- 102
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 78 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 78 سوره آلعمران"
تحریف کتب آسمانی، سنت علمای سوء یهود
چند ویژگی مهم کتاب های آسمانی
انتساب کلام خود به خداوند، بدترین ظلم علمای اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿78﴾
تحریف کتب آسمانی، سنت علمای سوء یهود
همانطوری که یک عده در خیانت مالی مطلبی را جعل کردند به خدا اسناد دادند افترائاً و گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ گروهی دیگر هم در تحریف معارف الهی یک سنّت سیّئهای را از خود به یاد گذاشتند. از تعبیرات این آیه که به صورت فعل مضارع که نشانه استمرار است تعبیر شد، برمیآید که سنّت سیّئه این گروه، ادامه این روش باطل بود، چون همهاش به عنوان﴿ یَقُولُونَ﴾، ﴿یَلْوُونَ ﴾ و امثال ذلک است، این یک مطلب.
چند ویژگی مهم کتابهای آسمانی
دوم اینکه کتابهای آسمانی دو فضیلت دارند که هر کدام بالمطابقه خود را اثبات میکند [و] بالالتزام دیگری را. یکی اینکه حقاند؛ یکی اینکه من عنداللهاند. اگر گفته شد این کتاب، حق است بالمطابقه حقیّت خود را اثبات میکند [و] بالالتزام ثابت میکند که من عندالله است و اگر گفته شد این کتاب، من عندالله است بالمطابقه، عندالله بودن را ثابت میکند [و] بالالتزام، حق بودن را. این دو وصف در همه کتابهای انبیای سلف (علیهم السلام) است، هم حق است [و] هم من عندالله. درباره قرآن کریم این دو وصف، جدای از هم ذکر شد گاهی گفته میشود ﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ﴾ یعنی این حقٌ فی نفسه و لازمه اینکه این حق است آن است که من عندالله است، چون در قرآن به صورت حصر بیان کرد که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ چیزی ممکن نیست که حق باشد و من عندالله نباشد. گاهی هم این دو صفت در کنار هم جمعاً ذکر میشود، نظیر این آیه که ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ یعنی هم ما حق فرستادیم، هم این کتاب، [بر] حق نازل شده است و این وصف مشترک همه کتابهاست. تورات کتابٌ «لا ریب فیه» و «من عندالله» است، لذا خداوند دربارهٴ تورات فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ﴾ «التوراة نورٌ فی نفسه نزل من عند نور السموات والارض»، «الانجیل نورٌ فی نفسه نزل من عند نور السموات والارض»، «القرآن نورٌ فی نفسه نزل من عند نور السموات و الارض» همه کتابهایی که انبیا آوردند با حفظ درجاتشان، این-چنین است.
تحریف کتب آسمانی و انتساب آن به خداوند توسط علمای اهل کتاب
کاری که گروهی از علمای سوء اهل کتاب کردند همین دو مطلب حق را به صورت دو نیرنگ اعمال کردند: یکی اینکه دست نویس خود را کتاب حق معرفی کردند؛ یکی اینکه میگفتند این من عندالله است، چیزی که خودشان نوشتند این را به جای کتابی که نور است به مردم معرفی کردند. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت آیهٴ 79 سورهٴ «بقره» این بود ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ﴾ پس آنچه را که خودشان نوشتند، گفتند این کتاب است یعنی همان کتاب حقّی است که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ بعد لازمه این که این کتاب حق است آن است که من عندالله باشد، آن لازم را هم بالصراحة گفتند، گفتند که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ لذا در آیهٴ محل بحث هر دو مطلب کنار هم ذکر شد تا هر کدام بالمطابقة خود را بفهماند و بالالتزام دیگری را، لذا فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ این ﴿بِالْکِتاب﴾ همان است که در آیهٴ 79 سورهٴ «بقره» بود که ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ﴾ آن ﴿الْکِتاب﴾ که خودشان نوشتهاند، نه آن «الکتاب» که خدا فرستاد و موسی آورده ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ اما طوری این را وانمود میکنند که شما گمان کنید این کتاب حق است ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ تا بپندارید که این همان کتابی است که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ . اگر گمان کردید که این همان کتابی است که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ لازمهاش آن است که من عندالله باشد و آنها به این لازم، تصریح میکنند و میگویند که ﴿هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است.
ردّ ادّعای باطل علمای سوء اهل کتاب توسط قرآن
قرآن کریم هم درباره آن کتاب مجعول و مکتوب به دست این علمای سوء نظر نفی دارد، میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ یعنی این کتابی که اینها «کتبوا بایدیهم» این همان کتابی که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ باشد نیست، بعد میرسند به مطلب دوم که گفتند ﴿هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ قرآن کریم میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ یعنی تورات «کتابٌ حق، انزله الله» این کتاب دست نویس علمای سوء «کتابٌ باطل، ما انزله الله» هر دو امر را قرآن نفی میکند؛ نه فعل حق است نه ارتباطی به مبدأ دارد، براساس این تحلیل هیچ کدام تکرار دیگری نیست، نظیر ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ .
مطلب بعدی که در خلال مطلب قبل اشاره شد این است که آنها نه تنها با کنایه و با رفتارشان خواستند ثابت کنند که این حق است، بلکه با گفتارشان و با دلالت مطابقه و تصریح خواستند بگویند این کتاب، حق است که قرآن میفرماید آن رفتارشان برای این بود که شما گمان کنید [و] آن گفتارشان برای این است که شما یقین کنید؛ اولی ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ است، دومی تصریح است اصلاً ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾.
تفاوت ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ با ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در نظر فخررازی
مطلب بعدی آن است که جناب امام رازی در تفسیر گفتند فرق این دو مطلب این است برای بیان اینکه این تکرار نیست، تأکید نیست و این دو مطلب از هم جدا هستند و فرق دارند این است که گفت فرق این دو مطلب به نحو عموم و خصوص است، دیگران گفتند این دو مطلب عین هماند و تکراراً و تأکیداً ذکر شده. امام رازی میگوید اینها با هم فرق دارند؛ یکی خاص است [و] دیگری عام، چون فرق اینکه «من الکتاب» باشد یا «من عندالله» این است که هر چه که «من الکتاب» است «من عندالله» هست؛ اما هر چه که «من عندالله» است لازم نیست «من الکتاب» باشد ، ممکن است چیزی از نزد خدا آمده باشد و به صورت سنت آن پیغمبر درآمده باشد نه به صورت کتاب، چون فرق اولی و دومی به نحو عموم و خصوص مطلق است ذکر عام بعد الخاص برای نفی هرگونه احتمالهای دیگر است، پس تکرار نیست. مثلاً اگر چیزی جزء قرآن باشد [و] در قرآن باشد، یقیناً جزء اسلام هست؛ اما ممکن است چیزی در قرآن نباشد ولی از اسلام باشد، نظیر آنچه در روایات اهل بیت (علیهم السلام) آمده، خصوصیّاتی که در قرآن نیست و در سنّت اهل بیت (علیهم السلام) هست، پس اگر چیزی من الکتاب شد حتما ًمن عندالله هست؛ اما اگر چیزی من الکتاب نبود، لازمهاش آن نیست که «من الله و من الاسلام» نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: اما بعضی از چیزهاست که من عندالله است ولی من الکتاب نیست، چون با هم فرق عموم و خصوص مطلق دارند، لذا تکرار و تأکید نیست، این یکی و چون نفی خاص مستلزم نفی عام نیست ذکر جمله دوم بعد از جمله اول لازم است، این دو مطلب. اگر ذکر خاص بعد از عام بود، نکتهاش تأکید بود ولی اگر ذکر عام بعد از خاص بود نکته تأسیس را به همراه دارد، زیرا اگر چیزی در قرآن نبود یا در کتاب نبود، لازمهاش آن نیست که در اسلام نباشد، ممکن است چیزی از کتاب نباشد ولی از نزد خدا باشد، چون نفی خاص، مستلزم نفی عام نیست لذا ذکر عام بعد از خاص لازم است و تأسیس را به همراه دارد، برخلاف ذکر خاص بعد از عام.
ردّ دیدگاه فخررازی، با اثبات تساوی مفهوم هر دو جمله
این سخن جناب امام رازی است در تفسیر کبیر، این فرمایش ناتمام است برای اینکه گرچه بین کتاب «و ما نزل من عند الله» عموم و خصوص مطلق است، گرچه نفی خاص مستلزم نفی عام نیست، گرچه ذکر عام بعد ازخاص تأسیس را به همراه دارد نکته دیگر را دارد، اما در این مقام آنها چیزی را به نام تورات یا انجیل جعل کردهاند، آنها نخواستند بگویند این روایتی است که از موسی (علیه السلام) در تفسیر این تورات آمده، که آنها نخواستند بگویند این بالاجماع یا بالعقل ثابت شده است که مقتضای دین است، که آنها نخواستند فتوای دینی بدهند که تا هم بگویند من الکتاب است هم بگویند من عندالله است، آنها اصلاً تورات جعل کردند البته فرق بین الکتاب با «ما نزل من عندلله» عموم و خصوص مطلق است؛ اما آنچه محل بحث بود در بیان روش این مشایخ سوء این است که اینها فتوا دادند یا اینها کتاب جعل کردند، اینها ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در اینگونه از موارد «الکتاب» بودن با «من عندالله» بودن میشود مساوی، اگر آنها فتوایی بدهند بله فتوا اعم از آن است که در کتاب باشد یا از روایت استفاده شده باشد؛ اما آنها چیزی به عنوان تورات نوشتند، بنابراین گرچه «الکتاب» با «ما نزل من عندالله» عموم و خصوص مطلقاند؛ اما در خصوص محل بحث، اینها مساویاند [و] چون مساویاند باید به فکر نکتهٴ دیگر بود و ظاهراً نکته همان است که گذشت.
بیان شیخ طوسی بر ردّ ادّعای جبریّه در انتساب تحریف به خداوند
مطلب بعدی آن است که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف تبیان سخنی دارد که این سخن در مجمع البیان امین¬الاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) هم آمده و آن این است که مرحوم شیخ طوسی فرمودند از این جمله ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ معلوم میشود که معصیت «من عندالله» نیست و این دلیل بر بطلان جبر است که جبریه بر آن باور باطلاند؛ جبریه میگویند معصیت «من عندالله» است، خدا میفرماید این کاری که محرّفان کردند تحریفی را مرتکب شدند این تحریف که معصیت است «من عندالله» نیست. آنگاه دو تا اشکال میکند، میفرماید اگر کسی بگوید که این تحریف و معصیت «من عندالله» است، مخلوق حق است فعل حق است ولی «مما انزله الله» نیست، «مما امر الله» به نیست یعنی فعل الله هست ولی امرالله و حکم الله نیست، اگر کسی این¬چنین بگوید، جواب اشکالش این است اگر چیزی فعل الله بود و خلق الله بود به نحو اکید، امر الله است و حکم الله چطور خداوند بالقول المطلق فرمود: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در حالی که «فعل الله» یقیناً «من عند الله» است، خلق الله یقیناً من عندالله است اگر جبریه بر این باورند که این تحریف و این عصیان من فعل الله است و من خلق الله است؛ اما من حکم الله نیست، چگونه خدا فرمود: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه﴾ بالقول المطلق، عموم النفی را نازل کرد فرمود اصلاً این از نزد خدا نیست ، این اشکال اول و جواب اشکال.
پاسخ دوم شیخ طوسی در ردّ ادعای جبریه
اشکال دومی که کردند و پاسخ دادند این است شما میگویید ایمان، من عندالله است؛ اما من فعل الله نیست؛ ایمانی که مؤمن میآورد، فعل شخص مؤمن است اگر فعل حق باشد که مؤمن در ایمان، مجبور خواهد بود. همانطوری که شما میگویید ایمان، من فعل الله نیست گرچه من عندالله است، ما هم میگوییم این تحریف، فعل الله است گر چه «مما انزله الله» نیست. اشکال دوم را هم این چنین جواب دادند میفرمایند آنچه را که ما میگوییم به صورت اثبات است، آنچه را که این آیه میفرماید به صورت نفی است، ما میگوییم ایمان، «من عندالله» است چون به نحو موجبه است و قضیه موجبه است و به نحو اثبات است میتوانیم بگوییم که معنا آن است که «من عندالله» است «ببعض الوجوه، لا ببعضٍ آخر لا من جمیع الوجوه»، چون قضیه موجبه، اطلاق ندارد اگر گفتیم این ایمان «من عندالله» است صادق است که ببعض الوجوه «من عندالله» باشد یعنی به امر الله است به توفیق الله است و مانند آن و فعل الله نیست و اما آیه، لسانش نفی است و به عنوان عموم¬النفی است نه نفی¬العموم، چون به عنوان عموم¬النفی است و اطلاق دارد وقتی بفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ یعنی نه خلقاً و فعلاً «من عندالله» است نه حکماً و امراً من عندالله. این خلاصه فرمایش مرحوم شیخ در تبیان آن هم دو تا اشکالی که ذکر کردند و دو تا جوابی که دادند قهراً فرمایش امین¬الاسلام هم روشن خواهد شد.
ناتمام بودن پاسخ شیخ طوسی در ردّ ادعای جبریّه
اصل مسئله که جبر باطل است این مما لا ریب فیه است؛ اما استنباط مرحوم شیخ نا تمام است، زیرا مسئله عموم یا مسئله اطلاق همه اینها در محور آن مطلبی است که «سیق لاجله البیان»، این آیه اصلاً درصدد تکوین نیست [و] کاری به مسئله جبر و تفویض ندارد. حرف محرّفان این بود چیزی را خودشان نوشتند، این دست¬ نویس خود را به صورت تشریع به خدا نسبت دادند، گفتند این کتاب الله است خدا میفرماید این کتاب الله نیست، این چه کار دارد فعل بشر باید به خدا ارتباط پیدا کند، محدوده این آیه ثبوتاً و سلباً در محور تشریع است یعنی اهل تحریف چیزی را با دست نوشتند بعد به خدا نسبت دادند، خدا میفرماید این گفته ما نیست یعنی این مکتوب، برای من نیست نه کار شما برای من نیست، شما گفتید ﴿هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه﴾ این کتاب، «کتاب الله» است خدا میفرماید این کتاب را من نازل نکردم، نه اینکه تحریف شما و فعل شما به من هیچ ارتباطی ندارد، این خلط بین تشریع و تکوین در تبیان مرحوم شیخ طوسی به مجمع¬البیان هم سرایت کرده، بحث در تشریع است نه در تکوین؛ آنها بدعتی گذاشتهاند گفتند این کتاب، کتاب خداست، خدا میفرماید این کتاب من نیست، سخن در مدار تشریع است نه در مدار تکوین که جبر و تفویض ناظر به اوست، نشانه اینکه در مواردی خدا تکویناً اذن میدهد [و] تشریعاً نهی میکند، این است که چیزی را خدا تکویناً اذن میدهد به اذن او انجام میگیرد؛ اما تشریعاً نهی میکند. نشانهاش همان آیات مسئله سحر است که در سورهٴ مبارکه بحثش گذشت، سحر یکی از کارهای محرَّم است حتی حکم ساحر هم در کتاب حدود مشخص شد، سحر از معاصی کبیره است اگر کسی بخواهد با سحر، بین زن و شوهر جدایی بیندازد نفاق و تفرقهای ایجاد کند این معصیت کرده است، خدا هم نهی کرده از این تفریق «بین المرء و زوجه بالسحر» ولی ساحر که با تلقین یا امثال تلقین، بین زن و شوهر جدایی میاندازد بین دو دوست جدایی میاندازد براساس تلقین و امثال ذلک، این تکویناً مأذون حق است تشریعاً منهی است، لذا در همان آیهٴ 102 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به دنباله روش باطل بنیاسرائیل فرمود: ﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ اما بدانند که هیچ کاری را در نظام تکوین نمیکنند، مگر به اذن خدا ﴿وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ این¬چنین نیست که ساحر برخلاف اراده خدا، برخلاف قضا و قدر، برخلاف اذن حق در نظام هستی کاری انجام بدهد، هیچ کاری را ساحر نمیکند مگر به اذن خدا. این اذن تکوینی است که با نهی تشریعی همراه است، در همین آیه این را معصیت شمرده و شرعاً نهی کرده، فرمود «تفریق الساحر بین المرء و زوجه» منهی است؛ اما همین تفریق ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است یعنی اذن تکوینی و نهی تشریعی، مثل اینکه کسی، کسی را میکشد این تشریعاً منهی است [و] تکویناً مأذون است، اینچنین نیست که برخلاف اراده خدا کسی بتواند در عالم کاری را انجام بدهد، کل آیه صدراً و ساقتاً محورش تشریع است یعنی اهل تحریف و علمای سوء چیزی را نوشتند این دست نویس خود را گفتند کتاب الله است، خدا میفرماید کتاب من نیست.
بنابراین اگر اصل آیه، صدراً و ذیلاً ناظر به تشریع است آن تکلّف مرحوم شیخ طوسی است، آن اشکالها و آن جوابها همهشان خارج از نطاق آیه است.
خلط بین تکوین و تشریع؛ مهمترین اشکال بر پاسخ شیخ طوسی
مرحوم شیخ طوسی به اطلاق ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ تمسک کرد. اطلاق، وقتی منعقد میشود که آیه درصدد مقام آن جهت باشد، نظیر اینکه کسی تمسک کند بگوید که آنچه را که سگ شکاری گرفته است لازم نیست که آدم او را بشوید، همان طور میشود او را مصرف کرد، چون فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ خب ندارد که بشویید و آن شکار را بخورید که، دارد که ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ چه اینکه بشویید آن جایی را که سگ دهان زد، چه اینکه نشویید ولی همه گفتند باید آن جایی را که سگ دهان زد شست، برای اینکه این آیه درصدد بیان آن جهت نیست که طاهر است یا نجس، آیه درصدد حلال و حرام است نه پاک و آلوده ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ این اطلاق ندارد که حالا اگر سگ شکاری را رها کردید [و] کبکی را گرفت و به اذن خدا این سگ را فرستادید «بسم الله» گفتید و این سگ شکاری و کلب معلم، یک کبک دری را گرفت و او را خفه کرد همه جا مردار حرام است، مگر اینجا این سر بریدن لازم نیست ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ اما نه معنایش این است آنجا که این دهان گذشت و دندان گرفت آنجا هم پاک است، چون آیه درصدد بیان طهارت و نجاست نیست [بلکه] درصدد بیان حلّیت و حرمت است، هر آیهای در محور خود اطلاق دارد نه خارج از محور، این آیه اصلاً ناظر به مقام تکوین نیست، آنها گفتند این «کتاب الله» است خدا میفرماید این «کتاب الله» نیست، آنها گفتند این «من عندالله» است یعنی این همان توراتی است که «انزله الله»، خدا میفرماید این آن توراتی که من نازل کردم نیست، این چه کار دارد به بحث تکوین، اطلاق ندارد تا ما به اطلاقش تمسک کنیم بگوییم عموم¬النفی است، این نفی همان محور دعواست.
پرسش: ...
پاسخ: تشریع، فعل است؛ اما آیا این فعل «من عندالله» است یا «من عندالله» نیست، میشود بحث تکوینی خود تشریع فعل است؛ اما آن مشروع و مشرَّع آن «من عندالله» نیست اصل اینکه کسی معصیت میکند این کار، کار تکوینی است آیات ناظر به بحثهای تکوینی و توحید افعالی عهدهدار اوست، نه آیهای که ناظر است به خصوص تشریع، آنها حرفی زدهاند، افترا بستند گفتهاند این حرف خداست، خدا فرمود این حرف من نیست یعنی من این را نگفتم این چه کار دارد که من کار بشر را به عهده نمیگیرم و هر کاری به اذن من است و امثال ذلک.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ آخر آنها هم گفتند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ اینها بعضی از تورات را قبول داشتند، بعضی از تورات را قبول نداشتند، چون قرآن میفرماید که این ایمان به بعض و کفر به بعض مساوی با کفر جمیع است، چون مجموع خارج و داخل خارج است، لذا اگر کسی حکمی از احکام دین را عالماً و عامداً انکار کند، انکارش مساوی با انکار اصل دین است، بنابراین این ناظر به آن فرمایش نیست.
انتساب کلام خود به خداوند، بدترین ظلم علمای اهل کتاب
آنگاه این سه جمله، هر سه با فعل مضارع که نشانه استمرار است یاد شده است تا نشان بدهد که سنّت سیّئه این گروه همین است: ﴿یلوون﴾ است و ﴿یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ﴾ میرسیم به جمله پایانی، این جمله پایانی برای آن است که روشن بشود که اینها هم خبث فعلی دارند هم خبث فاعلی، هم کارشان بد است هم میدانند بد است، اینچنین نیست که یک وقت اشتباه کردند بعد آیاتی را اشتباهاً به خدا نسبت دادند و این اختصاصی هم به خصوص کتاب ندارد، اصولاً اینها در دروغ بستن به خدا سنّت سیّئه مستمره دارند ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ دروغ را به خدا اسناد میدهند یعنی این کذب خبری را به الله اسناد میدهند که بخواهند این را تصحیح کنند، نه اینکه اسنادشان به خدا دروغ است [بلکه] دروغ را به خدا اسناد میدهند، این اسنادشان افتراست البته ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ﴾ یعنی این کذب خبری را، این کذب خبری را یعنی مطلبی که باطل است و کذب است مطابق با واقع نیست، برای اینکه مردم بپذیرند به کسی نسبت میدهند که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ به آن صادق محض اسناد میدهند تا در مردم، اثر کند؛ کذب خبری را با صدق مخبری میخواهند ترمیم کنند، یک مطلب دروغ را به یک انسان راستگو اسناد میدهند تا در جامعه جا بیفتد. آن راستگو، صدق مخبری دارد این حرف، کذب خبری است، چون به او ارتباطی ندارد این کذب خبری را بر عهده خدا که صادق مخبری است تحمیل میکنند تا مردم بخرند ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ این از آن ظلمهای نابخشودنی است که ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِب﴾ از اینها مفتریتر کیست و از اینها ظالمتر کیست؟ ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِب﴾ که اینها به این وضع مبتلایند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تحریف کتب آسمانی، سنت علمای سوء یهود
چند ویژگی مهم کتاب های آسمانی
انتساب کلام خود به خداوند، بدترین ظلم علمای اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿78﴾
تحریف کتب آسمانی، سنت علمای سوء یهود
همانطوری که یک عده در خیانت مالی مطلبی را جعل کردند به خدا اسناد دادند افترائاً و گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ گروهی دیگر هم در تحریف معارف الهی یک سنّت سیّئهای را از خود به یاد گذاشتند. از تعبیرات این آیه که به صورت فعل مضارع که نشانه استمرار است تعبیر شد، برمیآید که سنّت سیّئه این گروه، ادامه این روش باطل بود، چون همهاش به عنوان﴿ یَقُولُونَ﴾، ﴿یَلْوُونَ ﴾ و امثال ذلک است، این یک مطلب.
چند ویژگی مهم کتابهای آسمانی
دوم اینکه کتابهای آسمانی دو فضیلت دارند که هر کدام بالمطابقه خود را اثبات میکند [و] بالالتزام دیگری را. یکی اینکه حقاند؛ یکی اینکه من عنداللهاند. اگر گفته شد این کتاب، حق است بالمطابقه حقیّت خود را اثبات میکند [و] بالالتزام ثابت میکند که من عندالله است و اگر گفته شد این کتاب، من عندالله است بالمطابقه، عندالله بودن را ثابت میکند [و] بالالتزام، حق بودن را. این دو وصف در همه کتابهای انبیای سلف (علیهم السلام) است، هم حق است [و] هم من عندالله. درباره قرآن کریم این دو وصف، جدای از هم ذکر شد گاهی گفته میشود ﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ﴾ یعنی این حقٌ فی نفسه و لازمه اینکه این حق است آن است که من عندالله است، چون در قرآن به صورت حصر بیان کرد که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ چیزی ممکن نیست که حق باشد و من عندالله نباشد. گاهی هم این دو صفت در کنار هم جمعاً ذکر میشود، نظیر این آیه که ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ یعنی هم ما حق فرستادیم، هم این کتاب، [بر] حق نازل شده است و این وصف مشترک همه کتابهاست. تورات کتابٌ «لا ریب فیه» و «من عندالله» است، لذا خداوند دربارهٴ تورات فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ﴾ «التوراة نورٌ فی نفسه نزل من عند نور السموات والارض»، «الانجیل نورٌ فی نفسه نزل من عند نور السموات والارض»، «القرآن نورٌ فی نفسه نزل من عند نور السموات و الارض» همه کتابهایی که انبیا آوردند با حفظ درجاتشان، این-چنین است.
تحریف کتب آسمانی و انتساب آن به خداوند توسط علمای اهل کتاب
کاری که گروهی از علمای سوء اهل کتاب کردند همین دو مطلب حق را به صورت دو نیرنگ اعمال کردند: یکی اینکه دست نویس خود را کتاب حق معرفی کردند؛ یکی اینکه میگفتند این من عندالله است، چیزی که خودشان نوشتند این را به جای کتابی که نور است به مردم معرفی کردند. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت آیهٴ 79 سورهٴ «بقره» این بود ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ﴾ پس آنچه را که خودشان نوشتند، گفتند این کتاب است یعنی همان کتاب حقّی است که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ بعد لازمه این که این کتاب حق است آن است که من عندالله باشد، آن لازم را هم بالصراحة گفتند، گفتند که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ لذا در آیهٴ محل بحث هر دو مطلب کنار هم ذکر شد تا هر کدام بالمطابقة خود را بفهماند و بالالتزام دیگری را، لذا فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ این ﴿بِالْکِتاب﴾ همان است که در آیهٴ 79 سورهٴ «بقره» بود که ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ﴾ آن ﴿الْکِتاب﴾ که خودشان نوشتهاند، نه آن «الکتاب» که خدا فرستاد و موسی آورده ﴿وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ﴾ اما طوری این را وانمود میکنند که شما گمان کنید این کتاب حق است ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ تا بپندارید که این همان کتابی است که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ . اگر گمان کردید که این همان کتابی است که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ لازمهاش آن است که من عندالله باشد و آنها به این لازم، تصریح میکنند و میگویند که ﴿هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است.
ردّ ادّعای باطل علمای سوء اهل کتاب توسط قرآن
قرآن کریم هم درباره آن کتاب مجعول و مکتوب به دست این علمای سوء نظر نفی دارد، میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ﴾ یعنی این کتابی که اینها «کتبوا بایدیهم» این همان کتابی که ﴿فِیهِا هُدًى وَنُورٌ﴾ باشد نیست، بعد میرسند به مطلب دوم که گفتند ﴿هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ قرآن کریم میفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ یعنی تورات «کتابٌ حق، انزله الله» این کتاب دست نویس علمای سوء «کتابٌ باطل، ما انزله الله» هر دو امر را قرآن نفی میکند؛ نه فعل حق است نه ارتباطی به مبدأ دارد، براساس این تحلیل هیچ کدام تکرار دیگری نیست، نظیر ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ .
مطلب بعدی که در خلال مطلب قبل اشاره شد این است که آنها نه تنها با کنایه و با رفتارشان خواستند ثابت کنند که این حق است، بلکه با گفتارشان و با دلالت مطابقه و تصریح خواستند بگویند این کتاب، حق است که قرآن میفرماید آن رفتارشان برای این بود که شما گمان کنید [و] آن گفتارشان برای این است که شما یقین کنید؛ اولی ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ است، دومی تصریح است اصلاً ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾.
تفاوت ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ﴾ با ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در نظر فخررازی
مطلب بعدی آن است که جناب امام رازی در تفسیر گفتند فرق این دو مطلب این است برای بیان اینکه این تکرار نیست، تأکید نیست و این دو مطلب از هم جدا هستند و فرق دارند این است که گفت فرق این دو مطلب به نحو عموم و خصوص است، دیگران گفتند این دو مطلب عین هماند و تکراراً و تأکیداً ذکر شده. امام رازی میگوید اینها با هم فرق دارند؛ یکی خاص است [و] دیگری عام، چون فرق اینکه «من الکتاب» باشد یا «من عندالله» این است که هر چه که «من الکتاب» است «من عندالله» هست؛ اما هر چه که «من عندالله» است لازم نیست «من الکتاب» باشد ، ممکن است چیزی از نزد خدا آمده باشد و به صورت سنت آن پیغمبر درآمده باشد نه به صورت کتاب، چون فرق اولی و دومی به نحو عموم و خصوص مطلق است ذکر عام بعد الخاص برای نفی هرگونه احتمالهای دیگر است، پس تکرار نیست. مثلاً اگر چیزی جزء قرآن باشد [و] در قرآن باشد، یقیناً جزء اسلام هست؛ اما ممکن است چیزی در قرآن نباشد ولی از اسلام باشد، نظیر آنچه در روایات اهل بیت (علیهم السلام) آمده، خصوصیّاتی که در قرآن نیست و در سنّت اهل بیت (علیهم السلام) هست، پس اگر چیزی من الکتاب شد حتما ًمن عندالله هست؛ اما اگر چیزی من الکتاب نبود، لازمهاش آن نیست که «من الله و من الاسلام» نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: اما بعضی از چیزهاست که من عندالله است ولی من الکتاب نیست، چون با هم فرق عموم و خصوص مطلق دارند، لذا تکرار و تأکید نیست، این یکی و چون نفی خاص مستلزم نفی عام نیست ذکر جمله دوم بعد از جمله اول لازم است، این دو مطلب. اگر ذکر خاص بعد از عام بود، نکتهاش تأکید بود ولی اگر ذکر عام بعد از خاص بود نکته تأسیس را به همراه دارد، زیرا اگر چیزی در قرآن نبود یا در کتاب نبود، لازمهاش آن نیست که در اسلام نباشد، ممکن است چیزی از کتاب نباشد ولی از نزد خدا باشد، چون نفی خاص، مستلزم نفی عام نیست لذا ذکر عام بعد از خاص لازم است و تأسیس را به همراه دارد، برخلاف ذکر خاص بعد از عام.
ردّ دیدگاه فخررازی، با اثبات تساوی مفهوم هر دو جمله
این سخن جناب امام رازی است در تفسیر کبیر، این فرمایش ناتمام است برای اینکه گرچه بین کتاب «و ما نزل من عند الله» عموم و خصوص مطلق است، گرچه نفی خاص مستلزم نفی عام نیست، گرچه ذکر عام بعد ازخاص تأسیس را به همراه دارد نکته دیگر را دارد، اما در این مقام آنها چیزی را به نام تورات یا انجیل جعل کردهاند، آنها نخواستند بگویند این روایتی است که از موسی (علیه السلام) در تفسیر این تورات آمده، که آنها نخواستند بگویند این بالاجماع یا بالعقل ثابت شده است که مقتضای دین است، که آنها نخواستند فتوای دینی بدهند که تا هم بگویند من الکتاب است هم بگویند من عندالله است، آنها اصلاً تورات جعل کردند البته فرق بین الکتاب با «ما نزل من عندلله» عموم و خصوص مطلق است؛ اما آنچه محل بحث بود در بیان روش این مشایخ سوء این است که اینها فتوا دادند یا اینها کتاب جعل کردند، اینها ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در اینگونه از موارد «الکتاب» بودن با «من عندالله» بودن میشود مساوی، اگر آنها فتوایی بدهند بله فتوا اعم از آن است که در کتاب باشد یا از روایت استفاده شده باشد؛ اما آنها چیزی به عنوان تورات نوشتند، بنابراین گرچه «الکتاب» با «ما نزل من عندالله» عموم و خصوص مطلقاند؛ اما در خصوص محل بحث، اینها مساویاند [و] چون مساویاند باید به فکر نکتهٴ دیگر بود و ظاهراً نکته همان است که گذشت.
بیان شیخ طوسی بر ردّ ادّعای جبریّه در انتساب تحریف به خداوند
مطلب بعدی آن است که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف تبیان سخنی دارد که این سخن در مجمع البیان امین¬الاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) هم آمده و آن این است که مرحوم شیخ طوسی فرمودند از این جمله ﴿وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ معلوم میشود که معصیت «من عندالله» نیست و این دلیل بر بطلان جبر است که جبریه بر آن باور باطلاند؛ جبریه میگویند معصیت «من عندالله» است، خدا میفرماید این کاری که محرّفان کردند تحریفی را مرتکب شدند این تحریف که معصیت است «من عندالله» نیست. آنگاه دو تا اشکال میکند، میفرماید اگر کسی بگوید که این تحریف و معصیت «من عندالله» است، مخلوق حق است فعل حق است ولی «مما انزله الله» نیست، «مما امر الله» به نیست یعنی فعل الله هست ولی امرالله و حکم الله نیست، اگر کسی این¬چنین بگوید، جواب اشکالش این است اگر چیزی فعل الله بود و خلق الله بود به نحو اکید، امر الله است و حکم الله چطور خداوند بالقول المطلق فرمود: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در حالی که «فعل الله» یقیناً «من عند الله» است، خلق الله یقیناً من عندالله است اگر جبریه بر این باورند که این تحریف و این عصیان من فعل الله است و من خلق الله است؛ اما من حکم الله نیست، چگونه خدا فرمود: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه﴾ بالقول المطلق، عموم النفی را نازل کرد فرمود اصلاً این از نزد خدا نیست ، این اشکال اول و جواب اشکال.
پاسخ دوم شیخ طوسی در ردّ ادعای جبریه
اشکال دومی که کردند و پاسخ دادند این است شما میگویید ایمان، من عندالله است؛ اما من فعل الله نیست؛ ایمانی که مؤمن میآورد، فعل شخص مؤمن است اگر فعل حق باشد که مؤمن در ایمان، مجبور خواهد بود. همانطوری که شما میگویید ایمان، من فعل الله نیست گرچه من عندالله است، ما هم میگوییم این تحریف، فعل الله است گر چه «مما انزله الله» نیست. اشکال دوم را هم این چنین جواب دادند میفرمایند آنچه را که ما میگوییم به صورت اثبات است، آنچه را که این آیه میفرماید به صورت نفی است، ما میگوییم ایمان، «من عندالله» است چون به نحو موجبه است و قضیه موجبه است و به نحو اثبات است میتوانیم بگوییم که معنا آن است که «من عندالله» است «ببعض الوجوه، لا ببعضٍ آخر لا من جمیع الوجوه»، چون قضیه موجبه، اطلاق ندارد اگر گفتیم این ایمان «من عندالله» است صادق است که ببعض الوجوه «من عندالله» باشد یعنی به امر الله است به توفیق الله است و مانند آن و فعل الله نیست و اما آیه، لسانش نفی است و به عنوان عموم¬النفی است نه نفی¬العموم، چون به عنوان عموم¬النفی است و اطلاق دارد وقتی بفرماید: ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ یعنی نه خلقاً و فعلاً «من عندالله» است نه حکماً و امراً من عندالله. این خلاصه فرمایش مرحوم شیخ در تبیان آن هم دو تا اشکالی که ذکر کردند و دو تا جوابی که دادند قهراً فرمایش امین¬الاسلام هم روشن خواهد شد.
ناتمام بودن پاسخ شیخ طوسی در ردّ ادعای جبریّه
اصل مسئله که جبر باطل است این مما لا ریب فیه است؛ اما استنباط مرحوم شیخ نا تمام است، زیرا مسئله عموم یا مسئله اطلاق همه اینها در محور آن مطلبی است که «سیق لاجله البیان»، این آیه اصلاً درصدد تکوین نیست [و] کاری به مسئله جبر و تفویض ندارد. حرف محرّفان این بود چیزی را خودشان نوشتند، این دست¬ نویس خود را به صورت تشریع به خدا نسبت دادند، گفتند این کتاب الله است خدا میفرماید این کتاب الله نیست، این چه کار دارد فعل بشر باید به خدا ارتباط پیدا کند، محدوده این آیه ثبوتاً و سلباً در محور تشریع است یعنی اهل تحریف چیزی را با دست نوشتند بعد به خدا نسبت دادند، خدا میفرماید این گفته ما نیست یعنی این مکتوب، برای من نیست نه کار شما برای من نیست، شما گفتید ﴿هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه﴾ این کتاب، «کتاب الله» است خدا میفرماید این کتاب را من نازل نکردم، نه اینکه تحریف شما و فعل شما به من هیچ ارتباطی ندارد، این خلط بین تشریع و تکوین در تبیان مرحوم شیخ طوسی به مجمع¬البیان هم سرایت کرده، بحث در تشریع است نه در تکوین؛ آنها بدعتی گذاشتهاند گفتند این کتاب، کتاب خداست، خدا میفرماید این کتاب من نیست، سخن در مدار تشریع است نه در مدار تکوین که جبر و تفویض ناظر به اوست، نشانه اینکه در مواردی خدا تکویناً اذن میدهد [و] تشریعاً نهی میکند، این است که چیزی را خدا تکویناً اذن میدهد به اذن او انجام میگیرد؛ اما تشریعاً نهی میکند. نشانهاش همان آیات مسئله سحر است که در سورهٴ مبارکه بحثش گذشت، سحر یکی از کارهای محرَّم است حتی حکم ساحر هم در کتاب حدود مشخص شد، سحر از معاصی کبیره است اگر کسی بخواهد با سحر، بین زن و شوهر جدایی بیندازد نفاق و تفرقهای ایجاد کند این معصیت کرده است، خدا هم نهی کرده از این تفریق «بین المرء و زوجه بالسحر» ولی ساحر که با تلقین یا امثال تلقین، بین زن و شوهر جدایی میاندازد بین دو دوست جدایی میاندازد براساس تلقین و امثال ذلک، این تکویناً مأذون حق است تشریعاً منهی است، لذا در همان آیهٴ 102 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به دنباله روش باطل بنیاسرائیل فرمود: ﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ اما بدانند که هیچ کاری را در نظام تکوین نمیکنند، مگر به اذن خدا ﴿وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ این¬چنین نیست که ساحر برخلاف اراده خدا، برخلاف قضا و قدر، برخلاف اذن حق در نظام هستی کاری انجام بدهد، هیچ کاری را ساحر نمیکند مگر به اذن خدا. این اذن تکوینی است که با نهی تشریعی همراه است، در همین آیه این را معصیت شمرده و شرعاً نهی کرده، فرمود «تفریق الساحر بین المرء و زوجه» منهی است؛ اما همین تفریق ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است یعنی اذن تکوینی و نهی تشریعی، مثل اینکه کسی، کسی را میکشد این تشریعاً منهی است [و] تکویناً مأذون است، اینچنین نیست که برخلاف اراده خدا کسی بتواند در عالم کاری را انجام بدهد، کل آیه صدراً و ساقتاً محورش تشریع است یعنی اهل تحریف و علمای سوء چیزی را نوشتند این دست نویس خود را گفتند کتاب الله است، خدا میفرماید کتاب من نیست.
بنابراین اگر اصل آیه، صدراً و ذیلاً ناظر به تشریع است آن تکلّف مرحوم شیخ طوسی است، آن اشکالها و آن جوابها همهشان خارج از نطاق آیه است.
خلط بین تکوین و تشریع؛ مهمترین اشکال بر پاسخ شیخ طوسی
مرحوم شیخ طوسی به اطلاق ﴿وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ تمسک کرد. اطلاق، وقتی منعقد میشود که آیه درصدد مقام آن جهت باشد، نظیر اینکه کسی تمسک کند بگوید که آنچه را که سگ شکاری گرفته است لازم نیست که آدم او را بشوید، همان طور میشود او را مصرف کرد، چون فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ خب ندارد که بشویید و آن شکار را بخورید که، دارد که ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ چه اینکه بشویید آن جایی را که سگ دهان زد، چه اینکه نشویید ولی همه گفتند باید آن جایی را که سگ دهان زد شست، برای اینکه این آیه درصدد بیان آن جهت نیست که طاهر است یا نجس، آیه درصدد حلال و حرام است نه پاک و آلوده ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ این اطلاق ندارد که حالا اگر سگ شکاری را رها کردید [و] کبکی را گرفت و به اذن خدا این سگ را فرستادید «بسم الله» گفتید و این سگ شکاری و کلب معلم، یک کبک دری را گرفت و او را خفه کرد همه جا مردار حرام است، مگر اینجا این سر بریدن لازم نیست ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ اما نه معنایش این است آنجا که این دهان گذشت و دندان گرفت آنجا هم پاک است، چون آیه درصدد بیان طهارت و نجاست نیست [بلکه] درصدد بیان حلّیت و حرمت است، هر آیهای در محور خود اطلاق دارد نه خارج از محور، این آیه اصلاً ناظر به مقام تکوین نیست، آنها گفتند این «کتاب الله» است خدا میفرماید این «کتاب الله» نیست، آنها گفتند این «من عندالله» است یعنی این همان توراتی است که «انزله الله»، خدا میفرماید این آن توراتی که من نازل کردم نیست، این چه کار دارد به بحث تکوین، اطلاق ندارد تا ما به اطلاقش تمسک کنیم بگوییم عموم¬النفی است، این نفی همان محور دعواست.
پرسش: ...
پاسخ: تشریع، فعل است؛ اما آیا این فعل «من عندالله» است یا «من عندالله» نیست، میشود بحث تکوینی خود تشریع فعل است؛ اما آن مشروع و مشرَّع آن «من عندالله» نیست اصل اینکه کسی معصیت میکند این کار، کار تکوینی است آیات ناظر به بحثهای تکوینی و توحید افعالی عهدهدار اوست، نه آیهای که ناظر است به خصوص تشریع، آنها حرفی زدهاند، افترا بستند گفتهاند این حرف خداست، خدا فرمود این حرف من نیست یعنی من این را نگفتم این چه کار دارد که من کار بشر را به عهده نمیگیرم و هر کاری به اذن من است و امثال ذلک.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ آخر آنها هم گفتند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ اینها بعضی از تورات را قبول داشتند، بعضی از تورات را قبول نداشتند، چون قرآن میفرماید که این ایمان به بعض و کفر به بعض مساوی با کفر جمیع است، چون مجموع خارج و داخل خارج است، لذا اگر کسی حکمی از احکام دین را عالماً و عامداً انکار کند، انکارش مساوی با انکار اصل دین است، بنابراین این ناظر به آن فرمایش نیست.
انتساب کلام خود به خداوند، بدترین ظلم علمای اهل کتاب
آنگاه این سه جمله، هر سه با فعل مضارع که نشانه استمرار است یاد شده است تا نشان بدهد که سنّت سیّئه این گروه همین است: ﴿یلوون﴾ است و ﴿یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ﴾ میرسیم به جمله پایانی، این جمله پایانی برای آن است که روشن بشود که اینها هم خبث فعلی دارند هم خبث فاعلی، هم کارشان بد است هم میدانند بد است، اینچنین نیست که یک وقت اشتباه کردند بعد آیاتی را اشتباهاً به خدا نسبت دادند و این اختصاصی هم به خصوص کتاب ندارد، اصولاً اینها در دروغ بستن به خدا سنّت سیّئه مستمره دارند ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ دروغ را به خدا اسناد میدهند یعنی این کذب خبری را به الله اسناد میدهند که بخواهند این را تصحیح کنند، نه اینکه اسنادشان به خدا دروغ است [بلکه] دروغ را به خدا اسناد میدهند، این اسنادشان افتراست البته ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ﴾ یعنی این کذب خبری را، این کذب خبری را یعنی مطلبی که باطل است و کذب است مطابق با واقع نیست، برای اینکه مردم بپذیرند به کسی نسبت میدهند که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ به آن صادق محض اسناد میدهند تا در مردم، اثر کند؛ کذب خبری را با صدق مخبری میخواهند ترمیم کنند، یک مطلب دروغ را به یک انسان راستگو اسناد میدهند تا در جامعه جا بیفتد. آن راستگو، صدق مخبری دارد این حرف، کذب خبری است، چون به او ارتباطی ندارد این کذب خبری را بر عهده خدا که صادق مخبری است تحمیل میکنند تا مردم بخرند ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ این از آن ظلمهای نابخشودنی است که ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِب﴾ از اینها مفتریتر کیست و از اینها ظالمتر کیست؟ ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِب﴾ که اینها به این وضع مبتلایند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است