- ۱۱۳
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
تفسیر آیات ۷۵ و ۷۶ سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات ۷۵ و ۷۶ سوره آلعمران _ بخش سوم"
سر ذکر خیانت اهل کتاب در قرآن
وجوب امانت و حرمت خیانت نسبت به کافر
تبیین چهارده طائفه از روایات در مورد رد امانت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿۷۵﴾ بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ ﴿۷۶﴾
سر ذکر خیانت اهل کتاب در قرآن
سرّ اینکه خیانت اهل کتاب مخصوصاً یهود را بر میشمارد آن است ... که اینها باور دینیشان شده است که برترند و حق سلطه بر دیگران دارند این باور دینی که خیانت مذهبی است به وسیله احبار و رهبان به اینها رسیده است اینها هم کم کم باور کردند وگرنه در کتاب آسمانی آنها هرگز سخنی از مزیّت نژاد اسرائیل نیست، در خیلی از موارد قرآن کریم اصل کلی را به آنها ارائه میدهد که اصل کلی در کتاب آسمانی شما بیان شده است؛ منتها شما به او عمل نمیکنید، گاهی به این صورت ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ بیان میکند، گاهی به این صورت که ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ بیان میکند یعنی آنها چگونه تو را حکم قرار میدهند و محکمه تو را به رسمیت میشناسند، در حالی که حکمی که تو میکنی این حکم در تورات نزد اینها هست، اینها اگر بخواهند به حکم خدا عمل کنند خب، در همان تورات این حکم آمده، پس آنها نمیخواهند به حکم الهی عمل کنند ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ بنابراین آنچه جریان نژادپرستی اسرائیل را تثبیت میکند دروغی است که احبار و رهبان گفتند و اینها هم باور کردند وگرنه در کتاب آسمانی آنها هیچ سخنی از مزیّت قوم یهود نیست لذا فرمود: ﴿قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾.
نفی برتری اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که این جریان نژادپرستی بنیاسرائیل که باورشان شده قرآن رویش خیلی تکیه کرده و صریحاً این را نفی میکند. آیهٴ هجده سورهٴ «مائده» این است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾؛ ما فرزندان خدا و دوستان حقّیم یعنی محبوبان الهی هستیم، جواب فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ﴾ اگر شما احبّای خدایید و ابنای خدایید اولاً چرا گناه میکنید و ثانیاً چرا در برابر گناه کیفر میبینید ﴿بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾؛ شما مانند دیگرانید، هیچ فرقی بین شما و سایر مخلوقین نیست، شما هم مانند دیگران بشر عادی هستید ﴿بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ﴾. پس ﴿ابناء الله﴾ بودن و «احباء الله» بودن با این آیهٴ هجده سورهٴ «مائده» نفی میشود، چه اینکه «اولیاء الله» بودن هم با یک آزمون الهی در سورهٴ «جمعه» نفی شده است. در سورهٴ «جمعه» آیهٴ شش اینچنین آمده است ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾؛ اگر واقعاً جزء اولیاء الله هستید هر ولیّ¬ای علاقهمند است که به لقای ولیّ¬اش بشتابد خب، شما تمنّی مرگ کنید، از اینکه از مرگ فرار میکنید معلوم میشود از ولای حق بهرهای ندارید، این تفکر برتری به وسیله احبار و رهبان و بنی اسرائیل، القا شده است اینها هم باورشان شد، قهراً در مسایل مالی هم میگفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾.
آنگاه قرآن کریم میفرماید این حرف حرف تام نیست ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ آنچه آنها ادّعا کردند این روا نیست که ما محبوب خداییم [و] فضیلتی داریم، اینچنین نیست.
شرایط محبوب خدا شدن
محبوب خدا شدن دو شرط اساسی لازم دارد: یکی حسن فعلی و دیگری حسن فاعلی، حسن فعلی آن است که وفای به عهد کند، حسن فاعلی آن است که مردان با تقوا باشند اگر کسی به عهدش وفا کرد و مؤمن بود این متّقی است و محبوب حق است، اگر کسی به عهد وفا کرد حسن فعلی داشت ولی مؤمن به حق نبود، چون از حسن فاعلی که اساس کار است برخوردار نیست، محبوب نیست، گرچه کار خوبی انجام داده است و بهره دنیایی او محفوظ است و اما از معنویت و محبّت الهی بهرهای نمیبرد ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی﴾ انسانی باشد وفیالعهد و متّقی ﴿فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ این نتیجه، محذوف است و کبرا ذکر شده است یعنی اگر کسی به عهدش وفا کرد و مرد با تقوا بود محبوب خداست، زیرا چون متّقی است و هر متّقی محبوب خداست، پس او هم محبوب خداست او فضیلتی دارد؛ اما دیگران این فضیلت را ندارند.
وجوب امانت و حرمت خیانت نسبت به کافر
مطلبی که در بحث دیروز اشاره شد این است که مسئله ادای امانت و ردّ ودیعه واجب است و مسئله خیانت حرام، خیانت در امانت ولو نسبت به مال کافر باشد، ادای امانت واجب است و خیانت حرام ولو نسبت به مال کافر. در بعضی از موارد، نظیر اخذ ربا و مانند آن احیاناً فتوا دادند، عدّهای هم البته اشکال کردند، نظیر ربای بین والد و ولد و مانند آن را اشکال کردند ولی خب، عدهای فتوا دادند؛ اما معروف بلکه مُجمَع علیه که در اوایل اجماع هم شده است این است که ادای امانت نسبت به مال کافر واجب است و خیانت در امانت کافر هم حرام، این کافر گاهی اهل کتاباند و به شرایط ذمّه عمل میکنند این حکمش روشن است. یک وقت است اهل کتاب هستند و به شرایط ذمه عمل نمیکنند، یک وقت نه اصلاً کافر حربیاند، کافر حربی هم گاهی در پناه دولت اسلام است گاهی هم در پناه دولت اسلام نیست آنجا که کافر، اهل کتاب باشد و به شرایط ذمّه عمل کند روشن است که مال او محترم است، آنجا که کافر، اهل کتاب باشد ولی به شرایط ذمه عمل نکند در حد کافر حربی است. اگر در حد کافر حربی شد دو قسم خواهد بود یا در پناه دولت اسلام است که جان و مالش محفوظ و محترم است، مثل کسانی که پناهندگی سیاسی یا پناهندگی اجتماعی داشتند یا نه، عملاً در بلد اسلامی و در کشور اسلامی رشد کردهاند و جزء کسانیاند که دولت اسلام اینها را پناه میدهد، اجازه داده است که در نظام اسلامی زندگی کنند اینها مالشان محترم است و امثال ذلک. میماند آن کافر حربی که در پناه دولت اسلام نیست، آن کافر حربی که در پناه دولت اسلام نیست یک وقت است که اهل توطئه و نقشه و مکر و سیاستهای علیه اسلام به سر میبرد، یک وقت کاری با اسلام و مسلمین ندارد. پس کافر حربی که در پناه دولت اسلام نیست و جزء مستأمِنین هم نیست دو قسم است یا اینکه درصدد براندازی نظام اسلامی، تضعیف اسلام و مسلمین نیست راه خود را طی میکند [و] یک زندگی مسالمتآمیزی را طلب میکند. یک وقت است که درصدد نقشه [جهت] براندازی نظام اسلام و مسلمین و امثال ذلک است آنها که کافر حربیاند و کاری به نظام اسلامی ندارند و از زندگی مسالمت آمیز مشترک حمایت میکنند آنها را هم در سورهٴ «ممتحنه» قرآن کریم فرمود ما شما را دستور میدهیم که نسبت به اینها با قسط و عدل رفتار بکنید: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾؛ خدا شما را نهی نمیکند از آن کفاری که سابقه سوء و قتالی علیه شما نداشتند، اهل توطئه نبودند در تبعیدتان دستی نداشتند، علیه شما قیام و اقدامی نکردند خدا شما را نهی نمیکند که نسبت به اینها برّ و نیکی کنید، نسبت به اینها قسط و عدل را روا بدارید و خدا مقسطین را دوست دارد، فقط شما را از کسانی نهی میکند که با شما مقاتله داشتند و شما را تبعید کردند و درصدد براندازی نظامتان بودند، نسبت به اینها تولّی نداشته باشید. خب، پس آن کافر حربی که با یک زندگی مسالمتآمیزی دارد به سر میبرد آن هم انسان باید قسط و عدل داشته باشد نسبت به آن.
رد امانت در نظر فقهاء
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر؛ کافر حربی است ولو حرب بالفعل نباشد یعنی در اصطلاح فقهی در مقابل اهل ذمه است دیگر؛ منتها محارب بالفعل نیست. گروه دیگر همان کافر حربیاند که در صدد تضعیف اسلام و مسلمین و امثال ذلکاند، آنهایند که مالشان فیء مسلمین است و امثال ذلک. پس این دو، سه گروه اول مالشان محترم است، فقط یک گروه میماند که کافر حربی غیر محترمالمال، در آنگونه از موارد اگر مالی از آنها به دست کسی رسید ردّش واجب نیست؛ اما در خصوص مسئله امانت اگر مالی را کافر حربی به مسلمانی به عنوان ودیعت سپرده است اینجاست که روایات آمده شما مال ودعی را به آن مستودع و صاحب مال برگردانید، گرچه کافر باشد. نظر نوع فقها این است که مال کافر ولو محترم نباشد در خصوص مسئله رد امانت، واجب است و محترم. بعضی از فقهای بزرگ (رضوان الله علیهم اجمعین) مناقشهای دارند.
تبیین چهارده طائفه از روایات در مورد رد امانت
حالا ما آن روایات را تبرّکاً بخوانیم تا از نطاق آن روایات مشخص بشود که این مناقشه تا چه اندازه بجاست. کتاب شریف وسائل الشیعه احکام الودیعة، کتاب الودیعه وسائل الشیعه باب دو و باب سه مخصوص بیان وجوب ادای امانت و حرمت خیانت است و روایات فراوانی است که اگر احیاناً بعضی از آنها از نظر سند خیلی تام نباشد ولی روایات معتبری در جمع اینها هست. روایت اولش از امام صادق (سلام الله علیه) است که فرمود: «ثلاثٌ لا عذر لاحد فیها»؛ سه چیز است که هیچ کسی در ترک آن معذور نیست «اداء الامانة الی البَرّ و الفاجر والوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّالوالدین برَّین کانا او فاجرین» یعنی اینها جزء احکام بین¬المللیاسلام است: عقوق والدین حرام است چه پدر و مادر مسلمان باشند چه کافر، وفای به عهد لازم است چه طرف عهد، مسلمان باشد چه کافر، ادای امانت واجب است چه مستودِع و مستأمِن مسلمان باشد و چه کافر.
روایت دوم که عمربنابی حفص از امام ششم (سلام الله علیه) نقل میکند این است که «اتقوا الله و علیکم باداء الامانه الی مَنِ ائتَمَنَکم» آنگاه فرمود: «فلو انّ قاتل علیٍّ ائتَمَنَنی علی امانةٍ لاٴدَّیتُها الیه»؛ اگر ابنملجم ملعون ـ آن کسی که حضرت امیر (سلام الله علیه) را به شهادت رساند ـ مرا در مالی امین کند من آن امانت او را برمیگردانم، گرچه فعل آن حضرت اینکه فرمود من این کار را میکنم دلیل بر وجوب نیست، شاید رجحان باشد؛ اما اینکه فرمود: «اتقوا الله و علیکم باداء الامانة الی مَن ائتَمَنکم» بعد مثال، ذکر فرمود معلوم میشود «من ائتمن» مطلق است، برای آنکه کسی مبادا ادعای انصراف بکند نمونه بارز را ذکر کرده است که ادای امانت، نسبت به مؤتِمن و مستأمِن واجب است ولو آن شخص، قاتل علیبنابیطالب (سلام الله علیه) باشد.
روایت سوم که باز از امام ششم (سلام الله علیه) است این است که فرمود: «احبَبتُمونا و ابغَضَنا الناس»؛ شما محب ما بودید دیگران مبغض ما، تا اینجا که فرمود: «فاتقوا الله فانَّکم فی هُدنَةٍ»؛ شما الآن در دار سلامت به سر میبرید «و ادّوا الامانة فاذا تَمَیَّزَ الناسُ ذهبَ کلُّ قومٍ بَهواهُم و ذهبتُم بالحقِّ ما اطَعتُمُونا»؛ شما فعلاً امانتها را ادا کنید روزی که مثلاً گفته میشود ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ در قیامت یا روز ظهور حضرت (سلام الله علیه) هر کسی به دنبال هوس خود میرود ولی شما با حق همراهید، مادامی که مطیع ما باشید «الی أن قال (علیه السلام) فاتقوا الله و ادّوا الامانةَ الی الاٴسودِ و الاٴبیضِ و ان کان حَروریاً و ان کان شامیا» ذکر افراد حروری و شامی که مصادیق بارز ناصبیناند، نشان میدهد با اینکه مال ناصب به منزله کافر حربی است فیء مسلمین است در اینجا بالخصوص خارج شده است.
روایت چهارم باز رسیده است که [فردی از امام ششم (علیه السلام) پرسید] «الناصبُ یَحِلّ لی اغتِیالُه» آیا من میتوانم مال ناصب را مکراً و خدعةً بگیرم؟ «قال (علیه السلام) ادِّ الامانة الی مَنِ ائتَمَنَک و ارادَ منک النصیحة ولو الی قاتل الحسین (علیه السلام)»؛ فرمود: گرچه ناصبی است؛ اما اگر مستودِع بود مالی را به عنوان ودیعت نزد تو گذاشت تو در این امانت خیانت نکن ولو ناصبی باشد.
روایت پنجم باز از امام صادق (سلام الله علیه) است «قال قلتُ له رجلٌ من مَوالیک یَستَحلُّ مالَ بنی امیة و دمائَهم و انه وقعَ لهم عندَه ودیعةٌ»؛ به حضرت عرض کرد که یکی از شیعیان شما خون و مال امویان را حلال میشمارد و مال امانی و ودعی از اموی به دست این شیعه شما رسیده است، تکلیف چیست؟ «فقال ادّوا الامانة الی اهلها و ان کانوا مجوساً فان ذلک لا یکون حتی یقوم قائمنا فَیُحِلُّ و یُحَرِّمُ»؛ تا که حضرت ظهور بکند آن وقت است که بعضی از چیزها را تحلیل میکند به عنایت الهی بعضی از چیزها را تحریم میکند، آنگاه آن حکم معلوم میشود حکم ولایی است، آن وقت در زمان حضرت به دستور خود حضرت این احکام مشخص خواهد شد ولی تا آن حضرت ظهور نکرده است ادای امانت واجب است ولو نسبت به مجوسی.
روایت ششم، امام صادق (سلام الله علیه) از حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل میکند که امیرالموٴمنین (علیه السلام) فرمود: «ادّوا الامانةَ ولو الی قاتلِ وُلدِ الاٴنبیاء»؛ اگر کسی فرزندان پیغمبر را هم شهید بکند چنین کسی امانتی را به شما بسپارد، شما در آن امانت خیانت نکنید.
روایت هفتم از امام ششم (سلام الله علیه) است که «انّ الله عزّ وجل لم یَبعَث نبیاً الا بصدقِ الحدیث و اداءِ الامانة الی البَرِّ و الفاجر» یعنی این نه تنها حکم بینالمللی اسلام است، حکم بینالمللی همه ادیان و انبیاست؛ هر پیامبری که آمده مسئله ادای امانت را تعلیم کرده است.
روایت هشتم عماربنمروان از امام ششم (سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت در وصیتش اینچنین فرمود «اعلم انَّ ضارب علیٍ (علیه السلام) بالسیف و قاتلَه لَوِ ائتَمَنَنی و استَنصَحَنی و استَشارَنی ثم قبِلتُ ذلک منه لاٴَدَّیتُ الیه الامانة»؛ اگر قاتل علیبنابیطالب (سلام الله علیه) مؤتِمن باشد، مرا امین قرار بدهد و از من نصیحت طلب کند و با من مشورت کند من خیانت نمیکنم، این البته چون حکم خاص است یک قضیه خاص است، فرمود من این کار را نمیکنم از آن اطلاق وجوب استفاده نمیشود؛ اما تأیید میکند که این حکم جا برای انصراف نیست نمیشود گفت از ادله منصرف است.
روایت نهم از امام هفتم (علیه السلام) سؤال شده است از «رجلٍ» که «استَودَعَ رجلاً مالاً له قیمةٌ و الرجلُ الذی علیه المال رجلٌ مِن العرب یَقدِرُ علی ان لا یعطِیَه شیئاً و لا یَقدِرُ له علی شیء و الرّجل الذی استَودَعَه خبیثٌ خارجیٌ فلم اَدَع شیئاً»؛ به امام هفتم عرض کرد که کسی مالی را به عنوان ودیعت نزد یک مرد عرب گذاشت، سؤال نکرد که این از موالی شما است و مانند آن، فرمود کسی مالی را نزد عربی گذاشت این امین، در کمال قدرت است و هر کاری هم بخواهد از دست او برمیآید، آن مؤتمن آن قدرت را ندارد که بتواند با فشار مالش را بگیرد و از طرفی هم «خارجیٌ خبیث» همه رذایل را داراست و این هم این امین ترسی ندارد آیا مال را برگرداند یا نه؟ حضرت فرمود: «فقال لی قل له»؛ به من فرمود که به آن مرد امین مقتدر بگو «یَرُدُّ علیه»؛ مال را برگرداند، نگوید این مؤتمن، ضعیف است از نظر عقیده و عمل هم فاسد و خبیث «یَرُدَّ علیه فانّه ائتَمَنَه علیه بَاٴمانَةِ الله»؛ این شخص او را به امانت الهی امین کرد یعنی وقتی کسی مالی را به امین میسپارد با حکم خدا میسپارد، چون با حکم خدا سپرد این موظّف است برابر حکم خدا امتثال کند. آنگاه ذیلی دارد که آن ذیل، مربوط به اصل مسئله امانت در خصوص مقام ما نیست.
روایت دهم هم این است که «استَودعنی رجلٌ مِن موالی آل مروان الفَ دینار فغاب فلم ادرِ ما اصنَعُ بالدنانیر فاتیتُ ابا عبدالله (علیه السلام) فذکرتُ ذلک له و قلتُ له انت احق بها فقال لا ان ابی کان یقول انما نحن فیهم بمنزلة هدنةٍ نُؤدّی امانتَهم و نُرَدُّ ضالَّتَهم و نقیم الشهادة لهم و علیهم فاذا تَفَرَّقَتِ الاهواء لم یَسَع احداً المُقامُ»؛ این کسی آمده حضور امام ششم عرض کرد که کسی از آل مروان هزار دینار مال به من امانت داده و رفته من نفهمیدم چه کنم؟ به حضرت عرض کردم که آنکه شما سزاوارترید خدمت شما تقدیم کنم، فرمود نه پدرم امام باقر (سلام الله علیه) «کان یقول» این «کان یقول» یعنی سنتش این بود، خیلی از موارد میفرمود که ما با آنها فعلا ًدر یک زندگی مسالمتآمیز داریم موظّفیم این حقوق بینالمللی را رعایت کنیم، مال اینها نزد ماست بدهیم امانتشان را بدهیم، خیانت نکنیم و مانند آن.
روایت یازدهم هم این است که همه ائمه (علیهم السلام) صدق حدیث و اجتهاد و ادای امانه و امثال ذلک را دارند.
روایت دوازدهم این است که امام ششم فرمود: «ادّوا الامانة ولو الی قاتل الحسین بن علی (علیه السلام)»
روایت سیزدهم ابو حمزه ثمالی از امام سجاد نقل کرده است که امام سجاد به شیعیانش فرمود: «علیکم باداء الامانة فوالذی بعث محمداً بالحق نبیا لو انَّ قاتل ابی الحسینابن علی (علیهما السلام) ائتَمَنَنی علی السیف الذی قتَلَهُ به لأدَّیتُه الیه»؛ اگر قاتل پدرم همان شمشیری که با آن شمشیر پدرم (صلوات الله و سلامه علیه ) را شهید کرد به من امانت بدهد، من برمیگردانم.
روایت چهاردهم هم این است که «ادّوا الفریضة و الاٴمانة الی مَنِ ائتَمَنَکم ولو الی قَتَلَةِ اولادِ الانبیاء(علیهم السلام)» باب بعدی هم تحریم خیانت است .
نقد و نظر صاحب جواهر در مسئله رد امانت
نوع فقها فتوا دادند که ادای امانت نسبت به کافر و مسلمان یکسان و واجب است، از محقّق در شرایع و قبل از او و بعد از او نگرانی مرحوم صاحب جواهر ظاهراً نگرانی واردی نیست، ایشان میگویند در برابر این ادّلهای که آمده اموال الناصبین یا کفار فیء مسلمیناند باید چه کرد؟ باید یکی از دو راه را رفت و هر دو دشوار است یا باید بگوییم اینجا نمیشود تملّک کرد، در سایر موارد میشود تملّک کرد اینجا نمیشود تملّک کرد، یا نه اینجا هم میشود تملک کرد وضعاً مِلک انسان میشود ولی تکلیفاً باید برگرداند، التزام به هر دو راهِ علاج صعب است. آنگاه بعضی از این روایات را شاهد قرار میدهد که آن کافر حربی محترمالمال حساب دیگری دارد، برای اینکه حضرت فرمود: «اٴَنّا معهم فی دارُ هدنة» اما آن کافر حربی غیر محترمالمال را شامل نمیشود، بنابراین اگر اجماعی در کار نبود ما میتوانستیم در وجوب رد امانت نسبت به کافر حربی غیر محترمالمال مناقشه کنیم ولی خب، ظاهراً اجماع در کار است و هیچ کس مخالف مسئله نیست، مگر جناب ابی الصلاح حلبی صاحب الکافی فی الفقه این خلاصه فرمایش مرحوم صاحب جواهر .
و این فرمایش ناتمام است، برای آنکه با بودن این همه روایات در مسئله اجماعی نمیتواند در کار باشد. این اجماع نه تنها محتملالمدرک است، بلکه مظنونالمدرک است این آقایان از روایت اینچنین فهمیدند نه اینکه منهای این روایات یک اجماع تعبّدی کاشف از نصی باشد که به نسلهای دیگر نرسیده و مجمعین به استناد آن فتوا دادند. بنابراین هیچ اعتمادی به این اجماع نیست؛ منتها به فهم این آقایان باید احترام گذاشت که از این روایات خوب فهمیدند، روایات سیاقش آبی از آن است که ما بگوییم «الا امانة» اگر هم مسئله فیء مسلمین و امثال ذلک مطرح است «قد خصص باداء الامانة» مسئله وجوب ادای امانه و حرمت خیانت خصوصیتی دارد که مخصّص آن اطلاقات میتواند باشد، آن روایات که نیامده بگوید در مسئله ادای امانت میتوانید فیء خودتان قرار بدهید مطلقاتی است، اگر عموم یا اطلاقی در آن روایات هست تخصیصش به مسئله ادای امانت سهل است، در مسئله ادای امانت اینچنین هستند لسان این روایات هم آبی از تخصیص است و جناب ابیالصلاح (رضوان الله علیه) در الکافی فی الفقه وقتی این فتوا میدهد آن هم میگوید به امام مسلمین برگردانند. خب، اگر ایشان نخواست به این روایات عمل کند به همان اساس «فیء للمسلمین» میخواست عمل کند، دیگر لازم نبود به امام مسلمین برگردد که.
تبیین نظر مرحوم ابن الصلاح در مورد مسئله رد امانت
فرمایش مرحوم ابیالصلاح در کتاب شریف الکافی فی الفقه در بحث ودیعه این است «و إن کان المودعُ لا یَملِکُ الودیعةَ او لایَصِحُّ منه الایداع کلغاصب و الکافر الحربی فعلی المودعَ أن یحملَ ما أودعَه الحربی الی سلطان الاسلام العادل (علیه السلام) و یَرُدَّ المغصوب الی مستحقِّه»؛ اگر آن مودع و مستودِع، غاصب بود مال مغصوبی را به امانت گذاشت، شخص ودعی این مال مغصوب را به غاصب برمیگرداند و اگر آن مودِع، کافر بود این مال امانی را به زمامدار اسلام برمیگرداند که به حکومت اسلامی برسد اولاً این تعبیر جناب ابیالصلاح این است که اگر امانتگذار، مالک نبود یا ایداع از او صحیح نبود مثل کافر خب، کافر مالک نیست؟ یعنی معامله با کافر باطل است؟ کافر ایداع او صحیح نیست یعنی مال کافر، نظیر مباحات اولیه است یا اگر کسی توانست مال او را بگیرد معصیت نکرد، کافر مالک نمیشود چیزی را یا اگر مالک شد بعد از تملک، فیء مسلمین است یعنی مباحات اولیه است یا نه اگر او آثار وضعی بار کرد صحیح است و اگر مال او به دست شما رسید هم لازم نیست برگردانید، بعد از رسیدن به دست شما آن صاحب اصلی بر اساس حکم ولایی حکم به حلیّت کرده است، اصل آن مبنا درست نیست که او «لایصح منه الایداع» و اگر این مبنا هم درست باشد جناب ابیالصلاح فتوا نداده است که حالا خیانت جایز است، اگر براساس آن روایات باشد که «خذ مالَ الناصب حیث وَجَدتَ وابعَث الینا بالخمس» آن معیار باشد خب، مال خود ودعی است، نباید به نظام اسلامی برگرداند.
غرض این است که در بین فقها یک نفر مخالف است و آن هم جناب ابیالصلاح (رضوان الله علیهم اجمعین) آن هم مخالفتش هم با این مبناست، پس اجماعی در کار نیست که مرحوم صاحب جواهر بفرماید اگر اجماع نبود ما مناقشه میکردیم این اجماع نه تنها محتملالمدرک است، بلکه مظنونالمدرک است و این روایات، مخصص آن اطلاقات اولیه است و جا برای مناقشه نیست.
«و الحمد لله رب العالمین» نمایش بیشتر
سر ذکر خیانت اهل کتاب در قرآن
وجوب امانت و حرمت خیانت نسبت به کافر
تبیین چهارده طائفه از روایات در مورد رد امانت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿۷۵﴾ بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ ﴿۷۶﴾
سر ذکر خیانت اهل کتاب در قرآن
سرّ اینکه خیانت اهل کتاب مخصوصاً یهود را بر میشمارد آن است ... که اینها باور دینیشان شده است که برترند و حق سلطه بر دیگران دارند این باور دینی که خیانت مذهبی است به وسیله احبار و رهبان به اینها رسیده است اینها هم کم کم باور کردند وگرنه در کتاب آسمانی آنها هرگز سخنی از مزیّت نژاد اسرائیل نیست، در خیلی از موارد قرآن کریم اصل کلی را به آنها ارائه میدهد که اصل کلی در کتاب آسمانی شما بیان شده است؛ منتها شما به او عمل نمیکنید، گاهی به این صورت ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ بیان میکند، گاهی به این صورت که ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ بیان میکند یعنی آنها چگونه تو را حکم قرار میدهند و محکمه تو را به رسمیت میشناسند، در حالی که حکمی که تو میکنی این حکم در تورات نزد اینها هست، اینها اگر بخواهند به حکم خدا عمل کنند خب، در همان تورات این حکم آمده، پس آنها نمیخواهند به حکم الهی عمل کنند ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ بنابراین آنچه جریان نژادپرستی اسرائیل را تثبیت میکند دروغی است که احبار و رهبان گفتند و اینها هم باور کردند وگرنه در کتاب آسمانی آنها هیچ سخنی از مزیّت قوم یهود نیست لذا فرمود: ﴿قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾.
نفی برتری اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که این جریان نژادپرستی بنیاسرائیل که باورشان شده قرآن رویش خیلی تکیه کرده و صریحاً این را نفی میکند. آیهٴ هجده سورهٴ «مائده» این است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾؛ ما فرزندان خدا و دوستان حقّیم یعنی محبوبان الهی هستیم، جواب فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ﴾ اگر شما احبّای خدایید و ابنای خدایید اولاً چرا گناه میکنید و ثانیاً چرا در برابر گناه کیفر میبینید ﴿بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾؛ شما مانند دیگرانید، هیچ فرقی بین شما و سایر مخلوقین نیست، شما هم مانند دیگران بشر عادی هستید ﴿بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ﴾. پس ﴿ابناء الله﴾ بودن و «احباء الله» بودن با این آیهٴ هجده سورهٴ «مائده» نفی میشود، چه اینکه «اولیاء الله» بودن هم با یک آزمون الهی در سورهٴ «جمعه» نفی شده است. در سورهٴ «جمعه» آیهٴ شش اینچنین آمده است ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾؛ اگر واقعاً جزء اولیاء الله هستید هر ولیّ¬ای علاقهمند است که به لقای ولیّ¬اش بشتابد خب، شما تمنّی مرگ کنید، از اینکه از مرگ فرار میکنید معلوم میشود از ولای حق بهرهای ندارید، این تفکر برتری به وسیله احبار و رهبان و بنی اسرائیل، القا شده است اینها هم باورشان شد، قهراً در مسایل مالی هم میگفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾.
آنگاه قرآن کریم میفرماید این حرف حرف تام نیست ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ آنچه آنها ادّعا کردند این روا نیست که ما محبوب خداییم [و] فضیلتی داریم، اینچنین نیست.
شرایط محبوب خدا شدن
محبوب خدا شدن دو شرط اساسی لازم دارد: یکی حسن فعلی و دیگری حسن فاعلی، حسن فعلی آن است که وفای به عهد کند، حسن فاعلی آن است که مردان با تقوا باشند اگر کسی به عهدش وفا کرد و مؤمن بود این متّقی است و محبوب حق است، اگر کسی به عهد وفا کرد حسن فعلی داشت ولی مؤمن به حق نبود، چون از حسن فاعلی که اساس کار است برخوردار نیست، محبوب نیست، گرچه کار خوبی انجام داده است و بهره دنیایی او محفوظ است و اما از معنویت و محبّت الهی بهرهای نمیبرد ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی﴾ انسانی باشد وفیالعهد و متّقی ﴿فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ این نتیجه، محذوف است و کبرا ذکر شده است یعنی اگر کسی به عهدش وفا کرد و مرد با تقوا بود محبوب خداست، زیرا چون متّقی است و هر متّقی محبوب خداست، پس او هم محبوب خداست او فضیلتی دارد؛ اما دیگران این فضیلت را ندارند.
وجوب امانت و حرمت خیانت نسبت به کافر
مطلبی که در بحث دیروز اشاره شد این است که مسئله ادای امانت و ردّ ودیعه واجب است و مسئله خیانت حرام، خیانت در امانت ولو نسبت به مال کافر باشد، ادای امانت واجب است و خیانت حرام ولو نسبت به مال کافر. در بعضی از موارد، نظیر اخذ ربا و مانند آن احیاناً فتوا دادند، عدّهای هم البته اشکال کردند، نظیر ربای بین والد و ولد و مانند آن را اشکال کردند ولی خب، عدهای فتوا دادند؛ اما معروف بلکه مُجمَع علیه که در اوایل اجماع هم شده است این است که ادای امانت نسبت به مال کافر واجب است و خیانت در امانت کافر هم حرام، این کافر گاهی اهل کتاباند و به شرایط ذمّه عمل میکنند این حکمش روشن است. یک وقت است اهل کتاب هستند و به شرایط ذمه عمل نمیکنند، یک وقت نه اصلاً کافر حربیاند، کافر حربی هم گاهی در پناه دولت اسلام است گاهی هم در پناه دولت اسلام نیست آنجا که کافر، اهل کتاب باشد و به شرایط ذمّه عمل کند روشن است که مال او محترم است، آنجا که کافر، اهل کتاب باشد ولی به شرایط ذمه عمل نکند در حد کافر حربی است. اگر در حد کافر حربی شد دو قسم خواهد بود یا در پناه دولت اسلام است که جان و مالش محفوظ و محترم است، مثل کسانی که پناهندگی سیاسی یا پناهندگی اجتماعی داشتند یا نه، عملاً در بلد اسلامی و در کشور اسلامی رشد کردهاند و جزء کسانیاند که دولت اسلام اینها را پناه میدهد، اجازه داده است که در نظام اسلامی زندگی کنند اینها مالشان محترم است و امثال ذلک. میماند آن کافر حربی که در پناه دولت اسلام نیست، آن کافر حربی که در پناه دولت اسلام نیست یک وقت است که اهل توطئه و نقشه و مکر و سیاستهای علیه اسلام به سر میبرد، یک وقت کاری با اسلام و مسلمین ندارد. پس کافر حربی که در پناه دولت اسلام نیست و جزء مستأمِنین هم نیست دو قسم است یا اینکه درصدد براندازی نظام اسلامی، تضعیف اسلام و مسلمین نیست راه خود را طی میکند [و] یک زندگی مسالمتآمیزی را طلب میکند. یک وقت است که درصدد نقشه [جهت] براندازی نظام اسلام و مسلمین و امثال ذلک است آنها که کافر حربیاند و کاری به نظام اسلامی ندارند و از زندگی مسالمت آمیز مشترک حمایت میکنند آنها را هم در سورهٴ «ممتحنه» قرآن کریم فرمود ما شما را دستور میدهیم که نسبت به اینها با قسط و عدل رفتار بکنید: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾؛ خدا شما را نهی نمیکند از آن کفاری که سابقه سوء و قتالی علیه شما نداشتند، اهل توطئه نبودند در تبعیدتان دستی نداشتند، علیه شما قیام و اقدامی نکردند خدا شما را نهی نمیکند که نسبت به اینها برّ و نیکی کنید، نسبت به اینها قسط و عدل را روا بدارید و خدا مقسطین را دوست دارد، فقط شما را از کسانی نهی میکند که با شما مقاتله داشتند و شما را تبعید کردند و درصدد براندازی نظامتان بودند، نسبت به اینها تولّی نداشته باشید. خب، پس آن کافر حربی که با یک زندگی مسالمتآمیزی دارد به سر میبرد آن هم انسان باید قسط و عدل داشته باشد نسبت به آن.
رد امانت در نظر فقهاء
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر؛ کافر حربی است ولو حرب بالفعل نباشد یعنی در اصطلاح فقهی در مقابل اهل ذمه است دیگر؛ منتها محارب بالفعل نیست. گروه دیگر همان کافر حربیاند که در صدد تضعیف اسلام و مسلمین و امثال ذلکاند، آنهایند که مالشان فیء مسلمین است و امثال ذلک. پس این دو، سه گروه اول مالشان محترم است، فقط یک گروه میماند که کافر حربی غیر محترمالمال، در آنگونه از موارد اگر مالی از آنها به دست کسی رسید ردّش واجب نیست؛ اما در خصوص مسئله امانت اگر مالی را کافر حربی به مسلمانی به عنوان ودیعت سپرده است اینجاست که روایات آمده شما مال ودعی را به آن مستودع و صاحب مال برگردانید، گرچه کافر باشد. نظر نوع فقها این است که مال کافر ولو محترم نباشد در خصوص مسئله رد امانت، واجب است و محترم. بعضی از فقهای بزرگ (رضوان الله علیهم اجمعین) مناقشهای دارند.
تبیین چهارده طائفه از روایات در مورد رد امانت
حالا ما آن روایات را تبرّکاً بخوانیم تا از نطاق آن روایات مشخص بشود که این مناقشه تا چه اندازه بجاست. کتاب شریف وسائل الشیعه احکام الودیعة، کتاب الودیعه وسائل الشیعه باب دو و باب سه مخصوص بیان وجوب ادای امانت و حرمت خیانت است و روایات فراوانی است که اگر احیاناً بعضی از آنها از نظر سند خیلی تام نباشد ولی روایات معتبری در جمع اینها هست. روایت اولش از امام صادق (سلام الله علیه) است که فرمود: «ثلاثٌ لا عذر لاحد فیها»؛ سه چیز است که هیچ کسی در ترک آن معذور نیست «اداء الامانة الی البَرّ و الفاجر والوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّالوالدین برَّین کانا او فاجرین» یعنی اینها جزء احکام بین¬المللیاسلام است: عقوق والدین حرام است چه پدر و مادر مسلمان باشند چه کافر، وفای به عهد لازم است چه طرف عهد، مسلمان باشد چه کافر، ادای امانت واجب است چه مستودِع و مستأمِن مسلمان باشد و چه کافر.
روایت دوم که عمربنابی حفص از امام ششم (سلام الله علیه) نقل میکند این است که «اتقوا الله و علیکم باداء الامانه الی مَنِ ائتَمَنَکم» آنگاه فرمود: «فلو انّ قاتل علیٍّ ائتَمَنَنی علی امانةٍ لاٴدَّیتُها الیه»؛ اگر ابنملجم ملعون ـ آن کسی که حضرت امیر (سلام الله علیه) را به شهادت رساند ـ مرا در مالی امین کند من آن امانت او را برمیگردانم، گرچه فعل آن حضرت اینکه فرمود من این کار را میکنم دلیل بر وجوب نیست، شاید رجحان باشد؛ اما اینکه فرمود: «اتقوا الله و علیکم باداء الامانة الی مَن ائتَمَنکم» بعد مثال، ذکر فرمود معلوم میشود «من ائتمن» مطلق است، برای آنکه کسی مبادا ادعای انصراف بکند نمونه بارز را ذکر کرده است که ادای امانت، نسبت به مؤتِمن و مستأمِن واجب است ولو آن شخص، قاتل علیبنابیطالب (سلام الله علیه) باشد.
روایت سوم که باز از امام ششم (سلام الله علیه) است این است که فرمود: «احبَبتُمونا و ابغَضَنا الناس»؛ شما محب ما بودید دیگران مبغض ما، تا اینجا که فرمود: «فاتقوا الله فانَّکم فی هُدنَةٍ»؛ شما الآن در دار سلامت به سر میبرید «و ادّوا الامانة فاذا تَمَیَّزَ الناسُ ذهبَ کلُّ قومٍ بَهواهُم و ذهبتُم بالحقِّ ما اطَعتُمُونا»؛ شما فعلاً امانتها را ادا کنید روزی که مثلاً گفته میشود ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ در قیامت یا روز ظهور حضرت (سلام الله علیه) هر کسی به دنبال هوس خود میرود ولی شما با حق همراهید، مادامی که مطیع ما باشید «الی أن قال (علیه السلام) فاتقوا الله و ادّوا الامانةَ الی الاٴسودِ و الاٴبیضِ و ان کان حَروریاً و ان کان شامیا» ذکر افراد حروری و شامی که مصادیق بارز ناصبیناند، نشان میدهد با اینکه مال ناصب به منزله کافر حربی است فیء مسلمین است در اینجا بالخصوص خارج شده است.
روایت چهارم باز رسیده است که [فردی از امام ششم (علیه السلام) پرسید] «الناصبُ یَحِلّ لی اغتِیالُه» آیا من میتوانم مال ناصب را مکراً و خدعةً بگیرم؟ «قال (علیه السلام) ادِّ الامانة الی مَنِ ائتَمَنَک و ارادَ منک النصیحة ولو الی قاتل الحسین (علیه السلام)»؛ فرمود: گرچه ناصبی است؛ اما اگر مستودِع بود مالی را به عنوان ودیعت نزد تو گذاشت تو در این امانت خیانت نکن ولو ناصبی باشد.
روایت پنجم باز از امام صادق (سلام الله علیه) است «قال قلتُ له رجلٌ من مَوالیک یَستَحلُّ مالَ بنی امیة و دمائَهم و انه وقعَ لهم عندَه ودیعةٌ»؛ به حضرت عرض کرد که یکی از شیعیان شما خون و مال امویان را حلال میشمارد و مال امانی و ودعی از اموی به دست این شیعه شما رسیده است، تکلیف چیست؟ «فقال ادّوا الامانة الی اهلها و ان کانوا مجوساً فان ذلک لا یکون حتی یقوم قائمنا فَیُحِلُّ و یُحَرِّمُ»؛ تا که حضرت ظهور بکند آن وقت است که بعضی از چیزها را تحلیل میکند به عنایت الهی بعضی از چیزها را تحریم میکند، آنگاه آن حکم معلوم میشود حکم ولایی است، آن وقت در زمان حضرت به دستور خود حضرت این احکام مشخص خواهد شد ولی تا آن حضرت ظهور نکرده است ادای امانت واجب است ولو نسبت به مجوسی.
روایت ششم، امام صادق (سلام الله علیه) از حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل میکند که امیرالموٴمنین (علیه السلام) فرمود: «ادّوا الامانةَ ولو الی قاتلِ وُلدِ الاٴنبیاء»؛ اگر کسی فرزندان پیغمبر را هم شهید بکند چنین کسی امانتی را به شما بسپارد، شما در آن امانت خیانت نکنید.
روایت هفتم از امام ششم (سلام الله علیه) است که «انّ الله عزّ وجل لم یَبعَث نبیاً الا بصدقِ الحدیث و اداءِ الامانة الی البَرِّ و الفاجر» یعنی این نه تنها حکم بینالمللی اسلام است، حکم بینالمللی همه ادیان و انبیاست؛ هر پیامبری که آمده مسئله ادای امانت را تعلیم کرده است.
روایت هشتم عماربنمروان از امام ششم (سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت در وصیتش اینچنین فرمود «اعلم انَّ ضارب علیٍ (علیه السلام) بالسیف و قاتلَه لَوِ ائتَمَنَنی و استَنصَحَنی و استَشارَنی ثم قبِلتُ ذلک منه لاٴَدَّیتُ الیه الامانة»؛ اگر قاتل علیبنابیطالب (سلام الله علیه) مؤتِمن باشد، مرا امین قرار بدهد و از من نصیحت طلب کند و با من مشورت کند من خیانت نمیکنم، این البته چون حکم خاص است یک قضیه خاص است، فرمود من این کار را نمیکنم از آن اطلاق وجوب استفاده نمیشود؛ اما تأیید میکند که این حکم جا برای انصراف نیست نمیشود گفت از ادله منصرف است.
روایت نهم از امام هفتم (علیه السلام) سؤال شده است از «رجلٍ» که «استَودَعَ رجلاً مالاً له قیمةٌ و الرجلُ الذی علیه المال رجلٌ مِن العرب یَقدِرُ علی ان لا یعطِیَه شیئاً و لا یَقدِرُ له علی شیء و الرّجل الذی استَودَعَه خبیثٌ خارجیٌ فلم اَدَع شیئاً»؛ به امام هفتم عرض کرد که کسی مالی را به عنوان ودیعت نزد یک مرد عرب گذاشت، سؤال نکرد که این از موالی شما است و مانند آن، فرمود کسی مالی را نزد عربی گذاشت این امین، در کمال قدرت است و هر کاری هم بخواهد از دست او برمیآید، آن مؤتمن آن قدرت را ندارد که بتواند با فشار مالش را بگیرد و از طرفی هم «خارجیٌ خبیث» همه رذایل را داراست و این هم این امین ترسی ندارد آیا مال را برگرداند یا نه؟ حضرت فرمود: «فقال لی قل له»؛ به من فرمود که به آن مرد امین مقتدر بگو «یَرُدُّ علیه»؛ مال را برگرداند، نگوید این مؤتمن، ضعیف است از نظر عقیده و عمل هم فاسد و خبیث «یَرُدَّ علیه فانّه ائتَمَنَه علیه بَاٴمانَةِ الله»؛ این شخص او را به امانت الهی امین کرد یعنی وقتی کسی مالی را به امین میسپارد با حکم خدا میسپارد، چون با حکم خدا سپرد این موظّف است برابر حکم خدا امتثال کند. آنگاه ذیلی دارد که آن ذیل، مربوط به اصل مسئله امانت در خصوص مقام ما نیست.
روایت دهم هم این است که «استَودعنی رجلٌ مِن موالی آل مروان الفَ دینار فغاب فلم ادرِ ما اصنَعُ بالدنانیر فاتیتُ ابا عبدالله (علیه السلام) فذکرتُ ذلک له و قلتُ له انت احق بها فقال لا ان ابی کان یقول انما نحن فیهم بمنزلة هدنةٍ نُؤدّی امانتَهم و نُرَدُّ ضالَّتَهم و نقیم الشهادة لهم و علیهم فاذا تَفَرَّقَتِ الاهواء لم یَسَع احداً المُقامُ»؛ این کسی آمده حضور امام ششم عرض کرد که کسی از آل مروان هزار دینار مال به من امانت داده و رفته من نفهمیدم چه کنم؟ به حضرت عرض کردم که آنکه شما سزاوارترید خدمت شما تقدیم کنم، فرمود نه پدرم امام باقر (سلام الله علیه) «کان یقول» این «کان یقول» یعنی سنتش این بود، خیلی از موارد میفرمود که ما با آنها فعلا ًدر یک زندگی مسالمتآمیز داریم موظّفیم این حقوق بینالمللی را رعایت کنیم، مال اینها نزد ماست بدهیم امانتشان را بدهیم، خیانت نکنیم و مانند آن.
روایت یازدهم هم این است که همه ائمه (علیهم السلام) صدق حدیث و اجتهاد و ادای امانه و امثال ذلک را دارند.
روایت دوازدهم این است که امام ششم فرمود: «ادّوا الامانة ولو الی قاتل الحسین بن علی (علیه السلام)»
روایت سیزدهم ابو حمزه ثمالی از امام سجاد نقل کرده است که امام سجاد به شیعیانش فرمود: «علیکم باداء الامانة فوالذی بعث محمداً بالحق نبیا لو انَّ قاتل ابی الحسینابن علی (علیهما السلام) ائتَمَنَنی علی السیف الذی قتَلَهُ به لأدَّیتُه الیه»؛ اگر قاتل پدرم همان شمشیری که با آن شمشیر پدرم (صلوات الله و سلامه علیه ) را شهید کرد به من امانت بدهد، من برمیگردانم.
روایت چهاردهم هم این است که «ادّوا الفریضة و الاٴمانة الی مَنِ ائتَمَنَکم ولو الی قَتَلَةِ اولادِ الانبیاء(علیهم السلام)» باب بعدی هم تحریم خیانت است .
نقد و نظر صاحب جواهر در مسئله رد امانت
نوع فقها فتوا دادند که ادای امانت نسبت به کافر و مسلمان یکسان و واجب است، از محقّق در شرایع و قبل از او و بعد از او نگرانی مرحوم صاحب جواهر ظاهراً نگرانی واردی نیست، ایشان میگویند در برابر این ادّلهای که آمده اموال الناصبین یا کفار فیء مسلمیناند باید چه کرد؟ باید یکی از دو راه را رفت و هر دو دشوار است یا باید بگوییم اینجا نمیشود تملّک کرد، در سایر موارد میشود تملّک کرد اینجا نمیشود تملّک کرد، یا نه اینجا هم میشود تملک کرد وضعاً مِلک انسان میشود ولی تکلیفاً باید برگرداند، التزام به هر دو راهِ علاج صعب است. آنگاه بعضی از این روایات را شاهد قرار میدهد که آن کافر حربی محترمالمال حساب دیگری دارد، برای اینکه حضرت فرمود: «اٴَنّا معهم فی دارُ هدنة» اما آن کافر حربی غیر محترمالمال را شامل نمیشود، بنابراین اگر اجماعی در کار نبود ما میتوانستیم در وجوب رد امانت نسبت به کافر حربی غیر محترمالمال مناقشه کنیم ولی خب، ظاهراً اجماع در کار است و هیچ کس مخالف مسئله نیست، مگر جناب ابی الصلاح حلبی صاحب الکافی فی الفقه این خلاصه فرمایش مرحوم صاحب جواهر .
و این فرمایش ناتمام است، برای آنکه با بودن این همه روایات در مسئله اجماعی نمیتواند در کار باشد. این اجماع نه تنها محتملالمدرک است، بلکه مظنونالمدرک است این آقایان از روایت اینچنین فهمیدند نه اینکه منهای این روایات یک اجماع تعبّدی کاشف از نصی باشد که به نسلهای دیگر نرسیده و مجمعین به استناد آن فتوا دادند. بنابراین هیچ اعتمادی به این اجماع نیست؛ منتها به فهم این آقایان باید احترام گذاشت که از این روایات خوب فهمیدند، روایات سیاقش آبی از آن است که ما بگوییم «الا امانة» اگر هم مسئله فیء مسلمین و امثال ذلک مطرح است «قد خصص باداء الامانة» مسئله وجوب ادای امانه و حرمت خیانت خصوصیتی دارد که مخصّص آن اطلاقات میتواند باشد، آن روایات که نیامده بگوید در مسئله ادای امانت میتوانید فیء خودتان قرار بدهید مطلقاتی است، اگر عموم یا اطلاقی در آن روایات هست تخصیصش به مسئله ادای امانت سهل است، در مسئله ادای امانت اینچنین هستند لسان این روایات هم آبی از تخصیص است و جناب ابیالصلاح (رضوان الله علیه) در الکافی فی الفقه وقتی این فتوا میدهد آن هم میگوید به امام مسلمین برگردانند. خب، اگر ایشان نخواست به این روایات عمل کند به همان اساس «فیء للمسلمین» میخواست عمل کند، دیگر لازم نبود به امام مسلمین برگردد که.
تبیین نظر مرحوم ابن الصلاح در مورد مسئله رد امانت
فرمایش مرحوم ابیالصلاح در کتاب شریف الکافی فی الفقه در بحث ودیعه این است «و إن کان المودعُ لا یَملِکُ الودیعةَ او لایَصِحُّ منه الایداع کلغاصب و الکافر الحربی فعلی المودعَ أن یحملَ ما أودعَه الحربی الی سلطان الاسلام العادل (علیه السلام) و یَرُدَّ المغصوب الی مستحقِّه»؛ اگر آن مودع و مستودِع، غاصب بود مال مغصوبی را به امانت گذاشت، شخص ودعی این مال مغصوب را به غاصب برمیگرداند و اگر آن مودِع، کافر بود این مال امانی را به زمامدار اسلام برمیگرداند که به حکومت اسلامی برسد اولاً این تعبیر جناب ابیالصلاح این است که اگر امانتگذار، مالک نبود یا ایداع از او صحیح نبود مثل کافر خب، کافر مالک نیست؟ یعنی معامله با کافر باطل است؟ کافر ایداع او صحیح نیست یعنی مال کافر، نظیر مباحات اولیه است یا اگر کسی توانست مال او را بگیرد معصیت نکرد، کافر مالک نمیشود چیزی را یا اگر مالک شد بعد از تملک، فیء مسلمین است یعنی مباحات اولیه است یا نه اگر او آثار وضعی بار کرد صحیح است و اگر مال او به دست شما رسید هم لازم نیست برگردانید، بعد از رسیدن به دست شما آن صاحب اصلی بر اساس حکم ولایی حکم به حلیّت کرده است، اصل آن مبنا درست نیست که او «لایصح منه الایداع» و اگر این مبنا هم درست باشد جناب ابیالصلاح فتوا نداده است که حالا خیانت جایز است، اگر براساس آن روایات باشد که «خذ مالَ الناصب حیث وَجَدتَ وابعَث الینا بالخمس» آن معیار باشد خب، مال خود ودعی است، نباید به نظام اسلامی برگرداند.
غرض این است که در بین فقها یک نفر مخالف است و آن هم جناب ابیالصلاح (رضوان الله علیهم اجمعین) آن هم مخالفتش هم با این مبناست، پس اجماعی در کار نیست که مرحوم صاحب جواهر بفرماید اگر اجماع نبود ما مناقشه میکردیم این اجماع نه تنها محتملالمدرک است، بلکه مظنونالمدرک است و این روایات، مخصص آن اطلاقات اولیه است و جا برای مناقشه نیست.
«و الحمد لله رب العالمین» نمایش بیشتر
تاکنون نظری ثبت نشده است