display result search
منو
تفسیر آیات 81 تا 83 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 81 تا 83 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 تا 83 سوره آل‌عمران"

محور تعهد الهی از انبیاء و پیروانشان
انقیاد و اطاعت تکوینی عالم خلقت از خداوند
هماهنگی تصدیق پیامبران گذشته با نسخ احکامشان در شریعت متاخر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ ﴿81﴾ فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿82﴾ أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴿83﴾

محور تعهّد الهی از انبیاء و پیروانشان
در این کریمه همانطوری که ملاحظه فرمودید راهی برای اثبات حصر میثاق نیست که یا خصوص میثاق از نبیّین است یا خصوص میثاق برای نبیّین [بلکه] ظاهرش این است که از نبیّین میثاق گرفته شد و چون نبیّین نمایندگان امم‌اند، میثاقی که از نبیّین گرفته شد از امم هم گرفته خواهد شد. پس طرف میثاق و عهد، هم انبیایند بالاصالة و بلاواسطه هم امم‌اند مع¬الواسطه که تعهّد سپردند. میثاق گیرنده خدا، میثاق سپارنده انبیا و امتها، محور میثاق هم آن است که هر امتی وقتی پیامبر بعدی آمد او را بپذیرد خواه، پیامبر خودشان در بین خودشان باشد خواه نباشد، هر امتی موظف است که حرف پیامبر بعدی را بپذیرد.

هماهنگی تصدیق پیامبران گذشته با نسخ احکامشان در شریعت متأخر
مطلب دیگر آن است که این پیامبر بعدی مصدّق سخنان انبیای قبلی است ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ این مسئله مصدق با نسخ هم سازگار هست، معنایش این نیست که همه آنچه شما دارید او می‌آورد بدون کم و کاست، بلکه معنایش آن است که همه خطوط اصلی و کلی که شما دارید او حفظ می‌کند این یک و در فروع اگر تغییری می‌دهد در همان راهی فروع را تغییر می‌دهد که سعادت شما را تضمین می‌کند و با اصول سازگار است این دو این معنای تصدیق است. اگر با اصلی از اصول و خطوط کلی نبوت قبلی هماهنگ نباشد این تصدیق نیست، این یک یا اگر در اصول موافق است ولی در فروع تغییر می‌دهد به طوری که تغییر در فروع با ریشه‌های اصول سازگار نیست و در دنباله همان فروع قبلی نیست، این هم موافق و هماهنگ نیست، این دو. بیان ذلک این است که مثلاً اگر بیماری به طبیب حاذقی مراجعه کرد و طبیب حاذق، بیماری او را تشخیص داد که فلان مرض است و برای درمان او یک داروهای دراز مدت تجویز کرد این دو، بعد از درگذشت آن طبیب اگر این بیمار به طبیب حاذق دیگری مراجعه کرد و آن طبیب حاذق، بیماری این را همان مرض که تشخیص طبیب قبلی بود تشخیص داد، این یک و داروها را عوض کرد؛ اما در همان ردیف بود یعنی یک سلسله داروهایی نداد که ادامه داروهای قبلی به حساب نیاید، بلکه یک سلسله داروهایی داد که اگر آن طبیب قبلی هم زنده بود این داروها را اینچنین عوض می‌کرد، این را می‌گویند هماهنگی. پس عدم هماهنگی به صورت تغییر در اصول یا هماهنگی در فروع است، اگر فروعی که خود آن پیامبر قبلی زنده بود هم دستور جدید اینچنینی می‌آورد، این را می‌گویند هماهنگی در فروع.

هماهنگی تصدیق کتب آسمانی با نسخ احکام آنان توسط قرآن
لذا قرآن کریم انجیل را مصدق تورات می‌داند قرآن را مصدق تورات و انجیل می‌داند، با اینکه احکام فراوانی در فروع باهم اختلاف دارند، چون اختلاف در فروع اگر در تداوم همان فروع قبلی باشد به حیثی که اگر پیامبر قبلی بود هم حکم جدید می‌آورد به صورت تخصیص ازمانی و مانند آن، این را می‌گویند مصدّق.
پرسش: ...
پاسخ: این هم همینطور است، مثلاً خیلی از چیزها قبلاً حلال بود در سیزده سال اول، بعد حرام شد و مانند آن، که خود پیامبر در ادامه رسالت خودش به عنوان تخصیص ازمانی حکم جدیدی می‌آورد، این را نمی‌گویند ناهماهنگی، این را می‌گویند تدریج در وظیفه. بعضی از چیزها بود که قبلاً روا بود و حالا روا نیست و قرآن کریم این سیر را سیر هماهنگ می‌داند، پس اگر یک وقت ما اختلافی در فروع یک شریعت دیدیم نباید گفت این با
تصدیق ناسازگار است، این هم یک مطلب.

زمینه‌های پیدایش ادّعای اختصاص تعهّد الهی به پیروان انبیا
﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ﴾ بعضیها این کریمه را منحصراً درباره میثاقی که از مردم برای انبیا گرفته شد، توجیه کردند و تفسیر کردند؛ گفتند منظور آن است که «وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ للنبیّین میثاق الامم للنبیّین» این¬چنین معنا کردند و شاهد آنها هم آیهٴ بعد است که فرمود: ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ این لحن تند نشان می‌دهد که طرف تعهّد کسی است که می‌شود با او اینچنین حرف زد که اگر اعراض کردی فاسقی، چون انبیا (علیهم السلام) معصوم اند و منزّه از نقض عهدند، درباره آنها نمی‌شود گفت ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ پس معلوم می‌شود آن که تعهّد سپرده است امت است نه انبیا، نبی موثوقٌ له است نه موثوقٌ علیه.

پرسش: ...
پاسخ: حالا این شبهه که برطرف بشود به آن هم می‌رسیم باز، چون شبهه مربوط به آن صدر جمله است ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾ جواب این شبهه آن است، این ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ قضیه‌ای است که به صورت شرط تحلیل می‌شود؛ هر کس این کار را کرد، قضیه‌ای نیست که به طور تنجیز از کار انبیا خبر داده باشد به صورت شرط است و چون به صورت شرط است، در صدق قضیه شرطیه فقط تلازم معتبر است نه تحقق مقدم، بنابراین اگر مصداق این انبیا هم باشند آسیبی نمی‌رسد، مصداق این چه پیامبر چه غیر پیامبر. نشانه‌اش آن است که درباره انبیا (علیهم السلام) تعبیر تندتر از این آمده، همین ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ ٭ َلأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ ٭ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ﴾ که در سورهٴ «حاقه» است، تعبیرش خیلی حادتر از این است که درباره وجود مبارک پیغمبر آمده یا تعبیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ تعبیر تندتری است.

وجود قضایای شرطیه ممتنع درباره ملائکه در قرآن
ولی سرّش آن است که نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ﴾ این قضایای شرطیه در ممتنعات هم به کار می‌رود، خواه ممتنعات بالذّات نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَة﴾ خواه ممتنعات بالعرض، نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ و بالاتر از همه اینها آنچه در جریان فرشته‌ها آمده. در سورهٴ «انبیاء» سخن کسانی که درباره فرشته‌ها گفتند اینها فرزندان خدایند مطرح است و تخطئه می‌شود، آنهایی هم که فرشته¬پرستی را ترویج کردند حرفهای آنها هم ابطال می‌شود، ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ﴾ برای ابطال این گروه از وثنیین، اول تسبیح طرح می‌شود یعنی او منزّه از آن است که شریک داشته باشد ﴿سُبْحانَهُ﴾ او منزه از آن است که فرزندی اتّخاذ کرده باشد و فرشته‌ها فرزندان خدا نیستند ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾ یعنی ذات اقدس الهی آمر است و سابق اینها مأمورند و مسبوق و خداوند محیط به اینهاست، جلوی اینها و پشت سر اینها را می‌داند و اینها هیچ حق شفاعتی ندارند مگر کسی را که دینش مرضی حق باشد و این فرشتگان از ترس خدا در هراسند، آن‌گاه در آیهٴ 29 همین سورهٴ «انبیاء» این-چنین فرمود: ﴿وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمینَ﴾؛ گروهی که فرشته‌ها را می‌پرستیدند در قیامت، خداوند از فرشته‌ها سؤال می‌کند آیا آنها شما را عبادت می‌کردند، فرشته‌ها عرض می‌کنند اینها ﴿کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ ؛ ما را عبادت نمی‌کردند جن و شیطان را عبادت می‌کردند، چون ما که نگفتیم فرشته را بپرستید [بلکه] شیطان به اینها گفت که فرشته را بپرستید، اینها حرف شیطان را گوش دادند، چون حرف شیطان را گوش دادند حرف جن را عبادت کردند. به هر ‌حال فرشته منزه از آن است که چنین سخنی داشته باشد ولی اگر هم فرشته بر فرض محال، مردم را به شرک دعوت بکند جزای او جهنم است با اینکه ذات اقدس الهی خودش تصدیق کرد در آیهٴ 27 همین سوره [یعنی سوره «انبیاء» ] که اینها هرگز حرفی را بدون اذن حق نمی‌زنند: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ عصمت آنها را با این بیان امضا کرده است ولی برای عظمت مسئله به عنوان جمله شرطیه این‌چنین یاد کرد که هر کدام از اینها بگویند ما را عبادت کنید، جزای او جهنم است. پس به صورت جمله شرطیه سخن گفتن درباره انبیا هم رواست درباره فرشته‌ها هم رواست، بلکه درباره ذات اقدس الهی هم رواست، چون قضیه شرطیه صدقش به تلازم مقدم و تالی است نه به تحقّق مقدم، بنابراین این جمله ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ این دلیل نیست که این ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾ یعنی «میثاق الامم للنبیّین».

نقش انبیا در پذیرش و انتقال تعهّد الهی به مردم
و اما مطلب بعدی که اگر پیامبری آمد شما موظفید به او ایمان بیاورید و او را نصرت دهید؛ یاری کنید معنایش روشن خواهد شد. اگر پیامبری با این نشانه‌ها که نشانه حقّانیت به همراه او است آمده، پیامبر قبلی و امتهای او موظف‌اند که به این پیامبر بعدی ایمان بیاورند و او را یاری کنند، همانطوری که هر امتی پیامبر خود را باید یاری کند، این پیامبر جدید را هم باید یاری کند. نصرت، اقسامی دارد انواعی دارد در هر جا به سبکی است نسبت به پیامبر جدید هم به همان سبک خواهد بود ﴿لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ﴾ آن‌گاه خداوند به انبیا می‌فرماید وقتی به انبیا فرمود به امتها هم می‌فرماید: ﴿ءَ أَقْرَرْتُمْ﴾؛ آیا اقرار کردید ﴿وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری﴾ انبیا هم خودشان اقرار می‌کنند و هم شاهد اقرار امت‌اند هم عهد خدا را از خدا تلقی می‌کنند، «اخذ» یعنی قبول و هم عهد خدا را از امتها می‌گیرند «اخذ» یعنی گرفتن. وقتی نوبت به خود انبیا می‌رسد، خدا می‌فرماید: ﴿وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری﴾ ﴿اخذتم﴾ یعنی «استمسکتم»؛ گرفتید عهد مرا یا نه یعنی عهدی که من به شما دادم این عهد را گرفتید یا نه، قبول کردید یا نه؟ «اخذ» هو القبول است، درباره حق تعالی آمده که ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ خدا صدقات را اخذ می‌کند یعنی قبول می‌کند. آیا شما قبول کردید یا نه و اما انبیا که رابط و واسطه‌اند عهد خدا را از مردم برای خدا می‌گیرند، این اخذ، همان گرفتن هست، مثل اینکه انبیا برای خدا از مردم بیعت می‌گیرند، اینجا اخذ به معنای همان گرفتن است نه قبول و جامع اینها هم اصل پذیرش است ﴿وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری﴾، «اصر» آن عهد مؤکّد است ﴿قالوا﴾ انبیا گفتند ﴿أَقْرَرْنا﴾ دیگر نیازی به تفصیل نبود که بگویند که «اقررنا و اخدنا علی ذلکم اصرک»، گفتند ﴿اقررنا﴾ چون حذف «ما یعلم منه جایز» این¬چنین است.

سرّ شاهد بودن خداوند به همراه انبیا در اخذ تعهّد الهی
آن‌گاه خدا فرمود: ﴿فَاشْهَدُوا﴾؛ شما شاهد باشید ﴿وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ﴾؛ من هم با شما جزء شاهدینم، این ﴿وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ﴾ یعنی من هم در همه مراحل حضور و ظهور دارم، نظیر آنچه به موسی و هارون (علیهما السلام) فرمود که با فرعون به محاوره بنشینید ﴿إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری﴾ این یک تقویت قلبی است برای آن دو بزرگوار و یک تهدید ضمنی است برای فرعون، وقتی می‌فرماید: ﴿إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری﴾ یعنی من همه جا حاضرم؛ در هر لحظه شما از من کمک بخواهید کمک من به شما خواهد رسید، چه اینکه در هر لحظه بخواهم طاغی را بگیرم توان آن را دارم، این یک وعده ضمنی است به نیکان و یک وعید ضمنی است نسبت به بدان ﴿وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فانّ الشاهدَ هو احاکمُ» ؛ از گناه بپرهیزید، برای اینکه آن کس که امروز شاهد صحنه است فردا همان شخص قاضی محکمه است، اگر قاضی خود شاهد باشد و معصوم، حکم او یقینی است و صد در صد صحیح و صواب، این «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هو الحاکم﴾ یعنی «فان الشاهد الیوم هو الحاکم غداً».

یاوران و ناصران حقیقی یک مکتب
پرسش: ...
پاسخ: همین زمینه‌سازی همین نشر افکار او، همین تبلیغ برای پذیرش او، مثل اینکه همه ائمه (علیهم السلام) ناصران ولی عصر (ارواحناه فداه) بودند و هستند، همه ما که الآن خودمان را معتقد می‌دانیم [و] مؤمنیم به اینکه انصار حجت (سلام الله علیه) هستیم، برای اینکه فکر او و روش او و زمینه او [را] برای مردم منتشر می‌کنیم که اگر ـ ان‌شاء‌الله ـ خودمان این توفیق را داشتیم که «طوبی لنا و حسن مآب»، نداشتیم وظیفه‌مان که آماده کردن افکار مردم است را فراهم می‌کنیم، این می‌شود نصرت دیگر.

بازگشت عدم پذیرش تعهّد الهی به مخالفت با عالم خلقت
اما این کریمه که فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ به همین گروهی که تعهّد الهی را نمی‌پذیرند هشدار می‌دهد، می‌فرماید شما خلاصه در جهت خلاف با همه موجودات می‌خواهید شنا کنید. کسی که اسلام را نمی‌پذیرد با کل نظام هماهنگ نیست [و] در مسیر خلاف دارد شنا می‌کند، چون همه موجودات در مسیر وفاق‌اند، یک انسان غیر مسلمان در جهت خلاف دارد زندگی می‌کند، لذا بعد از مدتی هم خسته و فرسوده خواهد شد، چون همه تابع قانون یک مبدأند، انسان ممکن نیست بگوید من قانون نمی‌خواهم یا قانونم را خودم تدوین می‌کنم یا دیگری که مثل من است تنظیم می‌کند، لذا می‌فرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در آن بحثهایی که مربوط به ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ آنها مسائل عام را مطرح شد؛ اما این آیه یک مقدار بازتر و ریزتر طرح کرد، فرمود آیا اینها غیر دین حق را دین خدا را می‌پذیرند، در حالی که سراسر جهان مسلمان‌اند، ما موجود کافر در جهان تکوین نداریم ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این اسلام، همان انقیاد است؛ هیچ موجودی نیست که مسلم و منقاد نباشد ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾.

انقیاد و اطاعت تکوینی عالم خلقت از خداوند
پرسش: ...
پاسخ: تکوینی، چون نظام غیر انسانی، نظام تکوینی است یعنی دریاها، درختها، سنگها، آسمانها و زمین و هر موجود ذی¬شعور و غیر ذی¬شعور این منقاد حق است.
پرسش: ...
پاسخ: اسلام تکوینی را پذیرفته‌اند همه‌شان؛ اما این قرآن این ولایت، این امامت، این معرفتی که انسان دارد این درجه را آنها توان تحمل نداشتند وگرنه همه آیاتی که در چهار، پنج طایفه خلاصه می‌شود، دلالت دارد که سراسر جهان مطیع حق‌اند، هم آیات تسبیح که به صورت ﴿سبح﴾ ﴿یسبح﴾ و امثال ذلک فراوان آمده که سراسر جهان تسبیح¬گوی حق است و جامع همه اینها آیهٴ سورهٴ «اسراء» است که ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ این برای یک طایفه از آیات که فراوان‌اند درباره تسبیح، طایفه دیگر آیات سجده‌اند که ﴿لله یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ مَا فِی اْلأَرْضِ﴾ قریب به این مضمون در چند جا آمده که هر چه در جهان هست در پیشگاه خدا ساجد است. طایفه دیگر آیهٴ اسلام است که ﴿اسلم﴾ هر موجودی که در آسمان و زمین مسلم است یعنی منقاد است [و] گردن نهاده به حکم خدا. طایفه رابعه، طایفه اطاعت است که سراسر موجودات آسمان و زمین مطیع حق‌اند: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ خداوند به آسمان و زمین فرمود بیایید بی‌میل یا با میل یعنی خواه و ناخواه ﴿طَوْعًا أَوْ کَرْهًا﴾ یعنی خواه و ناخواه باید بیایید، عرض کردند ما خواه می‌آییم، نه خواه و ناخواه ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ نه «اتینا طائعَین» اینها تثنیه‌اند؛ اما در هنگام جواب به جمع جواب دادند یعنی ما به همراه همه این قافله در حرکتیم: ﴿أَتَیْنا طائِعینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: چون اگر در خلاف جهت بردن باشد این دیگر طوع نیست یعنی هر موجودی را در همان راهی که با آن راه هماهنگ است رهبری می‌کند، نظام جهان با محبت و تسخیر اداره می‌شود نه با شتاب و فشار و قهر و قسر و مانند آن، هر موجودی هدفی دارد راهی دارد ذات اقدس الهی آن موجود را با طی آن راه، به همان هدف می‌رساند.
انقیاد تکوینی انسان از خداوند در عین اختیار او در انقیاد تشریعی
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ منقاد تکوینی که هست، انسان چه کافر چه غیر کافر منقاد تکوینی که هست یعنی این¬چنین نیست که بخواهد در جهان زندگی کند بدون تغذیه یا هرچه را بتواند بخورد، این¬طور نیست. این بدون تغذیه نمی‌شود بدون آشامیدنی نمی‌شود بدون خواب نمی‌شود بدون مسکن نمی‌شود، هرطوری که این دستگاه گوارش او می‌خواهد او برابر همان آن خواسته دستگاه گوارش زندگی می‌کند؛ منتها در بیان تشریع دوگونه فرد هست. انسان بدون خواب نمی‌شود، باید بخوابد؛ اما جای غصبی یا جای مباح. تشریع، برای تنظیم این کارهاست یعنی همه این کارها را باید با آن مصداق حلالش انجام داد. در تشریع، عصیان‌پذیر است یعنی انسان نمی‌تواند بگوید من می‌خواهم طوری زندگی کنم که غذا نخورم اصلاً، مثل فرشته این نمی‌شود، این منقاد حق است، فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ انسان نمی‌تواند با این تکوین، مخالفت کند که بگوید من مثل فرشته می‌خواهم زندگی کنم می‌خواهم یک هشتاد، نود سال زندگی کنم آب ننوشم غذا نخورم و نخوابم مثل فرشته، این نمی‌شود. اینجا مسلم و منقاد است این اسلام تکوینی است. اما برای رفع نیازهای خود دو تا فرد دارد ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾ این یک لیوان آبی را که باید بنوشد دو تا مصداق دارد: یک حلال دارد یک حرام، آن نانی که باید بخورد دو مصداق دارد: حلال دارد و حرام، تشریع برای آن است که این قوانین اعتباری را هماهنگ با آن قوانین تکوینی بکنند. اینجاست که انسان احیاناً عده‌ای مسلمان¬اند، عده‌ای کافرند در نظام تشریع و خداوند انسان را که با اعتبارات و قوانین کار می‌کند طوری پرورانده که نظام تشریع او هماهنگ با تکوین باشد، در اینجاست که جا برای عصیان است. آن وقت انسان در این مورد که معصیت بکند می‌فرماید که شما معصیت می‌کنید کسی را که همه حرف او را گوش می‌دهند حتی خود شما، به کافر می‌فرماید شما در نظام تکوین حرف او را گوش می‌دهی، همه حرف او را گوش می‌دهند، در نظام تشریع هم باید حرف او را گوش بدهید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن