیر اهل کتاب بکنیم رواست و حرجی نیست، این برای آن است که این خودبزرگبینی در یهودیّت بود، حالا در اثر اینکه انبیای فراوانی از نسل ابراهیم (سلام الله علیه) به آنها داده شد یا علل و عوامل دیگری در این تنش، نقش دارد اینها به جای اینکه شاکر باشند مغرور شدند و فریب خوردند. در هر حال برای خود حرمتی قائلاند که برای دیگران آن احترام را قائل نیستند؛ هم احترام فکری است هم احترام مال هم احترام خون دین خود را حق میدانند و بهشت را هم از آن خود میدانند، شاهدش هم همان آیاتی است که قبلاً تلاوت شد که ﴿لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری﴾ این درباره بعد از مرگ ﴿کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾ این برای قبل از مرگ، هدایت را مخصوص خود میدانستند بهشت را هم مخصوص خود میپنداشتند و مانند آن بر اساس همان جهت که خود را نژاد برتر میپنداشتند این حرف را زدند، قرآن کریم هم روی اهل کتاب صحه گذاشت که اینها قوم بزرگواریند؛ اما مادامی که پیروی انبیا را حفظ کردند نه چون یهودند آدم خوبیاند، بلکه چون انبیای فراوانی ما به اینها دادیم اینها پیروی انبیا را پذیرفتند آدم خوبیاند، قهراً اگر برگشتند و از این پیروی دست برداشتند آیات الهی هم در مذمّت اینها نازل میشود، لذا در عین حال که میفرماید: ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ در چند جا اینها را به عظمت ستود وقتی که دید با داشتن همه این مواهب الهی اینها سر از طغیان درآوردند طوری اینها را مذمّت کرد که کسی را اینچنین مذمت نکرد، از این قسمت ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا﴾ شروع میشود تا ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ﴾ کسانیاند که اینها ملعوناند﴿ علی لسان داوود و عیسی﴾ ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ تا آن آخر آیه که چیزی از
اسرائیل باقی نگذاشت قرآن کریم.
شأن نزول و تفسیر آیهٴ شریفه به نقل بعضی از مفسرین
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ اما شأن نزولش گفتند درباره دو تا یهودی است: یکی عبداللهابنسلام است؛ یکی یهودی دیگر. عبداللهابنسلام با گرفتن یک قنطار به عنوان امانت خیانت نکردف آن یهودی دیگر خیانت کرد، حتی بعضی از اهل تفسیر گفتند اهل کتاب دو قسم است ﴿مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ «هم النصاری» ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ «و هو الیهود» گرچه این تفسیری که بعضی از مفسران احتمال دادهاند برهانی بر او نیست؛ اما اینقدر خیانت یهودیت رواج دارد که آن صدر آیه که میفرماید بعض اهل کتاب امیناند گفتند منظور نصارا هستند، بخش دوم آیه که میفرماید بعض اهل کتاب خایناند گفتند منظور یهودند؛ اما شأن نزولش مربوط به دو تا یهودی است.
پرسش: ...
پیروی از دین خدا ملاک افضلیت
پاسخ: بله؛ آیه باطلاقه شامل هر دو میشود؛ اما از آنها به این شدت قرآن نام نبرده است و معروف هم نیستند به نژادپرستی. یهود این فضایل را به حساب نژاد خود آورد که فرزند اسحاق است، نژاد خاصی دارد و مانند آن. بعد معلوم شد که نژاد، نقش ندارد زمان و زمین دخیل نیست اطاعت از حق، دخیل است [و] همین نژاد برتر شده ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ دیگر شما اول تا آخر قرآن را بگردید ببینید که درباره چه گروهی اینچنین مذمّت شده است، از آن طرف فرمود: ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ از این طرف هم ﴿ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ معلوم میشود که ملاکف نژاد نیست [بلکه] ملاک، پیروی دین خداست.
معنای (لیس علینا فی الامیین سبیل)
آنها خیانتشان را اینچنین توجیه میکردند که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ امّیین، منظور در اینجا به قرینه تقابل که قاطع شرکت است غیر اهل کتاب است نه امّیین یعنی درس نخواندهها، امّیین یعنی غیر اهل کتاب [و] مسلمانها را هم امّی میپنداشتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ «لیس علیه سبیل» یعنی حرجی بر او نیست، راه نیست، راه نفوذ بر ما نیست. ما اگر این کار را کردیم کسی نمیتواند راهی به طرف ما پیدا کند گاهی راه را میبندند گاهی راه را میگشایند، اینها مدّعیاند که کسی نمیتواند به ما دسترسی پیدا کند راهی به ما ندارد بالأخره، ما حق مسلممان است. این «لیس علینا سبیل» یا «لیس علیهم سبیل» در قرآن کریم به صورتهای گوناگون بیان شد، در آیهٴ 141 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾؛ خداوند به سود کافر بر زیان مؤمن، راه باز نکرد که کافر راهی داشته باشد علیه مؤمن نه در مقام احتجاج اینچنین است که کافر دلیلی داشته باشد که مؤمن، نتواند آن دلیل را در هم بکوبد یا مؤمن، دلیلی داشته باشد که کافر بتواند آن دلیل را در هم بکوبد، اینچنین نیست ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این در مقام احتجاج فکری. از نظر حکم فقهی و ولایی هم هرگز کافر نمیتواند سرپرست امور مسلمین باشد بر مسلمانها چیره باشد، این هم حکم فقهی ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این اصلاً ناظر به مسائل تکوین نیست که کافر بر مسلمان نمیتواند مسلّط بشود این طور نیست وگرنه فرمود عده زیادی از کفار بودند که انبیا را شهید کردند ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ﴾ ﴿و قَتلِهِم الانبیا﴾ همه اینها را قرآن بیان کرده، لذا در همین عصر عباسیها وقتی که دیدند جریان سیدالشهداء (سلام الله علیه) عالمگیر شد، عده ای توطئهای کردند که اصل قصه کربلا را منکر بشوند، به همین آیه؛ گفتند مگر میشود که کافری بر مؤمنی آن هم پسر پیغمبر مسلّط بشود او را بکشد ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ و گفتند پس چه شد حسین ابن علی (سلام الله علیهما)، گفتند جریان حسین ابن علی هم نظیر جریان حضرت مسیح است [و] به آسمانها رفته، این اصلاً ناظر به جریان تکوین نیست ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ ناظر به مسائل احتجاج فکری است و ناظر به مسائل فقهی است، یهودیها هم همین تفکر را داشتند؛ منتها در جهت مخالف.
معنای (سبیل) در آیات دیگر قرآن کریم
در بخشهای دیگر سبیل هم به همین معناست؛ منتها مصادیقش فرق میکند یعنی راه نفوذ ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» فرمود ظلم ابتدایی بد است؛ اما اگر مظلوم بخواهد انتصار کند و انتقام بگیرد، سبیلی بر او نیست. در سورهٴ «شوری» آیهٴ 41 این است ﴿وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ﴾ یعنی اگر مظلوم، انتصار کرد [و] انتقام گرفت سبیلی بر او نیست. فقط سبیل بر ظالم است که ظلم ابتدایی کرده وگرنه مظلوم بخواهد انتقام بگیرد، ظلمی بر او نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» راه نفوذ حکم خدا بر اشخاص مشخص شد آن هم به صورت سبیل یاد شده، از آیهٴ 91 به بعد سورهٴ «توبه» اینچنین است که ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیل﴾ امین، محسن است، لذا امین یدش ید امانی است و ضامن نیست. اگر کسی یدش ید امانی بود ضمان بردار نیست، چون ﴿ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیل﴾ وقتی که تفریط نکرده مال ودعی نزد امین تلف شده است، یدش ید ضمان نیست، به همین آیه و ادلّه دیگر، چون این محسن است و نمیشود بر محسن راه پیدا کرد اطلاقش شامل موارد دیگر هم میشود ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ﴾ یعنی ﴿و لا علی الذین﴾ بر اینها هم سبیل نیست که این آیه 92 است، آیه 93 سوره «توبه» این است که ﴿إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ فقط یک گروه راه نفوذ خدا و حکم خدا علیه اینها باز است آنها توانگرانی هستند که امکانات دارند و عمداً جبهه نمیروند و بیخود عذر تراشی میکنند و مایلاند که مثل کودکان و زنان پیر و مردان پیر در پشت جبهه بمانند ﴿إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ﴾ «خوالف» یعنی همینها هستند که در خلف میمانند، بنابراین سبیل یعنی راه نفوذ.
ردّ گفتار اهل کتاب در آیهٴ شریفه
اینها آمدند گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ که قرآن سخن اینها را تکذیب کرده گفتند ما هر کاری علیه امّی انجام بدهیم راه باز است نه تنها ظلم ابتدایی، بلکه خیانت در امانت هم رواست ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ این حرف آنها، آن گاه میفرماید این اصل در کتابشان که نیامده پس باید در دو مقام بحث کرد که آیا در کتاب آنها این حرف آمده یا نیامده، حالا بر فرض در کتابشان نیامده این کار صحیح است یا نه، این دو مقام را با این بیان ذکر میفرماید. میفرمایند که ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ﴾ این یک افترای عمدی است ﴿وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ میدانند که خدا در تورات و مثلاً انجیل این فرمایش را نگفته، آنها دارند بدعت میگذارند این یک، پس این حرف در کتاب آسمانیشان نیست. خب، حالا فی نفسه خوب است یا بد است؟ فی نفسه بد است ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ که این ﴿بلی﴾ حرف ردع است [و] آن قبل را نفی میکند یعنی این کار، کار مذمومی است؛ نه تنها خدا اجازه نداد، بلکه نهی کرد و اگر کسی امین بود و متّقی بود محبوب است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین آیهٴ شریفه تقسم اهل کتاب به خائن و امین
مقابل هم قرار گرفتن کلمهٴ قنطار و دینار در آیهٴ شریفه
خطاب آیه به واگذار کنندگان امانت به اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿75﴾ بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین ﴿76﴾
تبیین محل بحث
در تبیین انحای نیرنگ و اضلال اهل کتاب نسبت به موٴمنین به این قسمت میرسیم که میفرماید اینها نه تنها خود گمراهاند و در صدد گمراهی شمایند، بلکه حرمتی برای شما قائل نیستند و همان دید باطلی که دارند نه برای فکر شما ارزش قائلاند نه برای خون شما احترامی نه برای مال شما حرمتی. اما درباره مال، خصوص این آیه ناظر است.
سر بیان (من اهل کتاب) در آیهٴ شریفه
فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نفرمود «و منهم»، برای اینکه اگر میفرمود «منهم» ظاهرش این است که همان گروهی که این توطئههای یاد شده را طرح کردند همانها هستند که در مسئله امور مالی یا امیناند یا خائن، این طور نیست بلکه خواه آن گروه خواه گروه دیگر، اصولاً اهل کتاب دو دستهاند: اهل کتاب بعضی امیناند [و] بعضی خائن، پس «منهم» نفرمود برای اینکه به آن مرجع خاص برنگردد، فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾.
نکته دوم این است چرا نفرمود یهود این چنیناند، فرمود اهل کتاب این چنیناند، برای دو امر: یکی اینکه با اینکه اینها اهل کتاب¬اند و باید کتاب هادی اینها باشد، چون ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ به مقتضای تعلیم کتاب عمل نکردند؛ نکته دوم آن است که نه تنها به سفارش کتاب آسمانی عمل نکردند بلکه این کتاب را مورد افترا قرار دادند، دروغی را به همین کتاب خدا اسناد دادند، چون گفتند این در کتاب آسمانی ماست و کذبی است به کتاب آسمانی اسناد داده شد و خداوند تکذیب میکند اینها را، بنابراین بر اساس این دو نکته نفرمود «و الیهود کذا» فرمود و ﴿من اهل الکتاب﴾ کذا.
نکته سوم این است که چرا فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نفرمود و «اهل الکتاب»، برای اینکه حق عدل و انصاف را که انصاف «سید الاعمال» است قرآن کاملاً رعایت میکند، چون همه اهل کتاب اینچنین نیستند؛ بعضیها امیناند و بعضیها خائن، حق امنا را حفظ کرده و خیانت خائنان را هم افشا کرده، لذا آنها که امیناند حرمت امانت آنها را نگه داشت و آنها که خائناند قبح خیانت اینها را افشا کرد، لذا با «من» تبعیضیه بحث شروع شد و اهل کتاب به دو قسم تقسیم شدند.
تبیین آیهٴ شریفه تقسم اهل کتاب به خائن و امین
مطلب دیگر آن است که فرمود اهل کتاب دو دستهاند: یک عده امیناند [و] یک عده خائن، این اختصاصی به اهل کتاب ندارد [بلکه] دیگران هم همین طورند، مسلمانها هم دو دستهاند: یک عده امیناند [و] یک عده خائن، غیر مسلمین هم باز دو دستهاند: یک عده امیناند [و] یک عده خائن، این چه خصوصیتی دارد که درباره اهل کتاب بفرماید اینها دو دستهاند: یک عده امین [و] یک عده خائن. ظاهراً نکتهاش این است که چون خیانت در اینها بیش از امانت است و اینها خیانت را به وحی الهی و کم کم به آن نژاد استناد دادند و شدند نژادپرست، از این جهت نام اینها مطرح شد وگرنه گرچه در بین مسلمین یک عده امیناند یک عده خائن؛ اما مسلمان خائن نمیگوید قرآن ما گفت خیانت کنید ـ معاذ الله ـ ولی خیانت میکند یا گروههای دیگر نمیگویند ما حق خیانت داریم؛ اما این اسرائیل نژادپرست میگوید ما حق داریم که در اموال دیگران تعدّی کنیم چون حق ماست، این خیانت خود را توجیهنژادی میکند [و] توجیه شخصیتی میدهد، میگوید که چون حق ماست و این را خیانت نمیدانند، از این جهت قرآن متعرّض شده است وگرنه صرف اینکه در بین امتها مردم دو دستهاند: یک عده امین [و] یک عده خائن این اختصاصی به یهود ندارد [بلکه] نوع مردم البته این طورند.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی «منهم کذا، منهم کذا» چون میخواهد اینها را تقسیم کند اصلاً کلام «سیق لبیان تقسیم اهل کتاب» از اول بفرماید که امین بعضی از مردم است، نمیخواهد امین را تقسیم کند بگوید امین از بعض اهل کتاباند یا خائن بعضی از اهل کتاباند، میخواهند بعض اهل کتاب را بگویند امین، این نکته تقدیم است. یک وقت است میخواهد بفرماید که بعضی از امنا یهودیاند [و] بعضی از امنا غیر یهود، خب اینجا باید امین را مقدم ذکر میکند؛ اما کلام مسوق است برای تقسیم اهل کتاب، لذا باید خبر مقدم باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ سرّش این است که آنها خیانتشان را جنبه دینی میدهند که الآن در همین آیه مطرح است، ببینید دو نکته عنوان اهل کتاب آمده: یکی اینکه کتاب داشتن باید بازدارنده باشد معذلک در اینها اثر نکرد، چون ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾. نکته دیگر اینکه اینها نه تنها خیانت مالی کردند، خیانت فکری کردند و این تعدّی به مال امنا را به کتابشان اسناد دادند، گفتند در دین ما این چنین است که حرجی بر ما نیست.
پرسش: ...
پاسخ: اگر اینچنین باشند همین تفکر یهودیت است. در احتجاجات امام هشتم (سلام الله علیه) به آن شخصی که در خراسان با او استدلال کرد فرمود این طرز تفکری که تو داری تفکر یهودیّت است « اٴحسَبُک ضاهَیتَ الیهود»؛ طرز یهودانه فکر میکنی که اگر مسلمانی ـ معاذ الله ـ خیانت بکند بعد این را به دین خود اسناد بدهد که دین ما گفته است که شما میتوانید خیانت بکنید.
مقابل هم قرار گرفتن کلمهٴ قنطار و دینار در آیهٴ شریفه
مطلب بعدی آن است که کلمه قنطار و دینار مقابل هم قرار گرفت، این تقابل نشان میدهد که منظور آن نصاب خاص نیست «قنطار» را در باب جعل مهریه ذکر کردند ﴿وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا﴾ در آنجا «قنطار» معنا شد که آیا هزار و دویست اوقیه است یا یک پوست گاو پر از طلا است یا نصاب دیگری دارد. این زحمتها برای فهمیدن لغت قنطار، خوب است؛ اما در آیهٴ محل بحث نقشی ندارد چون این نصاب برای هیچ حکمی نیست. در اینجا قنطار در مقابل دینار قرار گرفت یعنی بعضیها هستند که مال زیاد اگر به آنها به عنوان امانت بدهی خیانت نمیکنند چه رسد به مال کم، بعضیها هستند که مال کم به آنها امانت بدهی خیانت میکنند، چه رسد به مال زیاد.
در اینجا نباید بحث بکنیم، چون این نصاب زکات یا مانند آن نیست یک حکم فقهی روی قنطار نیامده تا ما ببینیم که قنطار چند گرم است و چند مثقال، چه اینکه یک حکم فقهی روی دینار نیامده تا ما بفهمیم که دینار چقدر است و چند درهم است. منظور از قنطار و دینار نظیر آن مسائلی که درباره زکات یا امثال زکات آمده نیست. در زکات، مال زکوی اگر بخواهد زکات به او تعلّق بگیرد باید دینارش مشخص باشد؛ اما اینجا منظور قلیل و کثیر است، چون منظور قلیل و کثیر است بحث درباره نصاب قنطار و دینار یک بحث زایدی است، البته یک مسئله لغوی و آثار فقهی هم برایش مترتب است خوب است؛ اما آیه ناظر به آن نیست، این هم یک مطلب.
خطاب آیه به واگذار کنندگان امانت به اهل کتاب
اینکه فرمود: ﴿مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ خطاب، مفرد است یعنی هر مخاطبی که شایسته خطاب است این آیه ناظر به اوست، بعضی از خطابها متوجه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است به عنوانی که او قاید مسلمین است، خطاب به اوست بعد هم به امت سرایت میکند؛ اما اینجا خطاب به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست به عنوانی که او قاید مسلمین است، خطاب به أیّ مخاطب است، به أیّ مسلم است، که شما هر مسلمان در هر شرایطی که باشی وقتی مالت را به یهودی به عنوان امانت میسپاری اینها دو دستهاند: بعضیها هستند که مال زیاد را هم که به آنها به عنوان امانت بدهی خیانت نمیکنند، چه رسد به مال کم؛ بعضیها هستند که مال کم را هم خیانت میکنند، چه رسد به مال زیاد پس ﴿إِنْ تَأْمَنْهُ﴾ خطاب به شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، خطاب به أیّ مخاطب خواهد بود ﴿مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾؛ خودش تأدیه میکند؛ اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾؛ بعضیها هستند که یک دینار هم اگر به اینها بدهی خیانت میکنند به شما نمیپردازند ﴿إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ مگر اینکه شما ایستادگی کنید، این ﴿ما دُمْتَ﴾ چون خود این ماده دوام آن استمرار را میرساند، این «ما» دیگر ظرفیه نیست، چون «ما» ظرفیه یعنی وقتی که، این دیگر با دوام، سازگار نیست وقتی که دوام، مستمر بود به این معنا نیست، قهراً میشود «ما» مصدریه ﴿ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ یعنی «الّا ان تدوم علیه قیامک» مگر قیام تو دایم باشد و منظور از قیام هم اینچنین نیست که جمود بر لفظ مراد باشد یعنی مادامی که بالای سر او ایستادی و همراه او هستی، منظور از این قایماً یعنی ایستادگی کردن، اگر ایستادگی کردی مقاومت کردی حقّت را میگیری، اگر ایستادگی نکردی او اهل اینکه حقّت را به تو بپردازد نیست ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ «الا ان تدوم علیه مقاوماً» ﴿إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ یعنی مگر اینکه این قیام و ایستادگی را استمرار بدهی که اگر مقاومت کردی، حقّت را میگیری.
آن گاه این نکته روشن میشود که خب مسلمین هم همینطورند، دیگران هم همینطورند که در آنها امین و خائن هم وجود دارد، چرا درباره خصوص اهل کتاب فرمود، برای این چند نکته: یکی اینکه خیانت آنها بیش از امانت آنها است و یکی اینکه اینها خیانت را به آن جریان دینشان توجیه میکنند.
اما اینکه قرآن انصاف را که «سید الاعمال» که انصاف است را رعایت کرده در بحثهای قبل هم خواندیم که قرآن حرمت امین و حرمت انسان وارسته را حفظ میکند ولو یهودی باشد، چه اینکه ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ٭ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ﴾ آن گاه گروه دیگر اینچنین نیست، چه اینکه در این آیه از سورهٴ «مائده» بحثش گذشت احترام آن افراد امین از اهل کتاب را حفظ کرده است. آیهٴ 66 سورهٴ «مائده» این بود ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ این نشان میدهد که چرا جریان اهل کتاب را گفته نفرمود «منهم امة مقتصدة و منهم ساء ما کانوا یعملون» بعضی خوباند، بعضی بدند، فرمود بعضی خوباند [و] خیلیها بداند. اینکه فرمود: ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ نشان میدهد که چرا جریان امین و خائن اهل کتاب را ذکر کرده، اگر یک ملتی خائنینش بیش از امنایش باشد باید بازگو کرد و اما اگر امین و خائن برابر هم بودند یا امین، بیش از خائن بود دیگر لازم نیست بگویند.
معنای (الامیین) در آیهٴ شریفه
مطلب دیگر آن است که اینها این خیانت را رنگ دینی دادند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ یعنی حرجی نیست که ما علیه امیّین قیام و اقدامی بکنیم. امی یا منسوب به امالقری است یا منسوب به مادر است که همان ناخوانا و نانویس باشد یعنی کسی که مادرزاد است و چیزی نخوانده و چیزی ننوشته به همان اصل باقی باشد میگویند امی. این کلمه امیین گاهی در مقابل اهل کتاب قرار میگیرد گاهی احیاناً خود اهل کتاب را هم شامل میشود، آنچه در مقابل اهل کتاب قرار گرفت آیه بیست همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» هست که قبلاً خوانده شد، فرمود: ﴿فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ اْلأُمِّیِّینَ﴾ به اهل کتاب و آنها که اهل کتاب نیستند یعنی مشرکین بگو امّی در مقابل اهل کتاب است؛ اهل کتاب، امّی نیست ولو قدرت خواندن و نوشتن نداشته باشد همین که امت یهود شد و دارای کتاب و دین شد امّی نیست، در مقابل امّی است.
پس امّی گاهی مقابل اهل کتاب است، نظیر همین آیهٴ 20 سورهٴ «آل عمران» گاهی هم به معنای ناخوانا و جاهل که اهل کتاب را هم میگیرد، نظیر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که آیهٴ 78 سورهٴ «بقره» است؛ فرمود ﴿وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ﴾ بنابراین امّی، دو اطلاق خواهد داشت. اگر تفصیلی در کار نباشد تا قاطع شرکت باشد امیّین، شامل ناخوانا و نانویسهای اهل کتاب هم خواهد شد؛ اما از اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ یعنی در بین همین امتهای غیر اهل کتاب، این بحث راجع به امیین.
مذمت قرآن بر طغیان و بزرگ بینی اهل کتاب
درباره اینکه فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ فرمود اینها میگویند که ما هر کاری نسبت به غیر اهل کتاب بکنیم رواست و حرجی نیست، این برای آن است که این خودبزرگبینی در یهودیّت بود، حالا در اثر اینکه انبیای فراوانی از نسل ابراهیم (سلام الله علیه) به آنها داده شد یا علل و عوامل دیگری در این تنش، نقش دارد اینها به جای اینکه شاکر باشند مغرور شدند و فریب خوردند. در هر حال برای خود حرمتی قائلاند که برای دیگران آن احترام را قائل نیستند؛ هم احترام فکری است هم احترام مال هم احترام خون دین خود را حق میدانند و بهشت را هم از آن خود میدانند، شاهدش هم همان آیاتی است که قبلاً تلاوت شد که ﴿لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری﴾ این درباره بعد از مرگ ﴿کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾ این برای قبل از مرگ، هدایت را مخصوص خود میدانستند بهشت را هم مخصوص خود میپنداشتند و مانند آن بر اساس همان جهت که خود را نژاد برتر میپنداشتند این حرف را زدند، قرآن کریم هم روی اهل کتاب صحه گذاشت که اینها قوم بزرگواریند؛ اما مادامی که پیروی انبیا را حفظ کردند نه چون یهودند آدم خوبیاند، بلکه چون انبیای فراوانی ما به اینها دادیم اینها پیروی انبیا را پذیرفتند آدم خوبیاند، قهراً اگر برگشتند و از این پیروی دست برداشتند آیات الهی هم در مذمّت اینها نازل میشود، لذا در عین حال که میفرماید: ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ در چند جا اینها را به عظمت ستود وقتی که دید با داشتن همه این مواهب الهی اینها سر از طغیان درآوردند طوری اینها را مذمّت کرد که کسی را اینچنین مذمت نکرد، از این قسمت ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا﴾ شروع میشود تا ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ﴾ کسانیاند که اینها ملعوناند﴿ علی لسان داوود و عیسی﴾ ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ تا آن آخر آیه که چیزی از
اسرائیل باقی نگذاشت قرآن کریم.
شأن نزول و تفسیر آیهٴ شریفه به نقل بعضی از مفسرین
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ اما شأن نزولش گفتند درباره دو تا یهودی است: یکی عبداللهابنسلام است؛ یکی یهودی دیگر. عبداللهابنسلام با گرفتن یک قنطار به عنوان امانت خیانت نکردف آن یهودی دیگر خیانت کرد، حتی بعضی از اهل تفسیر گفتند اهل کتاب دو قسم است ﴿مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ «هم النصاری» ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ «و هو الیهود» گرچه این تفسیری که بعضی از مفسران احتمال دادهاند برهانی بر او نیست؛ اما اینقدر خیانت یهودیت رواج دارد که آن صدر آیه که میفرماید بعض اهل کتاب امیناند گفتند منظور نصارا هستند، بخش دوم آیه که میفرماید بعض اهل کتاب خایناند گفتند منظور یهودند؛ اما شأن نزولش مربوط به دو تا یهودی است.
پرسش: ...
پیروی از دین خدا ملاک افضلیت
پاسخ: بله؛ آیه باطلاقه شامل هر دو میشود؛ اما از آنها به این شدت قرآن نام نبرده است و معروف هم نیستند به نژادپرستی. یهود این فضایل را به حساب نژاد خود آورد که فرزند اسحاق است، نژاد خاصی دارد و مانند آن. بعد معلوم شد که نژاد، نقش ندارد زمان و زمین دخیل نیست اطاعت از حق، دخیل است [و] همین نژاد برتر شده ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ دیگر شما اول تا آخر قرآن را بگردید ببینید که درباره چه گروهی اینچنین مذمّت شده است، از آن طرف فرمود: ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ از این طرف هم ﴿ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ معلوم میشود که ملاکف نژاد نیست [بلکه] ملاک، پیروی دین خداست.
معنای (لیس علینا فی الامیین سبیل)
آنها خیانتشان را اینچنین توجیه میکردند که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ امّیین، منظور در اینجا به قرینه تقابل که قاطع شرکت است غیر اهل کتاب است نه امّیین یعنی درس نخواندهها، امّیین یعنی غیر اهل کتاب [و] مسلمانها را هم امّی میپنداشتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ «لیس علیه سبیل» یعنی حرجی بر او نیست، راه نیست، راه نفوذ بر ما نیست. ما اگر این کار را کردیم کسی نمیتواند راهی به طرف ما پیدا کند گاهی راه را میبندند گاهی راه را میگشایند، اینها مدّعیاند که کسی نمیتواند به ما دسترسی پیدا کند راهی به ما ندارد بالأخره، ما حق مسلممان است. این «لیس علینا سبیل» یا «لیس علیهم سبیل» در قرآن کریم به صورتهای گوناگون بیان شد، در آیهٴ 141 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾؛ خداوند به سود کافر بر زیان مؤمن، راه باز نکرد که کافر راهی داشته باشد علیه مؤمن نه در مقام احتجاج اینچنین است که کافر دلیلی داشته باشد که مؤمن، نتواند آن دلیل را در هم بکوبد یا مؤمن، دلیلی داشته باشد که کافر بتواند آن دلیل را در هم بکوبد، اینچنین نیست ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این در مقام احتجاج فکری. از نظر حکم فقهی و ولایی هم هرگز کافر نمیتواند سرپرست امور مسلمین باشد بر مسلمانها چیره باشد، این هم حکم فقهی ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این اصلاً ناظر به مسائل تکوین نیست که کافر بر مسلمان نمیتواند مسلّط بشود این طور نیست وگرنه فرمود عده زیادی از کفار بودند که انبیا را شهید کردند ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ﴾ ﴿و قَتلِهِم الانبیا﴾ همه اینها را قرآن بیان کرده، لذا در همین عصر عباسیها وقتی که دیدند جریان سیدالشهداء (سلام الله علیه) عالمگیر شد، عده ای توطئهای کردند که اصل قصه کربلا را منکر بشوند، به همین آیه؛ گفتند مگر میشود که کافری بر مؤمنی آن هم پسر پیغمبر مسلّط بشود او را بکشد ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ و گفتند پس چه شد حسین ابن علی (سلام الله علیهما)، گفتند جریان حسین ابن علی هم نظیر جریان حضرت مسیح است [و] به آسمانها رفته، این اصلاً ناظر به جریان تکوین نیست ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ ناظر به مسائل احتجاج فکری است و ناظر به مسائل فقهی است، یهودیها هم همین تفکر را داشتند؛ منتها در جهت مخالف.
معنای (سبیل) در آیات دیگر قرآن کریم
در بخشهای دیگر سبیل هم به همین معناست؛ منتها مصادیقش فرق میکند یعنی راه نفوذ ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» فرمود ظلم ابتدایی بد است؛ اما اگر مظلوم بخواهد انتصار کند و انتقام بگیرد، سبیلی بر او نیست. در سورهٴ «شوری» آیهٴ 41 این است ﴿وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ﴾ یعنی اگر مظلوم، انتصار کرد [و] انتقام گرفت سبیلی بر او نیست. فقط سبیل بر ظالم است که ظلم ابتدایی کرده وگرنه مظلوم بخواهد انتقام بگیرد، ظلمی بر او نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» راه نفوذ حکم خدا بر اشخاص مشخص شد آن هم به صورت سبیل یاد شده، از آیهٴ 91 به بعد سورهٴ «توبه» اینچنین است که ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیل﴾ امین، محسن است، لذا امین یدش ید امانی است و ضامن نیست. اگر کسی یدش ید امانی بود ضمان بردار نیست، چون ﴿ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیل﴾ وقتی که تفریط نکرده مال ودعی نزد امین تلف شده است، یدش ید ضمان نیست، به همین آیه و ادلّه دیگر، چون این محسن است و نمیشود بر محسن راه پیدا کرد اطلاقش شامل موارد دیگر هم میشود ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ﴾ یعنی ﴿و لا علی الذین﴾ بر اینها هم سبیل نیست که این آیه 92 است، آیه 93 سوره «توبه» این است که ﴿إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ فقط یک گروه راه نفوذ خدا و حکم خدا علیه اینها باز است آنها توانگرانی هستند که امکانات دارند و عمداً جبهه نمیروند و بیخود عذر تراشی میکنند و مایلاند که مثل کودکان و زنان پیر و مردان پیر در پشت جبهه بمانند ﴿إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ﴾ «خوالف» یعنی همینها هستند که در خلف میمانند، بنابراین سبیل یعنی راه نفوذ.
ردّ گفتار اهل کتاب در آیهٴ شریفه
اینها آمدند گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ که قرآن سخن اینها را تکذیب کرده گفتند ما هر کاری علیه امّی انجام بدهیم راه باز است نه تنها ظلم ابتدایی، بلکه خیانت در امانت هم رواست ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ این حرف آنها، آن گاه میفرماید این اصل در کتابشان که نیامده پس باید در دو مقام بحث کرد که آیا در کتاب آنها این حرف آمده یا نیامده، حالا بر فرض در کتابشان نیامده این کار صحیح است یا نه، این دو مقام را با این بیان ذکر میفرماید. میفرمایند که ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ﴾ این یک افترای عمدی است ﴿وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ میدانند که خدا در تورات و مثلاً انجیل این فرمایش را نگفته، آنها دارند بدعت میگذارند این یک، پس این حرف در کتاب آسمانیشان نیست. خب، حالا فی نفسه خوب است یا بد است؟ فی نفسه بد است ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ که این ﴿بلی﴾ حرف ردع است [و] آن قبل را نفی میکند یعنی این کار، کار مذمومی است؛ نه تنها خدا اجازه نداد، بلکه نهی کرد و اگر کسی امین بود و متّقی بود محبوب است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است