- 83
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 79 و 80 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 79 و 80 سوره آلعمران _ بخش دوم"
نقد علامه طباطبایی بر دیدگاه زمخشری در شان نزول آیه
استعمال لفظ«ما کان» در معنای امتناع و استبعاد
علت برخی تهدید های خداوند نسبت به زنان پیامبراکرم(ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿79﴾ وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبابًا أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿80﴾
وجوهی در شأن نزول آیه محل بحث
در شأن نزول این، چهار وجه گفته شد: وجه اول اینکه چون عدهای از اهل کتاب قائل به بنوّت عزیر و مسیح (علیهم السلام) شدند که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ برای رد این توهم و اثبات توحید و نزاهت حق از شریک، این آیه نازل شد.
وجه دوم اینکه گروهی از اهل کتاب به محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، گفتند غرضت آن است که ما تو را بپرستیم و تو را به عنوان رب، اتخاذ کنیم. حضرت فرمود ـ معاذ الله ـ که من چنین داعیهای داشته باشم، آن وقت این آیه نازل شد که ﴿ما کانَ لِبَشَر﴾.
وجه سومی که برای شأن نزول ذکر شد این است که برخی از مسلمانها به حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، گفتند احترامی که ما نسبت به شما میکنیم شبیه احترامی است که با سایر مسلمانها روا میداریم؛ بر تو هم سلام میکنیم بر سایر مسلمانها هم سلام میکنیم، اگر اجازه بدهید برای تو سجده کنیم که احترام شما بیش از احترام دیگران باشد. حضرت آنها را از سجده نهی کرد، فرمود حرف مرا که پیام خداست اطاعت کنید و گرامی بشمارید و در این زمینه، این آیه نازل شد.
و وجه چهارم این است که چون علما و احبار و رهبان اهل کتاب، مردم را به فضیلت خاصه خویش دعوت میکردند؛ میگفتند مقامی که ما داریم دیگران به او نمیرسند، آیه نازل شد که اگر مقام هست به وسیله کتاب و نبوت و حکمت این برای آن نیست که کسی داعیهای داشته باشد [بلکه] برای آن است که عالم ربّانی باشد و مردم را بپروراند، پس شما چرا در حدّی هستید که شما را به عنوان ارباب اتّخاذ کردند که ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ این وجوه چهارگانهای است که امام رازی در تفسیرش به عنوان وجه نزول ذکر کرد . بعضیها میتوانند شأن نزول باشند ولی آیه مطلق است و همه این اقسام را میگیرد. این یک مطلب.
نقد علامه طباطبایی بر دیدگاه زمخشری در شأن نزول آیه
مطلب ثانی آن است که زمخشری در کشاف آن را تقویت میکند که این درباره مسلمین است یعنی مسلمانها چنین پیشنهادی را دادند و در ذیل آیهٴ دوم چون آمده است ﴿أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ معلوم میشود مخاطب، مسلمانها هستند و این تأیید میکند که اصل آیه ناظر به پیشنهاد مسلمین است . جواب زمخشری همان است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان بیان فرمودند که اسلام در قرآن، غیر از اسلام به اصطلاح رایج ماست. مسلمون در قرآن، غیر از کلمه مسلمونی است که ما در عرف رایج داریم، بر اساس اینکه ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ مسلم یعنی موحّد نه مسلمان یعنی آن کسی که به قرآن و عترت معتقد باشد و در برابر سایر ادیان الهی، دین رسمی جدا داشته باشد.
استعمال لفظ ﴿ما کانَ﴾ در معنای امتناع و استبعاد
مطلب سوم آن است که این ﴿ما کانَ﴾ گاهی در موارد امتناع است گاهی در موارد استبعاد، آنجا که در مورد امتناع است، نظیر سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که آیهٴ 35 آن این است ﴿ما کانَ لِلّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی أَمْرًا فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ برای خدا نیست که فرزند بگیرد، نه یعنی برای خدا حرام است [بلکه] اتخاذ فرزند نسبت به خدا مستحیل است [و] جزء صفت سلبیه حق تعالی است، چه اینکه در همان سورهٴ «مریم» آیهٴ 92 این است ﴿وَ ما یَنْبَغی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا﴾ که این ﴿ما یَنْبَغی﴾ برای نفی امکان است، نه سزاوار نیست که کار شدنی است ولی سزاوار نیست، بلکه نفی امکان را خبر میدهد. این از آن مواردی است که فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ﴾ یعنی ممتنع است. قسم دوم مواردی است که امتناع ندارد و استبعاد دارد؛ امتناع عادی دارد و امکان عقلی، نظیر آیهٴ 161 سورهٴ «آل عمران» که فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ برای پیامبر نیست که خیانت بکند. این برای پیامبر نیست تنها تحریم و حکم تشریعی ساده نیست، چون برای هیچ مسلمانی نیست که خیانت بکند و نظیر آیهٴ سورهٴ «مریم» نیست که دلالت بر امتناع بکند، چون رسول خدا بشر است و مکلّف و عصیان، امتناع عقلی ندارد البته امتناع عادی دارد، مثل معجزه که معجزه، عقلاً محال نیست ولی عادتاً محال است از غیر پیامبر آورده شود، این ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ یعنی پیامبر با داشتن مقام شامخ عصمت، هرگز برای او نیست که دست به خیانت و غلول بزند این کار را نمیکند، آیهٴ محل بحث از همان قبیل است.
پرسش ...
پاسخ: معجزه خرق عادت است، نه خرق عقل یعنی چیزی که عادتاً محال است و عقلاً ممکن به نام معجزه خواهد بود، نه چیزی که عقلاً محال است.
پرسش: ...
پاسخ: اگر میفرمود دیگر لازم نبود که ﴿أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ این اوصاف را در وسط ذکر کردند به عنوان حد وسط و تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیت باشد، بشر هم مفرد را شامل میشود و هم جمع را، بشر خودش ممکن است چنین داعیهای داشته باشد ولی با دریافت مواهب الهی، نظیر کتاب و حکمت و حکومت اسلامی و نبوت هرگز دست به چنین کاری دراز نمیکند، زیرا ﴿اللّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ﴾ همان¬طوری که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ ، ﴿اللّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ﴾ اگر اینها صفوة اللهاند، چه در بین فرشتهها چه در بین انسانها، اینها مصطفای حقاند، دیگر دست به چنین کاری نمیزنند که با داشتن کارها و پستهای کلیدی خیانت در دین بکنند.
پرسش ...
پاسخ: سرّش این است که گزارشگری بعد از دریافت است، نبی از آن جهت که گزارش دریافت میکند این همراه با دریافت کتاب است؛ اما از آن جهت که گزارشگر است و خبر میآورد؛ مُنبئ است در حقیقت این بعد از کتاب و حکمت است.
مراحل عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ﴾ برای آن است که این شخص دیگر با اشخاص عادی یکسان نیست، گرچه هیچ بشری نمیتواند و حق ندارد؛ اما با ذکر این اوصاف که به منزله تعلیلاند و حد وسط استدلالاند، این بشر با سایر افراد فرق میکند. قرآن کریم گرچه در این گونه از موارد میفرماید برای پیامبر نیست که این کار را انجام بدهد؛ اما در بخشی از آیات سرّش را به همین مطلبی که عرض شد یاد میکند. در سورهٴٴ «اسراء» آیهٴ 73 به بعد میفرماید مشرکین پیشنهادهای فراوانی دادند تا تو پیشنهادهای آنها را امضا کنی، اگر امضا میکردی که آنها تو را به عنوان خلیل و دوست اتخاذ میکردند ولی ما درباره تو تصمیم سختی میگرفتیم ﴿وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ﴾؛ آنها فتنهگری میکردند تا تو فریه و افترا ببندی [و] غیر از قرآن چیز دیگری را به نام ما بر آنها عرضه کنی ﴿وَ إِذًا لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً﴾؛ آن وقت است که تو را به عنوان دوست انتخاب و اتّخاذ میکنند ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ﴾؛ اگر توفیق الهی نبود، ما تثبیت نمیکردیم [و] تو را ثابت قدم نگه نمیداشتیم ﴿لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ ؛ ممکن بود کمی به اینها میل پیدا کنی. سه مرحله را در این کریمه به عنوان عصمت ثابت میکند: یکی اینکه شخص گاهی در خارج گرفتار لغزش میشود معصیت میکند این عمل خارجی است، این عمل خارجی و گرایش به گروههای انحراف، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً مسلوب است. پس در خارج، فعلی که برخلاف شرع باشد از آن حضرت صادر نشد این یک؛ دوم گرایش قلبی است یعنی این عمل به خارج نرسیده و در خارج، انسان با آنها هم فکر و هم قدم نشد ولی میل قلبی پیدا میکند که بر این میل قلبی، اثر خارجی مترتّب نیست ولی گرایش قلبی است. این کریمه این رذیلت را هم از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سلب میکند؛ مرحله سوم که از این ضعیفتر است آن است که در خارج با آنها هماهنگ نیست که بشود گناه خارجی، از نظر گرایش قلبی هم به سمت آنها میل ندارد که بشود میل درونی ولی نزدیک است که میل پیدا کند، که این طلیعه گرایش است؛ نزدیک به میل قلبی پیدا کردن است این را همین کریمه نفی میکند، برای اینکه میفرماید: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ﴾؛ اگر تثبیت الهی و تصدیق و توفیق الهی نبود ﴿لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ رکون که آن میل اندک است به قلّت، موصوف شد. فرمود اگر توفیق الهی نبود ﴿کِدْتَ تَرْکَنُ﴾ «کاد أن یرکن» یعنی نزدیک بود که میل پیدا کند، انسان اول در «کاد أن یرکن» قرار میگیرد، بعد «یرکن» میشود [و] بعد «یفعل» میشود. اول نزدیک به میل است بعد میل است بعد عمل. در این آیه فرمود اگر تأیید و توفیق الهی نبود تو نزدیک میشدی که به اینها میل پیدا کنی، آنچه معلّق بر این عدم تثبیت است قرب به میل است نه خود میل، فضلاً از عمل. فرمود اگر توفیق الهی نبود تو نزدیک میشدی که میل پیدا کنی، چون آن تسدید و توفیق الهی نصیب تو شد، تو نزدیک به میل کردن نشدی، چه رسد به میل کردن [و] چه رسد به عمل کردن؛ در سه مرحله عصمت وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تثبیت میکند.
سرّ تهدیدهای الهی نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عدم انتقال وحی
خب آنگاه میفرماید تو اگر با داشتن عصمت، با داشتن این سمت و پست کلیدی اگر به طرف آنها نزدیک میشدی آن وقت عذابی که ـ معاذ الله ـ بر تو نازل میشد، نظیر عذاب دیگران نبود ﴿إِذًا َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴾ حالا ضِعف اگر به معنای دو برابر باشد که مشخص است، اگر به معنای دو چندان باشد یعنی چند برابر، هیچ پناه و یاوری نخواهی داشت. خب، چرا اگر کسی اندک میلی به کافر بکند به این سرنوشت سخت مبتلا میشود برای اینکه او به جایی رسیده است که حرف او حرف دین تلقّی میشود، کمی اگر بخواهد به آن سمت میل کند گرفتار ﴿ َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴾ میشود.
علت برخی تهدیدهای خداوند نسبت به زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
همین معنا را به صورت بازتر در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» نسبت به اهل بیت پیغمبر یعنی خانواده پیغمبر فرمود. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ سی این است که ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ﴾؛ اگر یکی از شما دست به تباهی زدید گناه شما دو برابر است، آنگاه سرّ این مطلب را در همین سورهٴ «احزاب» آیهٴ 32 تشریح میکند، میفرماید: ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ﴾؛ شما با زنهای دیگر فرق میکنید، اینها اگر با زنهای دیگر فرق میکنند برای اینکه پیغمبر با مردم دیگر فرق میکند ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا﴾ اگر مسئله ﴿یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴾ که در همین سورهٴ «احزاب» آیهٴ سی آمده برای آن است که زنان پیغمبر با زنان افراد عادی فرق میکنند، سرّش آن است که خود پیامبر با افراد دیگر فرق میکند.
توقع قرآن کریم از علما و مؤمنان در مسائل مهم
پرسش: ...
پاسخ: خب البته آنها که به پیغمبر منسوباند، همانطوری که زنان پیغمبر این چنیناند علما هم همین طورند دیگر، لذا اگر یک روحانی ـ معاذ الله ـ بدرفتاری بکند خداوند بعید است با او مثل یک آدم عادی رفتار بکند، در قیامت که اینطور است، در قیامت که فرمود: «یغفَرُ للجاهل سبعونَ ذنباً قبلَ أن یُغَفَر للعالم ذنبٌ واحد» گفتند عالم در لبه جهنم حرکت میکند که اگر افتاد وارد جهنم میشود ولی جاهل هفتاد ذراع یا ذرع از جهنم دور است، ممکن است بیفتد و چند بار برخیزد اینهاست البته دیگر.
در سورهٴ مبارکهٴ «نور» همین تعبیر آمده ولی با تخلف، تعبیر «ما کان لنا» یعنی برای ما نیست، بعید است ما این کار را بکنیم. خداوند از مؤمنین توقع دارد که در گناهان کبیره که شایعه پراکنی را به همراه دارد آنها هم به جایی برسند که به خودشان بگویند «ما کان لنا ان نرتکب هذا» نه «ما نرتکب و لا نرتکب» به جایی باید برسیم که بگوییم «ما کان لنا ان نعصی الله، ما کان لنا ان نرتکب» این¬گونه برسیم، در معاصی هامه، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در همان جریان افک که یک جریان بین الغّی بود و افک محض بود، در سورهٴ «نور» آیهٴ پانزده به بعد میفرماید: ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمٌ﴾؛ این شایعه پراکنی که با حیثیت اسلام سازگار نیست و آبروی پیغمبر (صلوات الله و سلامه علیه) را آسیب میرساند، شما این را چیز کوچکی شمردید ﴿وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمٌ ٭ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ چرا به این حد نرسیدید وقتی این شایعه را شنیدید، بگویید برای ما نیست که این حرف را بزنید، شما باید به جایی برسید که بگویید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ یعنی برای ما زشت است که بیاییم حالا با آبروی پیغمبر بازی کنیم، این ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ﴾ یعنی ما در شرایطی هستیم که دست به این کار نمیزنیم؛ منتها آنها به این حد نرسیدند که بگویند ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ﴾؛ خدا میفرماید چرا به این حد نرسیدید که بگویید، چرا نگفتید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ این معلوم میشود که توقّعی که قرآن از مؤمنین دارد این است که نه تنها در مسائلی که مربوط به اصل نظام است مواظب زبانشان باشند، باید به جایی برسند که خودشان بگویند ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ همان¬طوری که خدا درباره انبیا فرمود بشری که پیغمبر شد این کار را نمیکند یا ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَغُلَّ﴾ شما مؤمنین هم باید به جایی برسید که وقتی مسائل اساسی نظام مطرح میشود، بگویید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ و متأسّفانه به اینجا نرسیدید، این تعبیر نشانه اهمیت مسئله است.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ منتها در معاصی هامه آنجا که آبروی نظام در خطر است، چون منافق هیچ کاری به ذهن او نرسید مگر اینکه کرد و آخرین کار ضربه زدن به حیثیت پیغمبر است که قرآن کریم با صراحت این مسئله را تبیین میکند که زن پیغمبر ممکن است کافره باشد و این به حیثیت پیغمبر هیچ لطمهای وارد نمیکند ولی ما آلوده دامن نخواهد بود، چون او با آبروی پیغمبر بازی میکند.
پرسش: ...
پاسخ: نه آنچه معاصی هامه است ﴿إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا﴾ کذا و کذا و کذا، درباره معاصی جزئیه ممکن است مؤمن آلوده بشود؛ اما در معاصی که آبروی نظام در خطر است، این باید به جایی برسد که بگوید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ اینجا باید برسد، خدا میفرماید چرا به اینجا نرسیدید که بگویید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ شما باید این مسائل را خوب تحلیل میکردید.
مراد از «حکم» در آیهٴ ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ این حکم را، امام رازی اصرار دارد که معنی فهم و علم باشد ولی دیگران میگویند این حکم همان حکومت است و رهبری در اسلام است و اینها بعضی از بزرگان اهل تفسیر و شاید این دومی هم تام باشد. آنگاه اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ چون بشر اگر به مقام فرعونی رسید که داعیهای داشت، او هم موحّد طلب میکند، اینکه شما میبینید اگر کسی به دو نفر ارادتمند بود هر دو به این شخص با کم میلی نگاه میکنند، سرّش این است که همه توحید میخواهند یعنی میگویند به من ارادت داشته باش لا غیر، این داعیه فرعونی در کمون خیلیها هست؛ منتها مؤمن کسی است که ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ همیشه با این خوی میجنگند وگرنه انسان بدش نمیآید که کسی بگوید من فقط درس شما میآیم، فقط کتاب شما را میخوانم یعنی لا اله الله انت! همه این را میخواهند و این در درون آدم یک غده سرطانی هست، انسان خوشش میآید که یکی از نمازگزاران بگوید که من فقط و فقط در نماز جماعت شما شرکت میکنم یعنی لا اله الله انت! این جمله که ﴿کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ یعنی بگویید لا اله الله انت! این ﴿مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ را که نفی است با ﴿کُونُوا عِبادًا لی﴾ که اثبات است دوتایی را جمع بکنید، میشود «لا اله الا انأ» حرف فرعون هم این بود ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ بشر ممکن است اولاً از احترام خوشش بیاید که او را هم احترام بکنند؛ اما قانع نیست، میخواهد به سمتی برود که فقط او محترم باشد این هست. فرمود این کار را هرگز انبیا نمیکنند که ﴿ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ بگویید «لا الله الا انت» این طور بگویید؛ این خطر هست! خب برای پرهیز از این خطر انسان باید ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ اش محکم باشد، آن قدر محکم باشد که از این خطر کاملاً برهد، لذا انبیا به انسان گفتند که ﴿کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ تا عالم ربّانی نشدید این خطر هست.
اوصاف عالمان ربّانی
عالم ربّانی کسی است که شدیدالربط بالرب است این یای ربانی، یای نسبت است «الف» و «نون» آن که زاید است برای مبالغه است، مثل آن دریا دل [و] دریا نوردی که تا عمق دریا میرود به او میگویند بحرانی او بحری است؛ اما وقتی دریا دل شد میشود بحرانی، این بحرانی به آن معنا به بحر منسوب است نه به بحرین منسوب باشد که «الف» فقط زایده باشد «الف» و «نون» در اینگونه از موارد زاید است، مثل شعرانی، لحیانی، رغبانی که اگر آن ماده، کثیر شد در نسبت «الف» و «نون» زاید میشود. انسان دریا دل را میگویند بحرانی، انسان شدیدالربط بالرب را میگویند ربانی، وقتی شدید الارتباط بالرب شد هم احترام خواهی را از مردم سلب میکند یعنی توقع احترام ندارد، هم به فکر توحید در شرک نیست که مردم فقط درباره او مشرک باشند، از اینها منزه میشود. هر اندازه ارتباط به خدا قوی شد از این لوث، پاک خواهد شد. فرمود انبیا آمدند که شما را عالم ربانی بکنند، نیامدند بگویند ما را بپرستید، نه تنها گفتند خدا را بپرستید، بلکه گفتند شدیداً خدا را بپرستید ﴿ولکن کونوا﴾ یعنی «ولکن قالوا» انبیا حرفشان این است که گفتند یا آن بشری که پیامبر شد، میگوید ﴿کونوا﴾؛ به مردم میگوید ﴿رَبّانِیِّینَ﴾.
البته ربانی شدن کم است شاید این جملهای که در نهجالبلاغه حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن جریانی که به کمیل (رضوان الله علیه) دارد که فرمود کمیل! «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَع کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَأُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ» سرّش همین باشد اولی و دومی کماند، لذا با مفرد ذکر شده، سومی فراواناند هرچه هست جمع آورده «همج رعاع» را به عنوان «أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَع کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَأُوا» با جمع آورده، اولی کم است که عالم ربانی باشد «متعلّم علی سبیل نجاة» هم کم است و نمونه عالم ربانی خود حضرت امیر (صلوات الله و سلامه علیه) است که در خطبه 108 نهج البلاغه به مردم میگوید شما حرف من که عالم ربّانیم گوش بدهید. در خطبه 108 نهج البلاغه این است که «أَیْنَ تَذْهَبُ بِکُمُ الْمَذَاهِبُ، وَ تَتِیهُ بِکُمُ الْغَیَاهِبُ وَ تَخْدَعُکُمُ الْکَوَاذِبُ وَ مِنْ أَیْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ فَ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ ، وَ لِکُلِّ غَیْبَةٍ إِیَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِیِّکُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَکُمْ، وَ اسْتَیْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِکُمْ وَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ»؛ ما که در بین شماییم ربّانی شماییم که اهل بیت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) این-چنیناند. خب، پس انبیا عموماً و وجود مبارک خاتم (سلام الله علیهم اجمعین) خصوصاً، آمدند که مردم را ربّانی کنند. توده مردم ربانی شدنشان به شدید الربط بالله است.
رسالت مهم عالمان ربّانی
اما منظور از این ربّانی، عالم خاص است یعنی عالم ربّانی است، برای اینکه فرمود: ﴿بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ شما باید راه انبیا را داشته باشید، ورثه انبیا باشید انبیا (علیهم السلام) درباره آنها گفته شد که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ شما هم کتاب و حکمت را به مردم بیاموزانید، کتاب آسمانی را به مردم یاد بدهید، تعلیم بدهید و این تعلیم، گاهی به گفتن است گاهی به نوشتن است گاهی به سیره عملی است و مانند آن و بالاتر از تعلیم که رشته تخصصی است، تدریس است ﴿وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ خب، البته معلم و مدرس هرگز عالم ربانی نخواهد شد، عالم ربانی بودن از راه تعلیم و تدریس حاصل میشود؛ اما عمل صالح باید در کنارش باشد که «اعوذ بک من علم لا یَنفَعُ و قلبٍ لا یَخشَعُ» همین خواهد شد که یا علم اصلاً نافع نیست، نظیر علم سحر و امثال ذلک یا نافع است؛ منتها در قلب غیر خاشع رسوخ کرده و آن شخص سودی نبرده و عالم ربانی نشده. پس انبیا آمدند که علمای ربانی بپرورانند و همین که انسان در حد «متعلم علی سبیل النجاة» شد به این مقدار اکتفا نکند، گرچه کار، کار خیری است؛ اما نفرمود انبیا به مردم گفتند شما «متعلمین علی سبیل النجاة» باشید، بلکه فرمود انبیا به مردم میگویند شما عالم ربانی باشید؛ هم شدید الارتباط بالرب باشید که علوم الهی را فرا بگیرید، هم شدید التدبیر للناس باشید که مربی مردم باشید، چون رب، غیر از مربی است رب، مضاعف است و تربیت ناقص ـ ناقص یایی ـ این رب است نه رَبیَ، آن مالک و مدبر را میگویند رب و آنچه در تفسیر شریف آلاء الرحمن آمده که این ربانی فقط به یک معناست ظاهراً ناتمام است، هم میتواند شدید الارتباط به الله باشد هم میتواند شدید التدبیر للناس باشد، هم رب مردم باشد برای اینکه مدبر خوبی است برای جامعه و هم ارتباط شدیدی با رب خود دارد، لذا مطیع محض ذات اقدس الهی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
نقد علامه طباطبایی بر دیدگاه زمخشری در شان نزول آیه
استعمال لفظ«ما کان» در معنای امتناع و استبعاد
علت برخی تهدید های خداوند نسبت به زنان پیامبراکرم(ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿79﴾ وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبابًا أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿80﴾
وجوهی در شأن نزول آیه محل بحث
در شأن نزول این، چهار وجه گفته شد: وجه اول اینکه چون عدهای از اهل کتاب قائل به بنوّت عزیر و مسیح (علیهم السلام) شدند که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ برای رد این توهم و اثبات توحید و نزاهت حق از شریک، این آیه نازل شد.
وجه دوم اینکه گروهی از اهل کتاب به محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، گفتند غرضت آن است که ما تو را بپرستیم و تو را به عنوان رب، اتخاذ کنیم. حضرت فرمود ـ معاذ الله ـ که من چنین داعیهای داشته باشم، آن وقت این آیه نازل شد که ﴿ما کانَ لِبَشَر﴾.
وجه سومی که برای شأن نزول ذکر شد این است که برخی از مسلمانها به حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، گفتند احترامی که ما نسبت به شما میکنیم شبیه احترامی است که با سایر مسلمانها روا میداریم؛ بر تو هم سلام میکنیم بر سایر مسلمانها هم سلام میکنیم، اگر اجازه بدهید برای تو سجده کنیم که احترام شما بیش از احترام دیگران باشد. حضرت آنها را از سجده نهی کرد، فرمود حرف مرا که پیام خداست اطاعت کنید و گرامی بشمارید و در این زمینه، این آیه نازل شد.
و وجه چهارم این است که چون علما و احبار و رهبان اهل کتاب، مردم را به فضیلت خاصه خویش دعوت میکردند؛ میگفتند مقامی که ما داریم دیگران به او نمیرسند، آیه نازل شد که اگر مقام هست به وسیله کتاب و نبوت و حکمت این برای آن نیست که کسی داعیهای داشته باشد [بلکه] برای آن است که عالم ربّانی باشد و مردم را بپروراند، پس شما چرا در حدّی هستید که شما را به عنوان ارباب اتّخاذ کردند که ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ این وجوه چهارگانهای است که امام رازی در تفسیرش به عنوان وجه نزول ذکر کرد . بعضیها میتوانند شأن نزول باشند ولی آیه مطلق است و همه این اقسام را میگیرد. این یک مطلب.
نقد علامه طباطبایی بر دیدگاه زمخشری در شأن نزول آیه
مطلب ثانی آن است که زمخشری در کشاف آن را تقویت میکند که این درباره مسلمین است یعنی مسلمانها چنین پیشنهادی را دادند و در ذیل آیهٴ دوم چون آمده است ﴿أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ معلوم میشود مخاطب، مسلمانها هستند و این تأیید میکند که اصل آیه ناظر به پیشنهاد مسلمین است . جواب زمخشری همان است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان بیان فرمودند که اسلام در قرآن، غیر از اسلام به اصطلاح رایج ماست. مسلمون در قرآن، غیر از کلمه مسلمونی است که ما در عرف رایج داریم، بر اساس اینکه ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ مسلم یعنی موحّد نه مسلمان یعنی آن کسی که به قرآن و عترت معتقد باشد و در برابر سایر ادیان الهی، دین رسمی جدا داشته باشد.
استعمال لفظ ﴿ما کانَ﴾ در معنای امتناع و استبعاد
مطلب سوم آن است که این ﴿ما کانَ﴾ گاهی در موارد امتناع است گاهی در موارد استبعاد، آنجا که در مورد امتناع است، نظیر سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که آیهٴ 35 آن این است ﴿ما کانَ لِلّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی أَمْرًا فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ برای خدا نیست که فرزند بگیرد، نه یعنی برای خدا حرام است [بلکه] اتخاذ فرزند نسبت به خدا مستحیل است [و] جزء صفت سلبیه حق تعالی است، چه اینکه در همان سورهٴ «مریم» آیهٴ 92 این است ﴿وَ ما یَنْبَغی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا﴾ که این ﴿ما یَنْبَغی﴾ برای نفی امکان است، نه سزاوار نیست که کار شدنی است ولی سزاوار نیست، بلکه نفی امکان را خبر میدهد. این از آن مواردی است که فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ﴾ یعنی ممتنع است. قسم دوم مواردی است که امتناع ندارد و استبعاد دارد؛ امتناع عادی دارد و امکان عقلی، نظیر آیهٴ 161 سورهٴ «آل عمران» که فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ برای پیامبر نیست که خیانت بکند. این برای پیامبر نیست تنها تحریم و حکم تشریعی ساده نیست، چون برای هیچ مسلمانی نیست که خیانت بکند و نظیر آیهٴ سورهٴ «مریم» نیست که دلالت بر امتناع بکند، چون رسول خدا بشر است و مکلّف و عصیان، امتناع عقلی ندارد البته امتناع عادی دارد، مثل معجزه که معجزه، عقلاً محال نیست ولی عادتاً محال است از غیر پیامبر آورده شود، این ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ یعنی پیامبر با داشتن مقام شامخ عصمت، هرگز برای او نیست که دست به خیانت و غلول بزند این کار را نمیکند، آیهٴ محل بحث از همان قبیل است.
پرسش ...
پاسخ: معجزه خرق عادت است، نه خرق عقل یعنی چیزی که عادتاً محال است و عقلاً ممکن به نام معجزه خواهد بود، نه چیزی که عقلاً محال است.
پرسش: ...
پاسخ: اگر میفرمود دیگر لازم نبود که ﴿أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ این اوصاف را در وسط ذکر کردند به عنوان حد وسط و تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیت باشد، بشر هم مفرد را شامل میشود و هم جمع را، بشر خودش ممکن است چنین داعیهای داشته باشد ولی با دریافت مواهب الهی، نظیر کتاب و حکمت و حکومت اسلامی و نبوت هرگز دست به چنین کاری دراز نمیکند، زیرا ﴿اللّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ﴾ همان¬طوری که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ ، ﴿اللّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ﴾ اگر اینها صفوة اللهاند، چه در بین فرشتهها چه در بین انسانها، اینها مصطفای حقاند، دیگر دست به چنین کاری نمیزنند که با داشتن کارها و پستهای کلیدی خیانت در دین بکنند.
پرسش ...
پاسخ: سرّش این است که گزارشگری بعد از دریافت است، نبی از آن جهت که گزارش دریافت میکند این همراه با دریافت کتاب است؛ اما از آن جهت که گزارشگر است و خبر میآورد؛ مُنبئ است در حقیقت این بعد از کتاب و حکمت است.
مراحل عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ﴾ برای آن است که این شخص دیگر با اشخاص عادی یکسان نیست، گرچه هیچ بشری نمیتواند و حق ندارد؛ اما با ذکر این اوصاف که به منزله تعلیلاند و حد وسط استدلالاند، این بشر با سایر افراد فرق میکند. قرآن کریم گرچه در این گونه از موارد میفرماید برای پیامبر نیست که این کار را انجام بدهد؛ اما در بخشی از آیات سرّش را به همین مطلبی که عرض شد یاد میکند. در سورهٴٴ «اسراء» آیهٴ 73 به بعد میفرماید مشرکین پیشنهادهای فراوانی دادند تا تو پیشنهادهای آنها را امضا کنی، اگر امضا میکردی که آنها تو را به عنوان خلیل و دوست اتخاذ میکردند ولی ما درباره تو تصمیم سختی میگرفتیم ﴿وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ﴾؛ آنها فتنهگری میکردند تا تو فریه و افترا ببندی [و] غیر از قرآن چیز دیگری را به نام ما بر آنها عرضه کنی ﴿وَ إِذًا لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً﴾؛ آن وقت است که تو را به عنوان دوست انتخاب و اتّخاذ میکنند ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ﴾؛ اگر توفیق الهی نبود، ما تثبیت نمیکردیم [و] تو را ثابت قدم نگه نمیداشتیم ﴿لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ ؛ ممکن بود کمی به اینها میل پیدا کنی. سه مرحله را در این کریمه به عنوان عصمت ثابت میکند: یکی اینکه شخص گاهی در خارج گرفتار لغزش میشود معصیت میکند این عمل خارجی است، این عمل خارجی و گرایش به گروههای انحراف، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً مسلوب است. پس در خارج، فعلی که برخلاف شرع باشد از آن حضرت صادر نشد این یک؛ دوم گرایش قلبی است یعنی این عمل به خارج نرسیده و در خارج، انسان با آنها هم فکر و هم قدم نشد ولی میل قلبی پیدا میکند که بر این میل قلبی، اثر خارجی مترتّب نیست ولی گرایش قلبی است. این کریمه این رذیلت را هم از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سلب میکند؛ مرحله سوم که از این ضعیفتر است آن است که در خارج با آنها هماهنگ نیست که بشود گناه خارجی، از نظر گرایش قلبی هم به سمت آنها میل ندارد که بشود میل درونی ولی نزدیک است که میل پیدا کند، که این طلیعه گرایش است؛ نزدیک به میل قلبی پیدا کردن است این را همین کریمه نفی میکند، برای اینکه میفرماید: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ﴾؛ اگر تثبیت الهی و تصدیق و توفیق الهی نبود ﴿لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ رکون که آن میل اندک است به قلّت، موصوف شد. فرمود اگر توفیق الهی نبود ﴿کِدْتَ تَرْکَنُ﴾ «کاد أن یرکن» یعنی نزدیک بود که میل پیدا کند، انسان اول در «کاد أن یرکن» قرار میگیرد، بعد «یرکن» میشود [و] بعد «یفعل» میشود. اول نزدیک به میل است بعد میل است بعد عمل. در این آیه فرمود اگر تأیید و توفیق الهی نبود تو نزدیک میشدی که به اینها میل پیدا کنی، آنچه معلّق بر این عدم تثبیت است قرب به میل است نه خود میل، فضلاً از عمل. فرمود اگر توفیق الهی نبود تو نزدیک میشدی که میل پیدا کنی، چون آن تسدید و توفیق الهی نصیب تو شد، تو نزدیک به میل کردن نشدی، چه رسد به میل کردن [و] چه رسد به عمل کردن؛ در سه مرحله عصمت وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تثبیت میکند.
سرّ تهدیدهای الهی نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عدم انتقال وحی
خب آنگاه میفرماید تو اگر با داشتن عصمت، با داشتن این سمت و پست کلیدی اگر به طرف آنها نزدیک میشدی آن وقت عذابی که ـ معاذ الله ـ بر تو نازل میشد، نظیر عذاب دیگران نبود ﴿إِذًا َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴾ حالا ضِعف اگر به معنای دو برابر باشد که مشخص است، اگر به معنای دو چندان باشد یعنی چند برابر، هیچ پناه و یاوری نخواهی داشت. خب، چرا اگر کسی اندک میلی به کافر بکند به این سرنوشت سخت مبتلا میشود برای اینکه او به جایی رسیده است که حرف او حرف دین تلقّی میشود، کمی اگر بخواهد به آن سمت میل کند گرفتار ﴿ َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴾ میشود.
علت برخی تهدیدهای خداوند نسبت به زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
همین معنا را به صورت بازتر در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» نسبت به اهل بیت پیغمبر یعنی خانواده پیغمبر فرمود. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ سی این است که ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ﴾؛ اگر یکی از شما دست به تباهی زدید گناه شما دو برابر است، آنگاه سرّ این مطلب را در همین سورهٴ «احزاب» آیهٴ 32 تشریح میکند، میفرماید: ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ﴾؛ شما با زنهای دیگر فرق میکنید، اینها اگر با زنهای دیگر فرق میکنند برای اینکه پیغمبر با مردم دیگر فرق میکند ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا﴾ اگر مسئله ﴿یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴾ که در همین سورهٴ «احزاب» آیهٴ سی آمده برای آن است که زنان پیغمبر با زنان افراد عادی فرق میکنند، سرّش آن است که خود پیامبر با افراد دیگر فرق میکند.
توقع قرآن کریم از علما و مؤمنان در مسائل مهم
پرسش: ...
پاسخ: خب البته آنها که به پیغمبر منسوباند، همانطوری که زنان پیغمبر این چنیناند علما هم همین طورند دیگر، لذا اگر یک روحانی ـ معاذ الله ـ بدرفتاری بکند خداوند بعید است با او مثل یک آدم عادی رفتار بکند، در قیامت که اینطور است، در قیامت که فرمود: «یغفَرُ للجاهل سبعونَ ذنباً قبلَ أن یُغَفَر للعالم ذنبٌ واحد» گفتند عالم در لبه جهنم حرکت میکند که اگر افتاد وارد جهنم میشود ولی جاهل هفتاد ذراع یا ذرع از جهنم دور است، ممکن است بیفتد و چند بار برخیزد اینهاست البته دیگر.
در سورهٴ مبارکهٴ «نور» همین تعبیر آمده ولی با تخلف، تعبیر «ما کان لنا» یعنی برای ما نیست، بعید است ما این کار را بکنیم. خداوند از مؤمنین توقع دارد که در گناهان کبیره که شایعه پراکنی را به همراه دارد آنها هم به جایی برسند که به خودشان بگویند «ما کان لنا ان نرتکب هذا» نه «ما نرتکب و لا نرتکب» به جایی باید برسیم که بگوییم «ما کان لنا ان نعصی الله، ما کان لنا ان نرتکب» این¬گونه برسیم، در معاصی هامه، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در همان جریان افک که یک جریان بین الغّی بود و افک محض بود، در سورهٴ «نور» آیهٴ پانزده به بعد میفرماید: ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمٌ﴾؛ این شایعه پراکنی که با حیثیت اسلام سازگار نیست و آبروی پیغمبر (صلوات الله و سلامه علیه) را آسیب میرساند، شما این را چیز کوچکی شمردید ﴿وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمٌ ٭ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ چرا به این حد نرسیدید وقتی این شایعه را شنیدید، بگویید برای ما نیست که این حرف را بزنید، شما باید به جایی برسید که بگویید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ یعنی برای ما زشت است که بیاییم حالا با آبروی پیغمبر بازی کنیم، این ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ﴾ یعنی ما در شرایطی هستیم که دست به این کار نمیزنیم؛ منتها آنها به این حد نرسیدند که بگویند ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ﴾؛ خدا میفرماید چرا به این حد نرسیدید که بگویید، چرا نگفتید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ این معلوم میشود که توقّعی که قرآن از مؤمنین دارد این است که نه تنها در مسائلی که مربوط به اصل نظام است مواظب زبانشان باشند، باید به جایی برسند که خودشان بگویند ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ همان¬طوری که خدا درباره انبیا فرمود بشری که پیغمبر شد این کار را نمیکند یا ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَغُلَّ﴾ شما مؤمنین هم باید به جایی برسید که وقتی مسائل اساسی نظام مطرح میشود، بگویید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ و متأسّفانه به اینجا نرسیدید، این تعبیر نشانه اهمیت مسئله است.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ منتها در معاصی هامه آنجا که آبروی نظام در خطر است، چون منافق هیچ کاری به ذهن او نرسید مگر اینکه کرد و آخرین کار ضربه زدن به حیثیت پیغمبر است که قرآن کریم با صراحت این مسئله را تبیین میکند که زن پیغمبر ممکن است کافره باشد و این به حیثیت پیغمبر هیچ لطمهای وارد نمیکند ولی ما آلوده دامن نخواهد بود، چون او با آبروی پیغمبر بازی میکند.
پرسش: ...
پاسخ: نه آنچه معاصی هامه است ﴿إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا﴾ کذا و کذا و کذا، درباره معاصی جزئیه ممکن است مؤمن آلوده بشود؛ اما در معاصی که آبروی نظام در خطر است، این باید به جایی برسد که بگوید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ اینجا باید برسد، خدا میفرماید چرا به اینجا نرسیدید که بگویید ﴿ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا﴾ شما باید این مسائل را خوب تحلیل میکردید.
مراد از «حکم» در آیهٴ ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ این حکم را، امام رازی اصرار دارد که معنی فهم و علم باشد ولی دیگران میگویند این حکم همان حکومت است و رهبری در اسلام است و اینها بعضی از بزرگان اهل تفسیر و شاید این دومی هم تام باشد. آنگاه اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ چون بشر اگر به مقام فرعونی رسید که داعیهای داشت، او هم موحّد طلب میکند، اینکه شما میبینید اگر کسی به دو نفر ارادتمند بود هر دو به این شخص با کم میلی نگاه میکنند، سرّش این است که همه توحید میخواهند یعنی میگویند به من ارادت داشته باش لا غیر، این داعیه فرعونی در کمون خیلیها هست؛ منتها مؤمن کسی است که ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ همیشه با این خوی میجنگند وگرنه انسان بدش نمیآید که کسی بگوید من فقط درس شما میآیم، فقط کتاب شما را میخوانم یعنی لا اله الله انت! همه این را میخواهند و این در درون آدم یک غده سرطانی هست، انسان خوشش میآید که یکی از نمازگزاران بگوید که من فقط و فقط در نماز جماعت شما شرکت میکنم یعنی لا اله الله انت! این جمله که ﴿کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ یعنی بگویید لا اله الله انت! این ﴿مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ را که نفی است با ﴿کُونُوا عِبادًا لی﴾ که اثبات است دوتایی را جمع بکنید، میشود «لا اله الا انأ» حرف فرعون هم این بود ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ بشر ممکن است اولاً از احترام خوشش بیاید که او را هم احترام بکنند؛ اما قانع نیست، میخواهد به سمتی برود که فقط او محترم باشد این هست. فرمود این کار را هرگز انبیا نمیکنند که ﴿ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ بگویید «لا الله الا انت» این طور بگویید؛ این خطر هست! خب برای پرهیز از این خطر انسان باید ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ اش محکم باشد، آن قدر محکم باشد که از این خطر کاملاً برهد، لذا انبیا به انسان گفتند که ﴿کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ تا عالم ربّانی نشدید این خطر هست.
اوصاف عالمان ربّانی
عالم ربّانی کسی است که شدیدالربط بالرب است این یای ربانی، یای نسبت است «الف» و «نون» آن که زاید است برای مبالغه است، مثل آن دریا دل [و] دریا نوردی که تا عمق دریا میرود به او میگویند بحرانی او بحری است؛ اما وقتی دریا دل شد میشود بحرانی، این بحرانی به آن معنا به بحر منسوب است نه به بحرین منسوب باشد که «الف» فقط زایده باشد «الف» و «نون» در اینگونه از موارد زاید است، مثل شعرانی، لحیانی، رغبانی که اگر آن ماده، کثیر شد در نسبت «الف» و «نون» زاید میشود. انسان دریا دل را میگویند بحرانی، انسان شدیدالربط بالرب را میگویند ربانی، وقتی شدید الارتباط بالرب شد هم احترام خواهی را از مردم سلب میکند یعنی توقع احترام ندارد، هم به فکر توحید در شرک نیست که مردم فقط درباره او مشرک باشند، از اینها منزه میشود. هر اندازه ارتباط به خدا قوی شد از این لوث، پاک خواهد شد. فرمود انبیا آمدند که شما را عالم ربانی بکنند، نیامدند بگویند ما را بپرستید، نه تنها گفتند خدا را بپرستید، بلکه گفتند شدیداً خدا را بپرستید ﴿ولکن کونوا﴾ یعنی «ولکن قالوا» انبیا حرفشان این است که گفتند یا آن بشری که پیامبر شد، میگوید ﴿کونوا﴾؛ به مردم میگوید ﴿رَبّانِیِّینَ﴾.
البته ربانی شدن کم است شاید این جملهای که در نهجالبلاغه حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن جریانی که به کمیل (رضوان الله علیه) دارد که فرمود کمیل! «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَع کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَأُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ» سرّش همین باشد اولی و دومی کماند، لذا با مفرد ذکر شده، سومی فراواناند هرچه هست جمع آورده «همج رعاع» را به عنوان «أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَع کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَأُوا» با جمع آورده، اولی کم است که عالم ربانی باشد «متعلّم علی سبیل نجاة» هم کم است و نمونه عالم ربانی خود حضرت امیر (صلوات الله و سلامه علیه) است که در خطبه 108 نهج البلاغه به مردم میگوید شما حرف من که عالم ربّانیم گوش بدهید. در خطبه 108 نهج البلاغه این است که «أَیْنَ تَذْهَبُ بِکُمُ الْمَذَاهِبُ، وَ تَتِیهُ بِکُمُ الْغَیَاهِبُ وَ تَخْدَعُکُمُ الْکَوَاذِبُ وَ مِنْ أَیْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ فَ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ ، وَ لِکُلِّ غَیْبَةٍ إِیَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِیِّکُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَکُمْ، وَ اسْتَیْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِکُمْ وَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ»؛ ما که در بین شماییم ربّانی شماییم که اهل بیت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) این-چنیناند. خب، پس انبیا عموماً و وجود مبارک خاتم (سلام الله علیهم اجمعین) خصوصاً، آمدند که مردم را ربّانی کنند. توده مردم ربانی شدنشان به شدید الربط بالله است.
رسالت مهم عالمان ربّانی
اما منظور از این ربّانی، عالم خاص است یعنی عالم ربّانی است، برای اینکه فرمود: ﴿بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ شما باید راه انبیا را داشته باشید، ورثه انبیا باشید انبیا (علیهم السلام) درباره آنها گفته شد که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ شما هم کتاب و حکمت را به مردم بیاموزانید، کتاب آسمانی را به مردم یاد بدهید، تعلیم بدهید و این تعلیم، گاهی به گفتن است گاهی به نوشتن است گاهی به سیره عملی است و مانند آن و بالاتر از تعلیم که رشته تخصصی است، تدریس است ﴿وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ خب، البته معلم و مدرس هرگز عالم ربانی نخواهد شد، عالم ربانی بودن از راه تعلیم و تدریس حاصل میشود؛ اما عمل صالح باید در کنارش باشد که «اعوذ بک من علم لا یَنفَعُ و قلبٍ لا یَخشَعُ» همین خواهد شد که یا علم اصلاً نافع نیست، نظیر علم سحر و امثال ذلک یا نافع است؛ منتها در قلب غیر خاشع رسوخ کرده و آن شخص سودی نبرده و عالم ربانی نشده. پس انبیا آمدند که علمای ربانی بپرورانند و همین که انسان در حد «متعلم علی سبیل النجاة» شد به این مقدار اکتفا نکند، گرچه کار، کار خیری است؛ اما نفرمود انبیا به مردم گفتند شما «متعلمین علی سبیل النجاة» باشید، بلکه فرمود انبیا به مردم میگویند شما عالم ربانی باشید؛ هم شدید الارتباط بالرب باشید که علوم الهی را فرا بگیرید، هم شدید التدبیر للناس باشید که مربی مردم باشید، چون رب، غیر از مربی است رب، مضاعف است و تربیت ناقص ـ ناقص یایی ـ این رب است نه رَبیَ، آن مالک و مدبر را میگویند رب و آنچه در تفسیر شریف آلاء الرحمن آمده که این ربانی فقط به یک معناست ظاهراً ناتمام است، هم میتواند شدید الارتباط به الله باشد هم میتواند شدید التدبیر للناس باشد، هم رب مردم باشد برای اینکه مدبر خوبی است برای جامعه و هم ارتباط شدیدی با رب خود دارد، لذا مطیع محض ذات اقدس الهی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است