- 70
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 30 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 30 سوره آلعمران _ بخش دوم"
اصالت نفس و ابزاری بودن بدن
تأثیر نیّت در خلود
ملکات انسان، متأثر از افعالش
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾
تحلیل ادبی آیهٴ شریفه
این ﴿یَوْمَ﴾ که ظرف است ﴿یَوْمَ﴾ متعلق به آن آیهٴ اسبق است، چه اینکه بعضیها احتمال دادند یعنی ﴿وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴾ این صیرورت در روزی است که ﴿تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾؛ منتها این فاصلهاش زیاد است. یا ظرف است برای ﴿یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ یا ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ و مانند آن که در آیهٴ قبل است و از این قبیل آیات در قرآن فراوان است که متعلق یکی از جملههای آیهٴ قبل در آیهٴ بعد ذکر میشود، این دو احتمال. یا منصوب باست به «اُذکری» که مقدّر است یعنی «اذکر یوم تجد» به یاد آن روز باش که این هم شواهدی دارد ولو گاهی با «إذ» ذکر میشود گاهی بدون کلمهٴ «إذ» این ﴿یَوْمَ﴾ کار همان «إذ» را میکند که آن «إذ» «إذ» ظرفیه است ﴿إِذِ انتَبَذَتْ﴾ و امثال ذلک یعنی «و اذکر».
احتمال چهارم این است که این ﴿یَوْمَ﴾ متعلق به محذوف یا گذشته نباشد متعلق به آینده باشد و آن ﴿ تَوَدُّ﴾ است که ظرف ﴿تَوَدُّ﴾ است و این احتمال چهارم تام نیست، برای اینکه آن روز، روزی نیست که همه بخواهند بین آنها و بین عملشان فاصله باشد این فقط دربارهٴ گروه تبهکار است نه مطلقا، بنابراین یا ظرف است برای ﴿ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴾ یعنی إعمال قدرتش در آن روز است یا متعلق است به محذوف یعنی «اذکر یوم تجد».
اصالت نفس و ابزاری بودن بدن
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آن هم مفعولش محذوف است یعنی «یوم تجد کل نفس ما عملت من سوء» آن را هم «محضرا» «تجد محضراً» چون ﴿تَجِدُ﴾ است نه «تعلم» انسان، گمشدهاش را مییابد یعنی چیزی که فعلاً از دست او رفت او را مییابد «تجد ضالّته» در حقیقت و از اینکه فرمود: ﴿تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ﴾ معلوم میشود آن که کار انجام میدهد، نفس است و بدن ابزار است. نظیر اینکه فرمود: ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ هر کسی و هر مردی و هر شخصی در گرو کار خودش است؛ اما مشخص فرمود که ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ یعنی ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ در حقیقت کس را به نفس نسبت دادهاند. بدن، ابزار کار است انسان هم در دنیا دارای نفس و بدن است هم در برزخ دارای نفس و بدن است هم در قیامت ولی در هر سه نشئه اصالت از آن نفس است، بدن چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت ابزار کار است، لذا عمل را به نفس اسناد داد فرمود: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ﴾ این عمل یک پدیدهٴ زمانی است که رخت برمیبندد ولی عصارهٴ عمل در جان میماند، آن نیت و آن اراده که این عمل از او نشئت میگیرد این در جان، ثبت است این هرگز از بین نمیرود، لذا کسی که اعمال محدود دارد یا پاداش نامحدود میبیند یا احیاناً کیفر نامحدود، آنهایی که در عذاب مخلّدند نه به خاطر اعمال ظاهرهٴ زودگذرند تا اشکال بشود به اینکه اعمال زودگذر دنیا چطور کیفر ابد آخرت را به همراه دارد، بلکه همان طوری که خود انسان بدنی دارد و روحی و اصالت از آنِ روح است و ثبات از آنِ روح است، عمل هم این چنین است بدنهای دارد که آن حرکتهای خارجی است و روحی دارد که از او به عنوان نیت و امثال ذلک یاد میشود. آن روح عمل با روح عامل در ارتباط است، چون آن روح، وصف روح عامل است و هر دو ثابتاند این در جان عامل رسوخ میکند و به صورت ملکه میشود، وقتی ملکه شد زوالپذیر نیست وقتی زوالپذیر نبود دائماً آن روح را و آن شخص را میرنجاند، لذا مسئلهٴ خلود از همین جا تأمین میشود.
تأثیر نیّت در خلود
آن حدیث شریفی هم که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل در بحث نیت نقل کرد که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند چطور شخصی با انجام گناههای محدود به عذاب نامحدود محکوم میشود، فرمود: در نیتش این بود که اگر تا ابد بماند هم گناه بکند. این نه به آن معناست که چون در ارادهاش این است که اگر در ابد بماند گناه بکند برای کار نکرده آن هم صرف نیت، او را معذب بکنند به عذاب ابد، با اینکه روایت فراوانی دارد که اگر کسی قصد گناه کرد و گناه نکرد معاقب نیست. خب، چطور اصل عقاب سلب میشود براساس آن نیتی که عمل نشد ولی عقاب ابد و کیفر دائم ثابت بماند. منظور آن است که این فسادطلبی برای این شخص ملکه شد، چون این انحراف و این کفر و نفاق در جان او ملکه شد طوری است که اگر به طور ابد در دنیا میماند معصیت میکرد، نشانهاش هم این است که الآن که فشار مردن را و فشار قبر را و فشار قیامت را طی کرد و همهٴ این فشارها را تحمل کرد، وارد جهنّم شد الآن هم اگر از جهنّم بیرون برود باز دست از گناه برنمیدارد: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ این گروه البته مخلّد در نار هستند، دیگران که به این حد نرسیدهاند امید عفوشان هست یعنی کسانی که از باب ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ و مانند آن نشدند، اینها امید آنکه بعد از احقابی از عذاب نجات پیدا کنند هست؛ اما معاندین، مخلّد در نارند و سرّش همان است که جان عمل اینها ملکهٴ جان اینها شد و روح اینها به صورت یک روح طغیان و عصیان در آمده است و دائماً هم هست و عذاب میبیند.
فاصلهٴ زمانی در معنای «أمد»
مطلب بعدی آن است که آیا این کلمهٴ أمد به معنای فاصلهٴ زمانی است که عدهٴ زیادی از مفسرین گفتند یا فاصلهٴ مکانی است که بعضیها گفتند. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) نظرشان بر این است که منظور از این امد فاصلهٴ مکانی است نه فاصلهٴ زمانی و این را نظیر آیهٴ سورهٴ «زخرف» معنا میکنند. در آیهٴ سورهٴ «زخرف» این بود که ﴿وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ تا اینکه وقتی قیامت فرا میرسد ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَنَا﴾ آنگاه میگوید: ﴿یَالَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ﴾ ؛ به این همسایهٴ دیوار به دیوار خود که عمری را با او به سر برد، میگوید ای کاش بین من و تو فاصلهٴ مشرق و مغرب بود. ایشان توجه دارند که «أمد» معمولاً به معنای فاصلهٴ زمانی است نه فاصلهٴ مکانی ولی براساس شواهد عقلی میگوید منظور از این «أمد» فاصلهٴ مکانی است نه فاصلهٴ زمانی چرا؛ چون اگر کسی به خطر آگاهی پیدا بکند این تمنّی فاصلهٴ زمانی ندارد، نمیگوید بعد از چند روز بین من و تو یکسال فاصله باشد مثلاً، بلکه تمنّی فاصلهٴ مکانی دارد، چون اگر فاصله، مکانی باشد این از شرّ آن خطر میرهد ولی اگر فاصله، زمانی باشد بالأخره «کل ماهو آتٍ قریب» این فاصلهٴ زمانی برچیده میشود میآید و هر آیندهای هم نزدیک است.
بنابراین او تمنّی بعید ندارد به قرینهٴ عقلی منظور از این «أمد» فاصلهٴ مکانی است نه زمانی؛ اما خب در قرآن کریم مثل موارد دیگر هر جا کلمهٴ أمد به کار رفت فاصلهٴ زمانی است، نظیر آنچه در سورهٴ «حدید» آمده ﴿فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ﴾ «امد» فاصلهٴ زمانی است یا اینکه در سورهٴ «جن» سخن از فاصلهٴ زمانی بودن معاد است که ﴿إِنْ أَدْرِی﴾ فرمود من نمیدانم که آیا قیامت نزدیک است ﴿أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً﴾ «أمد» یعنی أجل معین؛ من نمیدانم که نزدیک است یا فاصلهٴ معینی دارد بعد. هم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ که ظاهرش آن است که جریان قیامت را به حضرت آموخت.
خب پس مسئلهٴ «أمد» آنچه در قرآن کریم آمده است موارد دیگری هم هست فاصلهٴ زمانی است ما بیاییم این فاصلهٴ زمانی را بر فاصلهٴ مکانی حمل کنیم قرینه میخواهد، آن قرینهٴ عقلی که ایشان اقامه فرمودند ظاهراً ناتمام است، برای اینکه اگر کسی احساس خطر کرد میگوید این خطر از من مدتی فاصله بگیرد تا من در این مدت خودم را اصلاح کنم، به امید اصلاح به امید ترمیم تمنّی فصل زمانی را دارد، چه اینکه فصل مکانی را هم آرزو میکند آن فصل مکانی را در سورهٴ «زخرف» بیان فرمود و این فصل زمانی را در سورهٴ «آلعمران» که محلّ بحث است. به هر حال ﴿تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ یک فاصلهٴ طولانی باشد، همان طوری که در دنیا که بود ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ بود، اینها فکر میکردند که دور است ولی ما میدیدیم که نزدیک است، در آخرت هم همین معنا ظهور میکند؛ میگوید ای کاش بین من و این عمل من فاصلهٴ طولانی بود که من در این مدت فرصت میداشتم که او را جبران بکنم.
منتشر شدن طومار اعمال دنیا در آخرت
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم همان طوری که برای انسان کتابتی هست اعمالش را مینویسند، نشر و طیای هم هست. میفرماید امروز بساط آسمانها پهن است زمین گسترده است ﴿إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ﴾ این زمین پهن است و آسمانها هم که ﴿إِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ در قیامت بساط آسمان و زمین برچیده میشود، آنها که امروز منشورند مطوی میشوند ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ طَیّ میشود ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ «سجل» یعنی طومار، اگر طومار ده متری داشته باشیم در آن مثلاً هزار سطر باشد تمام این حروف و کلمات که روی طومار است، وقتی این طومار برچیده شد این کلمات در درون طومار منطوی هستند. فرمود امروز این طومار آسمان پهن است ما وقتی که قیامت فرا میرسد این طومار را جمع میکنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ﴾ چطور جمع میکنیم ﴿ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ «سجل» یعنی طومار ﴿لِلْکُتُبِ﴾ همان طوری که طومار ده متری، همهٴ حروف و کلمات را در خود جمع میکند ما هم آنچه در آسمانها هست او را این چنین جمع میکنیم ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ آنچه امروز گسترده و پهن است به نام آسمان و زمین، فردا جمع میشود. فردا طیّ و قبص دارند و آنچه امروز بسته است و مطوی است فردا باز میشود و آن کتاب اعمال انسان است که فرمود: ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ در سورهٴ «تکویر» بعد از اینکه فرمود: ﴿ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾ میفرماید: ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ که «یوم النشور» همین خواهد بود یعنی صحیفهها امروز به صورت طومار طَی شده و مطوی است، فردا به صورت صحیفهٴ منشور است. در سورهٴ «إسراء» هم بود که ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ معلوم میشود امروز منشور نیست، این صحیفهها امروز منشور نیست فردا منشور است و برای اثبات این مسئله که هر کسی کتابی دارد و احیاناً یک کتاب نیست چند کتاب است و این کتابها در طول هم هستند نه در عرض هم، همان آیاتی است که میفرماید: ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ﴾ که سورهٴ «مطففین» است ﴿ کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجّینٍ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ معلوم میشود کتاب در کتاب است. همان طوری که قرآن، کتابی است در کتاب و این کتابها در طول هم هستند ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ خود قرآن که کتاب است در کتاب دیگری است که به نام کتاب مکنون است، کتاب فجار هم در کتاب دیگر است، کتاب ابرار هم در کتاب دیگر است ﴿إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجّینٍ﴾ خب سجین چیست ﴿وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ حالا راقم آن کتاب چیست و کیفیت احاطهٴ آن سجین نسبت به کتاب فجار چیست این دو مسئلهای است جدا ولی کتاب فجار در سجین است و سجین خودش کتابی است رقم زده. خب، این کتاب که جدای از جان نبود برابر ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ پس خود این شخصی که فاجر است، او هم اکنون محاط به سجین است. یک وقت این کتاب باز میشود ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ ؛ دفعتاً اوضاع عوض میشود این مبهوت خواهد شود که من کجا هستم، برای خیلیها وضع مرگ روشن نیست که اینها مُردند، چه شد اوضاع اینها خیال میکنند مثلاً زلزلهای پیش آمد یا حادثهای پیش آمد، دفعتاً میبینند اوضاع عوض شد دارند مشتعل میشوند، میسوزند. بعدها میفهمند که مُردند این فقط یک قشر رقیقی است که فاصله است ﴿إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجّینٍ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ﴾ همین این ویل است، همین این ویل است یا این ویل یک ترجیعبندی است که ظرف است برای فعل دیگر. آنگاه بعد از چند آیه میفرماید: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آن کارهایی که کردند یک رِیْن شده در قلب اینها یعنی این چنین نیست که انسان، در فضای آلوده زندگی بکند و بدنش آلوده نشود، این طور نیست. اگر کسی در میدان خاک بازی کرد بالأخره چهرهٴ او خاکی خواهد شد. این خاک روی چهرهاش مینشیند.
تأثیر منفی گناه بر جان آدمی
اگر کسی با گناه بازی کرد این گناه رِینی است که روی قلب او مینشیند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این گناه که کسب کردند، این رِین قلب است. رِین قلب نظیر رین آینه که نیست که با دستمال پاک بشود که، چیزی جلوی جان را نمیگیرد مگر یک امر معنوی باشد، چیزی چرک روح نیست مگر امر معنوی و امر معنوی هم که ثابت است. این چنین نیست، نظیر دود و بخار و دخان که جلوی جان را بگیرد، جان آدم که جا ندارد این جان آدمی که میگوید «رب السموات و الارض» خداست پس سماوات و ارض را درک میکند، بزرگتر از همهٴ سماوات و ارض است، چون به مؤمن در بهشت خانهای میدهند که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ نه یعنی مجموع بهشتیها خانهشان این اندازه است، بلکه کل واحد واحد خانهشان این است به هر بهشتی خانهای میدهند که همهٴ اهل دنیا در آن جا میگیرند ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ یا ﴿عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ این برای یک فرد بهشتی است نه برای مجموع بهشتیها، خب مجموع اهل دنیا هم به آن خانه دادند ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ پس مجموعهٴ سماوات و ارض به اندازهٴ مساحت خانهٴ یک بهشتی است که او در آن خانه بیارمد. روحش وسیعتر از اینهاست خب، این روح برای مؤمن است. اگر کسی این روح را چرکین کرد چه چیزی غبار جان میشود، جز آن «ما یکسبون»، «ما یکسبون» در حقیقت روح عمل است و این بدنهٴ عمل باعث پیدایش آن ملکات است و اگر آن ملکه پیدا نشد به مقدار خود عمل، انسان معذب میشود و اگر آن ملکه پیدا شد به مقدار آن ملکه معذب میشود یعنی مخلّد است و چون قلب و روح امری است مجرد، چرکی که این روح است و غبار روح یک امر مادی نخواهد بود ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾
احاطهٴ ابرار و مقرّبین
پرسش ...
پاسخ: در دنیا مادامی که انسان زندگی میکند چون نشئهٴ نقل و انتقال است کاملاً قابل برگشت است؛ اما اگر این ملکه را به همراه خود بُرد در قیامت آنجا دیگر «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» آنگاه در همین سورهٴ «مطففین» میرسند به آیهٴ هجده به بعد که ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ پس عدهای که جزء ابرارند، کتاب اینها در کتاب دیگر است، کتاب ابرار در یک علیین است که علیین به نام کتابی است. آن کتاب را مقربین مشاهده میکنند. مقربین چون فوق اصحاب یمین هستند و فوق ابرارند آنها احاطه دارند، لذا آنها میفهمند که ابرار چه میکنند. کتاب ابرار، در علیین است [و] علیین یک کتاب دیگری است که آن کتاب دیگر را مقربین مشاهده میکنند. پس هر چه از قلب ابرار بگذرد مقربین میبینند و اگر گفته شد عترت طاهره(علیهم السلام) از همهٴ اعمال ما باخبرند، اینها ریشههای عمیق قرآنی دارند که اینها یقیناً جزء مقربین هستند و یقیناً از کتاب ابرار باخبرند.
اگر کتاب و کتابت یک امر تثبیت خارجی است نه وجود لفظی یا وجود کتبی، قرائت او هم به منزلهٴ شهادت اوست ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ یعنی «إشهد»، نه اینکه ما از یک طرف بگوییم سراسر جهان کتاب خداست، بعد وقتی گفتیم ﴿إقْرَأ﴾ یعنی بخوان، بخوان را وجود لفظی اراده کنیم، آنگاه مقرو را وجود عینی، این طور نیست چون «قرائة کلّ کتاب بحسبه» کتاب اگر کتاب لفظی بود قرائتش تلفظ است. کتاب، اگر عینی بود قرائتش شهود است. اینجا فرمود: ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ گرچه این دلیل نخواهد بود برای اینکه هر جا گفتند کتاب را بخوان یعنی شاهد باش و گواه باش و عالم باش؛ اما میتواند زمینه را فراهم کند به آنجایی که گفته میشود ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ یعنی «إشهد»، «إعلم» و اگر خواندن هست خواندنی است مطابق و مناسب با آن کتاب، نه خواندن لفظی در برابر کتابت عینی. خب در بخش دیگر قرآن فرمود
معنای سائق و شاهد
انسان را که میآورند، تنها نمیآید ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ این ﴿َجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ اینها چه کسانی هستند و از کجا میآیند این سائق کیست و این شهید کیست، اینها جدای از جان آدماند بعد انسان را تعقیب میکنند یا با انسان هستند. ظاهر آیه این است که ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ یعنی با هر انسانی کسی هست که سائق است، همین است که اگر این تبهکار باشد ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ و اگر پرهیزکار باشد، اینها سائقاند بدرقه میکنند. آن راننده را و آن متصدی دام را که میراند خلاصه، اگر بخواهد از پشت براند میگویند «سائق» خب، این کلمهٴ سوق دربارهٴ بهشتیها هم هست ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ اینها دسته دسته به طرف بهشت سوق داده میشوند؛ اما نه آن طوری که ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ یک رمهدار این حیوانات را از پشت هِی میکند، این میشود سوق؛ اما فرشتهها هم برای استقبال بهشتیان میآیند هم عدهای اینها را بدرقه میکنند. اینها که پشتسر بدرقه میکنند دربارهٴ بهشتیان ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ خواهد بود اینها میشوند سائق، پس سائق یا نظیر آن رمهداری است که حیوانات خود را هِی میکند این برای کسی است که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا نظیر گروه بدرقهاند که به عنوان تجلیل میآیند این ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ﴾ هر کسی یک راهنما دارد و یک شاهد، اینها با آدماند ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ با آدماند. بخواهد نرود، سائق میبرد بخواهد کتمان کند، شاهد گواهی میدهد و این شاهد را خودش ساخت بیگانه نیست، چون روز قیامت روز حجت بالغهٴ حق است، روزی نیست که قابل انکار باشد. اگر شاهدی از غیر و از غیب برسد بخواهد علیه کسی شهادت بدهد آن روز ممکن است بنده نسبت به مولا احتجاج کند، بگوید این شخص را تو یادش دادی آوردی، چون روز قیامت روز احتجاج است، لذا قرآن میفرماید ما در دنیا برای مردم انبیاء فرستادیم تا در قیامت احتجاج نکنند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ یا در ذیل سورهٴ «طه» هم فرمود ما انبیا فرستادیم تا اینها نگویند و شما نگویید ﴿لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾ این میشود «یوم الاحتجاج»، چون «یوم الاحتجاج» است باید طوری باشد که ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ باشد و ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ باشد به هیچ وجه انکارپذیر نباشد. شاهدی باید بیاید که انسان در شهادت او نتواند هیچ خدشه وارد کند، نه در آگاهی او، نه در امانت او، نه در حضور او به هیچ وجه نشود در او نفوذ کرد، مثل اینکه اعضا و جوارح آدم شهادت میدهند چطور است ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ ارجل شهادت میدهد ایدی شهادت میدهد انسان نمیتواند اینها را تخطئه کند، چون این دستها با آن خطوط ظریف بنان ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ همه میآیند، انسان که نمیتواند خودش را انکار کند و دست خودش را هم که میشناسد حرف او را هم میفهمد چنین شاهدی بالأخره در صحنهٴ قیامت هست، حالا این شاهدی که به همراه آدم میآید اگر نخواهد برود که سائق او را میبرد، بخواهد چیزی را کتمان کند که شاهد شهادت میدهد، لذا در بخش دیگر قرآن فرمود در آن روز ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ ، کتمان نمیکند هر چه دارند میگویند، این هر چه دارند میگویند برای اینکه شاهدی از درون و بیرون دارد شهادت میدهد اینها را چه کسی ساخت این شاهدها را، اینها در اینکه انسان با قافلهای حرکت میکند حرفی نیست حالا بیرون از محدودهٴ انسان چند کتاب است و چند سائق است و چند شاهد است حرفی است علی حده [جداگانه] هر دلیلی که خارج از محدودهٴ جان انسان چیزهایی را اثبات بکند این با آن مخالف نیست؛ اما انسان مجموعهای است که سائق در درون خود اوست شاهد هم در درون خود اوست این رقیب عتید هم با اوست این قعیدها هم با او هستند اینها با او هستد، چه اینکه شیاطین هم با او هست خب از این طرف فرمود: ﴿وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ یک گوشهٴ جان را شیطان گرفته، اینکه میبینید تا آدم غفلت کرده آنها میدانداری میکنند تا انسان متذکر شد به یاد حق افتاد اینها یک پا جلو یک پا دنبال برای فرار کردن به دهلیزهای ذهن فرار میکنند انسان احساس میکند که صحنهٴ جان راحت است اینها همان است. اینکه فرمود: ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ این در نهجالبلاغه سائق و شهید مشخص شد که کارشان چیست. اینها یکیشان سوق میدهد یکی هم علیه او شهادت میدهد، اینها را مشخص فرمود. در خطبهٴ 85 نهجالبلاغه این چنین است «فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ، وَ اعْتَبِرُوا بِالآیِ السَّوَاطِعِ، وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ،وَ انْتَفِعُوا بِالذِّکْرِ وَ الْمَوَاعِظِ، فَکَأَنْ قَدْ عَلِقَتْکُمْ مَخَالِبُ الْمَنِیَّةِ،وَ انْقَطَعَتْ مِنْکُمْ عَلاَئِقُ الْأُمْنِیَّةِ، وَ دَهَمَتْکُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ، وَ السِّیَاقَةُ إِلَی ﴿الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ﴾» این ورد المورود همان تهدیدی است که دربارهٴ فرعون شده است ﴿بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ «﴿فَکُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهیدٌ﴾» که این قرآن است آنگاه فرمود: «سَائِقٌ یَسُوقُهَا إِلَی مَحْشَرِهَا؛ وَ شَاهِدٌ یَشْهَدُ عَلَیْهَا بِعَمَلِهَا» این با اوست، مثل اینکه این پرندهای در آشیانه بود و خوابیده بعد پرواز کرده آمده روی این شاخههای درخت نشسته. این به صورت طائر است، خواه و ناخواه این کلمه باید توجیه بشود که ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ معلوم میشود هر کسی پرندهای دارد بالأخره، خودش این پرنده را پرورش داد بال و پر داد حالا این پرنده چیست خدا میداند. این از آشیانهٴ نفس یک دفعه پرواز میکند میآید بیرون ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ .
در کلمات قصار شمارهٴ هفت، مسئلهٴ عمل را که ذکر میفرماید، میفرمایند: « أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجالهم» این «نُصب العین» است یعنی هر عملی که انسان انجام داد در جلوی چشم میبیند، چه اینکه در بخشهای دیگر در همین زمینهٴ سائق و شاهد یا حافظان، بیانی دارد که معلوم میشود آنها از جان آدم دور نیست.
مراقب اصلی انسان
در خطبهٴ 157 میفرماید : «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ» گرچه مرصاد حقیقی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ رصید کل خداست؛ اما هر کسی رصدی دارد، مراقبی دارد «أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ» نه اینکه فقط شما را رصد میکنند، بلکه از خود شما رصد گذاشته برای شما یعنی از درون شما چیزی را درآورده رصد گذاشته برای شما، کار شما را بررسی میکند «أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ» عیون همین گزارشگرهاست «عین» یعنی آگاه باشد و گزارش بدهد «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ»؛ عدهای هم هستند که حافظاند اهل فراموشی نیستند و صادقاند و اهل دورغ نیستند و همهٴ کارهای شما را حفظ میکنند و شمارهٴ نَفَسهای شما را هم میدانند «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ» گاهی براساس دم، انسان میگیرد براساس نفس میگیرد؛ نَفَسی که انسان میکشد براساس آن مسئول است دیگر، گاهی میبینید مسئلهای را اینجا مطرح میکنید کسی با یک نفس عمیق برای ایجاد یأس نفس عمیقی میکشد خلاصه دم هم حسابی دارد «وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ ، لَا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ دَاجٍ، وَ لاَ یُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ» ؛ فرمود این چنین نیست که این همراهان شما اینها که رصدند، عیناند، حافظاند و شمارشگرند در تاریکی شب شما را نبینند، این طور نیست یا حالا در را محکم قفل کردید، بابی است «ذو رتاج» خیلی مُغلّب و مغلق بسته است، این نباشد با شما این طور نیست. خب، این کجاست اینها که اوصافشان این است رصد هستند و شب ما را میبینند در اتاق تنها ما را میبینند، غیر از آن است که در درون جان ما هستند. ملائکه حسابشان جداست؛ اما فرمود: « اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ» خب حالا، کارهای ظاهری را این اعضا و جوارح میبینند و کارهای باطنی را هم آن رصد نفسانی میبیند پس چیزی از این دستگاهها بیرون نیست، چون همهٴ اینها مأموران ذات اقدس الهی هستند.
ملکات انسان متأثر از افعالش
پرسش:...
پاسخ: این همان ظهور ملکات کذب است. در سورهٴ «انعام» است ظاهراً، فرمود مشرکین در قیامت که آمدند سوگند یاد میکنند که ما غیر خدا را عبادت نمیکردیم. آنگاه ذات اقدس الهی به رسول فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ ؛ ببین چطور دارند دروغ میگویند، این مثل همان کسی است که زیر شلاق هم بد میگوید چون عادت کرده یا در عالم رؤیا هم وقتی میخواهد حرف بزند دروغ میگوید. مگر آدم خوابیده خواب راست میبیند این در بحثهای قبل هم گذشت خواب راست مگر نعمتی است که نصیب هر کس شود، نفس خائن همان طوری که در بیداری خیلی از فضایل را پشت سر میگذارد، در عالم رؤیا هم اگر ذات اقدس الهی بخواهد یک خواب خوبی نصیبش بکند این به هم میزند اوضاع را، چهار تا مطلب اضافه میکند دو تا مطلب کم میکند آن از این اثر میافتد.
پرسش:...
پاسخ: بله این فعل، فعل اختیاری نیست، مثل خوابیده. مگر خوابیده فعل مختار دارد کار روز ملکه میشود برای شب، یک وقت است که کسی دروغ گفته این ممکن است خواب راست ببیند؛ اما دروغگو خواب راست نمیبیند. ممکن است کسی یک گوشه خیانت کرده در مالی بعد یک خواب راست هم ببیند؛ اما خائن که خیانت بر او ملکه شد این خواب راست نمیبیند، هر چه هم در عالم رؤیا چهار مطلب صحیح به او بگویند این دو تا را کم میکند دو تا را اضافه میکند اگر هم خواست حرف بزند این چنین نیست که با ادب حرف بزند در عالم خواب هم فحش میدهد، انسان که خوابید زبانش در اختیار ملکات اوست نه در اختیار خودش. اینکه میبینید گاهی انسان که بیدار شد میگوید ای کاش من این مطلب را سؤال میکردم، ای کاش آن مطلب را سؤال نمیکردم مگر دست خود آدم است. اگر میخواهی ای کاش و آن کاش نگوییم باید بیداریها را مواظب باشیم، اگر بیداری ما حساب شده بود وقتی هم خواب دیدیم چیزهای خوب سؤال میکنیم. اگر بیداری حساب شده نبود آن سؤالهای خواب را که این دهان و این زبان نمیکند که، آن دهان برزخی دارد در اختیار آن ملکات است حالا وقتی معلوم میشود که این سائق با ماست، این شهید با ماست ، این حفاظ صدق با ماست، این جوارح با ماست آن رقیب عتید با ماست ، آن قعید با ماست همه با ما هستند و هیچ کتمانپذیر نیست و هیچ راهی برای فرار نداریم ـ برای اینکه همین دست و پای ما، ما را میبرد و علیه ما شهادت میدهد ـ آنگاه معلوم میشود این بیانی که در خطبهٴ 116 حضرت امیر است از چه جایی نشئت میگیرد. فرمود: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ»؛ اگر بدانید آنچه را که من میدانم و برای شما غیب است برای من مشهود، برای شما مطوی است برای من منشور «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ، إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَی الصُّعُدَاتِ» «صُعُد» جمع صعید است «صعید» یعنی طریق ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً﴾ همان «وجه الارض»، فرمود میروید بیابانها «لَخَرَجْتُمْ إِلَی الصُّعُدَاتِ تَبْکُونَ عَلَی أَعْمَالِکُمْ، وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَرَکْتُمْ أَمْوَالَکُمْ لاَ حَارِسَ لَهَا وَ لاَ خَالِفَ عَلَیْهَا، وَ لَهَمَّتْ کُلَّ امْرِیءٍ مِنْکُمْ نَفْسُهُ، لاَ یَلْتَفِتُ إِلَی غَیْرِهَا وَ لَکِنَّکُمْ نَسِیْتُمْ مَا ذُکِّرْتُمْ، وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْکُمْ رَأْیُکُمْ، وَ تَشَتَّتَ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ»، فرمود اگر میفهمیدید که چه چیزهایی در پیش دارید کل این صحنهها را رها میکردید، خانه و زندگی را بدون سرپرست رها میکردید زن و بچه را هم رها میکردید به درد خودتان بودید، چطور اگر دارند بمباران میکنند در آن حال کسی به یاد کسی نیست. فرمود چنین چیزی است، این است که خودشان این همه جزع و ناله میکردند برای این است که میدانستند، اگر جزع و ناله نکند همچنین خطری در پیش است. «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«والحمد الله رب العالمین»
اصالت نفس و ابزاری بودن بدن
تأثیر نیّت در خلود
ملکات انسان، متأثر از افعالش
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾
تحلیل ادبی آیهٴ شریفه
این ﴿یَوْمَ﴾ که ظرف است ﴿یَوْمَ﴾ متعلق به آن آیهٴ اسبق است، چه اینکه بعضیها احتمال دادند یعنی ﴿وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴾ این صیرورت در روزی است که ﴿تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾؛ منتها این فاصلهاش زیاد است. یا ظرف است برای ﴿یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ یا ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ و مانند آن که در آیهٴ قبل است و از این قبیل آیات در قرآن فراوان است که متعلق یکی از جملههای آیهٴ قبل در آیهٴ بعد ذکر میشود، این دو احتمال. یا منصوب باست به «اُذکری» که مقدّر است یعنی «اذکر یوم تجد» به یاد آن روز باش که این هم شواهدی دارد ولو گاهی با «إذ» ذکر میشود گاهی بدون کلمهٴ «إذ» این ﴿یَوْمَ﴾ کار همان «إذ» را میکند که آن «إذ» «إذ» ظرفیه است ﴿إِذِ انتَبَذَتْ﴾ و امثال ذلک یعنی «و اذکر».
احتمال چهارم این است که این ﴿یَوْمَ﴾ متعلق به محذوف یا گذشته نباشد متعلق به آینده باشد و آن ﴿ تَوَدُّ﴾ است که ظرف ﴿تَوَدُّ﴾ است و این احتمال چهارم تام نیست، برای اینکه آن روز، روزی نیست که همه بخواهند بین آنها و بین عملشان فاصله باشد این فقط دربارهٴ گروه تبهکار است نه مطلقا، بنابراین یا ظرف است برای ﴿ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴾ یعنی إعمال قدرتش در آن روز است یا متعلق است به محذوف یعنی «اذکر یوم تجد».
اصالت نفس و ابزاری بودن بدن
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آن هم مفعولش محذوف است یعنی «یوم تجد کل نفس ما عملت من سوء» آن را هم «محضرا» «تجد محضراً» چون ﴿تَجِدُ﴾ است نه «تعلم» انسان، گمشدهاش را مییابد یعنی چیزی که فعلاً از دست او رفت او را مییابد «تجد ضالّته» در حقیقت و از اینکه فرمود: ﴿تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ﴾ معلوم میشود آن که کار انجام میدهد، نفس است و بدن ابزار است. نظیر اینکه فرمود: ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ هر کسی و هر مردی و هر شخصی در گرو کار خودش است؛ اما مشخص فرمود که ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ یعنی ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ در حقیقت کس را به نفس نسبت دادهاند. بدن، ابزار کار است انسان هم در دنیا دارای نفس و بدن است هم در برزخ دارای نفس و بدن است هم در قیامت ولی در هر سه نشئه اصالت از آن نفس است، بدن چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت ابزار کار است، لذا عمل را به نفس اسناد داد فرمود: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ﴾ این عمل یک پدیدهٴ زمانی است که رخت برمیبندد ولی عصارهٴ عمل در جان میماند، آن نیت و آن اراده که این عمل از او نشئت میگیرد این در جان، ثبت است این هرگز از بین نمیرود، لذا کسی که اعمال محدود دارد یا پاداش نامحدود میبیند یا احیاناً کیفر نامحدود، آنهایی که در عذاب مخلّدند نه به خاطر اعمال ظاهرهٴ زودگذرند تا اشکال بشود به اینکه اعمال زودگذر دنیا چطور کیفر ابد آخرت را به همراه دارد، بلکه همان طوری که خود انسان بدنی دارد و روحی و اصالت از آنِ روح است و ثبات از آنِ روح است، عمل هم این چنین است بدنهای دارد که آن حرکتهای خارجی است و روحی دارد که از او به عنوان نیت و امثال ذلک یاد میشود. آن روح عمل با روح عامل در ارتباط است، چون آن روح، وصف روح عامل است و هر دو ثابتاند این در جان عامل رسوخ میکند و به صورت ملکه میشود، وقتی ملکه شد زوالپذیر نیست وقتی زوالپذیر نبود دائماً آن روح را و آن شخص را میرنجاند، لذا مسئلهٴ خلود از همین جا تأمین میشود.
تأثیر نیّت در خلود
آن حدیث شریفی هم که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل در بحث نیت نقل کرد که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند چطور شخصی با انجام گناههای محدود به عذاب نامحدود محکوم میشود، فرمود: در نیتش این بود که اگر تا ابد بماند هم گناه بکند. این نه به آن معناست که چون در ارادهاش این است که اگر در ابد بماند گناه بکند برای کار نکرده آن هم صرف نیت، او را معذب بکنند به عذاب ابد، با اینکه روایت فراوانی دارد که اگر کسی قصد گناه کرد و گناه نکرد معاقب نیست. خب، چطور اصل عقاب سلب میشود براساس آن نیتی که عمل نشد ولی عقاب ابد و کیفر دائم ثابت بماند. منظور آن است که این فسادطلبی برای این شخص ملکه شد، چون این انحراف و این کفر و نفاق در جان او ملکه شد طوری است که اگر به طور ابد در دنیا میماند معصیت میکرد، نشانهاش هم این است که الآن که فشار مردن را و فشار قبر را و فشار قیامت را طی کرد و همهٴ این فشارها را تحمل کرد، وارد جهنّم شد الآن هم اگر از جهنّم بیرون برود باز دست از گناه برنمیدارد: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ این گروه البته مخلّد در نار هستند، دیگران که به این حد نرسیدهاند امید عفوشان هست یعنی کسانی که از باب ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ و مانند آن نشدند، اینها امید آنکه بعد از احقابی از عذاب نجات پیدا کنند هست؛ اما معاندین، مخلّد در نارند و سرّش همان است که جان عمل اینها ملکهٴ جان اینها شد و روح اینها به صورت یک روح طغیان و عصیان در آمده است و دائماً هم هست و عذاب میبیند.
فاصلهٴ زمانی در معنای «أمد»
مطلب بعدی آن است که آیا این کلمهٴ أمد به معنای فاصلهٴ زمانی است که عدهٴ زیادی از مفسرین گفتند یا فاصلهٴ مکانی است که بعضیها گفتند. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) نظرشان بر این است که منظور از این امد فاصلهٴ مکانی است نه فاصلهٴ زمانی و این را نظیر آیهٴ سورهٴ «زخرف» معنا میکنند. در آیهٴ سورهٴ «زخرف» این بود که ﴿وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ تا اینکه وقتی قیامت فرا میرسد ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَنَا﴾ آنگاه میگوید: ﴿یَالَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ﴾ ؛ به این همسایهٴ دیوار به دیوار خود که عمری را با او به سر برد، میگوید ای کاش بین من و تو فاصلهٴ مشرق و مغرب بود. ایشان توجه دارند که «أمد» معمولاً به معنای فاصلهٴ زمانی است نه فاصلهٴ مکانی ولی براساس شواهد عقلی میگوید منظور از این «أمد» فاصلهٴ مکانی است نه فاصلهٴ زمانی چرا؛ چون اگر کسی به خطر آگاهی پیدا بکند این تمنّی فاصلهٴ زمانی ندارد، نمیگوید بعد از چند روز بین من و تو یکسال فاصله باشد مثلاً، بلکه تمنّی فاصلهٴ مکانی دارد، چون اگر فاصله، مکانی باشد این از شرّ آن خطر میرهد ولی اگر فاصله، زمانی باشد بالأخره «کل ماهو آتٍ قریب» این فاصلهٴ زمانی برچیده میشود میآید و هر آیندهای هم نزدیک است.
بنابراین او تمنّی بعید ندارد به قرینهٴ عقلی منظور از این «أمد» فاصلهٴ مکانی است نه زمانی؛ اما خب در قرآن کریم مثل موارد دیگر هر جا کلمهٴ أمد به کار رفت فاصلهٴ زمانی است، نظیر آنچه در سورهٴ «حدید» آمده ﴿فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ﴾ «امد» فاصلهٴ زمانی است یا اینکه در سورهٴ «جن» سخن از فاصلهٴ زمانی بودن معاد است که ﴿إِنْ أَدْرِی﴾ فرمود من نمیدانم که آیا قیامت نزدیک است ﴿أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً﴾ «أمد» یعنی أجل معین؛ من نمیدانم که نزدیک است یا فاصلهٴ معینی دارد بعد. هم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ که ظاهرش آن است که جریان قیامت را به حضرت آموخت.
خب پس مسئلهٴ «أمد» آنچه در قرآن کریم آمده است موارد دیگری هم هست فاصلهٴ زمانی است ما بیاییم این فاصلهٴ زمانی را بر فاصلهٴ مکانی حمل کنیم قرینه میخواهد، آن قرینهٴ عقلی که ایشان اقامه فرمودند ظاهراً ناتمام است، برای اینکه اگر کسی احساس خطر کرد میگوید این خطر از من مدتی فاصله بگیرد تا من در این مدت خودم را اصلاح کنم، به امید اصلاح به امید ترمیم تمنّی فصل زمانی را دارد، چه اینکه فصل مکانی را هم آرزو میکند آن فصل مکانی را در سورهٴ «زخرف» بیان فرمود و این فصل زمانی را در سورهٴ «آلعمران» که محلّ بحث است. به هر حال ﴿تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ یک فاصلهٴ طولانی باشد، همان طوری که در دنیا که بود ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ بود، اینها فکر میکردند که دور است ولی ما میدیدیم که نزدیک است، در آخرت هم همین معنا ظهور میکند؛ میگوید ای کاش بین من و این عمل من فاصلهٴ طولانی بود که من در این مدت فرصت میداشتم که او را جبران بکنم.
منتشر شدن طومار اعمال دنیا در آخرت
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم همان طوری که برای انسان کتابتی هست اعمالش را مینویسند، نشر و طیای هم هست. میفرماید امروز بساط آسمانها پهن است زمین گسترده است ﴿إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ﴾ این زمین پهن است و آسمانها هم که ﴿إِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ در قیامت بساط آسمان و زمین برچیده میشود، آنها که امروز منشورند مطوی میشوند ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ طَیّ میشود ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ «سجل» یعنی طومار، اگر طومار ده متری داشته باشیم در آن مثلاً هزار سطر باشد تمام این حروف و کلمات که روی طومار است، وقتی این طومار برچیده شد این کلمات در درون طومار منطوی هستند. فرمود امروز این طومار آسمان پهن است ما وقتی که قیامت فرا میرسد این طومار را جمع میکنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ﴾ چطور جمع میکنیم ﴿ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ «سجل» یعنی طومار ﴿لِلْکُتُبِ﴾ همان طوری که طومار ده متری، همهٴ حروف و کلمات را در خود جمع میکند ما هم آنچه در آسمانها هست او را این چنین جمع میکنیم ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ آنچه امروز گسترده و پهن است به نام آسمان و زمین، فردا جمع میشود. فردا طیّ و قبص دارند و آنچه امروز بسته است و مطوی است فردا باز میشود و آن کتاب اعمال انسان است که فرمود: ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ در سورهٴ «تکویر» بعد از اینکه فرمود: ﴿ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾ میفرماید: ﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ که «یوم النشور» همین خواهد بود یعنی صحیفهها امروز به صورت طومار طَی شده و مطوی است، فردا به صورت صحیفهٴ منشور است. در سورهٴ «إسراء» هم بود که ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ معلوم میشود امروز منشور نیست، این صحیفهها امروز منشور نیست فردا منشور است و برای اثبات این مسئله که هر کسی کتابی دارد و احیاناً یک کتاب نیست چند کتاب است و این کتابها در طول هم هستند نه در عرض هم، همان آیاتی است که میفرماید: ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ﴾ که سورهٴ «مطففین» است ﴿ کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجّینٍ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ معلوم میشود کتاب در کتاب است. همان طوری که قرآن، کتابی است در کتاب و این کتابها در طول هم هستند ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ خود قرآن که کتاب است در کتاب دیگری است که به نام کتاب مکنون است، کتاب فجار هم در کتاب دیگر است، کتاب ابرار هم در کتاب دیگر است ﴿إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجّینٍ﴾ خب سجین چیست ﴿وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ حالا راقم آن کتاب چیست و کیفیت احاطهٴ آن سجین نسبت به کتاب فجار چیست این دو مسئلهای است جدا ولی کتاب فجار در سجین است و سجین خودش کتابی است رقم زده. خب، این کتاب که جدای از جان نبود برابر ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ پس خود این شخصی که فاجر است، او هم اکنون محاط به سجین است. یک وقت این کتاب باز میشود ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ ؛ دفعتاً اوضاع عوض میشود این مبهوت خواهد شود که من کجا هستم، برای خیلیها وضع مرگ روشن نیست که اینها مُردند، چه شد اوضاع اینها خیال میکنند مثلاً زلزلهای پیش آمد یا حادثهای پیش آمد، دفعتاً میبینند اوضاع عوض شد دارند مشتعل میشوند، میسوزند. بعدها میفهمند که مُردند این فقط یک قشر رقیقی است که فاصله است ﴿إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجّینٍ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ﴾ همین این ویل است، همین این ویل است یا این ویل یک ترجیعبندی است که ظرف است برای فعل دیگر. آنگاه بعد از چند آیه میفرماید: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آن کارهایی که کردند یک رِیْن شده در قلب اینها یعنی این چنین نیست که انسان، در فضای آلوده زندگی بکند و بدنش آلوده نشود، این طور نیست. اگر کسی در میدان خاک بازی کرد بالأخره چهرهٴ او خاکی خواهد شد. این خاک روی چهرهاش مینشیند.
تأثیر منفی گناه بر جان آدمی
اگر کسی با گناه بازی کرد این گناه رِینی است که روی قلب او مینشیند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این گناه که کسب کردند، این رِین قلب است. رِین قلب نظیر رین آینه که نیست که با دستمال پاک بشود که، چیزی جلوی جان را نمیگیرد مگر یک امر معنوی باشد، چیزی چرک روح نیست مگر امر معنوی و امر معنوی هم که ثابت است. این چنین نیست، نظیر دود و بخار و دخان که جلوی جان را بگیرد، جان آدم که جا ندارد این جان آدمی که میگوید «رب السموات و الارض» خداست پس سماوات و ارض را درک میکند، بزرگتر از همهٴ سماوات و ارض است، چون به مؤمن در بهشت خانهای میدهند که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ نه یعنی مجموع بهشتیها خانهشان این اندازه است، بلکه کل واحد واحد خانهشان این است به هر بهشتی خانهای میدهند که همهٴ اهل دنیا در آن جا میگیرند ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ یا ﴿عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ این برای یک فرد بهشتی است نه برای مجموع بهشتیها، خب مجموع اهل دنیا هم به آن خانه دادند ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ پس مجموعهٴ سماوات و ارض به اندازهٴ مساحت خانهٴ یک بهشتی است که او در آن خانه بیارمد. روحش وسیعتر از اینهاست خب، این روح برای مؤمن است. اگر کسی این روح را چرکین کرد چه چیزی غبار جان میشود، جز آن «ما یکسبون»، «ما یکسبون» در حقیقت روح عمل است و این بدنهٴ عمل باعث پیدایش آن ملکات است و اگر آن ملکه پیدا نشد به مقدار خود عمل، انسان معذب میشود و اگر آن ملکه پیدا شد به مقدار آن ملکه معذب میشود یعنی مخلّد است و چون قلب و روح امری است مجرد، چرکی که این روح است و غبار روح یک امر مادی نخواهد بود ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾
احاطهٴ ابرار و مقرّبین
پرسش ...
پاسخ: در دنیا مادامی که انسان زندگی میکند چون نشئهٴ نقل و انتقال است کاملاً قابل برگشت است؛ اما اگر این ملکه را به همراه خود بُرد در قیامت آنجا دیگر «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» آنگاه در همین سورهٴ «مطففین» میرسند به آیهٴ هجده به بعد که ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ پس عدهای که جزء ابرارند، کتاب اینها در کتاب دیگر است، کتاب ابرار در یک علیین است که علیین به نام کتابی است. آن کتاب را مقربین مشاهده میکنند. مقربین چون فوق اصحاب یمین هستند و فوق ابرارند آنها احاطه دارند، لذا آنها میفهمند که ابرار چه میکنند. کتاب ابرار، در علیین است [و] علیین یک کتاب دیگری است که آن کتاب دیگر را مقربین مشاهده میکنند. پس هر چه از قلب ابرار بگذرد مقربین میبینند و اگر گفته شد عترت طاهره(علیهم السلام) از همهٴ اعمال ما باخبرند، اینها ریشههای عمیق قرآنی دارند که اینها یقیناً جزء مقربین هستند و یقیناً از کتاب ابرار باخبرند.
اگر کتاب و کتابت یک امر تثبیت خارجی است نه وجود لفظی یا وجود کتبی، قرائت او هم به منزلهٴ شهادت اوست ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ یعنی «إشهد»، نه اینکه ما از یک طرف بگوییم سراسر جهان کتاب خداست، بعد وقتی گفتیم ﴿إقْرَأ﴾ یعنی بخوان، بخوان را وجود لفظی اراده کنیم، آنگاه مقرو را وجود عینی، این طور نیست چون «قرائة کلّ کتاب بحسبه» کتاب اگر کتاب لفظی بود قرائتش تلفظ است. کتاب، اگر عینی بود قرائتش شهود است. اینجا فرمود: ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ گرچه این دلیل نخواهد بود برای اینکه هر جا گفتند کتاب را بخوان یعنی شاهد باش و گواه باش و عالم باش؛ اما میتواند زمینه را فراهم کند به آنجایی که گفته میشود ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ یعنی «إشهد»، «إعلم» و اگر خواندن هست خواندنی است مطابق و مناسب با آن کتاب، نه خواندن لفظی در برابر کتابت عینی. خب در بخش دیگر قرآن فرمود
معنای سائق و شاهد
انسان را که میآورند، تنها نمیآید ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ این ﴿َجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ اینها چه کسانی هستند و از کجا میآیند این سائق کیست و این شهید کیست، اینها جدای از جان آدماند بعد انسان را تعقیب میکنند یا با انسان هستند. ظاهر آیه این است که ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ یعنی با هر انسانی کسی هست که سائق است، همین است که اگر این تبهکار باشد ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ و اگر پرهیزکار باشد، اینها سائقاند بدرقه میکنند. آن راننده را و آن متصدی دام را که میراند خلاصه، اگر بخواهد از پشت براند میگویند «سائق» خب، این کلمهٴ سوق دربارهٴ بهشتیها هم هست ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ اینها دسته دسته به طرف بهشت سوق داده میشوند؛ اما نه آن طوری که ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ یک رمهدار این حیوانات را از پشت هِی میکند، این میشود سوق؛ اما فرشتهها هم برای استقبال بهشتیان میآیند هم عدهای اینها را بدرقه میکنند. اینها که پشتسر بدرقه میکنند دربارهٴ بهشتیان ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ خواهد بود اینها میشوند سائق، پس سائق یا نظیر آن رمهداری است که حیوانات خود را هِی میکند این برای کسی است که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا نظیر گروه بدرقهاند که به عنوان تجلیل میآیند این ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ﴾ هر کسی یک راهنما دارد و یک شاهد، اینها با آدماند ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ با آدماند. بخواهد نرود، سائق میبرد بخواهد کتمان کند، شاهد گواهی میدهد و این شاهد را خودش ساخت بیگانه نیست، چون روز قیامت روز حجت بالغهٴ حق است، روزی نیست که قابل انکار باشد. اگر شاهدی از غیر و از غیب برسد بخواهد علیه کسی شهادت بدهد آن روز ممکن است بنده نسبت به مولا احتجاج کند، بگوید این شخص را تو یادش دادی آوردی، چون روز قیامت روز احتجاج است، لذا قرآن میفرماید ما در دنیا برای مردم انبیاء فرستادیم تا در قیامت احتجاج نکنند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ یا در ذیل سورهٴ «طه» هم فرمود ما انبیا فرستادیم تا اینها نگویند و شما نگویید ﴿لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾ این میشود «یوم الاحتجاج»، چون «یوم الاحتجاج» است باید طوری باشد که ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ باشد و ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ باشد به هیچ وجه انکارپذیر نباشد. شاهدی باید بیاید که انسان در شهادت او نتواند هیچ خدشه وارد کند، نه در آگاهی او، نه در امانت او، نه در حضور او به هیچ وجه نشود در او نفوذ کرد، مثل اینکه اعضا و جوارح آدم شهادت میدهند چطور است ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ ارجل شهادت میدهد ایدی شهادت میدهد انسان نمیتواند اینها را تخطئه کند، چون این دستها با آن خطوط ظریف بنان ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ همه میآیند، انسان که نمیتواند خودش را انکار کند و دست خودش را هم که میشناسد حرف او را هم میفهمد چنین شاهدی بالأخره در صحنهٴ قیامت هست، حالا این شاهدی که به همراه آدم میآید اگر نخواهد برود که سائق او را میبرد، بخواهد چیزی را کتمان کند که شاهد شهادت میدهد، لذا در بخش دیگر قرآن فرمود در آن روز ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ ، کتمان نمیکند هر چه دارند میگویند، این هر چه دارند میگویند برای اینکه شاهدی از درون و بیرون دارد شهادت میدهد اینها را چه کسی ساخت این شاهدها را، اینها در اینکه انسان با قافلهای حرکت میکند حرفی نیست حالا بیرون از محدودهٴ انسان چند کتاب است و چند سائق است و چند شاهد است حرفی است علی حده [جداگانه] هر دلیلی که خارج از محدودهٴ جان انسان چیزهایی را اثبات بکند این با آن مخالف نیست؛ اما انسان مجموعهای است که سائق در درون خود اوست شاهد هم در درون خود اوست این رقیب عتید هم با اوست این قعیدها هم با او هستند اینها با او هستد، چه اینکه شیاطین هم با او هست خب از این طرف فرمود: ﴿وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ یک گوشهٴ جان را شیطان گرفته، اینکه میبینید تا آدم غفلت کرده آنها میدانداری میکنند تا انسان متذکر شد به یاد حق افتاد اینها یک پا جلو یک پا دنبال برای فرار کردن به دهلیزهای ذهن فرار میکنند انسان احساس میکند که صحنهٴ جان راحت است اینها همان است. اینکه فرمود: ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ این در نهجالبلاغه سائق و شهید مشخص شد که کارشان چیست. اینها یکیشان سوق میدهد یکی هم علیه او شهادت میدهد، اینها را مشخص فرمود. در خطبهٴ 85 نهجالبلاغه این چنین است «فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ، وَ اعْتَبِرُوا بِالآیِ السَّوَاطِعِ، وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ،وَ انْتَفِعُوا بِالذِّکْرِ وَ الْمَوَاعِظِ، فَکَأَنْ قَدْ عَلِقَتْکُمْ مَخَالِبُ الْمَنِیَّةِ،وَ انْقَطَعَتْ مِنْکُمْ عَلاَئِقُ الْأُمْنِیَّةِ، وَ دَهَمَتْکُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ، وَ السِّیَاقَةُ إِلَی ﴿الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ﴾» این ورد المورود همان تهدیدی است که دربارهٴ فرعون شده است ﴿بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ «﴿فَکُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهیدٌ﴾» که این قرآن است آنگاه فرمود: «سَائِقٌ یَسُوقُهَا إِلَی مَحْشَرِهَا؛ وَ شَاهِدٌ یَشْهَدُ عَلَیْهَا بِعَمَلِهَا» این با اوست، مثل اینکه این پرندهای در آشیانه بود و خوابیده بعد پرواز کرده آمده روی این شاخههای درخت نشسته. این به صورت طائر است، خواه و ناخواه این کلمه باید توجیه بشود که ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ معلوم میشود هر کسی پرندهای دارد بالأخره، خودش این پرنده را پرورش داد بال و پر داد حالا این پرنده چیست خدا میداند. این از آشیانهٴ نفس یک دفعه پرواز میکند میآید بیرون ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ .
در کلمات قصار شمارهٴ هفت، مسئلهٴ عمل را که ذکر میفرماید، میفرمایند: « أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجالهم» این «نُصب العین» است یعنی هر عملی که انسان انجام داد در جلوی چشم میبیند، چه اینکه در بخشهای دیگر در همین زمینهٴ سائق و شاهد یا حافظان، بیانی دارد که معلوم میشود آنها از جان آدم دور نیست.
مراقب اصلی انسان
در خطبهٴ 157 میفرماید : «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ» گرچه مرصاد حقیقی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ رصید کل خداست؛ اما هر کسی رصدی دارد، مراقبی دارد «أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ» نه اینکه فقط شما را رصد میکنند، بلکه از خود شما رصد گذاشته برای شما یعنی از درون شما چیزی را درآورده رصد گذاشته برای شما، کار شما را بررسی میکند «أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ» عیون همین گزارشگرهاست «عین» یعنی آگاه باشد و گزارش بدهد «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ»؛ عدهای هم هستند که حافظاند اهل فراموشی نیستند و صادقاند و اهل دورغ نیستند و همهٴ کارهای شما را حفظ میکنند و شمارهٴ نَفَسهای شما را هم میدانند «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ» گاهی براساس دم، انسان میگیرد براساس نفس میگیرد؛ نَفَسی که انسان میکشد براساس آن مسئول است دیگر، گاهی میبینید مسئلهای را اینجا مطرح میکنید کسی با یک نفس عمیق برای ایجاد یأس نفس عمیقی میکشد خلاصه دم هم حسابی دارد «وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ ، لَا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ دَاجٍ، وَ لاَ یُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ» ؛ فرمود این چنین نیست که این همراهان شما اینها که رصدند، عیناند، حافظاند و شمارشگرند در تاریکی شب شما را نبینند، این طور نیست یا حالا در را محکم قفل کردید، بابی است «ذو رتاج» خیلی مُغلّب و مغلق بسته است، این نباشد با شما این طور نیست. خب، این کجاست اینها که اوصافشان این است رصد هستند و شب ما را میبینند در اتاق تنها ما را میبینند، غیر از آن است که در درون جان ما هستند. ملائکه حسابشان جداست؛ اما فرمود: « اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ» خب حالا، کارهای ظاهری را این اعضا و جوارح میبینند و کارهای باطنی را هم آن رصد نفسانی میبیند پس چیزی از این دستگاهها بیرون نیست، چون همهٴ اینها مأموران ذات اقدس الهی هستند.
ملکات انسان متأثر از افعالش
پرسش:...
پاسخ: این همان ظهور ملکات کذب است. در سورهٴ «انعام» است ظاهراً، فرمود مشرکین در قیامت که آمدند سوگند یاد میکنند که ما غیر خدا را عبادت نمیکردیم. آنگاه ذات اقدس الهی به رسول فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ ؛ ببین چطور دارند دروغ میگویند، این مثل همان کسی است که زیر شلاق هم بد میگوید چون عادت کرده یا در عالم رؤیا هم وقتی میخواهد حرف بزند دروغ میگوید. مگر آدم خوابیده خواب راست میبیند این در بحثهای قبل هم گذشت خواب راست مگر نعمتی است که نصیب هر کس شود، نفس خائن همان طوری که در بیداری خیلی از فضایل را پشت سر میگذارد، در عالم رؤیا هم اگر ذات اقدس الهی بخواهد یک خواب خوبی نصیبش بکند این به هم میزند اوضاع را، چهار تا مطلب اضافه میکند دو تا مطلب کم میکند آن از این اثر میافتد.
پرسش:...
پاسخ: بله این فعل، فعل اختیاری نیست، مثل خوابیده. مگر خوابیده فعل مختار دارد کار روز ملکه میشود برای شب، یک وقت است که کسی دروغ گفته این ممکن است خواب راست ببیند؛ اما دروغگو خواب راست نمیبیند. ممکن است کسی یک گوشه خیانت کرده در مالی بعد یک خواب راست هم ببیند؛ اما خائن که خیانت بر او ملکه شد این خواب راست نمیبیند، هر چه هم در عالم رؤیا چهار مطلب صحیح به او بگویند این دو تا را کم میکند دو تا را اضافه میکند اگر هم خواست حرف بزند این چنین نیست که با ادب حرف بزند در عالم خواب هم فحش میدهد، انسان که خوابید زبانش در اختیار ملکات اوست نه در اختیار خودش. اینکه میبینید گاهی انسان که بیدار شد میگوید ای کاش من این مطلب را سؤال میکردم، ای کاش آن مطلب را سؤال نمیکردم مگر دست خود آدم است. اگر میخواهی ای کاش و آن کاش نگوییم باید بیداریها را مواظب باشیم، اگر بیداری ما حساب شده بود وقتی هم خواب دیدیم چیزهای خوب سؤال میکنیم. اگر بیداری حساب شده نبود آن سؤالهای خواب را که این دهان و این زبان نمیکند که، آن دهان برزخی دارد در اختیار آن ملکات است حالا وقتی معلوم میشود که این سائق با ماست، این شهید با ماست ، این حفاظ صدق با ماست، این جوارح با ماست آن رقیب عتید با ماست ، آن قعید با ماست همه با ما هستند و هیچ کتمانپذیر نیست و هیچ راهی برای فرار نداریم ـ برای اینکه همین دست و پای ما، ما را میبرد و علیه ما شهادت میدهد ـ آنگاه معلوم میشود این بیانی که در خطبهٴ 116 حضرت امیر است از چه جایی نشئت میگیرد. فرمود: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ»؛ اگر بدانید آنچه را که من میدانم و برای شما غیب است برای من مشهود، برای شما مطوی است برای من منشور «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ، إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَی الصُّعُدَاتِ» «صُعُد» جمع صعید است «صعید» یعنی طریق ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً﴾ همان «وجه الارض»، فرمود میروید بیابانها «لَخَرَجْتُمْ إِلَی الصُّعُدَاتِ تَبْکُونَ عَلَی أَعْمَالِکُمْ، وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَرَکْتُمْ أَمْوَالَکُمْ لاَ حَارِسَ لَهَا وَ لاَ خَالِفَ عَلَیْهَا، وَ لَهَمَّتْ کُلَّ امْرِیءٍ مِنْکُمْ نَفْسُهُ، لاَ یَلْتَفِتُ إِلَی غَیْرِهَا وَ لَکِنَّکُمْ نَسِیْتُمْ مَا ذُکِّرْتُمْ، وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْکُمْ رَأْیُکُمْ، وَ تَشَتَّتَ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ»، فرمود اگر میفهمیدید که چه چیزهایی در پیش دارید کل این صحنهها را رها میکردید، خانه و زندگی را بدون سرپرست رها میکردید زن و بچه را هم رها میکردید به درد خودتان بودید، چطور اگر دارند بمباران میکنند در آن حال کسی به یاد کسی نیست. فرمود چنین چیزی است، این است که خودشان این همه جزع و ناله میکردند برای این است که میدانستند، اگر جزع و ناله نکند همچنین خطری در پیش است. «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«والحمد الله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است