- 95
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 93 تا 95 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 93 تا 95 سوره آلعمران _ بخش سوم"
انگیزه سیاسی یهودیان درانکار حلیت
نقل و نقد سخن علی بن ابراهیم
سر ذکر «افترا » در آیه «فمن افتری علی الله»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ﴿93﴾ فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ﴿94﴾ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿95﴾
نقل و نقد نظریه علامه بلاغی (ره)
مرحوم آقای بلاغی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف آلاء الرحمان بر خلاف معروف بین اهل تفسیر از این آیه، یک برداشت دیگری دارد که خلاصهای از آن در بحث دیروز گذشت، ایشان میفرمایند با سه مقدمه باید به این مسئله عنایت بکنیم: مقدمه اولی این است که در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی (رضوان الله علیه) این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ سخن خود یهودیهاست نه اخبار حق یعنی اینچنین نیست که خدا بخواهد خبر بدهد که ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ بلکه این نقل خبر گروهی از یهودیهاست، زیرا این خبر را قرآن کریم در همین بخش، در دو مورد تکذیب کرد یعنی ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ را قرآن در همین بخش با دو جمله تکذیب کرد: یکی اینکه فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ معلوم میشود این خبر درست نیست؛ دوم هم اینکه ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ معلوم میشود این خبر صدق نیست. پس این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ اگر اِخبار حق بود اِخبار خدا بود صادق بود، در حالی که در همین بخش قرآن با دو جمله این سخن تکذیب شد، معلوم میشود که کلام خدا نیست [و] خدا این کلام را از دیگران در قرآن نقل کرد. مقدمه دیگر آن است که اسرائیل (سلام الله علیه) از چیزی پرهیز کرد و یهودیها فکر کردند که این تحریم شد و تورات هم متضمن این نکته است که اسرائیل، چیزی را بر خود حرام کرده است؛ مقدمه سوم آن است که این توراتی که فعلاً در دست یهودیها و مسیحیهاست و در کل عالم منتشر است، همان توراتی است که در عصر نزول قرآن کریم در بین مردم بود از آن به بعد تحریفی رخ نداد، هرگونه تحریفی درباره این کتاب پیدا شد مربوط به قرون گذشته است یعنی بعد از انقراض متدینین بابل و هجوم بخت نصّر و مانند آن که این ارتباط قطع شد، بعضی عمداً بعضی عن غیر عمد، بعضی از مسائل تورات تحریف شده است و همزمان نزول قرآن کریم تا الآن چیزی به نام تحریف، در تورات پیدا نشده .
پرسش: ...
پاسخ: حالا فعلاً بحث درباره تورات است، انجیل هم البته تواترش محفوظ نیست، انجیل هم خود آنها معتقدند که اینها تقریرات درس عیسای مسیح است؛ منتها به عصمت حواریین معتقدند، گفتند خود عیسی (سلام الله علیه) کتابی نیاورد و چیزی ننوشت، فرمایشات عیسی را حواریون نوشتند و اینها معصوم بودند و این شده اناجیل اربعه. به هر حال آنچه مرحوم آقای بلاغی میفرمایند درباره تورات است، چون آیه هم دارد که ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾. براساس این سه مقدمه ـ گرچه مقدمه اولی یک بیان کوتاهی از علی ابن ابراهیم قمی (رضوان الله علیه) است ولی ایشان مقدمه اُولیٰ را هم باز میکنند ـ میفرمایند براساس این مقدمات سهگانه معنای آیه این است که ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ یعنی به صورت استفهام انکاری است، «همزه» استفهام هم حذف شد. گاهی «همزه» استفهام حذف میشود و گاهی ذکر میشود ولی لسان و سیاق، سیاق انکار است؛ آنجا که «همزه» استفهام ذکر میشود و استفهام هم انکاری باشد، نظیر آیه هشتاد سوره «بقره» که ﴿وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا﴾ را «همزه» انکاری گرفتند و گفتند ﴿أَتَّخَذْتُمْ﴾ یعنی آیا شما میثاقی از خدا دارید که شما را به آتش نسوزاند مگر اندکی، آیا عهدی از خدا به شما رسیده است یا نه ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا﴾ یعنی «لم تتخذوا عند الله عهداً» که اینجا سیاق، سیاق انکار است؛ منتها همزه استفهام انکاری، مذکور است. گاهی لسان، لسان انکار است ولی حرف استفهام در او ذکر نشده، نظیر آنچه در سوره «شعراء» آیه 22 آمده که موسای کلیم (سلام الله علیه) به فرعون میفرماید ﴿وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ یعنی این هم کار شد که شما بر بنی¬اسرائیل، چیره شدی و آنها را بردههای خود قرار دادی و این را بر ما منت مینهی: ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾؛ اینکه میگویی بنی اسرائیل قوم آنها برده من بودند، این هم نعمتی شد که بر ما منت مینهی، گرچه این همزه استفهام ندارد ولی لسان، لسان انکار است یعنی این چه منت گذاری است و این چه نعمتی است که تو با این نعمت میخواهی منت بگذاری: ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ آنگاه این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ لسانش این است که «أکُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ»؛ آیا این¬چنین است که همه خوراکیها بر بنی اسرائیل حلال بود؟ اگر این است ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ تورات را بیاورید. براساس این مقدمات سهگانهای که ارائه دادند آیه را اینچنین معنا میکنند که این ﴿کُلُّ الطَّعامِ﴾ سخن آنهاست این یک و خداوند دارد این سخن را نفی میکند و انکار میکند این دوتا. انکار، گاهی با ذکر «همزه» استفهام است، نظیر ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا﴾ گاهی بدون «همزه» استفهام است، نظیر ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ این سهتا، آنگاه خلاصه آیه این میشود که بعضیها گفتند که همه طعامها بر بنیاسرائیل حلال بود، مگر آنچه را که اسرائیل بر خود تحریم کرد و تورات هم عهدهدار تحریم اسرائیل است این دو مطلب، پس بعضیها این دو مطلب را گفتند: مطلب اول اینکه همه این غذاها و طعامهایی که فعلاً در تورات تحریم شده این قبلاً حلال بود؛ مطلب دیگر اینکه آنچه را که اسرائیل بر خود تحریم کرده، تورات هم عهدهدار این تحریم است این دوتا، خب، فرمایش مرحوم آقای بلاغی (رضوان الله علیه) این است که گروهی از یهودیها این دو مطلب را داشتند که اصول طعام و خطوط کلی طعام حلال بود، مگر اینکه تورات اینها را تحریم کرده است و غذاهای معینی را هم اسرائیل بر خود تحریم کرد که این تحریم هم در تورات آمده، این دو مطلب را بعضی از یهودیها گفتند . قرآن کریم هر دو مطلب را با اعتراض و با لسان انکار نفی میکند، میفرماید: ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾؟ این چه حرفی است که میزنید یعنی نظیر ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ﴾ یعنی «أکُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ»؟ با استفهام اعتراضی، آیا همه طعامها بر بنی¬اسرائیل حلال بود؟ تورات را بیاورید ببینیم چنین مطلبی دارد یا نه این یک و آیا اسرائیل (سلام الله علیه) چیزی را بر خود تحریم کرده است و تورات آن حرمت را امضا کرده است، تورات را بیاورید ببینیم چنین حرفی را دارد یا نه این دو، پس لسان، لسان اعتراض است و نفی و کلام هم کلام آنهاست که آنها گفتند ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ و خدا هم که دارد این کلام را نقل میکند به لسان اعتراض نقل میکند، نشانهاش این دو تکذیبی است که در ذیل آمده: یکی ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ دوم ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ این خلاصه فرمایش مرحوم آقای بلاغی .
انگیزه سیاسی یهودیان در انکار حلیّت
آنگاه آن دو بیانی که از زمخشری در روزهای اول نقل شد و از امام رازی نقل شد که برگشتش به این است که یهودیها اعتراض کردند و گفتند اینکه شما مسلمانها ادعا دارید که بر دین ابراهیم خلیل هستید، مع¬ذلک از گوشت شتر و امثال ذلک استفاده میکنید این روا نیست، برای اینکه اینها در ملت ابراهیم حرام بود و شما اگر بر دین ابراهیم هستید چرا از این گوشتها استفاده میکنید. یکی اینکه یهودیها خواستند آن ننگ سیاسی اجتماعی را برطرف کنند بگویند آنچه که در قرآن آمده که به وسیله ظلم یهودیها این طیبات حرام شد اینچنین نبود، حرمت این طیبات، ریشه تاریخی داشت انبیای سلف هم اینها را حرام کرده بودند این دوتا، که این دو وجه هم در گفتههای زمخشری و در گفتههای امام رازی با تفاوتی که بین این دو کتاب هست آمده در بین متأخرین هم رواج پیدا کرده. ایشان [مرحوم بلاغی] هر دو وجه را ابطال میکند، میگوید آیه اصلاً ناظر به نسخ نیست، هیچ سخنی در آیه نیست که این نسخ است [و] میخواهد از نسخ سخن بگوید. تفسیر آیه به این وصف و آیه را بر نسخ [حمل] کردن، نظیر اینکه آیه، جزء معمیات است معمایی را گفته [و] شما دارید حل میکنید، برای اینکه هیچ نشانهای از اینکه خدا نسخ میکند عقلاً یا نقلاً نسخ جایز است و این از باب نسخ بود در آیه نیست .
نقل و نقد سخن علی بن ابراهیم
اما آنچه در تفسیر علی ابن ابراهیم آمده است البته روایت دیگری را هم از ایشان نقل کردند که با این بیان خیلی هماهنگ نیست، در تفسیر علی ابن ابراهیم این چنین آمده در ذیل ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ دارد که «ان یعقوب کان یصیبه عرق النسا فحرم علی نفسه لحم الجمل فقال الیهود ان لحم الجمل محرّم فی التوراة فقال عزوجل لهم ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾» درباره خصوص این تحریم اسرائیل (سلام الله علیه) است یعنی شما تورات را بیاورید ببینیم که آیا مسئله تحریم در تورات آمده یا نه، در حالی که ایشان این مسئله را در تورات ندارد که حالا بر بنی¬اسرائیل هم حرام کرده یا یک حکم فقهی بود که خودش ملزم به عمل بود و تورات هم همان را بر بنیاسرائیل تحریم کرده باشد، اینچنین نیست. اگر هم او تحریم کرده یک تحریم شخصی بود، اینچنین نیست که این حرمتش در تورات آمده باشد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ «انّما حرم هذا اسرائیل علی نفسه و لم یحرمه علی الناس» بعد فرمود «و هذا حکایة عن الیهود و لفظه لفظ الخبر» یعنی این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ حرف، حرف یهودیهاست و خداوند گزارش داد، حرف آنها را نقل کرد [که] آیا فرمایش علی ابن ابراهیم این است که کل این جمله حکایت لفظ یهودیهاست یا در خصوص این جریان تحریم اسرائیل. مرحوم آقای بلاغی اصل حرف را بردند روی ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ روی آن بردند، در حالی که آنچه از تفسیر علی ابن ابراهیم استفاده میشود درباره خصوص ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلی نَفْسِهِ﴾ است که دارد اسرائیل، لحم جمل را بر خود تحریم کرده است براساس آن بیماری عرق النسا، یهود گفته است که «لحم الجمل محرم فی التوراة» آنگاه خداوند فرمود شما تورات را بیاورید: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها﴾ یعنی «کل الطعام کان حلّا لبنی اسرائیل من قبلِ ان تنزّل التوراة الّا ما حرّم اسرائیل علی نفسه» حرف، حرف آنهاست یعنی تورات امضا کرده است، تحریم حرمت جمل را و تحریم اسرائیل را. خدا میفرماید تورات را بیاورید ببینیم که در این زمینه مسئلهای دارد یا نه، تورات اصلاً ندارد که اسرائیل بر خود تحریم کرده است و تورات هم این لحم جمل را بر بنیاسرائیل تحریم نکرده اولاً جریان حضرت اسرائیل یک قضیة فی واقعه بود او تحریم نکرد، بلکه پرهیز کرد و ثانیاً تورات، آن لحم جمل را بر بنیاسرائیل تحریم نکرده، خب، این فرمایش مرحوم قمی ناظر به آن اصل نیست که ایشان فرمودند بعضی از یهودیها گفتند که اصول طعام «کانت حلاً علی بنی اسرائیل» این یک تفاوت. ثانیاً ایشان باید کاملاً اثبات کند که هیچ تحریفی از زمان نزول قرآن تاکنون نیامده و توراتی که فعلاً در دست بشر هست، همان توراتی است که در زمان نزول قرآن آمده، گرچه ایشان اصرار دارد و میگوید ما این را در الهدی الی القرآن اثبات کردهایم.
خب، پس آنچه در تفسیر علی ابن ابراهیم آمده راجع به آن بخش دوم از کلام است نه بخش اول این یک و اینکه هر چند روز در بین یک حفاری بشود و چهارتا یهودی بگویند این نسخهاش طبق کارشناسی کارشناسان برای دوهزار سال است و 2500 سال قبل است و همزمان با مثلاً نزول تورات است و تطبیق کردیم و دیدیم یکی درآمد، اینها بیشبهه به دسیسه اهل کتاب نیست. ولی در قرآن کریم این بخش هست که اینها رسول اکرم را به خوبی شناختند، مثل اینکه اعضای خانواده خود را شناختند. خب، اگر این خصوصیات در تورات بود که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ و بینات هم اقامه شده است که اینها در مسئله نبوت خاصه، مسئله برای اینها روشن شد و آفتابی شد و توراتی که الآن در دست بشر است، همان توراتی بود که در عصر نزول وحی بود. خب، این توراتی که الآن در دست مردم هست به صورت آفتابی مسئله را روشن میکند که هر کسی این تورات را ببیند پیغمبر را که بررسی کند ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ یعنی مثل دو دوتا چهارتا مسئله برایش روشن میشود یا عوض کردند، این ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این برای قبل است یا همزمان نزول قرآن است. غرض این است که اثبات اینکه هیچ تحریفی در طی این 1500 سال پیدا نشده، این کار دشواری است؛ همان¬طوری که آن مقدمه اُولیٰ که از علی ابن ابراهیم خواستند استفاده کنند، ملاحظه فرمودید که مطابق با متن کتاب علی ابن ابراهیم نیست، آن بزرگوار که میگوید لفظ، لفظ خبر است یعنی آن مطلب دوم لفظ، لفظ خبر است نه اصل مطلب ولی مرحوم آقای بلاغی صدر و ساقه را میگوید اصل، اصل خبر است یعنی هم ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ را میگوید سخن یهودیهاست، هم ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلی نَفْسِهِ﴾ را میگوید که حرف، حرف یهودیهاست.
بنابراین اثبات فرمایش ایشان کار آسانی نیست، مضافاً به اینکه این ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ احتجاجی را به همراه دارد [که] این احتجاج همان است که آنها اصراری داشتند، بالأخره در برابر آنچه در سوره «نساء» و غیر «نساء» آمده است که این غذاها قبلاً حلال بود و بر یهودیها تحریم شده است و از طرفی هم عیسای مسیح فرمود من آمدم ﴿وَ ِلأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ اینها زیر بار اینها نروند خلاصه و البته در تورات فعلی هست که آنچه رجس است همیشه حرام است، شما رجس نخورید؛ اما سخن از رجس نیست [بلکه] سخن از طعام است [و] قرآن کریم از رجس به عنوان طعام یاد نمیکند و آنچه را که هم که اسرائیل بر خود تحریم کرد ظاهر استثنا، استثنای متصل است از آن طعام طیب است نه از طعام محرَّم. آنچه را که مرحوم آقای بلاغی استشهاد میکند این است که آنچه را که حیوانات دریایی، نظیر ماهیهای بیفلس، درندههای بیابانی و پرندههای فضایی که محرم الأکلاند، اینها در تورات به عنوان رجس از آنها یاد شده است و اینها محرماند. آیا آنها را قرآن میگوید طعام تا شما بگویید این طعامها در تورات تحریم شد، تحلیل نیست؟ قرآن که از آنها به عنوان طعام یاد نمیکند [بلکه] قرآن از همین طیبات به عنوان طعام یاد میکند، نظیر آنچه در اوایل سوره «مائده» است که ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾ از این طیبات به عنوان حلّ یاد میکند: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾ و مانند آن ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ﴾ شما اولاً بخواهید در این سیاق، تصرف کنید بگویید که ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ﴾ نظیر آن است، آنجا محفوف به قرینه است اینجا چه قرینهای دارید؟ بخواهید ذیل را قرینه قرار بدهید به این دو شاهدی که استشهاد کردید، اینها اگر شهادت علیه نباشد، شهادت له نیست، بنابراین اثبات فرمایش ایشان دشوار است.
سرّ ذکر «افترا» در آیه ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ...﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ افترا و فریه از اینجاست که انسان چیزی را با اینکه قطع دارد خلاف است، به طور قطع به دیگری اسناد میدهد، نظیر فری اوداج اربعه که این فری است و قطع است، میشود فریه به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان که افترا را از این فریه میداند یعنی به طور قطع. کذب با فریه این تفاوت مفهومی را دارد ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ یعنی افترا در هر حال بد است؛ اما ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ بودنش بدتر است ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ یعنی بعد قیام حجت ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ که خب لسانش، لسان حصر است، نظیر ﴿اولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ که بحثش گذشت. فرق بین ظلم و جور و همچنین عدل و انصاف را مرحوم شیخ در تبیان مشخص کردند که ظلم، لغتاً یعنی نقص؛ کسی که در هر رشتهای که عهدهدار آن رشته است کم بگذارد ظالم است ظلم یعنی نقص در سوره «کهف» که دارد درباره آن جنتین ﴿آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا﴾ ، ﴿لَمْ تَظْلِمْ﴾ یعنی «لم تنقص»، اینکه فرمود آن جنت و آن باغ ظلم نکرد یعنی میوه را کم نداد هر چه بنا بود به بار بنشیند، به بار نشست ﴿لَمْ تَظْلِمْ﴾ یعنی «لم تنقص» پس ظلم میشود نقص حق. در قابل ظلم، عدل نیست [بلکه] انصاف است. انصاف یعنی حفظ حق و رعایت نصف کردن. پس ظلم در مقابل انصاف است، انصاف هم در مقابل ظلم، اما جور به معنای نقص نیست به معنای انحراف عن الطریق است «جار» یعنی «انحرف عن الصراط» آن وقت عدل میشود حفظ صراط، لذا جور و عدل مقابل هماند، ظلم و انصاف هم مقابل هم. اینها گرچه جائرند ولی در اینجا کم گذاشتند، از این جهت از اینها به عنوان ظالم یاد شده است: ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: قسط، قسط در مقابلش همان جور است، چون قسط با عدل همتای هماند، قهراً میشود جور. گرچه ظلم را در مقابل قِسط قرار دادند، قَسط را در مقابل قِسط میدانند، قَسط یعنی ظلم، قِسط مصادف با تقریباً با عدل و انصاف است ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾ قاسط، اهل قَسط است قَسط یعنی جور و ظلم، مُقسِط اهل قِسط است یعنی انصاف و عدل به هر حال قَسط و قِسط در قبال هماند [و] عدل و جور در قبال هماند، ظلم و انصاف در قبال هماند، گاهی این تقابلها رعایت نمیشود و هر کدام به جای دیگری استعمال میشوند.
خب، آنها اهل کذب بودند ولی ذات اقدس الهی صادق است ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ٭ قُلْ صَدَقَ اللّهُ﴾ خدا راست گفته است ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾.
محبوبیت، علت نام بردن ابراهیم حنیف
سرّ نام بردن حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) آن است که ابراهیم (سلام الله علیه) پیش همه ادیان و اقوام محبوب و محترم بود.
پرسش: ...
پاسخ: ظاهرش این نیست که بر بنیاسرائیل تحریم شده است، اسرائیل بر خودش تحریم کرده اولاً آن مسئله، حکم فقهی که تحریم اگر بود به اذن الله بود آن سه وجه مشخص شد یعنی یا زاهدانه است یا طبیبانه است یا براساس نذر است و اگر تحریم فقهی باشد حتماً به وحی الهی است نه اجتهاد و ظاهرش این است که تحریم فقهی نیست، حالا یا برای اینکه ضرر داشت یا نذر کرد و مانند آن، به عنوان فتوا و حکم فقهی باشد، آنطور اثباتش مشکل است و بر بنیاسرائیل هم دلیل بر حرمت نیست، سرّ اینکه از ابراهیم (سلام الله علیه) زیاد نام برده میشود، برای آن محبوبیتی است که حضرت پیش همه مردم داشت؛ هم اهل کتاب که وابسته به سلسله انبیای ابراهیمیاند آن حضرت را محترم میدانستند و هم مشرکین خود را، وارثان ابراهیم خلیل میپنداشتند در مناسک حج و امثال ذلک، لذا از جریان ابراهیم با عظمت نام برده میشد حتی در برابر اهل شرک ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ حنیف هم همانطوری که بحثش قبلاً گذشت یعنی «المائل الی الوسط، المائل الی الاستقامة» و به تعبیر مرحوم شیخ در تبیان آنهایی که پایشان یک اعوجاج و انحرافی دارد آنها را احنف مینامند تفألاً ، نظیر اینکه نابیناها را ابو بصیر میگفتند. این یک نحوه تفألی است یا آن مارگزیده را سلیم میگفتند این یک نحو تفألی است «یتململ تململ السلیم» «سلیم» یعنی «من لدغته الحیه» این در حقیقت مریض است نه سلیم، اینگونه از نامگذاریهای تضاد به عنوان تفأل است، آن کسی که پای او انحرافی دارد به سمت چپ یا به سمت راست مستقیم نیست او را میگویند احنف، مثل اینکه نابینا را میگویند ابیبصیر [و] مثل اینکه مارگزیده را میگویند سلیم و اما ابراهیم (سلام الله علیه) چون در متن صراط مستقیم بود خود حنیف بود، حنیف هم ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ حالا تناسب این آیات خوانده شده با سابقش چیست با دشواری بشود تناسب را اثبات کرد ولی البته از آن جهت که با اهل کتاب محاجه دارد، در این جامع سهیماند ولی این آیهای که بعد به خواست خدا وارد میشویم، با جریان ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ خیلی هماهنگ است که ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»
انگیزه سیاسی یهودیان درانکار حلیت
نقل و نقد سخن علی بن ابراهیم
سر ذکر «افترا » در آیه «فمن افتری علی الله»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ﴿93﴾ فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ﴿94﴾ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿95﴾
نقل و نقد نظریه علامه بلاغی (ره)
مرحوم آقای بلاغی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف آلاء الرحمان بر خلاف معروف بین اهل تفسیر از این آیه، یک برداشت دیگری دارد که خلاصهای از آن در بحث دیروز گذشت، ایشان میفرمایند با سه مقدمه باید به این مسئله عنایت بکنیم: مقدمه اولی این است که در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی (رضوان الله علیه) این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ سخن خود یهودیهاست نه اخبار حق یعنی اینچنین نیست که خدا بخواهد خبر بدهد که ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ بلکه این نقل خبر گروهی از یهودیهاست، زیرا این خبر را قرآن کریم در همین بخش، در دو مورد تکذیب کرد یعنی ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ را قرآن در همین بخش با دو جمله تکذیب کرد: یکی اینکه فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ معلوم میشود این خبر درست نیست؛ دوم هم اینکه ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ معلوم میشود این خبر صدق نیست. پس این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ اگر اِخبار حق بود اِخبار خدا بود صادق بود، در حالی که در همین بخش قرآن با دو جمله این سخن تکذیب شد، معلوم میشود که کلام خدا نیست [و] خدا این کلام را از دیگران در قرآن نقل کرد. مقدمه دیگر آن است که اسرائیل (سلام الله علیه) از چیزی پرهیز کرد و یهودیها فکر کردند که این تحریم شد و تورات هم متضمن این نکته است که اسرائیل، چیزی را بر خود حرام کرده است؛ مقدمه سوم آن است که این توراتی که فعلاً در دست یهودیها و مسیحیهاست و در کل عالم منتشر است، همان توراتی است که در عصر نزول قرآن کریم در بین مردم بود از آن به بعد تحریفی رخ نداد، هرگونه تحریفی درباره این کتاب پیدا شد مربوط به قرون گذشته است یعنی بعد از انقراض متدینین بابل و هجوم بخت نصّر و مانند آن که این ارتباط قطع شد، بعضی عمداً بعضی عن غیر عمد، بعضی از مسائل تورات تحریف شده است و همزمان نزول قرآن کریم تا الآن چیزی به نام تحریف، در تورات پیدا نشده .
پرسش: ...
پاسخ: حالا فعلاً بحث درباره تورات است، انجیل هم البته تواترش محفوظ نیست، انجیل هم خود آنها معتقدند که اینها تقریرات درس عیسای مسیح است؛ منتها به عصمت حواریین معتقدند، گفتند خود عیسی (سلام الله علیه) کتابی نیاورد و چیزی ننوشت، فرمایشات عیسی را حواریون نوشتند و اینها معصوم بودند و این شده اناجیل اربعه. به هر حال آنچه مرحوم آقای بلاغی میفرمایند درباره تورات است، چون آیه هم دارد که ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾. براساس این سه مقدمه ـ گرچه مقدمه اولی یک بیان کوتاهی از علی ابن ابراهیم قمی (رضوان الله علیه) است ولی ایشان مقدمه اُولیٰ را هم باز میکنند ـ میفرمایند براساس این مقدمات سهگانه معنای آیه این است که ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ یعنی به صورت استفهام انکاری است، «همزه» استفهام هم حذف شد. گاهی «همزه» استفهام حذف میشود و گاهی ذکر میشود ولی لسان و سیاق، سیاق انکار است؛ آنجا که «همزه» استفهام ذکر میشود و استفهام هم انکاری باشد، نظیر آیه هشتاد سوره «بقره» که ﴿وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا﴾ را «همزه» انکاری گرفتند و گفتند ﴿أَتَّخَذْتُمْ﴾ یعنی آیا شما میثاقی از خدا دارید که شما را به آتش نسوزاند مگر اندکی، آیا عهدی از خدا به شما رسیده است یا نه ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا﴾ یعنی «لم تتخذوا عند الله عهداً» که اینجا سیاق، سیاق انکار است؛ منتها همزه استفهام انکاری، مذکور است. گاهی لسان، لسان انکار است ولی حرف استفهام در او ذکر نشده، نظیر آنچه در سوره «شعراء» آیه 22 آمده که موسای کلیم (سلام الله علیه) به فرعون میفرماید ﴿وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ یعنی این هم کار شد که شما بر بنی¬اسرائیل، چیره شدی و آنها را بردههای خود قرار دادی و این را بر ما منت مینهی: ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾؛ اینکه میگویی بنی اسرائیل قوم آنها برده من بودند، این هم نعمتی شد که بر ما منت مینهی، گرچه این همزه استفهام ندارد ولی لسان، لسان انکار است یعنی این چه منت گذاری است و این چه نعمتی است که تو با این نعمت میخواهی منت بگذاری: ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ آنگاه این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ لسانش این است که «أکُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ»؛ آیا این¬چنین است که همه خوراکیها بر بنی اسرائیل حلال بود؟ اگر این است ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ تورات را بیاورید. براساس این مقدمات سهگانهای که ارائه دادند آیه را اینچنین معنا میکنند که این ﴿کُلُّ الطَّعامِ﴾ سخن آنهاست این یک و خداوند دارد این سخن را نفی میکند و انکار میکند این دوتا. انکار، گاهی با ذکر «همزه» استفهام است، نظیر ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا﴾ گاهی بدون «همزه» استفهام است، نظیر ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ این سهتا، آنگاه خلاصه آیه این میشود که بعضیها گفتند که همه طعامها بر بنیاسرائیل حلال بود، مگر آنچه را که اسرائیل بر خود تحریم کرد و تورات هم عهدهدار تحریم اسرائیل است این دو مطلب، پس بعضیها این دو مطلب را گفتند: مطلب اول اینکه همه این غذاها و طعامهایی که فعلاً در تورات تحریم شده این قبلاً حلال بود؛ مطلب دیگر اینکه آنچه را که اسرائیل بر خود تحریم کرده، تورات هم عهدهدار این تحریم است این دوتا، خب، فرمایش مرحوم آقای بلاغی (رضوان الله علیه) این است که گروهی از یهودیها این دو مطلب را داشتند که اصول طعام و خطوط کلی طعام حلال بود، مگر اینکه تورات اینها را تحریم کرده است و غذاهای معینی را هم اسرائیل بر خود تحریم کرد که این تحریم هم در تورات آمده، این دو مطلب را بعضی از یهودیها گفتند . قرآن کریم هر دو مطلب را با اعتراض و با لسان انکار نفی میکند، میفرماید: ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾؟ این چه حرفی است که میزنید یعنی نظیر ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ﴾ یعنی «أکُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ»؟ با استفهام اعتراضی، آیا همه طعامها بر بنی¬اسرائیل حلال بود؟ تورات را بیاورید ببینیم چنین مطلبی دارد یا نه این یک و آیا اسرائیل (سلام الله علیه) چیزی را بر خود تحریم کرده است و تورات آن حرمت را امضا کرده است، تورات را بیاورید ببینیم چنین حرفی را دارد یا نه این دو، پس لسان، لسان اعتراض است و نفی و کلام هم کلام آنهاست که آنها گفتند ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ و خدا هم که دارد این کلام را نقل میکند به لسان اعتراض نقل میکند، نشانهاش این دو تکذیبی است که در ذیل آمده: یکی ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ دوم ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ این خلاصه فرمایش مرحوم آقای بلاغی .
انگیزه سیاسی یهودیان در انکار حلیّت
آنگاه آن دو بیانی که از زمخشری در روزهای اول نقل شد و از امام رازی نقل شد که برگشتش به این است که یهودیها اعتراض کردند و گفتند اینکه شما مسلمانها ادعا دارید که بر دین ابراهیم خلیل هستید، مع¬ذلک از گوشت شتر و امثال ذلک استفاده میکنید این روا نیست، برای اینکه اینها در ملت ابراهیم حرام بود و شما اگر بر دین ابراهیم هستید چرا از این گوشتها استفاده میکنید. یکی اینکه یهودیها خواستند آن ننگ سیاسی اجتماعی را برطرف کنند بگویند آنچه که در قرآن آمده که به وسیله ظلم یهودیها این طیبات حرام شد اینچنین نبود، حرمت این طیبات، ریشه تاریخی داشت انبیای سلف هم اینها را حرام کرده بودند این دوتا، که این دو وجه هم در گفتههای زمخشری و در گفتههای امام رازی با تفاوتی که بین این دو کتاب هست آمده در بین متأخرین هم رواج پیدا کرده. ایشان [مرحوم بلاغی] هر دو وجه را ابطال میکند، میگوید آیه اصلاً ناظر به نسخ نیست، هیچ سخنی در آیه نیست که این نسخ است [و] میخواهد از نسخ سخن بگوید. تفسیر آیه به این وصف و آیه را بر نسخ [حمل] کردن، نظیر اینکه آیه، جزء معمیات است معمایی را گفته [و] شما دارید حل میکنید، برای اینکه هیچ نشانهای از اینکه خدا نسخ میکند عقلاً یا نقلاً نسخ جایز است و این از باب نسخ بود در آیه نیست .
نقل و نقد سخن علی بن ابراهیم
اما آنچه در تفسیر علی ابن ابراهیم آمده است البته روایت دیگری را هم از ایشان نقل کردند که با این بیان خیلی هماهنگ نیست، در تفسیر علی ابن ابراهیم این چنین آمده در ذیل ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ دارد که «ان یعقوب کان یصیبه عرق النسا فحرم علی نفسه لحم الجمل فقال الیهود ان لحم الجمل محرّم فی التوراة فقال عزوجل لهم ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾» درباره خصوص این تحریم اسرائیل (سلام الله علیه) است یعنی شما تورات را بیاورید ببینیم که آیا مسئله تحریم در تورات آمده یا نه، در حالی که ایشان این مسئله را در تورات ندارد که حالا بر بنی¬اسرائیل هم حرام کرده یا یک حکم فقهی بود که خودش ملزم به عمل بود و تورات هم همان را بر بنیاسرائیل تحریم کرده باشد، اینچنین نیست. اگر هم او تحریم کرده یک تحریم شخصی بود، اینچنین نیست که این حرمتش در تورات آمده باشد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ «انّما حرم هذا اسرائیل علی نفسه و لم یحرمه علی الناس» بعد فرمود «و هذا حکایة عن الیهود و لفظه لفظ الخبر» یعنی این ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ حرف، حرف یهودیهاست و خداوند گزارش داد، حرف آنها را نقل کرد [که] آیا فرمایش علی ابن ابراهیم این است که کل این جمله حکایت لفظ یهودیهاست یا در خصوص این جریان تحریم اسرائیل. مرحوم آقای بلاغی اصل حرف را بردند روی ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ روی آن بردند، در حالی که آنچه از تفسیر علی ابن ابراهیم استفاده میشود درباره خصوص ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلی نَفْسِهِ﴾ است که دارد اسرائیل، لحم جمل را بر خود تحریم کرده است براساس آن بیماری عرق النسا، یهود گفته است که «لحم الجمل محرم فی التوراة» آنگاه خداوند فرمود شما تورات را بیاورید: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها﴾ یعنی «کل الطعام کان حلّا لبنی اسرائیل من قبلِ ان تنزّل التوراة الّا ما حرّم اسرائیل علی نفسه» حرف، حرف آنهاست یعنی تورات امضا کرده است، تحریم حرمت جمل را و تحریم اسرائیل را. خدا میفرماید تورات را بیاورید ببینیم که در این زمینه مسئلهای دارد یا نه، تورات اصلاً ندارد که اسرائیل بر خود تحریم کرده است و تورات هم این لحم جمل را بر بنیاسرائیل تحریم نکرده اولاً جریان حضرت اسرائیل یک قضیة فی واقعه بود او تحریم نکرد، بلکه پرهیز کرد و ثانیاً تورات، آن لحم جمل را بر بنیاسرائیل تحریم نکرده، خب، این فرمایش مرحوم قمی ناظر به آن اصل نیست که ایشان فرمودند بعضی از یهودیها گفتند که اصول طعام «کانت حلاً علی بنی اسرائیل» این یک تفاوت. ثانیاً ایشان باید کاملاً اثبات کند که هیچ تحریفی از زمان نزول قرآن تاکنون نیامده و توراتی که فعلاً در دست بشر هست، همان توراتی است که در زمان نزول قرآن آمده، گرچه ایشان اصرار دارد و میگوید ما این را در الهدی الی القرآن اثبات کردهایم.
خب، پس آنچه در تفسیر علی ابن ابراهیم آمده راجع به آن بخش دوم از کلام است نه بخش اول این یک و اینکه هر چند روز در بین یک حفاری بشود و چهارتا یهودی بگویند این نسخهاش طبق کارشناسی کارشناسان برای دوهزار سال است و 2500 سال قبل است و همزمان با مثلاً نزول تورات است و تطبیق کردیم و دیدیم یکی درآمد، اینها بیشبهه به دسیسه اهل کتاب نیست. ولی در قرآن کریم این بخش هست که اینها رسول اکرم را به خوبی شناختند، مثل اینکه اعضای خانواده خود را شناختند. خب، اگر این خصوصیات در تورات بود که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ و بینات هم اقامه شده است که اینها در مسئله نبوت خاصه، مسئله برای اینها روشن شد و آفتابی شد و توراتی که الآن در دست بشر است، همان توراتی بود که در عصر نزول وحی بود. خب، این توراتی که الآن در دست مردم هست به صورت آفتابی مسئله را روشن میکند که هر کسی این تورات را ببیند پیغمبر را که بررسی کند ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ یعنی مثل دو دوتا چهارتا مسئله برایش روشن میشود یا عوض کردند، این ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این برای قبل است یا همزمان نزول قرآن است. غرض این است که اثبات اینکه هیچ تحریفی در طی این 1500 سال پیدا نشده، این کار دشواری است؛ همان¬طوری که آن مقدمه اُولیٰ که از علی ابن ابراهیم خواستند استفاده کنند، ملاحظه فرمودید که مطابق با متن کتاب علی ابن ابراهیم نیست، آن بزرگوار که میگوید لفظ، لفظ خبر است یعنی آن مطلب دوم لفظ، لفظ خبر است نه اصل مطلب ولی مرحوم آقای بلاغی صدر و ساقه را میگوید اصل، اصل خبر است یعنی هم ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ را میگوید سخن یهودیهاست، هم ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلی نَفْسِهِ﴾ را میگوید که حرف، حرف یهودیهاست.
بنابراین اثبات فرمایش ایشان کار آسانی نیست، مضافاً به اینکه این ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ احتجاجی را به همراه دارد [که] این احتجاج همان است که آنها اصراری داشتند، بالأخره در برابر آنچه در سوره «نساء» و غیر «نساء» آمده است که این غذاها قبلاً حلال بود و بر یهودیها تحریم شده است و از طرفی هم عیسای مسیح فرمود من آمدم ﴿وَ ِلأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ اینها زیر بار اینها نروند خلاصه و البته در تورات فعلی هست که آنچه رجس است همیشه حرام است، شما رجس نخورید؛ اما سخن از رجس نیست [بلکه] سخن از طعام است [و] قرآن کریم از رجس به عنوان طعام یاد نمیکند و آنچه را که هم که اسرائیل بر خود تحریم کرد ظاهر استثنا، استثنای متصل است از آن طعام طیب است نه از طعام محرَّم. آنچه را که مرحوم آقای بلاغی استشهاد میکند این است که آنچه را که حیوانات دریایی، نظیر ماهیهای بیفلس، درندههای بیابانی و پرندههای فضایی که محرم الأکلاند، اینها در تورات به عنوان رجس از آنها یاد شده است و اینها محرماند. آیا آنها را قرآن میگوید طعام تا شما بگویید این طعامها در تورات تحریم شد، تحلیل نیست؟ قرآن که از آنها به عنوان طعام یاد نمیکند [بلکه] قرآن از همین طیبات به عنوان طعام یاد میکند، نظیر آنچه در اوایل سوره «مائده» است که ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾ از این طیبات به عنوان حلّ یاد میکند: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾ و مانند آن ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ﴾ شما اولاً بخواهید در این سیاق، تصرف کنید بگویید که ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ﴾ نظیر آن است، آنجا محفوف به قرینه است اینجا چه قرینهای دارید؟ بخواهید ذیل را قرینه قرار بدهید به این دو شاهدی که استشهاد کردید، اینها اگر شهادت علیه نباشد، شهادت له نیست، بنابراین اثبات فرمایش ایشان دشوار است.
سرّ ذکر «افترا» در آیه ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ...﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ افترا و فریه از اینجاست که انسان چیزی را با اینکه قطع دارد خلاف است، به طور قطع به دیگری اسناد میدهد، نظیر فری اوداج اربعه که این فری است و قطع است، میشود فریه به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان که افترا را از این فریه میداند یعنی به طور قطع. کذب با فریه این تفاوت مفهومی را دارد ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ یعنی افترا در هر حال بد است؛ اما ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ بودنش بدتر است ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ یعنی بعد قیام حجت ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ که خب لسانش، لسان حصر است، نظیر ﴿اولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ که بحثش گذشت. فرق بین ظلم و جور و همچنین عدل و انصاف را مرحوم شیخ در تبیان مشخص کردند که ظلم، لغتاً یعنی نقص؛ کسی که در هر رشتهای که عهدهدار آن رشته است کم بگذارد ظالم است ظلم یعنی نقص در سوره «کهف» که دارد درباره آن جنتین ﴿آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا﴾ ، ﴿لَمْ تَظْلِمْ﴾ یعنی «لم تنقص»، اینکه فرمود آن جنت و آن باغ ظلم نکرد یعنی میوه را کم نداد هر چه بنا بود به بار بنشیند، به بار نشست ﴿لَمْ تَظْلِمْ﴾ یعنی «لم تنقص» پس ظلم میشود نقص حق. در قابل ظلم، عدل نیست [بلکه] انصاف است. انصاف یعنی حفظ حق و رعایت نصف کردن. پس ظلم در مقابل انصاف است، انصاف هم در مقابل ظلم، اما جور به معنای نقص نیست به معنای انحراف عن الطریق است «جار» یعنی «انحرف عن الصراط» آن وقت عدل میشود حفظ صراط، لذا جور و عدل مقابل هماند، ظلم و انصاف هم مقابل هم. اینها گرچه جائرند ولی در اینجا کم گذاشتند، از این جهت از اینها به عنوان ظالم یاد شده است: ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: قسط، قسط در مقابلش همان جور است، چون قسط با عدل همتای هماند، قهراً میشود جور. گرچه ظلم را در مقابل قِسط قرار دادند، قَسط را در مقابل قِسط میدانند، قَسط یعنی ظلم، قِسط مصادف با تقریباً با عدل و انصاف است ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾ قاسط، اهل قَسط است قَسط یعنی جور و ظلم، مُقسِط اهل قِسط است یعنی انصاف و عدل به هر حال قَسط و قِسط در قبال هماند [و] عدل و جور در قبال هماند، ظلم و انصاف در قبال هماند، گاهی این تقابلها رعایت نمیشود و هر کدام به جای دیگری استعمال میشوند.
خب، آنها اهل کذب بودند ولی ذات اقدس الهی صادق است ﴿فَمَنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ٭ قُلْ صَدَقَ اللّهُ﴾ خدا راست گفته است ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾.
محبوبیت، علت نام بردن ابراهیم حنیف
سرّ نام بردن حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) آن است که ابراهیم (سلام الله علیه) پیش همه ادیان و اقوام محبوب و محترم بود.
پرسش: ...
پاسخ: ظاهرش این نیست که بر بنیاسرائیل تحریم شده است، اسرائیل بر خودش تحریم کرده اولاً آن مسئله، حکم فقهی که تحریم اگر بود به اذن الله بود آن سه وجه مشخص شد یعنی یا زاهدانه است یا طبیبانه است یا براساس نذر است و اگر تحریم فقهی باشد حتماً به وحی الهی است نه اجتهاد و ظاهرش این است که تحریم فقهی نیست، حالا یا برای اینکه ضرر داشت یا نذر کرد و مانند آن، به عنوان فتوا و حکم فقهی باشد، آنطور اثباتش مشکل است و بر بنیاسرائیل هم دلیل بر حرمت نیست، سرّ اینکه از ابراهیم (سلام الله علیه) زیاد نام برده میشود، برای آن محبوبیتی است که حضرت پیش همه مردم داشت؛ هم اهل کتاب که وابسته به سلسله انبیای ابراهیمیاند آن حضرت را محترم میدانستند و هم مشرکین خود را، وارثان ابراهیم خلیل میپنداشتند در مناسک حج و امثال ذلک، لذا از جریان ابراهیم با عظمت نام برده میشد حتی در برابر اهل شرک ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ حنیف هم همانطوری که بحثش قبلاً گذشت یعنی «المائل الی الوسط، المائل الی الاستقامة» و به تعبیر مرحوم شیخ در تبیان آنهایی که پایشان یک اعوجاج و انحرافی دارد آنها را احنف مینامند تفألاً ، نظیر اینکه نابیناها را ابو بصیر میگفتند. این یک نحوه تفألی است یا آن مارگزیده را سلیم میگفتند این یک نحو تفألی است «یتململ تململ السلیم» «سلیم» یعنی «من لدغته الحیه» این در حقیقت مریض است نه سلیم، اینگونه از نامگذاریهای تضاد به عنوان تفأل است، آن کسی که پای او انحرافی دارد به سمت چپ یا به سمت راست مستقیم نیست او را میگویند احنف، مثل اینکه نابینا را میگویند ابیبصیر [و] مثل اینکه مارگزیده را میگویند سلیم و اما ابراهیم (سلام الله علیه) چون در متن صراط مستقیم بود خود حنیف بود، حنیف هم ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ حالا تناسب این آیات خوانده شده با سابقش چیست با دشواری بشود تناسب را اثبات کرد ولی البته از آن جهت که با اهل کتاب محاجه دارد، در این جامع سهیماند ولی این آیهای که بعد به خواست خدا وارد میشویم، با جریان ﴿فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ خیلی هماهنگ است که ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است