- 97
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 77 و 78 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 77 و 78 سوره آلعمران"
شرط وجوب رعایت تعهدات بین المللی اسلام
طرفینی بودن وجوب عمل به تعهدات بین المللی
چگونگی سرپیچی علمای اهل کتاب از مسیر الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ ِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ﴿77﴾ وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿78﴾
شرایط وجوب وفای به عهد و پیمان
تتمه بحثی که مربوط به آیهٔ عهد است این است که هرگونه عهدی خواه بین دو شخص، شخص حقیقی، خواه بین دو شخصیت حقوقی، خواه بین یک شخص حقیقی و شخصیت حقوقی منعقد بشود واجب الوفاست، مگر اینکه شرطی برخلاف مقتضای عقد باشد یا شرطی مخالف کتاب و سنّت باشد یا شرطی حلالی را حرام کند و حرامی را حلال و مانند آن. به استثنای این شروط یاد شده اصل شرط، خواه بین شخصیتهای حقیقی، خواه بین شخصیتهای حقوقی یا متناوب بسته بشود واجب الوفاست.
شرط وجوب رعایت تعهّدات بینالمللی اسلام
مطلب دوم آن است که به استناد همین مطلب شرایطی که بین دولت اسلامی و غیر اسلامی برگزار میشود و منعقد میشود نباید مخالف کتاب و سنت و محلّل حرام و محرّم حلال و مانند آن باشد، لذا در مهادنه و صلح و قرار داد و قطعنامههایی که دولت اسلامی با غیر اسلامی امضا میکند، این از آن شرایط معتبر و مهم است که نباید چیزی امضا بشود که خلاف کتاب و سنّت باشد. گفتند اظهار معاصی در کشورهای اسلامی علنی نشود یعنی انجام معاصی به طور علن را اجازه ندهند یا ساختن مراکز ضد دین را اجازه ندهند و مانند آن یا اگر گفتند هر کسی از اهل آن کشور آمد ما برگردانیم هر کس از ما آمد نزد شما، شما برگردانید درباره خصوص زنهای مسلمان گفتند این شرط برخلاف شرع است یعنی اگر دولت اسلامی با غیر اسلامی معاهدهای بست که اگر کسی از ما به طرف شما پناهنده شد شما به ما برگردانید، از شما به ما پناهنده شد ما برگردانیم. این را گفتند اگر یک زن مسلمانی از کشور کفر، شوهر غیر مسلمانش را رها کرد و اسلام آورد و به کشور اسلامی پناهنده شد، کسی حق ندارد او را دوباره برگرداند، چون این شرط برخلاف کتاب خداست، زیرا آیه ده سوره «ممتحنه» این¬چنین میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ﴾؛ اگر زنهایی از کشور منطقه کفر به مدینه آمدند به عنوان هجرت، اینها را بیازمایید ﴿اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ﴾؛ شما نمیدانید ولی خدا به ایمان اینها عالمتر است. اگر با امتحان معلوم شد که اینها مؤمناند و مسلمان: ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفّارِ﴾؛ اینها را دیگر برنگردانید به مکه ولو شوهرهای اینها در مکهاند چرا، چون زن مسلمان برای شوهر کافر حلال نیست و شوهر کافر هم برای زن مسلمان حلال نیست: ﴿لا هُنَّ حِلُّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ تا آخر، البته خسارتهای مالی را بپردازید؛ اما خود این زن مسلمان را بخواهید برگردانید این خلاف کتاب است و همچنین نقطه مقابل او، اگر کسی خلافی کرد قتلی کرد جنایتی کرد و خواست به کشور دیگر پناهنده بشود، چون حقوق مسلّم مسلمین بر عهده اوست، نمیشود خون آن کسی که مهدورالدم است و خونهای بیگناهی را ریخت او را امان داد، چون چنین کسی حق مردم بر عهده اوست، این یک مطلب که شرط، اگر مخالف کتاب و سنّت بود نافذ نیست و مطلب اول آن بود که شرط ـ چه بین شخصیتهای حقیقی چه حقوقی ـ اگر مخالف کتاب و سنّت نبود، لازم است.
مطلب سوم آن است که آن کسی که این شرایط را تنظیم میکند و این عهد را امضا میکند ولیّ مسلمین و امام مسلمین است، اگر قبل از پیروزی انقلاب بین دولت ایران و کشورهای دیگر میثاقی بسته بود آن ممضیٰ نیست، مگر اینکه ولّی مسلمین امضا بکند، این سه مطلب.
مسئله چهارم این است که ما یک چنین قرارداد این چنینی با کشورهای دیگر نداریم که اگر کسی اینجا جنایتی کرد و پناهنده شد ـ در حالی که مهدورالدم است ـ آنجا برود و محقون¬الدم بشود.
طرفینی بودن وجوب عمل به تعهّدات بین¬المللی
مطلب پنجم این است که رعایت عهد، نظیر واجبهای تعبّدی یک جانبه نیست که حفظ عهد واجب است بر ما «کائناً ما کان»، بلکه در قرآن کریم چه در صورت «انفال» و چه در سورهٔ «توبه» هر دو طرف را تحدید کرد، محدود فرمود که در چه صورت وفای به عهد لازم است در چه صورت وفای به عهد لازم نیست، در آیه هفت سوره «توبه» فرمود ﴿فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾؛ مادامی که آنها حافظ عهدند و حافظ منافع شمایند، شما هم حافظ عهد و منافع آنها باشید، مادامی که آنها مستقیماند شما هم در استقامت حرکت کنید، این مفهومش آن است که اگر آنها منحرف شدند بر شما هم حفظ عهد لازم نیست و همین معنا را به صورت روشن در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بیان فرمود: ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ ؛ حالا لازم نیست که اول آنها خیانت کنند بعد شما نقض عهد کنید، همین که فهمیدید با هوش سیاسی که اینها میخواهند فریب به کار ببرند، با هوش سیاسی برای شما ثابت شده است که آنها میخواهند عهد شکنی کنند، طوری که راه راه عقلایی است نه خیال باطل، اگر در این حد هم است این قطعنامه و این عهد و صلحنامه را نزد اینها پرت کنید: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ﴾ یعنی عهد اینها را به طرف اینها پرت کنید ﴿عَلی سَواءٍ﴾ چطور بر شما حفظ عهد واجب است آنها با نیرنگ میخواهند نقض عهد کنند؟ آنها هم که به عهد وفا نمیکنند شما هم نکنید، این¬چنین نیست که حفظ عهد، نظیر بعضی از عقود که لازمٌ من طرفٍ و جائزٌ من طرفٍ آخر این¬چنین باشد، عقود گاهی لازم الطرفین است کالبیع ـ بیع غیر خیاری ـ یا جائزالطرفین است، نظیر هبه یا لازمٌ من طرفٍ و جائزٌ من طرفٍ آخر، نظیر بیع خیاری که خیار برای یک طرف است دیگری خیار ندارد، مسئله تعهد و اشتراء از آن عقودی نیست که لازمٌ من طرفٍ و جائزٌ من طرفٍ آخر باشد که یک طرف حق نقض داشته باشد دیگری حق نقض نداشته باشد، اینطور نیست.
تفاوت عهد و پیمان با وعده و وعید
پرسش: ...
پاسخ: این جزء کرائم اخلاق انبیاست نه اینکه بر دیگران واجب است، اصل وعده را خیلیها لازم الوفا ندانستهاند، چه رسد به حفظ همه حدودش، این وعده جزء کرائم اخلاق انبیاست که اگر وعده کردند وفا میکنند: «انا اهل بیت نری ما وَعَدنا علینا دَیناً» ؛ یکی از ائمه (علیه السلام) فرمود ما خاندان کسانی هستیم که وعدهای که به کسی دادیم خود را مدیون میدانیم «انا اهل بیت نری ما وَعَدنا علینا دَیناً» خب، اینها این¬چنیناند؛ اما برای توده مردم گفتند وفای به وعد واجب نیست، بر فرض هم واجب باشد حدودی دارد وعد، وعده غیر از عهد است وعده، یک نوید یک طرفه است، نظیر هبه؛ اما این عهد است.
در اینجا فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ این عهدنامه، این صلحنامه، این قطعنامه را به طرف اینها پرت کنید «نبذ» یعنی به دور انداخت، شما هم به دور اندازید «علی سواءٍ» همانطوری که آنها به دور انداختند شما هم به دور اندازید، چون ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ .
تمرّد و سرپیچی علمای اهل کتاب از معارف الهی
آیهای که فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ این ناظر به همان توطئه مشایخ سوء، علما و احبار و رهبان اهل کتاب است، نه برای توده اهل کتاب، توده اهل کتاب کاری به تحریف قرآن و تحریف تورات و انجیل و تفسیر به رأی و مانند آن ندارند. فرمود که تحقیقاً گروهی از اهل کتاب کسانیاند که زبانشان را به کتاب میپیچانند؛ زبان پیچی میکنند، این «لیّ» یعنی چیزی را پیچاندن و از گردونه و محور مستقیم خارج کردن و به دورانداختن و بیراهه بردن، این معنای لواست «لوا، یلوی» یعنی این، «لیّ الواجب یُحِلُّ عقوبَتَهُ» یعنی همین. از این معنا انسان که چیزی را بپیچاند و از صراط مستقیم به در ببرد به طور کنایهای میگویند سرپیچی کرد، گاهی میگویند زبان پیچی میکند؛ زبان را میپیچاند، نه یعنی واقعاً سر را میپیچاند یا زبان را میپیچاند ممکن است خیلی فصیح و بلیغ حرف بزند؛ اما چون دارد مطلب را از جای خود بیرون میکند و از مدار بیرون میبرد میگویند زبان پیچی کرد یا سرش را باید در پیشگاه حق خاضع کند، چون سر را در برابر حق خاضع نمیکند میگویند سرپیچی کرد، اینچنین نیست که حالا سر را بپیچاند که اینها هم دهنشان را نپیچاندند؛ اما چون با تفسیر به رأی معارف عهدین را از مدار خود خارج کردند [و] به میل خود به مردم ارائه دادند، گفتند اینها زبانپیچی میکنند. چه اینکه منافقین در برابر فرمان الهی، تمرّد و استکباری داشتند؛ اما قرآن تعبیر میکند اینها سرپیچی کردهاند. آیهٔ پنج سورهٔ «منافقون» این است که فرمود ﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ﴾؛ اینها سرپیچی میکنند یعنی سر را باید مستقیم در پیشگاه حق، خاضع کرد اینها سر را از این مدار بیرون میبرند جای دیگر میبرند، نه اینکه واقعاً سر را بپیچانند یا در موارد دیگر که میفرماید: ﴿لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ﴾ در آنگونه از موارد، باز سخن از زبان پیچی کردن است. آیه 46 سوره «نساء» این است ﴿مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ﴾؛ اینها با زبان دارند حرف را میپیچانند، این حرف پیچی، زبان پیچی، دهن ¬کجی این تعبیرات کنایهای است وگرنه آنها که بدرفتاری میکنند [و] سخن بد میگویند، دهان را کج نمیکنند ولی وقتی حرف غیرمستقیم از دهان بیرون آمد میگویند دهن کجی کرد سرکشی کرد، نظیر حیوانی که در اختیار راکب نیست وگرنه سری بکشانند یا سری بپیچانند یا دهان را کج کنند یا زبان بپیچانند این¬چنین نیست، اینکه میفرماید: ﴿لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ﴾؛ زبانپیچی میکنند یا ﴿لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ﴾ سرپیچی میکنند یعنی این سر را که در راه مستقیم که خضوع در برابر حق است باید به کار ببرد، به کار نمیبرد و هکذا در زبان.
چگونگی سرپیچی علمای اهل کتاب از مسیر الهی
پرسش: ...
پاسخ: به چه معنا میپیچانند؟ پیچاندنی در کاری نیست یعنی از مسیر مستقیمش که حقگویی است منحرف میکنند وگرنه منافقین حرفشان این است آیهٔ یک به بعد سورهٔ «منافقون» این است ﴿إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ﴾ یک چنین حرفی را زدند ﴿وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ و هکذا سایر حرفهای اینها؛ اما زبان پیچی اینها به آن است که درست حرف نمیزنند [و] دروغ میگویند؛ حرفشان با قلبشان مطابق نیست میگویند ما شهادت میدهیم که تو پیامبری شهادت نمیدهند این زبان که باید مطابق با قلب باشد اینها مخالف با قلب زبان را حرکت میدهند خیلی فصیح هم حرف میزنند، در نحوه حرف زدن آنها هم طوری است که فرمود: ﴿وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ خیلی با تحلیل و خیلی هم فصیح و بلیغ سخن میگویند، وقتی حرف میزنند تو گوش به حرفهایشان میدهی، حرفهایشان تقریباً طوری جاذبه دارد که مستمع را جذب میکند، بدون پیچش دهان و زبان ﴿وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ سر را هم نمیپیچانند ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾ اما وقتی نسبت به امتثال فرمان حق رسید، خضوع نمیکنند سرپیچی میکنند.
چگونگی تحریف کتب الهی توسط اهل کتاب
خب، پس ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا ﴾ که ﴿ یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ چون دهانپیچی میکنند آنچه از دهان اینها درمیآید کتاب خود اینها است نه کتاب الله، حالا معلوم میشود که چرا در این آیه سه بار کلمه کتاب تکرار شد و دوبار کلمه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ تکرار شد و بار آخر هم تکذیب اینها بازگو شد، فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ دهان را به کتاب میپیچانند یعنی این کتابی که محصول فکر خودشان است این کتاب کتاب آسمانی و کتاب الله نیست دهان را با کتاب خودشان میپیچانند چون آنچه از زبان اینها درآمد کتاب اینهاست نه کتاب خدا، چرا اینچنین میکنند؟ ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ تا شما فکر کنید آنچه را اینها بیان میکنند کتاب الله است ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ این ﴿ الْکِتابِ﴾ دوم غیر از ﴿ الْکِتابِ﴾ اول است آن ﴿ الْکِتابِ﴾ اول همان است که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ﴾ این ﴿ الْکِتابِ﴾ دوم یعنی کتاب الله، آن کتاب اول را خود تنظیم کردند و نوشتند این کتاب دوم کتاب الله است، زبان را طوری میپیچانند که تو خیال بکنی دارند همان کتاب الله را میخوانند یا کتاب الله را تفسیر میکنند ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ یعنی آنچه را که اینها با زبانپیچی به شما ارائه میدهند کتاب الله نیست فقط کتاب خودشان است. خب، کتاب دو تا نسبت دارد یک نسبت به خودش که این کتاب حق است کتاب الله است باطل در او نیست و مانند آن، یکی اینکه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده کاتباش الله است [و] مکلماش الله است. پس این کتاب، حق است و کلمات، حق است؛ یکی اینکه مکلم این کلمات و کاتب این کلمات خداست اینها از هر دو راه، منافقانه دهنپیچی میکنند هم میگویند این کتاب است یعنی آن کتاب معهود و کتاب حق هم میگویند این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است، حقی است که ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ خدا هم میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: حالا هر سه کتاب همین طور است، هر سه به معنی مکتوب است؛ منتها وقتی که دارند میخوانند میگویند این از کتاب الله است ولی گذشته از اینکه فکر میکردند این همان کتاب معهود است، میگفتند این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ هم است، خدا میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این با دهانپیچی علما و احبار و رهبان یهود تنظیم شد از نزد خدا نیست ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ اینها عالمانه بر خدا دروغ میبندند.
عدم انتساب تحریف کتب آسمانی به خداوند
نکتهای که در این ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده ـ بالقول¬المطلق ـ این است که نظیر همان آیه سوره «نساء» که ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ در آنجا فرمود گرچه همه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است؛ اما حسنه من الله است و سیئه من نفسک است. در اینجا هم جنبه سیئه بودن را میگوید ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ نیست، نظیر آن سیئات نیست که بگوییم ریشهاش از خداست، البته ریشه هر کاری از خداست. بیانذلک این است که یک وقت نسیمی میوزد، این نسیم وقتی بر بوستان میوزد بوی خوب را به همراه دارد [و] وقتی بر کنیف میوزد بوی بد را، اینجا چند تا حرف صادق است یکی اینکه بگوییم «کلٌ من عندالله» این درست است، یکی اینکه بگوییم این بوی خوب هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است هم من الله این هم درست است. سوم اینکه بگوییم این بوی بد، گرچه ریشهاش ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است برای اینکه اگر خدا نسیمی نمیفرستاد بویی ظهور نمیکرد؛ اما بدی این بو از کنیف است [و] من الله نیست، این هم درست است. این سه مطلب را در سوره «نساء» دارد که ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ بعد میفرماید: ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ یعنی هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است هم من الله ﴿وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ یعنی گرچه ریشهاش ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است، نظیر نسیم؛ اما ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است ولی من الله نیست، در اینجا میفرماید این جنبه سیئه بودنش هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ نیست این کار سیئه¬ای است که از هوا و هوس شما نشئت گرفته، ما آنچه را که به شما دادیم علم بود نه جابه جا کردن، ما به شما قدرت تکلم دادیم نه جا به جا کردن، اینکه جا به جا کردید دهان پیچی کردید [و] حق را باطل و باطل را به لباس حق درآوردید، این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ نیست تورات «من عند الله» است نه تنها﴿و ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ بلکه ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ اینها تکرار نیست که ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ بعد ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این¬چنین نیست که ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ تکرار همان ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ باشد، این¬چنین نیست [بلکه] یک ارتباط با فعل دارد یک ارتباط با فاعل، آنها خواستند با دهان پیچی بگویند این جزء تورات است، فرمود این تورات نیست. خواستند بگویند ریشهاش از خداست، میفرماید ریشهاش هم از خدا نیست ما به شما علم دادیم که علم بدبو نبود شما آمدید در این کنیف این را به صورت لیّ و دهان پیچی، تحریف کردید کتاب خدا را. پس ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ پس اینگونه از سیئات، هم من نفسک است هم من عندک است، حسنات هم من الله است هم من عندالله، سیئات نه تنها من الله نیست ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ هم نیست، حالا این را مطالعه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
شرط وجوب رعایت تعهدات بین المللی اسلام
طرفینی بودن وجوب عمل به تعهدات بین المللی
چگونگی سرپیچی علمای اهل کتاب از مسیر الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ ِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ﴿77﴾ وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿78﴾
شرایط وجوب وفای به عهد و پیمان
تتمه بحثی که مربوط به آیهٔ عهد است این است که هرگونه عهدی خواه بین دو شخص، شخص حقیقی، خواه بین دو شخصیت حقوقی، خواه بین یک شخص حقیقی و شخصیت حقوقی منعقد بشود واجب الوفاست، مگر اینکه شرطی برخلاف مقتضای عقد باشد یا شرطی مخالف کتاب و سنّت باشد یا شرطی حلالی را حرام کند و حرامی را حلال و مانند آن. به استثنای این شروط یاد شده اصل شرط، خواه بین شخصیتهای حقیقی، خواه بین شخصیتهای حقوقی یا متناوب بسته بشود واجب الوفاست.
شرط وجوب رعایت تعهّدات بینالمللی اسلام
مطلب دوم آن است که به استناد همین مطلب شرایطی که بین دولت اسلامی و غیر اسلامی برگزار میشود و منعقد میشود نباید مخالف کتاب و سنت و محلّل حرام و محرّم حلال و مانند آن باشد، لذا در مهادنه و صلح و قرار داد و قطعنامههایی که دولت اسلامی با غیر اسلامی امضا میکند، این از آن شرایط معتبر و مهم است که نباید چیزی امضا بشود که خلاف کتاب و سنّت باشد. گفتند اظهار معاصی در کشورهای اسلامی علنی نشود یعنی انجام معاصی به طور علن را اجازه ندهند یا ساختن مراکز ضد دین را اجازه ندهند و مانند آن یا اگر گفتند هر کسی از اهل آن کشور آمد ما برگردانیم هر کس از ما آمد نزد شما، شما برگردانید درباره خصوص زنهای مسلمان گفتند این شرط برخلاف شرع است یعنی اگر دولت اسلامی با غیر اسلامی معاهدهای بست که اگر کسی از ما به طرف شما پناهنده شد شما به ما برگردانید، از شما به ما پناهنده شد ما برگردانیم. این را گفتند اگر یک زن مسلمانی از کشور کفر، شوهر غیر مسلمانش را رها کرد و اسلام آورد و به کشور اسلامی پناهنده شد، کسی حق ندارد او را دوباره برگرداند، چون این شرط برخلاف کتاب خداست، زیرا آیه ده سوره «ممتحنه» این¬چنین میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ﴾؛ اگر زنهایی از کشور منطقه کفر به مدینه آمدند به عنوان هجرت، اینها را بیازمایید ﴿اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ﴾؛ شما نمیدانید ولی خدا به ایمان اینها عالمتر است. اگر با امتحان معلوم شد که اینها مؤمناند و مسلمان: ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفّارِ﴾؛ اینها را دیگر برنگردانید به مکه ولو شوهرهای اینها در مکهاند چرا، چون زن مسلمان برای شوهر کافر حلال نیست و شوهر کافر هم برای زن مسلمان حلال نیست: ﴿لا هُنَّ حِلُّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ تا آخر، البته خسارتهای مالی را بپردازید؛ اما خود این زن مسلمان را بخواهید برگردانید این خلاف کتاب است و همچنین نقطه مقابل او، اگر کسی خلافی کرد قتلی کرد جنایتی کرد و خواست به کشور دیگر پناهنده بشود، چون حقوق مسلّم مسلمین بر عهده اوست، نمیشود خون آن کسی که مهدورالدم است و خونهای بیگناهی را ریخت او را امان داد، چون چنین کسی حق مردم بر عهده اوست، این یک مطلب که شرط، اگر مخالف کتاب و سنّت بود نافذ نیست و مطلب اول آن بود که شرط ـ چه بین شخصیتهای حقیقی چه حقوقی ـ اگر مخالف کتاب و سنّت نبود، لازم است.
مطلب سوم آن است که آن کسی که این شرایط را تنظیم میکند و این عهد را امضا میکند ولیّ مسلمین و امام مسلمین است، اگر قبل از پیروزی انقلاب بین دولت ایران و کشورهای دیگر میثاقی بسته بود آن ممضیٰ نیست، مگر اینکه ولّی مسلمین امضا بکند، این سه مطلب.
مسئله چهارم این است که ما یک چنین قرارداد این چنینی با کشورهای دیگر نداریم که اگر کسی اینجا جنایتی کرد و پناهنده شد ـ در حالی که مهدورالدم است ـ آنجا برود و محقون¬الدم بشود.
طرفینی بودن وجوب عمل به تعهّدات بین¬المللی
مطلب پنجم این است که رعایت عهد، نظیر واجبهای تعبّدی یک جانبه نیست که حفظ عهد واجب است بر ما «کائناً ما کان»، بلکه در قرآن کریم چه در صورت «انفال» و چه در سورهٔ «توبه» هر دو طرف را تحدید کرد، محدود فرمود که در چه صورت وفای به عهد لازم است در چه صورت وفای به عهد لازم نیست، در آیه هفت سوره «توبه» فرمود ﴿فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾؛ مادامی که آنها حافظ عهدند و حافظ منافع شمایند، شما هم حافظ عهد و منافع آنها باشید، مادامی که آنها مستقیماند شما هم در استقامت حرکت کنید، این مفهومش آن است که اگر آنها منحرف شدند بر شما هم حفظ عهد لازم نیست و همین معنا را به صورت روشن در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بیان فرمود: ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ ؛ حالا لازم نیست که اول آنها خیانت کنند بعد شما نقض عهد کنید، همین که فهمیدید با هوش سیاسی که اینها میخواهند فریب به کار ببرند، با هوش سیاسی برای شما ثابت شده است که آنها میخواهند عهد شکنی کنند، طوری که راه راه عقلایی است نه خیال باطل، اگر در این حد هم است این قطعنامه و این عهد و صلحنامه را نزد اینها پرت کنید: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ﴾ یعنی عهد اینها را به طرف اینها پرت کنید ﴿عَلی سَواءٍ﴾ چطور بر شما حفظ عهد واجب است آنها با نیرنگ میخواهند نقض عهد کنند؟ آنها هم که به عهد وفا نمیکنند شما هم نکنید، این¬چنین نیست که حفظ عهد، نظیر بعضی از عقود که لازمٌ من طرفٍ و جائزٌ من طرفٍ آخر این¬چنین باشد، عقود گاهی لازم الطرفین است کالبیع ـ بیع غیر خیاری ـ یا جائزالطرفین است، نظیر هبه یا لازمٌ من طرفٍ و جائزٌ من طرفٍ آخر، نظیر بیع خیاری که خیار برای یک طرف است دیگری خیار ندارد، مسئله تعهد و اشتراء از آن عقودی نیست که لازمٌ من طرفٍ و جائزٌ من طرفٍ آخر باشد که یک طرف حق نقض داشته باشد دیگری حق نقض نداشته باشد، اینطور نیست.
تفاوت عهد و پیمان با وعده و وعید
پرسش: ...
پاسخ: این جزء کرائم اخلاق انبیاست نه اینکه بر دیگران واجب است، اصل وعده را خیلیها لازم الوفا ندانستهاند، چه رسد به حفظ همه حدودش، این وعده جزء کرائم اخلاق انبیاست که اگر وعده کردند وفا میکنند: «انا اهل بیت نری ما وَعَدنا علینا دَیناً» ؛ یکی از ائمه (علیه السلام) فرمود ما خاندان کسانی هستیم که وعدهای که به کسی دادیم خود را مدیون میدانیم «انا اهل بیت نری ما وَعَدنا علینا دَیناً» خب، اینها این¬چنیناند؛ اما برای توده مردم گفتند وفای به وعد واجب نیست، بر فرض هم واجب باشد حدودی دارد وعد، وعده غیر از عهد است وعده، یک نوید یک طرفه است، نظیر هبه؛ اما این عهد است.
در اینجا فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ این عهدنامه، این صلحنامه، این قطعنامه را به طرف اینها پرت کنید «نبذ» یعنی به دور انداخت، شما هم به دور اندازید «علی سواءٍ» همانطوری که آنها به دور انداختند شما هم به دور اندازید، چون ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ .
تمرّد و سرپیچی علمای اهل کتاب از معارف الهی
آیهای که فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ این ناظر به همان توطئه مشایخ سوء، علما و احبار و رهبان اهل کتاب است، نه برای توده اهل کتاب، توده اهل کتاب کاری به تحریف قرآن و تحریف تورات و انجیل و تفسیر به رأی و مانند آن ندارند. فرمود که تحقیقاً گروهی از اهل کتاب کسانیاند که زبانشان را به کتاب میپیچانند؛ زبان پیچی میکنند، این «لیّ» یعنی چیزی را پیچاندن و از گردونه و محور مستقیم خارج کردن و به دورانداختن و بیراهه بردن، این معنای لواست «لوا، یلوی» یعنی این، «لیّ الواجب یُحِلُّ عقوبَتَهُ» یعنی همین. از این معنا انسان که چیزی را بپیچاند و از صراط مستقیم به در ببرد به طور کنایهای میگویند سرپیچی کرد، گاهی میگویند زبان پیچی میکند؛ زبان را میپیچاند، نه یعنی واقعاً سر را میپیچاند یا زبان را میپیچاند ممکن است خیلی فصیح و بلیغ حرف بزند؛ اما چون دارد مطلب را از جای خود بیرون میکند و از مدار بیرون میبرد میگویند زبان پیچی کرد یا سرش را باید در پیشگاه حق خاضع کند، چون سر را در برابر حق خاضع نمیکند میگویند سرپیچی کرد، اینچنین نیست که حالا سر را بپیچاند که اینها هم دهنشان را نپیچاندند؛ اما چون با تفسیر به رأی معارف عهدین را از مدار خود خارج کردند [و] به میل خود به مردم ارائه دادند، گفتند اینها زبانپیچی میکنند. چه اینکه منافقین در برابر فرمان الهی، تمرّد و استکباری داشتند؛ اما قرآن تعبیر میکند اینها سرپیچی کردهاند. آیهٔ پنج سورهٔ «منافقون» این است که فرمود ﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ﴾؛ اینها سرپیچی میکنند یعنی سر را باید مستقیم در پیشگاه حق، خاضع کرد اینها سر را از این مدار بیرون میبرند جای دیگر میبرند، نه اینکه واقعاً سر را بپیچانند یا در موارد دیگر که میفرماید: ﴿لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ﴾ در آنگونه از موارد، باز سخن از زبان پیچی کردن است. آیه 46 سوره «نساء» این است ﴿مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ﴾؛ اینها با زبان دارند حرف را میپیچانند، این حرف پیچی، زبان پیچی، دهن ¬کجی این تعبیرات کنایهای است وگرنه آنها که بدرفتاری میکنند [و] سخن بد میگویند، دهان را کج نمیکنند ولی وقتی حرف غیرمستقیم از دهان بیرون آمد میگویند دهن کجی کرد سرکشی کرد، نظیر حیوانی که در اختیار راکب نیست وگرنه سری بکشانند یا سری بپیچانند یا دهان را کج کنند یا زبان بپیچانند این¬چنین نیست، اینکه میفرماید: ﴿لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ﴾؛ زبانپیچی میکنند یا ﴿لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ﴾ سرپیچی میکنند یعنی این سر را که در راه مستقیم که خضوع در برابر حق است باید به کار ببرد، به کار نمیبرد و هکذا در زبان.
چگونگی سرپیچی علمای اهل کتاب از مسیر الهی
پرسش: ...
پاسخ: به چه معنا میپیچانند؟ پیچاندنی در کاری نیست یعنی از مسیر مستقیمش که حقگویی است منحرف میکنند وگرنه منافقین حرفشان این است آیهٔ یک به بعد سورهٔ «منافقون» این است ﴿إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ﴾ یک چنین حرفی را زدند ﴿وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ و هکذا سایر حرفهای اینها؛ اما زبان پیچی اینها به آن است که درست حرف نمیزنند [و] دروغ میگویند؛ حرفشان با قلبشان مطابق نیست میگویند ما شهادت میدهیم که تو پیامبری شهادت نمیدهند این زبان که باید مطابق با قلب باشد اینها مخالف با قلب زبان را حرکت میدهند خیلی فصیح هم حرف میزنند، در نحوه حرف زدن آنها هم طوری است که فرمود: ﴿وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ خیلی با تحلیل و خیلی هم فصیح و بلیغ سخن میگویند، وقتی حرف میزنند تو گوش به حرفهایشان میدهی، حرفهایشان تقریباً طوری جاذبه دارد که مستمع را جذب میکند، بدون پیچش دهان و زبان ﴿وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ سر را هم نمیپیچانند ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾ اما وقتی نسبت به امتثال فرمان حق رسید، خضوع نمیکنند سرپیچی میکنند.
چگونگی تحریف کتب الهی توسط اهل کتاب
خب، پس ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا ﴾ که ﴿ یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ چون دهانپیچی میکنند آنچه از دهان اینها درمیآید کتاب خود اینها است نه کتاب الله، حالا معلوم میشود که چرا در این آیه سه بار کلمه کتاب تکرار شد و دوبار کلمه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ تکرار شد و بار آخر هم تکذیب اینها بازگو شد، فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ دهان را به کتاب میپیچانند یعنی این کتابی که محصول فکر خودشان است این کتاب کتاب آسمانی و کتاب الله نیست دهان را با کتاب خودشان میپیچانند چون آنچه از زبان اینها درآمد کتاب اینهاست نه کتاب خدا، چرا اینچنین میکنند؟ ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ تا شما فکر کنید آنچه را اینها بیان میکنند کتاب الله است ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ این ﴿ الْکِتابِ﴾ دوم غیر از ﴿ الْکِتابِ﴾ اول است آن ﴿ الْکِتابِ﴾ اول همان است که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ﴾ این ﴿ الْکِتابِ﴾ دوم یعنی کتاب الله، آن کتاب اول را خود تنظیم کردند و نوشتند این کتاب دوم کتاب الله است، زبان را طوری میپیچانند که تو خیال بکنی دارند همان کتاب الله را میخوانند یا کتاب الله را تفسیر میکنند ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ یعنی آنچه را که اینها با زبانپیچی به شما ارائه میدهند کتاب الله نیست فقط کتاب خودشان است. خب، کتاب دو تا نسبت دارد یک نسبت به خودش که این کتاب حق است کتاب الله است باطل در او نیست و مانند آن، یکی اینکه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده کاتباش الله است [و] مکلماش الله است. پس این کتاب، حق است و کلمات، حق است؛ یکی اینکه مکلم این کلمات و کاتب این کلمات خداست اینها از هر دو راه، منافقانه دهنپیچی میکنند هم میگویند این کتاب است یعنی آن کتاب معهود و کتاب حق هم میگویند این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است، حقی است که ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ خدا هم میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: حالا هر سه کتاب همین طور است، هر سه به معنی مکتوب است؛ منتها وقتی که دارند میخوانند میگویند این از کتاب الله است ولی گذشته از اینکه فکر میکردند این همان کتاب معهود است، میگفتند این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ هم است، خدا میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این با دهانپیچی علما و احبار و رهبان یهود تنظیم شد از نزد خدا نیست ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ اینها عالمانه بر خدا دروغ میبندند.
عدم انتساب تحریف کتب آسمانی به خداوند
نکتهای که در این ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده ـ بالقول¬المطلق ـ این است که نظیر همان آیه سوره «نساء» که ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ در آنجا فرمود گرچه همه ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است؛ اما حسنه من الله است و سیئه من نفسک است. در اینجا هم جنبه سیئه بودن را میگوید ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ نیست، نظیر آن سیئات نیست که بگوییم ریشهاش از خداست، البته ریشه هر کاری از خداست. بیانذلک این است که یک وقت نسیمی میوزد، این نسیم وقتی بر بوستان میوزد بوی خوب را به همراه دارد [و] وقتی بر کنیف میوزد بوی بد را، اینجا چند تا حرف صادق است یکی اینکه بگوییم «کلٌ من عندالله» این درست است، یکی اینکه بگوییم این بوی خوب هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است هم من الله این هم درست است. سوم اینکه بگوییم این بوی بد، گرچه ریشهاش ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است برای اینکه اگر خدا نسیمی نمیفرستاد بویی ظهور نمیکرد؛ اما بدی این بو از کنیف است [و] من الله نیست، این هم درست است. این سه مطلب را در سوره «نساء» دارد که ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ بعد میفرماید: ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ یعنی هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است هم من الله ﴿وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ یعنی گرچه ریشهاش ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است، نظیر نسیم؛ اما ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است ولی من الله نیست، در اینجا میفرماید این جنبه سیئه بودنش هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ نیست این کار سیئه¬ای است که از هوا و هوس شما نشئت گرفته، ما آنچه را که به شما دادیم علم بود نه جابه جا کردن، ما به شما قدرت تکلم دادیم نه جا به جا کردن، اینکه جا به جا کردید دهان پیچی کردید [و] حق را باطل و باطل را به لباس حق درآوردید، این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ نیست تورات «من عند الله» است نه تنها﴿و ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ بلکه ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ اینها تکرار نیست که ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ بعد ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این¬چنین نیست که ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ تکرار همان ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ باشد، این¬چنین نیست [بلکه] یک ارتباط با فعل دارد یک ارتباط با فاعل، آنها خواستند با دهان پیچی بگویند این جزء تورات است، فرمود این تورات نیست. خواستند بگویند ریشهاش از خداست، میفرماید ریشهاش هم از خدا نیست ما به شما علم دادیم که علم بدبو نبود شما آمدید در این کنیف این را به صورت لیّ و دهان پیچی، تحریف کردید کتاب خدا را. پس ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ پس اینگونه از سیئات، هم من نفسک است هم من عندک است، حسنات هم من الله است هم من عندالله، سیئات نه تنها من الله نیست ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ هم نیست، حالا این را مطالعه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است