- 114
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 85 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 85 سوره آلعمران"
عواقب پذیرش دینی غیر از اسلام در آخرت
ادعای حقانیت شرایع و سعادتمندی پیروان آنان
تبیین خسران انسان در اثر عدم پذیرش اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ﴿85﴾
عواقب پذیرش دینی غیر از اسلام در آخرت
بعد از اینکه میثاق انبیا و امم (علیهم السلام) را بازگو فرمود و همه انسانها موظف شدند در برابر آن میثاق، منقاد باشند و این انقیاد تشریعی در برابر میثاق را به آن انقیاد تکوینی کل موجودات، مبرهن فرمود که ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ آنگاه به رسولش فرمود شما بگویید که ما ایمان آوردیم آنها هم اطاعت کردند، فرمود بگویید که ما مسلمانیم و بین انبیا، تفرقهای ایجاد نمیکنیم همه را به عظمت تصدیق داریم ﴿وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ سپس فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ اگر کسی غیر از این اسلام یعنی انقیاد در برابر فرمان حق را به عنوان یک دین اتخاذ کند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت، سرمایه باخته خواهد بود یعنی در آخرت معلوم میشود که سرمایه را باخت، چون روز حساب معلوم میشود چه کسی ضرر کرد و چه کسی ضرر نکرد، چه کسی سود برد چه کسی سود نبرد، در یوم الحساب معلوم میشود یک عده مغبوناند که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ﴾ معلوم میشود یک عده ضرر کردند ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾ یک عده سود بردند ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ و مانند آن، سود و زیان در محکمه و روز حساب مشخص خواهد شد. این کریمه که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ «ابتغاء» یعنی هم آن طلب کردن، گاهی به صورت طلب باطل است، نظیر باغی که باغی طلب باطل دارد یا طلب حق است، نظیر «إنّ الله یُحبّ بُغاةَ العلم» که آن «بغاة» جمع مکسر باغی است، باغی یعنی طالب علم «إنّ الله یُحب بُغاةَ العلم» «ابتغاء» همان طلب کردن و اتخاذ و مانند آن است، غیر از اسلام یعنی غیر از انقیاد در برابر فرمان حق چیزی مقبول نیست، هم انقیاد اصولی هم انقیاد فروعی، هم از نظر عقیده باید برابر با اصول معتقد باشد هم از نظر عمل باید برابر با فروع کار کند.
ادّعای حقانیت شرایع و سعادتمندی پیروان آنان
گاهی گفته میشود این آیه، مخصص آیه سوره «بقره» و سوره «مائده» است، چون در سوره «بقره» به عنوان یک اصل کلی فرمود همه اقوام و ملل اهل نجاتاند، هیچ کسی گرفتار نیست یعنی ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست همین مضمون در سوره «مائده» هم هست، شاید یک تفاوت کوتاهی بین سوره «بقره» و سوره «مائده» باشد. در سوره «مائده» آیه 69 این است ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ چون مشابه همین آیه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که قبلاً بحثش گذشت، ظاهر این آیه این است که مؤمنین، یهودیها، صابئینی که تابع حضرت یحیی (سلام الله علیه) بودند و اهل کتاب بودند و گروهی از مسیحیت بودند که منشعب شدند ﴿وَ النَّصاری﴾، ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ هر کس به مبدأ و معاد معتقد باشد و کار خیر بکند، هیچ ترسی بر او نیست و اندوهی هم بر او نیست. به این آیه گاهی استشهاد میشود به اینکه همه اقوام و ملل اهل نجاتاند و همه ادیان، حق است و پیروان همه ادیان مادامی که به دینشان حرمت مینهند اهل سعادتاند؛ لازم نیست در شرایط کنونی کسی مسلمان باشد. خب، این توهم که به وسیله این آیه و هم چنین آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» پیش آمد چند تا جواب دارد، آن آیه سوره «بقره»، آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است. تفاوت این است که آنجا دارد نصاریٰ بر صائبین مقدم است و صابئین هم منصوب است، اینجا صابئون مرفوع است و قبل از نصاریٰ یاد شد.
ردّ شبهه حقانیّت همهٴ ادیان
جوابی که از این شبهه میدهند این است که منظور از آن آیه این است که هر کدام از این امتها در زمان پیامبر خودشان که به دستور آن پیامبر عمل میکردند اهل سعادتاند، نه اینکه الآن هم یهودی اهل سعادت باشد مسیحی اهل سعادت باشد صابئان اهل سعادت باشند اینطور نیست، بلکه این آیه، منحل میشود به چند جمله و مفاد هر جمله این است که هر کدام از این ملل و اقوام در زمان پیامبر خودشان و در زمان حجیت دین خودشان وقتی به دین خود عمل میکردند هر کدام سعادتمند بودند. جواب دیگری که دادند این است که بر فرضی که این آیه، مطلق باشد آیه محل بحث یعنی ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ مقید آن اطلاق است یا اگر آن عموم داشت این مخصص آن عموم است یعنی اگر آیه 62 سوره «بقره» که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ اگر این آیه، مطلق یا عام باشد به وسیله آیه محل بحث سورهٴ «آل¬عمران» که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ تقیید یا تخصیص¬پذیر خواهد بود، این جواب دوم.
حقیقت عمل صالح و شرط پذیرش آن
لکن تحقیق در مسئله آن است که بعضی از معارف را انسان از روح قانون میفهمد اگر هم لفظ، رسا نباشد از روح قانون میفهمد. ما یقین داریم که قرآن کریم به عنوان نسخ شرایع گذشته آمده است، خطوط کلی اصول و فروع را تصدیق کرد و امضا کرد و نبوت خاتم انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را تثبیت کرد و فروع ناسخه را هم به جای فروع منسوخه واجب کرد و این مجموعه را دین نامید. آنگاه فرمود هر کس ایمان به خدا و قیامت بیاورد و عمل صالح بکند، اهل سعادت است. این معنا برای ما از روح قرآن و فرهنگ قرآن به¬طور قطع روشن است که قرآن، عملی را صالح میداند که مطابق با حجت عصر باشد. اگر عملی برابر با دین منسوخ بود نه دینی که مطابق حجت عصر است، آن عمل را یقیناً قرآن عمل صالح نمیداند. الیوم کسی هفتهای یک روز نماز بخواند آن هم به طرف شرق، این را یقیناً قرآن عمل صالح نمیداند، قرآن ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ را عمل صالح میداند، قرآن جهاد در راه حق را، صوم ماه مبارک رمضان را و امثال ذلک را عمل صالح میداند. وقتی قرآن میفرماید: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ یعنی گذشته از اعتقاد به اصول دین، کارش مطابق با حجت عصر باشد این میشود عمل صالح، کاری که پیغمبر و عترت طاهره(علیهم الصلاة) میکردند میشد عمل صالح، یقین داریم کاری که برابر با شریعت منسوخه است عمل صالح نیست، این روح قرآن و اگر خواستید بگویید مخصص لبی متصل یا مقید لبی متصل در کنار اوست. نشانهاش آن است که قرآن پنج فرقه نکرده، آن چهار فرقه را با «واو» به هم عطف کرد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ﴾ این چهار فرقه بعد یک اصل کلی را در خاتمه آیه ذکر کرد بدون «واو» مثل اینکه کسی بگوید من کاری به این نام و نشان و ملیت و مذهب ندارم، هر کسی این¬چنین باشد [و] هر کس مؤمن به خدا و قیامت باشد و کار خوب بکند اهل نجات است. این کار خوب یعنی تطبیق بدهد کار خود را بر «ما جاء به الوحی» وحی آن عصر هر چه هست برابر او کار کند، نه وحی منسوخ. اگر عملی را قرآن، صالح میداند که برابر با حجت آن عصر باشد، حجت عصر را پیامبر آن عصر آورد و کتاب آن عصر به همراه دارد، لذا این شخص هم به مبدأ معتقد است، چون ﴿آمَنَ بِاللّهِ﴾ هم به قیامت معتقد است، چون ﴿وَ الْیَوْمِ اْلآخِر﴾ هم به رسالت معتقد است، برای اینکه میخواهد عمل صالح کند. عمل صالح یعنی تطبیق کار بر چیزی که وحی آن عصر به همراه دارد وحی آن عصر را که قبول کرد پس پیغمبر آن عصر و کتاب آن عصر را هم قبول دارد این روح قرآن است، هیچ تکلفی هم نیست و از جایی هم بر او تحمیل نشد، نیازی هم به تخصیص لفظی نیست، نیازی هم به تقیید لفظی نیست و مانند آن.
نقد پاسخ زمخشری به شبهه حقانیّت ادیان
از این راه اگر استفاده نکردیم، آن جواب دومی که بعضی از مفسرین (رضوان الله علیه) دادهاند این ناتمام است. آنها خیال میکردند آن آیه مطلق است، گرچه جواب اولشان با آن تبیین قابل حل است. گفتند اگر آیه، مطلق باشد به وسیله آیهٴ محل بحث یعنی 85 سوره «آلعمران» تقیید میشود، برای اینکه این آیه دارد ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ این مقید آن اطلاقهاست، این هم غفلتی است که این بزرگوار، نظیر جناب زمخشری مبتلا شد، همانطوری که در آیهٴ هشتاد همین سوره «آلعمران» آنجا اشاره شد که جناب زمخشری خلطی بین اصطلاح عرفی و اصطلاح قرآنی کردند، این بزرگوار هم مبتلا به این خلط شد. زمخشری در ذیل آیهٴ هشتاد که بحثش قبلاً گذشت که ﴿وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبابًا أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ میگوید، چون مخاطب مسلمانها هستند معلوم میشود شأن نزولش همان است که درباره مسلمین آمده، شأن نزولش درباره یهودیها و مسیحیها نیست درباره مسلمین آمده، به دلیل اینکه در ذیل آیه خطاب به مسلمین است . در آنجا روشن شد که اسلام در اصطلاح قرآن غیر از اسلام در اصطلاح رایج ماست، هر دینی که از طرف خدای سبحان آمده برابر با آن دین اگر کسی معتقد بود و عمل کرد مسلمان است، قرآن اصلاً دین را دین الهی و دین مقبول عندالله را اسلام میداند یک و همه انبیا را مسلمان میداند دو و امتهایی که حرف انبیائشان را اطاعت کردند و پذیرفتند آنها را هم مسلمان میداند سه، اینچنین نیست که امتان حضرت ابراهیم مسلمان نبودند، امتان حضرت موسی مسلمین نبودند، امتان حضرت مسیح مسلمان نبودند و مانند آن.
اسلام و انقیاد؛ حقیقت مشترک شرایع آسمانی
اما مطلب اول که قرآن دین را همان اسلام میداند قبلاً در همین سوره «آلعمران» بحثش گذشت که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ دین غیر از انقیاد در برابر خدا چیزی نیست، خداوند هر دستوری که داد چه درباره اصول چه درباره فروع اگر کسی معتقد بود و عمل کرد میشود مسلمان، این در هر عصر و مصری هست.
پرسش: ...
پاسخ: خب ﴿إِنَّ الدِّینَ﴾ این برای آن است که قبل از حضرت ابراهیم جریان حضرت نوح و امثال ذلک بود؛ منتها کتاب حضرت نوح و شریعت حضرت نوح و سنت رایجه حضرت نوح در دسترس نیست وگرنه خود حضرت ابراهیم را قرآن کریم پیرو حضرت نوح میداند، میفرماید: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ َلإِبْراهیمَ﴾ خود ابراهیم را از شیعیان نوح میداند، لذا نوح شیخ الانبیاء است. پس اصل دین عندالله اسلام است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ بعد چون این سلسله انبیای ابراهیمی به ابراهیم(سلام الله علیه) ختم میشوند درباره خود ابراهیم سخن فرمود، چه اینکه در همین سوره «آل¬عمران» قبلاً گذشت که ﴿ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفًا مُسْلِمًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از آیه 128 به بعد جریان اسلام ابراهیم و ذریه ابراهیم مطرح است(علیه الصلاة و علیه السلام) ﴿رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ ٭ رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ ٭ وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ ٭ إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ این یک فصل تاریخی که جریان ابراهیم است و اسماعیل این تمام شد، آنگاه نوبت به انبیای ابراهیم میرسد از یعقوب به بعد، فرمود: ﴿وَ وَصّی بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ ؛ فرمود این دین حنیف را ابراهیم و یعقوب(سلام الله علیهما) به فرزندانشان توصیه کردند، فرمودند دین مصطفا و دین منتخب، اسلام است ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ﴾ یعنی همین دین معهود ﴿فلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ﴾ الدین ما هو؟ ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ ، چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ متفرع بر او این جمله را فرمود: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ پس خودشان مسلمان بودند، فرزندانشان را به اسلام توصیه میکردند و انبیای بعدی هم که فرزندان اینها هستند برابر آیه 44 سورهٴ «مائده» همه مسلمان بودند. در سوره «مائده» آیه 44 این سبک آمده است ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا﴾ یعنی انبیای ابراهیمی که مسلمان بودند، برای پیروانشان و یهودیها حکم میکردند. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» جریان اسلام را از نامگذاری ابراهیم(سلام الله علیه) شروع میکند، بنابر اینکه ضمیر ﴿هو﴾ به ابراهیم برگردد نه به الله، آیه پایانی سوره «حج» این است ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ﴾ این ﴿مِلَّةَ﴾ منصوب به آن ناصب محذوف است یعنی «خذوا ملة ابیکم»، ﴿مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾ اگر ﴿هو﴾ به﴿الله﴾ برگردد یک حساب، اگر به ﴿ابراهیم﴾ برگردد حساب دیگر. به هر حال اگر ابراهیم نامگذاری کرد یا الله نامگذاری کرد این نام، سابقهدار بود؛ هر کسی به فرمان خدایش برابر با حجت آن عصر عمل کند مسلمان واقعی است، چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ .
نمونههایی از اطلاق اسلام و مسلمان بر پیروان انبیاء در قرآن کریم
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که الآن ما آمدیم اسلام رایج و عرفی را در مقابل یهودیت [و] در مقابل مسیحیت قرار دادیم که معلوم میشود چند تا دین است و احیاناً این را جمع میبندیم، میگوییم ادیان آسمانی؛ مذاهب داریم ولی ادیان نیست، یک دین حق است بقیه باطل و اسلام دینی نیست که نظیر قرآن مخصوص امت مرحومه باشد [بلکه] قرآن کتابی است مخصوص امت مرحومه، تورات هم اسلام را تعلیم میداد، انجیل هم اسلام را تعلیم میداد، صحف ابراهیم هم اسلام را تعلیم میداد و انبیای ابراهیمی هم اسلام را ترویج میکردند، این اسلامی که در قرآن هست در مقابل ادیان دیگر نیست تا ما بگوییم این مخصص آن اطلاقهاست، آنطوری که زمخشری در آن آیه مرتکب شده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه اصلاً در این زمان غیر از اسلام غیر از آنچه امت مرحومه دارند دینی نیست اصلاً، نه اینکه یک اسلام داریم یک یهودیت داریم یک مسیحیت داریم یک صابئیت داریم چند تا دین داریم. اسلام یعنی انقیاد در برابر «ما جاء به النبی» هر امتی در عصر هر پیامبری مسلمان واقعی بودند، خود ابراهیم و اسماعیل مسلمان بودند حالا ببینیم جریان موسای کلیم چیست؟ فرمود موسای کلیم به قومش فرمود شما اگر مسلمانید به خدا توکل کنید، آیه 84 سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمینَ﴾ که موسای کلیم به پیروانش میگوید اگر مسلمان هستید بر خدا توکل کنید این درباره موسی و امتش، درباره عیسی و امتش (سلام الله علیه) آیهٴ 111 سورهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بی وَ بِرَسُولی قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ﴾؛ حواریین گفتید ما مسلمانیم و از دیر زمان آنجا که ابراهیم(سلام الله علیه) مسئولیت هدایت امت را داشت پیروان او مسلمان بودند، نه تنها ذریه او و انبیای ابراهیمی جریان حضرت ابراهیم وقتی که فرشتهها آمدند ﴿فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلیمٍ﴾ تا میرسد به اینجا که ﴿قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ ٭ لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طینٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ ٭ فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این فرشتههای تعذیب گفتند مؤمنینی که در آن محل بودند ما آنها را بیرون بردیم، بعد عذاب نازل کردیم. خب، مؤمنین چند گروه بودند، فرمود: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ ما فقط یک خانوار مسلمان در این محل بود ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ همان یک خانوار به حضرت ابراهیم ایمان آوردند [و] مسلمان بودند. مسلمان یعنی کسی که منقاد وحی آن عصر باشد، هر کسی تابع پیامبر عصری باشد مسلمان واقعی است.
اصول سهگانه سعادت انسان
پرسش: ...
پاسخ: نه، اینجا منظور از اسلام مجموعه اعتقاد و عمل است یعنی انقیاد داشته باشد، چه در اصول و چه در فروع. اگر کسی در اصول و در فروع منقاد بود، میشود مسلمان.
پرسش: ...
پاسخ: قبول نمیشود از او بله، پس بنابراین اسلام در لسان قرآن همان ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ است، نه اسلام در مقابل یهودیت و مسیحیت تا ما بگوییم این آیه مقید آن اطلاقهاست. آن آیه اول با مخصص لبی همراه است که بحثش گذشت، اگر صرف نظر کنیم و بگوییم او مطلق است این آیه مخصص نیست، چون این اسلام قرآنی است نه اسلام عرفی. همان¬طوری که در جواب زمخشری گفته شد که اسلام در اصطلاح قرآن عبارت از انقیاد به وحی عصر است؛ همه این انبیا را قرآن مسلمان میداند، امتهای اینها را مسلمان میشمارد که میفرماید اینها واقعاً مسلمان بودند.
پرسش: ...
پاسخ: عمل صالح ندارند، چون عمل صالح در فرهنگ قرآن مطابق با حجت ناسخ است نه منسوخ، لذا در سورهٴ «توبه» میفرماید اینها ﴿لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: لذا وقتی این چهار گروه را ذکر کرد این امر پنجم را دیگر با «واو» عاطفه ذکر نکرد [بلکه] این را جمع بندی کرد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ﴾ این چهارم خلاصه، خلاصهٴ کلام ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ یعنی نام و نشان دخیل نیست، هر کسی این را داشته باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب؛ میفرماید ما کاری به نام نشان نداریم، هر کس هر نام و هر نشانی دارد معیار سعادت، ملیت و نام و نشان نیست، لذا مسلمین را اصلاً ذکر نکرده. فرمود معیار، اینگونه از نامها و نشانهها نیست کسی خود را مثلاً مؤمن معرفی بکند بگوید من اهل سعادتم این¬طور نیست، معیار سعادت نام و نشان نیست [بلکه] این سه اصل است: ایمان به خدا، ایمان به قیامت، عمل صالح، عملی را قرآن صالح میداند که برابر با وحی ناسخ باشد نه وحی منسوخ، لذا در سورهٴ «توبه» فرمود یهودیها باید جزیه بدهند برای اینکه ﴿وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ اینها حلال و حرام خدا را قبول ندارند. اینکه در سوره «توبه» فرمود: ﴿وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ یعنی «لا یحرمون ما حرم الله بلسان القرآن» دیگر این میشود اصل کلی، آن وقت هیچ عملی که مطابق با وحی منسوخ باشد قرآن هرگز او را صالح نمیداند، عملی را صالح میداند که قرآن او را امضا کرده باشد.
اما اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ برای اینکه خداوند قبولش به آن کمال است، اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی همین اسلام ناب که به تعبیر روایت به صورت قرآن و عترت درآمده است، فرمود دین خدا پسند همین است ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی من این اسلام را به عنوان دین، برای شما پسندیدم، دین خدا پسند همین است ﴿رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی این دین مرضی من است این خدا پسند است، بقیه را دیگر نمیپسندم. اثباتش را در آیه سوره «مائده» بیان کرد نفیاش را در سوره «آلعمران»، فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ اسلام را فرمود: ﴿رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ غیر از اسلام را هم ﴿فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ برای اینکه این با تقوای دینی همراه نیست و خداوند غیر از تقوا چیزی را نمیپذیرد.
تبیین خسران انسان در اثر عدم پذیرش اسلام
اگر کسی دینش مرضی و مقبول حق نبود، خود را باخت فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ اینها کسانی هستند که سرمایههایشان را باختند، چون نه حیات مجددی برای انسان هست که انسان دوباره به دنیا برگردد، «کلّا» سخن از رجوع نیست و نه در آنجا جا برای عمل هست، لذا فرمود: ﴿وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ نه اینکه در آخرت ضرر میکند، در آخرت کشف میشود که ضرر کرده است و سرمایه را از کف داده و سرمایه هم بیرون از جان آدم نیست، آیات سورهٴ مبارکهٴ «زمر» از یازده به بعد، شاهد این سخن است که ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ ٭ وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ﴾ این ﴿أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ﴾ در قرآن یکی دو جا هست که مخصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یعنی من اولین مسلمانم، نه اولین مسلمانم یعنی در بین امت خودم اولین مسلمانم؛ اولیت زمانی مراد نیست که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید، این اولیت رتبی است وگرنه هر پیغمبری نسبت به قوم خودش اول هست، لذا حضرت موسی فرمود من اول المؤمنین هستم این اول المسلیمن که در قرآن دو جا دارد منحصر به پیغمبر است یعنی من نسبت به همه انبیا و امم، جلوترم. اگر ابراهیم خلیل ﴿هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾ او زماناً بر من مقدم است وگرنه من رتبتاً اول المسلمینام و اگر ابراهیم تابع نوح است و نوح شیخ الانبیاء است (علیهم السلام) من اول المسلمینام رتبتاً خب، پس همه انبیا مسلماناند و او اول المسلمین است، آنگاه میفرماید: ﴿قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی ٭ فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ﴾؛ شما در انتخاب دین آزادید ولی بدانید که﴿قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ﴾ خاسر، کسی است که هستی خود را ببازد نه حیات مجددی است برای او به دنیا و نه آنجا جای کسب و عمل صالح است، کل هستی را میبازد کل هستی را باخت به آن دشمن سرسخت که ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ است، آن عدوٌ مبینی که ﴿لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ﴾ است هستی آدم را به قمار برد و اگر هستی را برد، به آدم چه میکند. اگر آدم را از بین ببرد که آدم راحت میشود، چون آنها تقاضای مرگ میکنند، جواب میآید که گفتند ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ جواب آن است که کسی اینجا نمیمیرد، حالا کل سرمایه را ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ به کف گرفت، حالا چه میکند خدا میداند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
عواقب پذیرش دینی غیر از اسلام در آخرت
ادعای حقانیت شرایع و سعادتمندی پیروان آنان
تبیین خسران انسان در اثر عدم پذیرش اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ﴿85﴾
عواقب پذیرش دینی غیر از اسلام در آخرت
بعد از اینکه میثاق انبیا و امم (علیهم السلام) را بازگو فرمود و همه انسانها موظف شدند در برابر آن میثاق، منقاد باشند و این انقیاد تشریعی در برابر میثاق را به آن انقیاد تکوینی کل موجودات، مبرهن فرمود که ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ آنگاه به رسولش فرمود شما بگویید که ما ایمان آوردیم آنها هم اطاعت کردند، فرمود بگویید که ما مسلمانیم و بین انبیا، تفرقهای ایجاد نمیکنیم همه را به عظمت تصدیق داریم ﴿وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ سپس فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ اگر کسی غیر از این اسلام یعنی انقیاد در برابر فرمان حق را به عنوان یک دین اتخاذ کند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت، سرمایه باخته خواهد بود یعنی در آخرت معلوم میشود که سرمایه را باخت، چون روز حساب معلوم میشود چه کسی ضرر کرد و چه کسی ضرر نکرد، چه کسی سود برد چه کسی سود نبرد، در یوم الحساب معلوم میشود یک عده مغبوناند که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ﴾ معلوم میشود یک عده ضرر کردند ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾ یک عده سود بردند ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ و مانند آن، سود و زیان در محکمه و روز حساب مشخص خواهد شد. این کریمه که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ «ابتغاء» یعنی هم آن طلب کردن، گاهی به صورت طلب باطل است، نظیر باغی که باغی طلب باطل دارد یا طلب حق است، نظیر «إنّ الله یُحبّ بُغاةَ العلم» که آن «بغاة» جمع مکسر باغی است، باغی یعنی طالب علم «إنّ الله یُحب بُغاةَ العلم» «ابتغاء» همان طلب کردن و اتخاذ و مانند آن است، غیر از اسلام یعنی غیر از انقیاد در برابر فرمان حق چیزی مقبول نیست، هم انقیاد اصولی هم انقیاد فروعی، هم از نظر عقیده باید برابر با اصول معتقد باشد هم از نظر عمل باید برابر با فروع کار کند.
ادّعای حقانیت شرایع و سعادتمندی پیروان آنان
گاهی گفته میشود این آیه، مخصص آیه سوره «بقره» و سوره «مائده» است، چون در سوره «بقره» به عنوان یک اصل کلی فرمود همه اقوام و ملل اهل نجاتاند، هیچ کسی گرفتار نیست یعنی ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست همین مضمون در سوره «مائده» هم هست، شاید یک تفاوت کوتاهی بین سوره «بقره» و سوره «مائده» باشد. در سوره «مائده» آیه 69 این است ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ چون مشابه همین آیه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که قبلاً بحثش گذشت، ظاهر این آیه این است که مؤمنین، یهودیها، صابئینی که تابع حضرت یحیی (سلام الله علیه) بودند و اهل کتاب بودند و گروهی از مسیحیت بودند که منشعب شدند ﴿وَ النَّصاری﴾، ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ هر کس به مبدأ و معاد معتقد باشد و کار خیر بکند، هیچ ترسی بر او نیست و اندوهی هم بر او نیست. به این آیه گاهی استشهاد میشود به اینکه همه اقوام و ملل اهل نجاتاند و همه ادیان، حق است و پیروان همه ادیان مادامی که به دینشان حرمت مینهند اهل سعادتاند؛ لازم نیست در شرایط کنونی کسی مسلمان باشد. خب، این توهم که به وسیله این آیه و هم چنین آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» پیش آمد چند تا جواب دارد، آن آیه سوره «بقره»، آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است. تفاوت این است که آنجا دارد نصاریٰ بر صائبین مقدم است و صابئین هم منصوب است، اینجا صابئون مرفوع است و قبل از نصاریٰ یاد شد.
ردّ شبهه حقانیّت همهٴ ادیان
جوابی که از این شبهه میدهند این است که منظور از آن آیه این است که هر کدام از این امتها در زمان پیامبر خودشان که به دستور آن پیامبر عمل میکردند اهل سعادتاند، نه اینکه الآن هم یهودی اهل سعادت باشد مسیحی اهل سعادت باشد صابئان اهل سعادت باشند اینطور نیست، بلکه این آیه، منحل میشود به چند جمله و مفاد هر جمله این است که هر کدام از این ملل و اقوام در زمان پیامبر خودشان و در زمان حجیت دین خودشان وقتی به دین خود عمل میکردند هر کدام سعادتمند بودند. جواب دیگری که دادند این است که بر فرضی که این آیه، مطلق باشد آیه محل بحث یعنی ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ مقید آن اطلاق است یا اگر آن عموم داشت این مخصص آن عموم است یعنی اگر آیه 62 سوره «بقره» که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ اگر این آیه، مطلق یا عام باشد به وسیله آیه محل بحث سورهٴ «آل¬عمران» که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ تقیید یا تخصیص¬پذیر خواهد بود، این جواب دوم.
حقیقت عمل صالح و شرط پذیرش آن
لکن تحقیق در مسئله آن است که بعضی از معارف را انسان از روح قانون میفهمد اگر هم لفظ، رسا نباشد از روح قانون میفهمد. ما یقین داریم که قرآن کریم به عنوان نسخ شرایع گذشته آمده است، خطوط کلی اصول و فروع را تصدیق کرد و امضا کرد و نبوت خاتم انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را تثبیت کرد و فروع ناسخه را هم به جای فروع منسوخه واجب کرد و این مجموعه را دین نامید. آنگاه فرمود هر کس ایمان به خدا و قیامت بیاورد و عمل صالح بکند، اهل سعادت است. این معنا برای ما از روح قرآن و فرهنگ قرآن به¬طور قطع روشن است که قرآن، عملی را صالح میداند که مطابق با حجت عصر باشد. اگر عملی برابر با دین منسوخ بود نه دینی که مطابق حجت عصر است، آن عمل را یقیناً قرآن عمل صالح نمیداند. الیوم کسی هفتهای یک روز نماز بخواند آن هم به طرف شرق، این را یقیناً قرآن عمل صالح نمیداند، قرآن ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ را عمل صالح میداند، قرآن جهاد در راه حق را، صوم ماه مبارک رمضان را و امثال ذلک را عمل صالح میداند. وقتی قرآن میفرماید: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ یعنی گذشته از اعتقاد به اصول دین، کارش مطابق با حجت عصر باشد این میشود عمل صالح، کاری که پیغمبر و عترت طاهره(علیهم الصلاة) میکردند میشد عمل صالح، یقین داریم کاری که برابر با شریعت منسوخه است عمل صالح نیست، این روح قرآن و اگر خواستید بگویید مخصص لبی متصل یا مقید لبی متصل در کنار اوست. نشانهاش آن است که قرآن پنج فرقه نکرده، آن چهار فرقه را با «واو» به هم عطف کرد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ﴾ این چهار فرقه بعد یک اصل کلی را در خاتمه آیه ذکر کرد بدون «واو» مثل اینکه کسی بگوید من کاری به این نام و نشان و ملیت و مذهب ندارم، هر کسی این¬چنین باشد [و] هر کس مؤمن به خدا و قیامت باشد و کار خوب بکند اهل نجات است. این کار خوب یعنی تطبیق بدهد کار خود را بر «ما جاء به الوحی» وحی آن عصر هر چه هست برابر او کار کند، نه وحی منسوخ. اگر عملی را قرآن، صالح میداند که برابر با حجت آن عصر باشد، حجت عصر را پیامبر آن عصر آورد و کتاب آن عصر به همراه دارد، لذا این شخص هم به مبدأ معتقد است، چون ﴿آمَنَ بِاللّهِ﴾ هم به قیامت معتقد است، چون ﴿وَ الْیَوْمِ اْلآخِر﴾ هم به رسالت معتقد است، برای اینکه میخواهد عمل صالح کند. عمل صالح یعنی تطبیق کار بر چیزی که وحی آن عصر به همراه دارد وحی آن عصر را که قبول کرد پس پیغمبر آن عصر و کتاب آن عصر را هم قبول دارد این روح قرآن است، هیچ تکلفی هم نیست و از جایی هم بر او تحمیل نشد، نیازی هم به تخصیص لفظی نیست، نیازی هم به تقیید لفظی نیست و مانند آن.
نقد پاسخ زمخشری به شبهه حقانیّت ادیان
از این راه اگر استفاده نکردیم، آن جواب دومی که بعضی از مفسرین (رضوان الله علیه) دادهاند این ناتمام است. آنها خیال میکردند آن آیه مطلق است، گرچه جواب اولشان با آن تبیین قابل حل است. گفتند اگر آیه، مطلق باشد به وسیله آیهٴ محل بحث یعنی 85 سوره «آلعمران» تقیید میشود، برای اینکه این آیه دارد ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ این مقید آن اطلاقهاست، این هم غفلتی است که این بزرگوار، نظیر جناب زمخشری مبتلا شد، همانطوری که در آیهٴ هشتاد همین سوره «آلعمران» آنجا اشاره شد که جناب زمخشری خلطی بین اصطلاح عرفی و اصطلاح قرآنی کردند، این بزرگوار هم مبتلا به این خلط شد. زمخشری در ذیل آیهٴ هشتاد که بحثش قبلاً گذشت که ﴿وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبابًا أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ میگوید، چون مخاطب مسلمانها هستند معلوم میشود شأن نزولش همان است که درباره مسلمین آمده، شأن نزولش درباره یهودیها و مسیحیها نیست درباره مسلمین آمده، به دلیل اینکه در ذیل آیه خطاب به مسلمین است . در آنجا روشن شد که اسلام در اصطلاح قرآن غیر از اسلام در اصطلاح رایج ماست، هر دینی که از طرف خدای سبحان آمده برابر با آن دین اگر کسی معتقد بود و عمل کرد مسلمان است، قرآن اصلاً دین را دین الهی و دین مقبول عندالله را اسلام میداند یک و همه انبیا را مسلمان میداند دو و امتهایی که حرف انبیائشان را اطاعت کردند و پذیرفتند آنها را هم مسلمان میداند سه، اینچنین نیست که امتان حضرت ابراهیم مسلمان نبودند، امتان حضرت موسی مسلمین نبودند، امتان حضرت مسیح مسلمان نبودند و مانند آن.
اسلام و انقیاد؛ حقیقت مشترک شرایع آسمانی
اما مطلب اول که قرآن دین را همان اسلام میداند قبلاً در همین سوره «آلعمران» بحثش گذشت که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ دین غیر از انقیاد در برابر خدا چیزی نیست، خداوند هر دستوری که داد چه درباره اصول چه درباره فروع اگر کسی معتقد بود و عمل کرد میشود مسلمان، این در هر عصر و مصری هست.
پرسش: ...
پاسخ: خب ﴿إِنَّ الدِّینَ﴾ این برای آن است که قبل از حضرت ابراهیم جریان حضرت نوح و امثال ذلک بود؛ منتها کتاب حضرت نوح و شریعت حضرت نوح و سنت رایجه حضرت نوح در دسترس نیست وگرنه خود حضرت ابراهیم را قرآن کریم پیرو حضرت نوح میداند، میفرماید: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ َلإِبْراهیمَ﴾ خود ابراهیم را از شیعیان نوح میداند، لذا نوح شیخ الانبیاء است. پس اصل دین عندالله اسلام است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ بعد چون این سلسله انبیای ابراهیمی به ابراهیم(سلام الله علیه) ختم میشوند درباره خود ابراهیم سخن فرمود، چه اینکه در همین سوره «آل¬عمران» قبلاً گذشت که ﴿ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفًا مُسْلِمًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از آیه 128 به بعد جریان اسلام ابراهیم و ذریه ابراهیم مطرح است(علیه الصلاة و علیه السلام) ﴿رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ ٭ رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ ٭ وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ ٭ إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ این یک فصل تاریخی که جریان ابراهیم است و اسماعیل این تمام شد، آنگاه نوبت به انبیای ابراهیم میرسد از یعقوب به بعد، فرمود: ﴿وَ وَصّی بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ ؛ فرمود این دین حنیف را ابراهیم و یعقوب(سلام الله علیهما) به فرزندانشان توصیه کردند، فرمودند دین مصطفا و دین منتخب، اسلام است ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ﴾ یعنی همین دین معهود ﴿فلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ﴾ الدین ما هو؟ ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ ، چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ متفرع بر او این جمله را فرمود: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ پس خودشان مسلمان بودند، فرزندانشان را به اسلام توصیه میکردند و انبیای بعدی هم که فرزندان اینها هستند برابر آیه 44 سورهٴ «مائده» همه مسلمان بودند. در سوره «مائده» آیه 44 این سبک آمده است ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا﴾ یعنی انبیای ابراهیمی که مسلمان بودند، برای پیروانشان و یهودیها حکم میکردند. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» جریان اسلام را از نامگذاری ابراهیم(سلام الله علیه) شروع میکند، بنابر اینکه ضمیر ﴿هو﴾ به ابراهیم برگردد نه به الله، آیه پایانی سوره «حج» این است ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ﴾ این ﴿مِلَّةَ﴾ منصوب به آن ناصب محذوف است یعنی «خذوا ملة ابیکم»، ﴿مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾ اگر ﴿هو﴾ به﴿الله﴾ برگردد یک حساب، اگر به ﴿ابراهیم﴾ برگردد حساب دیگر. به هر حال اگر ابراهیم نامگذاری کرد یا الله نامگذاری کرد این نام، سابقهدار بود؛ هر کسی به فرمان خدایش برابر با حجت آن عصر عمل کند مسلمان واقعی است، چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ .
نمونههایی از اطلاق اسلام و مسلمان بر پیروان انبیاء در قرآن کریم
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که الآن ما آمدیم اسلام رایج و عرفی را در مقابل یهودیت [و] در مقابل مسیحیت قرار دادیم که معلوم میشود چند تا دین است و احیاناً این را جمع میبندیم، میگوییم ادیان آسمانی؛ مذاهب داریم ولی ادیان نیست، یک دین حق است بقیه باطل و اسلام دینی نیست که نظیر قرآن مخصوص امت مرحومه باشد [بلکه] قرآن کتابی است مخصوص امت مرحومه، تورات هم اسلام را تعلیم میداد، انجیل هم اسلام را تعلیم میداد، صحف ابراهیم هم اسلام را تعلیم میداد و انبیای ابراهیمی هم اسلام را ترویج میکردند، این اسلامی که در قرآن هست در مقابل ادیان دیگر نیست تا ما بگوییم این مخصص آن اطلاقهاست، آنطوری که زمخشری در آن آیه مرتکب شده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه اصلاً در این زمان غیر از اسلام غیر از آنچه امت مرحومه دارند دینی نیست اصلاً، نه اینکه یک اسلام داریم یک یهودیت داریم یک مسیحیت داریم یک صابئیت داریم چند تا دین داریم. اسلام یعنی انقیاد در برابر «ما جاء به النبی» هر امتی در عصر هر پیامبری مسلمان واقعی بودند، خود ابراهیم و اسماعیل مسلمان بودند حالا ببینیم جریان موسای کلیم چیست؟ فرمود موسای کلیم به قومش فرمود شما اگر مسلمانید به خدا توکل کنید، آیه 84 سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمینَ﴾ که موسای کلیم به پیروانش میگوید اگر مسلمان هستید بر خدا توکل کنید این درباره موسی و امتش، درباره عیسی و امتش (سلام الله علیه) آیهٴ 111 سورهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بی وَ بِرَسُولی قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ﴾؛ حواریین گفتید ما مسلمانیم و از دیر زمان آنجا که ابراهیم(سلام الله علیه) مسئولیت هدایت امت را داشت پیروان او مسلمان بودند، نه تنها ذریه او و انبیای ابراهیمی جریان حضرت ابراهیم وقتی که فرشتهها آمدند ﴿فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلیمٍ﴾ تا میرسد به اینجا که ﴿قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ ٭ لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طینٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ ٭ فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این فرشتههای تعذیب گفتند مؤمنینی که در آن محل بودند ما آنها را بیرون بردیم، بعد عذاب نازل کردیم. خب، مؤمنین چند گروه بودند، فرمود: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ ما فقط یک خانوار مسلمان در این محل بود ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ همان یک خانوار به حضرت ابراهیم ایمان آوردند [و] مسلمان بودند. مسلمان یعنی کسی که منقاد وحی آن عصر باشد، هر کسی تابع پیامبر عصری باشد مسلمان واقعی است.
اصول سهگانه سعادت انسان
پرسش: ...
پاسخ: نه، اینجا منظور از اسلام مجموعه اعتقاد و عمل است یعنی انقیاد داشته باشد، چه در اصول و چه در فروع. اگر کسی در اصول و در فروع منقاد بود، میشود مسلمان.
پرسش: ...
پاسخ: قبول نمیشود از او بله، پس بنابراین اسلام در لسان قرآن همان ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ است، نه اسلام در مقابل یهودیت و مسیحیت تا ما بگوییم این آیه مقید آن اطلاقهاست. آن آیه اول با مخصص لبی همراه است که بحثش گذشت، اگر صرف نظر کنیم و بگوییم او مطلق است این آیه مخصص نیست، چون این اسلام قرآنی است نه اسلام عرفی. همان¬طوری که در جواب زمخشری گفته شد که اسلام در اصطلاح قرآن عبارت از انقیاد به وحی عصر است؛ همه این انبیا را قرآن مسلمان میداند، امتهای اینها را مسلمان میشمارد که میفرماید اینها واقعاً مسلمان بودند.
پرسش: ...
پاسخ: عمل صالح ندارند، چون عمل صالح در فرهنگ قرآن مطابق با حجت ناسخ است نه منسوخ، لذا در سورهٴ «توبه» میفرماید اینها ﴿لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: لذا وقتی این چهار گروه را ذکر کرد این امر پنجم را دیگر با «واو» عاطفه ذکر نکرد [بلکه] این را جمع بندی کرد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ﴾ این چهارم خلاصه، خلاصهٴ کلام ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ یعنی نام و نشان دخیل نیست، هر کسی این را داشته باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب؛ میفرماید ما کاری به نام نشان نداریم، هر کس هر نام و هر نشانی دارد معیار سعادت، ملیت و نام و نشان نیست، لذا مسلمین را اصلاً ذکر نکرده. فرمود معیار، اینگونه از نامها و نشانهها نیست کسی خود را مثلاً مؤمن معرفی بکند بگوید من اهل سعادتم این¬طور نیست، معیار سعادت نام و نشان نیست [بلکه] این سه اصل است: ایمان به خدا، ایمان به قیامت، عمل صالح، عملی را قرآن صالح میداند که برابر با وحی ناسخ باشد نه وحی منسوخ، لذا در سورهٴ «توبه» فرمود یهودیها باید جزیه بدهند برای اینکه ﴿وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ اینها حلال و حرام خدا را قبول ندارند. اینکه در سوره «توبه» فرمود: ﴿وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ﴾ یعنی «لا یحرمون ما حرم الله بلسان القرآن» دیگر این میشود اصل کلی، آن وقت هیچ عملی که مطابق با وحی منسوخ باشد قرآن هرگز او را صالح نمیداند، عملی را صالح میداند که قرآن او را امضا کرده باشد.
اما اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ برای اینکه خداوند قبولش به آن کمال است، اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی همین اسلام ناب که به تعبیر روایت به صورت قرآن و عترت درآمده است، فرمود دین خدا پسند همین است ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی من این اسلام را به عنوان دین، برای شما پسندیدم، دین خدا پسند همین است ﴿رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ یعنی این دین مرضی من است این خدا پسند است، بقیه را دیگر نمیپسندم. اثباتش را در آیه سوره «مائده» بیان کرد نفیاش را در سوره «آلعمران»، فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ اسلام را فرمود: ﴿رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ غیر از اسلام را هم ﴿فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ برای اینکه این با تقوای دینی همراه نیست و خداوند غیر از تقوا چیزی را نمیپذیرد.
تبیین خسران انسان در اثر عدم پذیرش اسلام
اگر کسی دینش مرضی و مقبول حق نبود، خود را باخت فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ اینها کسانی هستند که سرمایههایشان را باختند، چون نه حیات مجددی برای انسان هست که انسان دوباره به دنیا برگردد، «کلّا» سخن از رجوع نیست و نه در آنجا جا برای عمل هست، لذا فرمود: ﴿وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ نه اینکه در آخرت ضرر میکند، در آخرت کشف میشود که ضرر کرده است و سرمایه را از کف داده و سرمایه هم بیرون از جان آدم نیست، آیات سورهٴ مبارکهٴ «زمر» از یازده به بعد، شاهد این سخن است که ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ ٭ وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ﴾ این ﴿أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ﴾ در قرآن یکی دو جا هست که مخصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یعنی من اولین مسلمانم، نه اولین مسلمانم یعنی در بین امت خودم اولین مسلمانم؛ اولیت زمانی مراد نیست که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید، این اولیت رتبی است وگرنه هر پیغمبری نسبت به قوم خودش اول هست، لذا حضرت موسی فرمود من اول المؤمنین هستم این اول المسلیمن که در قرآن دو جا دارد منحصر به پیغمبر است یعنی من نسبت به همه انبیا و امم، جلوترم. اگر ابراهیم خلیل ﴿هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾ او زماناً بر من مقدم است وگرنه من رتبتاً اول المسلمینام و اگر ابراهیم تابع نوح است و نوح شیخ الانبیاء است (علیهم السلام) من اول المسلمینام رتبتاً خب، پس همه انبیا مسلماناند و او اول المسلمین است، آنگاه میفرماید: ﴿قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی ٭ فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ﴾؛ شما در انتخاب دین آزادید ولی بدانید که﴿قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ﴾ خاسر، کسی است که هستی خود را ببازد نه حیات مجددی است برای او به دنیا و نه آنجا جای کسب و عمل صالح است، کل هستی را میبازد کل هستی را باخت به آن دشمن سرسخت که ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ است، آن عدوٌ مبینی که ﴿لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ﴾ است هستی آدم را به قمار برد و اگر هستی را برد، به آدم چه میکند. اگر آدم را از بین ببرد که آدم راحت میشود، چون آنها تقاضای مرگ میکنند، جواب میآید که گفتند ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ جواب آن است که کسی اینجا نمیمیرد، حالا کل سرمایه را ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ به کف گرفت، حالا چه میکند خدا میداند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است