- 151
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 102 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 102 سوره آلعمران _ بخش اول"
تبیین تقوا و مراتب آن
عبادت حقیقی و راه وصول آن
ضرورت تقوا و اهمیت مسلمان مردن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿102﴾
تبیین تقوا و مراتب آن
در خلال آیاتی که دعوت به اعتصام به الله دارند و پرهیز از اطاعت از کافران را ذکر میفرماید و به اتحاد و هماهنگی دعوت میکند این آیه را میبینیم که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ که گرچه همه مردم مکلفاند ولی خطاب به مؤمنین است، چون مؤمنین بهره میبرند. این دو جمله دارد یکی ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾؛ دیگری ﴿وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ تقوا را در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید از مهمترین چیزهایی است که تنها ذات اقدس الهی تقوا را زادراه دانست و در هیچ جای قرآن، زاد بر غیر تقوا اطلاق نشده است در یک مورد است که ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ تقوا معنای ترس و امثال ذلک را ندارد یعنی ترس نفسانی را، آن که منزه است از خوف از آتش ولی شوقاً الی الجنه عبادت میکند او هم متقی است و آن که مُبرّاست از خوف از نار و شوق به بهشت، بلکه «حباً لله» عبادت میکند آن هم متقی است و کسی که میگوید «صبرتُ علی حرِّ نارک فکیف اصبرُ عن النظر الی کرامتک» او هم متقی است. تقوا، اختصاصی به پرهیز از آتش ندارد، لذا در قرآن کریم تقوا هم در مورد خوف از نار استعمال شد، هم در مورد شوق به بهشت و هم در مورد حب الهی که تقوای احرار است. گاهی میفرماید: ﴿وَاتَّقُوا النّارَ الَّتی أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾ یا ﴿فاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ از آتشی که آتشگیرهاش مردماند و سنگها از او بپرهیزید، این تقوای از نار است. یا از عذابهای دنیایی بپرهیزید، نظیر ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ اما فراتر از همه اینها تقوای الله است که ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ پس یک مطلب این است، همان طوری که اعتصام در دو قسمت خلاصه میشد یکی اعتصام به حبل الله بود که در بحث بعد میآید [و] یکی اعتصام به الله بود که گذشت، تقوا هم اینچنین است یکی تقوای از جهنم است و مانند آن؛ یکی تقوای از خداست قهراً احرار از تقوای الهی برخوردارند؛ اما عبید و تجار از تقوای نار یا تقوایی که شوقاً الی الجنه را به همراه دارد برخوردارند. اینچنین نیست که اگر در آیهای نظیر آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ اینجا مضاف محذوف باشد این طور نیست، نظیر ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ﴾ که مضاف محذوف نبود اینجا هم مضاف محذوف نیست ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾.
مطلب دیگر آن است که بالاتر از ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ همان ﴿وَ اتَّقُونِ﴾ که به نون متکلم وحده اضافه شده است، ختم شده است بازگو میشود که فرمود: ﴿اتَّقُونِ﴾ ﴿وَاتَّقُونِ﴾، نظیر ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾، که این قویتر از ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: حالا به خواست خدا آن هم مطلب بعدی است که وقتی به کلمهٴ﴿حَقَّ تُقاتِهِ﴾ رسیدیم، ببینیم که با آن آیهٴسورهٴ «تغابن» چه نسبتی پیدا میکند؛ اما اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ﴾ این معلوم میشود که حذف مضافی در کار نیست این یکی و دقیقتر از ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ همان ﴿فَاتَّقُونِ﴾ که ذات اقدس الهی از خود به عنوان متکلم مع الغیر با ضمیر یاد میکند، نظیر ﴿فَادْخُلی فی عِبادی﴾ بالاتر، همین ﴿وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ است که در بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» نمونهاش گذشت آیه 197 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد این بود که ﴿وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾، ﴿تزودوا﴾ یعنی «اتقوا»، از اینکه فرمود: ﴿فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ معلوم میشود که ﴿تزودوا﴾ یعنی «اتقوا» زاد تهیه کنید برای اینکه بهترین زاد تقواست یعنی تقوا پیشه کنید خب از چه کسی تقوا داشته باشید ﴿وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ پس بهترین زاد برای مسافر الی الله تقواست و بهترین تقوا هم تقوا الله نه تقوای از نار یا تقوای به بهشت تقوای عبید یا تقوای تجار اینچنین نیست هم ﴿خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ است هم «اعلی الزاد تقوی الله» است که ﴿وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ اگر لبیب و عاقل و فرزانهاید هم تقوا تهیه کنید هم بکوشید که تقوا الله باشد آن ﴿اتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ برای اوساط خواهد بود یا ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ که تقوای از حوادث تند است آن هم برای اوساط خواهد بود ولی اگر ﴿اتَّقُوا الله﴾، ﴿وَ اتَّقُونِ﴾ شد، دیگر همه این مسائل حل است.
مراد از «حق تقاته» در آیه کریمه
خب، از این جملهها که فراغت پیدا شد میرسیم به کلمه بعد که فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ این مفعول مطلق نوعی، نشان میدهد که تقوا الله علی اقسامٍ بعضی از اقسام حقالتقواست؛ بعضیها هم حقالتقوا نیست. حالا این کریمه با کریمه سورهٴ «تغابن» چه ارتباطی دارد آیا مزاحم هماند یا نه، اگر مزاحم هماند منافی هماند کدام شدید است و کدام اشد تا به وسیله شدید، از آن اشد دست برداریم اگر توهم تنافی شده است به اینکه احدهما رافع دیگری است یا نه، اگر تنافی دارند نباید دست برداریم باید کوتاهی نکنیم اقتصار نکنیم در تقوای شدید، بلکه بکوشیم به مرحله اشد برسیم، کدام یک از اینهاست. آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» این است که ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْرًا ِلأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ یعنی به مقدار استطاعت، هر چه در توان شماست تقوا داشته باشید به مقداری که میسور شماست نظیر ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ به مقدار استطاعت شرعی خب، اگر منظور از ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ که آیه شانزده سورهٴ «تغابن» است، این شد به مقداری که در قدرت شماست تقوا داشته باشید این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آل عمران» که فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ این میشود مرحله شدیدتر و اشد، قهراً استطاعت میشود استطاعت عقلی نه استطاعت شرعی، اگر ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ که در آیهٴ شانزده سورهٴ «تغابن» است و همین استطاعت شرعی توجیه میشود، نظیر ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ این ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ بگوید به مقداری که شایسته خداست ـ نه به مقداری که شما قدرت دارید ـ در آنجا میشود استطاعت عقلی وقتی استطاعت عقلی شد قهراً ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدیدتر خواهد بود ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ کمتر، لذا صحابه وقتی که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ برایشان نازل شده است احساس سنگینی کردند، بعضیها به عکس، میگویند که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدید است ولی ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اشد است، زیرا ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ حق تقوای خدا همین است که انسان واجبها را انجام بدهد، محرمها را پرهیز کند و بداند که همه نعم از ناحیه حق تعالی است این حق تقوا ادا شده است؛ اما ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ بیش از آن مقدار میگوید یعنی تا آن جایی که میتوانید باتقوا باشید. خب، قهراً اینجاست که مسئله تقی و أتقیٰ مطرح است. از اینکه تقوا مراتبی دارد در او سخنی نیست، زیرا همان آیهٴ معروف که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ از این آیه به خوبی برمیآید که محور کرامت تقواست قهراً هر که اتقی بود میشود اکرم دو مطلب از این کریمه استفاده میشود که محور کرامت تقواست و هر کسی که اتقی بود اکرم است ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «لیل» که اول از ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ شروع میشود در اواخر این سوره آمده است که ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا اْلأَتْقَی ٭ الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکّی ٭ وَ ما ِلأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾ یعنی آنکه اتقاست از جهنم دور داشته میشود. اتقی کسی است که مالش را میدهد نه برای اینکه فقط بر او واجب است که مال بپردازد، بل برای اینکه واقعاً تزکیه بشود یک وقت است مال را میدهد به واجب عمل کرده است اما در درون خود یک احساس غرامتی میکند، آنچه را که به الله تقدیم کرده است آن را کمبود، احساس میکند؛ میگوید مال من کم شد؛ اما خب باید اطاعت میکردم. یک وقت نه کسی که مال را در راه ذات اقدس الهی داد برای آن است که تزکیه بشود و احساس طهارت و نمو میکند، این اتقای از آن اولی است ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا اْلأَتْقَی ٭ الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکّی ٭ وَ ما ِلأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی ٭ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلی ٭ وَ لَسَوْفَ یَرْضی﴾ اگر هم مالی را انفاق میکند این بدهکار کسی نیست، در قبال شکر نعمتی نیست که از کسی به آنها رسیده است و هدفش هم از این انفاق، جز ابتغای رضای حق چیز دیگر نیست و مانند آن، پس معلوم میشود اتقی فرض دارد. خب، پس گروهی آیهٴ سورهٴ «تغابن» را گفتند شدید است و آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آل عمران» را اشد و عدهای هم به عکس. آنها که مقداری در مسائل معرفت قویتر از دیگراناند آنها میگفتند ما هم نظر صحابه را تقویت میکردیم.
بیان مصداقی برای آیات «اتقو الله حق تقاته» و«فاتقوالله...»
ولی برای ما معلوم شد که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ نسبت به ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ شدید است و آن ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اقوی است و اشد، زیرا این میگوید که تا توان دارید با تقوا باشید. مشابه این تقسیم، در مسئله جهاد هم هست که ﴿جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ﴾ از این طرف هست از آن طرف هم مسئله جهاد به استطاعت تبیین شده است که آنهایی که اعرجاند، آنهایی که اعمایند بر آنها حرجی نیست ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾؛ آنهایی که ضعف مالی دارند بر آنها حرج نیست که بازگشتاش به این است که به مقدار توانتان جهاد کنید، آنجا هم اگر استطاعت، استطاعت شرعی باشد میشود خفیف ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ﴾ میشود شدید و اگر مراحل دیگری که در جهاد مطرح است بازگو بشود، معلوم میشود که آنها مراحل شدید است و حق جهاد مرحله متوسط چون حق جهاد این است که انسان برابر واجب عمل بکند. خب، پس این اختلاف نظر بین مفسران هست و آنهایی که بینش معرفتیشان بیش از دیگران است، نظرشان این است که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدید است ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ أشدّ.
نقل و نقد سخنی از مرحوم علامه طباطبایی درباره آیات محل بحث
مطلب دیگر آن است که اگر اینها نخواستند یک سخن را ادا کنند دو مطلب داشتند: یکی شدید بود و دیگری اشدّ، حالا یا آیه ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدید بود ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اشد یا بالعکس، هیچ کدام ناسخ دیگری نیستند اینها درجات گوناگونی است که یکی پس از دیگری انسان سالک اینها را طی میکند؛ هیچ نسخی در کار نیست آن که اتقی است طی میکند، آن که تقی است توان طی ندارد؛ اینچنین نیست که این امر، بر وجوب حمل بشود یعنی انسان به مقدار استطاعت عقلی بر او تقوا واجب باشد. البته وجوب شرعی برابر با استطاعت شرعی است، بیش از آن مقدار دیگر یک فضل زائد است، نه اینکه وجوب فقهی داشته باشد قهراً اینها تنافی ندارد اما حالا اصل کدام است و فرع کدام؟ اصل، آن طور که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) استنصار کردند این است که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ اصل است ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ فرع است بیان این دو مطلب آن است که آنچه هدف است تقوای خداست تقوایی که در خود خدا باشد، روندگان این راه، هر کس به استطاعت خود این راه را طی میکند ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ پس مقصد اصلی، همان است که به حقالتقوی برسند، آن مقصد است. این راه را هر کس به اندازه استطاعت خود طی میکند ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ مثل اینکه در باب جهاد هم همین طور است آن هدف اصلی حق الجهاد است منتها مجاهدان هر کسی به نوبه خود و به توان خود این راه را طی میکند پس ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ میشود اصل ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ میشود کیفیت تحصیل این هدف و اصل یعنی هر کس به مقدار خودش، به مقدار توان خود طی میکند.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) با اینکه حق تُقیٰ را این میداند، میفرماید این دو تا آیه در دو لسان دارند، درباره یک مطلب نیستند تا ما بگوییم یکی منافی دیگری است یکی دارد هدف را بیان میکند؛ یکی دارد کیفیت تحصیل آن هدف و راه را. مثل اینکه گفتند هدف شما زیارت بیت الله است هر کسی هر وسیلهای دارد با همان وسیله مناسب خود حرکت کند، اینها دو چیز را میخواهند بگویند و هیچ کدام منافی دیگری نیستند و آنچه فرمایش ایشان را تأیید میکند این است که در بعضی از آیات، لقاء الله به دنبال تقوا یاد شده است ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ﴾ معلوم میشود که تقوا برای این است که انسان به لقاء الله برسد و این میشود حق التقوی و آیهٴ سورهٴ «حج» که مسئله قربانی را بازگو میکند، میفرماید که این کاری که در جاهلیت روا بود وقتی که قربانی میکردند مقداری از گوشت آن مذبوح یا منحور را در دیوار کعبه آویزان میکردند یا خونش را به دیوار کعبه میمالیدند، این را آیه نهی کرد فرمود: ﴿لَنْ یَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها﴾ یعنی خون قربانی و گوشت قربانی به الله نمیرسد ﴿وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ﴾؛ تقوایی که از این کار هست این به الله میرسد خب اگر تقوا نائل میشود، چون تقوا وصف متقی است، قهراً خود متقی هم به لقاء الله نائل میشود چطور میشود، تقوا به الله برسد آن وقت متقی که موصوف به این صفت است به الله نرسد، اینکه فرض صحیح ندارد پس ﴿وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ﴾ یعنی «یناله المتقی بالتقوی» لذا در بعضی از آیات تقوا آمده است که فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ﴾ او را میبینید بالأخره. پس تقوای الهی به عنوان حق التقوی که لقاء الله را به همراه دارد این میشود هدف و ﴿اتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ میشود کیفیت طی این راه، هر کسی به اندازه خود، قهراً آن که عبادتش جزء عبادت عبید است او به اندازه خود این راه را میرود، کسی که عبادتش به منزله عبادت تاجران است به اندازه خود میرود، آن که عبادتش در حد عبادت احرار و محبان است. آن هم به اندازه خود میرود، همه این راه را دارند میروند.
عبادت حقیقی و راه وصول آن
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ اگر متقی به وسیله آن تقوا و میل آن تقوا و در طی درجات اقسامی دارند تقوی الله هر کدام از اینها برای دستور خدا حرکت میکنند. کسی استطاعتش تا در حد خوف من النار است این اینچنین نیست که از آتش بترسد که از خدا میترسد که مبادا او را به آتش گرفتار کند. آن هم که بهشت میخواهد اینچنین نیست که ذاتاً بهشت بخواهد که از خدا بهشت میخواهد. اینکه مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اربعین از بعضی از بزرگان، حتی نظیر ابنطاووس آنها فتوا به بطلان عبادت آن دو گروه دادند، گفتند اگر کسی خوفاً من النار عبادت بکند عبادتش باطل است، شوقاً الی الجنه عبادت بکند عبادتش باطل است، گرچه نوع محققین این سخنان را نپذیرفتند ولی از آن طرف گویندگان و صاحبان آن فتوا کم نیستند، آن طور که مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اربعین نقل کرد که در بحثهای قبل هم آن فتوا خوانده شد، میفرماید کثیری از علما فتوا به بطلان دادند؛ منتها جمعبندی شد که اگر منظور آقایان این است که اینها فقط از جهنم میترسند و خدا را وسیله قرار میدهند که نسوزند، البته عبادتشان باطل است، زیرا اینها اگر نسوزند خدا را نمیخواهند یا آنها که شوقاً الی الجنه عبادت میکنند منظورشان این است که هدف اصلیشان رسیدن به بهشت است و خدا را برای رسیدن به بهشت میخواهند که اگر بتوانند در آن عالم به بهشت برسند بدون عبادن خدا عبادت نمیکنند البته نمازشان باطل است و حق با آن قوم است که کثیری از علماست؛ اما اینچنین که نیست مردم ولو سادهترین افراد مسلمان، اینها خدا را میخواهند و از خدا میترسند؛ منتها فهمشان در همین حد است که از خدا نجات از آتش میخواهند، از خدا رسیدن به بهشت میخواهند معبودشان خداست مطلوب اصلیشان این است که از خدا چیز بخواهند خدا هم میفرماید که چه میخواهید میگویند پرهیز از آتش، این عبادتشان صحیح است نشانهاش این است که در خود همین روایات عبادت عابدان به سه دسته تقسیم شده است، همین روایتی که آنها به این روایت استدلال کردند برای بطلان عبادت آن دو گروه، همین روایت دلیل بر صحت عبادت هر سه گروه است دیگر.
حصولی بودن استطاعت حج
پرسش:
پاسخ: بله دیگر، آنها استطاعتشان بیشتر است جلوتر رفتند، قهراً این بیانی که سیدنا الاستاد داشت این میشود حق یعنی ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ اوج سخن است ﴿فاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ طریق سخن است آنها استطاعتشان بیشتر بود طوری بود که ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ و مانند آن، استطاعت بیشتری داشتند خب جلوتر رفتند، دیگران استطاعت کمتری دارند و دنبالترند؛ منتها استطاعت یک چیز تحصیلی است، چیز حصولی نیست. در کمالات و معنویات، استطاعت تحصیلی است در مسائل اخلاقی، در مسائل فقهی راجع به استطاعت حج یک شرط حصولی است یعنی اگر استطاعت حاصل شد حج واجب است وگرنه واجب نیست؛ اما شرط تحصیلی نیست، اینچنین نیست که باید استطاعت تحصیل کنیم، این طور نیست ولی در کمالات و سیر و سلوک آنها این استطاعت را تحصیلی میدانند، نه حصولی یعنی استطاعت تحصیل کنید و به اندازه استطاعت بالا بروید لذا آنها که استطاعتشان بیشتر هست بهره بیشتری دارند، قهراً یکی میشود مقصد دیگری میشود راه، سخن از نسخ و امثال ذلک هم که هیچ مطرح نیست.
تقوا در حد استطاعت
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ گرچه حق تقوی الله را کسی نمیتواند انجام بدهد نظیر «ما عَرفناک حقّ معرفتک» ولی آن مقداری که میسور انسانهاست آن مقدار را هم که در کمالات دینی به ما آموختند همان مقدار را اگر کسی عمل کند و فراهم کند این به حق تقوا رسیده است نظیر اینکه درباره یک عده خدا میفرماید اینها ﴿ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اینها خدا را آن طوری که باید بشناسند نشناختند، مقابلش مؤمنینی هستند که خب آنها خدا را آن طوری که باید بشناسند میشناسند نه یعنی آن طوری که خدا هست او را شناختند و میشناسند، بل آن طوری که مقدور بشر هست اگر استغراق و غوص کند، این صادق است که خدا را آن طور که باید بشناسد میشناسد وگرنه اگر منظور، کنه ذات باشد این همان طوری که اهل کتاب یا دیگران که منکر رسالت خاصهاند یا منکر قیامتاند، آنها ﴿ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ مؤمنین خالص هم باز ﴿ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اختصاصی به بدان ندارد که، در حالی که خدای سبحان درباره منکران نبوت خاصه یا منکران قیامت در دو آیه اینها میفرماید که ﴿وَما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ معلوم میشود معتقدان ﴿قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ دیگر.
ضرورت تقوا واهمیت مسلمان مردن
حالا میرسیم به این بخش دیگر آیه که فرمود: ﴿وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که مرگ و حیات در اختیار کسی نیست لذا امر و نهی هم برنمیدارد در ذیل آیه 132 سورهٴ «بقره» آنجا بحث شده که فرمود: ﴿وَ وَصّی بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾؛ فرمود این دین ابراهیمی را که همان اسلام حقیقی است ذات اقدس الهی به ابراهیم خلیل آموخت و همین مطلب را ابراهیم به فرزندانش وصیت کرد یعقوب، به فرزندانش توصیه کرد و فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ نمیرید این قابل نهی نیست چون احیا و اماته به دست حق است، موت و حیات به دست کسی نیست او «یُمیت و یحیی» و ﴿یُحیْی وَیُمِیتُ﴾ اما اینکه میفرماید نمیرید، چون قیدی این موت را همراهی میکند که آن قید، یک امر اختیاری است چون قید یک امر اختیاری است میشود به مقید امر کرد یا از مقید نهی کرد به لحاظ قید، میشود گفت: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ گرچه نمیشود گفت «لا تموتن».
همان طوری که امر تکوینی قابل امر تشریعی نیست، مثل اصل بودن نمیشود گفت «کن» باش! خب انسان هست دیگر امر تشریعی و اعتباری برنمیدارد ولی میشود گفت ﴿وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ چون قیدی در کنارش هست چون انسان میتواند هم ﴿مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ باشد هم «مع الکاذبین» ولی امر اعتباری به آن قید خورده لذا مقید به لحاظ قید مورد تعلق امر اعتباری است ﴿وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ و معذلک مانند آن، در اینجا هم اینچنین است که آن قید یک امر اختیاری است لذا میشود مقید را به لحاظ قید، مورد امر و ی قرار داد، گفت: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.
دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی درباره آیه 132 سوره بقره
مطلب دیگر آن است که وقتی یعقوب(سلام الله علیه) فرزندانش را وصیت کرد که فرمود: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ یوسف(سلام الله علیه) که فرزند بلافصل یعقوب(علیه السلام) است در بحبوحه قدرت همین وصیت پدر را به عنوان دعا با خدا در میان میگذارد. در سورهٴ «یوسف» آیه 101 اینچنین است که ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَنْتَ وَلِیّی فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ﴾ اینکه عرض کرد خدایا! همه نِعَم را به ما دادی، این نعمت را هم به ما مرحمت کن که ما مسلماً بمیریم، این تقریباً عمل به وصیت پدر است؛ میخواهد به وصیت یعقوب عمل کند [و] از خدا میخواهد، گرچه بعضی از اهل معرفت این آیه را به سبک دیگر معنا کردهاند؛ اما سیدناالاستاد نظر شریفشان همین است که عرض شد. آنها که بعضی اهل معرفتاند گفتند که شوق به مرگ، برای سالک الهی در حال لذت، لذیذ است وگرنه در حال الم و درد خیلیها هستند که مشتاق مرگاند یک وقت است یکی در زندان است میگوید خدایا! مرگم را برسان، این هنر نیست. یک وقت کسی به چاه افتاده تقاضای مرگ میکند، این هنر نیست. یوسف(سلام الله علیه) این مراحل دشوار را پشتسر گذاشت نه در زندان گفت خدایا! مرگم را برسان، نه در چاه گفت وقتی به مقام قدرت رسید و از این مُلک و مِلک لذت برده میشود عرض کرد خدایا! الآن مردن شیرین است، برای اینکه مبادا این زرق و برق ما را به خود جذب بکند ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَنْتَ وَلِیّی فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا﴾ اما راهی که سیدناالاستاد طی کرده است، راهی تفسیری است [ولی] آن راهی که آن آقایان اقامه کردند راه عرفانی است ولی آن راه دور نیست، برای اینکه همین عمل وصیت را در زندان و چاه از ایشان نقل نشد ولو به عنوان عمل به وصیت. عمل به وصیت معنایش این است که خدایا! توفیقی بده که ما مسلمان بمیریم [و] اسلام را تا آخر حفظ بکنیم، این خوب است؛ اما همین دعا در حال تلخکامی از ایشان نقل نشد، در حال شیرینکامی نقل شد، معلوم میشود که این بندگان خاص الهی، برای اینکه مبادا خدای ناکرده زرق و برق اینها را بگیرد در آن لحظه به این فکرند که مسلماً بمیرند.
خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ قهراً جمعبندی که بخش سوم این مطلب است این خواهد بود که هم میشود گفت: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسلموا لله حق اسلامه وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» هم میشود گفت: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ متقون» هم میشود گفت: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ این سومین وجه، افصحالوجوه و ابلغالوجوه است که قرآن کریم فرموده وگرنه حق تقات، همان اسلام خالص است و اسلام خالص همان حق تقواست و جمعبندیاش هم این است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین تقوا و مراتب آن
عبادت حقیقی و راه وصول آن
ضرورت تقوا و اهمیت مسلمان مردن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿102﴾
تبیین تقوا و مراتب آن
در خلال آیاتی که دعوت به اعتصام به الله دارند و پرهیز از اطاعت از کافران را ذکر میفرماید و به اتحاد و هماهنگی دعوت میکند این آیه را میبینیم که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ که گرچه همه مردم مکلفاند ولی خطاب به مؤمنین است، چون مؤمنین بهره میبرند. این دو جمله دارد یکی ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾؛ دیگری ﴿وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ تقوا را در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید از مهمترین چیزهایی است که تنها ذات اقدس الهی تقوا را زادراه دانست و در هیچ جای قرآن، زاد بر غیر تقوا اطلاق نشده است در یک مورد است که ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ تقوا معنای ترس و امثال ذلک را ندارد یعنی ترس نفسانی را، آن که منزه است از خوف از آتش ولی شوقاً الی الجنه عبادت میکند او هم متقی است و آن که مُبرّاست از خوف از نار و شوق به بهشت، بلکه «حباً لله» عبادت میکند آن هم متقی است و کسی که میگوید «صبرتُ علی حرِّ نارک فکیف اصبرُ عن النظر الی کرامتک» او هم متقی است. تقوا، اختصاصی به پرهیز از آتش ندارد، لذا در قرآن کریم تقوا هم در مورد خوف از نار استعمال شد، هم در مورد شوق به بهشت و هم در مورد حب الهی که تقوای احرار است. گاهی میفرماید: ﴿وَاتَّقُوا النّارَ الَّتی أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾ یا ﴿فاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ از آتشی که آتشگیرهاش مردماند و سنگها از او بپرهیزید، این تقوای از نار است. یا از عذابهای دنیایی بپرهیزید، نظیر ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ اما فراتر از همه اینها تقوای الله است که ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ پس یک مطلب این است، همان طوری که اعتصام در دو قسمت خلاصه میشد یکی اعتصام به حبل الله بود که در بحث بعد میآید [و] یکی اعتصام به الله بود که گذشت، تقوا هم اینچنین است یکی تقوای از جهنم است و مانند آن؛ یکی تقوای از خداست قهراً احرار از تقوای الهی برخوردارند؛ اما عبید و تجار از تقوای نار یا تقوایی که شوقاً الی الجنه را به همراه دارد برخوردارند. اینچنین نیست که اگر در آیهای نظیر آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ اینجا مضاف محذوف باشد این طور نیست، نظیر ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ﴾ که مضاف محذوف نبود اینجا هم مضاف محذوف نیست ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾.
مطلب دیگر آن است که بالاتر از ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ همان ﴿وَ اتَّقُونِ﴾ که به نون متکلم وحده اضافه شده است، ختم شده است بازگو میشود که فرمود: ﴿اتَّقُونِ﴾ ﴿وَاتَّقُونِ﴾، نظیر ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾، که این قویتر از ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: حالا به خواست خدا آن هم مطلب بعدی است که وقتی به کلمهٴ﴿حَقَّ تُقاتِهِ﴾ رسیدیم، ببینیم که با آن آیهٴسورهٴ «تغابن» چه نسبتی پیدا میکند؛ اما اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ﴾ این معلوم میشود که حذف مضافی در کار نیست این یکی و دقیقتر از ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ همان ﴿فَاتَّقُونِ﴾ که ذات اقدس الهی از خود به عنوان متکلم مع الغیر با ضمیر یاد میکند، نظیر ﴿فَادْخُلی فی عِبادی﴾ بالاتر، همین ﴿وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ است که در بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» نمونهاش گذشت آیه 197 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد این بود که ﴿وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾، ﴿تزودوا﴾ یعنی «اتقوا»، از اینکه فرمود: ﴿فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ معلوم میشود که ﴿تزودوا﴾ یعنی «اتقوا» زاد تهیه کنید برای اینکه بهترین زاد تقواست یعنی تقوا پیشه کنید خب از چه کسی تقوا داشته باشید ﴿وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ پس بهترین زاد برای مسافر الی الله تقواست و بهترین تقوا هم تقوا الله نه تقوای از نار یا تقوای به بهشت تقوای عبید یا تقوای تجار اینچنین نیست هم ﴿خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ است هم «اعلی الزاد تقوی الله» است که ﴿وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ اگر لبیب و عاقل و فرزانهاید هم تقوا تهیه کنید هم بکوشید که تقوا الله باشد آن ﴿اتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ برای اوساط خواهد بود یا ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ که تقوای از حوادث تند است آن هم برای اوساط خواهد بود ولی اگر ﴿اتَّقُوا الله﴾، ﴿وَ اتَّقُونِ﴾ شد، دیگر همه این مسائل حل است.
مراد از «حق تقاته» در آیه کریمه
خب، از این جملهها که فراغت پیدا شد میرسیم به کلمه بعد که فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ این مفعول مطلق نوعی، نشان میدهد که تقوا الله علی اقسامٍ بعضی از اقسام حقالتقواست؛ بعضیها هم حقالتقوا نیست. حالا این کریمه با کریمه سورهٴ «تغابن» چه ارتباطی دارد آیا مزاحم هماند یا نه، اگر مزاحم هماند منافی هماند کدام شدید است و کدام اشد تا به وسیله شدید، از آن اشد دست برداریم اگر توهم تنافی شده است به اینکه احدهما رافع دیگری است یا نه، اگر تنافی دارند نباید دست برداریم باید کوتاهی نکنیم اقتصار نکنیم در تقوای شدید، بلکه بکوشیم به مرحله اشد برسیم، کدام یک از اینهاست. آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» این است که ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْرًا ِلأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ یعنی به مقدار استطاعت، هر چه در توان شماست تقوا داشته باشید به مقداری که میسور شماست نظیر ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ به مقدار استطاعت شرعی خب، اگر منظور از ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ که آیه شانزده سورهٴ «تغابن» است، این شد به مقداری که در قدرت شماست تقوا داشته باشید این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آل عمران» که فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ این میشود مرحله شدیدتر و اشد، قهراً استطاعت میشود استطاعت عقلی نه استطاعت شرعی، اگر ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ که در آیهٴ شانزده سورهٴ «تغابن» است و همین استطاعت شرعی توجیه میشود، نظیر ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾ این ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ بگوید به مقداری که شایسته خداست ـ نه به مقداری که شما قدرت دارید ـ در آنجا میشود استطاعت عقلی وقتی استطاعت عقلی شد قهراً ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدیدتر خواهد بود ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ کمتر، لذا صحابه وقتی که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ برایشان نازل شده است احساس سنگینی کردند، بعضیها به عکس، میگویند که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدید است ولی ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اشد است، زیرا ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ حق تقوای خدا همین است که انسان واجبها را انجام بدهد، محرمها را پرهیز کند و بداند که همه نعم از ناحیه حق تعالی است این حق تقوا ادا شده است؛ اما ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ بیش از آن مقدار میگوید یعنی تا آن جایی که میتوانید باتقوا باشید. خب، قهراً اینجاست که مسئله تقی و أتقیٰ مطرح است. از اینکه تقوا مراتبی دارد در او سخنی نیست، زیرا همان آیهٴ معروف که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ از این آیه به خوبی برمیآید که محور کرامت تقواست قهراً هر که اتقی بود میشود اکرم دو مطلب از این کریمه استفاده میشود که محور کرامت تقواست و هر کسی که اتقی بود اکرم است ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «لیل» که اول از ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ شروع میشود در اواخر این سوره آمده است که ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا اْلأَتْقَی ٭ الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکّی ٭ وَ ما ِلأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾ یعنی آنکه اتقاست از جهنم دور داشته میشود. اتقی کسی است که مالش را میدهد نه برای اینکه فقط بر او واجب است که مال بپردازد، بل برای اینکه واقعاً تزکیه بشود یک وقت است مال را میدهد به واجب عمل کرده است اما در درون خود یک احساس غرامتی میکند، آنچه را که به الله تقدیم کرده است آن را کمبود، احساس میکند؛ میگوید مال من کم شد؛ اما خب باید اطاعت میکردم. یک وقت نه کسی که مال را در راه ذات اقدس الهی داد برای آن است که تزکیه بشود و احساس طهارت و نمو میکند، این اتقای از آن اولی است ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا اْلأَتْقَی ٭ الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکّی ٭ وَ ما ِلأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی ٭ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلی ٭ وَ لَسَوْفَ یَرْضی﴾ اگر هم مالی را انفاق میکند این بدهکار کسی نیست، در قبال شکر نعمتی نیست که از کسی به آنها رسیده است و هدفش هم از این انفاق، جز ابتغای رضای حق چیز دیگر نیست و مانند آن، پس معلوم میشود اتقی فرض دارد. خب، پس گروهی آیهٴ سورهٴ «تغابن» را گفتند شدید است و آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آل عمران» را اشد و عدهای هم به عکس. آنها که مقداری در مسائل معرفت قویتر از دیگراناند آنها میگفتند ما هم نظر صحابه را تقویت میکردیم.
بیان مصداقی برای آیات «اتقو الله حق تقاته» و«فاتقوالله...»
ولی برای ما معلوم شد که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ نسبت به ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ شدید است و آن ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اقوی است و اشد، زیرا این میگوید که تا توان دارید با تقوا باشید. مشابه این تقسیم، در مسئله جهاد هم هست که ﴿جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ﴾ از این طرف هست از آن طرف هم مسئله جهاد به استطاعت تبیین شده است که آنهایی که اعرجاند، آنهایی که اعمایند بر آنها حرجی نیست ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾؛ آنهایی که ضعف مالی دارند بر آنها حرج نیست که بازگشتاش به این است که به مقدار توانتان جهاد کنید، آنجا هم اگر استطاعت، استطاعت شرعی باشد میشود خفیف ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ﴾ میشود شدید و اگر مراحل دیگری که در جهاد مطرح است بازگو بشود، معلوم میشود که آنها مراحل شدید است و حق جهاد مرحله متوسط چون حق جهاد این است که انسان برابر واجب عمل بکند. خب، پس این اختلاف نظر بین مفسران هست و آنهایی که بینش معرفتیشان بیش از دیگران است، نظرشان این است که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدید است ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ أشدّ.
نقل و نقد سخنی از مرحوم علامه طباطبایی درباره آیات محل بحث
مطلب دیگر آن است که اگر اینها نخواستند یک سخن را ادا کنند دو مطلب داشتند: یکی شدید بود و دیگری اشدّ، حالا یا آیه ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ شدید بود ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اشد یا بالعکس، هیچ کدام ناسخ دیگری نیستند اینها درجات گوناگونی است که یکی پس از دیگری انسان سالک اینها را طی میکند؛ هیچ نسخی در کار نیست آن که اتقی است طی میکند، آن که تقی است توان طی ندارد؛ اینچنین نیست که این امر، بر وجوب حمل بشود یعنی انسان به مقدار استطاعت عقلی بر او تقوا واجب باشد. البته وجوب شرعی برابر با استطاعت شرعی است، بیش از آن مقدار دیگر یک فضل زائد است، نه اینکه وجوب فقهی داشته باشد قهراً اینها تنافی ندارد اما حالا اصل کدام است و فرع کدام؟ اصل، آن طور که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) استنصار کردند این است که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ اصل است ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ فرع است بیان این دو مطلب آن است که آنچه هدف است تقوای خداست تقوایی که در خود خدا باشد، روندگان این راه، هر کس به استطاعت خود این راه را طی میکند ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ پس مقصد اصلی، همان است که به حقالتقوی برسند، آن مقصد است. این راه را هر کس به اندازه استطاعت خود طی میکند ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ مثل اینکه در باب جهاد هم همین طور است آن هدف اصلی حق الجهاد است منتها مجاهدان هر کسی به نوبه خود و به توان خود این راه را طی میکند پس ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ میشود اصل ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ میشود کیفیت تحصیل این هدف و اصل یعنی هر کس به مقدار خودش، به مقدار توان خود طی میکند.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) با اینکه حق تُقیٰ را این میداند، میفرماید این دو تا آیه در دو لسان دارند، درباره یک مطلب نیستند تا ما بگوییم یکی منافی دیگری است یکی دارد هدف را بیان میکند؛ یکی دارد کیفیت تحصیل آن هدف و راه را. مثل اینکه گفتند هدف شما زیارت بیت الله است هر کسی هر وسیلهای دارد با همان وسیله مناسب خود حرکت کند، اینها دو چیز را میخواهند بگویند و هیچ کدام منافی دیگری نیستند و آنچه فرمایش ایشان را تأیید میکند این است که در بعضی از آیات، لقاء الله به دنبال تقوا یاد شده است ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ﴾ معلوم میشود که تقوا برای این است که انسان به لقاء الله برسد و این میشود حق التقوی و آیهٴ سورهٴ «حج» که مسئله قربانی را بازگو میکند، میفرماید که این کاری که در جاهلیت روا بود وقتی که قربانی میکردند مقداری از گوشت آن مذبوح یا منحور را در دیوار کعبه آویزان میکردند یا خونش را به دیوار کعبه میمالیدند، این را آیه نهی کرد فرمود: ﴿لَنْ یَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها﴾ یعنی خون قربانی و گوشت قربانی به الله نمیرسد ﴿وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ﴾؛ تقوایی که از این کار هست این به الله میرسد خب اگر تقوا نائل میشود، چون تقوا وصف متقی است، قهراً خود متقی هم به لقاء الله نائل میشود چطور میشود، تقوا به الله برسد آن وقت متقی که موصوف به این صفت است به الله نرسد، اینکه فرض صحیح ندارد پس ﴿وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ﴾ یعنی «یناله المتقی بالتقوی» لذا در بعضی از آیات تقوا آمده است که فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ﴾ او را میبینید بالأخره. پس تقوای الهی به عنوان حق التقوی که لقاء الله را به همراه دارد این میشود هدف و ﴿اتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ میشود کیفیت طی این راه، هر کسی به اندازه خود، قهراً آن که عبادتش جزء عبادت عبید است او به اندازه خود این راه را میرود، کسی که عبادتش به منزله عبادت تاجران است به اندازه خود میرود، آن که عبادتش در حد عبادت احرار و محبان است. آن هم به اندازه خود میرود، همه این راه را دارند میروند.
عبادت حقیقی و راه وصول آن
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ اگر متقی به وسیله آن تقوا و میل آن تقوا و در طی درجات اقسامی دارند تقوی الله هر کدام از اینها برای دستور خدا حرکت میکنند. کسی استطاعتش تا در حد خوف من النار است این اینچنین نیست که از آتش بترسد که از خدا میترسد که مبادا او را به آتش گرفتار کند. آن هم که بهشت میخواهد اینچنین نیست که ذاتاً بهشت بخواهد که از خدا بهشت میخواهد. اینکه مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اربعین از بعضی از بزرگان، حتی نظیر ابنطاووس آنها فتوا به بطلان عبادت آن دو گروه دادند، گفتند اگر کسی خوفاً من النار عبادت بکند عبادتش باطل است، شوقاً الی الجنه عبادت بکند عبادتش باطل است، گرچه نوع محققین این سخنان را نپذیرفتند ولی از آن طرف گویندگان و صاحبان آن فتوا کم نیستند، آن طور که مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اربعین نقل کرد که در بحثهای قبل هم آن فتوا خوانده شد، میفرماید کثیری از علما فتوا به بطلان دادند؛ منتها جمعبندی شد که اگر منظور آقایان این است که اینها فقط از جهنم میترسند و خدا را وسیله قرار میدهند که نسوزند، البته عبادتشان باطل است، زیرا اینها اگر نسوزند خدا را نمیخواهند یا آنها که شوقاً الی الجنه عبادت میکنند منظورشان این است که هدف اصلیشان رسیدن به بهشت است و خدا را برای رسیدن به بهشت میخواهند که اگر بتوانند در آن عالم به بهشت برسند بدون عبادن خدا عبادت نمیکنند البته نمازشان باطل است و حق با آن قوم است که کثیری از علماست؛ اما اینچنین که نیست مردم ولو سادهترین افراد مسلمان، اینها خدا را میخواهند و از خدا میترسند؛ منتها فهمشان در همین حد است که از خدا نجات از آتش میخواهند، از خدا رسیدن به بهشت میخواهند معبودشان خداست مطلوب اصلیشان این است که از خدا چیز بخواهند خدا هم میفرماید که چه میخواهید میگویند پرهیز از آتش، این عبادتشان صحیح است نشانهاش این است که در خود همین روایات عبادت عابدان به سه دسته تقسیم شده است، همین روایتی که آنها به این روایت استدلال کردند برای بطلان عبادت آن دو گروه، همین روایت دلیل بر صحت عبادت هر سه گروه است دیگر.
حصولی بودن استطاعت حج
پرسش:
پاسخ: بله دیگر، آنها استطاعتشان بیشتر است جلوتر رفتند، قهراً این بیانی که سیدنا الاستاد داشت این میشود حق یعنی ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ اوج سخن است ﴿فاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ طریق سخن است آنها استطاعتشان بیشتر بود طوری بود که ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ و مانند آن، استطاعت بیشتری داشتند خب جلوتر رفتند، دیگران استطاعت کمتری دارند و دنبالترند؛ منتها استطاعت یک چیز تحصیلی است، چیز حصولی نیست. در کمالات و معنویات، استطاعت تحصیلی است در مسائل اخلاقی، در مسائل فقهی راجع به استطاعت حج یک شرط حصولی است یعنی اگر استطاعت حاصل شد حج واجب است وگرنه واجب نیست؛ اما شرط تحصیلی نیست، اینچنین نیست که باید استطاعت تحصیل کنیم، این طور نیست ولی در کمالات و سیر و سلوک آنها این استطاعت را تحصیلی میدانند، نه حصولی یعنی استطاعت تحصیل کنید و به اندازه استطاعت بالا بروید لذا آنها که استطاعتشان بیشتر هست بهره بیشتری دارند، قهراً یکی میشود مقصد دیگری میشود راه، سخن از نسخ و امثال ذلک هم که هیچ مطرح نیست.
تقوا در حد استطاعت
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ گرچه حق تقوی الله را کسی نمیتواند انجام بدهد نظیر «ما عَرفناک حقّ معرفتک» ولی آن مقداری که میسور انسانهاست آن مقدار را هم که در کمالات دینی به ما آموختند همان مقدار را اگر کسی عمل کند و فراهم کند این به حق تقوا رسیده است نظیر اینکه درباره یک عده خدا میفرماید اینها ﴿ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اینها خدا را آن طوری که باید بشناسند نشناختند، مقابلش مؤمنینی هستند که خب آنها خدا را آن طوری که باید بشناسند میشناسند نه یعنی آن طوری که خدا هست او را شناختند و میشناسند، بل آن طوری که مقدور بشر هست اگر استغراق و غوص کند، این صادق است که خدا را آن طور که باید بشناسد میشناسد وگرنه اگر منظور، کنه ذات باشد این همان طوری که اهل کتاب یا دیگران که منکر رسالت خاصهاند یا منکر قیامتاند، آنها ﴿ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ مؤمنین خالص هم باز ﴿ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اختصاصی به بدان ندارد که، در حالی که خدای سبحان درباره منکران نبوت خاصه یا منکران قیامت در دو آیه اینها میفرماید که ﴿وَما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ معلوم میشود معتقدان ﴿قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ دیگر.
ضرورت تقوا واهمیت مسلمان مردن
حالا میرسیم به این بخش دیگر آیه که فرمود: ﴿وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که مرگ و حیات در اختیار کسی نیست لذا امر و نهی هم برنمیدارد در ذیل آیه 132 سورهٴ «بقره» آنجا بحث شده که فرمود: ﴿وَ وَصّی بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾؛ فرمود این دین ابراهیمی را که همان اسلام حقیقی است ذات اقدس الهی به ابراهیم خلیل آموخت و همین مطلب را ابراهیم به فرزندانش وصیت کرد یعقوب، به فرزندانش توصیه کرد و فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ نمیرید این قابل نهی نیست چون احیا و اماته به دست حق است، موت و حیات به دست کسی نیست او «یُمیت و یحیی» و ﴿یُحیْی وَیُمِیتُ﴾ اما اینکه میفرماید نمیرید، چون قیدی این موت را همراهی میکند که آن قید، یک امر اختیاری است چون قید یک امر اختیاری است میشود به مقید امر کرد یا از مقید نهی کرد به لحاظ قید، میشود گفت: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ گرچه نمیشود گفت «لا تموتن».
همان طوری که امر تکوینی قابل امر تشریعی نیست، مثل اصل بودن نمیشود گفت «کن» باش! خب انسان هست دیگر امر تشریعی و اعتباری برنمیدارد ولی میشود گفت ﴿وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ چون قیدی در کنارش هست چون انسان میتواند هم ﴿مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ باشد هم «مع الکاذبین» ولی امر اعتباری به آن قید خورده لذا مقید به لحاظ قید مورد تعلق امر اعتباری است ﴿وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ و معذلک مانند آن، در اینجا هم اینچنین است که آن قید یک امر اختیاری است لذا میشود مقید را به لحاظ قید، مورد امر و ی قرار داد، گفت: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.
دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی درباره آیه 132 سوره بقره
مطلب دیگر آن است که وقتی یعقوب(سلام الله علیه) فرزندانش را وصیت کرد که فرمود: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ یوسف(سلام الله علیه) که فرزند بلافصل یعقوب(علیه السلام) است در بحبوحه قدرت همین وصیت پدر را به عنوان دعا با خدا در میان میگذارد. در سورهٴ «یوسف» آیه 101 اینچنین است که ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَنْتَ وَلِیّی فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ﴾ اینکه عرض کرد خدایا! همه نِعَم را به ما دادی، این نعمت را هم به ما مرحمت کن که ما مسلماً بمیریم، این تقریباً عمل به وصیت پدر است؛ میخواهد به وصیت یعقوب عمل کند [و] از خدا میخواهد، گرچه بعضی از اهل معرفت این آیه را به سبک دیگر معنا کردهاند؛ اما سیدناالاستاد نظر شریفشان همین است که عرض شد. آنها که بعضی اهل معرفتاند گفتند که شوق به مرگ، برای سالک الهی در حال لذت، لذیذ است وگرنه در حال الم و درد خیلیها هستند که مشتاق مرگاند یک وقت است یکی در زندان است میگوید خدایا! مرگم را برسان، این هنر نیست. یک وقت کسی به چاه افتاده تقاضای مرگ میکند، این هنر نیست. یوسف(سلام الله علیه) این مراحل دشوار را پشتسر گذاشت نه در زندان گفت خدایا! مرگم را برسان، نه در چاه گفت وقتی به مقام قدرت رسید و از این مُلک و مِلک لذت برده میشود عرض کرد خدایا! الآن مردن شیرین است، برای اینکه مبادا این زرق و برق ما را به خود جذب بکند ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ اْلأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَنْتَ وَلِیّی فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا﴾ اما راهی که سیدناالاستاد طی کرده است، راهی تفسیری است [ولی] آن راهی که آن آقایان اقامه کردند راه عرفانی است ولی آن راه دور نیست، برای اینکه همین عمل وصیت را در زندان و چاه از ایشان نقل نشد ولو به عنوان عمل به وصیت. عمل به وصیت معنایش این است که خدایا! توفیقی بده که ما مسلمان بمیریم [و] اسلام را تا آخر حفظ بکنیم، این خوب است؛ اما همین دعا در حال تلخکامی از ایشان نقل نشد، در حال شیرینکامی نقل شد، معلوم میشود که این بندگان خاص الهی، برای اینکه مبادا خدای ناکرده زرق و برق اینها را بگیرد در آن لحظه به این فکرند که مسلماً بمیرند.
خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ قهراً جمعبندی که بخش سوم این مطلب است این خواهد بود که هم میشود گفت: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسلموا لله حق اسلامه وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» هم میشود گفت: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ متقون» هم میشود گفت: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ این سومین وجه، افصحالوجوه و ابلغالوجوه است که قرآن کریم فرموده وگرنه حق تقات، همان اسلام خالص است و اسلام خالص همان حق تقواست و جمعبندیاش هم این است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است