- 85
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 82 تا 84 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 84 سوره آلعمران"
نشانه فسق در عدم پذیرش تعهد الهی
نکاتی در عبارت «افغیر دین الله یبغون»
هماهنگی دین و نظام تشریع با فطرت و نظام تکوین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿82﴾ أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿83﴾ قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿84﴾
نشانه فسق در عدم پذیرش تعهّد الهی
بعد از اینکه فرمود هم از انبیا پیمان گرفته شد و هم از امتها و فرمود عدهای این پیمان را با اقرارشان امضا کردهاند و شاهد ایمان یکدیگر شدند و انبیا، شاهد ایمان امت شدند و خداوند هم شاهد همه مشهودٌ علیه و شاهدان شد، آنگاه میفرماید اگر کسی بعد از این اخذ میثاق، اعراض کند این فسقش در نهایت شدت است ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ گویا در قبال اینها کسی فاسق نیست، اینها فاسق محضاند همانطوری که در طرف کمال یک عده به ایمان کامل میرسند، فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ درباره افرادی که در درکات، سقوط میکنند هم میفرماید: ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾. آنگاه درباره همینهایی که فاسق و منحرفاند بعد از اخذ میثاق و شهادت شاهدان و تحمل شهادت شهود، میفرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾؛ اینها آمدند غیر دین خدا را قبول کردند. دین دو قسم است: دین حق و دین باطل، در نظام تکوین بیش از یک دین حاکم نیست ولی در نظام تشریع، غیر از دین حق ادیان فراوانی هم هست، حتی فرعون برای جامعه مصر دینی تدوین کرد، میگفت ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ همه ادیان که ساخت بشر است، باطل است و دین الهی حق است و روزی فرا میرسد که این دین الهی بر همه ادیان باطل، پیروز میشود که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ .
نکاتی در عبارت ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾
آنگاه میفرماید این گروه، بعد از اخذ میثاق آمدند غیر دین خدا را اخذ کردند و طلب کردند ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در اینجا دو نکته اخذ شده است: یکی اینکه این مفعول، مقدم شد؛ یکی اینکه با «فاء» ذکر شد. البته استفهام انکاریاش هم نشانه توبیخ هست که «همزه» این معنا را تفهیم میکند؛ اما آن دو نکته جدای از خصوصیتی است که «همزه» او را تفهیم میکند. آن دو نکته این است، فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ نفرمود «أ و غیر دین الله» سرّش آن است که «فاء» در اینجا نقشی دارد که «واو» آن نقش را ایفا نمیکند، میفرماید اینها به جای اینکه ایمان را بر آن اصول گذشته مترتب کنند بر میثاق و اقرار، ایمان را مترتب کنند آمدند کفر را مترتب کردند، میفرماید آیا پس اینها کفر ورزیدند، در حالی که باید ایمان پیدا میکردند یعنی متفرع بر اخذ میثاق و اقرار، ایمان باید باشد نه کفر ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در حالی که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ﴾.
نکته دوم آن است که گرچه در همین بخش در دو آیه بعد میفرمایند: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ که مفعول مؤخر است؛ اما در آیه محل بحث براساس اهمیتی که برای این مفعول هست، مقدم ذکر شد گاهی اهمیت کمالی دارد [و] گاهی خطر نقص، میفرماید اینها تن به این خطر دادند: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ بعد از اینکه این اهمیت، اعمال شده است در دو آیه بعد دیگر لازم نبود مفعول مقدم باشد، فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ ولی در اینجا که این مسئله از یک امر با خطری سخن میگوید، اهمیت آن مفعول اقتضا میکرد که این مقدم ذکر بشود، فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ خب این همزه، نشانه تقبیح و انکار است که چرا این کار را کردند، چرا اینها غیر دین خدا را اخذ کردند و طلب کردند، در حالی که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آنها راهی را رفتند که همه موجودات، برخلاف آن راه را میروند و راهی که همه موجودات آن راه را طی کرده و طی میکنند اینها میخواهند برخلاف مسیر حرکت کنند، لذا موفق نمیشوند.
تفاوت قانون الهی با قوانین بشری
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ موجودات دیگر غیر از انسان یا غیر از کسانی که موجود مختار متفکرند دین تشریعی ندارند ولی تشریع یک قرارداد و قوانین اعتباری محض نیست، قوانینی که بشر وضع میکند یک تشریع اعتباری است که پایگاه تکوینی ندارد، زیرا قوانینی که بشر وضع میکند نه خود را میشناسد نه جهان را نه رابطه خود با جهان را، لذا یک سلسله چیزهایی را برابر صلاحدید خود وضع میکند، گاهی هم میبیند که فاسد درآمده. اما تشریع الهی تکیهگاهاش همان تکوین است یعنی چیزی را برای بشر وضع میکند که با جهاز درونی بشر هماهنگ باشد با نظام، هماهنگ باشد در ارتباط بشر با نظام هماهنگ باشد و مانند آن، لذا اگر کسی خواست قانونی را احترام بگذارد باید قانونی را محترم بشمارد که از طرف قانونگذار هستی تدوین شد، لذا میفرماید خدائی که همه در برابر او خاضعاند، این گروه نمیخواهند خضوع کنند:﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ هم درباره مبدأ سخن فرمود، هم درباره معاد.
براهین قرآنی بر تقدم پذیرش قانون الهی
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ چون اصل دین باید یک پایگاه تکوینی داشته باشد، براهین قرآنی از این جهت فراوان است میفرماید: چرا شما حرف خدایی را که زمین را در دو روز ایجاد کرده نمیشنوید؟ میفرماید آن کسی که تکویناً عهدهدار پرورش شماست، پرورش تشریعی شما هم به دست اوست، چگونه شما کفر میورزید به کسی که هستیتان به دست اوست؟ این برهان مسئله است. این تعلیق حکم بر وصفی است که مشعر به علیت است و علت مسئله را هم به همراه دارد، میگویند چگونه شما کفر میورزید به کسی که شما را آفرید و هستی به دست اوست، در طرف مخالف هم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من غیر خدا را قبول کنم، در حالی که نظام به دست اوست، در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه چهارده این است ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این تعلیل تشریع است به تکوین، خدا به پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که به مردم بگو من غیر خدا را ولیّ خود قرار بدهم، در حالی که او آسمان و زمین را خلق کرد، من به عنوان یک موجود متفکر مختار، قانون میخواهم. قانون مرا باید کسی تدوین کند که من و جهان و رابطه من و جهان را آفرید این برهان مسئله است، گاهی به لسان نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گاهی به لسان دیگر، این دلیل مسئله است، از باب تشبیه تکوین به عرفی کسی بگوید من حرف پدرم را گوش ندهم که او همه زحمتها را برای من کشید حرف استادم را گوش ندهم که او همه چیز را به من یاد داد، این مثال عرفی. مثال برهانی و عقلیاش همین است که قرآن بیان کرده که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید من غیر خدا را سرپرستم قرار بدهم، در حالی که او ﴿فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است.
تهدید قرآن نسبت به کفّار در عدم پذیرش دین الهی
در طرف مقابل، به کافران میفرماید شما حرف خدا را انکار میکنید که همه میگویند «بلیٰ» این برهان مسئله است ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ مگر شما نمیخواهید درست زندگی کنید؟ مگر زندگی صحیح، فرع بر شناخت قانون صحیح نیست؟ مگر قانون صحیح در سایه شناخت انسان به نحو صحیح، شناخت جهان به نحو صحیح، شناخت پیوند انسان و جهان به نحو صحیح به این سه اصل تکیه نمیکند؟ خب چه کسی است که به این سه اصل عالم است غیر از خدا ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ لذا در اینجا میفرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این دلیل مسئله است.
تعبیرات قرآن از انقیاد تکوینی موجودات
پرسش: ...
پاسخ: همه ﴿مَنْ﴾اند، برای اینکه گاهی به اعتبار اینکه ذی¬شعور نیستند از آنها به ﴿ما﴾ یاد میشود، گاهی از آن جهت که کار خردمندانه میکنند، از آنها به ﴿مَنْ﴾ یاد میشود.
خداوند از موجودات آسمان و زمین گاهی به ﴿ما﴾ یاد میکند ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ گاهی از همینها به ﴿مَنْ﴾ یاد میکند گاهی از آن جهت که اینها، نظیر اجرام سماوی یک موجود خردمند ذیشعور ظاهری نیستند، از اینها به ﴿ما﴾ یاد میشود و از آن جهت که کار خردمندانه انجام میدهند، مسبح حقاند، ساجد حقاند [و] منقاد حقاند به ﴿مَنْ﴾ یاد میشود این دو نکته، درباره بتها هم هست. گاهی از آنها به عنوان جمع مذکری که برای ذویالعقول است تعبیر میشود، با اینکه چوبهایی بیش نیستند، برای اینکه کاری که درباره ذیعقل است نسبت به آنها روا داشته شد که نباید روا میداشتند. بنابراین این اسلام، اسلام تکوینی است، آن ابتغای دین، ابتغای تشریعی است، چون ناظر به فسق منحرفان است: ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ٭ أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ آیا این فاسقان، دینی غیر از دین خدا را قبول میکنند که این همان تشریع است.
پرسش: ...
پاسخ: دین، در نظام تکوین کفر برنمیدارد؛ هیچ ممکن نیست که موجودی در قبال ذات اقدس الهی نه بگوید.
هماهنگی دین و نظام تشریع با فطرت و نظام تکوین
پرسش: ...
پاسخ: فطرت همان تشریع را تأیید میکند، نه اینکه تکویناً کسی کافر بشود، دین مطابق با تکوین و فطرت است؛ اما کفر تکوینی نداریم، کفر همواره تشریعی است هیچ کسی در نظام تکوین بگوید من تابع نظام علّی حق نیستم این ممکن نیست. انسان چه کافر چه غیر کافر برابر قضا و قدر وارد این عالم شد، برابر قضا و قدر میماند برابر قضا و قدر میرود و امثال ذلک، آنچه در اختیار اوست این است که او بین دو راه ایستاده ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾ اینجا است که جای تشریع است، جای اختیار است.
لزوم هماهنگی انسان با نظام تشریع
پرسش: ...
پاسخ: تشریعتان باید با تکوینتان باید هماهنگ باشد وگرنه میشود ناهماهنگی قانون با نظام تکوین، این یعنی در جهت خلاف شنا کردن، لذا به اینها میگویند که همه موجودات را خدا میپروراند، شما که از این قانون مستثنا نیستید، شما را هم باید خدا بپروراند، پرورش شما نظیر پرورش گل و گیاه نیست که با قدری باران و قدری آفتاب حل بشود که، شما را اندیشه میپروراند شما را قانون میپروراند، شما از آن جهت که بدن دارید، باران میباریم زمین را زرخیز و حاصلخیز میکنیم و این مواد طبیعی را به شما میدهیم ﴿مَتاعًا لَکُمْ وَ ِلأَنْعامِکُمْ﴾ اما وقتی سخن از قانون و وحی است دیگر ﴿مَتاعًا لَکُمْ وَ ِلأَنْعامِکُمْ﴾ نیست ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ﴾ نیست، وقتی نوبت به دین میرسد سخن از تعقل است و تدبر که مخصوص شماست، میفرماید شما باید دین از کسی را قبول کنید که همه در برابر او خاضعاند.
تفاوت «کَره» و «کُره»
عمده ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ والارض﴾ تقسیم شد به طوع و کره، سه چهار طایفه در قرآن کریم بود طایفه سجده است، طایفه تسلیم است طایفه تسبیح است و امثال ذلک که آنها در بحث دیروز اشاره شد. عمده این است که فرمود خواه و ناخواه حرف خدا را قبول میکنند در نظام تکوین، کَره در مقابل طوع است یعنی با کراهت، با بیمیلی؛ اما «کُره» در مقابل یُسر است. «کُره» یعنی دشواری، سخن از کُره نیست سخن از دشواری نیست سخن از بیمیلی است. گاهی انسان چیزی را مایل است علاقه¬مند است به او دل بسته است؛ اما کاری است برای او دشوار، مثل اینکه مادر، دوران بارداری را با دشواری طی میکند؛ اما به این کار علاقهمند است. در سوره «احقاف» آیه پانزده فرمود: ﴿وَ وَصَّیْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْسانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا﴾؛ فرمود ما به انسان سفارش کردیم که پدر و مادرش را گرامی بدارد، مادر او دوران بارداری را با «کُره» گذراند نه با «کَره».
اگر این بیمیلی از خارج تحمیل بشود این فشار از خارج تحمیل بشود میشود «کُره» اگر از درون برخیزد میشود «کَره»، «کَره» یعنی با کراهت و بیمیلی، مادر نسبت به دوران بارداری کراهت ندارد، بلکه کمال علاقه را دارد؛ اما فشاری است بر او، این کُره است یعنی سخت است نه اینکه او با کراهت بار را بردارد یا با کراهت، کودک را بپروراند او با شوق، میپروراند ولی با سختی و دشورای. پس کُره از بحث خارج است، میماند کَره، کَره یعنی بیمیلی. بیمیلی دوگونه است: بیمیلی مقطعی و موضعی؛ بی¬میلی کلی.
انقیاد و اطاعت تکوینی جهان خلقت از خداوند
بیمیلی کلی در جهان اصلاً نیست یعنی وقتی که انسان از دور این جهان را مینگرد میبیند یک واحد هماهنگی است که دارد به مقصد میرسد، از دور وقتی کل جهان را به عنوان یک واحد مینگرد میبیند که همه در خروشاند تا به آن مقصد اصلیشان برسند، از این معنا که مجموعه جهان به عنوان یک واحد هماهنگ و منسجم مطرح است، در سوره «فصلت» آیه یازده این چنین سخن به میان آمد، فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ﴾ یعنی ذات اقدس الهی اول زمین را گستراند و آماده کرد ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ مثلاً در حد گازی یا مانند آن بود ﴿فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾؛ به زمین و آسمان دستور داد که خواه و ناخواه بیایید، بیمیل یا با میل بیایید! اینها عرض کردند ما میآییم و با میل هم میآییم نه تنها ما میآییم و با میل هم میآییم، بلکه همه تو را طلب میکنند. در جواب نگفتند با اینکه ضمیر مؤنث است همه جا ﴿فَقالَ لَها﴾ یعنی «للسماء»، ﴿وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا﴾ تا اینجا سخن از تثنیه است؛ اما در جواب ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ نه «طائعَین» یعنی نه تنها من و رفیقم یعنی من و آسمان یا آسمان نگفت که من و رفیقم یعنی من و زمین، بلکه همه با طوع و رغبت تابع فرمان توییم ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ یعنی مشتاقانه میآییم. اگر سخن از زمین و آسمان است منظور، مجموعه نظام هستی است. اگر منظور خصوص زمین و آسمان باشد «من فی السماء و من فی الارض» در کنارش ذکر میشود، آنجا که زمین و اهلش آسمان و اهلش جمعاً مرادند، تعبیر قرآن آسمان و زمین است. آنجا که منظور خصوص آسمان و خصوص زمین است، برای اضافه کردن ساکنان آسمان و زمین «من فی السماء» اضافه میشود «من فی الارض» اضافه میشود و مانند آن. پس در این مجموع، کسی از دور بخواهد با این مجموع در تماس باشد می¬بیند یک واحد هماهنگی است که دارد میگردد. وقتی وارد این مجموعه شد، میبیند که همه دارند میگردند؛ اما بعضیها دارند فدای بعضی میشوند، مثل اینکه یک کارخانه منسجم و منظمی تنظیم شده است، کسی از دور که این کارخانه را نگاه میکند میبیند واحد منظمی است که این کارخانه با میل خود تولیداتی دارد، وقتی وارد دستگاه کارخانه میشود میبیند این پیچ ومهرهها همه یکسان نیستند، بعضیها بعضی را فرسوده میکنند. بعضی به منزله سنگ زیرین آسیایند تا آن یکی بگردد، برای آن که فرسوده میشود کَره است [و] برای آن که میفرساید طوع است یک کَره و طوع نسبی در درون این کارخانه هست، وقتی از بیرون آدم نگاه میکند میبیند این کارخانه در کمال سلامت، کارش را انجام میدهد.
اقسام اطاعت جهان خلقت از خداوند
ذات اقدس الهی که خارج سماوات و ارض است به کل مجموعه دستور داد بیایید اینها عرض کردند اطاعت، وقتی از زبان تکتک مجموعه ما را با خبر میکند، میفرماید اینها دو قسماند: بعضی بالطوعاند؛ بعضی بالکرهاند، بعضی روی میل؛ بعضی روی بیمیلی. حوادث دردناکی که میآید اینها تحمل میکنند برای بعضی شیرین است، میگویند «ما رأیتُ الا جمیلاً» برای بعضی سخت است، بعضیها با میل درون بعضی با بیمیلی درونی ولی همه تابعاند، مرض آوردیم یکی میگوید ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ این ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ را همه میخوانند؛ اما یک عده با سختی میگویند ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ ولی فکرشان «علینا» است «لام» میخواند ولی «علیٰ» تلقی میکند ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾، «لنا» میخواند ولی آن رنجی که در درون اوست که اگر دستم رسد کذا و کذا، این «علی» است؛ اما اولیاء الله میگویند ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ لذا از صحنه کربلا هم به عنوان «ما رأیتُ الا جمیلاً» یاد میکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
نشانه فسق در عدم پذیرش تعهد الهی
نکاتی در عبارت «افغیر دین الله یبغون»
هماهنگی دین و نظام تشریع با فطرت و نظام تکوین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿82﴾ أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿83﴾ قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿84﴾
نشانه فسق در عدم پذیرش تعهّد الهی
بعد از اینکه فرمود هم از انبیا پیمان گرفته شد و هم از امتها و فرمود عدهای این پیمان را با اقرارشان امضا کردهاند و شاهد ایمان یکدیگر شدند و انبیا، شاهد ایمان امت شدند و خداوند هم شاهد همه مشهودٌ علیه و شاهدان شد، آنگاه میفرماید اگر کسی بعد از این اخذ میثاق، اعراض کند این فسقش در نهایت شدت است ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ گویا در قبال اینها کسی فاسق نیست، اینها فاسق محضاند همانطوری که در طرف کمال یک عده به ایمان کامل میرسند، فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ درباره افرادی که در درکات، سقوط میکنند هم میفرماید: ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾. آنگاه درباره همینهایی که فاسق و منحرفاند بعد از اخذ میثاق و شهادت شاهدان و تحمل شهادت شهود، میفرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾؛ اینها آمدند غیر دین خدا را قبول کردند. دین دو قسم است: دین حق و دین باطل، در نظام تکوین بیش از یک دین حاکم نیست ولی در نظام تشریع، غیر از دین حق ادیان فراوانی هم هست، حتی فرعون برای جامعه مصر دینی تدوین کرد، میگفت ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ همه ادیان که ساخت بشر است، باطل است و دین الهی حق است و روزی فرا میرسد که این دین الهی بر همه ادیان باطل، پیروز میشود که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ .
نکاتی در عبارت ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾
آنگاه میفرماید این گروه، بعد از اخذ میثاق آمدند غیر دین خدا را اخذ کردند و طلب کردند ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در اینجا دو نکته اخذ شده است: یکی اینکه این مفعول، مقدم شد؛ یکی اینکه با «فاء» ذکر شد. البته استفهام انکاریاش هم نشانه توبیخ هست که «همزه» این معنا را تفهیم میکند؛ اما آن دو نکته جدای از خصوصیتی است که «همزه» او را تفهیم میکند. آن دو نکته این است، فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ نفرمود «أ و غیر دین الله» سرّش آن است که «فاء» در اینجا نقشی دارد که «واو» آن نقش را ایفا نمیکند، میفرماید اینها به جای اینکه ایمان را بر آن اصول گذشته مترتب کنند بر میثاق و اقرار، ایمان را مترتب کنند آمدند کفر را مترتب کردند، میفرماید آیا پس اینها کفر ورزیدند، در حالی که باید ایمان پیدا میکردند یعنی متفرع بر اخذ میثاق و اقرار، ایمان باید باشد نه کفر ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در حالی که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ﴾.
نکته دوم آن است که گرچه در همین بخش در دو آیه بعد میفرمایند: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ که مفعول مؤخر است؛ اما در آیه محل بحث براساس اهمیتی که برای این مفعول هست، مقدم ذکر شد گاهی اهمیت کمالی دارد [و] گاهی خطر نقص، میفرماید اینها تن به این خطر دادند: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ بعد از اینکه این اهمیت، اعمال شده است در دو آیه بعد دیگر لازم نبود مفعول مقدم باشد، فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ ولی در اینجا که این مسئله از یک امر با خطری سخن میگوید، اهمیت آن مفعول اقتضا میکرد که این مقدم ذکر بشود، فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ خب این همزه، نشانه تقبیح و انکار است که چرا این کار را کردند، چرا اینها غیر دین خدا را اخذ کردند و طلب کردند، در حالی که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آنها راهی را رفتند که همه موجودات، برخلاف آن راه را میروند و راهی که همه موجودات آن راه را طی کرده و طی میکنند اینها میخواهند برخلاف مسیر حرکت کنند، لذا موفق نمیشوند.
تفاوت قانون الهی با قوانین بشری
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ موجودات دیگر غیر از انسان یا غیر از کسانی که موجود مختار متفکرند دین تشریعی ندارند ولی تشریع یک قرارداد و قوانین اعتباری محض نیست، قوانینی که بشر وضع میکند یک تشریع اعتباری است که پایگاه تکوینی ندارد، زیرا قوانینی که بشر وضع میکند نه خود را میشناسد نه جهان را نه رابطه خود با جهان را، لذا یک سلسله چیزهایی را برابر صلاحدید خود وضع میکند، گاهی هم میبیند که فاسد درآمده. اما تشریع الهی تکیهگاهاش همان تکوین است یعنی چیزی را برای بشر وضع میکند که با جهاز درونی بشر هماهنگ باشد با نظام، هماهنگ باشد در ارتباط بشر با نظام هماهنگ باشد و مانند آن، لذا اگر کسی خواست قانونی را احترام بگذارد باید قانونی را محترم بشمارد که از طرف قانونگذار هستی تدوین شد، لذا میفرماید خدائی که همه در برابر او خاضعاند، این گروه نمیخواهند خضوع کنند:﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ هم درباره مبدأ سخن فرمود، هم درباره معاد.
براهین قرآنی بر تقدم پذیرش قانون الهی
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ چون اصل دین باید یک پایگاه تکوینی داشته باشد، براهین قرآنی از این جهت فراوان است میفرماید: چرا شما حرف خدایی را که زمین را در دو روز ایجاد کرده نمیشنوید؟ میفرماید آن کسی که تکویناً عهدهدار پرورش شماست، پرورش تشریعی شما هم به دست اوست، چگونه شما کفر میورزید به کسی که هستیتان به دست اوست؟ این برهان مسئله است. این تعلیق حکم بر وصفی است که مشعر به علیت است و علت مسئله را هم به همراه دارد، میگویند چگونه شما کفر میورزید به کسی که شما را آفرید و هستی به دست اوست، در طرف مخالف هم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من غیر خدا را قبول کنم، در حالی که نظام به دست اوست، در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه چهارده این است ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این تعلیل تشریع است به تکوین، خدا به پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که به مردم بگو من غیر خدا را ولیّ خود قرار بدهم، در حالی که او آسمان و زمین را خلق کرد، من به عنوان یک موجود متفکر مختار، قانون میخواهم. قانون مرا باید کسی تدوین کند که من و جهان و رابطه من و جهان را آفرید این برهان مسئله است، گاهی به لسان نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گاهی به لسان دیگر، این دلیل مسئله است، از باب تشبیه تکوین به عرفی کسی بگوید من حرف پدرم را گوش ندهم که او همه زحمتها را برای من کشید حرف استادم را گوش ندهم که او همه چیز را به من یاد داد، این مثال عرفی. مثال برهانی و عقلیاش همین است که قرآن بیان کرده که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید من غیر خدا را سرپرستم قرار بدهم، در حالی که او ﴿فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است.
تهدید قرآن نسبت به کفّار در عدم پذیرش دین الهی
در طرف مقابل، به کافران میفرماید شما حرف خدا را انکار میکنید که همه میگویند «بلیٰ» این برهان مسئله است ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ مگر شما نمیخواهید درست زندگی کنید؟ مگر زندگی صحیح، فرع بر شناخت قانون صحیح نیست؟ مگر قانون صحیح در سایه شناخت انسان به نحو صحیح، شناخت جهان به نحو صحیح، شناخت پیوند انسان و جهان به نحو صحیح به این سه اصل تکیه نمیکند؟ خب چه کسی است که به این سه اصل عالم است غیر از خدا ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ لذا در اینجا میفرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این دلیل مسئله است.
تعبیرات قرآن از انقیاد تکوینی موجودات
پرسش: ...
پاسخ: همه ﴿مَنْ﴾اند، برای اینکه گاهی به اعتبار اینکه ذی¬شعور نیستند از آنها به ﴿ما﴾ یاد میشود، گاهی از آن جهت که کار خردمندانه میکنند، از آنها به ﴿مَنْ﴾ یاد میشود.
خداوند از موجودات آسمان و زمین گاهی به ﴿ما﴾ یاد میکند ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ گاهی از همینها به ﴿مَنْ﴾ یاد میکند گاهی از آن جهت که اینها، نظیر اجرام سماوی یک موجود خردمند ذیشعور ظاهری نیستند، از اینها به ﴿ما﴾ یاد میشود و از آن جهت که کار خردمندانه انجام میدهند، مسبح حقاند، ساجد حقاند [و] منقاد حقاند به ﴿مَنْ﴾ یاد میشود این دو نکته، درباره بتها هم هست. گاهی از آنها به عنوان جمع مذکری که برای ذویالعقول است تعبیر میشود، با اینکه چوبهایی بیش نیستند، برای اینکه کاری که درباره ذیعقل است نسبت به آنها روا داشته شد که نباید روا میداشتند. بنابراین این اسلام، اسلام تکوینی است، آن ابتغای دین، ابتغای تشریعی است، چون ناظر به فسق منحرفان است: ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ٭ أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ آیا این فاسقان، دینی غیر از دین خدا را قبول میکنند که این همان تشریع است.
پرسش: ...
پاسخ: دین، در نظام تکوین کفر برنمیدارد؛ هیچ ممکن نیست که موجودی در قبال ذات اقدس الهی نه بگوید.
هماهنگی دین و نظام تشریع با فطرت و نظام تکوین
پرسش: ...
پاسخ: فطرت همان تشریع را تأیید میکند، نه اینکه تکویناً کسی کافر بشود، دین مطابق با تکوین و فطرت است؛ اما کفر تکوینی نداریم، کفر همواره تشریعی است هیچ کسی در نظام تکوین بگوید من تابع نظام علّی حق نیستم این ممکن نیست. انسان چه کافر چه غیر کافر برابر قضا و قدر وارد این عالم شد، برابر قضا و قدر میماند برابر قضا و قدر میرود و امثال ذلک، آنچه در اختیار اوست این است که او بین دو راه ایستاده ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾ اینجا است که جای تشریع است، جای اختیار است.
لزوم هماهنگی انسان با نظام تشریع
پرسش: ...
پاسخ: تشریعتان باید با تکوینتان باید هماهنگ باشد وگرنه میشود ناهماهنگی قانون با نظام تکوین، این یعنی در جهت خلاف شنا کردن، لذا به اینها میگویند که همه موجودات را خدا میپروراند، شما که از این قانون مستثنا نیستید، شما را هم باید خدا بپروراند، پرورش شما نظیر پرورش گل و گیاه نیست که با قدری باران و قدری آفتاب حل بشود که، شما را اندیشه میپروراند شما را قانون میپروراند، شما از آن جهت که بدن دارید، باران میباریم زمین را زرخیز و حاصلخیز میکنیم و این مواد طبیعی را به شما میدهیم ﴿مَتاعًا لَکُمْ وَ ِلأَنْعامِکُمْ﴾ اما وقتی سخن از قانون و وحی است دیگر ﴿مَتاعًا لَکُمْ وَ ِلأَنْعامِکُمْ﴾ نیست ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ﴾ نیست، وقتی نوبت به دین میرسد سخن از تعقل است و تدبر که مخصوص شماست، میفرماید شما باید دین از کسی را قبول کنید که همه در برابر او خاضعاند.
تفاوت «کَره» و «کُره»
عمده ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ والارض﴾ تقسیم شد به طوع و کره، سه چهار طایفه در قرآن کریم بود طایفه سجده است، طایفه تسلیم است طایفه تسبیح است و امثال ذلک که آنها در بحث دیروز اشاره شد. عمده این است که فرمود خواه و ناخواه حرف خدا را قبول میکنند در نظام تکوین، کَره در مقابل طوع است یعنی با کراهت، با بیمیلی؛ اما «کُره» در مقابل یُسر است. «کُره» یعنی دشواری، سخن از کُره نیست سخن از دشواری نیست سخن از بیمیلی است. گاهی انسان چیزی را مایل است علاقه¬مند است به او دل بسته است؛ اما کاری است برای او دشوار، مثل اینکه مادر، دوران بارداری را با دشواری طی میکند؛ اما به این کار علاقهمند است. در سوره «احقاف» آیه پانزده فرمود: ﴿وَ وَصَّیْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْسانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا﴾؛ فرمود ما به انسان سفارش کردیم که پدر و مادرش را گرامی بدارد، مادر او دوران بارداری را با «کُره» گذراند نه با «کَره».
اگر این بیمیلی از خارج تحمیل بشود این فشار از خارج تحمیل بشود میشود «کُره» اگر از درون برخیزد میشود «کَره»، «کَره» یعنی با کراهت و بیمیلی، مادر نسبت به دوران بارداری کراهت ندارد، بلکه کمال علاقه را دارد؛ اما فشاری است بر او، این کُره است یعنی سخت است نه اینکه او با کراهت بار را بردارد یا با کراهت، کودک را بپروراند او با شوق، میپروراند ولی با سختی و دشورای. پس کُره از بحث خارج است، میماند کَره، کَره یعنی بیمیلی. بیمیلی دوگونه است: بیمیلی مقطعی و موضعی؛ بی¬میلی کلی.
انقیاد و اطاعت تکوینی جهان خلقت از خداوند
بیمیلی کلی در جهان اصلاً نیست یعنی وقتی که انسان از دور این جهان را مینگرد میبیند یک واحد هماهنگی است که دارد به مقصد میرسد، از دور وقتی کل جهان را به عنوان یک واحد مینگرد میبیند که همه در خروشاند تا به آن مقصد اصلیشان برسند، از این معنا که مجموعه جهان به عنوان یک واحد هماهنگ و منسجم مطرح است، در سوره «فصلت» آیه یازده این چنین سخن به میان آمد، فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ﴾ یعنی ذات اقدس الهی اول زمین را گستراند و آماده کرد ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ مثلاً در حد گازی یا مانند آن بود ﴿فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾؛ به زمین و آسمان دستور داد که خواه و ناخواه بیایید، بیمیل یا با میل بیایید! اینها عرض کردند ما میآییم و با میل هم میآییم نه تنها ما میآییم و با میل هم میآییم، بلکه همه تو را طلب میکنند. در جواب نگفتند با اینکه ضمیر مؤنث است همه جا ﴿فَقالَ لَها﴾ یعنی «للسماء»، ﴿وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا﴾ تا اینجا سخن از تثنیه است؛ اما در جواب ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ نه «طائعَین» یعنی نه تنها من و رفیقم یعنی من و آسمان یا آسمان نگفت که من و رفیقم یعنی من و زمین، بلکه همه با طوع و رغبت تابع فرمان توییم ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ یعنی مشتاقانه میآییم. اگر سخن از زمین و آسمان است منظور، مجموعه نظام هستی است. اگر منظور خصوص زمین و آسمان باشد «من فی السماء و من فی الارض» در کنارش ذکر میشود، آنجا که زمین و اهلش آسمان و اهلش جمعاً مرادند، تعبیر قرآن آسمان و زمین است. آنجا که منظور خصوص آسمان و خصوص زمین است، برای اضافه کردن ساکنان آسمان و زمین «من فی السماء» اضافه میشود «من فی الارض» اضافه میشود و مانند آن. پس در این مجموع، کسی از دور بخواهد با این مجموع در تماس باشد می¬بیند یک واحد هماهنگی است که دارد میگردد. وقتی وارد این مجموعه شد، میبیند که همه دارند میگردند؛ اما بعضیها دارند فدای بعضی میشوند، مثل اینکه یک کارخانه منسجم و منظمی تنظیم شده است، کسی از دور که این کارخانه را نگاه میکند میبیند واحد منظمی است که این کارخانه با میل خود تولیداتی دارد، وقتی وارد دستگاه کارخانه میشود میبیند این پیچ ومهرهها همه یکسان نیستند، بعضیها بعضی را فرسوده میکنند. بعضی به منزله سنگ زیرین آسیایند تا آن یکی بگردد، برای آن که فرسوده میشود کَره است [و] برای آن که میفرساید طوع است یک کَره و طوع نسبی در درون این کارخانه هست، وقتی از بیرون آدم نگاه میکند میبیند این کارخانه در کمال سلامت، کارش را انجام میدهد.
اقسام اطاعت جهان خلقت از خداوند
ذات اقدس الهی که خارج سماوات و ارض است به کل مجموعه دستور داد بیایید اینها عرض کردند اطاعت، وقتی از زبان تکتک مجموعه ما را با خبر میکند، میفرماید اینها دو قسماند: بعضی بالطوعاند؛ بعضی بالکرهاند، بعضی روی میل؛ بعضی روی بیمیلی. حوادث دردناکی که میآید اینها تحمل میکنند برای بعضی شیرین است، میگویند «ما رأیتُ الا جمیلاً» برای بعضی سخت است، بعضیها با میل درون بعضی با بیمیلی درونی ولی همه تابعاند، مرض آوردیم یکی میگوید ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ این ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ را همه میخوانند؛ اما یک عده با سختی میگویند ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ ولی فکرشان «علینا» است «لام» میخواند ولی «علیٰ» تلقی میکند ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾، «لنا» میخواند ولی آن رنجی که در درون اوست که اگر دستم رسد کذا و کذا، این «علی» است؛ اما اولیاء الله میگویند ﴿لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾ لذا از صحنه کربلا هم به عنوان «ما رأیتُ الا جمیلاً» یاد میکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است