display result search
منو
تفسیر آیات 28 و 29 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیات 28 و 29 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 و 29 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

مودّت به اهل بیت(ع) و نفی ولایت کفّار؛ مزد رسالت
مراتب تهدید الهی نسبت به پذیرش ولایت کفار
اظهار نیّت منافقان، تهدیدی الهی در مقابله با استهزای

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴿28﴾ قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴿29﴾

مودّت به اهل‌بیت(علیهم السلام) و نفی ولایت کفار؛ مزد رسالت
یکی از اسرار نهی تولّیِ کافران آن است که انسان در برابر رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مدیون است، زیرا رسول خدا به اذن خدا حقّ حیات بر گردن همه دارد، چون ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ در برابر این حقّ حیات، یک مسلمان مدیون پیامبر است. ادای دِیْن به این نیست که در نمازها به آن حضرت سلام بکند، ادای دِیْن به همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» مشخص شد. آیه 23 سورهٴ «شوریٰ» این است که ﴿قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ هیچ مزدی از شما طلب نمی‌کنم، مگر ارتباط تنگاتنگ با اهل‌بیت و در کنار این جمله آن مطلب را هم فرمود: ﴿وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ﴾؛ اگر کسی خواست مُزد رسالت را بپردازد یعنی یک مسلمان راستین باشد فقط راهش ارتباط با اهل‌بیت است و این حَسنه است و اگر کسی بهره‌ای از این حَسنه بُرد، خدای سبحان هم لغزشهای او را می‌بخشد و هم بر حَسنات او می‌افزاید. فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾ یعنی «المودّة فی القربیٰ حسنة»، ﴿وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً﴾؛ اگر کسی مقداری با خاندان عصمت و طهارت رابطه داشت و بر اساس این ارتباط قدم برداشت، خداوند این ارتباط را بیشتر می‌کند، چرا، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ﴾ .
خب، پس یک مسلمان، زنده شدهٴ پیامبر است و این وقتی ثابت می‌شود که انسان سری به جهان کفر بزند ببیند آنها در چه آتشی دارند می‌سوزند، آن‌گاه برایش روشن می‌شود که زنده شدهٴ پیامبر است به حق، خود را مدیون می‌داند و برای ادای اُجرت، تنها راهش مودّت است، حالا اگر مودّت، مزد رسالت رسول اکرم است بر اساس آیه سورهٴ «احزاب» انسان دارای دو قلب نیست. در اوایل سورهٴ «احزاب» آمده است که ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ آیه چهارم سورهٴ «احزاب» است.

مراتب تهدید الهی نسبت به پذیرش ولایت کفّار
خب، اگر انسان بدهکار رسول اکرم است و اگر ادای دِیْن به مودّت است و اگر ظرف مودّت، قلب است و اگر انسان دارای دو قلب نیست بر اساس این اصول چهارگانه، پس جا برای وِلای غیر اهل‌بیت نیست و اگر کسی مودّت اهل‌بیت را در دل جا داد، به خیال اینکه جمع وِلایی با محبت دیگران ممکن است این خودش را فریب داد و آنچه در دل دارد ذات اقدس الهی می‌داند، گاهی خدای سبحان تهدید نرم دارد، گاهی تهدید تند. آن نرمش با تند آمیخته است، آن آیه قبل خیلی تهدید تند بود ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ این آیه بعد تهدیدش خیلی نرم است، می‌فرماید: ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ نه «یؤاخذکم به الله» و نه ﴿یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ اگر بفرماید: «یحاسبکم به الله» یک تهدید متوسط است، اگر بفرماید «یؤاخذکم به الله» یک تهدید تند است، اما تهدید نرم آن است که ﴿یَعْلَمْهُ اللّهُ﴾ سه نوع است و سه نحو تهدید، اگر بفرماید آنچه در دل مخفی کرده‌اید یا اظهار بکنید خدا شما را مؤاخذه می‌کند این یک تهدید تندی است، بفرماید محاسبه می‌کند، چون محاسبه دون مؤاخذه است این یک تهدید متوسط است. نه مؤاخذه بگوید نه محاسبه بفرماید، بلکه بگوید خدا می‌داند یک تهدید خیلی نرم است. این تهدید نرم با آن تهدید حاد کنار هم تعدیل می‌شود.

تفاوت بیان قرآن از آگاهی خداوند بر اعمال ظاهر و پنهان انسان
عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ گاهی زمینه، اقتضا می‌کند که آنچه در دل هست آن را مقدّم ذکر بکند و آنچه در بدن ظاهر می‌شود آن را مؤخّر ذکر بکند. گاهی هم به عکس است، لذا آیات قرآنی دو طایفه است: بخشی از آیات مسئله اخفا مقدّم بر ابداست؛ بخشی هم به عکس است. گاهی تعبیر این است که خداوند آنچه را که اینها به صورت راز دارند می‌داند و آ‌نچه را که به صورت عَلن، بیان می‌کنند آن را هم می‌داند، نظیر آیه پنج سورهٴ «هود» که ﴿یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾؛ ذات اقدس الهی آنچه را که اینها به عنوان راز دارند می‌داند، آنچه را که علن می‌گویند و می‌کنند می‌داند، چون این ﴿بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ علیم است.
منظور از این سرّ یا نجوا و رازگویی و رازداری با دیگران است که این باز جزء ابداست یا نه، راز درونی است که جزء ابدا نیست. به هر حال در ذیل استدلال کرد فرمود چون او ﴿بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ علیم است، پس به سرّ و علن عالم است. ذات الصدور آن خاطرات را می‌گویند، زیرا خاطرات و ضمایر ذات الصَدر هستند در صدر، جا دارند آن خاطراتی که در دل جا گرفته‌اند از آن خاطرات به ‌«ذات الصدور‌» یاد می‌شود ذِی‌الصدر هستند یعنی در دل‌اند اگر خدا ﴿بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ یعنی به «الخاطراة المستورة فی الصدر» عالم است، اگر از صدر بیرون آمد خواه علن، خواه نهان، خواه سرّ خواه جَهر هر دو را ذات اقدس الهی می‌داند.
گاهی تعبیر مشابه این است گاهی هم به عکس این، گاهی اخفا مقدّم است گاهی اظهار مقدم. در سورهٴ «نمل» آیه 74 این است ﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ﴾ که این هم تقدیم اخفاست بر جهر، تقدیم علم ‌«بما فی الصدر‌» است بر علم ‌«بما فی العلن‌»، گاهی هم به عکس است یعنی علم به ظاهر را اول ذکر می‌کند و علم به باطن را بعد، نظیر آیه نوزده سورهٴ «غافر» که می‌فرماید: ﴿یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ این ﴿یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ﴾ این ﴿خَائِنَةَ﴾ یا مصدر است یا صفت برای «أعین» به هر حال کار بدنی است. فرمود خیانت چشم را خدا می‌داند و آنچه را که صدر اینها پنهان کرده است آن را هم خدا می‌داند که در اینجا علم به ظاهر قبل از علم به باطن یاد شده است، فرمود: ﴿یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ﴾.

اظهار نیت منافقان، تهدیدی الهی در مقابله با استهزای آنان
گاهی می‌فرماید می‌داند، گاهی خبر می‌دهد که این خبر، نشانهٴ دانستن است. در سورهٴ «توبه» آیه 64 این‌چنین است ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ منافقین می‌ترسیدند که آیه‌ای نازل بشود که مسلمین را از اسرار درونی اینها آگاه کند و این ترسشان بر اساس استهزا بود، زیرا منافق به خدا و غیب و علم غیب معتقد نبود. در برخوردی که با مسلمین داشتند طوری وانمود می‌کردند می‌گفتند ما می‌ترسیم وحیی بیاید و شما را از اسرار ما آگاه کند، آنچه در دل ما هست برای شما بیان کند این را به صورت استهزا می‌گفتند، چون منافق به خدا و قیامت و مسئله غیب و علم غیب معتقد نیست. اینکه در کریمه آمده است ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ این را بر اساس استهزا می‌گفتند، آن‌گاه در جواب فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾؛ شما استهزا بکنید، شما بگویید مبدئی نیست که از غیب باخبر باشد ولی ذات اقدس الهی نه تنها از درونتان باخبر است، بلکه آن توان را دارد آنچه شما در دل دارید آن را آشکار کند ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾ شما می‌ترسید که آیه نازل بشود اسرار شما را فاش کند و این را به عنوان استهزا در خود می‌پرورانید ولی خدای سبحان این کار را خواهد کرد، هم می‌داند و هم می‌تواند افشا کند.

پرسش:...
پاسخ: ببینید کسی که با یک کودک بازی می‌کند برای اینکه کودک را سرگرم کند می‌گوید من از تو می‌ترسم با زبان کودکی، این هَزْل است. منافقین همین معنا را با جِد می‌گفتند وگرنه منافق به مبدأ غیب و علم غیب و امثال ذلک که معتقد نبود ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ و امثال ذلک این ترس، ترس استهزایی بود وگرنه منافق که چنین ترسی ندارد، لذا خدای سبحان فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آن‌که کافر نبود. آن‌که مؤمن بود.

تفاوت علم مؤمن با علم کافر به مبدأ و معاد
پرسش:...
پاسخ: آن عقد قلبی نبود، عقد علمی بود، چون دو گِره باید باشد تا انسان مؤمن باشد او عالم بود، نه مؤمن ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ این است در ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ یک عَقد است نه دو عقد، در مؤمنین دو عقد است.
بیان‌ذلک این است که انسان وقتی مطلبی را علم پیدا می‌کند بین موضوع و محمول قضیه یک گِره می‌زند می‌گوید «الف»، «باء» است، لذا قضیه را عَقد می‌گویند اینکه قضیه را عقد می‌گویند، برای اینکه محمول با موضوع گِره خورد این می‌شود علم یعنی تصدیق و این مقدمه است لازم است، ولی کافی نیست یک گِره دیگر لازم است که بین عصاره این علم با نفس گِره بخورد این به نام اعتقاد است، این می‌شود ایمان. مؤمن کسی است که بین خود و بین محصول این قضیه گِره ببندد یعنی گردن بنهد. اینکه می‌بینید در مباحثات دو نفر بحث می‌کنند با اینکه روشن شد حق با زید است، عمرو گردن نمی‌نهد این «جحد بها واستیقَنَته نفسه» آن یک گِره هست یعنی فهمید موضوع با محمول رابطه دارد بی‌خود تلاش می‌کند؛ اما گردن نمی‌نهد که به رفیق بگوید حق با توست من اشتباه کردم، این فرعون‌‌منشی در این هست. این گِره دوم مهم است به نام ایمان وگرنه آن گِره اول در قیامت برای کافران حاصل می‌شود یعنی کسانی که امروز می‌گویند جهنم نیست و بهشت نیست ـ معاذ الله ـ فردا که رفتند می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما نمی‌توانند ایمان بیاورند بین خود و بین آن علم گِره ببندند به نام ایمان وگرنه راحت می‌شوند. آنجا چون ظرف ایمان نیست اگر ظرف ایمان بود ایمان می‌شد واجب، اگر چیزی در آنجا واجب و مستحب و حرام و مکروه باشد دین و شریعت لازم است، وحی و رسالت لازم است می‌شود دنیا دیگر آخرت نیست.
تمام محرومیت کافر، این است که فردا که حقیقت روشن می‌شود اسرار را می‌فهمد، ولی نمی‌تواند ایمان بیاورد مثل یک آدم تشنه‌ای که بیراهه رفته است همه اعضا و جوارحش را خرد کرده، شکسته دامنه کوه بعد فهمید یک جای دیگر چشمه است این بیراهه آمده. می‌فهمد که چشمه کجا می‌جوشد، ولی نمی‌تواند برود، لذا کافر در آخرت مسئلت می‌کند که مرا به دنیا برگردانید تا عمل صالح فراهم بکنم، آنجا جای ایمان نیست یعنی این گِره را باید در دنیا ببندد.
کافر از آن جهت که کافر هست حالا یا بر اساس تعصّب یا بر اساس علل دیگر بر اساس تقصیر در تحصیل مقدّمات بیراهه رفته است، الآن بین جان او و بین واقعیتها گِره نخورد او مسئله غیب و علم غیب و امثال ذلک را استهزا می‌کند، لذا قرآن بعد از آن جمله فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ .

پرسش:...
پاسخ: نه، آنها که به مراحل قبلی رسیدند ایمان هم آوردند؛ اما فرعون اصلاً علم داشت ولی ایمان نیاوردند.

آگاهی خداوند بر اعمال و نیّات منافقان
مطلب بعدی در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» در همین سوره‌ای که در پیش داریم به خواست خدا، آیهٴ 118 این سوره است. می‌فرماید: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ این بخش از سورهٴ «آل‌عمران» تقریباً مناسب با بحثی است که قبلاً گذشت. صدر آیه 118 این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ این گزارش از باطن می‌دهد از ظاهر گزارش می‌دهد، می‌فرماید: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ﴾ ظاهر را دیگران هم می‌فهمند. از باطن گزارش می‌دهد که دیگران نمی‌دانند، فرمود: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾؛ آن کینه‌ای که اینها در دل دارند بیش از آن مقداری است که در زبان آوردند. این نشانهٴ آن است که آنچه را که انسان انجام می‌دهد یا اخفا می‌کند، ذات اقدس الهی می‌داند ﴿وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ .

ظهور اعمال و نیّات انسان در قیامت
بنابراین این کریمهٴ ﴿قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ این هم با گذشته ارتباط دارد، هم می‌تواند رابطی باشد با آیه‌ای که در پیش داریم که جزء غرر آیات مربوط به قیامت است و آن این آیه است که طلیعه‌اش به خواست خدا امروز بحث می‌شود و بحث مبسوطش برای روزهای بعد ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ .
خب، این معنا که گفته شد آنچه شما مخفی بکنید خدا می‌داند، آنچه اظهار بکنید خدا می‌داند و ذات اقدس الهی بر همه چیز قدیر است، این علم خدا چه موقع ظهور می‌کند؟ فقط خدا می‌داند یا برابر علم عمل می‌کند؟ یقیناً برابر علم عمل می‌کند، چون فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ ظرف عمل کردن به آن علم چه موقع است، فرمود: ﴿یَوْمَ﴾ روزی که ﴿تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾؛ روزی فرامی‌رسد که هر کسی هر چه کرده است، هر کار خیری کرده است آن را مُحضر می‌یابد یعنی متن عمل را حاضر شده می‌یابد، خودِ کار خیر را حاضر شده می‌یابد؛ خیر را، آن عنوان را که امروز به عنوان یک امر اعتباری است فردا به صورت یک حقیقت ظهور می‌کند ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾؛ هر کار بدی هم که انجام داد آن را هم مُحضر می‌بیند؛ منتها علاقه‌مند است که بین او و بین آن کار سوء، یک فاصله طولانی باشد، یک زمان زیادی فاصله باشد، بعد می‌فرماید: ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾. این ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ که یک تهدید تندی است با ﴿وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ که وعده به رحمت و رأفت است کنار هم که جمع شدند مسئله را تعدیل می‌کنند.

تجسم خیر و شرّ اعمال در قیامت
اما ظاهر کریمه این است که هر کسی، هر کار خیری که انجام داد همان را می‌بیند، خیر را می‌بیند عنوانی که به عمل داده شد آن عنوان را می‌بیند، خیر را می‌بیند نه مصادیقش را، نه مسجدسازی را ببیند خیر را می‌بیند، نه احداث قنات را ببیند، بلکه خیر را می‌بیند. خیر در هرجا ظهور کرده است آن خیر را مشاهده می‌کند، حالا شواهد فراوانی در باب تجسّم اعمال هست. این قضای حاجت مؤمن به صورت یک فرشته درمی‌آید یا به صورت یک صفا ظهور می‌کند، آن کار خیر را می‌بیند، نه آن موادّ خام را. مسئله تجسّم اعمال این نیست که آن موادّ خام عمل را انسان ببیند. عنوانی که براساس آن کار داده شد، آن عنوان را مجسّم مشاهده می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: شرّ هم همچنین. خیر و شر می‌بیند. خیر و شر مفهوم‌اند، نه ماهیت یکی و فرد ذاتی در خارج ندارند، گرچه مصداق دارند دوتا. ما چیزی نداریم به عنوان خیر، چیزی نداریم به عنوان شر؛ اما این عناوینی که از قلب نشئت گرفته و هدف فاعل و راه فاعل مشخص است، همان معنا در قیامت به صورتی ظهور می‌کند «من خیرٍ» نه یعنی پل‌سازی را می‌بیند، نه مسجدسازی را می‌بیند، احسان را می‌بیند، قضای حاجت مؤمن را می‌بیند.
پرسش:...
پاسخ: نه، این عنوان که بر خارج تطبیق شد خارج، فرد او نیست مصداق اوست او، آن عمل خارج را نمی‌بیند [بلکه] این احسان را می‌بیند، خیر و شر را انسان می‌بیند ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ آ‌ن خیر را می‌بیند، نه عمل را، اگر به کسی سیلی زد این سیلی را نمی‌بیند، ظلم را می‌بیند ‌«الظُلمُ ظلماتٌ یومَ القیامةِ» دستی بر بالای سرِ یتیم گذاشت این دست کشیدن بالای سر یتیم را نمی‌بیند، احسان را می‌بیند، احسان به صورتی درمی‌آید، عبادت را می‌بیند.
پرسش:...
پاسخ: خودش خیر است، خیر حقیقتی است که در قیامت ظهور می‌کند و در خارج، مصداق خیر به صورت قضای حاجت مؤمن درآمد یا به صورت اطعام یتیم درآمد و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: حالا آن را می‌بیند و هم او به صورت جزا درمی‌آید و مافوق او هم ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ و چیزهایی هم اضافه خواهد داد.

بیان روایات از چگونگی تجسّم اعمال در قیامت
خلاصه در آن روایتی که قبلاً از محاسن برقی خوانده شد این است که مؤمن وقتی وارد قبر می‌شود شش صورت نورانی در اطراف قبر او حضور پیدا می‌کنند: بالای سر او، پهلوی راست، پهلوی چپ، پایین پا و بالا و کنار و می‌گویند اگر حادثه‌ای پیش آمد از هر طرف بخواهد آسیبی برسد ما حمایت می‌کنیم صورتها خیلی نورانی و روشن و یکی از همه اینها نورانی‌تر و روشن‌تر است و تقریباً فرمانده سایر صُوَر است.
در آن حدیث شریفی که قبلاً خوانده شد مشخص کرد آن صورت نورانی که طرف راست است چیست؟ آن صورت نورانی که طرف چپ است چیست؟ یکی نماز است، یکی زکات است، یکی روزه است، یکی حج و امثال ذلک است و آن‌که از همه اینها روشن‌تر است و فرمانروای همه اینهاست و از همه اینها ‌«احسن بهائاً‌» است، ‌«الولایه‌‌» است که ولایت عترت طاهره(علیهم السلام) از همه اینها بالاتر است و به اینها می‌فرماید اگر کار از شما ساخته نشد، من حمایت می‌کنم که باز ممکن است آن حدیث هم باز خوانده شود.
خودِ عمل در قیامت طوری ظهور می‌کند که انسان مشخصاً می‌بیند ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ خیر را می‌بیند، در حقیقت خودش را با خاطرات خودش را با اهداف و نیّات خود را کاملاً مشاهده می‌کند، موادّ خام به هر صورتی باشد آن مهم نیست آن موادّ خام را نمی‌بیند [بلکه] خیر را می‌بیند یا شر را می‌نگرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چه در برزخ، چه در قیامت در حقیقت آن روح عمل ظهور می‌کند، نه مادّه خام عمل، روح عمل ظهور می‌کند یعنی اگر گفتند احسان، قضای حاجت، ادخال سرور و امثال ذلک این عناوین ظهور می‌کنند نه موادّ خام.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر اراده خیر کرد و موفق نشد بخش ضعیفی از ثمر را می‌بیند، اگر اراده کرد و موفق شد بخش قوی را مشاهده می‌کند. غرض آن است که خیر و شرّ را می‌بینند، نه آن موادّ خام را، اگر کسی کشاورزی کرد برای تأمین رفاه جامعه آن احسان را می‌بیند نه درختکاری را.
پرسش:...
پاسخ: آن گاهی ریائاً هست، گاهی لله هست، گاهی برای تأمین سود شخصی هست، آن متن خارجی است موادّ خام است که مشترک است عمده آن عنوانی است که صاحب عمل بر اساس آن عنوان کار خارجی را انجام می‌دهد، آن اگر احسان است و اگر خیر است آن را مشاهده می‌کند یا اگر شرّ است می‌بیند.

ظهور حقیقت اعمال در قیامت
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ وجود خارجیِ این خیر و شرّ در آنجا به یک صورت دیگر ظهور می‌کند؛ هر کسی هر کاری که انجام می‌دهد برابر نیّتی است خدای سبحان می‌داند این کار را او با چه قصد انجام داد، چون بدنهٴ کار را همه انجام می‌دهند، مثل کسی که پا شد حالا یا توهیناً یا تعظیماً این پا شدن در برابر کسی که وارد شد یک عمل مشترکی است یکی حرام است، دیگری مستحب آنکه توهیناً است حرام است، آنکه اکراماً است مستحب. در حقیقت آن توهین و آن اکرام را شخص می‌بیند نه پا شدن را، پا شدن مشترک است، بدنهٴ عمل مشترک بین خیر و شر است.
پرسش:...
پاسخ: وجودی است، اینها در حقیقت در آن عالم به این صورت ظهور می‌کنند یعنی حقیقت خیر این دستوراتی که دین به ما داد واقعیتهایی دارد، آن واقعیتها در دنیا که نشئه اعتبار است با زبان اعتبار بیان شده وگرنه همین عناوین اعتباری یک ریشه واقعی در فطرتمان دارد آن ظهور می‌کند و چون خود آیه، صدر آیه خیر و سوء را در بردارد این لفّ و نشر هم، لفّ و نشر هست؛ منتها مرتب نیست. در صدر آیه سخن از خیر است ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ بعد ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آمده است، در ذیل آیه مسئله تحذیر را که به سوء برمی‌گردد مقدّم ذکر فرمود: ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ را که برای خیر است این را مؤخر ذکر کرد که لفّ و نشرش مرتب نیست و اینکه بین تهدید و وعده جمع کرده است، برای اینکه مضمون آیه درباره خیر و سوء است.

چگونگی ظهور تسویف دنیایی در قیامت
اینکه فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ ؛ دوست دارد که بین این شخص و بین این عمل سوء و سیّء زمان زیادی فاصله باشد که به هم نرسند، این نه برای آن است که واقعاً آنجا ظرف آرزوست، بلکه این کسی که گرفتار تسویف بود و کار را به عقب می‌انداخت همین معنا در قیامت برای او ظهور می‌کند. در دنیا که زنده بود می‌گفت ‌«‌سوف استغفر»، ‌«‌سأستغفر» «سوف أتوب»، «سأتوب» این همان است که در بعضی از روایاتمان دارد که تسویف انسان را گرفتار می‌کند ‌«تسویف‌» یعنی سوف‌ گفتن، «سین» به کار بردن، به آینده حواله دادن «سوف اتوب» «سوف أستغفر»، «سوف أعْمَلُ صالحا» این سوف، سوف گفتن را می‌گویند ‌«تسویف‌‌» یعنی به تأخیر انداختن، این است که انسان را گرفتار می‌کند. همین معنا در قیامت ظهور می‌کند که می‌گوید ای کاش این از من جدا بود، فاصلهٴ زمانیِ بین من و او زیاد بود با اینکه می‌داند در چنگال اوست و می‌داند جا برای فاصلهٴ زمانی نیست، چون بساط زمان برچیده شد، سال و ماهی نیست دیگر سخن از زمین و آسمان نیست تا زمانی باشد و زمان طولانی بین او و عمل سیّئه ظهور داشته باشد که، همین تسویف دنیایی او در آنجا ظهور می‌کند که ﴿تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا﴾ یعنی بین این نفس و بین آن عمل سوء ﴿أَمَداً بَعِیداً﴾ منتها هیچ فایده‌ای ندارد که چون علی الیوم یعنی آن روز نه تنها می‌یابد، بلکه در چنگال عمل هست ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ در گرو آن کار است، وقتی در گرو آن کار باشد دیگر جا برای این اُمنیه نیست.
حالا روز چهارشنبه است و پایان هفته است. برای این عزیزانی که در راهِ دین در اتحاد جماهیر شوروی به آن فداکاریشان رسیدند و مظلومانه کُشته شدند برای همه‌شان طلب مغفرت بکنیم، فاتحه‌ای هم قرائت بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن