- 94
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 83 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 83 سوره آلعمران _ بخش اول"
انحصار انقیاد و خضوع عالم تکوین برای خداوند سبحان
کمال موجودات در پرتو تحمید و تسبیح خداوند
دلالت عبارت « افغیر دین الله» بر نظام تشریع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿83﴾
انحصار انقیاد و خضوع عالم تکوین برای خداوند سبحان
مطالب دیگری که در این کریمه مانده است عبارت است از اینکه اولاً دو قضیه سالبه کلیه و موجبه کلیه از صدر این آیه استفاده میشود. موجبه کلیه این است که «اسلم له کل من فی السماوات و من فی الارض»؛ هیچ موجودی نیست که در برابر ذات اقدس الهی مسلم و منقاد نباشد این به نحو ایجاب کلی، این همان است که گاهی به صورت ﴿وَ کُلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾ یا ﴿فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ و مانند آن است، که همگان در پیشگاه ذات اقدس الهی مسلم و منقادند. سالبه کلیه این است که برای احدی خضوع ندارند؛ نه برای ملائکه نه برای غیر ملائکه، این میشود توحید در اسلام که برای خدا اسلام و انقیاد دارند و برای غیر خدا اصلاً ندارند. این دومی که سالبه کلیه است و مفادش این است که اصلاً برای غیر خدا انقیادی ندارند، از تقدیم ﴿له﴾ که مفید حصر است استفاده میشود یعنی «له لا لغیره اسلم من فی السماوات و من فی الارض». این نکته دوم که سالبه کلیه است و توحید را به همراه دارد، از آیاتی نظیر ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن، که از این قبیلاند استفاده نمیشود. از آن طایفه از آیات فقط موجبه کلیه استفاده میشود که هر چه در جهان هست تسبیحگوی حق است؛ اما تسبیحگوی غیر حق نیست، در برابر غیر خدا خضوع نمیکنند این استفاده نمیشود. ولی آیاتی که کلمه ﴿لله﴾ مقدم است چه در آیات مربوط به تسبیح چه در آیات مربوط به سجده، نظیر ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این استفاده خواهد شد. پس آیاتی که در زمینه اسلام، تسبیح و سجده و مانند آن آمده دو طایفه است: یک طایفه فقط دلالتش موجبه کلیه است؛ طایفه دیگر گذشته از اینکه ایجاب کلی را تفهیم میکند، سالبه کلیه را هم افاده دارد. خلاصه سالبه کلیه هم این است که برای احدی سجده نمیکنند، مگر برای خدا. خب، این عمومیت در همه طوائف سجده و تسبیح و اینها آمده.
مطیعانه و محبانه بودن تسبیح و تحمید موجودات برای خداوند
عمده مسئله طوعاً و کرهاً است یعنی خواه و ناخواه در برابر حق سجده میکنند. یک مطلب این است که خواه و ناخواه ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ در برابر خدا منقادند، یک مطلب دیگر این است که اصلاً کرهی در نظام تکوین نیست. اما آن آیاتی که دارد کرهی در نظام تکوین نیست، نظیر همان آیه سوره «فصلت» بود که قبلاً خوانده شد؛ آیه یازده سوره «فصلت» است که ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ براساس این اصل، هیچ کرهی و بی¬میلی و تحمیلی در جهان نیست، سراسر عالم با محبت اداره میشود با طوع و رغبت اداره میشود، این ﴿کُلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾ و امثال ذلک هم این را تأیید میکند. آیات تسبیح، آیات تحمید، آیات سجده هم تأیید میکنند، گرچه ما آیهای نداریم که سراسر جهان حامد حقاند؛ اما آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بین تسبیح و تحمید جمع کرده است آن هم لسانش همین است که سراسر جهان ثناگوی حقاند. وقتی فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ این «باء» مصاحبه میفهماند که تسبیح آنها تنها نیست، بلکه در صحبت تحمید است یعنی مسبحاً حامداً خدا را تقدیس میکنند؛ هیچ موجودی نیست که ثناگوی حق نباشد، چه اینکه هیچ موجودی نیست که تسبیح¬گوی او نباشد.
کمال موجودات در پرتو تحمید و تسبیح خداوند
پرسش: ...
پاسخ: آنجا احیاناً، جا برای سببیت هست ولی در آیه سوره «اسراء» «باء» یا مصاحبت است یا ملابست است و امثال ذلک، آنها این چنین نیست که به سبب تحمید تسبیح بکنند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ و تسبیح معمولاً با تحمید آمیخته است ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ چون فرض ندارد که انسان تسبیح بکند و از تحمید، غافل باشد. بیان تلازم این است که انسان، نقص خود و نقص موجودات دیگر را میبیند این یک مشاهده. کسی که نقص این ناقصها را برطرف میکند باید منزه از نقص باشد، این هم مشاهده دیگر. چون آن منزه از نقص، همه کمالها را داراست [و] یکی از کمالات جود است با جود خود هر ناقصی را به کمال میرساند، این سه مشاهده. وقتی این سه مشاهده کنار هم قرار گرفت انسان، خدا را تسبیح میکند چون منزه از هر نقص است و تحمید دارد، چون رفع نقص هر ناقصی به لطف او بسته است، لذا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ و هر موجودی هم در کنار حمد، خدا را تسبیح میکند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾. غرض این است که براساس آیه یازده سوره «فصلت» بی¬میلی در سراسر جهان اصلاً نیست، چون هر موجودی بالأخره به مبدأ خود مهر میورزد [و] هر اثری مشتاق مؤثر خودش است، دیگر فرض ندارد که اثر، مؤثر خود را نخواهد، لذا با طوع و رغبت به سراغ مؤثر خود میرود، چون هر چیزی خود را میطلبد و مبدأ آن شیء در مؤثر او نهفته است، دیگر فرض ندارد که چیزی در پیشگاه مؤثر خود منقاد نباشد.
احتمال «کَره» نسبی نظام تکوین در امتثال از فرمان الهی
لذا در آیه یازده سوره «فصلت» فرمود همگان گفتند ما آمدیم؛ اما با طوع و رغبت آمدیم، خب پس کرهی [و] بی¬میلی در هیچ جای عالم نیست. اینکه فرمود: ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ یا در حد فرض است یا کره نسبی است، فرض آن است که ما میگوییم بر فرض هم بی¬میل باشد باید اطاعت کند، چون در پیشگاه مبدأ تام، تمرد فرض ندارد. مبدئی که ﴿أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ در قبال او تخلف و عصیان فرض ندارد، این فرض. نسبی معنایش آن است همگان در این گردانه کل، دارند حرکت میکنند، گرچه بعضی مثل سنگ زیرین آسیا آسیب میبینند یعنی این بادی که دارد میوزد تا صدها فایده را به همراه خود جا به جا کند، احیاناً به شکوفهای میرسد آن شکوفه قبل از اینکه به ثمر برسد میریزد، میگویند درخت سرما زده است یا شاخهای را میشکند و مانند آن، همه در حرکتاند و نظام حرکت، بدون برخورد نیست و این حوادث جزئیه در اثر حرکتها و برخوردها رخ میدهد و آسیبهای موضعی و موسمی، دامنگیر بعضی از اشیاء خواهد شد و آنها هم این را تحمل میکنند، تا سرانجام دوتایی به یک مقصد برسند و برسانند، پس ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ خدا را اطاعت میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی باید این فشار را براساس بیمیلی تحمل بکند و بشکند، وقتی دستور شکستن رسید این میشکند؛ اما با کراهت این فرمان را اطاعت میکند نه با رغبت، شاخه دیگر که دستور میرسد ثمر بده! آن با طوع و رغبت اطاعت میکند، این دو وجه.
انقیاد و سجده نظام تکوین در پیشگاه الهی
در قرآن کریم مسئله طوع و کره، درباره کل این نظام همانند آیه محل بحث آمده. در سوره «رعد» این چنین است که آیه پانزدهم سوره «رعد» این است که ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ﴾ یعنی هر کسی که در آسمان و زمین است خواه و ناخواه سجده میکند خدا را و سایههای آنها در بامداد و شامگاه هم که گاهی به طرف مشرق میافتد گاهی به طرف مغرب، خواه سایههای عمودی خواه سایههای مبسوط، خواه سایه شاخصهایی که عمودی روی زمین ایستاده است خواه سایه شاخصهایی که روی دیوار فرو رفتهاند و ضلع افقی را رسم میکنند و مانند آن، در افتادن روی زمین، اینها ساجد حقاند. انسان و سایهاش هر شاخص و سایهاش در پیشگاه حق ساجد است و خاضع، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» هم مشابه این آمده است؛ منتها آنجا سخن از طوع و کره نیست: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلی ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ ٭ وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ گاهی به صورت ﴿ما فِی السَّماوات﴾ گاهی به صورت ﴿من فِی السَّماوات﴾ همه در پیشگاه حق ساجدند و تخلف، در نظام تکوین اصلاً راه ندارد.
اثبات شعور و درک موجودات از کتاب و سنت
پرسش: ...
پاسخ: تکویناً که ساجدند و ما چون از شعور آنها خبر نداریم، نمیتوانیم بگوییم آنها سجده ندارند آنها واقعاً درک میکنند؛ منتها درکشان، نظیر درک انسان نیست درک میکنند و چیز میفهمند و ساجدند؛ منتها ما درک نمیکنیم که آنها چه میکنند. مسئله شهادت زمین، شکایت زمین همه اینها نشانه آن است که اینها واقعاً درک میکنند، اینطور نیست که این آیات حمل بر مجاز بشود، اینها واقعاً تسبیح میگویند واقعاً سجده دارد واقعاً تحمید دارند. اگر زمین یک جماد محض باشد هیچ درک نکند که نمیتواند در قیامت شهادت بدهد یا از کسی شکایت کند یا وسیله شفاعت را فراهم بکند. مسجدی که بالأخره شکایت دارد یا شفاعت دارد واقعاً درک میکند، اینطور نیست که جمادی باشد، ممکن نیست چیزی نشانه حق باشد و از شعور بهرهای نداشته باشد، نشان خدایی است که علیم است. نشانه خدای علیم با علم و آگاهی همراه است، اگر نشانه خدای علیم است باید علم را داشته باشد، لذا همه اینها چیز میفهمند آگاهاند، باخبرند و انسان از حال آنها بیخبر است و خبری ندارد.
در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» درباره بعضی از دلها فرمود: ﴿فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ فرمود بعضی از حجاره¬ها هستند که ﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ ما برای ما این حرفها بیگانه است، واقعاً سرّش این است که سری به این حرفها نزدیم: سنگ گریه میکند، سنگ شهادت میدهد [و] سنگ شکایت میکند اینها برای ما که محجوبیم تقریباً ناآشناست؛ اما ظواهر قرآن کریم این است که اینها چیز میفهمند و ممکن است که یک آیه ظهور داشته باشد یا ده آیه ظهور داشته باشند یا روایاتی که در این زمینه وارد شده است، به تواتر نرسد؛ اما از جمع روایات و آیات به طور یقین میشود کشف کرد که از نظر مسائل دینی، اینها چیز میفهمند قبر که هر روز چند بار میگوید «انأ بیت الغربة انأ بیت الوحشة» این همهاش حمل بر مجاز نیست، زمینی که قبر مؤمن میشود اظهار نشاط میکند میگوید تو وقتی که روی من راه میرفتی من خوشحال بودم، الآن که در آغوش من هستی من خیلی مسرورم ، اینها مجاز نیست. ما یک روایت، دو روایت، بیست روایت [و] سی روایت را حمل بر مجاز بکنیم ولی نمیشود با همه این روایات معامله مجاز کرد. در شواهد گوناگون، در شرایط گوناگون از جمع این روایات به طور اطمینان میشود گفت منظور آن است اینها درک میکنند شفاعت دارند شکایت دارند ناله دارند، زمینی که مؤمن در او عبادت میکرد بر او گریه میکند ، این یک روایت است خبر واحد است در این¬گونه از معارف حجت نیست؛ اما اگر وقتی به صد روایت و دویست روایت رسید، در فرازهای گوناگون یک چیز جامعی را تفهیم میکند.
دلالت عبارت ﴿له اسلم﴾ بر نظام تکوین
مطلب دیگر آن است که این را نمیشود بر طوع و کره تشریعی حمل کرد که ما بگوییم ﴿له اسلم﴾ یعنی همه موجودات زمین و آسمان، اسلام تشریعی و دین تشریعی خدا را پذیرفتند، بعضیها با طوع و رغبت مثل مؤمنان، بعضی با کره و اجبار به وسیله شمشیر، نظیر کافران. چون اگر همین دو گروه بودند یعنی بعضی مؤمن بودند با رغبت، بعضی مؤمن بودند با بیمیلی، نظیر کافرانی که اسلام آوردهاند، آنگاه جا برای این احتمال بود. ولی قرآن کریم تصریح میکند یک عده مسلماناند یک عده غیر مسلمان، اصلاً اسلام را نپذیرفتند «لا طوعاً و لا کرهاً» بنابراین نمیشود گفت ﴿و له اسلم﴾ ناظر به جریان تشریع است.
پرسش: ...
پاسخ: نه آن انشاء اگر باشد دلیل مسئله نیست، آیه دارد استدلال میکند، میفرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در حالی که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله اگر اخبار در مقام انشاء باشد اقواست؛ اما اگر این انشاء باشد چه صریحاً امر بکند چه فعل ماضی به صورت انشاء تبیین بشود با صدر آیه مساوق نیست، این دلیل صدر است که در بحث اول مشخص شد، میفرماید آیا اینها غیر دین خدا را قبول کردند، در حالی که همه آسمان و زمین تابعاند. اگر این امر باشد این چه تعلیلی برای او است، آیا غیر دین خدا را قبول کردید، در حالی که ما به شما گفتیم باید مسلمان باشید.
پرسش: ...
پاسخ: در حالی که چنین باشند که دلیل نیست برای او؛ اما نظیر استدلال خود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این برهان مسئله است که اوایل سوره «انعام» بود، آیا من غیر خدا را به عنوان سرپرست بپذیرم در حالی که او سرپرست کل است، این دلیل مسئله است.
دلالت عبارت ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ بر نظام تشریع
لذا آیه آیه تشریع نیست یعنی ﴿لَهُ أَسْلَمَ﴾ ناظر به تکوین است نه تشریع ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ ناظر به تشریع است، تشریعاً بعضی مسلماناند بعضی کافر، آنها که مسلماناند بعضی بالطوع بعضی بالکره وگرنه عدهای هستند که اصلاً اسلام نیاوردند لا بالطوع و لا بالکره، نظیر آیه دو سوره «حجر» که فرمود: ﴿رُبَما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمینَ﴾ یعنی در قیامت، کسانی که در دنیا ایمان نیاوردند آنجا اظهار آرزو میکنند میگویند ای کاش ما مسلمان میشدیم! ای کاش ما اسلام میآوردیم. یا در سوره «انشقاق» این است که ﴿فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ وَ إِذا قُرِی عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ﴾ با اینکه در آیات سجده دارد که ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ معلوم میشود آن تکوین است و این تشریع یعنی آنچه دارد ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ تکوین است، اینجا که در سوره «انشقاق» دارد که ﴿فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ وَ إِذا قُرِی عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ﴾ ناظر به تشریع است.
چه اینکه در سوره «قلم» هم همین مضمون آمده که فرمود در قیامت ﴿یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ ٭ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ﴾ میفرماید در قیامت، آن ملکهشان ظهور میکند و همین گروه در دنیا دعوت میشدند که سجده کنند و سجده نمیکردند، در حالی که اعضا و جوارحشان سالم بود، الآن اعضا و جوارحشان بسته است. این نشانه آن است که همگان اینچنین نیستند، نظیر آیه هجده سوره «حج» ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ این ﴿الم تر﴾؛ مگر نمیبینی که همه دارند سجده میکنند یعنی همه دارند در پیشگاه حق، خضوع دارند وگرنه ﴿إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ اکثر مردم اهل سجده نیستند، در حالی که در این کریمه [هجده سوره «حج» ] فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ﴾ این برای تکوین ﴿وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ﴾ این برای تشریع. در نظام تکوین همگان ساجدند، در تشریع عدهای اهل سجدهاند و عدهای اهل استنکار ﴿وَ مَنْ یُهِنِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ﴾.
انقیاد تکوینی موجودات برای خداوند با امکان تخلف تشریعی انسان
نشانه اینکه عدهای نه طوعاً مسلماناند و نه کرهاً، آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید، آیه 48 سوره «توبه» این است که ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ اْلأُمُورَ حَتّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ﴾؛ امر خدا ظاهر شد، در حالی که اینها بی¬میل بودند، نه اینکه با بی¬میلی اسلام را هم پذیرفتند. چه اینکه در سوره «انفال» آیه هشت هم دارد ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ نه اینکه مجرم، در آن لحظه کرهاً ایمان میآورد اصلاً ایمان نمیآورد، چه اینکه بعضی این چنین بودند.
نمونههایی از تفاوت معنایی کَره با کُره در قرآن
مسئله ﴿عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ «کُره» آن فشاری است که از خارج تحمیل میشود، نظیر آنچه مادر در هنگام بارداری کودک تحمل میکند که کَره نیست ولی مؤمنین در برابر وظیفه جهاد دو دستهاند: عدهای فقط برای آنها کُره است، نظیر مادری که فرزندش را خیلی دوست دارد؛ اما خب سخت است، این سختی را تحمل میکند؛ عدهای برای آنها کراهت است یعنی میل ندارند، نه اینکه میل دارند و کار دشوار است. مادر آرزوی فرزند داشتن میکند و به استقبال او میرود؛ منتها این کاری است سخت ولی جهاد برای یک عده، کُره است برای یک عده، کَره. میفرماید اگر برای شما دشوار باشد خیر فراوانی در درونش تعبیه شد یا اگر هم گروهی باشند که کراهت داشته باشند [و] بیمیل باشند باید بدانند که بعضی از چیزهاست که خیر کثیری در او نهفته است، گرچه خوشایند شما نباشد. چه اینکه مشابه این تعبیر، در سوره «نساء» درباره مسائل خانوادگی هم آمده، آیه نوزده سوره «نساء» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهًا﴾ اینجا ﴿کَرْهًا﴾ یعنی اکراهاً، با اکراه و اجبار میراث آنها را ببرید این روا نیست: ﴿وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾؛ مبادا فشار بیاورید که اینها بعضی از مهریهها را به شما واگذار کنند و مانند آن ﴿ِألّاّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرًا کَثیرًا﴾ ؛ اگر تحمل این همسر برای شما دشوار است که کُره باشد یا نه، با کراهت شما آمیخته باشد؛ از درون احساس بیمیلی کنید اگر وظیفه شرعی را رعایت کنید، خیر کثیری در او نهفته است که شما آگاه نیستید.
احتمال «کَره» نسبی نظام تکوین از خداوند
فتحصل که این ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ ناظر به تشریع است ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ناظر به تکوین است و دوتا قضیه کلیه را ـ یکی موجبه [و] یکی سالبه کلیه ـ به همراه دارد، ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ در کل نظام راه ندارد آنچه در کل نظام هست ﴿کُلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾ است و در آیه یازده سوره «فصلت» آمده که ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ و کَره و بیمیلی مقطعی و موسمی و نسبی در بعضی اشیاء است که آن یا بالفرض است یا اگر موسمی باشد ملازم با طوع کلی ندارد، مثل اینکه انسان در جمع متدین است؛ اما گاهی میبینید بعضی از حالات را تحمل نمیکند یعنی در هنگام امتحان به مرض، بیمیلی نشان میدهد. در امتحان فقر، بیصبری نشان میدهد ولی جمعاً مومن هست [و] میپذیرد اینها را، اینها نشانه اوست.
ادلّه بطلان پیروی از دین غیرالهی
اما اینکه در صدر آیه فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در ذیل فرمود: ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ برای اینکه آن ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ ناظر است به ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ﴾ اما ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ تعلیل دیگر است که بازگشت اینها به خداست به دو علت غیر دین خدا را گرفتند محکوم است: یکی به لحاظ مبدأ؛ یکی به لحاظ معاد ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ ابتغای غیر دین خدا و اخذ غیر دین خدا به دو دلیل باطل است. اما دلیل اول که به توحید برمیگردد ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ دلیل دوم به معاد برمیگردد ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ بازگشت شما پیش اوست، چرا دین او را قبول نمیکنید؟ اگر در روز حساب محکمه شما را او باید بررسی کند چرا حرف او را قبول نمیکنید؟ آنچه در پایان آمده است حد وسطش مسئله معاد است و آنچه در وسط آیه آمده است حد وسطش مبدأ است، پس با دو برهان عدم ابتغای دین خدا محکوم است: یکی مبدأ [و] یکی معاد.
«و الحمد لله رب العالمین»
انحصار انقیاد و خضوع عالم تکوین برای خداوند سبحان
کمال موجودات در پرتو تحمید و تسبیح خداوند
دلالت عبارت « افغیر دین الله» بر نظام تشریع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿83﴾
انحصار انقیاد و خضوع عالم تکوین برای خداوند سبحان
مطالب دیگری که در این کریمه مانده است عبارت است از اینکه اولاً دو قضیه سالبه کلیه و موجبه کلیه از صدر این آیه استفاده میشود. موجبه کلیه این است که «اسلم له کل من فی السماوات و من فی الارض»؛ هیچ موجودی نیست که در برابر ذات اقدس الهی مسلم و منقاد نباشد این به نحو ایجاب کلی، این همان است که گاهی به صورت ﴿وَ کُلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾ یا ﴿فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ و مانند آن است، که همگان در پیشگاه ذات اقدس الهی مسلم و منقادند. سالبه کلیه این است که برای احدی خضوع ندارند؛ نه برای ملائکه نه برای غیر ملائکه، این میشود توحید در اسلام که برای خدا اسلام و انقیاد دارند و برای غیر خدا اصلاً ندارند. این دومی که سالبه کلیه است و مفادش این است که اصلاً برای غیر خدا انقیادی ندارند، از تقدیم ﴿له﴾ که مفید حصر است استفاده میشود یعنی «له لا لغیره اسلم من فی السماوات و من فی الارض». این نکته دوم که سالبه کلیه است و توحید را به همراه دارد، از آیاتی نظیر ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن، که از این قبیلاند استفاده نمیشود. از آن طایفه از آیات فقط موجبه کلیه استفاده میشود که هر چه در جهان هست تسبیحگوی حق است؛ اما تسبیحگوی غیر حق نیست، در برابر غیر خدا خضوع نمیکنند این استفاده نمیشود. ولی آیاتی که کلمه ﴿لله﴾ مقدم است چه در آیات مربوط به تسبیح چه در آیات مربوط به سجده، نظیر ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این استفاده خواهد شد. پس آیاتی که در زمینه اسلام، تسبیح و سجده و مانند آن آمده دو طایفه است: یک طایفه فقط دلالتش موجبه کلیه است؛ طایفه دیگر گذشته از اینکه ایجاب کلی را تفهیم میکند، سالبه کلیه را هم افاده دارد. خلاصه سالبه کلیه هم این است که برای احدی سجده نمیکنند، مگر برای خدا. خب، این عمومیت در همه طوائف سجده و تسبیح و اینها آمده.
مطیعانه و محبانه بودن تسبیح و تحمید موجودات برای خداوند
عمده مسئله طوعاً و کرهاً است یعنی خواه و ناخواه در برابر حق سجده میکنند. یک مطلب این است که خواه و ناخواه ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ در برابر خدا منقادند، یک مطلب دیگر این است که اصلاً کرهی در نظام تکوین نیست. اما آن آیاتی که دارد کرهی در نظام تکوین نیست، نظیر همان آیه سوره «فصلت» بود که قبلاً خوانده شد؛ آیه یازده سوره «فصلت» است که ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ براساس این اصل، هیچ کرهی و بی¬میلی و تحمیلی در جهان نیست، سراسر عالم با محبت اداره میشود با طوع و رغبت اداره میشود، این ﴿کُلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾ و امثال ذلک هم این را تأیید میکند. آیات تسبیح، آیات تحمید، آیات سجده هم تأیید میکنند، گرچه ما آیهای نداریم که سراسر جهان حامد حقاند؛ اما آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بین تسبیح و تحمید جمع کرده است آن هم لسانش همین است که سراسر جهان ثناگوی حقاند. وقتی فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ این «باء» مصاحبه میفهماند که تسبیح آنها تنها نیست، بلکه در صحبت تحمید است یعنی مسبحاً حامداً خدا را تقدیس میکنند؛ هیچ موجودی نیست که ثناگوی حق نباشد، چه اینکه هیچ موجودی نیست که تسبیح¬گوی او نباشد.
کمال موجودات در پرتو تحمید و تسبیح خداوند
پرسش: ...
پاسخ: آنجا احیاناً، جا برای سببیت هست ولی در آیه سوره «اسراء» «باء» یا مصاحبت است یا ملابست است و امثال ذلک، آنها این چنین نیست که به سبب تحمید تسبیح بکنند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ و تسبیح معمولاً با تحمید آمیخته است ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ چون فرض ندارد که انسان تسبیح بکند و از تحمید، غافل باشد. بیان تلازم این است که انسان، نقص خود و نقص موجودات دیگر را میبیند این یک مشاهده. کسی که نقص این ناقصها را برطرف میکند باید منزه از نقص باشد، این هم مشاهده دیگر. چون آن منزه از نقص، همه کمالها را داراست [و] یکی از کمالات جود است با جود خود هر ناقصی را به کمال میرساند، این سه مشاهده. وقتی این سه مشاهده کنار هم قرار گرفت انسان، خدا را تسبیح میکند چون منزه از هر نقص است و تحمید دارد، چون رفع نقص هر ناقصی به لطف او بسته است، لذا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ و هر موجودی هم در کنار حمد، خدا را تسبیح میکند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾. غرض این است که براساس آیه یازده سوره «فصلت» بی¬میلی در سراسر جهان اصلاً نیست، چون هر موجودی بالأخره به مبدأ خود مهر میورزد [و] هر اثری مشتاق مؤثر خودش است، دیگر فرض ندارد که اثر، مؤثر خود را نخواهد، لذا با طوع و رغبت به سراغ مؤثر خود میرود، چون هر چیزی خود را میطلبد و مبدأ آن شیء در مؤثر او نهفته است، دیگر فرض ندارد که چیزی در پیشگاه مؤثر خود منقاد نباشد.
احتمال «کَره» نسبی نظام تکوین در امتثال از فرمان الهی
لذا در آیه یازده سوره «فصلت» فرمود همگان گفتند ما آمدیم؛ اما با طوع و رغبت آمدیم، خب پس کرهی [و] بی¬میلی در هیچ جای عالم نیست. اینکه فرمود: ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا﴾ یا در حد فرض است یا کره نسبی است، فرض آن است که ما میگوییم بر فرض هم بی¬میل باشد باید اطاعت کند، چون در پیشگاه مبدأ تام، تمرد فرض ندارد. مبدئی که ﴿أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ در قبال او تخلف و عصیان فرض ندارد، این فرض. نسبی معنایش آن است همگان در این گردانه کل، دارند حرکت میکنند، گرچه بعضی مثل سنگ زیرین آسیا آسیب میبینند یعنی این بادی که دارد میوزد تا صدها فایده را به همراه خود جا به جا کند، احیاناً به شکوفهای میرسد آن شکوفه قبل از اینکه به ثمر برسد میریزد، میگویند درخت سرما زده است یا شاخهای را میشکند و مانند آن، همه در حرکتاند و نظام حرکت، بدون برخورد نیست و این حوادث جزئیه در اثر حرکتها و برخوردها رخ میدهد و آسیبهای موضعی و موسمی، دامنگیر بعضی از اشیاء خواهد شد و آنها هم این را تحمل میکنند، تا سرانجام دوتایی به یک مقصد برسند و برسانند، پس ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ خدا را اطاعت میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی باید این فشار را براساس بیمیلی تحمل بکند و بشکند، وقتی دستور شکستن رسید این میشکند؛ اما با کراهت این فرمان را اطاعت میکند نه با رغبت، شاخه دیگر که دستور میرسد ثمر بده! آن با طوع و رغبت اطاعت میکند، این دو وجه.
انقیاد و سجده نظام تکوین در پیشگاه الهی
در قرآن کریم مسئله طوع و کره، درباره کل این نظام همانند آیه محل بحث آمده. در سوره «رعد» این چنین است که آیه پانزدهم سوره «رعد» این است که ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ﴾ یعنی هر کسی که در آسمان و زمین است خواه و ناخواه سجده میکند خدا را و سایههای آنها در بامداد و شامگاه هم که گاهی به طرف مشرق میافتد گاهی به طرف مغرب، خواه سایههای عمودی خواه سایههای مبسوط، خواه سایه شاخصهایی که عمودی روی زمین ایستاده است خواه سایه شاخصهایی که روی دیوار فرو رفتهاند و ضلع افقی را رسم میکنند و مانند آن، در افتادن روی زمین، اینها ساجد حقاند. انسان و سایهاش هر شاخص و سایهاش در پیشگاه حق ساجد است و خاضع، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» هم مشابه این آمده است؛ منتها آنجا سخن از طوع و کره نیست: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلی ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ ٭ وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ گاهی به صورت ﴿ما فِی السَّماوات﴾ گاهی به صورت ﴿من فِی السَّماوات﴾ همه در پیشگاه حق ساجدند و تخلف، در نظام تکوین اصلاً راه ندارد.
اثبات شعور و درک موجودات از کتاب و سنت
پرسش: ...
پاسخ: تکویناً که ساجدند و ما چون از شعور آنها خبر نداریم، نمیتوانیم بگوییم آنها سجده ندارند آنها واقعاً درک میکنند؛ منتها درکشان، نظیر درک انسان نیست درک میکنند و چیز میفهمند و ساجدند؛ منتها ما درک نمیکنیم که آنها چه میکنند. مسئله شهادت زمین، شکایت زمین همه اینها نشانه آن است که اینها واقعاً درک میکنند، اینطور نیست که این آیات حمل بر مجاز بشود، اینها واقعاً تسبیح میگویند واقعاً سجده دارد واقعاً تحمید دارند. اگر زمین یک جماد محض باشد هیچ درک نکند که نمیتواند در قیامت شهادت بدهد یا از کسی شکایت کند یا وسیله شفاعت را فراهم بکند. مسجدی که بالأخره شکایت دارد یا شفاعت دارد واقعاً درک میکند، اینطور نیست که جمادی باشد، ممکن نیست چیزی نشانه حق باشد و از شعور بهرهای نداشته باشد، نشان خدایی است که علیم است. نشانه خدای علیم با علم و آگاهی همراه است، اگر نشانه خدای علیم است باید علم را داشته باشد، لذا همه اینها چیز میفهمند آگاهاند، باخبرند و انسان از حال آنها بیخبر است و خبری ندارد.
در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» درباره بعضی از دلها فرمود: ﴿فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ فرمود بعضی از حجاره¬ها هستند که ﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ ما برای ما این حرفها بیگانه است، واقعاً سرّش این است که سری به این حرفها نزدیم: سنگ گریه میکند، سنگ شهادت میدهد [و] سنگ شکایت میکند اینها برای ما که محجوبیم تقریباً ناآشناست؛ اما ظواهر قرآن کریم این است که اینها چیز میفهمند و ممکن است که یک آیه ظهور داشته باشد یا ده آیه ظهور داشته باشند یا روایاتی که در این زمینه وارد شده است، به تواتر نرسد؛ اما از جمع روایات و آیات به طور یقین میشود کشف کرد که از نظر مسائل دینی، اینها چیز میفهمند قبر که هر روز چند بار میگوید «انأ بیت الغربة انأ بیت الوحشة» این همهاش حمل بر مجاز نیست، زمینی که قبر مؤمن میشود اظهار نشاط میکند میگوید تو وقتی که روی من راه میرفتی من خوشحال بودم، الآن که در آغوش من هستی من خیلی مسرورم ، اینها مجاز نیست. ما یک روایت، دو روایت، بیست روایت [و] سی روایت را حمل بر مجاز بکنیم ولی نمیشود با همه این روایات معامله مجاز کرد. در شواهد گوناگون، در شرایط گوناگون از جمع این روایات به طور اطمینان میشود گفت منظور آن است اینها درک میکنند شفاعت دارند شکایت دارند ناله دارند، زمینی که مؤمن در او عبادت میکرد بر او گریه میکند ، این یک روایت است خبر واحد است در این¬گونه از معارف حجت نیست؛ اما اگر وقتی به صد روایت و دویست روایت رسید، در فرازهای گوناگون یک چیز جامعی را تفهیم میکند.
دلالت عبارت ﴿له اسلم﴾ بر نظام تکوین
مطلب دیگر آن است که این را نمیشود بر طوع و کره تشریعی حمل کرد که ما بگوییم ﴿له اسلم﴾ یعنی همه موجودات زمین و آسمان، اسلام تشریعی و دین تشریعی خدا را پذیرفتند، بعضیها با طوع و رغبت مثل مؤمنان، بعضی با کره و اجبار به وسیله شمشیر، نظیر کافران. چون اگر همین دو گروه بودند یعنی بعضی مؤمن بودند با رغبت، بعضی مؤمن بودند با بیمیلی، نظیر کافرانی که اسلام آوردهاند، آنگاه جا برای این احتمال بود. ولی قرآن کریم تصریح میکند یک عده مسلماناند یک عده غیر مسلمان، اصلاً اسلام را نپذیرفتند «لا طوعاً و لا کرهاً» بنابراین نمیشود گفت ﴿و له اسلم﴾ ناظر به جریان تشریع است.
پرسش: ...
پاسخ: نه آن انشاء اگر باشد دلیل مسئله نیست، آیه دارد استدلال میکند، میفرماید: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در حالی که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله اگر اخبار در مقام انشاء باشد اقواست؛ اما اگر این انشاء باشد چه صریحاً امر بکند چه فعل ماضی به صورت انشاء تبیین بشود با صدر آیه مساوق نیست، این دلیل صدر است که در بحث اول مشخص شد، میفرماید آیا اینها غیر دین خدا را قبول کردند، در حالی که همه آسمان و زمین تابعاند. اگر این امر باشد این چه تعلیلی برای او است، آیا غیر دین خدا را قبول کردید، در حالی که ما به شما گفتیم باید مسلمان باشید.
پرسش: ...
پاسخ: در حالی که چنین باشند که دلیل نیست برای او؛ اما نظیر استدلال خود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این برهان مسئله است که اوایل سوره «انعام» بود، آیا من غیر خدا را به عنوان سرپرست بپذیرم در حالی که او سرپرست کل است، این دلیل مسئله است.
دلالت عبارت ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ بر نظام تشریع
لذا آیه آیه تشریع نیست یعنی ﴿لَهُ أَسْلَمَ﴾ ناظر به تکوین است نه تشریع ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ ناظر به تشریع است، تشریعاً بعضی مسلماناند بعضی کافر، آنها که مسلماناند بعضی بالطوع بعضی بالکره وگرنه عدهای هستند که اصلاً اسلام نیاوردند لا بالطوع و لا بالکره، نظیر آیه دو سوره «حجر» که فرمود: ﴿رُبَما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمینَ﴾ یعنی در قیامت، کسانی که در دنیا ایمان نیاوردند آنجا اظهار آرزو میکنند میگویند ای کاش ما مسلمان میشدیم! ای کاش ما اسلام میآوردیم. یا در سوره «انشقاق» این است که ﴿فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ وَ إِذا قُرِی عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ﴾ با اینکه در آیات سجده دارد که ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ معلوم میشود آن تکوین است و این تشریع یعنی آنچه دارد ﴿لِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ تکوین است، اینجا که در سوره «انشقاق» دارد که ﴿فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ وَ إِذا قُرِی عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ﴾ ناظر به تشریع است.
چه اینکه در سوره «قلم» هم همین مضمون آمده که فرمود در قیامت ﴿یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ ٭ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ﴾ میفرماید در قیامت، آن ملکهشان ظهور میکند و همین گروه در دنیا دعوت میشدند که سجده کنند و سجده نمیکردند، در حالی که اعضا و جوارحشان سالم بود، الآن اعضا و جوارحشان بسته است. این نشانه آن است که همگان اینچنین نیستند، نظیر آیه هجده سوره «حج» ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ این ﴿الم تر﴾؛ مگر نمیبینی که همه دارند سجده میکنند یعنی همه دارند در پیشگاه حق، خضوع دارند وگرنه ﴿إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ اکثر مردم اهل سجده نیستند، در حالی که در این کریمه [هجده سوره «حج» ] فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ﴾ این برای تکوین ﴿وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ﴾ این برای تشریع. در نظام تکوین همگان ساجدند، در تشریع عدهای اهل سجدهاند و عدهای اهل استنکار ﴿وَ مَنْ یُهِنِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ﴾.
انقیاد تکوینی موجودات برای خداوند با امکان تخلف تشریعی انسان
نشانه اینکه عدهای نه طوعاً مسلماناند و نه کرهاً، آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید، آیه 48 سوره «توبه» این است که ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ اْلأُمُورَ حَتّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ﴾؛ امر خدا ظاهر شد، در حالی که اینها بی¬میل بودند، نه اینکه با بی¬میلی اسلام را هم پذیرفتند. چه اینکه در سوره «انفال» آیه هشت هم دارد ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ نه اینکه مجرم، در آن لحظه کرهاً ایمان میآورد اصلاً ایمان نمیآورد، چه اینکه بعضی این چنین بودند.
نمونههایی از تفاوت معنایی کَره با کُره در قرآن
مسئله ﴿عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ «کُره» آن فشاری است که از خارج تحمیل میشود، نظیر آنچه مادر در هنگام بارداری کودک تحمل میکند که کَره نیست ولی مؤمنین در برابر وظیفه جهاد دو دستهاند: عدهای فقط برای آنها کُره است، نظیر مادری که فرزندش را خیلی دوست دارد؛ اما خب سخت است، این سختی را تحمل میکند؛ عدهای برای آنها کراهت است یعنی میل ندارند، نه اینکه میل دارند و کار دشوار است. مادر آرزوی فرزند داشتن میکند و به استقبال او میرود؛ منتها این کاری است سخت ولی جهاد برای یک عده، کُره است برای یک عده، کَره. میفرماید اگر برای شما دشوار باشد خیر فراوانی در درونش تعبیه شد یا اگر هم گروهی باشند که کراهت داشته باشند [و] بیمیل باشند باید بدانند که بعضی از چیزهاست که خیر کثیری در او نهفته است، گرچه خوشایند شما نباشد. چه اینکه مشابه این تعبیر، در سوره «نساء» درباره مسائل خانوادگی هم آمده، آیه نوزده سوره «نساء» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهًا﴾ اینجا ﴿کَرْهًا﴾ یعنی اکراهاً، با اکراه و اجبار میراث آنها را ببرید این روا نیست: ﴿وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾؛ مبادا فشار بیاورید که اینها بعضی از مهریهها را به شما واگذار کنند و مانند آن ﴿ِألّاّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرًا کَثیرًا﴾ ؛ اگر تحمل این همسر برای شما دشوار است که کُره باشد یا نه، با کراهت شما آمیخته باشد؛ از درون احساس بیمیلی کنید اگر وظیفه شرعی را رعایت کنید، خیر کثیری در او نهفته است که شما آگاه نیستید.
احتمال «کَره» نسبی نظام تکوین از خداوند
فتحصل که این ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ ناظر به تشریع است ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ناظر به تکوین است و دوتا قضیه کلیه را ـ یکی موجبه [و] یکی سالبه کلیه ـ به همراه دارد، ﴿طَوْعاً وَکَرْهاً﴾ در کل نظام راه ندارد آنچه در کل نظام هست ﴿کُلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾ است و در آیه یازده سوره «فصلت» آمده که ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ و کَره و بیمیلی مقطعی و موسمی و نسبی در بعضی اشیاء است که آن یا بالفرض است یا اگر موسمی باشد ملازم با طوع کلی ندارد، مثل اینکه انسان در جمع متدین است؛ اما گاهی میبینید بعضی از حالات را تحمل نمیکند یعنی در هنگام امتحان به مرض، بیمیلی نشان میدهد. در امتحان فقر، بیصبری نشان میدهد ولی جمعاً مومن هست [و] میپذیرد اینها را، اینها نشانه اوست.
ادلّه بطلان پیروی از دین غیرالهی
اما اینکه در صدر آیه فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ در ذیل فرمود: ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ برای اینکه آن ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ ناظر است به ﴿فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ﴾ اما ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ تعلیل دیگر است که بازگشت اینها به خداست به دو علت غیر دین خدا را گرفتند محکوم است: یکی به لحاظ مبدأ؛ یکی به لحاظ معاد ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ ابتغای غیر دین خدا و اخذ غیر دین خدا به دو دلیل باطل است. اما دلیل اول که به توحید برمیگردد ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ دلیل دوم به معاد برمیگردد ﴿وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ بازگشت شما پیش اوست، چرا دین او را قبول نمیکنید؟ اگر در روز حساب محکمه شما را او باید بررسی کند چرا حرف او را قبول نمیکنید؟ آنچه در پایان آمده است حد وسطش مسئله معاد است و آنچه در وسط آیه آمده است حد وسطش مبدأ است، پس با دو برهان عدم ابتغای دین خدا محکوم است: یکی مبدأ [و] یکی معاد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است