display result search
منو
تفسیر آیات 31 و 32 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

تفسیر آیات 31 و 32 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 7 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 و 32 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم"

اعطای هر نعمت از سوی خداوند مرهون دو نعمت ابتدایی
تعلیم راههای کسب محبوبیت الهی در دعاها
همراهی خشیت با محبت در مراتب برتر محبت به خداوند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿31﴾ قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ ﴿32﴾

اعطای هر نعمت از سوی خداوند مرهون دو نعمت ابتدایی
در بحث دیروز این نکته به عرض رسید که هر نعمتی که نصیب انسان شده است محفوف به دو نعمت الهی است یعنی اگر انسان، خدا را متذکر شد یا محبّ خدا شد یا به سوی خدا توبه کرد هر کدام از این نعمتها هم مسبوق به یک نعمت قبلی است و هم ملحوق به یک نعمت بعدی. لذا همهٴ کمالات، ابتدایش از خداست ولی دربارهٴ نقص و عذاب و این گونه از امور همهٴ اینها مستقیماً ابتدا از خود انسان است، جریان ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ هم شاهد بود، آنچه این مسئلهٴ دوم را تأیید می‌کند دو آیه است که اصل کلی را افاده می‌کند و آ‌ن این است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ بر اساس این کریمه، نعمتی را که خدا داده است گرچه ابتدائاً می‌دهد ولی ابتدائاً نمی‌گیرد. ممکن است بدون سبب نعمت بدهد؛ اما بی‌جهت نعمت را نمی‌گیرد. این اصل کلی است به عنوان بیان سیره و سنت ذات اقدس الهی نقل شده است که ﴿لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ بنابراین لطف او سبب نمی‌خواهد ولی قهر او حتماً سبب می‌طلبد.

تعلیم راههای کسب محبوبیت الهی در دعاها
مسئلهٴ بعدی آن است که این کلمهٴ محبت از کلمات رایج در ادعیه است، گاهی دعا به عنوان [اینکه] دعای مهم است از آن جمله دعاهای مناجات خمس عشر که آن را امام سجّاد(سلام اللّه علیه) خوانده است که سراسر این مناجات مخصوص به محبین است. گاهی هم به صورت جمله‌های جداگانه در ادعیه هست؛ اما چه آن مناجاتی که به نام مناجات محبین معروف است و چه آن کلماتی که پراکنده در ادعیه هست همه و همه با شرایط محبت همراه است. شرط رسمی محبت در همین آیهٴ محل بحث بیان شده است که ﴿فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ در آن مناجاتها یا در آن ادعیه سبب محبت را و محبوب شدن را هم در دعاها ذکر کردند. خدایا! به من توفیق اطاعت و توبه بده تا محبوب تو بشوم، خدایا! توفیق پرهیز از گناه را به من بده تا محب تو بشوم و مانند آن. در صدر آن مناجات محبین از امام سجاد(سلام الله علیه) رسیده است که «مَن ذَا الذی ذاقَ حلاوةَ محبّتِکَ فَرامَ منک بدلاً» و مانند آن یعنی هیچ کسی نیست که لذت محبت تو را بچشد به سراغ دیگر چیزها برود، چون انسان لذت می‌طلبد و اگر لذت محبت تو را چشید دیگر به سراغ لذائذ دیگر نمی‌رود چون لذائذ دیگر نسبت به محبت تو آن چنان لذتی ندارد.

همراهی خشیت با محبت در مراتب برتر محبت به خداوند
نه تنها محبت خدا را در ادعیه به ما آموختند، بلکه به ما دستور دادند قلب ما متیّم به محبت خدا بشود یعنی پر از محبت خدا بشود که جا برای غیر محبت نباشد و این فراز بلند دعای «کمیل» «وَقَلْبی‏ بِحُبِّکَ مُتَیَّماً» در اواخر دعای «کمیل» است یعنی بعد از اینکه آن جمله‌ها گذشت و طلب بخشایش و آمرزش شده است که شرایط محبت تضمین شد آن‌گاه «وَقَلْبی‏ بِحُبِّکَ مُتَیَّماً» انسان وقتی قلبش لبریز از محبت حق شد، آن‌گاه متحیّر و سرگردان است که از کدام فیض بهره ببرد که همان تحیر محمود است که بحثش گذشت، یا در دعای «ابوحمزهٴ ثمالی» در سحرهای ماه مبارک رمضان آنجا هم سخن از «أن تملأ قلبی حباً لک» مطرح است و هم «خشیةً مِنک» هست یعنی قلب مرا پر از علاقه و پر از ترس بکن. مقدمهٴ این بحث در سخنان دیروز گذشت که چون خدا هم محبوب است هم مهروب، قلب انسان هم محب است هم هارب زیرا ترس وقتی ترس عقلی شد با خوف و با علاقه منافات ندارد. انسان به چیزی دل می‌بندد که هراس فراق او را دارد، لذا قلب در همان دعای «ابوحمزهٴ ثمالی» خواسته شد که هم لبریز از محبت حق باشد و هم مالامال از خشیت حق، چون آن خشیت یک خشیت لذیذی است، سخن از ترس از جهنم نیست چون از این مرحله گذشت سخن از ترس از خداست. این همان است که «هَبْنی‏ صَبَرْتُ عَلی‏ حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلی‏ کَرامَتِکَ» و مانند آن.

آثار تبعیت از حبیب و خلیل خداوند متعال
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ تبعیت خصیصه‌ای دارد که این خصیصه به صورتهای گوناگون ذکر می‌شود: یکی اینکه انسان تابع محبوب خداست و تبعیت راه محبت است؛ دوم اینکه تابع از متبوع به حساب می‌آید گاهی متبوع حبیب خداست، گاهی متبوع خلیل خداست و هر دو یک پیام دارد یعنی در این آیه تبعیت حبیب خدا انسان را محبوب خدا می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» تبعیت خلیل خدا، انسان را خلیل‌الرحمن می‌کند. در آیهٴ 35 و 36 سورهٴ [مبارکهٴ] «ابراهیم» این است که ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ ٭ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾ ما اگر می‌شنویم که مثلاً حسین بن علی(سلام الله علیهما) از رسول است «حسینٌ مِنّی و أنا مِن حسین» البته این یک خصیصه است؛ اما دربارهٴ سایر پیروان این اصل کلی را می‌شود از آیهٴ 36 آورد که ﴿فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی﴾ این حرف خلیل‌الرحمن است؛ هر کس تابع من بود از من به حساب می‌آید و من چون خلیل تو هستم او از هم من هست او هم سهمی از خُلّت و دوستی خواهد داشت. اصولاً تبعیت از خلیل، انسان را هم خلیل‌الرحمن می‌کند، چه اینکه تبعیت از حبیب، انسان را حبیب‌الله می‌کند، این یک اصل کلی است. آن‌گاه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که محل بحث است، فرمود اگر کسی مطیع بود از اُولیٰ افراد نسبت به حضرت خلیل است ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ﴾ آیهٴ 68 همین سورهٴ «آل‌عمران» ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ﴾؛ پس شایسته‌ترین و سزاوارترین مردم به حضرت ابراهیم کسانی هستند که تابع او باشند.
محبوبیت نزد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ثمره تبعیت از ایشان
چون تبعیت محبت می‌آورد، محبت هم طرفینی است، لذا اگر کسی تابع پیامبر بود محبوب پیامبر هم خواهد شد و نشانهٴ محبت، در آنجا مشاهده خواهد شد. چه اینکه آیهٴ 215 سورهٴ «شعراء» دستور محبت‌آمیز را می‌دهد، می‌فرماید: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ با اینکه رسول خدا نسبت به دیگران اظهار تبرّی می‌کرد ﴿فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ اما نسبت به مؤمنین، دستور یافت که خفض جناح کند. این خفض جناح، کار محبت‌آمیز است پر پهن کردن و زیر پر گرفتن این یک، کار عاطفی است؛ منتها عاطفه اگر در سایهٴ عقل بود همان محبت عقلی را تفهیم می‌کند، می‌فرماید پر پهن کن این پر محبت است البته آن پری که پسر یا دختر در مقابل پدر و مادر پهن می‌کنند این محبتی است آمیخته با ترحم و احترام و تذلّل که ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ﴾ آن‌گاه در همین زمینه می‌فرماید: ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً﴾ این جناح ذّل است البتّه، یعنی فرزند باید ذلولانه در کمال تذلل در پیشگاه پدر و مادر خفض جناح کند اما خفض جناحی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به امت دارد رئوفانه است نه ذلولانه با محبت همراه است ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ پس اگر کسی تابع پیامبر بود هم خلیل‌الرحمن می‌شود هم حبیب الله می‌شود و هم حبیب الله نسبت به او خفض جناح دارد و مانند آن، این آثار در همهٴ شئون مشهود است، چون محبت یک جانبه نیست دو جانبه است و آثار دو جانبه هم در همه این آیات ملاحظه فرمودید که مشهود است، به این شرط که تبعیت، تبعیت کامل و راستین باشد. گاهی تبعیت محوری است، نه اساسی آن تبعیت محوری را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» طرد کردند، فرمود این به درد نمی‌خورد یعنی اگر کار به ذائقهٴ کسی مطابق درآمد تبعیت کند وگرنه تبعیت نکند یا در اوایل امر تابع باشد در اواسط و اواخر گریزان باشد این گونه از تبعیت محوری است و محبت نمی‌آورد. آیهٴ 42 سورهٴ «توبه» این است که ﴿لَوْ کَانَ عَرَضاً قَرِیباً وَسَفَراً قَاصِداً لَاتّبَعُوکَ وَلکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ﴾ اینها یا منافق‌اند یا ضعیف الایمان، اینها تبعیتشان محوری است و سودی ندارد، تبعیتی که محبت را به همراه دارد همان تبعیت تامّه است که بحثش گذشت.
محوریت محبّت، در تبعیت از نبیّ مکرم اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که این تبعیت، به صورت اطاعت مطلقه باید ظهور کند، لذا در آیهٴ بعد فرمود: ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ اگر شما واقعاً محب حق هستید باید مطیع خدا و رسولش باشید و اگر مطیع نبودید، بدانید که محب نیستید به این دلیل که محبوب نیستید. بیان ذلک این است که در آیهٴ اولی جملهٴ شرطیه این‌چنین ذکر شد که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ یعنی «ان کنتم تابعین فانتم محبوبون» مفهومش این است که اگر تابع نبودید، محبوب نیستید «ان لم تکنوا تابعین فلا تکنون محبوبون» همین مفهوم در آیهٴ بعد ذکر شد که ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی اگر تولّی کردید به جای تبعیت، دیگر محبوب نیستید؛ منتها این نفی با دلیل که حد وسط است ذکر شده است، نفرمود اگر اعراض کردید محبوب نیستید، بلکه دلیل عدم محبوبیت را هم ذکر فرمود، فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ چون اعراض از دین، کفر است و کافر محبوب نیست پس شما محبوب نیستید پس منطوق قضیه در آیهٴ اوّل آمده، مفهوم همین شرطیه در آیهٴ دوم آمده؛ منتها با ذکر سبب یعنی حد وسط در آیهٴ دوم که به صورت مفهوم بیان شده است آمده. این تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیّت است ما را ارشاد می‌کند که آن وصف حد وسط است یعنی کسی که اعراض کرد، کافر است و کافر هم محبوب نیست لذا فرمود: ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ محبوب نیستید، چه اینکه ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ پس محور محبت، تبعیت است و محور عدم محبت، اعراض.
یک بحث دیگری هم باید اینجا مطرح بشود که محبوب نبودن یعنی مبغوض شدن نه اینکه کسی نه محبوب باشد، نه مبغوض و حد وسط و بینابین، در مسائل محبت و غضب از این جهت فاصله‌ای نیست که انسان بالأخره یا محبوب خداست یا مبغوض خداست.

علت لزوم از پیامبر در مسائل علمی و اجرایی
پرسش:....
پاسخ: اینجا چون منظور از اطاعت در حقیقت همان تبعیت است چیز دیگر نیست؛ منتها اطاعت را در آیهٴ بعد از چند جهت محل بحث قرار دادند، فرمود: ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ اطاعت خدا در این است که هرچه را رسول خدا مقرّر کرد اینها هم بپذیرند «رسول بما انه رسول» هر پیامی که دارد سخن خداست؛ اما از آن جهت که رهبر است و ولی است دستورات دیگری دارد، پس رسول از آن جهت که پیک الهی است و فرمان الهی را ابلاغ می‌کند اگر کسی اطاعت رسول کرد اطاعت خدا کرد یقیناً، چون رسول از آن جهت که رسول است سخنی ندارد ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ از آن جهت که رسول است فقط پیام الهی را به همراه دارد لذا در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هشتاد آمده است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ «رسول بما انه رسول» چون پیامی جز سخن حق ندارد و سخنی جز پیام الهی ندارد اطاعت او اطاعت خداست؛ اما از آن جهت که ولیّ مسلمین است و راهنماست و مبیّن قرآن است هم در مسائل علمی انسان باید از او تبعیت کند ـ از آن جهت که مبیّن و مفسّر قرآن است ـ هم در مسائل اجرایی باید پیروی او را ترک نکند، چون ولیّ مسلمین است. اما از آن جهت که در مسائل فرهنگی باید از او پیروی کرد چون قرآن فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ خدای سبحان رسول را به عنوان مبیّن و مفسّر معرفی کرده است و مبیّن و مفسّر می‌تواند حدود عام را، حدود مطلق را، حدود مجمل را، حدود محکم متشابه را تبیین کند، پس باید در مسائل علمی و مسائل فهم دین به رسول مراجعه کرد، چون مبیّن است در مسائل اجرایی هم از آن جهت که ولیّ مسلمین است ﴿وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ باید مُطاع باشد.
بازگشت اطاعت از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اطاعت از خدای سبحان
اگر انسان اطاعت رسول را کرد از آن جهت که او پیام الهی را ابلاغ می‌کند، این در برابر همان آیهٴ سورهٴ «نساء» که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ و اگر اطاعت رسول کرد هم در بخش پیام و هم در بخشهای ولایت و اجرا، اینجاست که اطاعت او اطاعت کامله است که ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ این تکرار ﴿أَطِیعُوا﴾ که ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ در آیهٴ ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ نشانهٴ آن است که نحوهٴ اطاعت فرق می‌کند در مسائل احکام همان اطاعت از رسول در حقیقت پذیرش دستورات آسمانی است؛ اما در مسائل اجرایی و ولایی اطاعت او پذیرفتن راهنمایی‌های اوست در کشورداری، لذا کلمهٴ اطاعت تکرار شده است ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ که اطاعت اولواالامر یعنی معصومین(علیهم السلام) با اطاعت معصوم اوّل یعنی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بخشهای اجرایی غیر اطاعت اینهاست در بخشهای تبلیغی، لذا این جمله تکرار شده است. حالا اگر کسی اطاعت خدا را کرد و اطاعت رسول را از آن جهت که سخنی دارد نپذیرفت این در حقیقت الله را رد کرده است، چون رد رسول از آن جهت که معصوم است و خلیفهٴ حق است به منزلهٴ رد خداست و این جملهٴ ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ که با یک امر ذکر شده است و سخن از اولواالامر نیست هر دو مطلب را تفهیم می‌کند یعنی رسول هرچه بیان کرد خواه در مسائل تبلیغی، خواه در مسائل اجرایی باید عمل بشود.

همراهان مؤمن در مسیر اطاعت از خداوند و پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
همان طوری که در مسئلهٴ تبعیت، خلیل الرحمان فرمود: ﴿فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی﴾ در مسئلهٴ اطاعت هم خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» می‌فرماید، آیهٴ 69 ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ این اطاعت آن آخرین مرحله را [به] همراه ندارد، این اطاعت یعنی سیر و سلوک یعنی انسان اگر کسی مطیع باشد همسفران خوبی دارد ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ﴾ با هم هستند، این با هم بودن نمی‌رساند که اینها در قرارگاه با هم هستند یا در راه با هم هستند؛ اما ذیل می‌رساند که اینها در راه با هم هستند، فرمود: ﴿وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ اینها رِفق دارند، رفیق‌اند، رفیق معمولاً برای این راه است، معلوم می‌شود همه سائر الی الله هستند و اینها همراهان خوبی دارند، همراهان خوب چه کسانی هستند نبیًین‌اند و صدیقین‌اند و شهدا و صالحین، اینها پیشگامان این راه هستند و کسانی که مطیع خدا و پیامبر باشند در خدمت اینها این راه را ادامه می‌دهند یعنی با هم می‌روند.

پرسش: ......
پاسخ: بله؛ این نعمتی که خدای سبحان به انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین مرحمت کرده است آنها هم جزء «منعم علیه» هستند، این همین مطلبی است که در «فاتحة الکتاب» خوانده می‌شود ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ این﴿أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ در همین آیهٴ 69 سورهٴ «نساء» مشخص شد که «منعم علیه» چه کسانی هستند دیگر «منعم علیه» این چهار گروه‌اند ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ﴾ بعد ﴿وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ هم تأیید می‌کند مسئلهٴ همسفری را، چون در «فاتحة الکتاب» ما می‌خوانیم و می‌خواهیم که ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ راه «منعم علیه» را به ما ارائه بده، «منعم علیه» چه کسانی هستند، راه همین چهار گروه‌اند ﴿مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ﴾ ما راه اینها را می‌خواهیم، وقتی راه را با همراه اینها طی کردیم آن ‌وقت با اینها انسان محشور می‌شود، آن وقت اینها هم رفیق خوب‌اند در راه، هم رفیق خوب‌اند در مقصد. البته این‌چنین نیست که انسان وقتی با اینها بود درجهٴ اینها هم یکی باشد با اینها در نشئه‌ای وارد می‌شوند؛ اما درجات هر کدام فرق می‌کند البته ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یا ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ اما بالأخره انسان در خدمت اینها در صحابت اینهاست، همسفر با اینهاست با اینها محشور می‌شود، نه هم‌درجه است، این خاصیت اطاعت خدا و اطاعت رسول خداست.

پرسش:.....
پاسخ: چون سخن از ضمیر نیست، اینجا خود ﴿أَطِیعُوا﴾ شامل هر دو قسم می‌شود؛ هم آنچه را که رسول به نام پیام آورده است و هم آنچه را که مسائل اجرایی در بر دارد.
بیان مفهوم شرطی آیه ﴿إنْ کُنتُم تحبّون الله﴾ در آیه بعد
مطلب بعدی آن است که این جملهٴ آخر به منزلهٴ مفهوم شرطیه است و جملهٴ آیهٴ اُولیٰ به منزلهٴ منطوق شرطیه است. در آیهٴ اُولیٰ فرمود: ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ که محور محبت مشخص شد. در آیهٴ دوم می‌فرماید: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی اگر کسی تبعیت نکرد؛ اطاعت نکرد، اعراض کرد محبوب نیست. پس اگر تبعیت کرد محبوب می‌شود و اگر تبعیت نکرد محبوب نیست، آیهٴ قبل «یحب» بود اینجا ﴿لاَ یُحِبُّ﴾ است؛ اما نفرمود: «فإن تولوا فإن الله لا یحبکم» دلیل را هم در این خلال ذکر کرده است، پس آیهٴ قبل به منزلهٴ همان منطوق شرطیه است و آیهٴ بعد مفهوم شرطیه.

دو احتمال در معنای ﴿فإن تولّوا﴾
حالا بحث در این است که این ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ آیه خطاب است یا فعل ماضی است ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ﴾؛ فرمود به این مردم بگو اطاعت خدا و پیامبر بکنند بعد به این مردم بگو ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ جزء مقول هست، اگر جزء مقول باشد این ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اصلش «فإن تتولوا» بود، اگر جزء مقول نباشد یعنی این‌چنین نباشد که فرمود: «قل اطیعو الله و الرسول و قل فإن تولوا فإن الله لا یحب الکافرین» اگر جزء مقول نباشد؛ مستقیماً کلام خدا باشد، این کلام خدا هم باز دو گونه قابل توجیه است یکی به نحو خطاب ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی «فإن تتولوا»؛ یکی اینکه دارد با پیامبر سخن می‌گوید دربارهٴ اینها که به صورت فعل ماضی است یعنی تو بگو اطاعت خدا و پیامبر بکنید حالا اگر اینها اعراض کردند «فإن لم یطیعوا و تولّوا فإنّ الله لا یحبّ الکافرین» هر دو گونه محتمل است؛ اما آن سبک اوّل چون در قرآن به این طرز آمده آیهٴ 54 سورهٴ «نور» این است که ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا﴾ این ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ نه عطف بر مقول است که تو بگو ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی «فإن تتولوا» نه کلام خداست به این نحو که فعل ماضی باشد که ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی فعل ماضی باشد اگر اینها رو کردند، بلکه کلام خداست به نحو خطاب ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی «فإن تتولوا» نه اینکه تو به اینها بگو ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی «فإن تتولوا»، بلکه خود خدا مستقیماً به اینها خطاب می‌کند ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی «فإن تتولوا» چرا، برای اینکه در دنبالش فرمود ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَا حُمِّلْتُمْ﴾ این خطاب خداست به خود مردم که اگر شما اعراض کردید هر کدام از شما بالأخره بار خودشان را دارند، رسول بار خودش را دارد، شما
بار خودتان را دارید ﴿فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَا حُمِّلْتُمْ﴾.

انحای بیان قرآ‌ن از امتثال پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابلاغ رسالت
منتها آنچه که بر رسول تحمیل شده است همان تبلیغ است که او کوتاهی نمی‌کند آنچه بر شما تحمیل شده است تبعیت و اطاعت است که شما باری که بر شما تحمیل شد حمل نکردید، شما ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ هستید و او کسی است که «حمّل شیئاً وحمله» برای اینکه خدا امضاء کرده است، فرمود ما بار وحی و رسالت را بر او تحمیل کردیم؛ به او گفتیم بدون اجازهٴ ما حرف نزن، به او گفتیم هرچه ما گفتیم بگو و چیزی را کتمان نکن این در سلب و اثبات معصوم بود گفتیم هرچه را شنیدی بگو او هرچه را شنید گفت، گفتیم تا نشنیدی نگو او هم تا نشنید نگفت، هم این دو دستور کلی را قرآن نقل می‌کند هم آن دو امتثال کلی را نقل می‌کند؛ اما آن دستور کلی را که فرمود:﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ باید هرچه شنیدی بگویی این را قرآن صحّه رویش گذاشت که فرمود: ﴿وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ فرمود او ضنین نیست ضنّت بورزد بخل داشته باشد بعضی از معارف را کتمان کند، این‌چنین کند ﴿وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ یعنی هرچه شنید می‌گوید، این‌چنین نیست که بعضی از آن مسائل را بازگو نکند کتمان بکند این طور نیست. در قسمتهای مقابل هم خدا به او فرمود تا نشنیدی نگو ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ تا چیزی را ما نگفتیم تو حق نداری از خودت بگویی. این را هم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اطاعت کرد و ذات اقدس الهی امضاء کرد و رویش صحّه گذاشت که بدون اجازهٴ ما حرف نزد ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ پس این چهار مسئله کنار هم باز شده قرآن بیان کرد، فرمود تا نگفتم نگو، هرچه شنیدی بگو این دو دستور، آن دو امتثال را هم ذکر کرد فرمود هرچه شنید برای شما گفت و تا نشنیده باشد هم نمی‌گوید [و] بدون اجازهٴ ما هم حرف نمی‌زند خلاصه این چهار مسئله است که این چهار مسئله دو به دو روبه‌روی هم هستند.

آثار پذیرش رسالت و اطاعت از نبیّ اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در اینجا فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ﴾ او ﴿حُمِّلَ﴾ و امّا حَمَلَ شما ﴿ حُمِّلْتُمْ﴾؛ اما «لم تحملوا» مَثَل شما مَثَل همانهایی است که ﴿حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ لذا فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَا حُمِّلْتُمْ﴾ و تحمیل شد بر شما این بار و شما حمل نکردید ﴿وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾؛ اگر تحمل نکردید که خب حکمش روشن است، اگر تحمل کردید هدایت می‌شوید ﴿وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾؛ آنکه بر رسول تحمیل شده است همین بلاغ مُبین است و او هم حمل کرده است، پس «حمّل علیه البلاغ المبین و حمله» و «حمّل علیکم الاتباع و الاطاعه و لم تحملوا» حالا اگر شما حمل کردید چه می‌شوید، اگر حمل کردید این بار تحمیلی را هدایت می‌شوید. این هدایت، همان هدایتهای پاداشی است ﴿وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ نه هدایتهای ابتدایی به معنای ایمان وگرنه اتحاد مقدم و تالی خواهد بود. معنایش این نیست که اگر اطاعت کردید هدایت می‌شوید، چون اطاعت نفس هدایت است. این هدایت هدایتهای پاداشی است یعنی اگر اطاعت کردید آنچه را که دیگران به او دسترسی ندارند شما به او دسترسی پیدا می‌کنید، حالا یا بر اساس علوم نظری یا بر اساس علوم شهودی یا گرایشهای عملی بالأخره چیزی نصیب شما خواهد شد، این همان است که فرمود: ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ یا ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ اینها هدایتهای ابتدایی نیست، هدایتهای ابتدایی با خود آن اطاعت همراه است، چون کسی که مطیع خداست یقیناً مهتدی است. اینکه فرمود: ﴿وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ یک پاداش دیگری است که در دسترس دیگران نیست.

دو احتمال در معنای ﴿فإن تولّوا﴾
خب در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ چون آن قرینه‌ای که درآیهٴ سورهٴ «نور» بود در اینجا نیست اینجا می‌شود به دو وجه معنا کرد که ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ مقول خود حضرت باشد یعنی تو بگو ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ یعنی «تتولوا» یا مستقیماً سخن خدا باشد که سخن خدا هم دو وجه را تحمل می‌کند یکی اینکه ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾ خطاب باشد؛ یکی اینکه فعل ماضی باشد. با فعل ماضی بودن سازگارتر است، برای اینکه در ذیل دارد ﴿فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ همیشه رو در رو قرآن نمی‌گوید «انتم کافرون»، می‌فرماید: ﴿فَإِن تَوَلَّوا﴾؛ اگر اینها اعراض کردند آن مقدم مطوی است محبوب خدا نیستند چرا چون تولّی از دین کفر است و کافر محبوب نیست پس اینها هم محبوب نیستند ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ نه اینکه این جزا مربوط به یک گروه دیگر باشد، شرط مربوط به گروه دیگر که اگر اینها اعراض کردند خدا عدهٴ دیگر را به نام کافرین دوست ندارد وگرنه شرط و جزا، مقدم و تالی هماهنگ نیست، بلکه منظور این خواهد بود که «فان تولوا فان الله لا یحبهم» چرا «لأنهم کافرون و الکافرون» کسانی هستند که «لا یحبهم الله و الله لا یحب الکافرین».

انحصار رابطهٴ انسان با خداوند در محبت یا عداوت
این ﴿اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ نشان می‌دهد که مسئلهٴ محبت و غضب، نظیر مسئلهٴ وجوب و حرمت نیست که بینابین هم داشته باشد ممکن است چیزی حکم الزامی‌اش وجوب باشد یا حکم الزامی‌اش حرمت باشد و یک چیزی نه حرام باشد و نه واجب مباح باشد. در مسئلهٴ محبت و عدوات این‌چنین نیست که کسی مؤمن باشد محبوب خداست، کافر باشد مغضوب خداست و مبغوض خداست و یک گروه سومی هم داریم که نه محبوب‌اند، نه مغضوب، نه این طور نیست آنهایی که محبوب خدا نیستند قهراً مبغوض خدا هستند، چون بالأخره انسان یا مؤمن است یا کافر، اگر ایمانش کامل بود محبوبیتش هم کامل است، اگر ایمان کامل نبود یقیناً مغضوب خداست ﴿فإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾.

پرسش:..
پاسخ: آنها در حقیقت «مغضوب علیه» و «ضالین» جزء مغضوب‌اند؛ منتها دو رشته از ظلالت هست و در برابر «منعم علیه» هستند خدا به اینها نعمت نداد اینها با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین نیستند، حالا یا اهل کتاب‌اند به صورت مسیحی یا اهل کتاب‌اند به صورت یهود، به هر حال دو رشته‌اند، اینها گاهی «مغضوب علیه» از آنها یاد شده است گاهی «ضآلین» هستند «ضآلین» هم محبوب نیستند، چه اینکه «مغضوب‌علیه» هم محبوب نیستند؛ منتها چون اینها دو گروه از دو امت به شمار می‌آیند، جداگانه ذکر شده‌اند ولی در حقیقت «منعم‌علیه» نیستند اینها نعمتی از خدا دریافت نکردند.
پرسش:....
پاسخ: محبت هم درجاتی دارد البته.
پرسش:...
پاسخ: اشاره نمی‌شود، نه اینکه دفع می‌شود، چون اگر کسی مستضعف است بالأخره دسترسی به این مسائل ندارد؛ اما آن عقل و فطرت با او هست که «إنَّ لِلّٰهِ علی الناسِ حُجَّتَین» به همان اندازه که حجت الهی به همراه او هست، به همان اندازه هم مکلّف هست. اگر همان اندازه‌ای که نور ضعیف حالا یا به نام عقل یا به نام فطرت در او روشن شده آن را هم دفن کرد دیگر «مغضوب‌علیه» است یعنی کسانی که دسترسی ندارند آنها هم دو دسته‌اند یک عده‌اند که می‌خواهند نجات پیدا کنند؛ یک عده هستند که نه، نمی‌خواهند نجات پیدا کنند آنهایی که نمی‌خواهند نجات پیدا کنند آنها کسانی هستند که همان مقدار کم از نور را خاموش کردند ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾.
«والحمد الله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن