- 98
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 96 و 97 سوره آلعمران _ بخش هشتم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 96 و 97 سوره آلعمران _ بخش هشتم"
امنیت و برکتهای مادی دو ویژگی مهم سرزمین مکه
برخورداری از نعمات الهی در پرتو دعای مومنین
خطرترک کعبه در بیان حضرت وصی علیهالسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ﴿96﴾ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ ﴿97﴾
امنیت و برکتهای مادی، دو ویژگی مهم سرزمین مکّه
یک بحث درباره امنیت حرم است [و] یک بحث درباره ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ﴾ که همه مشمول این بیان عاماند. اما آن ﴿وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ ظاهراً گذشته از امن تشریعی، امن تکوینی را هم به همراه دارد، لذا وقتی مردم مکه به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکردند که اگر ما ایمان بیاوریم امنیت نداریم، خدا فرمود ما این سرزمین را جای امن قرار دادیم، شما از چه وحشت دارید. در سورهٴ «قصص» آیه 57 این است ﴿وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا﴾؛ ما اگر به تو ایمان بیاوریم امنیت نداریم. فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾؛ فرمود ما دو خاصیت به این سرزمین دادیم: یکی امنیت و یکی برکتهای مادی، در موارد دیگر یا هیچ کدام نیست یا یکی از این دو نیست. کم اتفاق میافتد که طبق جریان عادی هر دو نعمت یکجا جمع بشود؛ اما سرزمین حرم با اینکه به حسب ظاهر باید فاقد هر دو نعمت باشد واجد هر دو نعمت است. اما باید فاقد امنیت باشد برای اینکه خوی مردم حجاز خوی درندگی و غارت است، فرهنگ و سواد که در آنجا رواج نداشت و کشاورزی و دامداری و صنعت و امثال ذلک هم که از خود نداشت. مردم بیفرهنگ گرسنه، غارتگر میشوند. فرمود با اینکه به حسب ظاهر حرم باید ناامن باشد و مرکز فقر باشد، ما هم اینجا را مأمن قرار دادیم هم پربرکت. اینها اگر بخواهند ایمان بیاورند بهانهای ندارند، پس اگر گفتند: ﴿إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا﴾ جوابش این است ﴿أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا﴾ که همه، حرمت این حرم را حفظ میکنند ﴿یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ بهترین میوه در آنجا جبایه میشود، جمعآوری میشود [و] گردآوری میشود. این کار ﴿رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾ یعنی هم ﴿آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ و هم ﴿اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ هر دو رزقی است از طرف ما به اینها دادیم، این ﴿رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾ اختصاصی به ﴿یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ندارد. فرمود ما این دو خصوصیت را به بلد امین دادیم ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: گاهی مقطعی فشاری میبینند؛ اما بخش عظیمی از این کار جنبه تبلیغی داشت نه جنبه فشار، زیرا کاری به زنها نداشتند، در حالی که در آن جریان هجرت به حبشه زنها هم مردان را در آن مهاجرت، همراهی کردند معلوم میشود که.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب؛ اینچنین نیست که خدا وعده داده باشد که در بلد امین اصلاً ظلم راه پیدا نمیکند، نظیر بهشت است این¬چنین نیست. فرمود غالباً اینطور است و اگر کسی دست به ظلم دراز کرد ما او را به کیفر دردناک گرفتار میکنیم البته هر جا که ظالمی ستم کرد خدا او را عذاب میکند [و] اختصاصی به بلد امین ندارد؛ اما اینکه درباره حرم فرمود: ﴿مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ معلوم میشود خصیصهای دارد. جریان هجرت به حبشه هم خیلی روی فشار نبود، برای اینکه زنها هم در آن مسافرت مردها را همراهی میکردند و این قسمت مهم کار هم جنبه تبلیغی داشت که زنها مروج شریعت باشند در بین زنان و مردم مروج شریعت باشند در بین مردم. این نقش را هم داشتند، خب.
اینکه در زمان صدر اسلام بهانه را از دست مردم گرفت، فرمود مگر اینجا سرزمین امن نیست با اینکه ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ بعدها آمده ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ بعدها آمده، این حرمتهای تشریعی بعدها پیدا شده ولی در همان اوایل که مسلمین، در فشار بودند بهانهای داشتند خدا بهانه را از دست اینها گرفته. این نشانه آن است که ذات اقدس الهی برای آن سرزمین خصیصهای قائل شده است، البته نظیر بهشت نیست که هیچ ستم در او نشود ولی وقتی انسان در آنجا وارد شد یک احساس امنیتی میکند، خیلیها را خدا وادار کرده است که در آنجا دست به ستم نیالایند، این یک مطلب.
برخورداری از نعمات الهی در پرتو دعای مؤمنین
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر، چون برای سرزمین است [و] سرزمین، سرزمین پر برکت است. درباره مشرکین در سورهٴٴ مبارکهٴ «ابراهیم» که ذات مقدس حضرتش از ذات اقدس الهی مسئلت کرد، خدا هم پاسخ داد ولی در سورهٴ «بقره» خصوصیات مسئله را بازگو کرد. در سورهٴ «ابراهیم» آیه 37 این است که ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ﴾ دعا برای مؤمنین است [و] دیگران به برکت اینها از نعمتها برخوردارند. ولی در سورهٴٴ مبارکهٴ «بقره» به صورت باز، این مسئله و دعا را شرح داد و آن این است که در آیه 126 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ أََهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ اما به عنوان بدل بعض من الکل، این جمله را تبدیل کرد عرض کرد: ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ نه «و ارزُق اَهلَهُ من الثَّمَراٰتِ مؤمناً کان او کافراً» ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾، نظیر ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ که این بدل بعض من الکل است. آنگاه ذات اقدس الهی در جواب این¬چنین فرمود: ﴿قالَ وَ مَنْ کَفَرَ﴾ یعنی ما اینجا را سرزمین پربرکت قرار دادیم برای همه، همه استفاده میکنند؛ اما مؤمن، کسی است که هم حسنه در دنیا دارد هم حسنه در آخرت، کافر ممکن است چند صباحی از نعمت مکه برخوردار بشود؛ اما ﴿قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ ؛ آنها به برکت مؤمنین نعمتی را برخوردارند و استفاده میکنند ولی پایان کارشان ﴿وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ است.
حکم حمل سلاح در حرم
مطلب دیگر آن است که برای حفظ امنیت که تشریع، مطابق با تکوین باشد دستور رسید که کسی آنجا که وارد میشود حق ندارد بیاحرام باشد و در حال احرام هم حمل سلاح قدغن است این یک مطلب و اگر اهل مکه است یا از احرام به در آمد و مُحِلّ شد حمل سلاح جایز است ولی اظهار سلاح روا نیست یعنی اگر کسی خودش خائف نیست [و] خودش ضرورتی ندارد که سلاح حمل کند، نمیتواند سلاح حمل کند در حال احرام و در غیر حال احرام اگر سلاح حمل کرد نباید اظهار کند، زیرا مردم اگر سلاح را ببینند ممکن است احساس هراس بکنند و آن سرزمین، سرزمین امن است. حالا این چند تا مسئله را که مربوط به مسئله امنیت مکه است ملاحظه بفرمایید که چگونه فرمود حمل سلاح برای مُحرم روا نیست و اگر خائف بود حساب دیگری دارد و برای غیرمحرم، اظهارش مکروه است.
در وسائل، باب 54 از ابواب تروک احرام روایتی را که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند این است که فرمود: «اِنَّ المُحرِم اذٰا خَافَ العَدُوَّ یَلبَسُ السِّلاحَ فَلا کَفّٰارَةَ علیهِ» مفهومش این است ـ مفهوم شرط این است ـ که اگر در حال خوف نباشد، حق لبس سلاح ندارد. روایت دوم که باز عبدالله¬بن¬سنان نقل میکند این است که «سألتُ اَبٰا عَبدالله (علیه السلام) اَ یَحمِلُ السِّلاحَ المحرِمُ فَقالَ (علیه السلام) اذٰا خَافَ المحُرِمُ عَدوَّاً اَو سَرَقَاً فَلیَلبَسِ السِّلاحَ» یعنی جایز است این امر در عقیب توهم خطر است، نه اینکه لبس سلاح واجب باشد یعنی در اینگونه از موارد، حرمتی ندارد. روایت سوم هم این است که «المحُرِمُ اذٰا خَافَ لَبِسَ السِّلاح». چهارم هم زراره از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که «لابَأسَ باَن یُحِرمَ الرَّجُلُ وَ عَلیهِ سِلاحُهُ اذا خاف العَدُوَّ» که برای حال احرام است و جزء تروک احرام محسوب میشود و اما در حال عادی، روایات باب 25 از ابواب مقدمات طواف این است: حریز عن ابیعبدالله (علیه السلام) «لٰا یَنبَغی اَن یَدخُلَ الحَرَمَ بِسِلاحٍ اِلّٰا اَن یُدخِلَهُ فی جَوالِقَ اَو یُغَیِّبُهَ یَعنی یَلُفَّ عَلی الحَدیدِ شیئا» ؛ از امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که سزاوار نیست کسی که وارد حرم میشود اسلحه هم همراه داشته باشد، مگر اینکه او را در ظرفی، چمدانی، جامهدانی او را پنهان کنند یا پارچهای روی این آهن بپیچد که پیدا نباشد. روایت دوم هم که عن ابیبصیر عنابیعبدالله (علیه السلام) است این است: «سَأَلتُهُ عَن الرَّجُلِ یُریدُ مَکَّةَ اَوِ المَدِیَنةَ یَکَرهُ اَن یَخُرجَ مَعَهُ بالسِّلاحِ»؛ به حضرت عرض کردم کسی عازم مکه یا مدینه است، دوست ندارد که با سلاح حرکت کند، چه کند؟ «قال (علیه السلام) لابَأسَ بِاَن یَخرُجَ بِالسِّلاحِ مِن بَلَدِهِ ولکِن اذٰا دَخَلَ مَکَّةَ لَم یُظهِرهُ» ؛ آن سلاح را اظهار نکند که این تشریع، برابر با آن تکوین است. میماند مطلبی که جمله ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ به همراه دارد.
پرسش: ...
پاسخ: آن امن میآورد یعنی مأمورین انتظامی اگر مسلح باشند مایه امن است، چون سلاح اینها هراسآور نیست [بلکه] مایه طمأنینه افراد تازهوارد است، زیرا افراد غریب و مسافر و رهگذر وقتی مأمور انتظامی را ببینند مخصوصاً مسلحانه، آرام میشوند که کسی نمیتواند به اینها حمله کند.
شمول و گستره ﴿النّاسِ﴾ در کریمه ﴿و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾
مطلب دیگر درباره ﴿و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ است این ناس، اختصاصی ـ همانطوری که به مسلمین ندارد بلکه همه فرق را شامل میشود از یهودیها و مسیحیها و صابئین و زرتشیتیها و مشرکین و همه و همه را شامل میشود ـ هم به کوچک و بزرگ ندارد، اصل تکلیفاش ولو به نحو رجحان، شامل همه میشود ولی وجوبش البته مخصوص مکلفین است، لذا عبادتهای دیگر، مثل حج نیست. عبادتهای دیگر، نظیر نماز که عمود دین است برای کودکان در سن تمرینی، از سن هفت به بعد شروع میشود با اختلافی که هست آیا عبادت صبی مشروع است یا تمرینی، گرچه حق این است که عبادت صبی ممیز مشروع است. اما در سن تمیز، کودک نوزاد سخن از نماز ندارد چه رسد به روزه و امثال ذلک ولی در باب حج، اینچنین نیست. انسان چه در دوران نوزادی و چه در دوران نوجوانی و چه در دوران جوانی و بلوغ در هر سه دوران میتواند حج داشته باشد، طواف داشته باشد. در دوران نوزادی اطافه مستحب است یعنی برای پدر و مادر شایسته است که فرزند نوزادشان را اطافه بدهند، این کار را هم میکردند یعنی از طرف اینها نه اینکه نیابتاً از طرف کودک نیت بکنند، بلکه خودشان نیت میکنند، کودک را طواف میدهند؛ اطافه میدهند، نه اینکه از طرف کودک طواف کنند. یک بخشاش مربوط به طواف از طرف کودک است که آن نیابت است؛ اما در همان دوران نوزادی سخن از اِطافه است، بعد وقتی خود این کودک در حد نوجوانی رسید ولو بالغ و مکلف نیست؛ اما اهل تمیز است میتواند نیت کند، آنگاه خودش حج انجام میدهد حج او هم مشروع است به عنوان یک فضیلت. ولی حَجةُ¬الاسلام او محسوب نمیشود، وقتی که بالغ شد آنگاه حَجةُالاسلام را باید انجام بدهد. پس انسان در سه مرحله میتواند حج داشته باشد: حج اِطافهای و حج ندبی و حج فرضی.
در حج اطافهای روایاتی است که در باب حج و وجوب حج و ندب حج آمده، باب بیست از ابواب وجوب حج و شرایط حج عنوان باب این است «بابُ اَنَّهُ یُستَحَبُّ اَن یَحُج غَیرَ البالِغ اَوِ یُحَجَّ بهِ و یُحرِمَ به وَلیُّه» احرام بِهِ، غیر از احرام عَنه است. حالا روایت اولش این است که عبداللهبنسنان از امام صادق (سلام الله علیه) میگوید که «قال سمعته یقول» عبداللهبنسنان میگوید که من شنیدم که امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «مَرَّ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِرُوَیثَةَ وَ هُوَ حاجٌ فَقَامَت اِلیه اِمرَأَةٌٌ وَ مَعَهٰا صبیٌّ لها فَقَالت یا رَسولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اَ یَحُّجَ عن مِثلِ هَذا قال نعم و لکِ اجُرُه» ؛ در رویثه زنی خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید و کودکی را هم به همراه داشت «و مَعَهٰا صَبیٌ لها»؛ به حضرت عرض کرد که از طرف این کودک میشود حج کرد که حج عنِ الصَّبی است نه حج الاِحجَاجُه، احجاجه نیست، الاِحرامُ بالصَّبی نیست، الحَجُّ عن الصَّبی است، فرمود آری و تو اجر میبری. ولی روایت دوم که علیبنمهزیار عن محمدبنفضیل نقل میکند و «سألتُ ابا جعفر الثانی (علیه السلام)» حضرت جواد «عن الصَّبِی متی یُحرَمُ به»؛ چه وقت ما او را اطافه بدهیم چه وقت او را احرام ببندیم و بگردانیم دور طواف، نه اینکه از طرف او حج کنیم یا طواف کنیم، چه وقت او را محرم کنیم؟ «قَال اِذا اثَّغَرَ» ؛ همین که دندان درآورد. خب، مراتب نازل¬تر هم دارد که حمل میشود بر مراتب فضل این برای دوران نوزادی این کودک است. اما دوران نوجوانی وقتی که خودش اهل تمیز شد دیگر خودش میتواند مستقلاً حج انجام بدهد و مشروع هم هست؛ منتها مجزی از حَجة¬الاسلام نیست. باب دوازده از ابواب وجوب حج، ناظر به این قسمت است. از امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که «الصَّبِیُّ اذٰا حُجَّ بهِ» که احجاج اوست نه حج از او «فَقَد قَضٰی حَجَّةَ الاِسلامِ حَتّٰی یَکبَرَ» ؛ بزرگ بشود. ولی روایت بعدی این است که «لَو اَنَّ غُلاماً حَجَّ عَشرَ حِجَجٍ»؛ اگر نوجوانی ده بار هم مکه مشرف بشود، حج انجام بدهد «ثَمَّ احتَلَمَ»؛ بالغ بشود «کٰانَت علیه فَریضَةُ السلام» ؛ هم حج او مشروع است هم مجزی از حَجة¬الاسلام نیست. این است که گفته شد ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ شامل همه افراد میشود، اعم از کوچک و بزرگ؛ منتها در آن اصل مشروعیت شریک¬اند و در وجوب و ندب از هم جدا میشوند.
وجوب حج و علت آن از منظر نهجالبلاغه
پرسش:...
پاسخ: بله خب؛ حج مستحبی اینطور است، نظیر اعتکاف، آن نظیر دارد. اعتکاف هم کسی وارد روز سوم شد اتمامش واجب است؛ حدوثاً مستحب و بقائاً واجب، حج هم اینطور است. در نهج البلاغه چه در خطبهها و چه در نامهها هم سخن از کعبه به میان آمده هم سخن از حج، اینها را تبرکاً بخوانیم. در خطبه اول درباره فریضه حج این چنین فرمود: «وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنامِ، یرِدُونَهُ وُرُودَ الْأََنْعَامِ، وَ یَأْلَُهُونَ إلَیْهِ وُلُوهَ الْحَمَام»؛ کبوترگونه پناه میبرند «وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ»؛ نشانه فروتنی مردم در پیشگاه عظمت حق است «وَ إِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیائِهِ»؛ چون همه انبیا اینجا طواف کردند. از شیخناالاستاد مرحوم آقای الهی قمشهای (قدس الله نفسه الزکیه) نقل شده است یعنی آن بزرگانی که با ایشان همسفر بودند از حال ایشان بعید نبود البته، که تمام آن قسمتها را پابرهنه راه میرفتند [و] در زیارت میگفتند این جایی است که انبیا پا گذاشتند و نمیشود با کفش راه رفت و اینها در آن سفر گفتند تمام این قسمتهای پاهای شریفشان تاول زده، همین که اسرار حج دارند. البته آن روحیه و آن حال، با اینها سازگار است. اینها قدم به قدم، وجب به وجب جایی است که انبیا پا گذاشتند، حالا گذشته از اولیا و اوصیا همه انبیا اینجا پا گذاشتند «وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیائِهِ، وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ» که این هم روایتی بود که قبلاً هم ملاحظه فرمودید. از امام (سلام الله علیه) سؤال کردند چرا کعبه را کعبه گفتند فرمود خب چون مکعب شکل است دیگر، برای اینکه شش سطح دارد و مکعب شکل است از این جهت این را کعبه گفتند. بعد فرمود که کعبه که چهار دیوار دارد و یک سقف و یک کف این چهار دیوارش چون بیت¬المعمور چهار دیوار دارد و بیتالمعمور چهار ضلع دارد، برای اینکه عرش خدا دارای چهار ضلع است و عرش خدا دارای چهار ضلع است، برای اینکه کلمات تامات چهار تا است: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» آنگاه معنای چهار گوشه بودن عرش هم معلوم میشود، معنای بیت¬المأمور هم معلوم میشود، قهراً فقط نشئه طبیعت است که چهار دیوار گلی و سنگی است، از آنجا بالا رفتن دیگر چهار دیوارش میشود «سبحانَ اللهِ والحمدُ للهِ و لٰا اِلهَ الّٰا اللهَ واللهُ اَکبرَ» «وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ. یُحْرِزُونَ الْأَرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ» همان ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ﴾ هست ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ هست «وَ یَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لِلْإِسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعَائِذِینَ حَرَماً»؛ کسی که پناهنده شد، آنجا حرم است «فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَکَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ» مهمانی او را، این مطالب را خدا با این جمله بیان کرد «فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً، وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ﴾» یعنی همه آن معارف و مطالب را حضرت از این آیه استفاده کرد، از این جمله آیه.
تبیین ارکان اسلام با توجه به خطبه 110 نهجالبلاغه
قسمت دوم در ارکان اسلام است که در خطبه 110 بیان کردند، فرمود که «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی، الْإِیمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَ الجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ» یعنی کوهان اسلام است و برجستگی دین است «وَ کَلِمَةُ الْإِخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ. وَ إِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّها الْمِلَّةُ. وَ إِیتاءُ الزَّکاةِ فَإِنَّها فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ. وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ. وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتَِمارُهُ» که حج عمره کنار هم ذکر شده است «فَإِنَّهُمَا یَنْفِیانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ»؛ اینها فقر را برطرف میکنند، فقر زدایی میکنند و گناه را میریزند، این در خطبه 110.
رابطه دعا و نعمات
عمده چیزی است که در خطبه «قاصعه» بیان فرمودند خطبه «قاصعه» اصولاً برای ایجاد تواضع و فروتنی است و فرو ریختن استکبار است، آنجا جریان شیطان را مفصلاً بیان میکند. در اواسط این خطبه «قاصعه» فرمود: «أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، إِلَی الْآخِرِینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ»؛ نمیبینید که ذات اقدس الهی از آدم (صلوات الله علیه) تا آخرین این بشر را امتحان کرده است «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»؛ که دور یک سنگهایی بگردید این سنگ را استلام کنید که این سنگها نه ضرری دارد نه نفعی، میخواهد شما را امتحان کند «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ»؛ هیچ کاری از این سنگها برنمیآید، شما را میخواهد امتحان بکند؛ ببیند که از فرمان او اطاعت میکنید و در برابر این سنگ سیاه سر میسایید یا نه «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ» این درباره اجزای این بیت. اما درباره مکان این بیت «فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً. ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً، وَ أََقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً. وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الْأََوْدِیَةِ قُطْراً. بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ؛ لاَ یَزْکُوبِهَا خُفٌّ، وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَ ظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (عَلَیهِ السَّلاَمُ) وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أََعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَایَةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ. تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ، وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ»؛ همه افراد در آنجا خاضعاند و همه میوهها هم به آنجا متوجه میشود «حَتَّی یَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ. وَ یَرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ» اشعث و اغبر، سر و رو را شانه نکنند، غبار آلود بشوند؛ اما لله تعالی «قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ» یعنی فراوان کردن مو «مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ» یعنی زیبایی بدنشان را با این اشعث و اغبر بودن مشوح کردند، خدا این کار را کرد «ابْتِلاَءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً. وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ» آنگاه فرمود: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ، جَمِّ الْأَشْجَارِ، دَانِیَ الِّثمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَی، مُتَّصِلَ الْقُرَی، بَیْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَ أََرْیَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ رِیَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ»؛ فرمود به حسب ظاهر این هیچ چیز ندارد، نه از مسائل کشاورزی در آنجا خبری هست نه از مسائل دامداری خبری هست نه آب خوبی دارد و نه هوای خوبی دارد، نه شهرها و روستاهای او به هم نزدیکاند و معمورند نه راه خوبی دارد و امن است هیچ چیز ندارد.
پرسش:...
پاسخ: اما وقتی به زمین آمده [به] این صورت است دیگر لا تضر و لا نتفع؛ اما کل این درباره احجار بیت است البته «وَ لَوْ کَانَ الْإِسَاسُ الَْمحْمُولُ عَلَیْهَا، وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَیْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ؛ وَ نُورٍ وَ ضِیَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ»؛ اگر بهترین سنگهای زمردی در آنجا به کار میرفت، خیلیها بر اساس شوق، میل پیدا میکردند، چون شیطان هم اینها را تأیید میکند، دیگر مسئله جهاد با نفس و مبارزه با وسوسه ابلیس و امثال ذلک نبود «وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الَْمَجَاهِدِ، وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّر مِنْ قُلُوبِهِمْ» همین «وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ. وَ لِیَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً» یعنی درهای مفتوح هست، درهای رحمت است و چهرگان باز «إِلَی فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ» .
خطر ترک کعبه در بیان حضرت وصی (علیه السلام)
در وصیت حضرت که به حَسنین (سلام الله علیهما) بعد از آسیب دیدن به وسیله ابن ملجم ملعون ایراد کرد فرمود: «وَاللَّهَُ اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لاَتُخَلُّوهُ مَابَقِیتُمْ، فَإِنَّهُ اِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا» ؛ اگر کعبه ترک بشود، خدا به شما مهلت نخواهد داد. نامهای هم برای فرماندار رسمیاش در مکه که قُثَم¬بنعباس است مرقوم فرمود که این در نامههای حضرت به عنوان شصت و هفتمین نامه نهج البلاغه است. به قُثَم¬بنعباس فرمود: «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، ﴿وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِی، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاکِرِ الْعَالِمَ. وَ لاَ یَکُنْ لَکَ إِلَی النَّاسِ سَفِیرٌ إِلاَّ لِسَانُکَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُکَ» تا به اینجا در پایان نامه فرمود: «وَ مُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَنْ لاَ یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً»؛ الآن آمدند این را به این صورت درآوردند. فرمود به مردم مکه امر بکن که از این واردین کرایه نگیرند، چرا؟ «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ والْبَادِ﴾ » آنگاه عاکف و بادی را معنا میکند، میفرماید: «فَالْعَاکِفُ الْمُقِیمُ بِهِ، وَ الْبَادِی: الَّذِی یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لَِمحابِّهِ» این را در پایان فرمود. در بخشهای دیگر هم چه در کلمات قصار چه در غیر کلمات قصار، از مکه به عنوان اینکه اینها فریضه الهی هستند و فقرزدا هستند هم یاد میکند، اینها اصولی است. حالا تفسیر المنار را مطالعه بفرمایید میبینید اصراری که ایشان دارد که این آیاتٌ بینات، مقام ابراهیم همه اینها را در همین جریانهای عادی حمل کند که خداوند سبحان، دلهای مردم را متوجه آنجا کرد، آنجا را منشأ برکتهای معنوی قرار داد، عامل هدایت قرار داد، اینگونه از چیزها مسئله مقام ابراهیم و اثر پاها و اینها را ببینید، میپذیرد یا نمیپذیرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
امنیت و برکتهای مادی دو ویژگی مهم سرزمین مکه
برخورداری از نعمات الهی در پرتو دعای مومنین
خطرترک کعبه در بیان حضرت وصی علیهالسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ﴿96﴾ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ ﴿97﴾
امنیت و برکتهای مادی، دو ویژگی مهم سرزمین مکّه
یک بحث درباره امنیت حرم است [و] یک بحث درباره ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ﴾ که همه مشمول این بیان عاماند. اما آن ﴿وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ ظاهراً گذشته از امن تشریعی، امن تکوینی را هم به همراه دارد، لذا وقتی مردم مکه به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکردند که اگر ما ایمان بیاوریم امنیت نداریم، خدا فرمود ما این سرزمین را جای امن قرار دادیم، شما از چه وحشت دارید. در سورهٴ «قصص» آیه 57 این است ﴿وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا﴾؛ ما اگر به تو ایمان بیاوریم امنیت نداریم. فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾؛ فرمود ما دو خاصیت به این سرزمین دادیم: یکی امنیت و یکی برکتهای مادی، در موارد دیگر یا هیچ کدام نیست یا یکی از این دو نیست. کم اتفاق میافتد که طبق جریان عادی هر دو نعمت یکجا جمع بشود؛ اما سرزمین حرم با اینکه به حسب ظاهر باید فاقد هر دو نعمت باشد واجد هر دو نعمت است. اما باید فاقد امنیت باشد برای اینکه خوی مردم حجاز خوی درندگی و غارت است، فرهنگ و سواد که در آنجا رواج نداشت و کشاورزی و دامداری و صنعت و امثال ذلک هم که از خود نداشت. مردم بیفرهنگ گرسنه، غارتگر میشوند. فرمود با اینکه به حسب ظاهر حرم باید ناامن باشد و مرکز فقر باشد، ما هم اینجا را مأمن قرار دادیم هم پربرکت. اینها اگر بخواهند ایمان بیاورند بهانهای ندارند، پس اگر گفتند: ﴿إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا﴾ جوابش این است ﴿أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا﴾ که همه، حرمت این حرم را حفظ میکنند ﴿یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ بهترین میوه در آنجا جبایه میشود، جمعآوری میشود [و] گردآوری میشود. این کار ﴿رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾ یعنی هم ﴿آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ و هم ﴿اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ هر دو رزقی است از طرف ما به اینها دادیم، این ﴿رِزْقًا مِنْ لَدُنّا﴾ اختصاصی به ﴿یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ندارد. فرمود ما این دو خصوصیت را به بلد امین دادیم ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: گاهی مقطعی فشاری میبینند؛ اما بخش عظیمی از این کار جنبه تبلیغی داشت نه جنبه فشار، زیرا کاری به زنها نداشتند، در حالی که در آن جریان هجرت به حبشه زنها هم مردان را در آن مهاجرت، همراهی کردند معلوم میشود که.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب؛ اینچنین نیست که خدا وعده داده باشد که در بلد امین اصلاً ظلم راه پیدا نمیکند، نظیر بهشت است این¬چنین نیست. فرمود غالباً اینطور است و اگر کسی دست به ظلم دراز کرد ما او را به کیفر دردناک گرفتار میکنیم البته هر جا که ظالمی ستم کرد خدا او را عذاب میکند [و] اختصاصی به بلد امین ندارد؛ اما اینکه درباره حرم فرمود: ﴿مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ معلوم میشود خصیصهای دارد. جریان هجرت به حبشه هم خیلی روی فشار نبود، برای اینکه زنها هم در آن مسافرت مردها را همراهی میکردند و این قسمت مهم کار هم جنبه تبلیغی داشت که زنها مروج شریعت باشند در بین زنان و مردم مروج شریعت باشند در بین مردم. این نقش را هم داشتند، خب.
اینکه در زمان صدر اسلام بهانه را از دست مردم گرفت، فرمود مگر اینجا سرزمین امن نیست با اینکه ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ بعدها آمده ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ بعدها آمده، این حرمتهای تشریعی بعدها پیدا شده ولی در همان اوایل که مسلمین، در فشار بودند بهانهای داشتند خدا بهانه را از دست اینها گرفته. این نشانه آن است که ذات اقدس الهی برای آن سرزمین خصیصهای قائل شده است، البته نظیر بهشت نیست که هیچ ستم در او نشود ولی وقتی انسان در آنجا وارد شد یک احساس امنیتی میکند، خیلیها را خدا وادار کرده است که در آنجا دست به ستم نیالایند، این یک مطلب.
برخورداری از نعمات الهی در پرتو دعای مؤمنین
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر، چون برای سرزمین است [و] سرزمین، سرزمین پر برکت است. درباره مشرکین در سورهٴٴ مبارکهٴ «ابراهیم» که ذات مقدس حضرتش از ذات اقدس الهی مسئلت کرد، خدا هم پاسخ داد ولی در سورهٴ «بقره» خصوصیات مسئله را بازگو کرد. در سورهٴ «ابراهیم» آیه 37 این است که ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ﴾ دعا برای مؤمنین است [و] دیگران به برکت اینها از نعمتها برخوردارند. ولی در سورهٴٴ مبارکهٴ «بقره» به صورت باز، این مسئله و دعا را شرح داد و آن این است که در آیه 126 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ أََهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ اما به عنوان بدل بعض من الکل، این جمله را تبدیل کرد عرض کرد: ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ نه «و ارزُق اَهلَهُ من الثَّمَراٰتِ مؤمناً کان او کافراً» ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾، نظیر ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ که این بدل بعض من الکل است. آنگاه ذات اقدس الهی در جواب این¬چنین فرمود: ﴿قالَ وَ مَنْ کَفَرَ﴾ یعنی ما اینجا را سرزمین پربرکت قرار دادیم برای همه، همه استفاده میکنند؛ اما مؤمن، کسی است که هم حسنه در دنیا دارد هم حسنه در آخرت، کافر ممکن است چند صباحی از نعمت مکه برخوردار بشود؛ اما ﴿قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ ؛ آنها به برکت مؤمنین نعمتی را برخوردارند و استفاده میکنند ولی پایان کارشان ﴿وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ است.
حکم حمل سلاح در حرم
مطلب دیگر آن است که برای حفظ امنیت که تشریع، مطابق با تکوین باشد دستور رسید که کسی آنجا که وارد میشود حق ندارد بیاحرام باشد و در حال احرام هم حمل سلاح قدغن است این یک مطلب و اگر اهل مکه است یا از احرام به در آمد و مُحِلّ شد حمل سلاح جایز است ولی اظهار سلاح روا نیست یعنی اگر کسی خودش خائف نیست [و] خودش ضرورتی ندارد که سلاح حمل کند، نمیتواند سلاح حمل کند در حال احرام و در غیر حال احرام اگر سلاح حمل کرد نباید اظهار کند، زیرا مردم اگر سلاح را ببینند ممکن است احساس هراس بکنند و آن سرزمین، سرزمین امن است. حالا این چند تا مسئله را که مربوط به مسئله امنیت مکه است ملاحظه بفرمایید که چگونه فرمود حمل سلاح برای مُحرم روا نیست و اگر خائف بود حساب دیگری دارد و برای غیرمحرم، اظهارش مکروه است.
در وسائل، باب 54 از ابواب تروک احرام روایتی را که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند این است که فرمود: «اِنَّ المُحرِم اذٰا خَافَ العَدُوَّ یَلبَسُ السِّلاحَ فَلا کَفّٰارَةَ علیهِ» مفهومش این است ـ مفهوم شرط این است ـ که اگر در حال خوف نباشد، حق لبس سلاح ندارد. روایت دوم که باز عبدالله¬بن¬سنان نقل میکند این است که «سألتُ اَبٰا عَبدالله (علیه السلام) اَ یَحمِلُ السِّلاحَ المحرِمُ فَقالَ (علیه السلام) اذٰا خَافَ المحُرِمُ عَدوَّاً اَو سَرَقَاً فَلیَلبَسِ السِّلاحَ» یعنی جایز است این امر در عقیب توهم خطر است، نه اینکه لبس سلاح واجب باشد یعنی در اینگونه از موارد، حرمتی ندارد. روایت سوم هم این است که «المحُرِمُ اذٰا خَافَ لَبِسَ السِّلاح». چهارم هم زراره از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که «لابَأسَ باَن یُحِرمَ الرَّجُلُ وَ عَلیهِ سِلاحُهُ اذا خاف العَدُوَّ» که برای حال احرام است و جزء تروک احرام محسوب میشود و اما در حال عادی، روایات باب 25 از ابواب مقدمات طواف این است: حریز عن ابیعبدالله (علیه السلام) «لٰا یَنبَغی اَن یَدخُلَ الحَرَمَ بِسِلاحٍ اِلّٰا اَن یُدخِلَهُ فی جَوالِقَ اَو یُغَیِّبُهَ یَعنی یَلُفَّ عَلی الحَدیدِ شیئا» ؛ از امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که سزاوار نیست کسی که وارد حرم میشود اسلحه هم همراه داشته باشد، مگر اینکه او را در ظرفی، چمدانی، جامهدانی او را پنهان کنند یا پارچهای روی این آهن بپیچد که پیدا نباشد. روایت دوم هم که عن ابیبصیر عنابیعبدالله (علیه السلام) است این است: «سَأَلتُهُ عَن الرَّجُلِ یُریدُ مَکَّةَ اَوِ المَدِیَنةَ یَکَرهُ اَن یَخُرجَ مَعَهُ بالسِّلاحِ»؛ به حضرت عرض کردم کسی عازم مکه یا مدینه است، دوست ندارد که با سلاح حرکت کند، چه کند؟ «قال (علیه السلام) لابَأسَ بِاَن یَخرُجَ بِالسِّلاحِ مِن بَلَدِهِ ولکِن اذٰا دَخَلَ مَکَّةَ لَم یُظهِرهُ» ؛ آن سلاح را اظهار نکند که این تشریع، برابر با آن تکوین است. میماند مطلبی که جمله ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ به همراه دارد.
پرسش: ...
پاسخ: آن امن میآورد یعنی مأمورین انتظامی اگر مسلح باشند مایه امن است، چون سلاح اینها هراسآور نیست [بلکه] مایه طمأنینه افراد تازهوارد است، زیرا افراد غریب و مسافر و رهگذر وقتی مأمور انتظامی را ببینند مخصوصاً مسلحانه، آرام میشوند که کسی نمیتواند به اینها حمله کند.
شمول و گستره ﴿النّاسِ﴾ در کریمه ﴿و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾
مطلب دیگر درباره ﴿و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ است این ناس، اختصاصی ـ همانطوری که به مسلمین ندارد بلکه همه فرق را شامل میشود از یهودیها و مسیحیها و صابئین و زرتشیتیها و مشرکین و همه و همه را شامل میشود ـ هم به کوچک و بزرگ ندارد، اصل تکلیفاش ولو به نحو رجحان، شامل همه میشود ولی وجوبش البته مخصوص مکلفین است، لذا عبادتهای دیگر، مثل حج نیست. عبادتهای دیگر، نظیر نماز که عمود دین است برای کودکان در سن تمرینی، از سن هفت به بعد شروع میشود با اختلافی که هست آیا عبادت صبی مشروع است یا تمرینی، گرچه حق این است که عبادت صبی ممیز مشروع است. اما در سن تمیز، کودک نوزاد سخن از نماز ندارد چه رسد به روزه و امثال ذلک ولی در باب حج، اینچنین نیست. انسان چه در دوران نوزادی و چه در دوران نوجوانی و چه در دوران جوانی و بلوغ در هر سه دوران میتواند حج داشته باشد، طواف داشته باشد. در دوران نوزادی اطافه مستحب است یعنی برای پدر و مادر شایسته است که فرزند نوزادشان را اطافه بدهند، این کار را هم میکردند یعنی از طرف اینها نه اینکه نیابتاً از طرف کودک نیت بکنند، بلکه خودشان نیت میکنند، کودک را طواف میدهند؛ اطافه میدهند، نه اینکه از طرف کودک طواف کنند. یک بخشاش مربوط به طواف از طرف کودک است که آن نیابت است؛ اما در همان دوران نوزادی سخن از اِطافه است، بعد وقتی خود این کودک در حد نوجوانی رسید ولو بالغ و مکلف نیست؛ اما اهل تمیز است میتواند نیت کند، آنگاه خودش حج انجام میدهد حج او هم مشروع است به عنوان یک فضیلت. ولی حَجةُ¬الاسلام او محسوب نمیشود، وقتی که بالغ شد آنگاه حَجةُالاسلام را باید انجام بدهد. پس انسان در سه مرحله میتواند حج داشته باشد: حج اِطافهای و حج ندبی و حج فرضی.
در حج اطافهای روایاتی است که در باب حج و وجوب حج و ندب حج آمده، باب بیست از ابواب وجوب حج و شرایط حج عنوان باب این است «بابُ اَنَّهُ یُستَحَبُّ اَن یَحُج غَیرَ البالِغ اَوِ یُحَجَّ بهِ و یُحرِمَ به وَلیُّه» احرام بِهِ، غیر از احرام عَنه است. حالا روایت اولش این است که عبداللهبنسنان از امام صادق (سلام الله علیه) میگوید که «قال سمعته یقول» عبداللهبنسنان میگوید که من شنیدم که امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «مَرَّ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِرُوَیثَةَ وَ هُوَ حاجٌ فَقَامَت اِلیه اِمرَأَةٌٌ وَ مَعَهٰا صبیٌّ لها فَقَالت یا رَسولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اَ یَحُّجَ عن مِثلِ هَذا قال نعم و لکِ اجُرُه» ؛ در رویثه زنی خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید و کودکی را هم به همراه داشت «و مَعَهٰا صَبیٌ لها»؛ به حضرت عرض کرد که از طرف این کودک میشود حج کرد که حج عنِ الصَّبی است نه حج الاِحجَاجُه، احجاجه نیست، الاِحرامُ بالصَّبی نیست، الحَجُّ عن الصَّبی است، فرمود آری و تو اجر میبری. ولی روایت دوم که علیبنمهزیار عن محمدبنفضیل نقل میکند و «سألتُ ابا جعفر الثانی (علیه السلام)» حضرت جواد «عن الصَّبِی متی یُحرَمُ به»؛ چه وقت ما او را اطافه بدهیم چه وقت او را احرام ببندیم و بگردانیم دور طواف، نه اینکه از طرف او حج کنیم یا طواف کنیم، چه وقت او را محرم کنیم؟ «قَال اِذا اثَّغَرَ» ؛ همین که دندان درآورد. خب، مراتب نازل¬تر هم دارد که حمل میشود بر مراتب فضل این برای دوران نوزادی این کودک است. اما دوران نوجوانی وقتی که خودش اهل تمیز شد دیگر خودش میتواند مستقلاً حج انجام بدهد و مشروع هم هست؛ منتها مجزی از حَجة¬الاسلام نیست. باب دوازده از ابواب وجوب حج، ناظر به این قسمت است. از امام صادق (سلام الله علیه) رسیده است که «الصَّبِیُّ اذٰا حُجَّ بهِ» که احجاج اوست نه حج از او «فَقَد قَضٰی حَجَّةَ الاِسلامِ حَتّٰی یَکبَرَ» ؛ بزرگ بشود. ولی روایت بعدی این است که «لَو اَنَّ غُلاماً حَجَّ عَشرَ حِجَجٍ»؛ اگر نوجوانی ده بار هم مکه مشرف بشود، حج انجام بدهد «ثَمَّ احتَلَمَ»؛ بالغ بشود «کٰانَت علیه فَریضَةُ السلام» ؛ هم حج او مشروع است هم مجزی از حَجة¬الاسلام نیست. این است که گفته شد ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ شامل همه افراد میشود، اعم از کوچک و بزرگ؛ منتها در آن اصل مشروعیت شریک¬اند و در وجوب و ندب از هم جدا میشوند.
وجوب حج و علت آن از منظر نهجالبلاغه
پرسش:...
پاسخ: بله خب؛ حج مستحبی اینطور است، نظیر اعتکاف، آن نظیر دارد. اعتکاف هم کسی وارد روز سوم شد اتمامش واجب است؛ حدوثاً مستحب و بقائاً واجب، حج هم اینطور است. در نهج البلاغه چه در خطبهها و چه در نامهها هم سخن از کعبه به میان آمده هم سخن از حج، اینها را تبرکاً بخوانیم. در خطبه اول درباره فریضه حج این چنین فرمود: «وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنامِ، یرِدُونَهُ وُرُودَ الْأََنْعَامِ، وَ یَأْلَُهُونَ إلَیْهِ وُلُوهَ الْحَمَام»؛ کبوترگونه پناه میبرند «وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ»؛ نشانه فروتنی مردم در پیشگاه عظمت حق است «وَ إِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیائِهِ»؛ چون همه انبیا اینجا طواف کردند. از شیخناالاستاد مرحوم آقای الهی قمشهای (قدس الله نفسه الزکیه) نقل شده است یعنی آن بزرگانی که با ایشان همسفر بودند از حال ایشان بعید نبود البته، که تمام آن قسمتها را پابرهنه راه میرفتند [و] در زیارت میگفتند این جایی است که انبیا پا گذاشتند و نمیشود با کفش راه رفت و اینها در آن سفر گفتند تمام این قسمتهای پاهای شریفشان تاول زده، همین که اسرار حج دارند. البته آن روحیه و آن حال، با اینها سازگار است. اینها قدم به قدم، وجب به وجب جایی است که انبیا پا گذاشتند، حالا گذشته از اولیا و اوصیا همه انبیا اینجا پا گذاشتند «وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیائِهِ، وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ» که این هم روایتی بود که قبلاً هم ملاحظه فرمودید. از امام (سلام الله علیه) سؤال کردند چرا کعبه را کعبه گفتند فرمود خب چون مکعب شکل است دیگر، برای اینکه شش سطح دارد و مکعب شکل است از این جهت این را کعبه گفتند. بعد فرمود که کعبه که چهار دیوار دارد و یک سقف و یک کف این چهار دیوارش چون بیت¬المعمور چهار دیوار دارد و بیتالمعمور چهار ضلع دارد، برای اینکه عرش خدا دارای چهار ضلع است و عرش خدا دارای چهار ضلع است، برای اینکه کلمات تامات چهار تا است: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» آنگاه معنای چهار گوشه بودن عرش هم معلوم میشود، معنای بیت¬المأمور هم معلوم میشود، قهراً فقط نشئه طبیعت است که چهار دیوار گلی و سنگی است، از آنجا بالا رفتن دیگر چهار دیوارش میشود «سبحانَ اللهِ والحمدُ للهِ و لٰا اِلهَ الّٰا اللهَ واللهُ اَکبرَ» «وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ. یُحْرِزُونَ الْأَرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ» همان ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ﴾ هست ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ هست «وَ یَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لِلْإِسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعَائِذِینَ حَرَماً»؛ کسی که پناهنده شد، آنجا حرم است «فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَکَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ» مهمانی او را، این مطالب را خدا با این جمله بیان کرد «فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً، وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ﴾» یعنی همه آن معارف و مطالب را حضرت از این آیه استفاده کرد، از این جمله آیه.
تبیین ارکان اسلام با توجه به خطبه 110 نهجالبلاغه
قسمت دوم در ارکان اسلام است که در خطبه 110 بیان کردند، فرمود که «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی، الْإِیمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَ الجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ» یعنی کوهان اسلام است و برجستگی دین است «وَ کَلِمَةُ الْإِخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ. وَ إِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّها الْمِلَّةُ. وَ إِیتاءُ الزَّکاةِ فَإِنَّها فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ. وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ. وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتَِمارُهُ» که حج عمره کنار هم ذکر شده است «فَإِنَّهُمَا یَنْفِیانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ»؛ اینها فقر را برطرف میکنند، فقر زدایی میکنند و گناه را میریزند، این در خطبه 110.
رابطه دعا و نعمات
عمده چیزی است که در خطبه «قاصعه» بیان فرمودند خطبه «قاصعه» اصولاً برای ایجاد تواضع و فروتنی است و فرو ریختن استکبار است، آنجا جریان شیطان را مفصلاً بیان میکند. در اواسط این خطبه «قاصعه» فرمود: «أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، إِلَی الْآخِرِینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ»؛ نمیبینید که ذات اقدس الهی از آدم (صلوات الله علیه) تا آخرین این بشر را امتحان کرده است «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»؛ که دور یک سنگهایی بگردید این سنگ را استلام کنید که این سنگها نه ضرری دارد نه نفعی، میخواهد شما را امتحان کند «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ»؛ هیچ کاری از این سنگها برنمیآید، شما را میخواهد امتحان بکند؛ ببیند که از فرمان او اطاعت میکنید و در برابر این سنگ سیاه سر میسایید یا نه «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ» این درباره اجزای این بیت. اما درباره مکان این بیت «فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً. ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً، وَ أََقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً. وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الْأََوْدِیَةِ قُطْراً. بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ؛ لاَ یَزْکُوبِهَا خُفٌّ، وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَ ظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (عَلَیهِ السَّلاَمُ) وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أََعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَایَةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ. تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ، وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ»؛ همه افراد در آنجا خاضعاند و همه میوهها هم به آنجا متوجه میشود «حَتَّی یَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ. وَ یَرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ» اشعث و اغبر، سر و رو را شانه نکنند، غبار آلود بشوند؛ اما لله تعالی «قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ» یعنی فراوان کردن مو «مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ» یعنی زیبایی بدنشان را با این اشعث و اغبر بودن مشوح کردند، خدا این کار را کرد «ابْتِلاَءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً. وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ» آنگاه فرمود: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ، جَمِّ الْأَشْجَارِ، دَانِیَ الِّثمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَی، مُتَّصِلَ الْقُرَی، بَیْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَ أََرْیَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ رِیَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ»؛ فرمود به حسب ظاهر این هیچ چیز ندارد، نه از مسائل کشاورزی در آنجا خبری هست نه از مسائل دامداری خبری هست نه آب خوبی دارد و نه هوای خوبی دارد، نه شهرها و روستاهای او به هم نزدیکاند و معمورند نه راه خوبی دارد و امن است هیچ چیز ندارد.
پرسش:...
پاسخ: اما وقتی به زمین آمده [به] این صورت است دیگر لا تضر و لا نتفع؛ اما کل این درباره احجار بیت است البته «وَ لَوْ کَانَ الْإِسَاسُ الَْمحْمُولُ عَلَیْهَا، وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَیْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ؛ وَ نُورٍ وَ ضِیَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ»؛ اگر بهترین سنگهای زمردی در آنجا به کار میرفت، خیلیها بر اساس شوق، میل پیدا میکردند، چون شیطان هم اینها را تأیید میکند، دیگر مسئله جهاد با نفس و مبارزه با وسوسه ابلیس و امثال ذلک نبود «وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الَْمَجَاهِدِ، وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّر مِنْ قُلُوبِهِمْ» همین «وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ. وَ لِیَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً» یعنی درهای مفتوح هست، درهای رحمت است و چهرگان باز «إِلَی فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ» .
خطر ترک کعبه در بیان حضرت وصی (علیه السلام)
در وصیت حضرت که به حَسنین (سلام الله علیهما) بعد از آسیب دیدن به وسیله ابن ملجم ملعون ایراد کرد فرمود: «وَاللَّهَُ اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لاَتُخَلُّوهُ مَابَقِیتُمْ، فَإِنَّهُ اِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا» ؛ اگر کعبه ترک بشود، خدا به شما مهلت نخواهد داد. نامهای هم برای فرماندار رسمیاش در مکه که قُثَم¬بنعباس است مرقوم فرمود که این در نامههای حضرت به عنوان شصت و هفتمین نامه نهج البلاغه است. به قُثَم¬بنعباس فرمود: «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، ﴿وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِی، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاکِرِ الْعَالِمَ. وَ لاَ یَکُنْ لَکَ إِلَی النَّاسِ سَفِیرٌ إِلاَّ لِسَانُکَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُکَ» تا به اینجا در پایان نامه فرمود: «وَ مُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَنْ لاَ یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً»؛ الآن آمدند این را به این صورت درآوردند. فرمود به مردم مکه امر بکن که از این واردین کرایه نگیرند، چرا؟ «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ والْبَادِ﴾ » آنگاه عاکف و بادی را معنا میکند، میفرماید: «فَالْعَاکِفُ الْمُقِیمُ بِهِ، وَ الْبَادِی: الَّذِی یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لَِمحابِّهِ» این را در پایان فرمود. در بخشهای دیگر هم چه در کلمات قصار چه در غیر کلمات قصار، از مکه به عنوان اینکه اینها فریضه الهی هستند و فقرزدا هستند هم یاد میکند، اینها اصولی است. حالا تفسیر المنار را مطالعه بفرمایید میبینید اصراری که ایشان دارد که این آیاتٌ بینات، مقام ابراهیم همه اینها را در همین جریانهای عادی حمل کند که خداوند سبحان، دلهای مردم را متوجه آنجا کرد، آنجا را منشأ برکتهای معنوی قرار داد، عامل هدایت قرار داد، اینگونه از چیزها مسئله مقام ابراهیم و اثر پاها و اینها را ببینید، میپذیرد یا نمیپذیرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است